سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۰ ثبت شده است

و این فمنیزم مسخره

محمد دهداری، شنبه، ۱۳ فروردين ۱۳۹۰، ۰۵:۱۳ ب.ظ، ۰ نظر

سالهاست به سریالهای روتین مناسبتی صدا و سیما عادت کرده ایم. این سریال ها به بخش بسیار مهمی از شخصیت پدیده ای به نام تلویزیون بدل شده اند و اعتیاد به آنها برای آن دسته مخاطبینی که هنوز رسانه ملی را در کنار رسانه های فراملی رصد می کنند به نوعی بیماری تبدیل شده که گویی به هیچ طریقی از آن رهایی نیست. هر شب مانند مسخ شدگانی در چنبره خواب مغناطیسی رسانه می آیند و می آیند و روبروی جعبه جادویی می نشینند و سراپا گوش می شوند تا ببینند سیگنالها اینبار چه خوابی برایشان دیده اند و به کدامین سو خواهندشان برد. اما در این وانفسای روزمرگی و اعتیادی که مردم خواه ناخواه به دست پخت دست اندرکاران رسانه ملی پیدا کرده اند این عزیزان زحمت کش به جای اینکه اندکی در دست آوردهای روزافزون خود تأمل نموده و کمی به خود زحمت داده و در قبال آن پولی که از بیت المال دریافت می نمایند کار کارشناسی شده کنند؛ هر آنچه از توهمات مالیخولیایی و تفکرات آسمان و ریسمان خود دارند مقابل این دوربین زبان بسته می برند تا بشود آنچه این شبها از پنج شبکه سیما می بینیم و می شنویم. از سریال خوب و استثنائی پایخت که بگذریم دو سریال شبکه 3 و 5 که اصولا ارزش بحث کردن ندارند. سریال به شدت آوانگارد شبکه 4 هم که در قالب یک تله تئاتر عرضه شده و فقط به درد همانهایی می خورد که اسمشان را روی سریال گذاشته اند؛ دیوانگان متفکر! می ماند سریال شبکه دو. البته تصور نکنید انتخاب این سریال به آن دلیل است که چیزی از مسخرگی سریال های دیگر کم دارد بلکه می خواهم بدین وسیله این مسخرگی دست پخت رسانه ملی را در نوروز 90 به تصویر بکشم.
موضوع این سریال دعوای زنان و مردان بر سر موضوع نخ نما شده و لوث مرد سالاری و زن سالاری و ... است. موضوعی که بارها و بارها توسط افرادی از همین طایفه و به نحوی بسیار بسیار مشابه و یکنواخت مطرح شده است و این بار هم دقیقا با همان یکنواختی به تکرار مکررات پرداخته و البته از برخی جهات از نسخه های پیشین خود بسیار نازل تر هم بوده است. 
داستان در آپارتمانی می گذرد که متعلق به یک برادر و خواهر است و دختران برادر به همراه داماد سرخانه های خود نیز در آن سکونت دارند. پس از چند اتفاق کمی تا قسمتی بی ربط و ورود کاملا غیر منطقی و غیر مترقبه دختری به این ساختمان عمه خانواده که یکی از مالکین ساختمان باشد وارد داستان شده و به این شکل جبهه بندی میان زنان و مردان به شکلی کاملا مسخره شکل می گیرد. اصولا داستان سریال آنقدر ارزش ندارد که بیش از این نیاز به توضیح داشته باشد.
و اما ایرادات سریال که اگر قرار به شمردن همه مصادیق باشد خارج از شماره اند لذا به ذکر تیتر وار و کلی آنها بسنده می کنم:
فمنیسم در تمامی این سریال خودنمایی می کند. این مهمترین ایراد سریال مذکور است. وقتی می گویم فمنیسم در تمامی این سریال دیده می شود نباید این شائبه ایجاد شود که حالا مثلا فمنیسم عجب پدیده عجیب الخلقه و مهمی است که برخی آمده اند و سریالی هم ساخته اند و آنرا در سریال خود جا داده اند و به خورد مخاطب از همه جا بی خبر خود داده اند. نه! فمنیسم چیز خاصی نیست. یک نهله فکری بی در و پیکر که طیف ها و گرایشات متعدد و بعضا ضد و نقیضی هم دارد و البته در بسیج کردن زنان زیادی بر علیه مردانی زیاد موفقیت هایی نیز کسب کرده ولی هیچ گاه آنچنان که مثلا کمونیسم، لیبرالیسم و حتی فاشیسم و نازیسم فراگیر بوده اند فراگیر نشده تا اینقدر ها ارزش یافته باشد که وارد لایه های پیدا و پنهان رسانه ای شود که مخاطبانش هیچ سنخیتی با آن ندارند.

آری! این نهله فکری چندان عمومیتی ندارد و مخاطبان خاص خود را داراست. چیزی مانند گیاه خواری و حتی خاص تر از آن و البته نه با فواید غیر قابل انکار آن. ولی همین نهله فکری مهجور و نه چندان مطرح به صورتی تغییر شکل یافته، در قالب یک ژست روشنفکرانه و البته فقط در حد و اندازه همان ژست بودنش، بدون اینکه اقتضائات قائلین به یک نهله فکری اصیل را به همراه بیاورد عمومیت زیادی یافته است.

میزان رسوخ این ژست روشنفرکانه در افراد با میزان غربگرا بودن افراد ارتباط مستقیم دارد. اصولا در غرب، سیاستمداران به واسطه همین ژست کلاه ها بر سر زنان آن مرز و بوم نهاده اند و رأی ها از ایشان تلکه نموده اند. به هر روی این ژست فمنیسمی در غرب رواج زیادی دارد و هر که بخواهد ادای غربی ها را در بیاورد لاجرم در این یک مورد نیز بایدبا آنها هم رنگ شود. و از آنجا که دست اندرکاران عرصه تصویر در ایران معمولا از پدیده شوم غربزدگی بی بهره نیستند لذا جا و بی جا ژست مذکورشان بیرون می زند و مانند دیگر ژست های این قشر به محصولاتی تصویری اعم از فیلم و سریال تبدیل می شود. بیچاره مخاطبانی که محکوم به تحمل این محصولاتند.

البته نویسنده و کارگردان خیلی سعی کرده اند خود را بی طرف نشان دهند و علی الظاهر در صدد ارائه راهکار برای این قبیل اختلافات هم بوده اند ولی مسئله اینجاست که اختلاف مذکور را اصولا خود آنها به وجود آورده اند چه در صحنه سریال خود و به وقیحانه و نازل ترین شکل ممکن و چه از قِبَل سریال مسخره خود در میان خانواده هایی که از محصول فرهنگی آنها تأثیر می پذیرند. کسانی که این سریال را دنبال کرده اند خوب می فهمند چه می گویم. ما در طول این  ده - دوازده قسمتی که از این سریال گذشته به جز بی حرمتی به شأن خانواده و بی ادبی و بی حیائی از طرف بازیگران سریال و همچنین شیطنت های غیر منطقی و به دور از واقعی که میان آنها رد و بدل می شود چیزی ندیده ایم. دریغ از یک ذره شعور و منطق رسانه ای و دریغ از دانه خردلی آموزش فرهنگ و ادب و خانواده داری.

حتی نویسنده محترم شرط انصاف را هم رعایت نکرده و شخصیت پردازی ها کاملا کانالیزه و یک سویه و در جهت القاء تفکرات صد من یه غاز نویسنده شکل گرفته اند. مردها کاملا بی منطق، سلطه گرا و دسیسه چی و بی ثبات از نظر شخصیتی و زن ها بسیار لج باز، بی حیا و البته مورد استثمار قرار گرفته! آیا این گونه شخصیت پردازی با واقیعات جامعه ما تطابق دارد؟! و اصلا اگر هم تطابق داشته باشد باید آن را بازنشر نمود تا کسانی هم که اینگونه نیستند بشوند؟! جالب اینجاست که مردهای قصه فقط در دوز صفات ناپسندشان است که با هم تفاوت دارند و هیچ صفت شایسته ای به جز زن ذلیلی و آن هم به شکلی بسیار مذبوحانه در آنها یافت نمی شود. حتی در پدر خانواده که باید نقش الگو را در داستان ارائه نماید. شخصیتی که در اکثریت خانواده های ایرانی نقش محوری و راهگشا ایفا می کند و یا حد اقل باید بکند در این سریال به کودکی بی خرد بدل شده که بیشتر بر شیطنت های دیگر مردان خانواده می افزاید تا بکاهد.

از طرف دیگر عمه خانواده که نویسنده تصمیم گرفته از بقیه عاقل تر باشد خود به شدت در قطب بندی زن - مردانه سهیم است و موضعی مخرب دارد و کمکی به حل ماجرا که نمی کند بیشتر به ژست فمنیستی زنان داستان دامن می زند. هرچند در این قسمتهای اخیر داستان کمی از رویه خود احساس استیصال کرده ولی این چیزی از اصل ماجرایی که تا کنون بر سر اذهان مخاطبان آمده نمی کاهد.

نکته دیگر که ایراد مشترک تمامی این قبیل سریال هاست اینکه به تبع شخصیت غربگرا و اسلام گریز قاطبه هنرمندان ما علی الخصوص آن دسته که در سینما و تلویزیون فعالیت دارند هر گاه دیده شده مسئله ای از این جنس در فیلم یا سریالی به نمایش در آمده شما هیچ ردی از اسلام در آن نمی بینید. انگار نه انگار که این هنرمندان در فضایی اسلامی و میان 70 میلیون مسلمان تنفس می کنند. آیا این سکولار دیدن مسائل اجتماعی و بی محلی نسبت به مهمترین گرایش فرهنگی و اعتقادی جامعه توهین به شعور مخاطب نیست؟ و اصلا با واقعیات جامعه ما چه نسبتی دارد؟

القصه داستان ما و هنرمندانمان کمافی السابق ادامه دارد.