سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرون وسطی» ثبت شده است

مهمترین برهان اثبات وجود خدا در غرب!

محمد دهداری، دوشنبه، ۱۵ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۱۶ ب.ظ، ۳ نظر

اخیرا طی یادداشتی در گوگل پلاس، مطلبی که قبلا تحت عنوان "برهان آنسلم و جفایی که بر فلسفه اسلامی روا داشته ایم" در وبلاگ نوشته بودم را بازنشر نمودم. پس از آن برخی دوستان به عبارت "مهمترین برهان اثبات وجود خدا در غرب" که بنده برای "برهان وجودی آنسلم" به کار برده بودم انتقاد نموده و یا در آن تشکیک کرده بودند.
در همین راستا ذیل ریشیر پست محل بحث، مطالبی چند عرض نمودم که در کامنتهای لینک زیر در صفحه جناب آقای الیاس قنبری، در دسترس است:

https://plus.google.com/110915446918716677993/posts/c6AvNwewEER

لیکن به نظرم رسید بحثها در کامنتهای پست فوق قدری پراکنده و بی نظم مطرح شده و همچنین خود موضوع محل اختلاف کشش یادداشت مجزایی را داراست و می تواند بحث جالب و مفیدی در پی داشته باشد.
علی هذا موارد ذیل را در همین راستا به عرض می رسانم:

۱. ابتدا باید توجه داشت منظور از "مهمترین" در اینجا، لزوما صحیح ترین و محکم ترین نبوده است. حداقل نگارنده از این لفظ چنین معناهایی را اراده ننموده که اگر اینگونه بود غلبه را با برهان وجودی توماس آکویناس می دانست(البته صرفا در فضای فلسفه غرب). منظور در اینجا پر بحث ترین و جریان سازترین و پرطرفدارترین برهان بوده است.
۲. در تاریخ فلسفه و کلام غرب سه دسته برهان عمده برای اثبات وجود خدا مطرح بوده اند:
برهان های وجودشناختی،
برهان های جهان شناختی،
و برهان های غایت شناختی؛ 

این براهین در طول تاریخ حامیان و مخالفان خاص خود را داشته اند و به تبع تقریر ها و نقدهای متعددی بر آنها نوشته شده است.
۳. برهان وجود شناختی یا وجودی، برای اولین بار توسط آنسلم قدیس، الهی دان و فیلسوف دوران قرون وسطی مطرح گردید.
از میان کسانی که این برهان را به صور مختلف تقریر نموده و به نحوی بر اساس آن به اثبات وجود خدا پرداخته اند می توان به اسپینوزا، مالبرانش، لایبنیتس، دکارت، چارلز هارتسورن، نورمن ملکوم، آلوین پلنتینگا و کورت گودل اشاره کرد که هریک به نوعی به بیان قرائتی از برهان که به نظرشان صحیح می آمده است پرداخته اند.
۴. البته برخی فلاسفه غربی نیز مخالف برهان آنسلم بوده اند که از آن جمله می توان به گونیلون، توماس آکویناس، برتراند راسل و از همه جدی تر کانت اشاره نمود.
برخی از دوستان شاید از آن رو که بسیاری معتقدند از کانت بدین سو الهیات خردگرا به محاق رفت تصور کرده اند دوران جولان برهان های وجود شناختی به پایان رسیده است.
این در حالی است که در دوران پساکانتی الهیات طبیعی که براهین جهانشناختی و غایت شناختی در آن چارچوب تعریف می شوند نیز افول کرد و البته مباحث اخلاقی کانت و ایمان گروی وی نیز هیچگاه دردی از خداشناسی غربی حل نکرد چون دیدگاهی حداقلی به این حوزه داشت.
جالب اینکه خود کانت تمامی براهین اثبات وجود خدا را مبتنی بر برهان وجودی(که البته خود وی این عنوان را بر برهان آنسلم نهاده بود) می دانست و از این منظر برای برهان وجودی نسبت به براهین دیگر من جمله براهین جهانشناختی ارجحیت قایل بود.
۵. افرادی مانند هگل - از متقدمین - و جان هیک - از متاخرین - نیز در خصوص برهان وجودی آنسلم بررسی هایی داشته و نظریه پردازی هایی صورت داده اند.
به عنوان مثال در آدرس ذیل کتابی تحت عنوان"برهان کثیرالوجوه: مطالعات جدید در باب برهان وجودشناختی له وجود خدا" اثر مشترک جان هیک و فیلسوفی به نام مک گیل معرفی شده است:

http://www.zqz.ir/463534

این کتاب و کتاب های مشابه گواه این مدعا هستند که برهان های وجودشناختی علی رغم افول دین گرایی و خداباوری میان متفکران غربی هنوز محل بحث و چالش هستند و جایگاه خود را در حوزه دین پژوهی دوران مدرن حفظ کرده اند.
به عنوان مثالی جدی تر و شاخص تر باید به تقریر مجدد برهان وجودی آنسلم توسط فیلسوف دین برجسته معاصر الوین پلانتینگا اشاره نمود که در واقع احیا گر این برهان در دوران ما بوده است.
۶. جان هیک تقسیم بندی خاصی برای براهین اثبات وجود خدا دارد که تا حدودی به بحث ما مربوط می گردد. وی براهین اثبات وجود خدا را به دو دسته پیشینی و پسینی تقسیم بندی می کند به این ترتیب که براهین پیشینی براهینی هستند مستقل از تجربه، که اگر صحیح و تام باشند، ما را به قطعیتی همچون قطعیت قضایای ریاضی خواهند رساند و براهین پسینی  بر اساس تجربه و مقدمات تجربی اقامه می شوند.
از این منظر براهین وجودشناختی که تلاش می کنند تا تنها از طریق عقل، و نه با استفاده از مسائل دیگر و بدون توجه به جهان خارج وجود خداوند را اثبات نمایند پیشینی هستند و لذا حداقل از منظر روشی نسبت به براهین جهان شناختی و غایت شناختی، که مبتنی بر پیش فرض های تجربی هستند در برابر نقادی پر توان تر می باشند. زیرا این قبیل برهانها تنها بر اصول منطقی مبتنی نیستند و سعی می کنند تا از جهان خارج به خدا برسند و نه از مفهوم خدا. 
۷. دوستانی که بر سر تعبیر "مهمترین برهان اثبات خدا در غرب" تشکیک کرده بودند غالبا در میان براهین اثبات وجود خدا در غرب غلبه را با براهین جهانشناختی می دانستند. این قبیل براهین که اول بار توسط سنت توماس آکویناس مطرح شد نیز مانند برهان آنسلم از طرفداران و منتقدان بسیاری برخوردار است لیکن از این منظر ارجحیتی بر براهین وجود شناختی ندارد. چه آنکه نگارنده حین بررسی های خود به هیچ فیلسوف برجسته ای که تقریر شاخصی از براهین پنجگانه او (خصوصا برهان سوم که محل بحث ماست و آن هم به برهان وجودی مشهور است ولی ذیل براهین جهانشناختی تقسیم بندی می شود) به دست داده باشد نیافت! 
ظاهرا پیروان اندیشه تومیسم و نوتوماسی ها که کم نیز نیستند دغدغه های دیگری را در فضای اندیشه توماس آکویناس دنبال کرده اند و کمتر به براهین اثبات وجود خدای وی پرداخته اند.
لذا صرف اینکه دوران جولان اندیشه تومیسم و حتی سنت نوتوماسی از نظر زمانی نزدیک تر به دوران مدرن است و نیز در مقایسه با فلسفه مدرسی آنسلم نسبت نزدیکتری با دوران مدرن دارد، دلیل پراهمیت تر بودن براهین جهانشناختی نسبت به وجودشناختی نخواهد بود. بلکه همانگونه که صدراً ذکر گردید باید دید کدام دسته از براهین جریان ساز تر و پربحث و چالش تر و پرطرفدار تر بوده اند و البته باز همانطور که ذکرش گذشت این غیر از سخن بر سر صحت و سقم و استحکام برهان است که مجالی دیگر می طلبد
۸. کل این بحث از آنجا شکل گرفت که بنده در ابتدایین جملات پست فوق الذکر با قصد اینکه ذهن مخاطبین را نسبت به مقایسه ای که در متن یادداشت وبلاگم، میان خداشناسی غربی و خداشناسی اسلامی صورت داده بودم حساس نمایم برای برهان وجودی آنسلم از صفت تفضیلی "مهمترین" استفاده نمودم و البته بدین امر نیز اعتقاد دارم لیکن خوب بود رفقا بیش از حاشیه به متن می پرداختند و یادداشت را مطالعه نموده و در خصوص اصل موضوع نظر می دادند. چرا که هرچقدر هم قصد تخفیف و تنزل براهین وجودشناختی را داشته باشند بالاخره بنا به دلایلی که ذکر شد این براهین حداقل از مطرح ترین و مهم ترین براهین اثبات وجود خدا در غرب می باشند.
و جالب اینکه حضرت آیت الله جوادی آملی در کتاب "تبیین براهین اثبات وجود خدا تعالی شأنه" پس از ذکر برهان آنسلم برخی از مهمترین نقدهای وارده بدان را از گونیلون گرفته تا کانت، یک به یک مطرح نموده، سپس نقدها را با دلایل متقن رد نموده و در آخر، هرکدام را به نحوی اصلاح نموده اند. در نهایت نیز خود برهان را با استناد به دو مفهوم خاص منطق دانان مسلمان(حمل اولی و حمل شایع) به زیبایی و قوت هرچه تمام تر رد نموده و نهایتاً آنرا به شیوه ای که به واقع اثبات کننده وجود خداوند باشد اصلاح نموده اند.
این همان مدعای اصلی پست اولیه و یادداشت وبلاگ بوده که از قول دکتر دینانی نیز به اینگونه نقل شده بود:
"متاسفانه فلسفه اسلامی در بخش های طبیعیات و ریاضیات پیش رفتی نداشته است. ولی در الهیات من معتقدم که فیلسوفان اسلامی هنوز هم در دنیا حرف اول را میزنند. در الهیات کسی در این قرن به گرد ابن سینا و ملاصدرا هم نمی رسد. یک عده جوان مجذوب پلاتینجا هستند. اصلاً بررسی کنید. بی انصافی نکنید. البته در طبیعیات من هیچ حرفی ندارم. اما در الهیات که بخش اصلی فلسفه است من ملاصدرا را از جمیع فیلسوفان غرب یک پله بالاتر می دانم. فلسفه خوان های ما اشتباه می کنند. تازه فلسفه اسلامی فقط ابن سینا و ملاصدرا نیست. فلسفه اسلامی امروز اوجش در الهیات است."

پی نوشت:

+ مطلبی مرتبط از خودم:

http://dehdari.blog.ir/1390/03/ایا-خدا-وجود-دارد

چریک مسیح(ع) و محمد(ص)

محمد دهداری، يكشنبه، ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۱۱ نظر

این یادداشت از جمله یادداشتهای وبلاگ قبلیمه که الان دیگه خراب شده و به همین دلیل تصمیم گرفتم در این وبلاگ هم داشته باشمش.
متن زیر یه کامنته توی وبلاگ یکی از دوستان که به نظر میاد در ادامه یه مناظره مجازی باشه. نویسنده وبلاگ از بس قضیه تابلو بوده بهش توجه زیادی نکرده. منم چون مخم زیادی میخاره حال کردم یه سری به اینجور مباحث بزنم. خدا رو چه دیدی شاید فتح بابی واسه یادداشتهای بعدیم شد و ... یه گپ دوستانه.  

«چریک مسیح(شنبه 26/1/1385 - 7:20 ع )
کتاب مقدس ما و یهودیان در بیشتر قسمت ها مشترک است به جز اناجیل که انها ندارند.من در مقاله های قبلی در اینباره صحبت کرده بودم.(اصالت عهد عتیق و جدید) من  ایمان دارم که کتاب مقدس(تورات و صحف انبیا و اناجیل) کلام خداوند است عیسی گفت آسمان و زمین زایل خواهد شذ اما کلام من(خداوند) نی.‍ قرآن را من شخصا با دلیل رد می کنم. من با آیات با شما صحبت می کنم.مسیح خداوند است.در ضمن چه تضادی در مسیحیت وجود دارد؟ »

و حالا سخن من با چریک مسیح که البته بخشیش رو براش کامنت گذاشتم:
سلام
اول بگم قصد من از این بحث کلکل نیست حتی نمی خوام بهت بگم چی درسته و چی غلط چون میدونم خودت میدونی ولی غافلی،‌تعصب داری یا ... . من فقط می خوام یه کم حقیقت رو تو ذهنت هل بدم. ضمنا تو این یادداشت هم قصد یه بحث مبنایی رو ندارم چون وقتش رو ندارم. این تلنگر باشه تا بعد. امیدوارم این دیالوگ ادامه پیدا کنه.
خیلی دلم می خواد سلبی بحث نکنم ولی در مورد مسیحیت مسائل مورد نقد (حتی توسط خود مسیحی ها) اونقدر فراوونه که نمی تونم وسوسه نقد زدن رو از خودم دور کنم. از کلام مسیحی شروع می کنیم:
 شما در نوشتتون از اصالت اناجیل و تورات حرف زده بودید و کار منو آسون کردید چون مسیحیا اکثرا خودشون قبول دارن که انجیل کلام خدا نیست و صرفا خاطراتیه از اون که بعدها نگاشته شده. این آدما از لحاظ تاریخی از شما بیشتر میدونن که اینقدر تند نمی رند. اگه شما هم از اون دسته می بودید من اول می بایست براتون اصالت رو معنا می کردم. ولی حالا اینجوری شروع می کنم: اینکه تورات و اناجیل کلام خداوندند بنظر٬ خیلی اظهار نظر متعصبانه ایه. همونطور که می دونید اولین انجیل حدود 300 سال(و به خوشبینانه ترین نقلها 130 سال) بعد از به قول شما مصلوب شدن حضرت مسیح نگاشته شده پس از لحاظ عقلی و با توجه به مستندات تاریخی انجیل کلام خدا که نه حتی کلام حضرت مسیح(ع) هم نمی تونه باشه.  پس حداقل میتونیم بگیم که بیشتر این کتب(عهد جدید) که به ما رسیده از طرف خدا نیست که پرداخته آدمهایه مثل ما، چه رسد به عهد عتیق. کاش یهودی ها هم به همون اندازه که شما به تورات معتقدید به اناجیل اعتقاد داشتن ... .
بجاش از زمان بعثت پیغمبر اسلام ص هیچ خدشه ای به قرآن وارد نشده. اینو من نمی گم که تاریخ میگه شما نسخ تاریخی قرآن رو ملاحظه کنید، تایید می کنید. از نظر اسلام قرآن عین کلام خداست، از نظر اسلام قرآن کلام حضرت محمد(ص) که نه٬ کلام خود خود خداست. اینا رو گفتم چون نمیخوام وارد بحث بی نتیجه وعده انجیل به مسیحیان در مورد بعثت پیامبر بعد از مسیح بشم و اینکه اصلا در یکی ازنسخ البته مهجور انجیل اسم احمد ص در مورد این پیامبر عظیم الشان آورده شده، چرا که یه بحث تخصصی تر در زمینه دین شناسی و همینطور نسخه شناسی رو می طلبه که از حوصله این یادداشت خارجه.
در کامنتتون آورده بودین که: چه تضادی در مسیحیت وجود دارد؟ آیا شما در تناقض گویی کتاب مقدس (فعلی)  شک دارید؟ عجیبه چون اصلا خیلی از دانشمندای مسیحی مثل کانت و دکارت و شلایر ماخر و جان هیک و ... و خیلی های دیگه بخاطر همین تناقضات بود که سیستم های کلامی جدیدی ابداع کردند و دست عقل رو از دین(مسیحیت) کوتاه. و ما حالا مسیحیت گرفتار پلورالیسم و پروتستانتیزم رو شاهدیم. مسیحیت غیر اصیل بقول خودتون( اگه کاتولیک باشی).
کانت اعتقاد داره واسه اینکه به دین مجال بروز بدیم باید دست و پای عقل رو ببندیم٬ یعنی دین و عقل با هم نمی تونن جمع بشن. یا شلایر ماخر کشیش متکلم و فیلسوف مسیحی (و پایه گذار پلورالیزم) با تمسک به کانت میگه همین که مردم خدا رو در قلبشون قبول داشته باشن برای ایمان کافیه و استدلال عقلی راه به جایی نمی بره. حال آنکه اسلام دین اصالت عقله و شما در پذیرفتن اصول دین نمی تونی غیر از عقل دلیل دیگه ای داشته باشی،‌البته اگر بخواهی واقعا مؤمن باشی. همه چیز اسلام به عقل گره خورده تا جایی که عبادت بدون تفکر ثواب نداره و بالاترین عبادت همون تفکره.
حالا می خوای چندتا تناقض مشهور مسیحیت رو برات بگم که البته باید خودت هم بشون برخورده باشی اگه اهل تفکر باشی. تناقض علم و دین در قرون وسطی و جریان گالیله و کوپرنیک و کپلر دانشمندایِ مفلوک اون زمان رو که یادته؟!
تناقظات اخلاقی مثل لواط کردن حضرت لوط که از مقام یه پیغمبر بدوره رو هم که حتما  توی کتاب مقدس دیدی؟!
تناقضات عقلی زیاد مثل مسطح بودن زمین و زمین محوری عالم و کشتی گرفتن حضرت یعقوب با خدا و شکست خوردن خدا! رو چطور؟!
و در راس همه اینا اعتقاد به تثلیث که این آخری واقعا آدمو به تعجب وا میداره. پیغمبرا بنده های خدا خودشون رو کشتن بگن خدا یکیه بعد مسیحیت امروزی اونم در قرن بیست و یکم هنوز میگه یکی نه دوتا نه که سه تاست!!!
از امیر پرسیده بودی کی گفته مسیح خدا نیست؟
از نظر ما مسلمونا نه فقط مسیح و نه فقط انسان که تمام هستی تجلی گاه خداست. الله نور السماوات و العرض: خدا نور آسمانها و زمین است. به نور و فیض خداست که ذره ذره هستی وجود میگیرند، نه اینکه موجودات ذاتا خدا باشند. هیچ موجودی نمی تونه اینطور باشه. و اگه تو به این مطلب معتقد باشی و از این گفته دفاع کنی که مسیح در ذات خود، خداست یا اینکه پسر خداست و خدا خودش خواسته اینطور باشه، من باید کمی خودم رو  برای توجیه کردن شما و شما رو برای درک عرض بنده به زحمت بندازم. من در جواب این حرفها یه دلیل عقلی فلسفی میارم که اگه اهل تعقل باشی برات جالب و راهگشا خواهد بود.
ببین همه موجودات جهان هستی ممکن الوجود هستند. یعنی چی؟ یعنی اینکه از نظر وجود داشتن و نداشتن شانس برابر دارند. چرا این ادعا رو می کنیم؟ چون همه این موجودات فنا پذیرند و از ازل هم نبودند. خب حالا که بودن و نبودن این همه چیز تو دنیا پنجاه پنجاهه پس چطور ما این همه چیز موجود داریم؟ خب معلومه چون  یه نفر اونها رو از این معطلی بین وجود و عدم خارج کرده دیگه! اون نفر یا چیز، ‌یا وجودی که این همه چیز دور و بر ما رو از حالت پنجاه پنجاه خارج کرده و یا به عبارتی اونها رو از روی خط استوای وجود - عدم به  هستی هل داده آیا ممکنه که وجود خودش هم  پنجاه پنجاه  باشه؟ نه؟ چرا؟! چون در اون صورت امکان نداره بتونه وضعیت یک موجود دیگه پنجاه پنجاهی رو از معطلی بین وجود و عدم در بیاره،‌ چون خودش هنوز معطله.  به این وجود مطلق که صد درصد وجوده و هیچ شانسی برای عدمش متصور نیست،‌ نبوده و نخواهد بود، واجب الوجود اطلاق میشه.
خوب حالا این واجب الوجود چه مشخصاتی داره؟ اولین چیزی که میشه بهش نسبت داد (و ما فعلا با اون کار داریم) نامحدود بودنشه. چرا نامحدوده؟! چونکه اگه محدود باشه یعنی مرزی داره که محدودش کرده و اگه مرز داشته باشه یعنی جاهایی هست که اونجاها از وجود اون (واجب الوجود) خالیه و این با واجب الوجود بودنش در تناقضه. پس خدای واجب الوجود، نامحدود هم هست.
حالا اگه حرفام رو فهمیدی و قبول کردی به من بگو خدایی که از مشخصاتش بینهایت بودنشه چطور میتونه شریکی داشته باشه چه رسد به اینکه شریکش انسان محدود و ممکن و معلول باشه.
برات بیشتر توضیح میدم: ببین اگه قرار ما دو خدا داشته باشیم اونا هر دو باید خداهای واجب الوجودِ نامحدودی باشند و این نمیشه یعنی تناقض داره چرا؟ چون دو تا خدای نامحدود یه جایی به هم دیگه محدود میشند و به قول قرآن لفسدتا. محدودِ نامحدود محال عقلیه و خلاص. اینجوری ما تونستیم توحید خدا رو)بر خلاف اونچه مسیحی ها به اون معتقدند( اثبات کنیم. پس خدا بودن مسیح و هر کس و چیز دیگه در عرض خدا،‌طول خدا یا هر جور دیگه محال عقلیه. این ربطی هم به مسلمون بودن من یا شما نداره، اگه عاقل باشی!
پس با این اوصاف اینکه بگیم خدا خودش خواسته که مسیح پسر اون و خدای دیگری باشه هم عقلا محاله. مثل این می مونه که بگیم آیا خدا می تونه سنگی رو خلق کنه که خودش نتونه بلندش کنه؟ که البته یه مغالطه پیش پا افتادست.
میبینی که عقاید شما بسیار خدشه پذیره .
راستی گفته بودی قرآن رو زیر سؤال میبری. من همینجا اعلام میکنم هر مطلبی داشته باشی من حاضرم در یه جو دوستانه و علمی به بحث بذارم و جواب گوی شبهاتت باشم.
اگه بخوای حقیقت رو بدونی.
والسلام علی من اتبع الهدی.
پی نوشت:
+
سروش، حقانیت ادیان و مسئله نجات