سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاق سیاسی» ثبت شده است

ما، انتخابات و اخلاق سیاسی

محمد دهداری، جمعه، ۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۲۰ ب.ظ، ۲۰ نظر

مشنور اخلاق سیاسی

بسم الله

قبل نوشت:

این اولین یادداشت بنده در وبلاگ سَـــبیل هست. امیدوارم در این وبلاگ تا جایی که بضاعتم اجازه می دهد برای رضای خدا بنویسم و کمتر از هوای نفس و منیت و کبر و غرور پیروی کنم.

نوشتار:

باز انتخابات ریاست جمهوری از راه رسید. انتخابات از جهتی فرصتی است عظیم، برای به رخ کشیدن ظرفیت ها و استعدادهای وجه مردمی نظام اسلامی مان و نیز حرکتی رو به جلو برای بهتر شدن و برطرف نمودن اشکالات پشت سر با نگاه به آینده. اما همین انتخابات از جهت دیگر می تواند تهدید نیز باشد. چرا که آزمونی است برای امتحان سطح بینش عمومی جامعه و به طریق اولی بینش و بصیرت خواص جامعه. فعالیت های سیاسی خواص جامعه در ایام انتخابات می تواند استعدادها و ظرفیت های این اتفاق بزرگ را به فعلیت درآورد و یا کشور را به ورطه انفعال سیاسی داخلی و بین المللی دراندازد. البته دایره این خواص نیز بسیار گسترده است و در این میان هر کس به اندازه حوزه نفوذ و اثرگذاری خود مسئولیتی بر عهده دارد. روی سخن این نوشته با افرادی است که از منظر حوزه تأثیرگذاری مانند نگارنده این سطور - حالا با کمی بالا و پایین - به فعالیت در فضای مجازی و رسانه ها مشغولند و تا حدی نیز در فضای حقیقی به عنوان حامی این شخصیت و جریان سیاسی و یا طرفدار آن کاندیدا و ستاد انتخاباتی مطرح هستند و البته در جریان اصولگرایی قرار دارند.

در ایامی که از آغاز تب و تاب انتخابات پیش رو، پشت سر گذاشتیم متأسفانه برخی دوستان مرتکب اشتباهات و لغزش های فاحشی در خصوص پایبندی به اخلاق سیاسی و لوازم آن شدند. لغزش ها و بداخلاقی هایی که نشان دهنده ضعف و سستی جدی ایشان در اعتقاد و التزام به  گفتمان امام(ره) و انقلاب اسلامی بوده است.

تخریب آیت الله مصباح که توسط برخی اطرافیان و حامیان دکتر قالیباف از قبل آغاز شده بود پس از معرفی دکتر لنکرانی به عنوان نامزد پیشنهادی جبهه پایداری و سپس اعلام کاندیداتوری دکتر جلیلی -که پیش از آن سخن از نامزدی وی از جانب جبهه پایداری به میان آمده و به هر دلیلی منتفی شده بود- توسط برخی حامیان ایشان شدت گرفت. علی رغم قرابت گفتمانی و اعتقادی که میان این دو نامزد اصولگرا وجود داشت و دارد، موضع گیری هایی از جانب برخی حامیان جلیلی صورت گرفت که یقینا با مقومات اعتقادی ایشان تنافر دارد! این اتفاقات دست به دست هم داد تا نهایتاً زمینه برای شیطنت دشمنان گفتمان اصولگرایی فراهم شده و متأسفانه برخی بدخواهان و کینه توزانِ حضرت علامه مصباح یزدی از این فرصت استفاده نموده و شب نامه هتاکانه ای بر علیه ایشان منتشر نمایند. تعجب آور آنکه شب نامه مذکور اول بار توسط سایتی منتسب به دکتر قالیباف منتشر گردید! شبنامه ای بی نام و نشان و فاقد هرگونه امضا که دیری نپایید از روی تمامی سایت های خبری برداشته شد. شب نامه مزبور که حضرت علامه مصباح یزدی را به فقدان بصیرت سیاسی متهم نموده بود، در واقع به منظور زیر سؤال بردن تمامی زحمات و برکات حضرت علامه در عرصه سیاست طراحی شده بود.

تخریب آیت الله مصباح که توسط برخی اطرافیان و حامیان دکتر قالیباف از قبل آغاز شده بود پس از معرفی دکتر لنکرانی به عنوان نامزد پیشنهادی جبهه پایداری و سپس اعلام کاندیداتوری دکتر جلیلی -که پیش از آن سخن از نامزدی وی از جانب جبهه پایداری به میان آمده و به هر دلیلی منتفی شده بود- توسط برخی حامیان ایشان شدت گرفت.

پس از انتشار شب نامه فوق الذکر و در جریان بحث و جدل های انتخاباتی و نیز در اظهار نظرها و یادداشت های برخی وبلاگ های حامی دکتر قالیباف و دکتر جلیلی، بارها و بارها به این شب نامه استناد شد و این همه در حالی بود که هیچ کس در خیرخواهانه نبودن شب نامه فوق الاشاره شک و شبهه ای نداشت. برخی آیت الله مصباح را به دلیل تأسیس جبهه پایداری تخطئه می کردند و بعضی جبهه پایداری را به مثابه حزب سیاسی حضرت آیت الله مورد تاخت و تاز قرار می دادند. برخی نیز پا را از این هم فراتر گذاشته و حضرت آیت الله مصباح را به کناره گیری از سیاست و گوشه نشینی توصیه می کردند. حتی برخی ایشان را به سوء استفاده از مقدسات متهم نمودند. تأییدات مکرر در مکرر مقام معظم رهبری نیز در خصوص شخصیت وزین ایشان، مانع تخریبشان نگردید و هر زمان دلسوزان، این قبیل رفقا را به آن تأییدات ارجاع می دادند، با این پاسخ تعجب برانگیز مواجه می شدند که تعریف و تمجید حضرت آقا از ایشان فقط مختص شخصیت علمی آیت الله مصباح است و بس!! هر کس هم از حضرت علامه یا کاندیدای مورد نظر ایشان دفاع می کرد، به تقلیدگرایی سیاسی و بیش از آن به مطلق انگاری در خصوص آیت الله مصباح و فرد محوری متهم می شد.

میزان گوشه و کنایه ها و تخریب ها نسبت به خود دکتر لنکرانی نیز دست کمی از آنچه ذکر شد نداشت.

مهمترین دلیلی نیز که این رفقا را بر آن داشته بود تا چنین گستاخانه به عالم جلیل القدری مانند آیت الله مصباح بتازند این بود که ایشان همان کسی است که برای رأی آوردن احمدی نژاد آنچنان از وی حمایت نمود و سرانجام کاندیدای قبلی ایشان چنین شد که می بینید و إلخ.

همه اینها نه از جانب جریان به اصطلاح اصلاح طلب که از جانب دوستانی بود که به ظاهر در جبهه اصولگرایی قرار می گرفتند.

در خصوص آنچه گذشت مواردی می بایست مورد مداقه قرار گیرد:

۱. مفروض می گیریم که تأییدات مقام معظم رهبری در خصوص آیت الله مصباح مختص و محدود به شخصیت علمی و فلسفی ایشان بوده است. آیا همان تأییدات برای پرهیز از گستاخی های رخ داده در خصوص ایشان کافی نبود؟! از این گذشته اتفاقا تأییدات حضرت آقا در خصوص ایشان چنان بی سابقه و منحصر به فرد است که به هیچ وجه نمی توان آن را محدود به بعد علمی معظم له دانست. اگر دلسوزان به فرمایشات حضرت آقا در خصوص حضرت علامه استناد می کنند نه به خاطر یک سری تأییدات عادی بوده که آقا در خصوص خیلی افراد دیگر نیز به کار برده اند بلکه ایشان مورد وثوق خاص حضرت آقا بوده و هستند. ایشان حضرت آیت الله مصباح را مطهری زمان نامیده اند. واقعا معلوم نیست برخی رفقا چگونه این جملات حضرت آقا را از خاطر برده اند:
«بنده به سهم خودم قدر آقای مصباح را می‌دانم. واقعا می‌دانم که ایشان در کشور و برای اسلام چه وزنه‌ای هستند و حقا و انصافا ما امروز نظیر ایشان را – حالا به این تعبیر بگوییم – خیلی نادر نظیر آقای مصباح ممکن است وجود داشته باشد با این وزانت علمی و عمق علمی و احاطه و وسعت و با این آگاهی و بینش و صفا.»
«این سه جهت در ایشان جمع است؛ هم علم، هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است. خداوند متعال انشاء ‌الله وجود ایشان را برای ما و انقلاب محفوظ بدارد و وجود ایشان را سالم بدارد تا همه بتوانند از برکات ایشان استفاده نمایند.»

۲. برخی چنین اظهار نظر کرده اند که تعریف و تمجید حضرت آقا از آیت الله مصباح نباید دلیلی بر عدم جواز نقد ایشان تصور شود و نیز حجتی برای اجبار به رأی دادن به کاندیدای اصلح مورد نظر ایشان! البته همینطور است. هیچ کس جز معصوم مطلق نیست و نیز همه در انتخاب خود مختار هستند و غیر از این نیست. لیکن مسلماً تأییدات منحصر به فرد حضرت آقا در خصوص آیت الله مصباح می بایست وزن فرمایشات حضرت آیت الله را نزد ما بالا ببرد. اگر آقا اینگونه از ایشان تعریف و تمجید می کنند از روی هوا و هوس نبوده که مطمئناً دلیلی حکیمانه داشته است. به نظر حقیر حضرت آقا از این تعریف و تمجید ها چند منظور داشته اند: یکم؛ اینکه در مقابل هجوم همه جانبه اتهامات دشمنان نظام و اسلام، از ایشان دفاع کرده باشند. دوم؛ اینکه نزد امثال بنده و دوستان جوزده فوق الذکر که ادعای اصول گرایی داریم و دغدغه نظام و اسلام، وزن فرمایشات حضرت آقای مصباح را بالا برده و ما را نسبت به موضع گیری های ایشان حساس تر نمایند و سوم اینکه حداقل اگر به هر دلیلی از ایشان تبعیت نمی کنیم، تحت تأثیر فضای مسموم ژورنالیسم سیاست زده کشور قرار نگرفته و هم آوا با رسانه های زرد اصلاح طلب ایشان را تخریب ننماییم.

«این سه جهت در ایشان جمع است؛ هم علم، هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است. خداوند متعال انشاء ‌الله وجود ایشان را برای ما و انقلاب محفوظ بدارد و وجود ایشان را سالم بدارد تا همه بتوانند از برکات ایشان استفاده نمایند.»

۳. از فرمایشات حضرت آقا که بگذریم آیا دوستان ما تاریخ را نیز از یاد برده اند. آیا یک عمر فعالیت سیاسی عمارگونه حضرت آیت الله مصباح را می توان نادیده گرفت و به دست فراموشی سپرد؟! آیا خطابه های روشنگرانه ایشان قبل از خطبه های نماز جمعه تهران در دوران یکه تازی اصلاحات را و دفاع یک تنه معظم له از اسلام و مبانی نظریه سیاسی اسلام و اصل ولایت فقیه را از یاد برده اند! آیا روشنگری های ایشان و شاگردان ایشان را در زمان به محاق رفتن گفتمان انقلاب اسلامی و ارزش های مورد نظر حضرت امام(ره) و آقا را فراموش کرده اند! به راستی علت تخریب همه جانبه و ترور شخصیت آیت الله مصباح توسط جریان اصلاحات چه بود! مگر مقابله جدی حضرت علامه با زیاده خواهی ها و گزافه گویی های اصلاحات چی ها! چه کسی در آن دوران چنین از آبروی خود مایه گذاشت که ایشان! خدمات فراوان مؤسسه امام خمینی(ره) را نیز فراموش کرده اند! آیا در حال حاضر طلبه های تحصل کرده ی در این مؤسسه از بارزترین و بصیرترین نیروهای علمی و سیاسی کشور نیستند! شجره طیبه طرح ولایت را چطور! آن را هم فراموش کرده اند؟! این طرح عظیم با آن ثمرات فوق العاده که آینده انقلاب اسلامی را تضمین نموده و بیشترین تأثیر را در  میان برنامه های فرهنگی کلان کشور در راستای کادر سازی برای انقلاب اسلامی بر عهده داشته است. چه تعداد از دانشجویان به صورت سالیانه در این دوره های سیاسی و اعتقادی پرورش می یابند! اینها ناشی از بصیرت سیاسی و دوراندیشی حکیمانه حضرت علامه نیست؟! چه کسی قبل از همه و زمانی که حتی امثال ما باورمان نمی شد خطر جریان انحرافی را تذکر داد و تخریب همه جانبه رسانه های منتسب به دولت را به جان خرید؟! چه کسی مانند حضرت آیت الله مصباح سراغ دارید که برای رئیس جمهور شدن فردی از تمام آبرویش مایه بگذارد و به محض اینکه آن فرد از صراط مستقیم انقلاب فاصله گرفت او را طرد کرده و علناً تخطئه نماید و خطر جریان منتسب به وی را با صدای رسا فریاد بزند! این ها همه نشان دهنده بصیرت و صداقت ایشان نیست!

۴. جفای بعدی این قبیل رفقا زیر سوال بردن تشخیص حضرت آیت الله مصباح در مورد حمایت از احمدی نژاد بوده است. به واقع آیا احمدی نژاد دوره قبل ریاست جمهوری شایسته حمایت نبود؟! آیا گفتمانی که وی به عنوان اصول خود در شعارهای تبلیغاتی اش مطرح می ساخت، پژواک گفتمان امام(ره) و انقلاب نبود که در دولت های هاشمی و خاتمی به فراموشی سپرده شده بود؟! مطمئنا همینگونه بود و دقیقاً به همین دلیل مقام معظم رهبری نیز پس از انتخابات آنگونه از احمدی نژاد حمایت کردند و فرمودند نظر ایشان به نظر بنده نزدیک تر است. این رفقا اصلا متوجه نیستند که برای تخریب آیت الله مصباح دارند از حضرت آقا هزینه می کنند؟! آن هم با برهانی سست و منطقی کوچه بازاری!! بنده نکته دیگری نیز به مطالب فوق اضافه می کنم و آن اینکه حتی احمدی نژاد فعلی نیز با همه اشکالاتی که در حال حاضر به وی وارد می دانیم، باز نسبت به سه کاندیدای دیگر انتخابات سابق ارجحیت دارد.

شاید و تنها شاید به مصداق مورد نظر آیت الله مصباح برای انتخابات ایرادی وارد باشد ولی اشکال و انتقاد شما نسبت به ایشان بسیار مبنایی تر و از همین رو خطرناک تر است. شما به نفس دخالت جزئی ایشان به عنوان یک عالم دینی در جزئیات سیاست ایراد گرفته اید! و این همان تفکر سکولار است و لاغیر.

۵. برخی از این قبیل دوستان موضوعی را به عنوان ایراد و اشکال نسبت به آیت الله مصباح مطرح کرده اند که از یک ضعف مبنایی اساسی در بینش سیاسی-اعتقادی ایشان حکایت دارد و آن اینکه حضرت آیت الله مصباح را به دلیل ورود به جزئیات مسائل سیاسی کشور تخطئه می نمایند. به عنوان مثال می گویند ایشان می بایست مانند دیگر علما به گفتن کلیاتی درباره امور سیاسی و از جمله انتخابات بسنده نموده و وارد فعالیت های سیاسی عملی مانند راه اندازی جبهه پایداری یا معرفی کاندیدا برای انتخابات نشوند! خطاب به این رفقا عرض می کنم به جد مواظب تفکرات و اعتقادات خود باشید و هشدار! چرا که این نحوه نگاه شما به سیاست و دین در نهایت به تفکر جدایی دین از سیاست ختم خواهد شد! «شاید و تنها شاید به مصداق مورد نظر آیت الله مصباح برای انتخابات ایرادی وارد باشد ولی اشکال و انتقاد شما نسبت به ایشان بسیار مبنایی تر و از همین رو خطرناک تر است. شما به نفس دخالت جزئی ایشان به عنوان یک عالم دینی در جزئیات سیاست ایراد گرفته اید! و این همان تفکر سکولار است و لاغیر.» مگر حضرت امام (ره) نیز در جزئیات سیاست کشور دخالت نکردند و البته برای این دخالت، هزینه ها دادند و مورد شماتت و تخریب جریان های متحجر حوزه قرار گرفتند! مگر شهید مدرس چنین نکردند و بر سر این راه، جان خود را فدا نمودند! شیخ فضل الله نوری نیز مگر اینگونه نبود! علامه نائینی چطور! امام موسی صدر نیز و... . آیا این همه علمای عظامی که در طول تاریخ به امور سیاسی ورود کرده اند همگی به ذکر کلیات بسنده نموده اند؟! اصولاً آیا دلیلی عقلی و منطقی برای اشکال وارد کردن به دخالت در امور جزئی سیاست توسط علمای دینی وجود دارد؟! و آیا دور از عرصه سیاست ماندن و به گفتن یک سری کلیات بسنده کردن نزدیک تر به صلاح است یا با تمام وجود و آبرو به میدان آمدن و برای نظام و اسلام هزینه دادن! شما محل بحث را اشتباه گرفته اید. به مصداق اشکال دارید، لیکن روش را زیر سوال می برید.

۶. با یکی از دوستان حامی دکتر جلیلی که در خصوص همین بداخلاقی ها درد دل می کردم پاسخ داد که این قبیل افراد نتوانسته اند میان جبهه پایداری و آیت الله مصباح تمایز قائل شوند. این سخن صحیح است و می بایست این تفکیک در ذهن ایشان صورت گیرد لیکن بالاخره جبهه پایداری منتسب به ایشان است و این انتساب موجب می شود اگر موضعی در قبال جبهه مذکور می گیریم، منتسبٌ إلیه آنرا نیز در نظر گرفته و حرمتش را نگه داریم. ضمناً جبهه پایداری نیز که جزو گروه های اپوزیسیون نظام نیست و در همین سبیل فراخ اصولگرایی طی طریق می نماید. چرا باید بنا به دلایل غیر اصولی و برای مطامع فردی و فرد محورانه و تحت تاثیر جو سیاست زده رسانه ای موجود، این جریان اصولگرا و ارزش مدار را تخریب نماییم. نمی خواهم در این مجمل وارد بحث دفاع از جبهه پایداری شوم که فرصت خود را می طلبد و فقط به این اکتفا می کنم که جبهه پایداری بر اساس تفکری شکل گرفت که معتقد بود نباید اجازه داد این جبهه به یک حزب تبدیل شود و به اعتقاد بنده تا حد زیادی نیز در این امر موفق بود. در این طرز تفکر تفاوت اصلی جبهه با احزاب رایج فعلی و اصولاً اساس تحزب، گفتمان محوری و گفتمان گرایی آن در مقابل فرد محوری و حزب محوری و عمل گرایی است که آفت حال حاضر کلیه احزاب و جریان های سیاسی کشور می باشد. بر همین اساس اگر مثلا جبهه فردی را به عنوان مصداق اصلح به نامزدی انتخابات معرفی نمود و وی پس از پیروزی در انتخابات از گفتمان انقلاب سالامی تخطی کرد، جبهه پایداری موظف است دست از حمایت وی برداشته و مواضع غیر اصولیش را مورد نقادی قرار دهد. بی شک چنین جریان فکری و سیاسی با همه فراز و فرودهایش، مورد نیاز فضای سیاسی اصولگرایی بوده و باید توجه داشت که از قِبَل آن هیچ گونه منفعت شخصی و حزبی نیز شامل حال آیت الله مصباح نشده و نمی شود. فلذا چرا باید چنین جبهه و چنان فرمانده ای به دست کسانی که مدعی اصولگرایی هستند اینچنین تخریب شوند؟!

علت اصلی همه این بداخلاقی ها همانطور که صدراً گذشت اختلاف نظر این قبیل افراد با حضرت آیت الله و جریان منتسب به ایشان بر سر کاندیدای انتخاباتی است. و این خود ریشه در مطلق انگاری ایشان در خصوص مجتهد و ممیز بودنشان در امر سیاست دارد.

۷. علت اصلی همه این بداخلاقی ها همانطور که صدراً گذشت اختلاف نظر این قبیل افراد با حضرت آیت الله و جریان منتسب به ایشان بر سر کاندیدای انتخاباتی است. و این خود ریشه در مطلق انگاری ایشان در خصوص مجتهد و ممیز بودنشان در امر سیاست دارد. چنانکه اگر کسی را بر نظری خلاف نظر خود یافتند اینگونه وی را تخطئه و تخریب می نمایند. حتی اگر مخالف ایشان اصولگرا باشد و حتی تر اگر شخصی در حد و اندازه علامه ذوالفنونی مانند حضرت آیت الله مصباح باشد. در نهایت به همه دوستانی که در روزهای اخیر چنین موضع گیری هایی داشته اند توصیه می کنم رویه اعتدال و عقلانیت را در پیش گیرند و از کبر و غرور پرهیز نمایند.

جریان اصولگرایی نیازمند نیروهای تأثیرگذاری مانند ایشان است و حیف است که اینچنین خود را سوخت داده و اجر دنیا و آخرت خود را ضایع نمایند.

پی نوشت:

+ رهبر انقلاب در واکنش به تخریب‏ها و حملات علیه علامه مصباح چه فرمودند؟
بیانیه جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران: سیاسیون شکست خورده با اهانت به آیت‌الله مصباح در پی راهی برای بازگشت مجدد هستند.
+ پاسخ چندصد طلبه حوزه علمیه قم به شب نامه بی ادبانه و سکولاریستی: جرم مصباح آن است که عمار امام خامنه ای است.
+ حجت‌الاسلام طائب: اهانت کنندگان به آیت الله مصباح وابستگان ورشکسته‌های سیاسی هستند.
+ نامه طلاب و دانشجویان حامی جلیلی در شیراز خطاب به آیت الله مصباح و قدردانی از ایشان
+ آیت الله حسن ممدوحی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از اهانت به آیت الله مصباح انتقاد کرد.
+ انتشار شب نامه علیه آیت ا… مصباح یادآور هجمه های دوره اصلاحات است.
+ بدون شک دکتر جلیلی از چنین اظهاراتی راضی نیستند و بعید می دانم قالیباف هم چنین باشد.
+ رأی بنده به دکتر جلیلی است پس من را به ضدیت با ایشان متهم نکنید.

عزت نفس و تواضع یا تکبر و خود کم بینی!

محمد دهداری، دوشنبه، ۱۹ مرداد ۱۳۸۸، ۰۹:۱۹ ب.ظ، ۵ نظر

١. تکبر جزو گناهان کبیره است. شاید بزرگترین آنها. بسیاری از فجایع تاریخ به واسطه همین گناه رخ داده است و شیطان علیه العنه بواسطه همین گناه بود که خود و ما را به این دشواری ها گرفتار نمود.
من به شخصه گاهی که به درون خود مراجعه می کنم و خودم را در مورد این رذیله اخلاقی به قضاوت می نشینم، معمولا ابتدا به این نتیجه تکراری می رسم که من با توجه به شناختی که از زشتی این گونه رفتار دارم، هرچند نمی توانم ادعا کنم کاملا از آن مبرایم ولی به طور قطع فرد متکبری نیز نیستم. اما باز گاهی و معمولا که بیشتر دقت می کنم می بینم بسیاری از رفتارهایی که بر آنها برچسب "عزتمندانه" زده ام، در واقع بیش از آنکه ناشی از چیزی شبیه عزت نفس باشند نتیجه همان حس پنهان شده ی خود بزرگ بینی و خود برتر بینیم بوده اند که من از آنها غافل مانده ام. تازه من عقلم به همه مواردی که آنها را اینگونه مصادره به مطلوب کرده ام که نمی رسد. در مورد نقطه مقابل تکبر نیز معمولا این اشتباه رخ می دهد. منظورم تواضع است که گاهی رفتارهای خود کم بینانه خود را با آن توجیه می کنیم. اصولا قضاوت صحیح درباره این خصوصیات اخلاقی کار آسانی نیست. مانند بسیاری مفاهیم اخلاقی دیگر، در این مورد هم، پیچیدگی مسئله در دشواری تشخیص دو روی خوب و بد اعمال است. این امر میسر نمی شود مگر با پی بردن به متعلَّق حقیقی اعمال و افعال ما(یعنی همان نیت اصلی اصلی ما برای انجام دادن فعلی خاص). به عنوان مثال برای پی بردن به اینکه تواضع یا کرنش ما در مورد شخصی خاص واقعا متواضعانه بوده یا از روی خود کم بینی و ضعف باید در متعلَّق یا همان نیت اصلی انجام آن فعل تا حد امکان دقیق شویم. همین تشخیص متعلَّق فعل و نیت آن، نکته غامض مسئله است. این معادله در مورد تکبر و عزت نفس هم دقیقا به همین شکل برقرار است و مفاهیم اخلاقی دیگر نیز به همین قرارند.
متاسفانه ما انسان ها معمولا و بطور خودکار همه افعال خود را به حساب شق مثبت معادله مذکور می گذاریم. مثلا در حالی که رفتارمان با دیگران معمولا از روی غرور و تکبر است، آنرا به عزت نفس و مناعت طبع حمل می کنیم و یا حقارت ها و خود کوچک بینی های شخصیتیمان را به تواضع و فروتنی.
برای حل کردن این معادله پیچیده، آنگونه که من از بزرگان شنیده ام راهی جز دقت در افعال دیگرمان و در کنار هم قرار دادن عکس العمل های مان در قبال موقعیت های متقارن و متشابه و در عین حال متفاوت وجود ندارد. به عنوان مثال، بزرگی می گفت اگر فروشنده هستید ببینیند آیا‌ با خانمی که ظاهری آراسته دارد همانگونه رفتار می کنید که با آن دیگری؟! و ... . 
٢. دراین میان هرچند این دقت ها و محاسبه ها و مراقبه ها برای همه ما ضروری است ولی هرچه افراد بزرگتر باشند و دایره تاثیرشان بر دیگران گسترده تر، این مسئله مهم تر و جدی تر می شود. از همین رو واضح است که ضرورت اینگونه محاسبه ها در مورد سیاست مداران بیش از بقیه افراد جامعه است. چه بسا برخی سیاسیون که هم اکنون در مسیر تقابل با انقلاب و ارزشهای اسلامی آن تا جایی پیش رفته اند که شائبه خیانت و نفاق درموردشان قریب به یقین است، بواقع تحت تاثیر توهمی درونی و از همین جنس، بسیاری از رفتارهای متکبرانه خود را به حساب عزت نفس گذاشته و خود کم بینی های خویش را به نام تواضع، توجیه کرده باشند و همین توهم سبب بروز چنین رفتارهای ناهنجار سیاسی از ایشان شده باشد. کسانی که همواره رفتار سیاسی خود را منطبق با اصول اساسی اخلاقی مانند تواضع و عزت و افتخار و نیز در راستای حقوق بشر و تمدن و این قبیل مفاهیم دانسته اند. به هر حال ما از نیت قلبی ایشان بی اطلاعیم و شاید خود آنها هم اطلاع درست و حسابی نداشته باشند چنانکه ما نیز ممکن است اینگونه باشیم. پس تنها راهی که برای پی بردن به ماهیت رفتار سیاسی این قبیل سیاسیون باقی می ماند، قرینه یابی توسط اعمالشان و گفتارشان است و چه بهتر که خود ایشان قبل از همه اینکار را انجام دهند که فرموده است؛ حاسبوا قبل ان تحاسبوا.
٣. پیشنهاد حقیر به این دسته از سیاسیون این است که به درون خود مراجعه نمایند و برای سنجش صحت شعارهای خود در رفتار و گفتار سیاسی خود دقیق شوند. باید میان مواضع سیاسی خود در قبال دشمنان بیگانه از یک سو و کسانی که در داخل کشور نظرات متفاوتی با آنها و هم حزبی هاشان دارند از سوی دیگر به قرینه یابی بپردازند تا برایشان مشخص شود متعلَّق آن شعارهای کذایی واقعا اخلاق مداری بوده است و یا ترس و حقارت در برابر بیگانگان. باید ببینند اینکه در مورد مسائلی مانند تعامل با غرب، غرب گرایی، رابطه با آمریکا و ... مقابل قلدرمآبان عالم کرنش و تواضع! به خرج داده اند، چه تناسبی با بداخلاقی، تکبر و خود بزرگ بینی آنها در مقابل مخالفان داخلیشان دارد؟! چنانکه در مقابل غرب به هر نوع توهین و تحقیری تن در داده و از طرف دیگر برای از میدان به در کردن مخالفان خود در مواقع مختلف از هیچ توهین و تحقیری فروگذار نکرده اند. این افراد باید خوب در این مسئله دقت کنند که چرا در کنار این خضوع افراطی در برابر بیگانگان، هر بار که نوبت به خضوع و خشوع در مقابل فرامین رهبر نظام رسیده، حتی مصلحت اندیشی و منافع ملی را هم به کناری گذاشته، بنا را بر عصیان و سرکشی نهاده اند و از این هم فاجعه آمیز تر، باید بیندیشند و دلیل جسارتهای متعددشان به محضر خدا و معصومین علیهم السلام را بیابند. باید بگردند و خضوع و خاکساری گم شده خود را در اظهاراتی مانند دم زدن از تظاهرات مقابل خدا و استیضاح دولت امام حسین (ع) پیدا کنند. بالاخره اینها بین خود و خدا باید بفهمند، وقتی هم طیف ها و هم حزبی های متواضع، متمدن و اخلاق مدار!شان بی سابقه ترین توهین ها و هتک حرمت ها به مقدسات، قرآن، رسول اکرم(ص)، ائمه اطهار(ع) و ارزشهای دینی و سیاسی مردم را بصورتی تشکیلاتی و سازمان دهی شده صورت می دادند، چرا خفه خون گرفته بودند و عزت نفسشان در آن زمان کدام گوری بود.
اگر در رفتار و گفتار خود دقت کنند خواهند فهمید؛ همانجا که برای خوش آمد زور مداران اجنبی و در جهت عقیم کردن فطرت مبارزه جو، ایثارگر و شهادت طلب هم وطنانشان عاشورا را نتیجه خشونت طلبی پیامبر و زنده نگه داشتن آن را احیای عنصر خشونت نامیدند دیگر اثری از عزت نفس یا چیزی مشابه آن در وجودشان باقی نمانده بود و زمانی که با تیغ نظریه ها و تئوری های تاریخ مصرف گذشته غرب به مقابله با نص آیات و روایات پرداختند و اجتهاد های اعوجاجی از خود صادر کردند، در واقع در تنها جایی که می بایست بی چون و چرا خضوع و خشوع پیشه می کردند، بی محابا تکبر و غرور در پیش گرفته بودند.
بد نیست این آقایان در عملکرد و مواضع سیاست خارجی خود نیز تامل نمایند. خوب است مواضع خود را در قبال ابرقلدران غرب از یک سو و ملتهای ستمدیده ای مانند لبنان و فلسطین از سوی دیگر، مقایسه کنند تا به ابعاد دیگری از اخلاق مداری سیاسی خود پی ببرند. باید سعی کنند بفهمند زمانی که برای خارج شدن از محوریت شرارت به فرعون زمانه نامه فدایت شوم نوشتند و در مقابل، متعهد شدند که دست از حمایت مقاومت در خاورمیانه بردارند عزت نفسشان را کجا و برای کدام روز مبادا پنهان کرده بودند. شاید هنگام دیدار خود با رئیس جمهور وقت فرانسه نیز عزت نفس گم شده شان را هنوز پیدا نکرده بودند که این حقارت و خفت را نشان عزت مندی ایران در دیپلماسی دوره خود خواندند در حالی که در همین دوره ما را به محوریت شرارت وارد کردند و با فشار غرب فعالیت های هسته ای مان را معلق نمودند و ... .
باید خوب فکر کنند و ببینند حتی اگر بجای نگاه اخلاق مدارانه به سیاست خارجی بنا به نگاه از دریچه دکترین منافع ملی هم باشد آیا این تواضع ها و کرنش هایشان در برابر ابرقلدران بواقع فایده ای به حال کشورمان داشته است؟! و البته اظهر من الشمس است این رفتار را اصولا تواضع نمی توان نامید که بزرگان گفته اند فکبر عند المتکبر.
۴. در همین وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم نیز بوفور از اینگونه تناقضات می توان برشمرد. افتضاحی که بزرگترین شاهد تکبر ذلیلانه مسببانش بود. سردمداران وقایع اخیر بواقع باید در فاصله شعار تواضع در برابر قانون خود با آنچه پس از شکست از آنها سر زد و خساراتی که برای کشورمان به بار آورد و فرصتهایی که از این بابت به تهدید بدل گشت، تامل کنند و حداقل به خود در مورد چرایی عصیان در مقابل رای قاطع مردم و حقارت و ذلالتی که در مقابل تحریکات رسانه های بیگانه و مزدوران آنها از خود نشان دادند پاسخ دهند. شاید اگر بدور از جنجالهای ژورنالیستی و ورای جو مسموم اطرافشان تفکر کنند، تفاوت تفرعن سیاسی و اقتصادی خود در حق ملت مظلوم ایران و دست درازی به منافع ملی آنها را از یک سو با خودذلیل بینی در مقابل بیگانگان و دست دراز کردن جهت گدایی حمایت نامشروعشان از سوی دیگر دریابند که این مهم اگر روی دهد خود موفقیتی بزرگ برای آنها محسوب می شود حتی اگر نتیجه این محاسبه درونی را افشا ننمایند.
۵. من به نوبه خود دعا می کنم تا این افراد بالاخره و حداقل نزد وجدان خود متعلَّق واقعی رفتارها و گفتارهای سیاسیشان را بیابند و رذایل اخلاقی و نیات ناصواب خود را مصادره به مطلوب نکرده، خود و ملت را فریب ندهند. البته من امیدوارم چنانکه خودم در ایرادات اخلاقی خود مقصرم و نه قاصر اینها هم در مورد اشکالات اخلاق سیاسی شان قاصر و مغرض نباشند، بلکه گرفتار نفس متصوره، امور بر آنها مشتبه شده باشد. هرچند نشانه ها واضح تر از آن است که بتوان اینچنین با تسامح قضاوت نمود.*
پی نوشت:
*
یحتمل بعضی خواهند پرسید پس چرا این مطلب را نوشته ای؟! در پاسخ باید بگویم این نوشته اگر به حال آن آقایان فایده ای نداشته باشد، به حال کسانی که باید رفتار سیاسی آنها را به قضاوت بنشینند یعنی افراد جامعه بی فایده نخواهد بود.
+ یحتمل بعضی دیگر خواهند پرسید که چرا فقط در مورد یک طیف سیاسی خاص نوشته ای؟! در پاسخ باید بگویم چون این اشکال را بیشتر در مورد اینها وارد دانسته ام هرچند گروههای دیگر نیز مسلما از این اشکالات مبرا نیستند و بی نیاز از آسیب شناسی.

قدرت هدف یا قدرت ابزار

محمد دهداری، جمعه، ۱۵ خرداد ۱۳۸۸، ۰۸:۱۵ ب.ظ، ۴ نظر

پرده اول؛ قدرت از جمله مفاهیمی است که دو وجه مثبت و منفی دارد. البته قدرت فی نفسه چیز بدی نیست و نمی توان گفت هر کس برای بدست آوردن آن تلاش کرد وجه منفی آن را در نظر داشته است. بلکه اگر به عنوان مثال فردی در خود توانایی مسولیت خاصی مانند ریاست جمهوری را ببیند ناگزیراز تلاش برای به دست آوردن قدرت است. چرا که مفهوم حکومت با مفهوم قدرت پیوند ذاتی دارد. شخص حاکم اگر قدرت نداشته باشد نمی تواند حکومت خود را اعمال نماید. ولی آنچه قدرت طلبی خوب را از قدرت طلبی بد متمایز می کند، نحوه نگرش فرد به این مقوله است. باید دید فرد به قدرت به عنوان هدف اصلی می نگرد و یا آنرا ابزاری می داند برای رسیدن به اهدافی والاتر و مهم تر. توضیح اینکه اگر نزد فردی قدرت، خود، هدف باشد برای رسید به آن به هر وسیله ای متوسل خواهد شد ولی اگر قدرت را برای این بخواهد که بتواند بواسطه آن به مردم خدمت کند،‌ جامعه خود را به تعالی برساند و رضایت خدا را جلب نماید مطمئنا برای رسیدن به این قدرت کاری نمی کند که خیانت به مردم جامعه اش باشد و مورد غضب خداوند. برای قضاوت در این باره لازم است در اعمال و رفتار افراد دقت کنیم و از گذشته شان قراینی بدست آوریم تا نحوه نگرششان به قدرت مشخص گردد.
پرده دوم؛ حال با در نظر گرفتن معیار فوق، برای تمیز قدرت طلبی بد از قدرت طلبی خوب باید دید نامزد های حال حاضر انتخابات ریاست جمهوری و سابقه آنها با کدام یک از دو نوع قدرت مذکور قرابت دارند. باید دید کسانی که در سابقه سیاسی خود برای رسیدن و ماندن در مسند قدرت به هر گونه باند بازی،‌ سیاست زدگی و نان قرض دادن به؛ و قرض گرفتن از جناح های تند روی سیاسی متوسل شده اند چه نسبتی با این دو دیدگاه دارند؟! بنظر نمی رسد سیاسیونی که در دوره حاکمیت جناحشان هیچ اعتراضی به هتک حرمتها و اهانت های هم حزبی هاشان به مقدسات دینی مردم نکردند،‌ قدرت را برای خدمت به مردم و رضای خدا بخواهند! کسانی که برای جلب آراء مردم به هر گونه دروغ گویی و عوام فریبی متوسل شده اند تا جایی که به تناقض گویی افتاده اند بعید است به جز قدرت برای هدفی دیگر، ارزش قائل باشند. هم آنها که دائما وعده هایی به مردم می دهند که اصلا جزو اختیارات آنها نیست. کسانی که برای چنگ انداختن به کرسی ریاست جمهوری خرج های صد ها میلیاردی می کنند و از مفسدان اقتصادی پول می گیرند و هیچ گاه هم جواب نداده اند که از کجا آورده اند؟ همان ها که به اذعان خودشان فرمایشات امام (ره) را فرع قضیه می دانند و حتما قدرت را اصل! همان افرادی که برای رئیس جمهور شدن از هیچ سیاه نمایی و تخریبی بر علیه دولت فعلی فروگذار نکرده اند و برای از میدان بدر کردن رقیب حتی با دشمنان خود و از آن بدتر با مافیای قدرت و ثروت ائتلاف نموده،‌ به زشت ترین و غیر اخلاقی ترین حربه های جنگ روانی متوسل شده اند تا دست آوردهای دولت را زیر سؤال ببرند.
آیا اینان با این عملکرد و این اخلاق سیاسی می توانند ادعا کنند که قدرت را نه برای قدرت بلکه برای خدمت می خواهند؟!
پرده سوم؛ از سوی دیگر در چهار سال گذشته که سکان قوه اجرایی کشور به دست آقای احمدی ن‍ژاد بوده،‌ وی با منش مدیریتی خاص خود و روشی که برای تعامل با جناح ها و جریانهای موافق و مخالف در عرصه داخلی و خارجی برای خود و دولت خود برگزیده است،‌ نشان داده، کسی نیست که اهداف عالیه اسلامی و انسانی خود را فدای شهوت قدرت طلبی نماید. اگر وی قدرت را هدف می دانست و نه ابزاری برای خدمت گزاری، هیچ گاه برنامه های اقتصادی بسیار سنگین و البته بسیار حیاتی مانند سهمیه بندی بنزین و طرح تحول اقتصادی و هدفمند کردن یارانه ها را اجرا نمی کرد. برنامه هایی که از سال ها قبل جزو وظایف دولتهایی بود که آمده اند و رفته اند ولی از ترس اینکه این برنامه ها رأیشان را کاهش دهد یا وجهه حزبشان را تنزل،‌ آنها را از دستور کار خارج کرده اند. اگر احمدی ن‍ژاد قدرت را اصل می دانست چرا باید بر سر مسئله هسته ای مقابل فشارهای طاقت فرسای داخلی و خارجی اینچنین مقاومت می کرد تا جایی که تصمیمات عقل مدارانه، دلسوزانه و در جهت منافع ملی او را کسانی که خود بهتر از هر کس به درستی آنها آگاهند، تندروی و بی تدبیری نام نهند؟! اگر او قدرت طلب بود چرا باید آنقدر در مقابل سهم خواهی ها و باج طلبی ها ایستادگی می کرد تا حتی هم فکرانش و حتی تر برخی دوستانش بر علیه او با جناح رقیب بر سر میز دولت ائتلافی بنشینند؟! اگر او به فکر حفظ قدرت بود چرا باید اینقدر به خودش و مهمتر از آن به کابینه و مدیرانش سخت می گرفت که حتی گاهی وزیران و یا استاندارانش رسما به کم آوردن خود در مقابل وی اذعان کرده و از او بخاطر پرکاری بیش از حد انتقاد نمایند! !
مخلَص کلام اینکه با تأمل در گفتار و رفتار سیاسی و مدیریتی احمدی ن‍ژاد به راحتی می توان فهمید برخلاف دیگران، وی به قدرت صرفا به دید یک وسیله می نگرد و نه یک هدف. وسیله ای برای جلب رضای خدا و خلقش.