سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

انسان واقعی یا واقعیت انسانی!

محمد دهداری، چهارشنبه، ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۱۴ ق.ظ، ۰ نظر

امشب دکتر دینانی در برنامه معرفت جمله قصاری فرمود:
تفکر پدیدارشناسی یا فنومنولوژی که از کانت به بعد شکل گرفت منجر به این می شود که به جای اینکه انسان را واقعی کنیم واقعیت را انسانی کنیم!
بعد التحریر:
بنده اضافه می کنم همین امر باعث تشدید شک گرایی در غرب تحت تاثیر معرفت شناسی پدیدارشناسانه کانتی و نیز به محاق رفتن هرچه بیشتر مسیحیت و متافیزیک شد
کانت معتقد بود حقیقت پدیده های (نومن های)عالم خارج به گونه ای غیر از آنچه هستند بر ما نمود می یابند و این نمود رو پدیدار(فنومن ها) نام نهاد
حال چرا؟
چون ایشان معتقد بود و بهتر بگوییم مدعی بود ادراک ما از پدیده های عالم خارج، ابتدا از دو کانال زمان و مکان و سپس از فیلتر دوازده مقوله پیشینی عبور می کنند تا به قوه دراکه ما نشسته و درک گردند
لذا هر یک از این دریچه ها و فیلترها رنگی به درک ما می افزایند و لذا آنچه درک میشه با اونچه واقعا وجود داره تفاوت خواهد داشت و این ناشی از تاثیر دریچه ها و فیلترهای ذهن بشر بر واقعیت محض هست
به همین خاطره که دینانی میگه فنومنولوژی به معنی بشری و انسانی کردن واقعیته!
به معنی نسبی کردن حقیقته!
بنده باز اضافه می کنم این طرز تفکر منجر به نوعی شک گرایی افراطی از یک سو و بی اعتباری هرآنچه غیر زمان مند و مکان مند و مقوله مند هست خواهد شد که شده لذاست که معنویت و به طور عام متافیزیک در پرتو این معرفت شناسی پدیدارشناسانه ارزش خودش رو از دست میده و به مفاهیمی شخصی و غیر عقلانی و صرفا احساسی و در بهترین حالت ایمانی بدل میشه.

دستورالعملی برای چگونه گناه کردن!

محمد دهداری، چهارشنبه، ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ق.ظ، ۱ نظر

ابتدای امر این توضیح لازم است که نوشته حاضر نوشته یک فرد گناهکار سراپا تقصیر و قصور است. نوشته ای در خصوص گناه از فردی آلوده به انواع گناه! و اینکه در واقع قصدم آموزش چگونه گناه کردن نیست لیکن می خواهم به افرادی که مانند خودم توانایی گناه نکردن ندارند یاد بدهم چگونه کمتر گناه کنند و در همین راستا چه گناهانی را کاملا کنار بگذارند. به نظرم جا دارد که یک رساله جامع راجع به این موضوع نوشته شود. بنده مدتها به آن فکر کرده ام و آنچه می نویسم از سر دقت و تأمل فراوان است. اصل مطلب این است که گناهان و معاصی هرچند آز آن جهت که همگی نافرمانی در محضر خدای تعالی شأنه هستند، با هم تشابه دارند، لیکن از منظری دیگر تفاوت هایی نیز دارند. تفاوت هایی که توجه به آنها شاید سبک گناه کردن ما و به قولی زندگی ما در بعد معصیتی! آنرا(در مقابل بعد طاعتی) دچار تغییر کند. تفاوت مد نظر این نوشته ناشی از سطح و میزان اختیاری است که فرد گناهکار در ارتکاب گناه از آن بهره مند بوده است.

به تعبیر بهتر گناهان از این منظر دو دسته اند:
یک دسته گناهانی هستند که انسان به گونه ای تحت فشار یا اضطرار یا به سبب رفع نیازی مادی به آنها دست می آلاید. البته منظور از اضطرار اینجا آن اضطراری نیست که اصل گناه بودن فعل را مرتفع نماید!

مثلا کسی که به جهت فقر دزدی می کند و البته اگر اراده قوی و عزم جزم داشته باشد می تواند یک کار شرافتمندانه هم دست و پا کند که البته سختی هایی به همراه خواهد داشت. ولی به هر حال دزدی را به جهت رفع نیاز مادی انجام می دهد. یا جوانی که به دلیل عدم برطرف شدن نیاز های غریزی اش و تحت فشار بسیار زیاد شهوت افکار یا اعمال ناصواب ازو سر میزند. یا فردی که در زمان عصبانیت و تحت فشار عصبی گناهی را مرتکب می شود و حال آنکه واقعا اختیار چندانی بر رفتار خود نداشته است. یا کسی که به دلیل نیاز مالی شدید نزول می کند یا رشوه می گیرد یا می دهد و ... .
ولی دسته دیگری از گناهان هم هستند که انگار افراد کاملاً بی دلیل و از روی سرخوشی و بیخیالی و شاید هم عادت انجام می دهند. این دسته گناهان در واقع از روی مرض مورد ارتکاب قرار می گیرند و گناهکارانی که مرتکب آنها می گردند به واقع مریض هستند. چرا که این قبیل معاصی هیچ نیازِ حتی مادی از گناهکار برطرف نمی کنند و فرد گناه کار، در کمال اختیار و فارغ البال و البته با کمال میل در محضر خدایِ متعال و مقابل چشمِ فرشتگانِ الهی، کل جهان خلقت را به سخره گرفته و مرتکب آنها می شوند.

نکته مهم آنجاست که اتفاقا این دسته دوم از نظر کمیت، اکثر گناهان ما را شامل می شوند. مثلا اکثر غیبت کردن ها! مثلا دروغ های بی دلیلِ بعضا از روی عادت! مثلا بددهنی و فحاشی های روزمره که برای بعضی ها تبدیل به نوعی شوخی شده! مثلا حرف لغو و چرند و پرند گفتن های بی جهت! مثلا بدحجابی های هنجارشکنانه! مثلا گوش دادن به موسیقی های حرام! مثلا قضاوت های بی جا و اظهار نظر های سوء و بدون اطلاعات کافی راجع به دیگران(خصوصا در مسایل سیاسی)! ترک عباداتی مثل نماز آنهم در کمال اختیار!
و...
زیاد پیش آمده که راجع به برخی از این گناهان دسته دوم به برخی رفقا تذکر داده ام. معمولا جوابشان این بوده که ای بابا! بی خیال! مملکت را دزدها و اختلاس گران بلعیده اند، تو به این یک گناه ناچیز ما گیر داده ای!؟ یا اینکه حالا ما همه کاراهایمان درست است فقط مانده همین یک گناه را ترک کنیم!؟
بنده هم در پاسخ مکرراً گفته ام:
من در زندگی شخصی خود یک دستورالعمل برای گناه کردن دارم! بله! دستورالعملی برای چگونه گناه کردن! سر دفتر این دستوالعمل نیز یک جمله قصار از خودم نوشته ام و آن اینکه: «گناه هم اگر می کنی، گناهی بکن که بیارزد!»
به عبارت دیگر در ابتدا سعی می کنم گناه نکنم. کلا! لیکن از آنجا که اراده همچو منی حد و وسعی دارد و انسان ممکن الخطاست تمام سعی خود را صرف می کنم تا از این قسم گناهان دسته دوم که به ظاهر کوچک هستند و البته ضرورتی هم ندارند مرتکب نشوم. بد نیست این را هم بگویم که از این منظر است که انسان حکمت برخی احادیث را که مثلا گناه به ظاهر کوچکی مثل غیبت را مانند "زنای با محارم در خانه خدا" عنوان نموده اند درک می کند. چرا که انسان در ارتکاب این قبیل گناهان هیچ گونه جبری و هیچ درجه ای از ضرورت ندارد. و در کمال اختیار و کاملاً از روی بی توجهی و دهن کجی به فرامین الهی، مرتکب این گناهان می گردد و این به نظر حقیر، فراتر از معصیت است و شاید بتوان گفت نوعی توهین به محضر خداوند متعال محسوب شود. نستجیر بالله!

باری! فایده اصلی دستورالعمل مذکور این است که اگر روزی هم مجبور شدیم در حضور اضطراری، گناهی از آن گناهان دسته اول انجام دهیم چوب خطمان پیش خدای غفارالذنوب پر نشود و جایی برای توبه باقی مانده باشد إن شاءالله.

فایده دیگر این شیوه گناه کردن نیز آن است که روحیه انسان با گناه انس نمی گیرد و وقتی هم گناهی از وی سر زد خرابکاری خودش را خواهد فهمید و راحت تر به مسیر توبه بازخواهد گشت!

و فایده سوم نیز اینکه از قِبَلِ فایده اخیرالذکر، گناهان کوچک و بزرگ خود را توجیه نخواهد کرد و منکر معاصی خود نخواهد شد که این نیز از آفات ویژه حیات دینی انسان مسلمان معاصر است. امروزه دیگر کسی زیر بار گناه بودن معاصی خود نیز نمی رود و به طرق مختلف و با توسل به انواع و اقسام توجیهات عوامانه و حتی شبه علمی، گناه بودن آنها را زیر سؤال می برد و منکر می شود. و این مهم است که بدانیم پذیرش خطا اولین گام در بازگشت از آن و عدم ارتکاب مجدد آن است.
نکته آخر اینکه امید فرد گنهکاری مثل بنده حقیر بر آن امر استوار است که اگر آدمیزاد، همین گناهان کوچک بی دلیل را ترک کند، چه بسا اندک اندک خداوند اراده ترک آن گناهان بزرگ و اضطراری را نیز به وی عطا نموده تا آن زمانی که تحت فشار است، آنجا که همه میلغزند نیز مقاومت نماید.
شخصی از مرحوم آیت الله بهجت، رضوان‌الله تعالی علیه پرسید: "شخصی که ایمان بسیار ضعیف دارد، چگونه اراده را قوی کند تا هرکاری را انجام ندهد و حتی بتواند از کارهایی که خارج از اختیار اوست جلوگیری کند؟"
آن پیر روشن‌ضمیر در پاسخ، جمله‌ای کوتاه بیان کرده‌اند که به واقع راه نجات انسان در آن نهفته است: "در آنچه تحت اختیار اوست، اختیارا خلاف رضای خدا را به‌جا نیاورد، همین راه نجات است." (پرسش‌های شما و پاسخ‌های آیةالله بهجت، جلد اول)
بی‌شک این منطقی‌ترین راه برای تقویت ایمان و عملی‌ترین آنهاست. امید است که شخص با به کار بستن این دستورالعمل به مرور بر نفس خویش غلبه کرده و زمام آن را به دست گرفته و همین راه نجات واقعی انسان خواهد بود.

خدا به همه مان توفیق ترک گناه بدهد. إن شاء الله.

دیشب شب سختی بود...

محمد دهداری، چهارشنبه، ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۸ ق.ظ، ۰ نظر

دیشب شب سختی بود...
برای من و پدرم...
و تمام نمازگزاران مسجدمان...
بین الصلاتین کسی که یک نفر دورتر از من نشسته بود بلند شد و با حالتی بسیار مستأصل از مشکلش گفت و از اینکه دخترش بیماری سختی گرفته و چندماهی است به دلیل فقر توانایی مداوای وی را نداشته است!
ابتدا گفتم این هم مثل مابقی متکدیان از این دست و سرگرداندم تا ببینمش که یکدفعه خشکم زد؛
پیرمردی معمم و ملبس به لباس روحانیت؛
بسیار افسرده و مغموم و شرمگین؛
اول فکری که به ذهنم رسید عدم رعایت شأن روحانیت بود و...
بعد از آن به یاد ماجرای آیت الله بروجردی افتادم و دزد طلبه و دزدی لباس پیغمبر و...
اما چنان غم عمیقی در چهره پیرمرد بود که تمام این افکار را از سرم پراند و در عوض به این فکر افتادم که این چه مملکتی است ما داریم! چرا فردی در این سن و این لباس باید وضعی اینگونه داشته باشد!؟
با همه این اوصاف پدرم و برخی معتمدین مسجد پس از نماز وی را کنار کشیدند و سین جیمش کردن و مدارک حوزوی و بیمارستانی اش را بررسی نمودند. مدارکش کامل بود.
مشخص شد از اهواز می آید! شاید به این خاطر که در اینجا کسی او را نمی شناسد و آبرویش کمتر خواهد رفت!
پدرم پس از نماز برای یکی از بزرگان مسجد که متعرض روحانی نیازمند شده بود و در مورد صداقتش تشکیک کرده بود با حالتی بغض آلود تعریف می کرد که پایش را بالا زده و زخم های ناشی از کار بنایی آن هم در این سن و سال را نشانشان داده است!
یادم افتاد حین نماز دوم به حرکاتش که دقت می کردم تا ببینم واقعا روحانی است یا روحانی نما، پاهایش را دیدم که مانند پاهای کارگران پینه بسته و چهره اش که آفتاب سوخته و سیه چرده شده بود را به خاطر آوردم!
القصه یکی از معتمدین مسجد ترتیبی اتخاذ نمود تا دختر وی را در بیمارستان پذیرش کنند.
ولی حال من همچنان بد است! خیلی بد! پدرم هم!

تو را دارم حسین...

محمد دهداری، دوشنبه، ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ، ۰ نظر

خسته ام از دست این و آن ولیکن باز هم
در میان این شلوغی ها تو را دارم حسین(ع)

* تک بیت های این بنده