سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


چرا استادها خارج می زنند؟!

محمد دهداری، سه شنبه، ۱۸ آبان ۱۳۸۹، ۰۹:۱۸ ب.ظ، ۳۷ نظر

کنکاشی پیرامون چرایی نابهنجاری‌های سیاسی و اعتقادی اساتید علوم انسانی

اساتید علوم انسانی

«استاد خیلى نقش دارد. نقش استاد در محیط هاى آموزشى نقش بسیار برجسته و مهمى است. استاد فقط آموزنده‌ دانش نیست؛ بلکه منش استاد و روش استاد می تواند مربى باشد؛ استاد، تربیت کننده است. تأثیر استاد روى شاگرد، على‌الظاهر از تأثیر بقیه‌ عوامل مؤثر در پیشرفت علمى و معنوى و مادى متعلم بیشتر است؛ از بعضى که خیلى بیشتر است. گاهى استاد می تواند یک کلاس را، یک مجموعه‌ دانشجو یا دانش‌آموز را با یک جمله‌ به جا تبدیل کند به انسان هاى متدین. لازم هم نیست حتماً رشته‌ علوم دینى یا معارف را تدریس کند؛ نه، شما گاهى یک جا در درس فیزیک، یا در درس ریاضى، یا در هر درس دیگرى – علوم انسانى و غیر انسانى – می توانید یک کلمه بر زبانتان جارى کنید، یا یک استفاده‌ خوب از یک آیه‌ قرآن بکنید، یا یک اشاره به قدرت پروردگار و صنع الهى بکنید که در دل این جوان می ماند و او را تبدیل می کند به یک انسان مؤمن. استاد اینجورى است.»١

سال هاست ما در حوزه علوم انسانی با مشکلات عدیده ای مواجه هستیم. مشکلاتی از قبیل غرب باوری پژوهندگان، غرب محوری پژوهش های دانشگاهی و تأثیر غیر منطقی فضای  معمولاً سیاست زده کشور بر آنچه در کلاس های درس این قبیل رشته ها می گذرد. از همین روست که مقام معظم رهبری بارها و بارها نسبت به وضعیت بحرانی این رشته ها هشدار داده اند و تحول اساسی در این علوم را ضروری دانسته اند.

اگر بخواهیم برای وضعیت فعلی علوم انسانی چند دلیل عمده ذکر نماییم می توان به سیاست های کلان غلط و سوء مدیریت نظام آموزش عالی، عملکرد خنثی و به دور از دغدغه مدیران میانی آموزش عالی از جمله رؤسای دانشگاه ها، غربگرایی محتوای منابع و متون درسی و غربزدگی اساتید و پژوهشگران علوم انسانی اشاره نمود.

البته در این میان سهم ناهنجاری های فکری و علمی اساتید رشته های مذکور به دلیل تأثیر منحصر به فردی که استاد در فرآیند آموزش و پرورش دارد بسیار عمده و اساسی است. متأسفانه در کلاس های این رشته ها که عموماً با پول بیت المال نیز اداره می شوند اعتقادات خلاف ارزش های انقلابی و اسلامی برخی اساتید دگر اندیش‌ و شبهه پراکنی برخی دیگر به طور روزانه به دانشجوهای مبتدی تزریق و تحمیل می گردد.

البته نگارنده به هیچ وجه قصد سیاه نمایی در خصوص جامعه اساتید دانشگاهی کشورمان را ندارد. مسلماً در میان همین اساتید، دانشمندان فرهیخته و نخبه کم نیستند ولی در مقام نقد و آسیب شناسی نباید دچار تعارف و رودربایستی شد. واقعیت های جامعه دانشگاهی که  معمولاً در کلاس های درس مستور و محدود می ماند و فقط گاهی در قالب اخبار هنجارشکنی های سیاسی، اعتقادی و حتی متأسفانه اخلاقی برخی اساتید به رسانه ها راه می یابد از وضعیت نابسامان معدل جامعه اساتید ما در این خصوص خبر می دهد. این موضوع اختصاص به علوم انسانی هم ندارد ولی در این علوم به سبب جنس مباحث درسی، هم بیشتر اهمیت دارد و هم بیشتر به چشم می آید. لذا در نوشتار حاضر در مقام بررسی این قبیل نابهنجاری های سیاسی و اعتقادی اساتید علوم انسانی برآمده و برخی علل آنها را برخواهیم شمرد.

در این مقاله ده علت برای مشکلات مذکور بیان خواهد شد که سه دلیل آخر در واقع انتقادهایی حاکمیتی به حساب می آیند و به تبع راه حل هایی حاکمیتی نیز خواهند داشت؛ لیکن ما بقی دلایل، مشخصاً متوجه اساتید و دانشجویان رشته های علوم انسانی می باشند. بدین معنی که  مستقیماً به قاعده جامعه دانشگاهی علوم انسانی که همانا اساتید و دانشجویان هستند مرتبط می باشند و فارغ از برنامه ریزی های کلان نظام آموزش عالی و حتی عملکرد مدیران میانی، در صورت افزایش آگاهی و بصیرت فکری و عملی اهالی این قبیل رشته ها قابل اصلاح می باشند.

لازم به ذکر است دلایلی که در این مقاله برخواهیم شمرد مسلماً همه علل اعوجاج های اعتقادی و سیاسی فوق الاشاره نخواهد بود ولی از نظر نگارنده مهمترین ریشه های وضعیت موجود می باشد.

 ١. وحی منزل دانستن علوم انسانی غربی

«ما به خصوص در زمینه علوم انسانی، برخلاف آنچه که انتظار می رفت و توقع بود، حرکت متناسب و خوبی نکرده ایم، بلکه مفاهیم گوناگون مربوط به این علم حالا چه در زمینه اقتصاد و چه در زمینه جامعه شناسی، روان شناسی و سیاست را به شکل وحی مُنزل از مراکز و خاستگاه های غربی گرفته ایم و به صورت فرمول های تغییر نکردنی در ذهنمان جا داده ایم و بر اساس آن می خواهیم عمل و برنامه خودمان را تنظیم کنیم! گاهی که این فرمول ها جواب نمی دهد و خراب درمی آید، خودمان را ملامت می کنیم که ما درست به کار نگرفته ایم! در حالی که این روش، روش غلطی است.»٢

معمولاً اینگونه است که اساتید رشته های علوم انسانی نظریات بزرگان این علوم را وحی منزل می انگارند و این شاید مهمترین معضل فعلی اساتید علوم انسانی ما باشد. حتی در خود غرب نیز تا این حد به نظریات دانشمندان با جزمیت نگریسته نمی شود ولی ما به جای اینکه تفکر انتقادی و جستجوگر را از غرب بیاموزیم، نتایج فکری غرب را آن هم به گونه ای طوطی وار و خالی از خلاقیت به مثابه وحی منزل مورد استفاده قرار می دهیم. این در حالی است که بسیاری از نظریات دانشمندان غربی در حوزه علوم انسانی، سخنانی خود ساخته و بدون دلایل محکم عقلی هستند. برای این سخن مثال های زیادی می توان عنوان نمود؛ مثلا فروید که مبنای روانشناسی خود را بر تحلیل غرائز جنسی قرار داده چه استدلال محکمی بر این مدعا داشته است؟! یا کانت و دکارت برای متد معرفت شناسانه خاص خود و ماکیاول و هابز برای ادعاهای خود در شهریار و لویاتان و یا مارکس و کنت برای نظریاتشان در علم نوپای جامعه شناسی و ... . اصولاً مبنای بسیاری از علوم انسانی در غرب بر اساس نظریه «من اینگونه می اندیشم» استوار است. تازه آن قبیل نظریاتی که با استدلالات عقلی مطرح شده نیز نباید وحی منزل در نظر گرفته شوند و می بایست مورد نقد و کنکاش علمی قرار گیرند. اصولاً جان کار علمی در همین نگاه پژوهش محور نهفته که در میان اساتید ما جای خود را به تدریس صرفاً تقلیدی داده است. متأسفانه اساتید علوم انسانی ما اجازه نقد جدی و اساسی را به خود نیز نمی دهند چه رسد به دانشجوهایشان! در بهترین حالت ممکن است اجازه دهند دانشجوها به صورت دم دستی و در مقام بیان، این نظریات را نقد نمایند ولی پای امتحان و پایان نامه که می رسد می بایست همان چیزی را بنویسند که استاد می خواهد و اساتید همان را می خواهند که علمای مغرب زمین دیکته کرده اند!!

٢. عدم علم و آگاهی اساتید و دانشجویان نسبت به معارف اسلامی 

«ما در زمینه علوم انسانی احتیاج به تحقیق و نوآوری داریم که به معنای حقیقی کلمه مواد و مفاهیم اساسی ای که بر اساس آن می توان حقوق، اقتصاد، سیاست و سایر بخش های اساسی علوم انسانی را شکل داد و تولید و فراوری کرد، در فرهنگ عریق و عمیق اسلامی ما وجود دارد که باید از آن استفاده کنیم. البته در این قسمت حوزه و استادان مؤمن و معتقد به اسلام می توانند با جستجو و تفحص نقش ایفاء کنند؛ این جا از آن جاهایی است که ما باید به تولید علم برسیم.»٣

علوم انسانی امروزه بسیار گسترده شده و البته این گستردگی همیشه نیز در جهت حل مشکلات بشر نبوده است بلکه گاهی هم ناشی از سردرگمی و استیصال روزافزون انسان بوده است. به هر حال رشته های فراوانی در این علوم به وجود آمده که قبلاً نبوده اند و آن چه از قبل بوده نیز شاخ و برگ فراوانی یافته است که گاهی تشخیص چهره واقعی آن علم را دشوار می سازد. با همه این اوصاف دانشمندان مسلمان در اکثر این زمینه ها حرف های عمیقی برای گفتن داشته و دارند که متأسفانه  معمولاً اساتید و به تبع دانشجویان، از این نظریات اصیل و در عین حال بدیع بی اطلاع مانده اند. شاید همین بی اطلاعی موجب شده که نظریات دانشمندان مسلماًن به علوم دانشگاهی علی الخصوص رشته های جدیدالتأسیس علوم انسانی سرایت ننماید. حال آنکه بسیاری از علوم انسانی غربی مرهون همین نظریات ژرف و اندیشمندانه دانشمندان مسلماًن بوده است. چه بسا اگر اساتید ما کمی در زمینه علوم اسلامی به خصوص علومی که شمولیت بیشتری داشته و به ابواب متعددی از علوم انسانی ارتباط می یابند مانند منطق، فلسفه، کلام و ... تطور می داشتند؛ اینقدر مرعوب و مقهور دانشمندان غربی نبوده و جرأت و توانایی علمی اظهار نظر مخالف در حوزه علوم انسانی متداول را می یافتند. خوب به یاد دارم مدتی پیش با کتابی در خصوص فلسفه آشنا شدم که نویسنده دکترای فلسفه اش اصطلاحات ابتدایی فلسفه اسلامی را نیز به اشتباه تعریف کرده بود! البته لازم به ذکر است مهمتر از علم به دست آوردهای دانشمندان مسلماًن، علم به خود اسلام است که متأسفانه اساتید علوم انسانی غالباً، هم در این زمینه لنگ می زنند و هم خود را مستغنی از آن می دانند. این قبیل اساتید اسلام را یا از دریچه اجتهادهای شخصی و ناقص خود درک کرده اند و یا به واسطه قرائت های اعوجاجی روشنفکران غرب زده و ناآشنا با اسلام و این موضوع موجب شکل گیری اعتقادات سکولار و یا بدتر از آن التقاط اعتقادی آنها شده است.

٣. بی تفاوتی اساتید و دانشجویان نسبت به حقیقت علم

«علوم انسانى، علوم اجتماعى، علوم سیاسى، علوم اقتصادى و مسائل گوناگونى که براى اداره یک جامعه و یک کشور به صورت علمى لازم است، به نو آورى و نو اندیشى علمى -یعنى اجتهاد- احتیاج دارد. آن چیزى که در فضاى علمى ما مشاهده مى‌شود- که به نظر من یکى از عیوب بزرگ محسوب مى‌گردد- این است که دهها سال است که ما متون فرنگى و خارجى را تکرار مى‌کنیم، مى‌خوانیم، حفظ مى‌کنیم و بر اساس آنها تعلیم و تعلم مى‌کنیم؛ اما در خودمان قدرت سؤال و ایجاد خدشه نمى‌یابیم!»۴

این واقعیتی تلخ در رشته های علوم انسانی است که اکثر قریب به اتفاق اساتید و دانشجوهای ما تحت تأثیر نوعی روزمرگی علمی، نسبت به حقیقت علم بی تفاوت شده اند. غایت تعلیم و تعلم نزد اساتید ما در حد ابزاری برای امرار معاش تنزل یافته و این موضوع موجب شده تا کسب علم به مثابه تلاشی برای دست یابی به حقیقت، موضوعیت خود را از دست داده و صرفاً به شغلی مانند دیگر مشاغل تبدیل گردد.۵ نتیجه این وضعیت همان می شود که اساتید، به ترجمه های حتی بعضاً منسوخ شده علوم انسانی غربی قانع شده و شکستن ساختارهای منجمد این علوم به واسطه نوآوری و اجتهاد ارزش خود را از دست داده و اصلاً به ضد ارزش بدل شوند. در این میان آنان که علوم غربی را خدشه ناپذیر نمی دانند نیز وضع بهتری در این خصوص ندارند. فضای ترجمه زده فعلی به شدت آنان را به تنبلی و کسالت علمی مبتلا نموده است. در واقع آن عدم شناخت عمیق از معارف اسلامی نیز ریشه در همین تنبلی ها و کم کاری های علمی دارد.

فضای فعلی علوم انسانی متداول موجب شده تا همه آمال و آروزهای دانشجو ها از کلاس درس در یک کلمه خلاصه شود و آن؛ «نـمره» است. حتی شاگرد اول های علوم انسانی خوان ما نیز به جای آنکه تحصیل علم را پردازشی خلاقانه در جستجوی حقیقت بدانند غالباً کامپیوترهایی با حافظه نه چندان بلند مدت هستند که قِسمِ أعظمِ غرضشان از ذخیره اطلاعات درسی به دست آوردن معدلی بالاتر و نتیجتاً مدارکی والاتر و مشاغلی درآمدزاتر می باشد. پر واضح است که در چنین وضعیتی دانشجو به کمترین چیزی که بها می دهد صحت یا عدم صحت آنچه حین تدریس استاد به عنوان وحی منزل به وی إلقاء می گردد باشد. در حالی که «پرسش»، حد اقل عکس العملی است که از یک دانشجو در مقابل تعرض نسبت به اعتقادات اسلامی و انقلابی جامعه انتظار می رود. این مشکل و مشکلات فوق الاشاره دایره امنی برای یکه تازی ناعادلانه برخی اساتید غرب گرا و دگر اندیش، خصوصاً در کلاس های علوم انسانی پدید آورده اند. چنانکه اگر کسی روحیه نقادی منصفانه و بدون خوش بینی بی جا نسبت به علوم غربی را داشته باشد نیز با قرار گرفتن در چنین فضای یک طرفه ای به صورت ناخودآگاه همرنگ جماعت شده و اصلاً به ذهنش هم خطور نمی کند که ممکن است مدعای کتاب یا سخن استاد غلط باشد!

۴. تکبر و استکبار علمی اساتید 

«اساتیدى هستند که فرآورده‏ هاى اندیشه‏ هاى غربى در علوم انسانى، بت آنهاست. در مقابل خدا می گویند سجده نکنید؛ اما در مقابل بت‏ ها به راحتى سجده می کنند؛ دانشجوى جوان را دست او بدهى، بافت و ساخت فکرى او را همان‏طورى که متناسب با آن بت خود او است، می سازد؛ این ارزشى ندارد و درست نیست. بنده به این‏طور افراد، هیچ اعتقادى ندارم. این استاد هر چه هم دانشمند باشد، وجودش نافع نیست، مضرّ است... .»۶

در این میان بسیاری از اساتید علاوه بر اینکه عمیقاً با آراء و نظرات دانشمندان غربی خو گرفته اند و نظریات آنها برایشان درونی شده و در دریای جهل مرکب رشته تخصصی خود مستغرقند؛ گرفتار معضل دیگری نیز می باشند و آن اینکه خود را در زمینه رشته علمی تخصصیشان بی همتا یا حد اقل کم همتا می انگارند. این مسائل در کنار هم موجب می شود تا به هیچ کس اجازه ندهند اعتقاداتشان را به چالش بکشد و یا نظری خلاف نظر آنها در کلاس درس مطرح نماید. متأسفانه بعضاً دیده شده که برخی از این اساتید در مواجه با دانشجویانی که خلاف اعتقادات ایشان نظری داده و با آنها به محاجه پرداخته اند، برخوردهای ناصوابی از پاسخ های تند و سربالا گرفته تا اخراج از کلاس و کسر نمره و ... انجام داده اند. ممکن است تصور شود این معضل به اساتیدی که از نظر مدرک، تألیفات و رتبه علمی و آموزشی شاخصند محدود است لیکن باید گفت معضل خودبزرگ بینی علمی میان اساتید علوم انسانی بسیار شایع می باشد هرچند برخوردهای سلبی دیکتاتورگونه شیوع نداشته باشد. برخی از این اساتید نیز واقعاً از نظر علمی قوی هستند ولی چه علمی؟! علمی صرفاً تقلیدی و کاملاً غربی! علمی که علم نیست! ایشان در واقع علامه های جهل مرکب خویش اند و این بیماری خود بزرگ بینی علمی  شان نیز حاصل همان ویروسی است که در بند اول بدان اشاره شد؛ یعنی وحی منزل انگاشتن نظریه های غربی. ای کاش این دسته اساتید کوشا و پژوهنده کمی از سعی و تلاش خود را مصروف شناخت عمیق علوم اسلامی می کردند. بگذریم که نشنیدن سخن مخالف حتی برای کسی که در اوج مراتب علمی قرار دارد نیز رذیله ای اخلاقی است که اصلاً جای مباهات ندارد و باید اصلاح گردد.

۵. ترس علمی اساتید و دانشجویان

«امروز غربی ها یک منطقه‏ ممنوعه‏ اى در زمینه‏ علوم انسانى به وجود آورده‏ اند؛ در همه‏ بخش‏ هاى مختلف؛ از اقتصاد و سیاست و جامعه‏ شناسى و روانشناسى بگیرید تا تاریخ و ادبیات و هنر و حتى فلسفه و حتى فلسفه‏ دین. یک عده آدم ضعیف‏ النفس هم دلباخته‏ اینها شده‏ اند و نگاه می کنند به دهن اینها که ببینند چه می گویند؛ هر چه آنها گفته‏ اند، برایشان می شود وحى مُنزل؛ این است که بد و غلط است. مثلاً چند تا فکر داراى اقتدار علمى، در یک نقطه‏ دنیا به یک نتیجه‏ اى رسیده‏ اند، این معنایش این نیست که هر آنچه که آنها فهمیده‏ اند، درست است!»٧

پرواضح است در چنین شرایطی اساتید از طرح نظریات و آثار مخالف با علوم غربی إبا خواهند داشت تا نکند موجب مهجوریتشان در جامعه  علمی گردد و تازه برچسب استاد حکومتی و مانند آن نیز بر پیشنانیشان بخورد و به تبع دانشجویان نیز از اظهار نظر مخالف پرهیز خواهند نمود تا منجر به برخوردهای سلبی و خلاف اخلاق برخی اساتید و احیانا کسر نمره و یا حتی حذف درس شان نگردد. برخوردهایی که ریشه در نوعی دیکتاتوری علمی داشته و اتفاقا در میان اساتیدی که منادی شعارهایی از قبیل آزادی بیان و اندیشه و ... هستند سابقه ای طولانی دارد، هرچند عمومیت نیز نداشته باشد. متأسفانه آن دیکتاتوری و این ترس علمی موجب کانالیزه شدن آگاهی های دانشجویان و حتی اساتید شده است. آنچه در کلاس های این رشته ها گفته می شود غربی بوده و آنچه خواسته می شود نیز غربی است. آیا در چنین وضعیتی می توان امیدی به تولید علم حقیقی داشت؟!

۶. سیاست زدگی برخی اساتید

«مراقب باشید دشمن نتواند از محیط دانشگاه و از عنصر دانشجو و استاد استفاده کند. این آن چیزى است که من روى آن تأکید میکنم. مى‌بینید یک حادثه‌ى کوچکى اتفاق مى‌افتاد، حالا در همین دانشگاه خودتان، یک تعدادى مثلاً شاید در یک قضیه‌اى گله‌مندند، معترضند؛ ببینید بلافاصله در دنیا روى آن تفسیر میگذارند، تحلیل میگذارند ... . حاکمیت را، نظام را، اسلام را زیر سؤال میبرند با این وسائل. باید هشیار بود؛ در محیط دانشگاه این هشیارى از همیشه لازم تر است.»۸

البته در این میان برخی اساتید نیز اصولاً نیات دیگری در سر دارند. این دسته قبل از تعیین موضع علمی یا اخلاقی خود، به فکر اقتضائات حزبی و گرایشات سیاسی شان هستند و قبل از هر چیز این قبیل امور را مبنای افعال علمی و حتی رفتار اخلاقی خود قرار می دهند. اینها همان سلاخان علم و حقیقتند و اذهان نوخاسته دانشجویان قربانیانشان که علم را فقط در خدمت سیاست می خواهند. آن هم نه در خدمت علم سیاست، بلکه در خدمت سیاست کاسب کارانه خودشان! مثال های زیادی از این دست می توان زد و شما نیز مسلماً در اطراف خود کم سراغ ندارید اساتیدی را که بعضاً حتی به سمت حزبی و یا گرایش سیاسی خاصشان معروف ترند تا به بعد علمی خود. مسلماً اینگونه اساتید هر چه در کلاس و غیر کلاس بیان می کنند در راستای منویات سیاسی شان خواهد بود. البته نگارنده به هیچ وجه طرفدار سیاست پیرایی از فضای تعلیم و تعلم نمی باشد که از باب عینیت سیاست ما با دیانتمان، تأثیر سیاست بر علوم انسانی امری ناگزیر است لیکن گرایش سیاسی داشتن یک امر است و سیاست زدگی علمی امر دیگری! آنچه نکوهیده است تأثیر نابجای سیاست بر فضای علمی دانشگاه ها و فدا شدن مباحث علمی در راه سیاسی کاری برخی اساتید است.

٧. جنگ نرم و تهاجم فرهنگی

«من که مى‌گویم تهاجم فرهنگى، عده‌اى خیال مى‌کنند مراد من این است که مثلاً پسرى موهایش را تا این‌جا بلند کند. خیال مى‌کنند بنده با موى بلندِ تا این‌جا مخالفم. مسأله‌ تهاجم فرهنگى این نیست. البته بى‌بندوبارى و فساد هم یکى از شاخه‌هاى تهاجم فرهنگى است؛ اما تهاجم فرهنگىِ بزرگتر این است که اینها در طول سالهاى متمادى به مغز ایرانى و باور ایرانى تزریق کردند که تو نمى‌توانى؛ باید دنباله‌رو غرب و اروپا باشى. نمى‌گذارند خودمان را باور کنیم. الان شما اگر در علوم انسانى، در علوم طبیعى، در فیزیک و در ریاضى و غیره یک نظریه‌ى علمى داشته باشید، چنانچه برخلاف نظریات رایج و نوشته شده‌ى دنیا باشد، عده‌اى مى‌ایستند و مى‌گویند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظریه‌ فلانى است؛ حرف شما در روان‌شناسى، مخالف با نظریه‌ فلانى است. یعنى آن‌طورى که مؤمنین نسبت به قرآن و کلام خدا و وحى الهى اعتقاد دارند، اینها به نظرات فلان دانشمند اروپایى همان اندازه یا بیشتر اعتقاد دارند! جالب این‌جاست که آن نظریات کهنه و منسوخ مى‌شود و جایش نظریات جدیدى مى‌آید؛ اما اینها همان نظریات پنجاه سال پیش را به عنوان یک متن مقدس و یک دین در دست مى‌گیرند!»٩

مقام معظم رهبری از سال ها پیش تا کنون بارها و بارها نسبت به تهدیدات فراوان تهاجم فرهنگی هشدار داده اند تا جایی که از این موضوع با عنوان قتل عام فرهنگی یاد نموده اند. ولی آنچنان که باید و شاید به این هشدارهای حکیمانه توجه نشده است. از جمله جاهایی که استضعاف فرهنگی معضلات جدی به همراه می آورد جامعه دانشگاهی است. مشکلات فرهنگی همواره تأثیر عمیق و غیرقابل انکاری بر فضای علمی و دانشگاهی کشور داشته و دارند. حضرت امام(ره) در جایی همین تلازم میان معضلات فرهنگی و دانشگاهی را اینگونه بیان می دارند: «ما از حصر اقتصادی نمی ترسیم. ما از دخالت نظامی نمی ترسیم. آنچه ما را می ترساند وابستگی فرهنگی است. ما از دانشگاه استعماری می ترسیم، ما از دانشگاهی می ترسیم که جوان های ما را آن طور تربیت کنند که خدمت غرب بکنند.»(صحیفه نور، ص ١۸٧) مسلماً بخش عمده ای از حس حقارت و خود کم بینی علمی اساتید و دانشجویان ما خصوصاً در حوزه علوم انسانی نتیجه همین روحیه وابستگی و خودباختگی فرهنگی قشر نخبه است. متأسفانه دشمن هم چشم اسفندیار را خوب یافته و به شدت بر ابعاد جبهه جنگ نرم خود افزوده است. در واقع این همان تهاجم فرهنگی است که در مسیر تاریخی خود به ناتوی فرهنگی و هم اکنون نیز به جنگ نرم دگردیسی یافته است. محتوای همه این مفاهیم حول یک محور شکل می گیرد و آن سوء استفاده از انواع و اقسام رسانه ها جهت تهی کردن جامعه ما از فرهنگ اصیل اسلامی خود به واسطه سلطه بر قلب ها و ذهن های مردم، خصوصاً نخبگان ماست. وقتی قلب و ذهن استاد و دانشجوی ما فریفته خواب مغناطیسی رسانه ای غرب باشد مسلماً توان تفکر مستقل از دستورات رسانه ای غرب را نیز نخواهد داشت چه رسد به اینکه بخواهد با نظریات دانشمندان غربی به مقابله ای دانشمندانه برخیزد.

 ۸. عدم برخورد سلبی به موقع و متناسب با اساتید خاطی

«متأسفانه اساتیدى در دانشگاه‌هاى امروز ما هستند – اگرچه کمند – حالا درسشان هرچى هم که است؛ مربوط است یا نیست – و با یک کلمه، این جوان را از آینده‌ى خودش ناامید میکنند، از آینده‌ى کشورش ناامید میکنند، از آینده‌ حضورش در کشور ناامید میکنند، او را به میراث گذشته‌ خودش بى‌اعتنا میکنند، او را تشنه‌ى نوشیدن از سرچشمه‌هاى ناسالم و آلوده‌ى بیگانگان میکنند و رها میکنند. از این قبیل هم داریم. استاد یک چنین نقشى دارد.»١٠

به هر روی و در هر سیستم آموزشی افرادی هستند که ارزش های حاکم را زیر پا می‌گذارند و در همه جای دنیا نیز وضع بدین منوال است که برای جلوگیری از تبدیل این قبیل نابهنجاری ها به رویه معمول و پیشگیری از هرج و مرج، با فرد یا افراد خاطی برخورد می شود. البته برخوردی در چارچوب قانون و متناسب با خطایی که سر زده است. لیکن در کشور ما که مدام از جانب غرب متهم به تهدید و تحدید آزادی بیان و اندیشه است این مسئله انگار به کلی به فراموشی سپرده شده و برعکس، هر کس هر چه دلش می خواهد سر کلاس های درس به خورد دانشجویان می دهد. متأسفانه باید گفت کلاس های درس دانشگاه های ما نه تنها به محافلی مناسب جهت اظهار نظریات دگراندیشانه سیاسی برخی اساتید بدل گشته است بلکه از آن بدتر و چه بسا بیشتر، به محلی برای ارائه اعوجاجات اعتقادی بعضی اساتید نیز تبدیل شده است و این هر دو به طور جدی أذهان نوخاسته دانشجویان ما را تهدید می کنند. شاید برای آنان که به اخبار دانشگاه ها دسترسی چندانی نداشته باشند باور این موضوع دشوار باشد ولی همانها با اندکی تحقیق به عرض نگارنده خواهند رسید.

البته گه گدار برخی برخوردهای نقطه ای و حداقلی با این قبیل انحرافات صورت می گیرد ولی اینگونه برخوردهای سطحی، بی هدف و بعضاً واگرا تنها حکم مسکنی را دارد که علت اصلی درد را مخفی نگه داشته و موجب می گردد تا درمان اصلی همچنان مغفول بماند. آن هم مسکنی حداقلی که بعضاً هیچ تناسبی با شدت درد ندارد.

شدت و ضعف برخوردهای سلبی می بایست مدیریت شده باشد و به تناسب نیاز فضای دانشگاه صورت پذیرد و نه بر اساس محافظه کاری های سیاسی مسئولین و یا اقتضائات بین المللی و تازه آن هم وقتی که ماجرایی رسانه ای و از کنترل خارج شده و برای لاپوشی و سنبل کردن اوضاع!! چرا که جایگاه آموزش در عمیق ترین لایه های برنامه های راهبردی هر نظامی قرار دارد و نمی بایست به هیچ عنصر داخلی یا خارجی اجازه دخالت در این حوزه جهت کوتاه آمدن از اصول و ارزشهای نظام را داد، کما اینکه در غرب نیز همینگونه است.

٩. عدم تلاش جدی ایجابی و فقدان منابع درسی و پژوهشی غیر غربی

«حالا شما رو به تألیف، تولید کتاب و تولید مبانی و فکر آورده‌اید. این، خیلی چیز با ارزشی است، باید هم همین طور بشود. یعنی با حاشیه‌زنی (حاشیه بزنیم که اینجایش غلط است، اینجایش درست است) نمی‌شود علوم انسانی را درست کرد؛ چون مبنای علوم انسانی غرب، مبنای جهان بینی غرب است؛ فکر غربی و فکر مادی است. لذا طبیعتا همین روبناهای سکولار - که آقایان گفتند - از آب در می‌آید. نتیجه آن مبنا همین است. غیر از این نیست. مبانی باید مبانی فکری اسلامی و فرهنگ اسلامی باشد تا آن وقت آنچه که از او می‌روید و در اختیار پژوهنده قرار می‌گیرد یک چیز اسلامی باشد؛ این روشن است. بنابراین، کتاب‌های درسی، رابطه لازم را باید با این مجموعه شما ایجاد کنند»١١

آن عمق بخشی به برخورد های سلبی که ذکرش گذشت اگر با تلاشی جدی ایجابی جهت تولید علم مورد نیاز حوزه های مختلف علمی پشتیبانی نشود موجب ایجاد خلائی علمی در دانشگاه ها خواهد شد و بی اثر خواهد ماند. در حال حاضر بیشتر کتابهای مورد استفاده اساتید جهت تدریس در رشته های علوم انسانی یا ترجمه های مستقیم آثار نویسندگان غربی هستند، یا حاصل گردآوری نظرات غربی ها و یا به قلم نویسنده ای ایرانی ولی با محتوایی کاملاً غربی و تسلیم در مقابل نظریه های غربگرایانه. قابل توجه اینکه مؤلفین کتب درسی علوم انسانی در غرب  معمولاً جزو اعاظم و مشایخ این علوم بوده اند و حال آنکه در ایران این گروه به مترجمانی کم خلاقیت محدود مانده اند که در عالم همین علوم غربی هم حرف خاصی برای گفتن ندارند. در چنین وضعیتی که بزرگان علوم انسانی کشور ما مقلدان تام و تمام متفکران غربی هستند و منابع درسی و تحقیقاتی این علوم نیز غربی می باشند آیا می توان از اساتید و دانشجویان این قبیل رشته ها انتظار داشت غرب باور و غرب گرا نباشند؟!

البته نباید انتظار داشت متون و منابع مورد نیاز تحول در علوم انسانی به صورت خود به خودی در فضای فعلی علمی کشور تدوین شوند چرا که قاطبه اساتید حال حاضر این حوزه نه اعتقاد عمیقی به لزوم تحول مذکور دارند، نه بنیه علمی مورد نیاز جهت این جهاد علمی را دارا هستند و نه حتی از اندک متون فاقد گرایشات غربی موجود برای تدریس استفاده می کنند. لذا نظام آموزشی می بایست با برنامه ریزی صحیح و استفاده بهینه از تمامی بنیه علمی کشور علی الخصوص حوزه های علمیه و مؤسسات علمی-پژوهشی با سابقه ای مانند مؤسسه امام خمینی(ره) فکری اساسی به حال وضع موجود نماید.

١٠. ریل گذاری غلط نظام آموزش عالی

«علوم انسانی حقیقتا در کشور ما غریب و منزوی است. این، واقعیت قضیه است. این نکته را از اوائل انقلاب هم دوستان دلسوزی - چه در دانشگاه، چه در حوزه- احساس کردند. مسبوقید در قم یک مجموعه‌ای با کمک اساتید دانشگاه جمع شدند تا کارهایی در زمینه علوم انسانی ِ ریشه گرفته در باورها و مبانی اسلامی تهیه کنند؛ منتها کارهای ابتدایی و اولی بود. اگر آن اهمیت و آن تلاش در طول این بیست و چند سال ادامه پیدا می‌کرد، ما امروز از این جهت وضع بهتری داشتیم؛ اما ادامه پیدا نکرد.
علت غربت علوم انسانی در دانشگاه‌های ما این است که آن وقتی که علوم انسانی وارد کشور شد، مجموعه‌های فکری و علمی معتقد به اسلام، با این علوم به شکل «علم» آشنایی نداشتند؛ البته غیر از فلسفه و تاریخ و ادبیات و این چیزهایی که بومی کشور ما بود. رشته‌های متعددی از علوم انسانی مثل جامعه شناسی،‌ روان شناسی و بسیاری از رشته های دیگر آن، پدیده‌های جدیدی برای کشور ما بود. کسانی هم که متصدی و مباشر این کارها بودند، غالباً کسـانی نبودند که اعـتقاد به مبانی اسلامی داشته باشند.»١٢

پس از انقلاب اسلامی اصلاحات عمده و اساسی در نهادهای حاکمیتی کاملاً ضروری می نمود. چرا که اینگونه نهادها از زمان تأسیسشان تا زمان وقوع انقلاب همواره تحت مدیریت های طاغوتی، غربزده و در بهترین حالت روشنفکرانه بودند. همین امر موجب شده بود تا نهادهای مذکور از نظر ساختاری و نیروی انسانی با ارزش های انقلاب اسلامی زاویه داشته باشند. این امر در خصوص نهادهای آموزشی مثل دانشگاه ها، خصوصاً در حوزه علوم انسانی بسیار جدی تر بود و ضرورت آن اصلاحات کذایی در این حوزه ها بسیار حیاتی تر. لذا حضرت امام(ره) دستور تشکیل ستاد و پس از آن شورای عالی انقلاب فرهنگی را صادر نمودند. لیکن فضای سیاست زده و به شدت قطبی شده پس از انقلاب، نفوذ گروهک های ضد انقلاب در دانشگاه ها، جنگ تحمیلی و البته کم کاری و اهمال دست اندرکاران امر آموزش موجب گردید تا اصلاحات مورد نیاز نظام آموزشی مسیر اصلی خود را طی ننماید. آنچه در آن ایام ضرورت داشت این بود که ارگان های سیاست گذار امر آموزش تلاشی مجدانه و کاملاً علمی و اسلامی را جهت یافتن راهکارهای کوتاه، میان و بلند مدت برای انطباق ساختاری و محتوایی نهادهای آموزشی کشور با ارزشهای اصیل انقلاب در دستور کار قرار دهند ولی در عمل این ارگان ها  به اتاق های جنگی برای صدور دستور پاتکهای مقطعی جهت مقابله با عناصر مخالف نظام در دانشگاه ها-که البته لازم هم بود – محدود ماندند. نتیجتاً آن سیاستگذاری های کلان ابتدایی به خوبی صورت نگرفت و خط ریل نظام آموزشی کشور به درستی قرار داده نشد.

در واقع همین نقصان اساسی راهبردی و البته تاریخی، اولین و مهمترین دلیل معضلات عمده و عمیق فعلی در حوزه آموزش عالی می باشد. معضلاتی که به دلیل عدم وجود مدیریتی بالادستی، در ساختارهای نظام آموزش عالی و همچنین عملکرد مدیران میانی و قاعده این حوزه از جمله مسئولین دانشگاه ها، مدیران گروه های آموزشی و بیش از همه اساتید دانشگاه ها بروز و ظهور یافته است.

به امید روزی که این معضلات از عرصه دانشگاه های ما رخت بربندد و البته این میسر نخواهد شد مگر با رفع و رجوع علل موجده ای که ذکرشان گذشت و این امر نیز به نوبه خود در گرو بصیرت و معرفت بیشتر اساتید و دانشجویان و همت و تدبیر مضاعف مسئولین امر است.
پی نوشت:

١. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضاى بسیجى‌ هیئت علمى دانشگاه‌ها، ٢/۴/١٣۸٩.

٢. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار استادان دانشگاه های سراسر کشور، ۸/۸/١٣۸٢.

٣. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار استادان دانشگاه های سراسر کشور، ۸/۸/١٣۸٢.

۴. بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتى امیر کبیر، ٩/١٢/١٣٧٩.

۵. البته نباید فراموش کرد که این معضل تا حدودی ریشه در ماهیت علوم انسانی مدرن دارد. قبل از قرن شانزدهم دانشمندان غرب و شرق عالم، علم را در خدمت حقیقت می دانستد نه در خدمت قدرت و توانایی و به همین دلیل علم قداست داشت، یعنی حقیقتی مقدس و ما فوق منافع انسان و امور مادی بود. ولی غایت تعلیم و تعلم تحت تأثیر نظریه علم معطوف به قدرت فرانسیس بیکن به تسلط بر ماده و طبیعت تغییر یافت. این نظریه هرچند طبیعت را به دست انسان آباد نمود ولی انسان را نیز به دست خود خراب و فاسد کرد. این نحوه نگرش به علم تا کنون ادامه یافته و با ورود علم مدرن به دیگر کشورها در جهان منتشر شده است.

۶. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)، ٢٩/١٠/١٣۸۴.

٧. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)، ‏‏٢٩/١٠/١٣۸۴.

۸. بیانات‌ در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههاى شیراز، ١۴/٢/١٣۸٧.

٩. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاه‏هاى استان همدان،‏ ۱۳۸۳/۴/۱۷.

١٠. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضاى بسیجى‌ هیئت علمى دانشگاه‌ها، ٢/۴/١٣۸٩.

١١. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی، ٢/١١/١٣۸۵.

١٢. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی، ٢/١١/١٣۸۵.
+ در همین رابطه از خودم:

١. علوم انسانی بومی یا علوم انسانی اسلامی!
٢. مدیریت انقلابی؛ لازمه تحول در علوم انسانی
٣. رجحان علوم انسانی اسلامی؛ علمی یا ایدئولوژیک!

نظرات (۳۷)

1. اینو کاملا قبول دارم که بسیاری از دانشجویان و اساتید ما نسبت به ارزش های برآمده از فلسفه ی غرب(نه سایر علوم انسانی تجربی چون جامعه شناسی و ...)کاملا مریدند و از خود توان نظر دادن را ندارند و معنای علم را نمیفهمند و فقط بلدند بگویند: زنده باد سکولاریسم و زنده باد لیبرالیسم...
اما راه حلش این نیست که بخواهیم علوم انسانی رااسلامی یا... کنیم.چون در این راه باز هم نظریه ردازی از بین میرود و کار آکادمیسینها میشود اثبات آنچه که اسلامی نامیده میشود و تحرک علمی از بین میرود. راه حل آن است که منطق کاربردی و تفکر انتقادی به دانشجویان و دانش آموزان تدریس شود...
پاسخ:
سلاممن برای مقابله با تقلید کورکورانه دانشجوها و اساتید از علوم انسانی غربی نیست که علوم انسانی اسلامی رو ترویج می کنم. بلکه به دلیل قرابت منحصر به فرد اسلام با حقیقت علوم انسانی این کار رو می کنم. به نظر من به خاطر اتصال علوم انسانی اسلامی به منبع زلال و لایزال وحی در هیچ نظام فکری دیگه ای نمیشه اینقدر به حقیقت نزدیک شد. ,
سلام مهدوی جان خدا قوت.مطالبت درست و به جاست ولی به نظر من چون این نوع مطالب یه مقدار خشکه اگه حداقل اینقدر طولانی نباشن یا اینکه قالب وبلاگتو عوض کنی که از این حالت در بیاد ممنون میشم- تا کسایی که حوصله حوندن مطالب طولانی رو ندارن باعث بشه مطلب رو نخونن-راستی درست تموم شد ؟ الان کجایی؟ چیکار میکنی؟
وقتش رسیده است،که سلمان مان کنی
مجذوب چند آیه ی قرآن مان کنی
ما بت پرست کعبه ی عشقیم،یاحسین
قرآن ز نی بخوان که مسلمان مان کنی
_________________
ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان  اباعبدالله احسین علیه السلام بر شما و همه عاشقان اقا تسلیت و تعزیت باد
امسال جای خیلها خالیه
عاشورا به یادشون باشیم
پسرم مطالبت را خاندم شور جوانی در ان موج میزد
به عنوان کسی که مویش را در وادی فلفه ی اسلامی سفید کرده میگویم
مشکل فلسفه ی اسلامی و کلا علوم انسانی اسلامی این است که با نگاهی ابژکتیو و درون گرا به موضوعات مینگرد
ما میتوانیم در زمره ی بهترین ها در علوم نظری باشیم
همانطور که اصالت عقل از ابن رشد و شیخ الرئیس به اروپا رفت
ما میتوانیم
بله
اما نه اینگونه که الان راه پیش گرفته ایم
ما میتوانیم
پسرم ما ابتدا باید عقب ماندگیهایمان را در حوزه ی علوم انسانی قبول کنیم
سپس با عزمی راسخ به اینده خوش بین باشیم
در مبحث اول مقاله ات(وحی منزل دانستن)افراطی نگاه کردی
ما باید به تفکر گذشتگانمان احترام بگزاریم
اگر در رشته ی ما بودی میدانستی بزرگترین فیلسوفها با من اینگونه فکر میکنم شروع کرده اند
و مشکل اساسی ما این بود که بعد ابن رشد با خدا اینگونه فکر میکند شرو کردیم
مشکل این بود برای استدلالاتمان از عالم ماورا کمک گرفتیم
شاید اگر اسلام را اسندلالی علمی میکردیم ....

شاید..
تبریک میگویم به تلاشت ادامه بده
شبت پر ستاره
دلت سرشار از خدا
سرت پر از فکر


پاسخ:
1.احتمالا شما نه سن بالایی دارید که بنده را پسرم خطاب کنید و نه اطلاعات چندانی در باب فلسفه. شاهد این امر نیز اولا تحلیل سطحی و ساده انگارانه شما نسبت به فلسفه اسلامی و علوم انسانی اسلامی است که تمامی این نظام فکری عظیم را درونگرا می خوانید و دوما اینکه حتی نمی دانید اوبژکتیو به معنی ِ اصطلاحیِِ عینی و برون گرا در حوزه فلسفه به کار برده می شود و نه درونی و ذهنی که مد نظر شما بوده است. تازه در خصوص همین ادعایی که شما با لفظی اشتباه آنرا مطرح کردید بعید می دانم کوچکترین استدلالی بتوانید ارائه دهید و این هم از همان حرفهای "من فکر می کنم" و "نظر من این است" امثال شما دوستان غرب زده است. چه آنکه فلسفه اسلامی در بیش ازنیمی از خود یعنی در بخش هستی شناسی اتفاقا کاملا با عالم عین سروکار دارد و اصولا فلاسفه مسلمان فلسفه را اینگونه تعریف می کنند که علمی با موضوع وجود است!! حال شما با چه برهانی می گویید این فلسفه صرفا سوبژکتیو است، خدا می داند؟ احتمالا شما هم به تفکرات منسوخ شده پوزیتیویستی گرایش دارید که هرگونه تعقلی را حتی اگر حول موضوعی عینی باشد غیر منطقی می دانند. تفکری که در خود غرب نیز مدتهاست , تفکری که در خود غرب نیز مدتهاست به محاق رفته است!!2.من این را که می فرمایید:"ما ابتدا باید عقب ماندگیهایمان را در حوزه ی علوم انسانی قبول کنیم" نمی فهمم. مگر علوم انسانی غربی چه گلی به سر بشریت زده که ما خود را عقب مانده از آن بدانیم. بله ما عقب مانده ایم ولی از اسلام عقب مانده ایم. از آنچه می توانیم باشیم و نیستیم و نه از غرب در حال انحطاط!3. در یادداشتتان یک خلط رخ داده و آن اینکه میان علوم صرفا عقلی انسانی مانند فلسفه و دیگر علوم انسانی فرقی نگذاشته اید. من این تفکیک را در یادداشت "رجحان علوم انسانی اسلامی؛ عقلی یا ایدئولوژیک" متذکر شده ام. بله در علوم عقلی اسلامی متون دینی الهام بخش هستند(البته نه در همه نهله ها و همه دانشمندان) ولی پیش فرض سازی نمی کنند و حرف اول و آخر را عقل میزند. اتفاقا علوم عقلی در جهان اسلام بسیار عاقلانه تر از غرب است. بنگرید به بسیاری ِ افسارگسیخته نهله های ضد و نقیض فلسفی غرب و مبانی بعضا غیر عقلانی بسیاری از آنان! از این علوم عقلی گذشته آیا به نظر شما در دیگر علوم انسانی نیز ما نباید به سراغ متن دین برویم؟! چنین دینی به چه درد خواهد خورد؟ مگر نه اینکه د , مگر نه اینکه دین دستورالعمل زندگی است؟!4.نوشته اید:"در مبحث اول مقاله ات(وحی منزل دانستن)افراطی نگاه کردیما باید به تفکر گذشتگانمان احترام بگزاریم"اگر واقعا اهل فلسفه باشید می دانید که به این کار شما می گویند مغالطه پهلوان پنبه. یعنی از حرف منطقی طرف مقابل معنایی کاریکاتوری و تو خالی تصویر کردن و سپس آنرا با یک سوزن ترکاندن. من کی گفتم نباید به تفکر گذشتگان احترام گذاشت. من می گویم نباید این تفکرات را وحی منزل دانست. چیزی که به شخصه در دانشگاه ها شاهد آن بوده ام!! احترام آری ولی  تخته کردن در عقلانیت و نقد نه!!5.نوشته اید:"اگردر رشته ی ما بودی میدانستی بزرگترین فیلسوفها با من اینگونه فکر میکنم شروع کرده اند"به این هم می گویند مغالطه توسل به بزرگان. شما که به قول خودتان فلسفه خوان هستید و چنین که ادعا کرده اید استاد این رشته اید! این چه منطق بی منطقی است! آیا اگر همه فیلسوف های عالم نیز حرف غلطی بزنند آن حرف درست می شود و دلیل می شود که ماهم آن حرف را قبول و تکرار کنیم؟! برای اثبات عقلانی بودن یک نظریه باید آنرا عقلا اثبات کنید. نه اینکه به حرفهای دیگران استناد نمایید. این از بد , این از بدیهیات فلسفیدن است!! نیست؟! حالا من از شما می پرسم: چه حجت عقلی دارید که اثبات کند رأس هرم فکری یک فیلسوف می تواند بر مبنایی من درآوردی بنا شده باشد. بدون اینکه کوچکترین دلیلی برایش ارائه دهد. پدر جان اینکه نشد فلسفه! اگر بنا به فلسفه من درآوردی باشد، چرا  فلسفیدنمان را بنا بر قول خدا ننماییم! که البته در فلسفه اسلامی اینگونه نیز نیست. ولی جالب است شما از یک سو ایراد اصلی فلسفه اسلامی را تکیه آن بر قول خدا می دانید(که البته این ادعا واقعیت ندارد) و از سوی دیگر از نظریه های من درآوردی و غیر منطقی و بدون استدلال عقلی فلاسفه غرب دفاع می کنید و معتقدید این روش باید درایران هم اتفاق بیفتد. واقعا که مرحبا دارید شما!!تو را به خدا به خود آیید و اینقدر مقهور بی ربطیات بی پایه و اساس و من درآوردیانه علمای مغرب زمین نباشید. این تنها راه بهبود وضع موجود است. ,
مطلبی که نوشتید کمی طولانی بود ومن سرتیترها و کمی هم از متن رو خیلی تند و گذرا خوندم
این بحث رو در خیلی جاها که دغدغه علوم انسانی دارند دیدم
ولی راه حل مناسب و اصولی ندیدم
نظر شما چیه؟
پاسخ:
سلامغیر از سه دلیل مهم آخر که حاکمیتی هستند و راه حلشون هم باید توسط حاکمیت اعمال بشه دلایل دیگه راه حل های مشخصی دارند چه آنکه گفته اند تعرف الاشیاء باضدادها. مثلا راه حل وحی منزل انگاشتن علوم غربی، خودباوری دانشجویان و اساتید و ترویج روحیه انتقادی و منطقی در میان اونهاست و الخ. ,
  • اگر خدا قبول کند دانشجو
  • بسم الله

    سلام
    مقاله-نظرات-انتقادات و پاسخها را مطالعه کردم
    در مورد نظرات استاد!!!
    این کمی تنگ نظری است که هیچ ارزشی برای فلسفه ی اسلامی قایل نباشیم و ان را پوچ بینگاریم
    و در مورد پاسخ های اقا مهدی
    برادر عزیزم شما نظراتت بیشتر شبیه اشعریون و متکلمان  است تا فیلسوفان

    انتقاد به سخنان استاد!!!منتقد زیاد دارم اما طرف سخنانم او نیست به همین دلیل ....

    اما نظر استاد در مورد سوبزکتیو بودن کمی درست است.
    دوست من شما قبول نداری ما از علوم انسانی عقب هستیم؟؟؟
    من از شما سوال میکنم معیار شما برای سنجش عقب ماندگی چیست؟؟؟
    به نظر من حقیر تعداد مقالات چاپ شده در نشریات معتبر ثابت می کند چقدر در علوم انسانی جلو هستیم!!!؟؟؟
    البته این نظریات من حقیر است و احتمال اشتباه ان میرود
    و ای دوست عزیز
    به نظر شما علوم انسانی چه وظیفه ای دارد؟؟
    اصلا تعریف شما از علوم انسانی و وظایفش چیست؟؟؟

    و در مورد اخر

    هر معلولی علتی دارد و علت فلسفه تفکر است اگر غیر از این  بود الان اینقدر مکاتب گوناگون نداشتیم و تفکرات گوناگون.
    به نظر من نقد برای پیشرفت هرکس و هرچیز موثر است
    و نقد است که عیار هر مکتب و هر دین و هر ایین را مش
    پاسخ:
    سلام1. آقای دانشجو چطور است که شما با همان IP آقای مثلا استاد در این وبلاگ کامنت گذاشته اید؟! من مفروض می گیرم که شوخی قبلی شما رو در خصوص استاد فلسفه بودن و سن بالایتان و ... را نفهمیده ام(نمی خواهم از لفظ دروغ استفاده کنم). خواهش می کنم از این به بعد برای القای نظرتان به دیگران از این روش استفاده نکنید.2. تنگی و فراخی نظر شما فرقی به حال ارزش و اهمیت فلسفه اسلامی ندارد. حقیقت ورای تفکرات شما در جریان و سریان است.3. در خصوص ادعای عجیب و غریب تان که نظرات من شبیه اشعریون و متکلمان است باید بگویم که از تعجب مثل گوزن شاخ درآورده ام!! البته از شما نمی خواهم برای این گفته تان هم دلیل ارائه کنید چرا که می دانم مانند سخنانی که از زبان آن به اصطلاح استاد زده اید فقط یک ادعاست و برهانی بر آن ندارید. چه آنکه یحتمل نه معنی اشعری گری و نه کلام و فلسفه را می دانید.(اصلا چه ربطی داشت!! اشعریون!!!)4. پس فهمیدید که سوبژکتیو به معنی ذهنی است و نه اوبژکتیو! بعد اینکه گفته اید"اما نظر استاد در مورد سوبزکتیو بودن کمی درست است." این کمی درست است یعنی چه؟؟!! باز ادعای بی دلیل!!! , 5. من قبول دارم که ما در زمینه علوم انسانی عقب هستیم ولی قبول ندارم در این زمینه از غرب عقبیم. چرا که غرب را دراین زمینه منحط می دانم. شاهدم هم وضعیت نابسمان و غیر انسانی کنونی غرب است.6. نوشته اید:"به نظر من حقیر تعداد مقالات چاپ شده در نشریات معتبر ثابت می کند چقدر در علوم انسانی جلو هستیم" علمای منطق به این مثلا دلیل شما می گویند مغالطه"وضع ما لیس بعلّة علّة". آیا واقعا معیار صحت یک نظام علمی کمیت آن است. آیا تعداد مقالات به چاپ رسیده آن هم در نشریات و ارگانهایی که از آن خود غرب است دلیل برتری آنان است.معیار من عقل است. من همه مکاتب فکری را به یک چشم می نگرم و آن چشمی است که خدا در وجود من به ودیعه نهاده است. عقل رسول باطنی هر فردی است که قواعد یکسانی را بر تفکر هر انسانی حاکم می کند. من در مکاتب دیگر به اندازه ای که توانسته ام غور کرده ام و معمولا غیر عقلانی بودن بسیاری از آنها از همان آغاز مطالعه هایم برایم روشن می شده است.7. در مورد تعریف و وظیفه باید بگویم که ربطی به بحث فعلی ندارند. پس بحث را منحرف نکنیم. , 8. نوشته اید:"هر معلولی علتی دارد و علت فلسفه تفکر است اگر غیر از این  بود الان اینقدر مکاتب گوناگون نداشتیم و تفکرات گوناگون"این هم یک مغالطه دیگر! استدلال شما صرفا اثبات می کند که به دلیل کثرت تفکرات مکاتب فکری نیز متکثر شده اند. ولی هیچ کس تکثر مکاتب را منکر نشده است. سخن از حقانیت این مکاتب است. من ادعایم این است که علوم انسانی اسلامی بیشترین قرابت را با حقیقت علوم انسانی دارند و بیش از همه مکاتب دیگر به آنچه باید باشند نزدیکند. چرا که در بسیاری از علوم ما منابع محکم و یقینی از دل متن دین در دسترس داریم که غرب از آن بی بهره است.(اشتباه نشود منظورم در علوم عقلی نیست ولی در علومی که دین در خصوص آنها ساکت نبوده آیا شما منبعی محکم تر از وحی سراغ دارید؟)همه مشکلات مملکت ما نیز از آنجا ناشی می شود که علوم انسانی اسلامی را به درستی تولید و اجرا نکرده ایم. ما در بیشتر شاخه های علوم انسانی هم در مقام آموزش و هم تولید علم و هم اجرای آن علوم کاملا غربگراییم.9. مطلب قبلی من رو حتما بخونید , 10. برادر عزیزم ببین هر چه در ذهن خود ساخته ای را ویران کن تا بعد متوجه عرائض بنده شوی. شما گرفتار سوء ذهنیت هایی در خصوص علوم اسلامی هستی که به تو القا کرده اند. ما مسلمانیم و به حقانیت دینمان و اینکه بهترین دستورالعمل زندگی برای انسان است که توسط خالق این جهان برای ما نازل شده اعتقاد داریم. چه منطقی قبول می کند که اگر کسی با استدلال عقلی به این امر معتقد شد در زمینه علوم انسانی تابع و مروج نهله های فکری غیر منطقی و غیر عقلانی ای شود که دقیقا در تضاد و تعارض با این اعتقاد یقینی و عقلی هستند. من کمی به خودم زحمت دادم و با مطالعه و تحقیق و پرس و جو به اینجا رسیدم که عقلا و منطقا نمی توانم گزاره های یقینی دینیم را فدای سخنان بی دلیل و برهان فلاسفه و دانشمندان غربی بکنم. البته این بدین معنی نیست که همه این دو نظام فکری در مقابل هم هستند ولی آنجا که با هم تعارض دارند من به گزاره های دینیم اعتماد می کنم نه ادعاهای غربی. آیا این غیر منطقی است! ,
    بسم الله
    سلام داش ممد
    این مدتی که نصفه نیمه به دروس انسانی ورود کردم این حرفها و مشکلات اساتید این رشته ها برام ملموس تر شده
    ضمنا اینقدر سر به سر این پیرمرد جوان و ستاد دانشجو هم نذار گناه داره....
  • مصطفی نمازیان
  • بنام خدا. با مطلبی تحت عنوان" تهمت میزنم پس هستم" بروزم. منتظر بازدید و نظردهی شما. نقدی بر مواضع جبهه رسانه ای حزب الله در یکسال اخیر. کا دمت گرم مخلصیم.یا علی
    پاسخ:
    ما بیشتر ,
    معنای سوبژکتیو

    معمولاً سوبژکتیو را ذهن گرایی معنی می کنند. این تعبیر ناصحیح نیست ولی تعبیر رسایی هم نیست.

    سوبژکتیو در برابر حقیقت گرایی است ولی سوبژکتیو می تواند سمت و سوی حقیقت داشته باشد.

    این که بگوییم کسانی واقعیت خارجی را نفی می کنند و قایل به خیالی و ذهنی بودن همه چیز هستند، نه تنها ما را به فهم سوبژکتیو نمی رساند بلکه حجاب فهم و دریافت ما نیز می شود.

    سوبژکتیو بودن یعنی محدودیت در فهم و یافت.

    این محدودیت در عالم غربی باعث قدرتمند شدن بشر شده است.

    در واقع قدرت بشر امروز ریشه در سوبژکتیو بودن او دارد.

    برای روشن شدن معنای سوبژکتیو مثالی می آورم.

    شما در کنار آبشار کوچکی ایستاده اید.

    منظره ی زیبا و دل نشینی است.

    بعد از مدتی آنجا را ترک کرده و به منزل بر می گردی.

    دوست شما، از شما می پرسد که آیا نسبت به آبشار علم پیدا کردی یا نه؟

    چه جواب خواهید داد؟

    اگر انسانی باشید که در شرایط قبل از مدرنیسم زندگی می کند. جواب شما آری است.

    و اگر در فضای تجدد تنفس می کنید.جواب شما منفی است.

    البته من نمی خواهم بگویم که عالم شدن در دنیای جدید محال است.

    دنیای جدید در واقع فهم شما ر
    پاسخ:
    ببخشید ها ولی مثل اینکه این شما بودی که اشتباها از لفظ ابوژکتیو به جای سوژکتیو استفاده کردیبنده معنی این دو لفظ رو در علوم انسانی و فلسفه می دونمضمنا سوبژکتیو به معنی ذهن گرایی نیست برادرسوبژکتیو به معنی ذهنیه در برابر حقیقت گرایی نیز قرار ندارهدر برابر عینی قرار دارهبهتره بگیم در فلسفه به معنی اصطلاحی امر درونی در مقابل امر بیرونی(اوبژکتیو) قرار دارددرباره این حرفهایی هم که راجع به نفس کشیدن نوشتی باید بگم گفته بودم مطلب اخیرم رو بخون چرا نخوندیمن در اون مطلب رجحان علوم انسانی اسلامی نوشته ام که تمام اختلافات نظام فکری اسلامی با نظام فکری غربی به اختلافات عمیق معرفت شناختی برمی گردهمعرفت شناسی در اسلام مطلق گراست و به همین سبب کاملا عقلانی و در غرب شک گرا و نسبی گراست و این چیزایی هم که تو نوشتی به همین معنیهمسئله اینه که آیا شما عقلا می تونی ثابت کنی این نظام معرفتی که شما اسمش رو گذاشتی بعد از مدرنیزم بر آنچه در معرفت شناسی اسلامی مطرحه رجحان داره؟!من با استدلال به شما اثبات می کنم که اکثر نظریه هایی که در غرب مطرحه جز یه سری وهمیات من درآوردی چیزی نیستفلسفه اسلامی , فلسفه اسلامی بسیار بسیار محکم تر و مستدل تر و عقلانی ترهاصلا قابل مقایسه نیستتو رو خدا کمی حد اقل کمی به اعتقادات خودت شک کنمن که می دونم هیچی از فلسفه اسلامی خبر نداریدخودتون هم که می دونیدتو را به همه مقدسات کمی در این ذهنیت های از پیش ساخته شده که به شما تحمیل شده اند شک کنمن نمی گم حرف من رو قبول کنبرو با تحقیق و بررسی موضع خودت رو انتخاب کنراستی می گم بهتر نیست به جای کپی کردن مقاله آقای فاطمی پور یه چیزی از خودت می نوشتیاینم لینک متن کامل کامنتهای شما:http://mfatemi.ir/index.php?option=com content&view=article&id=163:1388-11-26-19-44-02&catid=26:1388-11-17-20-29-03&Itemid=31 ,
    دنیای جدید در واقع فهم شما را به عقب می اندازد

    در واقع فلسه ی غرب، نشاط و طلب فهم جدیدی را برای بشر فراهم کرده است.

    فلسفه ی غرب تشنگی نوع جدیدی از فهمیدن را به بشر هدیه کرده است.

    فلسفه علم نیست. فلسفه منشاء علم هم نیست. فلسفه غرب شرایط وسعت پیدا کردن نوعی از علم را برای بشر فراهم کرده است.

    بشر ساحات مختلفی از درک و فهم را دارد.

    فلسفه غرب، یکی از این ساحت ها را در منظر بشر قرار داد و بقیه را نفی کرد.

    هدیه ی دکارت به بشر، جهلی بود که منشاء پیدایش علوم جدید شد.

    دکارت، محدوده ی فهم بشر را تنها و تنها به علومی تخصیص داد که بشر را بر عالم مسلط کند و او را قادر به تغییر و تحول و استفاده ی هرچه بیشتر کند.

    به مثال قبلی بر می گردیم.

    شما در فضای تجدد تنفس می کنید و جوابتان در برابر سؤال ما منفی است.

    حالا از شما می پرسیم که: چه موقع شما نسبت به این آبشار علم پیدا می کنید؟

    شما می گویید:

    وقتی که بفهمیم این آبشار چه سودهایی می تواند برای ما داشته با شد.

    مثلاً الان علم ما می گوید که ممکن است این آبشار منبع انرژی برق باشد. البته باید بررسی شود.

    ویا اینکه ممکن است درون آب آن طلا و یا
    پاسخ:
    1. به جوابهای قبلی ارجاعتان می دهم2. نوشته اید:"دنیای جدید در واقع فهم شما را به عقب می اندازد. در واقع فلسه ی غرب، نشاط و طلب فهم جدیدی را برای بشر فراهم کرده است. فلسفه ی غرب تشنگی نوع جدیدی از فهمیدن را به بشر هدیه کرده است. فلسفه علم نیست. فلسفه منشاء علم هم نیست. فلسفه غرب شرایط وسعت پیدا کردن نوعی از علم را برای بشر فراهم کرده است. بشر ساحات مختلفی از درک و فهم را دارد. فلسفه غرب، یکی از این ساحت ها را در منظر بشر قرار داد و بقیه را نفی کرد."این جملات هم پر از مغالطه اند. به این مغالطه ها می گویند مغالطه مبهم گویی. جملاتی پر زرق و برق و پر از کلمات قلنبه که هیچ دلیل و برهانی برای اثباتشان ارائه نگشته است.3. تنها نتیجه فلسفه دکارت موجی جدید از شک گرایی افراطی بود که غرب را در بر گرفت. هیچ ارتباط اثبات شده ای میان فلسفه دکارت با پیشرفتهای صنعتی و مادی غرب وجود ندارد. اگر بنا به ادعا باشد من نیز ادعا می کنم اگر به جای فلسفه دکارت فلسفه بوعلی در غرب ترویج میشد نتیجه بسیار شگفت انگیز تر از این بود که بود. با ادعا چیزی اثبات نمی شود. دلیل بیار!! دلیل. ,
    ویا اینکه ممکن است درون آب آن طلا و یا ماهی و یا هر عنصر سودمند دیگر باشد.

    و یا آب آن دارای املاح مهمی برای شفای بیماری ها باشد.

    دوبار ما سؤال می کنیم که:

    با فهمیدن تمام آنها می توانیم که ما صد در صد نسبت به این آبشار عالم شدیم؟

    جواب شما:

    نه، چون ممکن است در سالاهای آینده شرایطی فراهم شود که ما چیز های جدید تری را نسبت به این آبشار بفهمیم. مگر نه اینکه ما سالها اورانیو داشتیم و به قدرت عظیم آن پی نبرده بودیم. پس ما نسبت به زمین و خاک و معادنمان عالم تر شدیم. شاید هم روزی بیاید که علم بشر آنقدر زیاد شود که بتواند از همین آبشار کوچک انرژی عظیمی را استخراج کند.

    در مثال مذکور به خوبی روشن شد که در واقع جهل بشر تمامی ندارد.

    او دائماً اشیاء اطراف خود را در حجاب جهل قرار می دهد و شرایط فهم بیشتری را برای خود فراهم می کند.

    اگر شیی مورد و متعلق چنین جهل و علمی قرار گیرد آرام آرام معلوم بشر می شود. اما نه معلوم صد در صد. همیشه شرایط فهم بیشتر وجود دارد.

    این نسبت جدیدی است که بشر با عالم اطرافش بر قرار کرده و ثمره ی آن تکنیک و علوم جدید بوده است.

    این نسبت دو طرف دارد. یک طرف انسان جدیدی اس
    پاسخ:
    1. به جوابهای قبلی ارجاعتان می دهم2.جالب است بدانی که این جوابی را که شما متعلق به شرایط تفکر مدرن می دانید  چندصد سال پیش در معرفت شناسی اسلامی مطرح بوده است. البته با این تفاوت که از منظر معرفت شناسی اسلامی؛اولا اینگونه نیست که ما نسبت به همه امور و همه اشیاء نتوانیم به علم کامل برسیم و مثلا تمامی علوم حضوری ما هم تام است و هم مطلقدوما میان علم کامل یا به قول شما 100 درصدی و علم یقینی تفاوت وجود دارد و همان علم ناکامل یا به قول منطقیون ناقص(در مقابل تام) مطلق است و نه نسبی در حالی که نظام معرفت شناختی مدرن از این عیب بزرگ و غیر عقلانی رنج می برد که اصولا ادراک و امکان کسب معرفت را اگر هم ممکن بداند آنرا نسبی می داند ,
    این نسبت دو طرف دارد. یک طرف انسان جدیدی است که با گذشته بسیار متفاوت است. طرف دیگر شیی است که متعلق شناسایی بشر جدید قرار گرفته است.

    انسان جدید، با توجه به چنین نسبتی سوژه است و عالم اطراف با توجه به چنین نسبتی اُبژه.


    سوبژکتیو در فلسفه اسلامی

    فلسفه اسلامی هم سوبژکتیو است.

    سوبژکتیو بودن در فلسفه غرب باعث رشد و پرورش علوم جدید شد.

    سوبژکتیو در فلسفه اسلامی باعث قوام خود فلسفه در عالم اسلام شده است.

    فلسفه اسلامی هم مثل فلسفه غرب بشر را در حجاب جهل می برد.

    یعنی فهم معارف دینی را منوط به شرایط خواصی می کند.

    محدود کردن فهم بشر.

    در اعماق فلسفه ی اسلامی این جمله نهفته است که: انسان فقط و فقط فلسفه می فهمد و بس.

    هر چه در فلسفه منحل شود، تازه قابل فهم شده.

    برای روشن شدن موضوع مثالی می زنم.

    قرنها قبل از فارابی -مؤسس فلسفه اسلامی- خداوند متعال، بشر را از مطلب مهمی آگاه کرد.

    این آگاهی از طریق وحی و به وسیله انبیا انجام گرفت.

    مطلب مهم این بود که خدای انسان، عالم به همه چیز است.

    گذشته، آینده، ظاهر و نهان همه و همه معلوم خداست.

    پایان مثال.

    در آن زمان، این مطلب قابل فهمی ب
    پاسخ:
    1. نوشته اید:"فلسفه اسلامی هم مثل فلسفه غرب بشر را در حجاب جهل می برد. یعنی فهم معارف دینی را منوط به شرایط خواصی می کند. محدود کردن فهم بشر. در اعماق فلسفه ی اسلامی این جمله نهفته است که: انسان فقط و فقط فلسفه می فهمد و بس. هر چه در فلسفه منحل شود، تازه قابل فهم شده."اینها هم باز از همان دسته ادعاهای بی در و پیکر و بی پایه و اساس است. دو مورد از تفاوتهای مهم دو نظام معرفتی اسلامی و مدرن رو در جواب قبلی نوشتم. چگونه این دو فلسفه رو کنار هم میذارید و دقیقا نقطه ضعف مبنایی فلسفه غرب رو به فلسفه اسلامی می چسبانید. کمی وجدان علمی بدک هم نیست. ,
    در آن زمان، این مطلب قابل فهمی بود و تعداد زیادی نیز به انبیا و ادعای آنها ایمان آوردند و هرگز نگفتند که این نوع علم برای ما غیر قابل فهم است و باید در دستگاه فلسفه منحل شود تا قابل فهم گردد.

    آنها عالم بودن خدا را شنیدند و فهمیدند و به آن ایمان آوردند.

    فلسفه اسلامی در ابتدا فهم ما را منکر می شود.

    بعد از آن، فیلسوف سعی می کند تا آن موضوع را در عالم حکمی و فلسفی درک کند.

    بعد از درک آن موضوع، فیلسوف ما نفس راحتی می کشد و می گوید : حالا فهمیدم.

    مثلا در مورد علم خداوند، ابتدا فیلسوف منکر فهم معنای علم می شود. و بعد از آن سعی می کند تا آن را در فلسفه منحل کند.

    بعد از آنکه در فلسفه منحل شد، می گوید حالا فهمیدم.

    البته باید این نکته را متذکر بشوم که فلسفه اسلامی برای اینکه بتواند آینه ی فهم ما از اسلام بشود راهی طولانی را طی کرده است.

    حکمت متعالیه تقریباً آینه ی تمام نمای فهم فلسفی ما از اسلام شده است و لذا می توان ادعا کرد که فلسفه ی اسلامی در حکمت متعالیه به پایان سیر تاریخی خود رسیده است.

    از ثمرات مهم سوبژکتیو بودن فلسفه اسلامی، منحل شدن اسلام در فلسفه و تولید دین فلسفی است.

    از دیگر ث
    پاسخ:
    1. در مورد لزوم منحل شدن همه علوم در فلسفه اسلامی نیز باید بگویم که شما باز ادعا کرده اید و سندی و یا شاهدی ارائه نکرده اید که فیلسوفی مسلمان چنین ادعایی کرده باشد. 2. تفاوت مهمی میان ایمان و علم وجود دارد. همچنین میان علم به وجود چیزی و علم به کیفت آن! دقت کن. آقای فازمی نوشته اند که فلاسفه مسلمان چون کیفیت علم خداوند رو نمی فهمیده اند ابتدا آن را منکر می شده اند. این حرف کاملا غلط و از پایه بی اساس است. کدام فیلسوف گاگولی چنین ادعایی کرده است. شاهد بیار. آقا جان شما همین الان می دانید که برق در کابل وجود دارد چون تاثیر آن را دیده ای و عقلا بر تو اثبات شده که چنین انرژی ای وجود دارد ولی هیچ علمی نسبت به کیفیت آن نداری. انسان اصولا برای ایمان آوردن نیازی به فلسفه ندارد. بلکه علم به وجود خدا و صفات ذات باری فطری انسان هستند. ولی کیفیت این وجود و صفات خیر. اصلا اینها قابل فهم نیستند.3. اینکه فلسفه اسلامی در حکمت متعالیه به پایان سیر تاریخی خود رسیده است نیز از آن ادعاهاست که هیچ دلیلی برایش ارائه نداده ای!4. یادت باشد و من هم یادم نرفته است که هنوز برای سوبژکتیو بودن فلسفه اسلامی هم حتی یک کلمه استدلال ار , 4. یادت باشد و من هم یادم نرفته است که هنوز برای سوبژکتیو بودن فلسفه اسلامی هم حتی یک کلمه استدلال ارائه نکرده ای. تو فقط سوژه و اوبژه رو برای بنده تعریف کردی ولی اثبات نکردی که چرا فلسفه مدرن اوبژکتیو و فلسفه اسلامی رو سوبژکتیو نامیده ای! آن هم بر مبنای ادعاهای آقای فاطمی که من اصلا نمیشناسمش.5. راستی منظور آقای فاطمی از منحل همان مستحل است دیگر؟! ضمنا برای این جمله نیز استدلالی ارائه نداده ای:"از ثمرات مهم سوبژکتیو بودن فلسفه اسلامی، منحل شدن اسلام در فلسفه و تولید دین فلسفی است." ,
    از دیگر ثمرات سوبژکتیو بودن فلسفه اسلامی، بسط و گسترش خود فلسفه می باشد.

    در پایان لازم است تذکر دهم که راه نجات بشر امروز، آزاد شدن از تمام ساحات سوبژکتیو است.

    قطعاً تفکر آینده سوبژکتیو نخواهد بود.

    فیلسوفان ما تا به حال در پی یافتن فلسفه ای بوده اند که بتواند آیینه ی تمام نمای اسلام باشد و کمتر توجه کرده اند که وظیفه ی ما، یافتن تفکر اسلام است و نه فلسفه ای که آیینه ی تمام نمای اسلام باشد.

    پاسخ:
    1. به جوابهای قبلی ارجاعت می دهم2. یادت باشد و من هم یادم نرفته است که هنوز برای سوبژکتیو بودن فلسفه اسلامی حتی یک کلمه استدلال ارائه نکرده ای. تو فقط سوژه و اوبژه رو برای بنده تعریف کردی ولی اثبات نکردی که چرا فلسفه مدرن اوبژکتیو و فلسفه اسلامی رو سوبژکتیو نامیده ای! آن هم بر مبنای ادعاهای آقای فاطمی که من اصلا نمیشناسمش.3. باز نوشته ای:"در پایان لازم است تذکر دهم که راه نجات بشر امروز، آزاد شدن از تمام ساحات سوبژکتیو است. "تذکر دهی!!! چی رو تذکر دهی؟! ادعای بی دلیلت رو؟! بابا تو دیگه کی هستی! همش ادعا! همش ادعا! خب برای رضای خدا یک دلیلی هم می آوردی! انگار این بیماری غربی "نظر من اینه" به شما ه مسرایت کرده!4. کدام یک ار فیلسوفان ما چنین ادعایی کرده؟! فیلسوف به دنبال آیینه ای برای هیچ چیزی نیست. فیلسوف به دنبال درک هستی است از منظر وجود بما هو موجود. ,
    امیدوارم این ها مغلطه نباشد

    نظرات از ژایین به بالا مطالعه شود
    پاسخ:
    جواب شما رو ذیل هر کامنت نوشته امضمنا دیگه به جای کامنت از مقالات آقای فاطمی کپ نزنخودت رو هم جای استاد فلسفه و بابا بزرگ من و دانشجو و ... جا نزناخلاق علمی داشته باشبرو تحقیق کنسعی نکن خودت رو به من ثابت کنی خودت رو به خودت ثابت کنیا حق ,
  • علمدار صبح
  • سلام جالب بود . خوش به حالت قلم روان و بلند !!! هست خوب حوصله ای داری داداش
    من عرض نکردم این حرفهای منه
    برادر خیلی تندرویی و خیلی کم حوصله که البته جوانی و خام

    من هیج جای مقاله نگفتم این مقاله مربوط به من است!!!!
    نمیدانم اما فکر میکنم این کامنت اخری که گفتم امیدوارم اینها دیگر مغلطه نباشد برای اینکه بدانی کافی بود
    عزیز دل در ابتدا گفتی که من دروغ گویم
    از شما سوالی دارم ایا استاد دانشجو و به دنبال دانش نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    برادر من نظر خود را اول گفتم و نظرات اقای فاطمی را دز جواب شما اوردم که شاید نظرات هم اندیشانت را قبول کنی!!!!!!1
    برادر و دوست من هر چه که جواب دادی به اقای فاطمی بود چون من نظراتم را در نظر اول و دومم دادم
    البته نگزریم که در نظر اولم را در نظر دومم کمی تصحیح کردم
    ولی به هر حال
    سعی کن هیچگاه تعصبی ناعقلانی روی چیزی نداشته باشی

    و در اخر شما شک گرایی را با نسبی گرایی یکی میدانی؟؟؟؟
    به شما توصیه میکنم مقاله ای را در باب فنومنو لوزی بخوانی شاید کمکتان کند
    توضیحی اندکی میدهم
    حقیقت واحد است همچون یک شهر هر کس از دروازه ای به ان وارد میشود ایا کسی که از در یک وارد شده و ان کسی که از درب دو امده در یک شهر نیستند؟؟؟؟؟؟؟؟


    این اخرین حضورم در این وبلاگ است

    پاسخ:
    بابا جدا که خیلی ...هر چی من هیچی نمی گم باز ...1.در مورد اینکه شما خودت رو یک فرد مسن که داراری تحصیلات عالیه در زمینه فلسفه است جا زدی و بعد اسمت رو عوض کردی و ... قضاوت رو به عهده خوانندگان میذارم چون اظهر من الشمسهو اینکه آیا چنین فردی چرا باید بره و از یک مقاله مبتدیانه کپی پیست کنه و به جای نظر خودش جا بزنه هم...2. شما در وبلاگ من نظر دادی یعنی حرفای خودت رو نوشتی. وقتی کسی چیزی می نویسه بنا بر اینه که حرف خودش رو می نویسه و در غیر این صورت باید منبع بده...3. آقای فاطمی هم اندیشه من نیست4. اینکه من تعصب ناعقلانی!! دارم نیز ادعای شماست. دلیل ارائه بده. 60 صفحه چیز نوشتی بدون ارائه حتی یک دلیل...5. من شک گرایی و نسبی گرایی رو یکی ندونستم ,
    سعیت این باشد که حقیقت را یابی نه اینکه بخواهی جدل کنی

    به هر حال ارزو دارم مغزتان را کمی فقط کمی خالی از تعصب نگاه داری

    من هم مسلمانم ولی مسلمانی ابزکتیو

    در مقاله ی اول لحضه ای ذهن من سوبزه را ابزه نظر داد و ولی من شرح سوبزکتیو را در مطالبم داده بودم
    به هر حال

    شاد باشی و در ظل دوستی و صفا و صمیمیت خدا را بژرستی و بر رسولش درود فرستی و از علی اخلاص اموزی
    خدا نگهدارتان
    پاسخ:
    1. اینکه من جدل کرده ام یا استدلال و برهان ارائه داده ام و آیا شما استدلالی حتی یک استدلال ارائه داده باشید و یا جدل کرده باشید و وقت ما رو تلف رو باز به عهده قضاوت خوانندگان میذارم2. من متعصبم که برای خط به خط نوشته هایم دلیل ارائه داده ام و یا شما یی که فقط ادعاهایتان رو مطرح کرده اید و ...3. بابا اوبژکتیو! ای مسلمان اوبژکتیو!4. ایشالا خدا شما و ما رو راهنمایی کنه. ,
    سلام
    جوزف نای در کتاب قدرت نرم می نویسد:دانشجویان تحصیل کرده در غرب تبدیل به اساتید دانشگاه های شرق خواهند شد . واینان سفیران غیر رسمی دول غربی خواهند بود.مقاله زیبایی بود و از این نکته غافل بودی که اساتید غرب زده بسیاری خود دانش آموخته غرب بودند.
    به هر رو تغیری اساسی در علوم انسانی ایران نکته ای غیر قابل اجتناب است .
    کشورما خود اندیشمند کم ندارد . استفاده از اینان لازمه تغییر است.
    ما خود کم هابرماس نداریم
    سلام
    به نظر من دکتر فکری فرا طبیعی داشت. توصیف ائمه اطهار به زبانی زیبا و فوق العاده نشان از ارادت این شهید به معصومین است. چنین شخصی نمی تواند خودکشی کند. نمی دانم شما به کدام خطاها اشاره دارید . ولی ایشان که دارای عصمت نیستند . انسان مخیر الخطا ست و ممکن است در طول دوران زندگی دست به خطاهایی بزند. دوست گرامی و بزرگوار لطفا به خطاهای ایشان  اشاره نمایید.  
    پاسخ:
    بسم اللهسلاممگه امر دایر بین خودکشی و شهادته؟به مرگ طبیعی فوت شده ایشوندر مورد خطاها می شه به موارد زیر اشاره کرد:نحوه نگاه غلطش به روحانیتتفاسیر بعضا خودساخته از احادیث و آیات مانند آنچه در مورد روایتی مبنی بر بیماری رسول اکرم ص و نماز خواندن ابوبکر به جای ایشان گفته و ...تفسیر غلط از مسئله وحدت اسلامینگاه غلط به مسئله حکومت دینیتفسیر غلط از مسئله شهادت به نحوی که ایشان شهید را فقط کسی می داند که در میدان جنگ کشته شده باشدخلط میان مباحث اسلامی با مکاتب غیر اسلامی و تمایل نابجا به برخی مکاتب شرقی و غربی مانند سوسیالیزم و اگزیستنسیالیزماعتماد به افرادی مجهول الهویه در حسینیه ارشاد و پشت کردن به شهیدمطهری که خود وی ایشان را به تهران آورد و تیریبون به دست وی داداتکای بیش از اندازه به ادبیات و هیجانی کردن بحث هایی که می بایست بیشتر علانی باشنداز همه اینها بدتر عرضه خود به جامعه تشنه آن زمان ایران به عنوان فردی اسلام شناسچیزی که به هیچ وجه صحت نداشتشریعتی اطلاعات اسلامی خوبی داشت ولی به هیچ وجه اسلام شناس نبودو همین امر موجب بسیاری از خطاهای وی شدبه نظرم اگر شما واقعا طالب فهم حقا , به نظرم اگر شما واقعا طالب فهم حقایق این شخصیت هستید می بایست به کتبی که در نقد وی نوشته شده مراجعه کنیدرسول جعفریان کتاب خوبی در این زمینه نوشتهبه نام ارزیابی مباحث فکری شهید مطهری و دکتر شریعتیدر کتاب جریانهای سیاسی مذهبی ایرانش هم مطالب خوبی هستخاطرات مرحوم دوانی از شریعتی هم خوبهکاملا بی طرفانه استدانایی و دین داری علی دژاکام هم خوبه ,
    سلام
    من کتاب های استاد شهید مطهری را زمان دبیرستان و راهنمایی خوانده ام.
    اصولا من تفریحم کتاب خواندن است .
    من کتاب جاذبه و دافعه حضرت علی از ایشان را بیشتر دوست دارم.
    چرا موضوع جدیدی را برای کنکاش پست نمی کنید.
    خیلی علاقه دارم با شما بحث کنم .
    من توکلاسها به استاد ها اجازه نفس کشیدن نمی دم. علاقه زیادی به بحث و کنکاش دارم.
    موفق باشید
    سلام آقای مهدوی
    نقد های زیادی وجود دارد . استاد را مارکسیست اسلامی نامیده اند.
    گفته اند استاد اعتقاد داشته اسلام مستقیم نباید در حکومت دخیل باشد.
    ولی نباید چشم بسته نقد را قبول کرد جون می توان در آن غرض ورزی یافت . سوگیری هم یکی از آفات نقد است .
    به نظر من استاد آگر چنین اعتقاد داشت به شهادت نمی رسید .زیرا وی طرفداران زیادی داشت و این باعث دو دستگی با مبارزان شاه می شد ودست آخر هم تفرقه و در پایان تاراج مبارزان علیه شاه .
    اگراعتقاد دارید وی به صورت طبیعی جان سپرده اند یک نگاهی هم به خاطرات دکتر ناصر فکوهی بیندازید.
    با آرزوی موفقیت
    پاسخ:
    سلامشما بر اسا دلیلی که خود نیاز به اثبات دارد خواستهاید نقدهایی را که به شریعتی وارد کرده اند رد کنیدولی هنوز خود ثابت نکرده اید که وی را شهید کرده باشندبه هر روی این بحث سر دراز دارد و الان هم وقتش نیست ,
    سلام
    1. من دلیل ضعف علوم انسانیمونو بیشتر مورد 4و6 میدونم. مثلا معلم جامعه شناسی ما که استاد دانشگاه نیز هست و گرایشات اصلاحی هم دارهف اصلا هیچگاه که من او را نقد میکنم یا افکارم را بیان میکنم به حرفهایم با تحمل و حوصله گوش نمیکند. مثلا من در نقد پراگماتیسمhttp://elitecafe.blogfa.com/post-9.aspx که به او توضیح میدادم اصلا اجازه نمیداد کامل حرفم را بیان کنم و بعد مرا رد کند  که البته بعدا پذیرفت. یا هر گاه که آمده ام تا حرفاشو مث حقوق بشر را نقدکنم(با اصالت دادن به ماهیت در برابر وجود)میگوید جون مادرت فلسفیش نکن که ما حوصله نداریم!
    2. اصلا من عامل اصلی ضعف علوم انسانی تو کشورمونو بخصوص فلسفه رو همین اساتید و معلمین میدونم که هر کدوم میخوان حرف خودشون (که مال خودشونم نیست) و تلقین کنن بدون اینکه به دانشجویان و دانش آموزاشون اجازه ی دادن نظر بدیع بدن. مثلا امثال جهانبگلوها بیان افکار جین شارپی و... رو به خورد دانشجو بدن و بسیاری از اساتید طرفدار فلسفه اسلامی با نقد شدن ابن سیناها و ملاصدراها بطور متعصبانه و نامستدل برخورد کن.(به قول یثربی)
    پاسخ:
    البته این نوع برخوردی که در مورد اساتید فلسفه اسلامی گفتید رو من به واقع تا به حال ندیده ام. من اساتید دکترای فلسفه زیادی داشته ام که خدا رو گواه می گیرم که خیلی خیلی پر تحمل و بردبار بوده اند. برخلاف اساتید غرب زده ام که بعضا فاسدالاخلاق و دیکتاتور مسلک بوده اند. ,
    3. درباره مورد6ام این فقط به نمره گرایی خلاصه نمیشه بلکه اینکه بسیاری از افراد به علوم انسانی می آیند تا افکار چندین ساله ی خود را به هر شکلی اثبات کنند بدون آنکه با دیدی حق جویانه بطور بیطرف در آنها تردید نمایند از مصادیق همین بی توجهی به حقیقت علم است.
    با مطلب رابطه ی جهانبینی با ایدئولوژی(حل نسبت است ها با بایدها)بروزم. خواهشا اگر قصد مطالعه شو دارید با حوله ی فراوان و دقت خیلی ظریف بخونیدش
    سلام
    برادر گرامی شما وقتی در وبلاگ من نظر می گذارید روی گزینه نظر خصوصی تیک می گذارید به همین خاطر در بلاگفا نظر های خصوصی
    نمی توانند در کامنت ها به نمایش گذاشته شوند .
    من برداشتم از روی نوشته های شما بود مگر نه من خودم را خیلی کوچکتر از شما می پندارم.
    بگذریم. به نظر شما راهای مقابله با جنگ نرم ورسانه ای چیست؟
    سلام

    شاعر بزرگ ایرانی زنده یاد، "احمد شاملو"

    "سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدن آن پول می گیرد."
    پاسخ:
    هرچند شاملو رو اصلا قبول ندارم ولی این حرفش درسته ,
    با دین یا بدون آن ، انسانهای خوب کارهای خوب می کنند و انسانهای شرور، کارهای شرارت بار.
    اما برای اینکه انسانهای خوب کارهای شرورانه بکنند، به دین نیاز است.

    این جمله رو استیون واینبرگ برنده جایزه نوبل فیزیک گفته. البته برای بررسی یه حرف اصلا مهم نیست که اون رو کی گفته. نماینده خدا بودن هم فاکتور مهمی برای چشم و گوش بسته قبول کردن یه مطلب نیست، دیگه چه برسه به برنده جایزه نوبل، اون هم در فیزیک. این رو فقط برای معرفی استیون واینبرگ گفتم.
    پاسخ:
    خب این ادعای شما و آقای واینبرگ نیاز به اثبات عقلی دارهدلیلی هم بر این ادعا داریدیا مثل خیلی از دوستاتون فقط با ادعا دلتون رو خوش می کنید که ما هم چیزی گفتیمیادتون نره که لفاظی و بازی با کلمات و یا جایزه نوبل در هر رشته ای بخشی از استدلال نیستنداستدلال با عقل طرفهنه احساسمن هم نظریه ای در عرض نظریه رفیق فیزک دان شما دارم:اما برای اینکه انسانهای خوب کارهای شرورانه بکنند، به ""علم"" نیاز است.شما رد کنید ,
  • سرباز ولایت
  • قابل توجه همه وبلاگ نویسا، مدیران سایت، طراحان گرافیک، خره های فیس بوک، توئیتر، یوتیوب و مالتی مدیا کارهایی که رو آسیب شناسی خواص، رسوا کردن فتنه گرها و تولید محتوای اسلامی کار کردن:
    اگه میخواهید مفتی مفتی حاجی و کربلایی بشید بسم الله
    قراره یه جشنواره ملی به نام "جهاد سایبری" با محوریت بسیج سایبری سربازان ولایت برگزار بشه.
    این جشنواره یه بخش اصلی داره و چندتا بخش جانبی، دوستان کلی مرام گذاشتن، قراره به همه ی برگزیده ها کمک هزینه حج عمره و زیارت آقا امام حسین(ع) رو بدن.
    اگه تو این مایه ها کاری کردین بسم الله بگین و برای ثبت نام به سایت جشنواره ( www.ammarnews.com ) یه سر بزنید، پشیمون نمیشید.
    وبلاگ نویسی
    طراحی و مدیریت سایت های اینترنتی
    فعالیت در شبکه های اجتماعی
    طراحی پوستر
    تولید محتوای دیجیتال
    امنیت سایبری(آفند و پدافند)
    و اگه تو این زمینه ها هم کاری نکردین و میخواید یه جایزه یامفت نصیبتون بشه برید به این آدرس ( http://sms.ammarnews.com ) و تو مسابقه "پیامکی برای خواص" شرکت کنید
    از ما گفتن بود، باقیش باخودتون
    یا علی
    سلام
    با پست جدید در خدمتم.
    لطفا نظر یادتون نره
    سلام
    نمونه ای  از اساتید غرب زده دانشگاه تهران
    آخرین نمونه سوال دکتر زیبا کلام را در وبلاگ من ببینید.
    لطفا سوالات را بخوانید
    اسلامی کردن علوم انسانی یعنی غیر اندیشه ای کردن علوم انسانی
    شما در فاز اسلامی شده ی این علوم حق نقد فلان روایت یا فلان آیه رو ندارید. در صورتی که تو علوم انسانی رایج ، مکاتب مختلف غربی و شرقی و جنوبی از سراسر جهامی می تونن همدیگه رو نقد کنن و هیچ خط قرمزی وجود ندارد.
    در صورتی که برای مثال، شما کافی هست فلان نظر تربیتی امام (ایکس) رو که در اصول کافی اومده و مثلا بعد از مدتی با تلاش های شما وارد حوزه بحث های دروس علوم انسانی هست رو نقد کنی و یا یک پایان نامه نوشته بشه که اون رد بشه.
    حالا بیاید جمع اش کنید.حکم ارتداد از قم براش جور بکنن و طرف رو از هستی ساقط بکنن و برچسب بزنن و ...
    دقیقا اسلامی کردن علوم انسانی بازی کردن با حریف در حالتی هست که حریف دستاش بسته هست. مثل مناظره های زیبا کلام و رسایی که رسایی از مرحوم خمینی در بحث هاش مایه میگذاره و صادق زیبا کلام هم گیر می افته.چون خط قرمز در مقابل اش هست!
    پاسخ:
    1. در مظلومیت علوم اسلامی همین بس که امثال شما با دیدن عنوان یا صدر یک نوشته در اینباره دیگه اون رو تا آخر نمی خونی و نظرت رو می نویسی! چه رسد به اینکه خدای نکرده بخواهی مطالعه ای در حوزه علوم اسلامی هم داشته باشی! این مظلومیت نیست که یک فرد مسلمان بدون حتی یک استدلال و برهان منطقی و با صرف ادعای تو خالی اینطوری بنویسه:"اسلامی کردن علوم انسانی یعنی غیر اندیشه ای کردن علوم انسانی. شما در فاز اسلامی شده ی این علوم حق نقد فلان روایت یا فلان آیه رو ندارید."این در حالیه که در حوزه های علمیه چنان بحثهای چالشی در خصوص همین آیات و روایاتی که شما گفتی وجود داره که من مطمئنم و شک ندارم در هیچ جای دنیا هیچ مکتبی پیدا نمیشه که حوزه نفوذ خودش چنین به چالش کشیده بشه. اتفاقا این علوم انسانی غربیه که خط قرمز های غیر عقلانی داره. چطور نظریات فروید در روانشناسی بت شده و هیچ کس در هیچ جای دنیا نمیتونه این نظریات مزخرف رو نقد کنه مگر فردی باشه در حد و اندازه های خود فروید از نظر اسم و رسم. در حالی که در حوزه های علمیه یه طلبه آش خور به راحتی مراجع تقلید رو به چالش می کشه و مورد بازخواست قرار می ده.چطور در علوم ان , ...چطور در علوم انسانی غربی مفهومی تاریخی مثل هولوکاست به یک تابو بدل شده که هر کی بهش خدشه وارد کنه زندانی میشه! چطور لیبرال دمکراسی در کل دنیا شده وحی منزل. کی گفته در دنیا خط قرمز وجود نداره. الان در دنیا کی جرأت میکنه به لیبرال دمکراسی نقد جدی بزنه. شما ها مسخ شده اید برادر. مسخ شده پروپاگاندای تبلیغاتی غرب. این چیزایی که توی ذهن شماست از غرب به جز دروغ و اغوا چیزی نیست. در دروغ بودن تبلیغات غرب همین بس که بزرگترین مدافع از دمکراسی مهمترین حامی دیکتاتور ها هم هست!!!2. هیچ کس در حوزه علوم انسانی اسلامی محکوم به ارتداد نمیشه مگر حرفهای مرتدانه خودش رو تبلیغ کنه. بله این مسئله در غرب به هیچ وجه اهمیت نداره. چون خط قرمز اونا چیز دیگه ایه. خط قرمز غرب نه خداست و نه پیامبرا و نه حتی جون انسانها و شرافت آنها. به همین خاطره که تمامی غرب و از جمله همه جامعه علوم انسانی غربی در برابر این همه جنایت غرب مثل مرده ها ساکته.3. صادق زیبا کلام هیچ وقت گیر نیفتاده. چرا که هر چی از دهنش دراومده تا حالا گفته. دیگه بیشتر از اینکه از رضا خان ملعون هم حمایت کرده در سخنرانی هاش! این چه حرفیه! وقتی کم میارین توی بحث از این , ... وقتی کم میارین توی بحث از این حرفا می زنین. ,
    این هم که یه استاد به یه نظر یه نویسنده ی اروپایی تقدس میده و حق نقد و نظر رو به دانشجو و دیگران نمیده و ... ، این ناشی از اون اندیشه نیست. ناشی از بیسوادی و بی اخلاقی و غیر حرفه ای بودن اون استاده
    وگرنه در سراسر دنیا در مباحث علوم انسانی، به هیچ وجه این استکباری که شما میگید نیست. بلکه این بیشتر ناشی از اون اتوریته ی تاریخی فرهنگ استبداد ایرانی هست تا ماهیت اون اندیشه
    پاسخ:
    بیا!! شاهد از غیب رسید!!!برادر گرامی کمی در این چیزی که الان میگم دقت کن و خودت قضاوت کن.نمی دونم این حرفا رو از کجا می زنی ولی من منبعش رو می دونم. این تز استبداد تاریخی و فرهنگ ایرانی و این چیزایی که نوشتین از قضا یکی از مهمترین نظریه های حسین بشیریه استاد علوم سیاسی و لیدر فکری-سیاسی حلقه موسوم به کیانه که در کتاب موانع توسعه سیاسی در ایرانش مطرح کرد و شاگرد هاش تا تونستن اون رو تو بوق و کرنا کردن. جالب اینکه این آقای بشیریه خودش یه قرون برای اسلام و انقلاب ارزشی قائل نیست. به نحوی که قبل از انقلاب مارکسیست بود و بعد از انقلاب با تغییر و تحولات جهانی همراه شد و لیبرال شد. یک کدوم از حرفهاش هم از خودش نیست و مترجم تام و تمام نظریات دانشمندان غربیه.2. من نگفتم استکبار علمی اساتید با ماهیت اندیشه های غربی مرتبط هستند. این هم ربطی به آتوریته تاریخی فرهنگ ایران نداره. اگر هم داشته باشه تفاوتی در اصل ماجرا نداره. اصل ماجرا صحت و کذب گزاره های علمیه در حوزه علوم انسانی. من در مطلب قبلی نوشته ام که ادعای ما راجع به ارجحیت داشتن علوم انسانی اسلامی بر غربی ربطی به پیش داوری های غیر علمی و ایدئولوژیک نداره بلکه , ... بلکه بر اساس دلایل و براهین کاملا عقلی و منطقی هست. ما دعوامان با علوم انسانی غربی کاملا یک دعوای علمی و منطقی است. حتما مطلب قبلی من رو بخونید. ,
    باز هم همان حرف های تکراری ما باید علوم انسانی را اسلامی کنیم.
    تا کی می خوهید فقط حرف بزنید 30 سال فقط حرف زده اید که می خواهیم علوم انسانی را اسلامی کنیم یک دفعه جو گیر می شوید و چنین سخنانی می گویید و بعد هم هیچ!هیچ اتفاقی نمی افتد و باز هم در دانشگاهها علوم غربی را تدریس می کنند.
    خودتان در نوشتارتان اعتراف کرده اید که علوم غربی به وسیله علوم اسلامی است که پیشرفت کرده اند همین سر پیشرفت علوم غربی است آنها این غرور را نداشته اند که بگویند نزد ما تمام علوم نهفته است ولی ما چند قرن است که فقط یک احساس غروری داریم که ما چون مسلمان هستیم پس تمام علوم را در کتب دینی خود داریم.
    مگر این حدیث معروف پیامبر اسلام را نشنیده اید که اطلبو العلم ولو بالسین آیا پیامبر اسلام گفته است که تمام علوم نزد من است آیا علمای اسلام  می توانند ادعا کنند که علوم نزد ما به کمال رسیده و دیگر هیچ نیازی به هیچ علم دیگری در هیچ زمانی نداریم.زمانی زبان عرب زبان رسمی علوم بود علمای اسلامی بزرگترین علمای جهان بوده اند کسانی مثل ابن سینا از فلاسفه یونان استفاده های فراوان برده اند آیا دمی توانید ادعا کنید که آنها هم غرب زده هستند؟!
    پاسخ:
    1. اینکه به این حرفها عمل نشده اولا دلیلی بر صحت روش فعلی نیست و دوما نتیجه رسوخ اساتید بعضا فسیل شده ی غرب گرا در این رشته ها و عدم وجود مدیریت بالادستی است. من اینها رو در مطلب توضیح داده ام.2. اینکه علوم انسانی غربی از اسلام بهره برده اند دلیلی عقلی برای حکم صادر کردن در خصوص بهره بردن ما از علوم غربی نمی شود. چه آنکه بحث ما اصلا ربطی به غرور و مسلمان بودن خودمان ندارد. من در کامنتها و در مطلب هم توضیح داده ام. این دعوا یک دعوای کاملا علمی است. ما معتقدیم علوم انسانی غربی در واقع علم نیستند بلکه با دلایل عقلی و برون دینی بخش اعظم این علوم را می توان رد کرد. بخش زیادی از نظرات در این علوم کلا بر اساس متد من اینگونه می اندیشم است و این به معنی این است که مبنای عقلی و حتی عقلایی در بسیاری از این علوم جا افتاده و فراموش شده است. اینها را من در نوشته اورده ام. بهتر بخوانید.درباره حدیث نبوی هم در کامنت اولتان توضیح داده ام.علمای اسلام نمی توانند چنین ادعایی کنند که تمام علوم نزد ماست. بلکه می توانند ادعا کنند بر اساس تعالیم اسلام (که قبلا حقانیت و درستی راه کلی ان به واسطه عقل بر ما اثبات شده است) می توان , 4.علمای اسلام نمی توانند چنین ادعایی کنند که تمام علوم نزد ماست. بلکه می توانند ادعا کنند بر اساس تعالیم اسلام (که قبلا حقانیت و درستی راه کلی ان به واسطه عقل بر ما اثبات شده است) می توان به جوابهایی بسیار نزدیک تر به حقیقت های مورد جستجو در علوم انسانی رسید. چه انکه اصولا دین برای کمال و سعادت بشر نازل شده است. حال چگونه می توان گفت در موضوعاتی مانند روانشناسی علوم سیاسی اقتصاد فلسفه و ... که همگی با زندگی فردی و اجتماعی بشر مرتبط است ساکت بوده و حرفی برای گفتن نداشته باشد. این به معنی این نیست که می توان گزاره های مثلا جامعه شناختی را به عینه از بستر دین استخراج کرد. بلکه بدین معنی است که دین بالقوه این امکان را دارد تا راه اصلی را نشان دهد. تا مانند غرب نشود که علم جامعه شناسی یک علم کاملا الحادی از اب دراید. ,
    در دینی مانند دین اسلام محوری وجود دارد و آن همان سوال اساسی است که از آغاز بشریت در ذهن انسانها وجود داشته است و آن این است که من از کجا آمده ام در کجا قرار دارم و به کجا می روم اصولا ادیان برای پاسخ دادن به این پرسش است که به وجود آمده اند اینکه شما می گویید مسلما دینی مانند اسلام که برای سعادت بشریت آمده است باید راه رسیدن به علوم را برای ما بنمایاند جای سوال است که این یعنی چه؟دینی مانند اسلام فقط کلیات زندگی انسانها را برای ما بیان می کند فرضا دین اسلام می گوید که عدالت خوب است و ظلم بد است و شما ای انسانها باید جامعه ای بسازید که در آن عدالت وجود داشته باشد دیگر دین اسلام به این کار ندارد که فرضا چه نوع حکومتی ما باید بسازیم این را به خود انسانها وانهاده است فرضا او نمی آید بگوید که حکومت سکولار بهتر است یا حکومت دمکرات بهتر است یا حکومت ولایت فقیه بهتر است یا ...این را به عهده انسانها وانهاده است که حکومت عدالت محور را بر پا کنیم حکومتی خدا پسند است که عدالت در تار و پود آن جریان داشته باشد.
    پاسخ:
    1. برادر خوبم باز هم سخن بنده رو متوجه نشده اید؟من کجا گفته ام اسلام باید راه رسیدن به تمام علوم رو به ما بنمایاند؟من می گم دین اسلام برای انسان سازی نازل شده و نه فقط آن کلیاتی که شما گفته ای و دوست داری اینچنین باشد. اسلام آمده تا از طریق احکام، اخلاق و اعتقادات انسان را انسان کند. به همین خاطر در تمام شئون زندگی انسانی حرف برای گفتن دارد. آن هم نه حرفهای جزئی و مصداقهای ناچیز بلکه مباحث کلی و خط دهنده و جریان ساز. دین اسلام در حوزه هر علمی که با اسنانیت انسان رابطه داشته باشد راه را نشان داده و این غیر از آن است که راه رسیدن به تمامی سؤالات همه علوم انسانی در اسلام باشد. اصولا من مطلب قبل رو در پاسخ به همین مغلطه نوشته ام ولی مثکه جنابعالی مثل همیشه نخونده ای!2. اینکه ادعا می کنی دین اسلام فقط یک سری کلیات رو گفته آیا خود دین اسلام هم چنین عقیده ای داره؟! برادر من کتابهای حدیث رو فقط اگر روی هم تلنبار کنی یک کوه میشه! بگذریم که در قرآن بسیاری از مسائل فردی و اجتماعی مطرح شده. , 3. چرا اتفاقا اسلام گفته چه نوع حکومتی بهتر است. این رو در سیره حضرت رسول ص و ائمه اطهار به وضوح می توان دید. دیگه واضح تر از اینکه حکومت آن بزرگواران حکومتی اسلامی و جمهوری گونه بوده است؟! پس اینهمه دلایل عقلی و نقلی در اثبات ولایت فقیه برای چیست؟ آخوندها از خودشون حدیث ساخته اند؟! البته اگر به سروش و طرفداراش باشه همین ادعا روهم می کنن. خوبه بدونی ولایت فقیه نظریه تازه ای نیست. ,
    فرضا شما می گویید که دین اسلام باید راه رسیدن به یک اقتصاد خوب را برای ما بنمایاند خوب کجاست این اقتصاد خوب دین اسلام فقط می گوید که باید در جامعه زکات داده شود خمس داده شود و ...آیا همین موضوعات کلی می تواند به ما کمک کند که راه رسیدن به اقتصاد اسلامی را پیدا کنیم همین حکومت ولایت فقیه آیا اقتصاد خود را بر پایه همین زکات و خمس و ...بر پا کرده است یا نه او هم مانند دیگر جوامع اقتصاد خود را بر عهده عقول اقتصاد دانان نهاده است دین اسلام حداقل ممکن را درباره اقتصاد جوامع می گوید و ما بقی را بر عهده عقول جوامع می گذارد.
    دین اسلام می گوید که باید در جامعه حق کسی زیر پا نهاده نشود مثلا می گوید ما باید مزد یک کارگر را تمام و کمال حتی بدون آنکه او هم از مزد واقعی کار خود آگاهی ندارد پرداخت کنیم آیا با همین گزاره ساده ما می توانیم یک نوع اقتصاد اسلامی بسازیم؟!
    جناب محمد جواد عالم نظریه عالم خاص خود را دارد اگر شما و امثال شما می خواهید که علوم انسانی غربی را از دانشگاه ها برداشته شود باید  نظریه جدیدی در باب علوم انسانی ارائه دهید که با علوم انسانی غربی پهلو به پهلو بزندو ...
    پاسخ:
    1. قبلا هم نوشته ام که اگر علوم انسانی اسلامی مانند همین اقتصاد اسلامی تحقق نیافته است این دلیل نمی شود که عقلا ممکن الحدوث نباشد. دلیل این عدم تحقق رسوخ بیش از 50 سال تفکر غربگرایانه در میان اساتید و کتب علوم انسانی بوده است. من در رشته خودم می بینم که حتی وقتی می خواهند کتابی برای فقه سیاسی معرفی کنند کتاب یک آدم خود باخته غربزده را معرفی می کنند. در چنین فضایی مسلم است که علوم انسانی اسلامی محقق نمی شوند. اصولا من این مطلب را در جواب به همین چرایی مورد پرسش شما نوشته ام ولی مثل اینکه باز نخوانده رد کرده اید!!2. در خصوص اقتصاد اسلامی البته همین قواعدی که نام بردی نیز بسیار کارگشاست ولی به اینها ختم نمی شود. آیا چون شما از مباحث عمیق اقتصادی فقه شیعه خبر نداری پس وجود ندارد. خوب است بدانی اعاظم فقهای شیعه هر کدام کتابی تحت عنواینی مانند بیع یا مکاسب داشته اند که بالکل در خصوص اقتصاد بوده است. علاوه بر این می توان روش حکومتی حضرت رسول ص و امام علی ع و امام حسن ع را بازخوانی کرد و صد البته به اینها هم ختم نمی شود. موضوع این است که به دلیل غلبه تفکر غرب گرا در میان علمای اقتصاد کسی به خود جرات ند , موضوع این است که به دلیل غلبه تفکر غرب گرا در میان علمای اقتصاد کسی به خود جرات نداده به اینحیطه ورود کند و این از مظلومیت اسلام است که در مملکتاسلام تئوری های غربی باید اجرا شود و تازه بدبختی مردم و فلاکت اقتصادی مملکت را هم به پای اسلام و حکومت اسلامی بنویسند. ,
    شما نمی توانید باز زور و اخراج استادان و دانشجویان عقول این افراد را عوض کنید اگر شما نظریه جدید و معقولی در باب علوم انسانی بدهید این نظریه خود به خود وارد دانشگاهها می شود و دانشجویان و استادان به آن علاقه مند می شوند من سوالی از شما داشتم و شما جواب من را ندادید من گفتم 30 سال است که شعار دولتمردان در ایران این بوده که ما باید علوم انسانی را اسلامی کنیم خوب کجاست این علوم اسلامی انسانی که شما ادعای آن را دارید تنها حرف شما در طول این 30 سال این بوده که علوم انسانی غرب زده هستند و باید اسلامی شوند فقط و فقط همین حرف را زده اید و هیچ عمل دیگری انجام نداده اید آیا این نمی رساند که شما نمی توانید نظریه جدیدی ارائه دهید چرا علمای زمان ما نتوانسته اند چنین علومی را تا به حال بسازند و راهی دانشگاه کنند شما اگر یک صدم اینکه حرف می زدید عمل می کردید به نتیجه می رسیدید از یک راه خارج نیست و آن اینست که شما نمی توانید نظریه جدیدی ارائه دهید.
    پاسخ:
    1. حرف از زور اخراج نیست. هر کس از بیت المال ارتزاق می کند باید قواعد و قوانین حاکیمیتی را به رسمیت بشناسد. بیرون از دانشگاه هرچه می خواهند بگویند و بنویسند.2. قبلا هم نوشته ام که اگر علوم انسانی اسلامی مانند همین اقتصاد اسلامی تحقق نیافته است این دلیل نمی شود که عقلا ممکن الحدوث نباشد. دلیل این عدم تحقق رسوخ بیش از 50 سال تفکر غربگرایانه در میان اساتید و کتب علوم انسانی بوده است. من در رشته خودم می بینم که حتی وقتی می خواهند کتابی برای فقه سیاسی معرفی کنند کتاب یک آدم خود باخته غربزده را معرفی می کنند. در چنین فضایی مسلم است که علوم انسانی اسلامی محقق نمی شوند. اصولا من این مطلب را در جواب به همین چرایی مورد پرسش شما نوشته ام ولی مثل اینکه باز نخوانده رد کرده اید!!3. حال بنده یک سؤال از شمادارم و آن اینکه آیا شک دارید که اسلام حد قال در حوزه اسلام شناسی نظریات و مواضع مشخصی دارد؟! حال چرا در کمال تعجب می بینیم که حتی در سر کلاس هایی با موضوعات صرفا اسلامی هم مانند رشته های علومقران و حدیث اساتید غرب زده نظریات غربی ها را بیان می کنند. جواب پرسش شما همین است. ما نظریات اصیلی در حوزه اسلام و خ , ما نظریات اصیلی در حوزه اسلام و خصوصا علوم عقلی مانند فلسفه داریم ولی به امثال ما حتی در حکومت اسلامی مجال داده نشد. بدنه سیستم آموزشی از زمان طاغوت به ارث رسیده و اساتید معمولا دارای موضع گیر هایی متمایل به غرب هستند و همین اساتید اجازه رشد را به من و امثال من نمی دهند. به عنوان مثال بنده به عنوان شاگرد اول کلاس فقه سیاسی باید یکی مانده به آخرین نمره را بگیرم یعنی 13 و همکلاسی های بی سواد من 19 و 20 و آنها بورسیه شوند و استاد دانشگاه و من پشت کنکور دکترا بمانم. از این قبیل مثالها زیاد است.خوب است مطلب "مرثیه ای برای فلسفه" بنده را بخوانید تا عمق فاجعه را درک کنید. به عنوان مثال در خصوص نظریه پردازی هم به پاورقی یادداشت صراط های مستقیم یه نگاهی بینداز.ببین بوعلی نظریه مشهور دکارت رو چطور سالها قبل از اون نقل کرده و با چه قوتی رد کرده و چطور تصحیح کرده. آیا تا به حال این نظریه به گوش شما خورده!! این رو بنده از شهید مطهری در پاورقی اصول فلسفه نقل کرده ام. ,

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی