سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۳۲ مطلب با موضوع «فرهنگ» ثبت شده است

«سایه ها» در سایه!

محمد دهداری، يكشنبه، ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ۰۹:۵۵ ب.ظ، ۰ نظر

دیشب مستندی تحت عنوان «سایه ها» درباره فضای مجازی و نحوه مواجهه صحیح با آفت های آن توسط شبکه فخیمه مستند نمایش داده شد.

از وجه تسمیه اش که بگذریم یک مستند آرشیوی بود تهیه شده توسط خانواده محترم جناب آقای فارسی! چرا چنین می گویم؟ چون نام خانوادگی اکثر دست اندرکاران مستند مذکور، فارسی بود. و کارگردان هم جناب محمدجواد فارسی که بنده تا کنون افتخار آشنایی با ایشان را نداشته ام. اگر این نام/نام ها مستعار نبوده باشند و ایشان همان محمدجواد فارسی دستیار ابوالقاسم طالبی در قلاده های طلا باشد باید گفت بسیار مایه تعجب است.

درباره ایده اصلی مستند -یعنی مخالفت با اعمال محدودیت بر فضای مجازی و تخطئه کسانی که طرفدار اینگونه محدودیت ها هستند- فعلا قضاوتی ندارم. همینطور درباره کیفیت پایین تولید اثر! ولی دو نکته در مستند مذکور وجود داشت که نتوانستم راجع بهشان چیزی ننویسم: 

یکی ابتنای ایده اصلی سازنده مستند بر نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی بود!! مستند سعی داشت موضوع را اینگونه جا بیندازد که چون فضای مجازی از سنخ حقایق متعین نفس الامری نیست لذا جزو اعتباریات است و احکام عقلی متناظر با آن، احکامی متغیر خواهد بود. پس چنانکه درباره ادراکات اعتباری گفته می شود ما می بایست بنا به مصالح زمان و نیازهایمان، خود را با آن تطابق دهیم. نه اینکه آنرا با اهداف و‌ منویات خود مطابق نماییم. لذا مدیریت فضای مجازی و محدود کردن آن و مقولاتی مانند اینترنت ملی و شبکه ملی اطلاعات اموری مطلوب نیستند.

سازنده واضحا نه تنها آشنایی درستی با اثر گرانسنگ حضرت علامه یعنی «اصول فلسفه و روش رئالیسم» نداشته و این نظریه مهم ایشان و تقریر شاگرد شهیدشان مرحوم مطهری را نیز به درستی فهم نکرده است بلکه مشخصا بویی از فلسفه اسلامی نیز به مشامش نرسیده است. اما چرا؟

اولا اینطور ربط دادن مستقیم نظریه ای فلسفی به یک موضوع اجتماعی معنایی جز کم بنیگی علمی گوینده، در هر دو حوزه ندارد. 

ثانیا اگر صرفا با اعتباری دانستن فضای مجازی و متغیر دانستن احکام مربوط به آن، آفات و مشکلاتش مرتفع می گردید پس غرب نمی بایست هیچ مشکلی با فضای مجازی داشته باشد. چرا که بنا به پارادایم غالب فعلی معرفت شناختی در مغرب زمین، کلیه ادراکات بشری و احکام عقلی متناظر با آنها حداقل در حیطه اجتماعیات، نسبی و متغیر هستند. ولی می دانیم که اینگونه نیست و آنها نیز به طور جدی درگیر مشکلات و آفات فضای مجازی هستند.

ثالثا اگر صرفا با استناد به اعتباری بودن یک موضوع اعمال هرگونه مدیریت و محدودیت را بر آن منکر شویم می بایست این حکم را به کلیه موضوعات اجتماعی دیگر نیز تسری دهیم چون اصولا اجتماعیات به طور کلی ذیل اعتباریات تعریف می شوند.(درست تر آن است که بگوییم حضرت علامه این نظریه را ناظر به اجتماعیات طرح ریزی کرده اند. وگرنه فلاسفه اسلامی ماقبل علامه قبلا به اعتباریات بالمعنی‌الاعم(معقولات ثانیه) پرداخته بوده اند.) و می دانیم که چنین حکمی در واقع حکم به هرج و مرج و بی نظمی خواهد بود.

رابعاً اصلا فرض کنیم سخن مستند را پذیرفتیم و خود را نیز با این پدیده مدرن منطبق ساختیم و تقابل سلبی با فضای مجازی را نیز بأی نحو کان، کنار گذاشتیم. آیا آفات این فضا که دیگر همه می دانند زمین جدید غرب برای نبرد با مخالفینش است برچیده خواهد شد؟ موضوع، موضوع امنیت ملت و مملکت است. اینترنت ملی نیز اصولا برای رفع همین مشکلات مطرح شده است. تا بدون اینکه فعالیت های معمول مردم در فضای مجازی مختل گردد بتوان با این قبیل آفات امنیتی مقابله نمود. در حال حاضر نهادهای حاکمیتی هیچگونه مدیریتی بر این فضا ندارند و هیچ عقل سلیمی وضعیت فعلی را نمی پذیرد.

نکته تأسف آور دوم اینکه نیمه دوم فیلم در واقع هجونامه ای است خطاب به هرآنکس مثل جناب صاحب اثر نمی اندیشد. موضوع هم منحصر در بحث فیلترینگ نیست. بلکه بد و بیراه هایی که ایشان نثار حامیان طرح اینترنت ملی می کند چنان عمومیت دارد که از صدر تا ذیل مسئولین و حامیان و دلسوزان نظام را در برمی گیرد. البته دو موضوع در پایان بندی خام دستانه مستند، شکی برای بیننده باقی نمی گذارد که مخاطب اصلی یا حداقل مهمترین مخاطب بد و بیراه های مستند حاضر، چه بسا شخص اول مملکت یعنی مقام معظم رهبری(حفظه الله) باشند که همواره بزرگترین حامی موضوع مهم شبکه ملی اطلاعات یا همان اینترنت ملی بوده اند:

یکی مقایسه ای که میان جمهوری اسلامی و آلمان نازی صورت می دهد و استناد به عدم تخصص هیتلر در امور نظامی که بنا به ادعای گوینده نریشن، موجب سرنوشت تلخ آلمان در جنگ دوم جهانی شد در مقابل انگلستانی که در آن، همه، از پادشاه! گرفته تا نخست وزیر و نظامیان حد و حدود قانونی خود را می دانند و به جای دیگری تصمیم نمی گیرند.

توگویی انگلستان اگر آمریکا به داد اروپای در حال سقوط نرسیده بود یک تنه هیتلر را زمین زده بود و پیروز جنگ دوم شده بود و اینهمه را مدیون این بوده که هرکسی حد و مرز قانونی خود را دانسته و بدان ملتزم بوده است. پادشاه، تشریفاتی بودن خود را، نخست وزیر، سیاستمدار بودن خود را و ارتشیان، نظامی بودن خود را!

موضوع تاسف برانگیز دوم مصادره به مطلوب بخش تقطیع شده ای از بیانات حضرت امام(ره) است خطاب به کسانی که حدود قانونی خود را نمی دانند و باطن و ظاهرشان یکی نیست و... در ثانیه های پایانی مستند. بیاناتی که حاوی تعابیر بسیار تندی خطاب به برخی مسئولین وقت است و پرواضح است که اصلا ربطی به موضوع مستند هم ندارد.

سازنده در حالی حامیان شبکه ملی اطلاعات را از جمله افرادی که حدود قانونی خود را ندانسته و در اموری که تخصص ندارند دخالت می کنند می داند که موضوع شبکه ملی اطلاعات مستظهر به قانون برنامه پنجم توسعه و مصوبات فراوان شورای عالی فضای مجازی بوده و کاملا یک وظیفه قانونی برای دولت ها به حساب می آید‌ که البته تا کنون اجرا نشده است.

در اینجا نمی خواهم به تفصیل وارد اصل موضوع شوم و مثلا از طرح اینترنت ملی و محدودیت فضای مجازی مفصلا دفاع یا ایده سازنده مستند را به دقت نقد نمایم. همین مختصر که ذکر شد کافی است و اصولا مستند مذکور بیش ازین مقدار هم نیاز به پرداختن ندارد. هرچند با برخی مباحث طرح شده در آن نیز موافقم مانند ضرورت شایسته سالاری و مواجهه عاقلانه و مدبرانه با پدیده های مدرن و... 

غرض ازین تندنوشت بیشتر دردلی بود ناظر به اینکه در صدا و سیمای جمهوری اسلامیِ متهم به تمامیت خواهی و تک صدایی و استبداد، اینچنین شخص اول نظام و سیاست های کلان ابلاغی توسط ایشان را که مطابق مر قانون نیز بوده است تخطئه می کنند و رطب و یابس و گودرز و شقایق را به هم می بافند و با روکش فلسفه اسلامی و تاریخ معاصر با فرمی بسیار نازل و ضعیف به خورد مخاطب می دهند. آنهم مخاطب به تنگ آمده از فشار اقتصادی و تحت بمباران رسانه ای مخالفین همین نظام!

چرا اوضاع فعلی حاصل تدبیر و تسلط نیست؟

محمد دهداری، جمعه، ۲۰ آبان ۱۴۰۱، ۰۵:۰۹ ب.ظ، ۰ نظر

۱. فقدان اقتدار

تدبیر و تسلط خروجی اقتدار است در حالی که ما در اتفاقات اخیر با تحقیر و تنزل نهادهای انتظامی مواجه بودیم و هستیم و این مهم تبعات بسیار بدی به دنبال خواهد داشت که اولینش جری تر شدن اغتشاش گران و افزایش تعدادشان و تداوم اغتشاشات خواهد بود.

۲. فقدان دور اندیشی و آینده نگری

تدبیر و تسلط ملازم دوراندیشی و آینده نگری است در حالی که مماشات فعلی با اغتشاش گران موجب طولانی تر شدن اغتشاشات و دامن زدن بیش از پیش به نارضایتی های اقتصادی و مشکلات معیشتی مردم شده است.

اخیرا دیگر این فقط موضوع فیلترینگ نیست که موجب اختلال در کسب و کار مردم شده بلکه اغتشاش گران به زور و تهدید کاسبی دنیای حقیقی مردم را نیز مختل کرده اند و همچنین شاهد سعه صدر از جانب نهادهای امنیتی و انتظامی هستیم.

۳. فقدان هدف گذاری و انگیزه ورزی

سعه صدر از روی تدبیر و همراه با تسلط، به امید دست آوردها و اهدافی صورت می گیرد در حالی که تداوم وضع موجود هیچ دستاوردی برای مملکت و‌ نظام نخواهد داشت بلکه سراپا خسارت خواهد بود. این استدلال دم دستی که اگر برخورد کنیم رسانه های معاند شروع به تخریب و جوسازی رسانه ای می کنند اصلا وارد نیست. چرا که همین حالا هم رسانه های خارجی و بسیاری از سلبریتی های داخلی، یک صدا دارند بر علیه نظام و نیروی انتظامی دروغ پراکنی می کنند و کمترین اشتباهات نیروی های انتظامی را قتل عام و توحش اغتشاشگران را اعتراض مسالمت آمیز جا می زنند. اینها حتی اگر اغتشاش گران، ایران را به آتش بکشند و سر همه مخالفان خود را بیخ تا بیخ ببرند هم واقعه را معکوس جلوه داده و جای شهید و جلاد را عوض خواهند کرد. همواره جمعیت زیادی از مردم هم هستند که به دلیل خطاهای رسانه ای سابق جبهه داخلی هر دروغی را از رسانه های تسلیحاتی می پذیرند و باور می کنند. پس این مماشات هیچ دست آورد رسانه ای نخواهد داشت.

۴. فقدان مدیریت و برنامه ریزی

تدبیر و تسلط ملازم فعالیت و مدیریت است نه انفعال و رها شدگی! به معنی گذاشتن مملکت روی حالت اتوپایلوت نیست. به معنی انفعال و رها کردن مردم بی دفاع مقابل حرامیان داعشی مسلک نیست. بلکه نوعی فعالیت حاصل مدیریت و برنامه ریزی است. در حالی که ما چندان شاهد رفتارهایی مدبرانه جهت مدیریت اوضاع، کاهش تعداد اغتشاش گران و حتی ممانعت از موضع گیری های تحریک آمیز و ریاکارانه سلبریتی های هنری، ورزشی، سیاسی و مجازی نیستیم. حتی برخوردهای انضباطی که معمولا برای اموری به مراتب کم اهمیت تر صورت می گرفت هم تعطیل شده اند. 

این درحالی است که در جبهه مقابل با یک فشار فوق العاده زیاد دیکتاتورمآبانه ازین افراد خواسته می شود به نفع اغتشاشات تحت عناوین مزورانه ای مانند «درکنار مردم بودن» اعلام موضع کنند. به نحوی که سلبریتی های خاکستری هم بعضا مجبور به موضع گیری های رادیکال شده اند.

۵. فقدان پیوست رسانه ای

بعضا گفته می شود نیروهای امنیتی دارند در پس پرده لیدرها را شناسایی و دستگیر می کنند. فایده اش چیست؟ اولا مردم عرصه را طور دیگری می بینند. آنچه مردم می بینند ناتوانی سیستم انتظامی کشور است و نه فعالیت پس پرده! ثانیا همین هم با پوشش رسانه ای شایسته همراه نبوده و کار رسانه ای حول این دستگیری ها بسیار بیش از خود اغتشاشات درگیر مقررات امنیتی و انتظامی شده است. چگونه می توان انتظار داشت همین اخبار دست و پا شکسته از برخوردهای محدود را عموم مردم باور کنند وقتی در کف خیابان انفعال و تحقیر نیروی انتظامی را می بینند و به اخبار رسمی هم چندان اعتمادی ندارند؟ ثالثا در عمل زندگی ملت و امور مملکت مختل شده و جان و مال افراد به خطر افتاده! این چه تدبیری و تسلط بر اموری است که موجب شده تعداد محدودی طرفدار برهنگی و آزادی جنسی و هموسکسوالیته با هدایت مزدوران سرویس های امنیتی چنین بلایی بر سر ایران بیاورند؟ بله! مردم عادی هم معترضند و در بسیاری موارد هم حق دارند ولی تحرکات این روزها آنهم پس از حادثه شاهچراغ و سبوعیتی که اغتشاشگران نشان داده اند دیگر کار مردم عادی نیست.

۶. فقدان پیوست فرهنگی

از جمله اموری که میان این تدابیر مسئولین امر مورد غفلت واقع شده احوالی است که بر فرهنگ جامعه می گذرد. اگر قبول داریم مقوله حجاب و محدودیت های جنسی برای قوام نهاد خانواده و بنیان های اخلاقی جامعه ضرورت دارد باید از مسئولین تصمیم گیرنده درباره مماشات با اغتشاش گران پرسید متوجه تاثیر مماشات شان و به تبع مطول شدن اوضاع حاضر بر حوزه فرهنگ جامعه هستند؟ متوجه هستند که اجازه شکستن چه سدی را با مماشات خود به هنجارشکنان داده اند؟ این اصالت و ارجحیت امر سیاسی بر همه امور مانند اقتصاد و فرهنگ و امنیت چه توجیهی دارد و آیا ترجیحی عاقلانه است؟! کار به جایی رسیده که در قاعده جامعه به جای امر به معروف و نهی از منکر شاهد امر به منکر و نهی از معروف هستیم! داریم به سمت و سویی می رویم که قشر متدین و مذهبی جامعه دیگر مجال تنفس در عرصه عمومی جامعه را نداشته باشد چه رسد به تذکر! و مگر مدافعان اعتقادی و فداییان جانی این نظام همین قشر نیستند؟ اوضاع و احوال فرهنگی مابقی مردم هم به طریق اولی خوب نیست. 

دولت ها و نهادهای مسئول ما که برای ارتقای فرهنگی مردم کار چندانی نکردند و سالهاست جوانان مملکت را در مقابل هجمه همه جانبه فرهنگی غرب رها کرده اند. اکنون در معرض این ولنگاری فرهنگی عده معدودی هنجارشکن معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظارشان باشد.

اینها کجای منطق تصمیمگران مماشات کننده با اغتشاش گران قرار گرفته اند؟

۷. فقدان تحلیل شناختی

از جمله دیگر تالی فاسدهای مماشات نابجای حاضر، تاثیر آن بر باخت‌دادن هرچه بیشتر جنگ شناختی است. وقتی مردم ببیند نظام از پس تعداد معدودی آنارشیست هنجارشکن برنمی آید، وقتی ببینند از پس تحقیرکنندکان پلیس و حافظان امنیت برنمی آید، وقتی ببینند نمی تواند جلوی قاتل ها و مواجب بگیران سرویس های جاسوسی بیگانه را بگیرد، نمی تواند جلوی دهان یاوه گوی سلبریتی های شهرت پرست را بگیرد، نمی تواند جلوی چهارنفر قداره کش که به زور بازاری را به تعطیلی می کشانند بگیرد... یقین بدانید اینها در محاسبات ذهنی و ادراکات شناختی مردم تاثیر خواهد گذاشت و اذهان و افکار را دچار اشتباهات محاسباتی و خطاهای شناختی خواهد کرد. و این خود مقدمه فربه تر شدن اغتشاشات و مطول تر شدن آن و تبعات آن است.

ولی این موضوع بدیهی ظاهراً در سیاست ورزی تصمیم گیرندگان امر جایگاهی ندارد.

.

در آخر لازم به ذکر است منظور این وجیزه از مماشات نکردن لزوما به معنی برخورد مسلحانه و کشت و کشتار نیست. بلکه آنچه از مسئولین انتظار می رفت این بود که حداقل پس از فاجعه شاهچراغ با وزن دهی منطقی به موضعگیری های تحریک آمیز و متناسب با آنها، برخورد قانونی با تحریک کنندگان را آغاز نماید و در خیابان هم با تجمعات غیرمسالمت آمیز برخورد جدی در چارچوب قانون داشته باشد. اگر چنین می شد یقینا جان خیلی از افراد حفظ می گشت و چه بسا اغتشاشات تا کنون تمام شده بود.

مملکت باز به هم خواهد ریخت اگر...

محمد دهداری، شنبه، ۲۳ مهر ۱۴۰۱، ۰۶:۰۳ ب.ظ، ۰ نظر

آنچه روزهای اخیر بر ایران گذشت و می گذرد از جهتی منحصر به فرد می باشد: از حیث عدم تناسب گستردگی واکنش های داخلی و خارجی با واقعه اولیه!

آمار نشر و بازنشر اخبار و مطالب ضد ایران واقعا اعجاب آور بوده است. مرگ مهسا امینی بسیاری رکوردها را در اکثر پلتفورم ها در نوردیده که البته بخش قابل توجهی از آن به صورت رباتی تولید شده است. غلبه پلتفورم بر محتوا را به خوبی در وقایع اخیر می توان مشاهده نمود. همین جناب مستطاب اینستاگرام که حتی ذکر نام سردار شهیدمان را برنمی تابید برای تولید محتوا بر علیه ایران جایزه نقدی تعیین کرده است.

البته بر خلاف سیاهی لشکر رباتیِ هشتگ و ترند ساز فضای مجازی، اشخاص مشهور حقیقی بسیاری نیز از بازیگر و بازیکن و بلاگر گرفته تا برخی سیاسیون برکنار مانده از قدرت به بهانه مرگ مرحومه امینی بر علیه جمهوری اسلامی اعلام موضع کرده اند. به نحوی که قبل ازین ابدا سابقه نداشته است. 

در خارج از کشور نیز اتحاد همه گروهک‌های تجزیه طلب چهار طرف ایران به طور کاملا هماهنگ جهت آتش ریختن بر فتنه داخلی کاملا مشهود و بی سابقه است.

همچنین تکاپوی سه کشور انگلیس، فرانسه و آلمان باز به طور هماهنگ و همگرا برای کمک به آنارشی در ایران بر خلاف گذشته کاملا آشکار است.

دیگر کشورهای اروپایی نیز بیکار ننشسته و حتی اتباع خود را از ایران فراخوانده اند. اتحادیه اروپا بر علیه ایران قطعنامه صادر کرده و اسرائیل تمام قد با جواسیس رسمی و غیر رسمی خود به میدان آمده و از مردم ایران در مقابل حکومت دفاع! می کند.

ارباب همه اینها یعنی آمریکا نیز که سابقه ای بس درخشان در دشمنی با مردم ایران دارد با تمام قوا وارد معرکه آشوب های خیابانی ایران شده و حتی اعلام کرده توجهش را از مذاکرات هسته ای برداشته و بر اعتراضات مردمی متمرکز نموده است.

در این میان چند سوال بسیار مهم وجود دارد:

آیا اینهمه واکنش های گسترده و رادیکال با اتفاقی که در ایران افتاده تناسب داشته است؟!

آیا آنچه بر مهسا امینی گذشته نسبت به بهانه های آشوب های پیشین اینقدر سهمگین تر بوده است؟!

اکنون که تقریبا بر همگان آشکار شده ضرب و شتمی در کار نبوده و مرحومه به طور طبیعی فوت کرده چرا هنوز برخی از سنتیمانتالیزم کوتاه نمی آیند؟!

و از همه سوال ها مهمتر اینکه اگر سکته و فوت یک نفر می تواند اینهمه خسارت جانی و مالی به بار بیاورد زین پس این کشور چگونه خواهد توانست روی آرامش ببیند؟

چرا که اتفاقاتی ازین دست هر روز رخ می دهد. و با این حساب سلبریتی ها هر روز این امکان را خواهند داشت جامعه را قطبی کنند و در شکاف های اجتماعی بدمند و اغتشاش گران نیز هر روز راه بندان ایجاد نموده و اموال عمومی را تخریب نمایند. 

البته در همه جای جهان هر روز افرادی در جاهایی که نباید سکته می کنند و یا اصلا کشته می شوند و بلکه اتفاقاتی بسیار دهشتناک تر رخ می دهد ولی چنین که بر ایران گذشت رخ نمی دهد. ازین حیث آنچه این ایام واقع شده و گویی دیگر باید بدان عادت کنیم در کل جهان بی نظیر است. 

اما واقعا چرا؟ 

پاسخ در یک «قدرت» دشمن و چندین «ضعف» خودمان خلاصه می شود. قدرت و استیلای رسانه ای غرب و ضعف و سستی کارگزاران جمهوری اسلامی در عرصه های مختلف و شاید از همه مهمتر در همان عرصه رسانه!

امپراتوری رسانه ای حاکم بر جهان که تحت عنوان «جریان اصلی» یا همان Main Stream می شناسیم تا کنون با هیچ کشوری چونان که با ایران، سر ستیز نداشته و عمده دلیل اوضاع این روزها و روزهای گذشته ما نیز همین است.

با همه این اوصاف اگر کارگزاران نظام، کارآمدتر از آنچه هستند ظاهر می شدند بسیاری فرصتها و بهانه ها از این رسانه های تسلیحاتی گرفته می شد. 

در همین دوسیه اخیر تاثیر ناکارآمدی های سابق بر فتنه لاحق کاملا آشکار است. دولت رئیسی که بواقع زمین سوخته ای از دولت قبل تحویل گرفته بود علی رغم تلاش بسیار برای جبران مافات، اشتباهات فاحشی نیز مرتکب شد. 

اولین اشتباه مهم در چینش کابینه و مشخصا برخی انتصابات اقتصادی دولت صورت گرفت. همان برخی افراد اشتباهی، اشتباهات بعدی را رقم زدند تا تلاش مجاهدانه دیگر دولت مردان به چشم نیاید. 

افرادی که در گلوگاه های اقتصادی دولت نشسته و بی توجه به فشار تحمیل شده بر مردم در دولت قبل، گویی تنها رسالت خود را کاهش رقم تورم و افزایش عدد رشد اقتصادی می دانستند و لذا تصمیماتی گرفتند که عمده خروجی شان تشدید فشارها بر طبقه متوسط و فرودست بود. و ای کاش حداقل آن کاهش و افزایش های مد نظرشان محقق می شد.

اینکه علی رغم علم به تورم حدود پنجاه درصدی سال گذشته میزان افزایش حقوق کارمندان در لایحه بودجه سال جدید را سه درصد در نظر بگیرند... اینکه علی رغم مصوبه شورای عالی کار تمام تلاششان را بکنند تا حقوق کارگران را نیز کاهش دهند... اینکه علی رغم علم به ناتوانی بدنه دولت از کنترل تبعات تورمی حذف ارز ترجیحی و بدون کمترین تمهیدات پیشینی، کشور را وارد این مهلکه بی سرانجام کنند... 

این تصمیمات غیر عادلانه و بلکه غیر عاقلانه اگر نمی بود چه بسا زمینه برای جولان رسانه های معاند بر علیه ایران و ایرانی و چنین فتنه گسترده ای فراهم نمی شد.

از حیث فرهنگی نیز باز شاهد ناکارآمدی چشم گیر در کارگزاران نظام بوده ایم. فارغ از کم کاری ها و ترک فعل های کما فی السابق در حوزه های ایجابی عرصه فرهنگ، در بعد سلبی نیز بسیار بد عمل شد. 

اینکه فلان مسئول قضایی دستورالعمل صادر کند که ورود بدحجاب‌ها به ادارات و بانکها ممنوع یا بهمان استاندار و شهردار کلان شهر دستورات مشابهی صادر کنند...

هر عقل سلیمی می توانست بفهمد در شرایطی که مردم به شدت تحت فشار اقتصادی هستند زمان مناسبی برای این قبیل امور نیست. 

این را به عنوان کسی عرض می کنم که اقدامات سلبی جهت ضمانت اجرایی قانون حجاب و مشخصا وجود و استمرار گشت ارشاد را -با اصلاحاتی- ضروری می داند.

آنچه غلط بود ضریب دادن خودخواسته به این امور آنهم در شرایط ملتهب فعلی بود.

اما از همه ناکارآمدی ها فاجعه بارتر ناکارآمدی رسانه ای مجموعه کارگزاران نظام بود که به رسانه های دشمن اجازه داد هرگونه مانوری دلشان خواست بدهند و لشکری از سلبریتی ها را به صف کنند تا آتش به اختیار، آتش تهیه فتنه را فراهم نمایند. سکوت رسانه ای ساعات آغاز شکل گیری آشوب در کنار فعالیت شدید رسانه های معاند تابلو واضحی از صورت بندی میدان مواجهه دو جبهه در عرصه رسانه است. در میدان رسانه ما بازی را تماما به طرف مقابل باختیم و هنوز هم در حال باخت دادن هستیم.

این تحلیل نافی مسئولیت عموم مردم در کسب سواد رسانه ای و بی اعتمادی به رسانه های معاند نیست. منکر موقعیت منحصر به فرد ایران از حیث دشمنی ها و فشارهای سیاسی و اقتصادی نیز نیست.

ولی اگر واقع بینانه بنگریم در مقابل چنان اژدهای رسانه ای هفت سر خون خواره ای که علی الدوام در حال سم پاشی در فضای جامعه ماست نمی توان از اذهان بی دفاع و رها شده مردم عامه انتظار چندانی داشت.

فیلترینگ و محدود کردن رسانه های معاند نیز در کوتاه مدت و به منظور ساماندهی به اوضاع نابسامان فضای مجازی لازم است ولی علاوه بر اینکه هزینه زاست و موجب مشکلات معیشتی فراوان و نارضایتی مردمی می شود، بالاخره تا حدی جواب می دهد و مانند آنچه بر ویدیو و ماهواره و تلگرام گذشت این نیز در بلندمدت کارآمد نخواهد بود.

بنابراین راهکار اصلی یکی است و جز این نیست: ایران محکوم به قوی شدن در امر حکمرانی است. در تمام وجوهش! از تقنین و اجرا و قضا گرفته تا ساختارها و ساز و کارهای دیوان سالارانه... وگرنه باید زین پس هر چند ماه یک بار شاهد چنین اتفاقاتی باشیم. خرجش هم یک سکته یا قتل یا اعدام و مانند اینهاست. مملکت باز به هم خواهد ریخت.

اندر حکایت دوگانه جعلی عدل و حجاب

محمد دهداری، شنبه، ۱ مرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۴۰ ق.ظ، ۰ نظر

در عجبم از منطق مرحوم حکیمی که متاسفانه این روزها از برخی بزرگان و دوستان دیگر نیز زیاد شنیده می شود. البته این نوع نگاه خطی و بسیط به موضوعات پیچیده اجتماعی و حکومتی در منظومه فکری آن مرحوم و این دوستان، مسبوق به سابقه است. 

خوب فهمیدیم ایشان نیز حجاب را ستایش می کنند. ثم ماذا؟ فایده اش چیست؟ بالاخره حجاب را در اجتماع قانون بکنیم یا خیر؟

از ضعف های اساسی نظریات این بزرگواران متاسفانه همین عدم تفکیک مقام نظر معطوف به تفکرات شخصی با مقام عمل معطوف به تصمیمات حاکمیتی است. بالاخره در مقام حکمرانی چه کنیم؟ یله و رها بگذاریم تا در منظر و‌ مرآی عموم، برهنه شوند؟ اگر نه، حد حجاب تا کجاست؟ و چرا تا آنجا؟ و اگر آری، حد بی حجابی تا کجاست؟ و از کجا معلوم موضوع به کشف حجاب ختم شود؟

هیچکس منکر شرافت عدالت نیست. ولی آیا واقعا امر دایر است بین عدل و حجاب؟ یعنی یا باید امر به عدل کرد و یا حجاب؟ پس چرا قرآن به هر دو دستور داده است؟ حالا چون بعد از «ان اعبدو الله» نگفته «بِخُمُرِهِنَّ» یعنی باید بی خیال حجاب شد؟ با این استدلال که دیگر واجبات هم باید تعطیل گردند.

از جمله دیگر‌مشکلاتِ پربسامدِ تفکراتِ بزرگوارانی مانند ایشان همین است که یک قاعده «الاهم فالاهم» یا «اضطرار» یا «اکراه» را می گیرند و به چوب آن حکم اولیه اجتماعی مورد تایید و تاکید اسلام و ولی فقیه را با حکم ثانویه مورد استنتاج خودشان تعطیل می کنند. اما دیگر قواعد مانند المیسور و اصل استصحاب و... را اصلا در نظر نمی آورند.

همین موجب شده بسیاری موضوعات را صفر و صدی و «یا همه یا هیچ» ببینند.

اصولا نسبت عدالت و حجاب اولویت بندی به معنی «ترتب» نیست. بلکه به معنی «وزن دهی» است.

در قاعده الاهم فالاهم، اهم و مهم تقدم و تأخر ترتبی دارند. «مهم» در تزاحم با «اهم»، وجوب ترتبی دارد. یعنی تا زمان اشتغال به «اهم»، امر «مهم» دیگر واجب نیست. و چه بسا حرام هم باشد.

ولی وقتی می گوییم قواعد دیگر هم باید دید یعنی همان وزن دهی! یعنی المیسور لا یسقط بالمعسور! یعنی ما لایدرک کله لا یترک کله! یعنی چون در عدالت و اقتصاد و فرهنگ، همچنان کمیتمان لنگ می زند، نمی توان گفت وجوب نهی از بدحجابی بالکل ساقط شده است. بلکه باید آن بخش ضروری و مقدور را -البته با تدبیر- انجام داد.

حالا البته این حرفها اینقدر ها هم نیازمند صغری و کبرای فقهی و اصولی نبود و بنده هم سوادی در این حوزه ها ندارم. صرفا خواستم بگویم این بزرگوار و مانند ایشان یک سری ایرادات ساختاری اینچنینی هم در منظومه فکریشان دارند. هرچه گفتند دربست نپذیرید.

در هزینه و فایده اقدامات سلبی!

محمد دهداری، جمعه، ۳۱ تیر ۱۴۰۱، ۰۲:۴۵ ق.ظ، ۰ نظر

روی سخنم با متدینین و انقلابی هایی است که به دلایل مختلف منکر لزوم اقدامات سلبی در موضوع حجاب هستند. 

نمی خواهم ثابت کنم که بالاخره یک حدودی را برای پوشش در عرصه اجتماع باید تعیین نمود و پایش ایستاد و اینکه چه کسی برای تعیین این حدود شایسته تر از شارع مقدس! 

یا صغری و کبری بچینم که حداقل مقابل بی حجابی یا تیپ های خیلی ناهنجار باید منع سلبی وجود داشته باشد و اینکه حتی بسیاری کسانی که ما حجابشان را کامل نمی دانیم هم ازین اوضاع حضیض ولنگاری راضی نیستند. 

یا یادآور شوم حتی در کشورهایی که خود را مهد آزادی می دانند هم پروتکل هایی برای پوشش وجود دارد.

نمی خواهم وارد این قبیل بحث ها شوم.

اینجا سخنم یکی است و آن اینکه: ضرورت فرهنگ سازی در مقوله حجاب، نباید توجیه کننده انفعال و بی خیالی نسبت به قبح شکنی باشد. «فرهنگ سازی ایجابی» و «ممانعت سلبی از تجاهر به بد یا بی حجابی» دو موضوع هستند که البته هرچند به هم مرتبطند ولی متوقف بر یکدیگر نیستند. 

اینکه برخی منع سلبی را متوقف بر کار فرهنگی می دانند یک مغالطه است. در چرایی این موضوع حرف و استدلال زیاد مطرح شده ولی پربسامدترینش، ترس از تبعات «شکاف اجتماعی» است. دلیل قابل تاملی است ولی یک جایش می لنگد.

منکر تاثیر «امر به رعایت حجاب در اجتماع» بر مقوله «شکاف اجتماعی» نیستم. اصولا هر نوع امر به معروف و نهی از منکری چنین تبعاتی خواهد داشت. ولی دوستان ما توجه ندارند که این شکاف و آن تبعات، در همیشه تاریخ بوده و علی رغم موجه بودن ترس مذکور، شارع مقدس چنان احکامی صادر نموده است. پس یقینا نهی از منکر و ممانعت از تجاهر بدان، علی رغم هزینه هایی که لاجرم خواهد داشت فوایدش بر آن هزینه ها می چربد. 

از اشتباهات گشت ارشاد دفاع نمی کنم ولی کدام نهاد و ارگان و سازمان و اداره را سراغ دارید که بی عیب و نقص شرح وظایف خود را اجرا نماید. آیا چون یک یا چند پزشک در تشخیص خود خطا کرده و هزینه های گاه جبران ناپذیری نیز ایجاد نموده اند کسی می تواند ضرورت وجود بیمارستان را منکر شود؟! 

نمی گویم زیاده از حد تعمق نکنید که لازم است. یا موضوع را بیش از حد پیچیده نبینید که هست. یا حیرانی خود را منکر شوید که بی نتیجه است. فقط می گویم حداقل به «احکام اولیه» مورد تأیید و تأکید «ولی فقیه» اعتماد کنید.

واضح است که این متن نه به معنی تایید برخوردهای افراطی است و نه حتی در مقام پیشنهاد چگونگی اجرای امور سلبی! بنده صرفا خواستم بر نفس لزوم وجود ممانعت سلبی صحه بگذارم. حداقل در برخی موارد! 

شاید برخی رفقا کمتر بدیهیات را منکر شوند!

پرونده/ تجربه نزدیک به مرگ

محمد دهداری، سه شنبه، ۷ تیر ۱۴۰۱، ۱۰:۲۹ ب.ظ، ۰ نظر

موضوع تجربه نزدیک به مرگ سالها قبل از آنکه در برنامه «زندگی پس از زندگی» مطرح شود برای بنده موضوعیت یافت و درباره آن تحقیق و تعمقی هرچند مختصر صورت دادم. این موضوع که بنیانهای فکری و فلسفی تک‌ساحتی علم مدرن را به چالش کشیده جزو مقولات مغفول مانده در حوزه های علوم دینی بوده است. درحالی که دانشمندان غربی از اواسط قرن بیستم در این خصوص تحقیق و بررسی نموده اند. در یادداشت های پرونده حاضر به این دغدغه قدیمی که جدیداً باز برایم پررنگ شده پرداخته ام و در اثنای آن یک موضوع کلامی دیگر را نیز طرح نموده ام که جزو شبهات بسیار مهم روزگار ماست: مسئله نجات!

تجارب نزدیک به مرگ غیرمسلمانان و «مسئله نجات»

محمد دهداری، يكشنبه، ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۰:۳۴ ق.ظ، ۰ نظر

برنامه زندگی پس از زندگی که در ماه رمضان گذشته مخاطبان زیادی را به خود جلب نموده بود علاوه بر منتقدان روشنفکرمآب و بعضا مادی گرا منتقدانی نیز از قشر مذهبی و متدینین داشت. از جمله انتقاداتی که این نوع افراد به برنامه مذکور داشتند مربوط می شد به نمایش تجربه گرانی از ادیان و مذاهب دیگر که از قضا مشاهدات مثبتی از عالم پس از مرگ داشته اند.

این امر موجب ایجاد هراسی در برخی متدینین شده بود مبنی بر اینکه مبادا مخاطبین با دیدن این بخش های برنامه مذکور، در خاتمیت دین اسلام و منحصر بودن حقانیت در آن تردید نمایند. و به قولی موجب ترویج عقاید تکثرگرایانه و تایید تفکر پلورالیزم دینی گردد. لیکن باید گفت این هراس در واقع ناشی از جهل نسبت به نظر اسلام در خصوص دو مسئله‌ کلامی بسیار مهم یعنی «مسئله حقانیت ادیان» و «مسئله نجات پس از مرگ» است.

«مسئله نجات» و تمایز آن از مقوله «حقانیت ادیان» پاسخ بسیاری از شبهات این روزهای انسانِ مدرنِ دین مدار، در فضای حقیقی و مجازی است. شبهاتی از این دست که آیا میان هشت میلیارد نفر انسان روی کره زمین، فقط ما اهل نجات و سعادت اخروی هستیم؟ یا اینکه آیا خداوند همه این جمعیت میلیاردی را طفیلی ما آفریده است؟ حال آنکه بسیاری از انها پیشرفته تر و مرفه تر از ما هستند! یا اینکه چگونه ممکن است در روز بازپسین یک فرد مسلمان بدکار از یک غیرمسلمان نیکوکردار سعادتمندتر باشد؟

تبیین نوع نگاه اسلام به این موضوع، راه را بر بسیاری تفسیر های غلط تکثرگرایانه از اسلام می بندد ولذا از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.

توضیح اینکه در میان ادیان مختلف نسبت به مقوله «حقانیت» و «نجات» به طور کلی سه نوع دیدگاه وجود دارد:

اول، انحصار گرایی یعنی محدود دانستن حقانیت و نجات به پیروان یک دین

دوم، تکثر گرایی یعنی نامحدود دانستن حقانیت و به تبع آن نجات در یک دین

و سوم، شمولگرایی یعنی محدود دانستن حقانیت به یک دین و نامحدود دانستن نجات و رستگاری

نظر اسلام دراینباره از سنخ شمولگرایی است ولی نه مانند مسیحت شمولگرا! همچنانکه نظر اسلام در مسئله حقانیت انحصار گرایانه است ولی نه مثل یهودیت انحصارگرا!

موضع اسلام در مسئله حقانیت ادیان ازین قرار است:

اولا، هیچ کدام از ادیان غیر الهی یا ادیان الهی تحریف شده، راههایی به سوی حق نیستند.

ثانیا، تمامی ادیان و شریعتهای الهی تحریف نشده؛ علی رغم اینکه برحق هستند، اصول بنیادین آنها مشترک است و اختلاف آنها صرفا در احکام است؛ لیکن به عصر خاصی اختصاص دارند و صرفا در زمانه خودشان برای هدایت بشر کافی بوده اند. لذا در هر عصری علاوه بر اعتقاد به حقانیت تمامی ادیان پیشین، ایمان و التزام به دین خاتم نیز لازم و ضروری است.

ثالثا، در عصر خاتمیت، یعنی از بعثت حضرت رسول(ص) تا انقراض عالم، دین و مذهب برحق دین اسلام است. لذا پیام آن حضرت به هر کس برسد، او موظف است آنرا بپذیرد؛ زیرا مصداق اسلام عام در این عصر، شریعت آن حضرت است.

 اما هرچند اسلام حقانیت در هر عصر را منحصر به دین خاتم همان عصر می داند لیکن اینگونه نیست که صرفا پیروان دین خاتم را اهل نجات بداند.

از منظر اسلام کلیه افراد ذیل، اهل نجات خواهند بود:

١) پیروان شریعت اسلام از عصر بعثت حضرت محمد(ص) تا انقراض عالم به شرط ایمان قلبی و عمل صالح

٢) پیروان هر یک از انبیاء الهی دیگر در عصر خودشان، به شرط ایمان قلبی و عمل صالح

و... 

٣) قاصران یعنی کسانی که به هر دلیل در شناخت شریعت یا مذهب حق، قصور داشته اند، و نه تقصیر! 

منظور از قصور یعنی دست خودشان نبوده و مختار نبوده اند. حال این قصور چه به علت نرسیدن پیام دین حق به آنها باشد و چه هر دلیل غیر ارادی دیگری...

باز از نظر دین اسلام صرفا افراد ذیل اهل عذاب خواهند بود:

١) اهل جحود: کسانی که پس از دستیابی به حجت الهی و دین حق، عمدا آنرا انکار کرده اند.

٢) کسانی که ایمان آورده، اما اعمال ناشایست انجام داده و توبه و جبران نیز نکرده اند.

۳) مقصران: کسانی که علی رغم توانایی بر شناخت حجت الهی و دین حق، از تلاش برای یافتن آن خودداری نموده اند.

نکته بسیار مهم اینکه؛ بنظر حکمای مسلمان همچون ابن سینا و صدرالمتالهین، اکثریت مردمی که به حقیقت اعتراف ندارند از دسته قاصرین هستند و نه مقصرین! 

چنین اشخاصی اگر موحد و خداپرست نباشند، عذاب نخواهند شد؛ هرچند به بهشت هم نمی روند ولی اگر به خدا و روز جزا معتقد باشند و عملی را برای خداوند انجام دهند، پاداش نیک عمل خود را دریافت خواهند کرد و حتی می توانند اهل نجات باشند.

دانستن این موضوع برای مسلمانان زمانه ما که به واسطه غلبه رسانه و اکثریت جمعیت غیرمسلمان جهان به شدت در معرض عقاید سکولاریسمی یا پلورالیزمی هستند بسیار مهم است. اینکه بدانند قرار نیست این جمعیت چند میلیارد نفری غیرمسلمان یا غیرشیعه یا غیرمسجدی و غیرهیئتی و... همه به جهنم بروند و اینگونه نیست که صرفا خودشان تافته جدابافته باشند و مابقی مردم اهل عذاب! 

بلکه چه بسا بر اساس قاعده قرآنی لایکلف الله نفسا الا وسعها خودشان و خودمان با توجه و تناسب به آنچه خداوند از اسباب هدایت و رستگاری در اختیار ما قرار داده و استفاده نکرده ایم اهل عذاب باشیم و دیگرانی که فاقد این عنایات الهی بوده اند و علی رغم آن فقدان ها آنچه خداوند در اختیارشان قرار داده را به کار بسته اند، اهل نجات باشند.

با توجه به مطالب گفته شده هیچ ایرادی ندارد که یک مسلمان نه چندان مذهبی و یا حتی یک غیرمسلمان در تجارب نزدیک به مرگش اوضاع و احوال خوبی داشته و یک فرد مسلمان هیئتی برعکس باشد. 

هرچند باز هم تاکید می کنم این تجربیات حجیت معرفتی ندارند و حتی چنانکه گفته شد صحت تمام آنها را نیز نمی توان تایید نمود. بلکه این کلیت آنهاست که ارزش اپیستمولوژیک فوق العاده مهمی دارد.

دعوا بر سر «کتابفروشی»

محمد دهداری، سه شنبه، ۹ شهریور ۱۴۰۰، ۰۶:۲۱ ب.ظ، ۰ نظر

اخیرا شبکه چهار فیلمی تحت عنوان «کتابفروشی» تولید سال 2017 به کارگردانی کارگردان پرکار اسپانیایی خانم ایزابل کوکسیت را به نمایش گذاشت. فیلم بر اساس رمانی با همین نام به قلم نویسنده شهیر انگلیسی خانم پنلوپه فیتزجرالد، ساخته شده است. «کتابفروشی» داستان بیوه زنی(با بازی امیلی مورتیمر) را روایت می کند که به شهر ساحلی کوچکی در انگلستان برای سکونت نقل مکان کرده تا در خانه ای متروکه و نمور هم زندگی کند و هم یک کتابفروشی مبتنی بر علایق شخصی خود افتتاح نماید. این تصمیم وی با مخالفت زنی متنفذ و ثروتمند که با همسر ژنرال خود در همان شهر زندگی می کنند مواجه می شود. آنها می خواهند آن خانه متروک را به مرکز هنرهای معاصر تبدیل کنند. این دو طرف ماجرا دو قطب مثبت و منفی داستان را شکل می دهند. زن و شوهری ثروتمند، ذی نفوذ، سنتی و دیکتاتور منش که مخالف نهاد علم و آگاهی هستند و زنی تنها، روشنفکر، منطقی، خوش اخلاق و عاشق و علاقه مند به کتاب و کتابخوانی و کتابفروشی! 

تا اینجای داستان غیر از اشاره ای گذرا به کتاب «فارنهایت 451» که در اینگونه مواقع همواره نقش سمبولیک خود را به خوبی ایفا می کند موضوع خاص دیگری ندارد. 

داستانی معمولی با ریتمی کند و یکنواخت و با پرداخت و کارگردانی البته قابل قبول و قاب های زیبا از مناظر طبیعی اطراف شهر ساحلی هاردبروی انگلستان... تا اینکه زن کتابفروش تصمیم می گیرد رمان لولیتا اثر ولادیمیر ناباکوف را به تعداد زیاد برای فروش در شهر کوچک محل سکونتش سفارش دهد. در همین راستا با تنها حامی و اصلی ترین مشتری خود در شهر که پیرمردی منزوی و ثروتمند است مشورت می کند. مشورتی با این مضمون که: آیا این کتاب، کتاب خوبی است؟ و آیا برای فروش در این شهر کوچک مناسب است؟ جالب اینکه این پرسش را در چند موقف مختلف تکرار می کند تا مخاطب را کنجکاوتر و در نهایت شیرفهم تر نماید. و بالاخره پاسخ پیرمرد کتاب خوان که اکنون به خانم کتابفروش علاقمند هم شده، در مهمانی دونفره ای که برای همین موضوع ترتیب داده اند این است که: «بله! هم کتاب، کتاب خوبی است و هم برای فروش در این شهر مناسب است. هرچند ممکن است مردم این شهر معنای کتاب را نفهمند.»

خوب اگر کسی با این رمان آشنایی نداشته باشد به درستی متوجه دال مرکزی داستان «کتابفروشی» نمی شود. کتاب ناباکوف از بحث برانگیزترین آثار اروتیک ادبیات کلاسیک و آکنده از مایه های شهوانی است. داستانی درباره تمایل بیمارگونه یک استاد ادبیات روان پریش به دختربچه‌های ۹ تا ۱۴ ساله است که نهایتا به سوء استفاده جنسی طولانی مدت از دختربچه ای که حکم دخترخوانده اش را دارد می انجامد. 

کتاب لولیتا در زمان انتشارش یعنی سال ۱۹۵۵ هم واکنش های متناقضی را درپی داشت. هم توسط منتقدان مدعی روشنفکری و مدرنیسم تحسین شد تا جایی که آنرا از جمله شاهکارهای ادبیات داستانی کلاسیک قرن بیستم یا در رتبه چهارم بهترین رمان انگلیسی زبان کتابخانه مدرن خواندند و هم توسط اخلاق گراهای سنتی که انتشار چنین داستانی را برای جامعه مضر می دانستند با واکنش های تندی مواجه گردید تا جایی که در ابتدا در پاریس موهن تشخیص داده شد و فروش آن ممنوع گردید و کمی بعد در انگلیس، آرژانتین، نیوزیلند و آفریقای جنوبی نیز اجازه فروش نیافت.

لذا موضوع فروش لولیتا در میانه نبرد میان آگاهی و آگاهی ستیزی قطب خیر و شر داستان «کتابفروشی» به نوعی اعلام موضع مولف داستان و فیلم نسبت به مقوله اخلاق گرایی در ادبیات و هنر است. ایما و اشاره های فراوان دیگری نیز در اثنای فیلم، مؤید این برداشت می باشد.

بالاخره جدال میان دو قطب داستان پس از عرضه کتاب لولیتا بالا می گیرد و‌ زن ثروتمند داستان، ازدحام ناشی از فروش لولیتا در پیاده رو مقابل درب کتابفروشی را بهانه کرده و از زن کتابفروش شکایت می کند و داستان تا آنجا پیش می رود که به هر ترتیبی شده مکان کتابفروشی را از چنگ قهرمان قصه درمی آورند. 

نهایتا دخترک نوجوانی که پادویی مالک کتابفروشی را می کرد با هدف جلوگیری از بهره مندی زن ثروتمند از مکان کتابفروشی، آنجا را به آتش می کشد. 

و در آخر نیز متوجه می شویم که صدای نریشن فیلم در واقع متعلق به همان دخترک است که اکنون دیگر بزرگ شده و در کتابفروشی متعلق به خودش در حال روایت داستان قهرمان دوران نوجوانی ش است.

فیلم در مجموع چندان اثر شاخصی محسوب نمی شود ولی برای بنده از جهاتی قابل توجه بود. از حیث اینکه یکی از موضوعات مورد مناقشه داستان، فروش کتاب لولیتا و جنجال های حول آن است. همچنین اینکه شاکله کلی داستان من را به یاد فیلم دیگری با مضمونی بسیار مشابه به نام «شکلات» با بازی ژولیت بینوش و جانی دپ انداخت. در شکلات البته مایه های ضد دینی کمی صریح تر بود. آنجا آنتاگونیست داستان اصلا یک مرد کشیش است و اولین تقابل وی با زن پروتاگونیست داستان بر سر کلیسا نرفتن او... ولی کتابفروشی خیلی با ظرافت بیشتری محتوای ضد اخلاقی خودش را زیر لایه ای از ادا و اطوارهای روشن‌فکرمآبانه آنهم در تقابل میان دو زن، پنهان نموده است. 

در نهایت باید گفت یقینا ناظران پخش صدا و سیما با رمان ناباکوف و فیلم مشهور کوبریک که بر اساس آن ساخته شده آشنایی داشته اند و لذا نمی توان گفت معنای سمبولیک فیلم کتابفروشی را متوجه نبوده اند. پس چرا اجازه پخش چنین آثاری را به راحتی صادر می کنند؟!

عجیب اینکه این روزها مواردی ازین دست در صدا و سیما زیاد دیده می شود. همین چند وقت پیش هم فیلم سینمایی دیگری به نام سامرلند با مضمون همجنسگرایانه از شبکه امید با سانسور و حذفیاتی به عنوان یک اثر در ژانر تینیجر جا زده و پخش شد و صدایی نیز از کسی درنیامد. جالب اینکه آخرین اثر ایزابل کوکسیت کارگردان زن کتابفروشی نیز مضمونی به شدت همجنسگرایانه دارد.

القصه اینکه سینمای غرب اعم از آمریکایی و اروپایی با تمام توان در حال کار فرهنگی متناسب با نظام ارزشی پذیرفته شده خودشان است و در مسیر جهانی سازی سبک زندگی مطلوبشان تمام تلاش خود را می کنند. ازین سو اما ما هیچ تلاش ایجابی جدی که نمی کنیم هیچ! محصولات جهت دار و ایدئولوژی زده آنها را نیز با دست خود به خورد مخاطب می دهیم.

جوکر؛ هشدار یا تمجید!؟

محمد دهداری، سه شنبه، ۱۲ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۵۲ ب.ظ، ۰ نظر

بالاخره تحت تاثیر به به و چه چه رفقای جان و با تاخیری نچندان زیاد جوکر را دیدم. از نظر فنی خوب علی رغم فقر دانشی که دارم و با مدد از تحلیل ها و نقدهای صاحبان دانش در این حوزه، فیلم را قابل توجه و قوی یافتم. ولی محتوای آن بدجور توی ذوقم زد. به نظرم هرچند ممکن است مولف گرایشات چپ هم داشته باشد ولی بر خلاف برخی رفقا که جوکر را بر علیه لیبرالیسم تحلیل کرده اند بنده فیلم را بر علیه هر نوع نظم اجتماعی دیدم. آن هم با منطقی الکن و ناقص! صرفا نالیدن از تبعیض و اختلاف طبقاتی و کوبیدن هر نوع مالکیت و ثروت و نظم... ازین منظر فیلم لقمه بزرگتر از دهانش برداشته است. ای کاش جوکر به جای تمجید و توصیه به آنارشی، صرفا مراحل پیدایش یک روانی آنارشیست را در میان جامعه ای فاسد شرح میداد. خروجی میشد اینکه صرفا هشداری باشد! هشداری با این مضمون که اگر اوضاع با همین منوال ادامه پیدا کند چنین موجوداتی ظهور خواهند کرد و این ناگزیر خواهد بود. ولی فیلم ادعاهای بزرگتری دارد... جوکر خیلی گنده گویی کرده و این گنده گویی را هم به خوبی به فرم درآورده است. ولی محتوا ظرفیت چنین حرفهایی را ندارد.
گنده گویی فیلم تمجید آنارشی و مخالفت با نظامات اجتماعی حالا از هر نوعی است. این هم محدود به کشورهای غربی نیست چراکه تبعیض و اختلاف طبقاتی محدود به کشورهای غربی نیست. هر کس با چنین مقولاتی مشکلی دارد و سودای عدالت در سر، ممکن است با جوکر هم داستان شود. حتی در کشوری مثل کشور ما که نظامات اجتماعی و سیاسی مستقر به طور رسمی هیچ نسبتی با لیبرالیسم ندارند.
فارغ از اینکه آیا آنارشی فی الواقع راه حل مناسبی برای اوضاع نابسامان فعلی هست یا نه، نکته آن است که این ادعاها برای محتوای فیلم بزرگ است. بله! فرم از پس این گنده گویی ها برآمده و اصلا دلیل بنده برای انتساب چنین گنده گویی های به فیلم همین قوت فرم اثر است. لیکن محتوا آنقدر عمیق و دقیق نیست که از پس این حرفها بربیاید.
آن نکات دقیقی که تحلیل گران و منتقدین درباره وجوه تکنیکال جوکر گفته اند از دکوپاژ گرفته تا سناریو، از قاب بندی ها و رنگ بندی ها و سنبل سازی ها و نور پردازی و خصوصا موسیقی گرفته تا منطق روایی و شخصیت پردازی و ریتم و تدوین... اینها همه و همه در خدمت همان گنده گویی است. اینها همه حاکی از یک بیانیه است. یک مانیفست. یک توصیه نامه. اینها همه به خوبی از پس ادعای فیلم برآمده اند. ولی محتوا الکن است. سطحی و دم دستی است.
اینکه پرسوناژ اصلی را بگذاریم وسط معرکه و هرچه بدبختی و نکبت و کثافت را هوار کنیم بر سرش و بعد تبدیلش کنیم به رهبر یک جنبش آنارشیستی که کلیه دست آوردهای تمدن بشری را تهدید می کند شاید از نظر شخصیت پردازی و منطق داستان درست باشد ولی از منظر تحلیل محتوا و نسبت میان آن با هدف و ادعای فیلم خیر!
اگر مدعای فیلم در حد هشدار باقی می ماند قابل پذیرش بود. برداشت من اینگونه است که صرفا در حد هشدار باقی نمانده. بلکه تمجید است! توصیه است! یا حداقل مخاطب عام مثل بنده اینطور برداشت می کند.

دستورالعملی برای چگونه گناه کردن!

محمد دهداری، چهارشنبه، ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ق.ظ، ۱ نظر

ابتدای امر این توضیح لازم است که نوشته حاضر نوشته یک فرد گناهکار سراپا تقصیر و قصور است. نوشته ای در خصوص گناه از فردی آلوده به انواع گناه! و اینکه در واقع قصدم آموزش چگونه گناه کردن نیست لیکن می خواهم به افرادی که مانند خودم توانایی گناه نکردن ندارند یاد بدهم چگونه کمتر گناه کنند و در همین راستا چه گناهانی را کاملا کنار بگذارند. به نظرم جا دارد که یک رساله جامع راجع به این موضوع نوشته شود. بنده مدتها به آن فکر کرده ام و آنچه می نویسم از سر دقت و تأمل فراوان است. اصل مطلب این است که گناهان و معاصی هرچند آز آن جهت که همگی نافرمانی در محضر خدای تعالی شأنه هستند، با هم تشابه دارند، لیکن از منظری دیگر تفاوت هایی نیز دارند. تفاوت هایی که توجه به آنها شاید سبک گناه کردن ما و به قولی زندگی ما در بعد معصیتی! آنرا(در مقابل بعد طاعتی) دچار تغییر کند. تفاوت مد نظر این نوشته ناشی از سطح و میزان اختیاری است که فرد گناهکار در ارتکاب گناه از آن بهره مند بوده است.

به تعبیر بهتر گناهان از این منظر دو دسته اند:
یک دسته گناهانی هستند که انسان به گونه ای تحت فشار یا اضطرار یا به سبب رفع نیازی مادی به آنها دست می آلاید. البته منظور از اضطرار اینجا آن اضطراری نیست که اصل گناه بودن فعل را مرتفع نماید!

مثلا کسی که به جهت فقر دزدی می کند و البته اگر اراده قوی و عزم جزم داشته باشد می تواند یک کار شرافتمندانه هم دست و پا کند که البته سختی هایی به همراه خواهد داشت. ولی به هر حال دزدی را به جهت رفع نیاز مادی انجام می دهد. یا جوانی که به دلیل عدم برطرف شدن نیاز های غریزی اش و تحت فشار بسیار زیاد شهوت افکار یا اعمال ناصواب ازو سر میزند. یا فردی که در زمان عصبانیت و تحت فشار عصبی گناهی را مرتکب می شود و حال آنکه واقعا اختیار چندانی بر رفتار خود نداشته است. یا کسی که به دلیل نیاز مالی شدید نزول می کند یا رشوه می گیرد یا می دهد و ... .
ولی دسته دیگری از گناهان هم هستند که انگار افراد کاملاً بی دلیل و از روی سرخوشی و بیخیالی و شاید هم عادت انجام می دهند. این دسته گناهان در واقع از روی مرض مورد ارتکاب قرار می گیرند و گناهکارانی که مرتکب آنها می گردند به واقع مریض هستند. چرا که این قبیل معاصی هیچ نیازِ حتی مادی از گناهکار برطرف نمی کنند و فرد گناه کار، در کمال اختیار و فارغ البال و البته با کمال میل در محضر خدایِ متعال و مقابل چشمِ فرشتگانِ الهی، کل جهان خلقت را به سخره گرفته و مرتکب آنها می شوند.

نکته مهم آنجاست که اتفاقا این دسته دوم از نظر کمیت، اکثر گناهان ما را شامل می شوند. مثلا اکثر غیبت کردن ها! مثلا دروغ های بی دلیلِ بعضا از روی عادت! مثلا بددهنی و فحاشی های روزمره که برای بعضی ها تبدیل به نوعی شوخی شده! مثلا حرف لغو و چرند و پرند گفتن های بی جهت! مثلا بدحجابی های هنجارشکنانه! مثلا گوش دادن به موسیقی های حرام! مثلا قضاوت های بی جا و اظهار نظر های سوء و بدون اطلاعات کافی راجع به دیگران(خصوصا در مسایل سیاسی)! ترک عباداتی مثل نماز آنهم در کمال اختیار!
و...
زیاد پیش آمده که راجع به برخی از این گناهان دسته دوم به برخی رفقا تذکر داده ام. معمولا جوابشان این بوده که ای بابا! بی خیال! مملکت را دزدها و اختلاس گران بلعیده اند، تو به این یک گناه ناچیز ما گیر داده ای!؟ یا اینکه حالا ما همه کاراهایمان درست است فقط مانده همین یک گناه را ترک کنیم!؟
بنده هم در پاسخ مکرراً گفته ام:
من در زندگی شخصی خود یک دستورالعمل برای گناه کردن دارم! بله! دستورالعملی برای چگونه گناه کردن! سر دفتر این دستوالعمل نیز یک جمله قصار از خودم نوشته ام و آن اینکه: «گناه هم اگر می کنی، گناهی بکن که بیارزد!»
به عبارت دیگر در ابتدا سعی می کنم گناه نکنم. کلا! لیکن از آنجا که اراده همچو منی حد و وسعی دارد و انسان ممکن الخطاست تمام سعی خود را صرف می کنم تا از این قسم گناهان دسته دوم که به ظاهر کوچک هستند و البته ضرورتی هم ندارند مرتکب نشوم. بد نیست این را هم بگویم که از این منظر است که انسان حکمت برخی احادیث را که مثلا گناه به ظاهر کوچکی مثل غیبت را مانند "زنای با محارم در خانه خدا" عنوان نموده اند درک می کند. چرا که انسان در ارتکاب این قبیل گناهان هیچ گونه جبری و هیچ درجه ای از ضرورت ندارد. و در کمال اختیار و کاملاً از روی بی توجهی و دهن کجی به فرامین الهی، مرتکب این گناهان می گردد و این به نظر حقیر، فراتر از معصیت است و شاید بتوان گفت نوعی توهین به محضر خداوند متعال محسوب شود. نستجیر بالله!

باری! فایده اصلی دستورالعمل مذکور این است که اگر روزی هم مجبور شدیم در حضور اضطراری، گناهی از آن گناهان دسته اول انجام دهیم چوب خطمان پیش خدای غفارالذنوب پر نشود و جایی برای توبه باقی مانده باشد إن شاءالله.

فایده دیگر این شیوه گناه کردن نیز آن است که روحیه انسان با گناه انس نمی گیرد و وقتی هم گناهی از وی سر زد خرابکاری خودش را خواهد فهمید و راحت تر به مسیر توبه بازخواهد گشت!

و فایده سوم نیز اینکه از قِبَلِ فایده اخیرالذکر، گناهان کوچک و بزرگ خود را توجیه نخواهد کرد و منکر معاصی خود نخواهد شد که این نیز از آفات ویژه حیات دینی انسان مسلمان معاصر است. امروزه دیگر کسی زیر بار گناه بودن معاصی خود نیز نمی رود و به طرق مختلف و با توسل به انواع و اقسام توجیهات عوامانه و حتی شبه علمی، گناه بودن آنها را زیر سؤال می برد و منکر می شود. و این مهم است که بدانیم پذیرش خطا اولین گام در بازگشت از آن و عدم ارتکاب مجدد آن است.
نکته آخر اینکه امید فرد گنهکاری مثل بنده حقیر بر آن امر استوار است که اگر آدمیزاد، همین گناهان کوچک بی دلیل را ترک کند، چه بسا اندک اندک خداوند اراده ترک آن گناهان بزرگ و اضطراری را نیز به وی عطا نموده تا آن زمانی که تحت فشار است، آنجا که همه میلغزند نیز مقاومت نماید.
شخصی از مرحوم آیت الله بهجت، رضوان‌الله تعالی علیه پرسید: "شخصی که ایمان بسیار ضعیف دارد، چگونه اراده را قوی کند تا هرکاری را انجام ندهد و حتی بتواند از کارهایی که خارج از اختیار اوست جلوگیری کند؟"
آن پیر روشن‌ضمیر در پاسخ، جمله‌ای کوتاه بیان کرده‌اند که به واقع راه نجات انسان در آن نهفته است: "در آنچه تحت اختیار اوست، اختیارا خلاف رضای خدا را به‌جا نیاورد، همین راه نجات است." (پرسش‌های شما و پاسخ‌های آیةالله بهجت، جلد اول)
بی‌شک این منطقی‌ترین راه برای تقویت ایمان و عملی‌ترین آنهاست. امید است که شخص با به کار بستن این دستورالعمل به مرور بر نفس خویش غلبه کرده و زمام آن را به دست گرفته و همین راه نجات واقعی انسان خواهد بود.

خدا به همه مان توفیق ترک گناه بدهد. إن شاء الله.