سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آزادی» ثبت شده است

در مذمت آزاداندیشی عجولانه!

محمد دهداری، چهارشنبه، ۱۷ شهریور ۱۴۰۰، ۰۹:۳۱ ب.ظ، ۲ نظر

۱. آیا اساتید دانشگاه ها حق دارند هرگونه تفکری را به دانشجو القا نمایند؟ و آیا هرگونه محدودیت و قاعده مندی در نظام آموزشی مخالف آزادی بیان است؟

این روزها که تمام فعالین فضای مجازی از طیف های فکری مختلف و از جمله تمام امت حزب الله فجازی به تقبیح حکم اخراج یک استاد دانشگاه پرداخته اند جای خالی پاسخی صریح به این سوالات واقعا احساس می شود. اگر پیرایه های سیاسی و احساسات ژورنالیستی را کنار بگذاریم عقل سلیم حکم می کند پاسخ سوالات فوق «خیر» باشد. اگر جز این باشد به معنی آنارشیسم آموزشی است. مقطع کارشناسی و حتی کارشناسی ارشد با توجه به بنیه علمی دانشجویان، زمان مناسبی برای ایجاد شبهه های اعتقادی و سیاسی در ذهن دانشجویان صفر کیلومتر نیست. استاد دانشگاه از جمهوری اسلامی حقوق نمی گیرد که هم جمهوری و هم اسلام را زیر سوال ببرد. اتفاقی که سالهاست در کلاس های علوم انسانی به صورت روزانه در حال رخ دادن است. اگر هم استادی حرف شاذ خلاف مبانی اسلامی و علیه نظام داشته باشد یا باید بیرون از دانشگاه بیان کند یا در مقاطع دکترا و بالاتر که جایگاه پژوهش است و دانشجو نیز حداقل توشه ای از دانش دارد تا مقابل چالش های فکری، صرفا و بالاجبار منفعل و مصرف کننده نباشد.

۲. تا مرا تکفیر نکرده اید سریع بگویم بله! بنده هم آن جمله مشهور علامه شهید را شنیده ام که فرمود:

«به عقیده من لازم است در همینجا که دانشکده الهیات‏ است یک کرسی ماتریالیسم دیالکتیک تأسیس بشود و استادی هم که وارد در این مسائل باشد و به ماتریالیسم دیالکتیک معتقد باشد، تدریس این درس را عهده‌دار شود.»

این جمله تقطیع شده از کلام ایشان‌ و جملاتی مشابه از دیگر بزرگان با هدف توجیه ولنگاری آموزشی مکرر مورد سوء استفاده قرار گرفته ولی کسی نمی گوید که ایشان در ادامه همان سخنان این بیانات را هم دارند: 

«آزادی فکر را با آزادی اغفال و آزادی منافق‌گری و آزادی توطئه کردن که نباید اشتباه بکنیم»

«اما اینکه فردی پنهانی و به صورت اغوا و اغفال، بخواهد دانشجـویان ساده و کم مطالعه را تحت تأثیر قرار دهد و برایشان تبلیغ کند، این قابل قبول نیست.

بعد من به همان شخص هم چند بار پیشنهاد کردم که شما به عوض آنکه حرف هایت را با چند دانشجوی بی اطلاع درمیان بگذاری، آنها را با من در میان بگذار...»

حتی اگر این تتمه کلام شهید مطهری هم به دستمان نمی رسید واضح بود منظور ایشان این نبوده که اساتید مارکسیست، آزاد باشند عقاید فاسد خود را به دانشجوی ترم اول صفر کیلومتر حقنه نمایند و کسی هم در مقابل نباشد تا پاسخ سخنانشان را بدهد.

این جملات را حتی رفقای نئوانتلکتوئل حزب الهی خودمان هم اشتباه فهمیده اند.

۳. فضای تظلم خواهی که این روزها برای دفاع از استاد اخراج شده رقم خورده کمی گفتن این حرفها را سخت کرده ولی آنها که کلاس های علوم انسانی را تجربه کرده اند حتما با بنده هم داستان هستند که جو غالب در این کلاس ها اتفاقا درست برعکس ماجرای اخیر است. اساتید -که قریب به اتفاقشان محصولات همین سیستم معیوب هستند- در بیان عقاید غالبا غربگرای خود فاعل مایشاء و منابع درسی، غالبا ترجمه های به دور از خلاقیتِ آثار بعضا منسوخ شده غربی و دانشجو نیز محکوم به خواندن اینها و پاسخ دادن طوطی وار به آنها! این واقعیت رشته های علوم انسانی ماست. خروجی این قبیل کلاس ها چیست؟ کرور کرور جوان بی اعتنا به اعتقادات دینی، بدبین به نظام سیاسی ج ا و در بهترین حالت سکولار!

بنده به شخصه بارها قربانی همین خوی تفرعن برخی اساتید علوم انسانی آنهم در مقاطع تحصیلی بالاتر از کارشناسی بوده ام. اساتیدی که بعضاً حتی نمی پذیرند در کنار پاسخ مطلوبشان در برگه امتحان نظر شخصی خودت را هم بنویسی! تفکرات ترجمه زده خودشان را وحی منزل می دانند و کمترین انتقادی را هم برنمی تابند. هیچ دیاری هم یارای حمایت از دانشجوی بیچاره در این جنگ نابرابر نیست.(تشبث به هر حشیش و بنگ و کراک و ... را در این راه تجربه کردیم و فایده نداشت) البته همه یک طور نیستند ولی اگر هم کسی اخلاق مدارانه برخورد می کند ناشی از ویژگی های شخصیتی خود اوست. نه تبعیت از ساختار و دیسیپلین آموزشی مشخصی در نظام آموزشی!

۴. نادیده گرفتن موارد فوق در مواضع برخی دوستان نسبت به داستان اخراج دکتر عبدالکریمی موجب صدور سخنانی سنتیمانتال، فاقد منطق، بدور از واقعیت های دانشگاه و وارونه نمایی جایگاه شهید و جلاد شده است. علاوه بر این آنچه در واکنش های رفقای فجازی بیشتر از همه موارد مایه تأسف است عجله در موضع گیری و یک طرفه به قاضی رفتن بدون اطلاع از جزئیات ماجراست. در حالی که بسیاری از این دوستان اصلا با فضای علوم انسانی دانشگاهی آشنا نیستند. یا به قدر کفایت آشنا نیستند. ما علوم سیاسی خوانده ها خوب می دانیم حمایت از پهلوی و صد پله بدتر از آن هم موجب اخراج کسی نمی شود. چه رسد به فردی در مقیاس عبدالکریمی که علی رغم نظرات پرحاشیه اش، بارها تریبون های مختلف همین نظام در اختیارش بوده و از قِبَل آنها به شهرت قابل توجهی دست یافته است.

پس یا اخراج ایشان علت دیگری داشته یا علت دیگری هم داشته! البته این گفته به معنی تایید آن دیگر علل و دلایل نیز نیست کما اینکه به معنی رد آنها نیز نیست. لیکن آن ولع اعلام موضع در حمایت از ایشان و در ستایش آزادی بیان در دانشگاه ها به صورت علی الاطلاق و در نکوهش هرگونه پروتکل و قاعده مندی آموزشی در تمام مقاطع تحصیلی نیز، هم غیر عاقلانه و احساسات زده است و هم بسیار مشمئزکننده!

بنده موضعگیری صریح مقابل این سطح از تظاهر به روشنفکری عقل ستیز و ناصواب را بر خود لازم و ضروری می دانم هرچند لشکر آزاداندیشان عجول به من نیز حمله ور شوند که یحتمل هم بشوند ولو بلغ ما بلغ.

معضلی به نام ولنگاری آزادی

محمد دهداری، دوشنبه، ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ب.ظ، ۲ نظر

معضل ولنگاری آزادی

در خصوص آزادی حرف و سخن بسیار است. هر کسی از مفهوم آن برداشت خاص خود را داشته و به تبع حد و حدود مد نظر خود را در نظر دارد. برخی هیچ حدی برای آزادی قائل نیستند، برخی نیز بسیار تنگ نظرانه به آزادی می نگرند و برخی نیز شیوه خیر الامور را در این خصوص برگزیده اند. البته همین دسته اخیر نیز در انتخاب معیار حد و حدود آزادی متفاوت هستند. به تبع نحوه نگاه افراد به این قبیل موضوعات، نگرششان در خصوص کیفیت آزادی - حال از تمام شقوقش -  در جمهوری اسلامی ایران متفاوت است. برخی آزادی های حاضر را بسیار کم می دانند و طالب آزادی به شکل ممالک غربی هستند، برخی آزادی های فعلی را هم بیش از حد می دانند و عده دیگری نسبت به کیفیت اعمال آزادی های مختلف در کشور انتقاد دارند. نگارنده از همین دسته آخر به شمار می آید.

در هیمن راستا محل بحث مطلب حاضر فقدان رویه ای معقول و منطقی در مواجهه با مقوله آزادی در مملکت ماست. به نظر حقیر ما در زمینه آزادی تفکر و حتی بیان در مملکت دچار نحوی از ولنگاری هستیم. بدین معنی که جایی که باید آزادی باشد، نیست و جایی که باید قید و حد باشد، باز نیست! وگرنه یک حالت خفقان که مثلا نشود در آن آزادانه اندیشید را من موافقش نیستم که در مملکت وجود داشته باشد. حتی در مقام آزادی بیان وجوهی از آزادی بیان از لحاظ اینکه در منظر و مرآی عموم نیست و رسانه ها بدان نمی پردازند مغفول مانده است. به عنوان مثال بنده تا در مقطع ارشد سر کلاس رشته ای مثل علوم سیاسی ننشسته بودم نمی دانستم در چنین مکان هایی مثل آب خوردن مبانی اسلام و نظام را به بدترین شکل ممکن زیر سوال می رود و کسی هم حق ندارد جیک بزند حتی!!

در بسیاری از کتب و آثار هنری اعم از فیلم و تیاتر و غیره نیز این عدم نظام مند بودن ملاحظه می شود. 

از سوی دیگر گاهی دیده می شود که در همین عرصه ها چنان تنگ نظرانه و متحجرانه برخورد می شود که قابل تصور نیست. این همه ناشی از فقدان مدیریت آزادی است. متأسفانه باید گفت مدیریت آزادی به مثابه شق مهمی از مدیریت کلان فرهنگی مانند دیگر شقوق آن در کشور ما مغفول واقع شده است. به عنوان مثالی عینی تر در خصوص همین بحث، می توان به نحوه تدریس در دانشگاه ها اشاره نمود. از طرفی ما با آزادی بیش از اندازه معقول اساتید و متون درسی مواجهیم به نحوی که جهت گیری غالب اعتقادی و سیاسی فضای دانشگاهی ما بسیار نگران کننده شده است و از طرف دیگر وقتی کسی به این فضا اعتراض می کند به نام آزادی بیان و اندیشه وی را منکوب و مخذول می کنند که شما متحجرید و چه و چه و حتی بعضا برای این نحوه اعمال آزادی از آیات و روایات هم شاهد مثال می آورند و از جمله به آن جمله مشهور شهید مطهری بسیار استناد می کنند که «به عقیده من لازم است در همینجا که دانشکده الهیات‏ است یک کرسی ماتریالیسم دیالکتیک تأسیس بشود و استادی هم که وارد در این مسائل باشد و به ماتریالیسم دیالکتیک معتقد باشد، تدریس این درس را عهده‌دار شود.»

همانطور که قبلا نیز در یادداشتی مفصلا عرض کرده بودم علامه شهید در همان سخنرانی فرازهایی دارند که به عمد یا سهو معمولا اشاره ای بدانها نمی شود. از جمله اینکه میان آزادی بیان و آزادی نفاق علمی، التقاط و توطئه علمی تفاوت قائل می شوند و از قضا اینها بلاهایی است که امروزه به اسم آزادی بر سر دانشگاه های ما نازل شه است. یا اینکه میان تدریس الحادیات در مقام مناظره و تقابل اندیشه ها - و به زعم بنده پژوهش و تحقیق - و مقام تدریس و تلقین به دانشجوهای خالی الذهن صفر کیلومتر نیز تفاوت قائل شده اند که این نیز آفت بسیار مهم دیگر دانشگاه های ماست!
حال ببینید نظام آموزش عالی ما چگونه با این مقولات مواجه شده و آیا این معزلات نیازمند مدیریتی منطقی و معقول از جانب حاکمیت هست یا خیر؟
در دانشگاه های ما خصوصا در رشته های علوم انسانی منابع درسی، متون تاریخ مصرف گذشته ترجمه محوری هستند که اغلب در خود غرب نیز دیگر به محاق رفته اند. اساتید نیز معمولا چون در همین فضا رشد کرده اند غربگرایند. خروجی چنین ترکیبی تقریبا قابل پیش بینی است.
حال همین آزادی نسبی که به خطا در مقطع صرفا آموزشی کارشناسی وجود دارد و انتظار می رود به تناسب، در مقطع نیمه پژوهشیِ کارشناسی ارشد و تماما پژوهشیِ دکتری، بسیار بیشتر وجود داشته باشد؛ در مقاطع اخیر الذکر تفاوت چندانی با مقطع کارشناسی ندارد و اصولا در این خصوص خطی و کاملا فکر نشده عمل شده است.
لذاست که می گوییم از حیث آزادی اندیشه و بیان هیچ مدیریتی بر کیفیت فضای آموزشی و پژوهشی وجود ندارد و ملاک و معیار «هرچه بادا باد» و گاهی هم «همسو بودن با جهت وزیدن بادهای موسمی سیاسی» می باشد!
شما این برش از جامعه ما را که اتفاقا از مهمترین برش های مرتبط با مقوله آزادی اندیشه و بیان و دیگر آزادی هاست به کل جامعه می توانید تعمیم دهید.

شهید مطهری، تدریس ماتریالیسم دیالکتیک و یک تحریف

محمد دهداری، دوشنبه، ۱۵ خرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۱۵ ق.ظ، ۵ نظر

شهید مطهری

قبل نوشت:
آراء و نظرات علامه شهید استاد مطهری همواره دو دسته دشمن داشته است. یکی افراد مغرض و معاندی که دست به تحریف نظرات ایشان زده اند و دوم دوستان کم اطلاعی که آراء ایشان را به صورت سطحی و نادرست فهم کرده اند. در این یادداشت می خواهم به یکی از همین تحریف ها و کج فهمی ها بپردازم. مدتها بود می خواستم راجع به این موضوع مطلبی بنویسم. راجع به تحریف بزرگی که در خصوص کلام شهید مطهری صورت گرفته و آنقدر رایج شده که حتی حزب الهی های دانشگاه رفته و اهل مطالعه و تحقیق ما را هم به اشتباه می اندازد و مرز بین آزاد اندیشی اسلامی را با ولنگاری آموزشی در جامعه اسلامی گم می کنند. مسلما لازم نیست مصادیق این ادعا را بیان کنم که مطمئنم به کرات دیده اید.
قبل از ورود به بحث لازم به ذکر است نوشته حاضر بخشی از مقاله بنده با عنوان «آسیب شناسی نحوه طرح مبحث تحول علوم انسانی در رسانه ها» است که کمی تغییر داده شده تا قابلیت انتشار در وبلاگ را داشته باشد. در آینده بخش های دیگری از مقاله مذکور را نیز وبلاگی خواهم نمود.
نگارنده در ضمن فصلی از مقاله مذکور تحت عنوان «آیا علوم انسانی موعود کاملا ً بی نیاز از علوم انسانی غربی است و تحول در علوم انسانی به معنی حذف کامل علوم غربی از دانشگاه ها می باشد؟» به تحریف فوق الاشاره پرداخته و آن را نقد نموده است.
از باب مقدمه این بحث، لازم به توضیح است مسلماً اسلامی نمودن علوم انسانی به معنی حذف علوم انسانی و عالمان غربی از دانشگاه ها نخواهد بود. بلکه ما حتماً نیازمند شناخت نظریات غربی در این حوزه حتی بهتر از خودشان هستیم لیکن نحوه ارائه علوم مذکور در دانشگاه ها باید تغییر یابد. بدین معنی که بایستی میان طرح این علوم در مقام تدریس، پژوهش و الگوبرداری تمایز قائل شد. در مقاله مذکور به تفصیل به این سه شیوه برخورد با علوم انسانی غربی پرداخته شده است  لیکن از باب اهمیت این بخش از مقاله و تحریفی که در خصوص کلام علامه شهید صورت گرفته لازم دیدم به صورت جداگانه نیز آنرا مطرح نمایم.

 نوشتار:

شهید بزرگوار علامه مطهری در جایی فرموده اند؛

«به عقیده من لازم است در همینجا که دانشکده الهیات‏ است یک کرسی ماتریالیسم دیالکتیک تأسیس بشود و استادی هم که وارد در این مسائل باشد و به ماتریالیسم دیالکتیک معتقد باشد، تدریس این درس را عهده‌دار شود.»۱

معمولا وقتی بحث اسلامی سازی علوم انسانی مطرح است مخالفان تحول در علوم انسانی رایج به این جمله شهید مطهری استناد نموده و از آن اینگونه استنباط می نمایند که نباید آموزش علوم انسانی سراپا غربی در دانشگاه ها به هیچ وجه محدود گردد. چرا که چنین نظری با جملات مذکور شهید بزرگوار استاد مطهری در تضاد است و این همانا ناشی از آزاد اندیشی آن شهید بزرگوار و دگم اندیشی طرفداران تحول در علوم انسانی رایج می باشد.
در خصوص این جمله که خیلی هم مشهور شده باید به نکات ذیل توجه نمود؛

اولاً؛ شهید مطهری جمله مذکور را حین مصاحبه ای در خصوص اسلامیت و جمهوریت در جمهوری اسلامی و ناظر به قدرت اسلام در پاسخگویی به تمامی سؤالات و شبهات مکاتب شرق و غرب عالم بیان داشته اند. پرواضح است که ایشان چنین کلاس درسی را فقط و فقط در خدمت اسلام و جهت رفع شبهات آن دوران علیه مبانی معرفتی اسلام می خواسته اند و نه جهت تبلیغ مارکسیسم! لذا در همین مصاحبه نکات دیگری نیز بیان نموده اند که معمولاً اشاره ای به آنها نمی شود. از جمله اینکه فرموده اند:

«همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشه‌ها و تفکرات اصلیشان را عرضه کنند. البته تذکر می‌دهم که این امر سوای توطئه و ریاکاری است ... آزادی فکر را با آزادی اغفال و آزادی منافق‌گری و آزادی توطئه کردن که نباید اشتباه بکنیم. همان‌طور که ما صریح و رک و پوست کنده داریم با شما حرف می‌زنیم و می‌گوییم آقا! رژیم حکومت ایده‌ال ما غیر از حکومت ایده‌ال شماست؛ رژیم اقتصادی ایده‌ال آینده‌ ما غیر از رژیم اقتصادی مطلوب شماست؛ نظام اعتقادی و فکری ما، جهان بینی ما، غیر از نظام اعتقادی و فکری و جهان‌بینی شماست.»٢

تأکید ایشان بر مخالفت با دو مقوله توطئه و نفاق علمی(یا همان التقاط) در کنار حمایت از آزادی بیان، بی دلیل نیست زیرا این دو از مهمترین آفات آزادی بیان هستند و عاملان آنها همواره از آزادی بیان سوء استفاده کرده اند.  اتفاقاً همین دو آفت مورد انذار شهید مطهری در حال حاضر دانشگاه های ما را به کارگاه های شبهه پراکنی و اشکال تراشی برای اسلام و نظام اسلامی بدل کرده اند. از طرفی کتب و کلاس های این رشته ها خصوصا رشته هایی که قرابت بیشتری با معارف اسلامی دارند پر شده از مباحث التقاطی و تحریف آمیز روشنفکران به ظاهر دینی و حتی غیر دینی و از طرف دیگر دانشکده های علوم انسانی بدل شده به محلی برای زیر سؤال بردن اسلام و انقلاب و تئوریزه کردن انواع و اقسام توطئه های علمی و حتی عملی علیه نظام اسلامی.۳

دوماً؛ تدریس ماتریالیسم یا علوم غربی در دانشگاه های ما با ملاحظاتی که اشاره خواهیم کرد (در مقاله اصلی) هیچ ایرادی ندارد که واجب و ضروری است؛ ولی نه به شکل صرفاً مقلدانه و آن هم به دانشجویان مبتدی! مسلماً منظور آن شهید بزرگوار نیز از جمله مذکور این نبوده که استادی مارکسیست بگمارند تا ماتریالیسم را بی هیچ نقد و نظر مخالفی آن هم به دانشجوی ترم اول جامعه شناسی و یا علوم سیاسی آموزش دهد بلکه این کار فقط به جای خود و در مقام پژوهش و نه تدریسِ صرف، سازنده است و آن هم با هدف نهایی نقد ماتریالیسم و نه ترویج آن! ایشان درست در ادامه جمله مشهور محل بحث عباراتی در همین خصوص می فرمایند که با کمال تعجب توسط کسانی که برای چسباندن تکثرگرایی اعتقادی خود به آن شهید بزرگوار به جمله مذکور استناد می نمایند نقل نمی شود:

«اما اینکه فردی پنهانی و به صورت اغوا و اغفال، بخواهد دانشجـویان ساده و کم مطالعه را تحت تأثیر قرار دهد و برایشان تبلیغ کند، این قابل قبول نیست.
بعد من به همان شخص هم چند بار پیشنهاد کردم که شما به عوض آنکه حرف هایت را با چند دانشجوی بی اطلاع درمیان بگذاری، آنها را با من در میان بگذار و اگر هم مایل باشی می‌توانیم این کار را در حضور دانشجویان انجام دهیم و حتی اگر لازم باشد جمعیت بیشتری حضور داشته باشند، می‌شود از اساتید و دانشجویان دانشگاه ها دعوت کرد و در یک مجمع عمومی چند‌هزار نفری ما دو نفر حرف هایمان را مطرح می‌کنیم و به اصطلاح نوعی مناظره داشته باشیم.»۴

و سوماً؛ استاد شهید مسلماً این نظر را با فرض اینکه در کنار آن کلاس ماتریالیسم، کلاس الهیاتی نیز با اساتیدی مبرز مانند خود ایشان دایر باشد مطرح نموده اند که ما از آن هم بهره چندانی نداریم. در حال حاضر دروس اکثریت قریب به اتفاق رشته های علوم انسانی از جنس همان کلاس ماتریالیسمی شده اند که شهید مطهری می فرمود. واقعا ما در دانشگاه های خود چند شهید مطهری و حتی شاگرد شهید مطهری و شاگرد شاگرد شهید مطهری داریم تا به انبوه شبهات مطرح شده در این کلاس ها پاسخ داده و از کیان اسلام دفاع نماید؟! همچنین منطقاً این قبیل کلاس ها و رشته ها نباید کلاس ها و رشته های اصلی دانشگاهی ما را تشکیل دهند بلکه ما می بایست اصل امر آموزش را مصروف علوم انسانی اسلامی خودمان نماییم و در کنار آن کلاس هایی اینچنینی نیز برای پژوهش در علوم غیر اسلامی دایر کنیم. این در حالی است که در دانشگاه های ما نسبت این دو دسته دروس و رشته ها دقیقاً بر عکس آنچه باید باشد است و تاسف بار تر اینکه بعضاً در ازای چندین و چند درس و کتاب با محتوای علوم انسانی غربی، حتی یک کتاب متمایل به علوم انسانی اسلامی نیز تدریس نمی شود.

آنچه در مورد جمله شهید مطهری درباره ماتریالیسم گفته شد در خصوص تمامی مباحث علوم انسانی صادق است. لذا اگر هم قرار است علوم انسانی غربی در دانشگاه های ما تدریس شوند می بایست اولاً؛ در خدمت و در جهت دفاع از اسلام و  معتقدات اسلامی مان باشد، دوماً؛ در مقاطعی ارائه گردد که خصلت پژوهشی داشته باشند و نه صرفاً آموزشی و تقلیدی و سوماً؛ در کنار آن علوم انسانی غربی و بیش از آنها، به علوم انسانی اسلامی اهمیت داده شود.

البته پر واضح است که در خصوص تدریس علوم انسانی غربی در دانشگاه ها استثنائاتی هم وجود دارد. به عنوان مثال می توان به آن بخش علومی اشاره نمود که به هیچ وجه نه معادل اسلامی دارد و نه می تواند داشته باشد؛ علومی که در موضوع؛ مسائل؛ مبادی؛ مقاصد و متدولوژی بومی غرب هستند یا اصولاً منبعی غیر غربی برایشان یافت نمی شود مانند زبان و ادبیات خارجه یا بخش هایی از تاریخ مغرب زمین. در خصوص این علوم غالباً شیوه کار بیشتر آموزش و تدریس است تا پژوهش که البته این امری طبیعی است و از محل بحث ما خارج است.

نکته آخر اینکه آنچه در خصوص تحدید علوم انسانی غربی گفته شد فقط و فقط در خصوص حوزه آموزش و تعلیم و تعلم دانشگاه های ماست و نه در مورد فضای عمومی تفکر و تحقیق و نگارش علوم انسانی در جامعه. خارج از حیطه کلاس های درسی دانشگاه ها، هر کس و با هر گرایش فکری می تواند به تفکر، تحصیل، تدریس، نقد و نگارش منویات خود بپردازد. حتی سر کلاس ها هم دانشجویان می بایست آزادانه تفکرات خود را ابراز نمایند و با اساتید و دیگران راجع به موضوعات علمی چالش کنند ولی اساتید و منابع درسی دانشگاه هایی که با هزینه بیت المال حکومت اسلامی اداره می شوند شایسته نیست در مقام آموزش و تدریس، آن هم به دانشجویان مبتدی، ارزش های اسلامی و انقلابی جامعه را خدشه دار نمایند.

پی نوشت:

۱مطهری، مرتضی. 1372. پیرامون انقلاب اسلامی. تهران. انتشارات صدرا.  چاپ نهم. ص 13.

٢. همان.

۳. ایشان باز در جای دیگری از همان مصاحبه می فرمایند: «روی مساله‌ی استقلال فکری و استقلال فرهنگی و به تعبیر خودم استقلال مکتبی مایلم که تکیه بیشتری داشته باشم و توضیح بیشتری بدهم. انقلاب ما آن‌وقت پیروز خواهد شد که ما مکتب و ایدئولوژی خودمان را که همان اسلام خالص و بدون شائبه است، به دنیا معرفی کنیم. یعنی اگر ما استقلال مکتبی داشته باشیم و مکتبمان را بدون خجلت و شرمندگی آنچنانکه واقعاً هست به جهانیان عرضه کنیم، می‌توانیم امید پیروزی داشته باشیم. اما اگر قرار شود به اسم اسلام یک مکتب التقاطی درست شود و روشمان این باشد که از هر جایی چیزی اخذ کنیم: یک چیزی از مارکسیسم بگیریم، یک چیز از اگزیستانسیالیسم بگیریم و چیز دیگری ازسوسیالیسم بگیریم، و از اسلام هم چیزهایی داخل کنیم و از مجموع اینها معجونی درست کنیم و بگویم این است اسلام، ممکن است مردم در ابتدا این امر را بپذیرند زیرا که در کوتاه مدت شاید بشود حقیقت را پنهان کرد، ولی این امر برای همیشه مکتوم نمی‌ماند.» به واقع چرا این جملات شهید مطهری از ایشان نقل نمی شود!

 ۴.مطهری، مرتضی. تاریخ دریافت 12/2/1389. «راه شکست جمهوری اسلامی». کتاب نیوز.

 http://www.ketabnews.com/detail-22509-fa-1.html