سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


مشکل ما با اسرائیل

محمد دهداری، دوشنبه، ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۱ نظر

قبل نوشت:
این یادداشت از جمله یادداشتهای وبلاگ قبلیمه که الان دیگه خراب شده و به همین دلیل تصمیم گرفتم در این وبلاگ هم داشته باشمش.
نوشتار:
دوران دبیرستان دبیری داشتیم که همسایمون هم بود. فکر کنم لیسانس جامعه شناسی داشت، خودش رو هم بچه حزب اللهی می دونست، خیلی هم به قول بر و بچ اهل حال بود. خوب قرآن می خوند و اینقدر به قواعد تجویدی مسلط بود که به ما قران هم درس بده، گاهی دروس دینی و بینش اسلامی رو هم خودش تدریس می کرد. خلاصه اون موقع یکی از اونایی بود که من بهشون می گفتم مذهبی، البته اینم باید بگم که اونوقتا یکم روحیات لیبرالی قاطی کار من بود و با الان خیلی توفیر داشتم.
بگذریم، یه بار کامپیوتر این بنده خدا خراب شد و مثل خیلی بارهای قبل بنده رو خواست که فلانی بیا و تعمیر کن، و ما هم به سنت استاد و شاگردی اطاعت امر کردیم. اون روز نمی دونم بحث روز چی بود که در حین ور رفتن با کامپیوتر ایشون، بحث سیاست بین الملل به میون اومد و ایشون هم عنان سخن رو به دست گرفت تا اونجا که در مورد فلسطین مطلبی گفت که من البته اون موقع دلیلی برای مخالفت باهاش نمی دیدم ولی بعدها وقتی که مطالعه بیشتری کردم و اطلاعات سیاسیم به تبع حضور تو دانشگاه کمی تا قسمتی افزایش پیدا کرد، نظرم درباره این موضوع و همینطور اون بنده خدا به کلی متحول شد. ایشون اینطور فرمایش می کردن: «آقا جون چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. در این وا نفسای اقتصاد داخلی ببین چطوری پول بیت المال رو میفرستن فلسطین و لبنان و امثالهم» و اینکه «آخه چقدر ما باید تو دیپلماسی خارجیمون سنگ اونا رو به سینه بزنیم» و مطالبی از این دست. البته الان در لبنان و فلسطین اینقدر وضع قمر در عقربه که اینطور حرفها رو فقط یه سری آدمای خاص و یا بعضی نشریات خاصتر میگن و می نویسن ولی قبلا ها از این تیپ حرفها زیاد نوشته و زده میشد و بعدها هم که قمر از عقرب دربیاد دوباره نوشته و زده خواهد شد. البته من نمی خوام به این معضل بپردازم که تو کشور ما همه برای هر کاری تئوریسینند و صاحب نظر، که مجال دیگری میخواد، من از منظر دیگه ای میخوام به موضوع بپردازم.
من به این شبهه دو نوع جواب برای دو نوع مخاطب دارم. اگه شما از اون دسته آدمایی هستین که مثل این دبیر ما، حداقل تدینی ازتون انتظار میره، هر دو جواب زیر رو می تونید بخونین، در غیر این صورت جواب اول چندان بکارتون نمیاد، دومی رو بخونین:

اول: حتما برادرها و خواهرهای عزیز مستحضر هستن که مشکل ما با اسرائیل فراتر از یک اختلاف دیپلماتیک ساده و حتی پیچیده است، ببینید اسلام و صهیونیزم هر کدوم یه مکتب به حساب میان و هر کدوم باید ها و نبایدهایی رو اقتضا می کنن، به این بایدها و نبایدها که در عرصه بین الملل هم نمود پیدا می کنه ایدئولوژی گفته میشه. مشکل ما با اسرائیل هم درست از همین جا شروع میشه، یعنی از جایی که اسلام به ما دستوراتی داده و یهودیت تحریف شده هم به صهیونیستهای غاصب دستوراتی، که این دستورات در تقابل با هم هستند. صهیونیستها تحت تاثیر تورات و کتابهای دیگه ای مثل تلمود (رساله عملیه یهود) هست که به اعمال وحشیانه ای مثل آنچه این روز ها شاهد هستیم، دست میزنند و این ایدئولوژی اوناست که به اینگونه توحشی رهنمنشون می کنه. از طرف دیگه اسلام هم برای ما فرامینی داره که رفتار سیاسی بین المللی خاصی رو اقتضا می کنه، از جمله ظلم ستیزی، گرفتن دست مظلومان، مادی ندیدن معادلات هستی، توکل بر خدا و ... . مگر ظالمتر از اسرائیل در زمان ما هست؟ یا ستمدیده تر از مردم مظلوم فلسطین و لبنان؟ و آیا این نحوه نگریستن به دنیا و در نظر نگرفتن نقش خدا در معادلات جهان از مصادیق سکولاریزم نیست؟ ملاحظه می کنید که این تقابل ایدئولوژیک وظایفی را برای ما به همراه داره. زیاده گویی نمی کنم که در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
دوم: توجه داشته باشید صهیونیزم در مبانی اعتقادی یک تفکر تمامیت خواهه، مثلا بر خلاف تصور غالب که ارض موعود اونا رو از نیل تا فرات میدونه، صهیونیزم همه زمین رو ارض موعود و متعلق به یهودی ها می دونه. در تورات علاوه بر آیات زیادی که ارض موعود رو سرزمین کنعان(سرزمینی از نیل تا فرات یا به قول یکی از مسئولین اسرائیل تا ترکیه یا به قول دیگه ای تا شیراز خودمون) معرفی کرده، آیات فراوان دیگه ای هست که اصولا هیچ حقی برای غیر یهود باقی نمی ذاره چه رسد به مالکیت زمین، صهیونیستها به استناد این آیات اصلا غیر یهودی رو انسان نمی دونن تا براش حقی قائل باشن:

«امتها را به میراث تو خواهم داد، و اقصای زمین را ملک تو خواهم گردانید» مزامیر، باب دو، آیه هشت

«بدان که امروز تو را به امتها و ممالک مبعوث کردم تا از ریشه برکنی و منهدم سازی و هلاک کنی و خراب نمایی» ارمیا، باب یکم آیه ده

و قضیه ارض موعود فقط یه گوشه از اعتقادات انحرافی اوناست. استنادات بیشتر برای این دعاوی رو در یه پست دیگه خواهم آورد.
البته لازم بذکره سران سیاسی اونا در عمل بسیار پراگمات هستند و هرجا لازم بدونند همین اعتقادات مورد ادعای صهیونیزم رو فراموش کرده و برای بقای این غده سرطانی از هر گونه عقبنشینی فرو گذار نمی کنند، مثل قضیه عقبنشینی از جنوب لبنان که شکست ایدئولوژیک بزرگی برای اونا بود. ولی از طرف دیگه اونا در شعار بسیار به این مبانی پایبندند و همین شعار هاست که این جمع جنایتکار رو دور هم جمع کرده و هر عقبنشینی از این شعارهای تمامیت خواهانه برای صهیونیزم بسیار گرون تموم میشه. 

پس ملاحظه می کنید که تو این تقابل ایدئولوژیک اگه ما هم کوتاه بیایم و اسلام رو ببوسیم و بذاریم کنار، در نهایت اونا بواسطه آنچه در دنیا و در گوش مردمشون به عنوان مبانی اعتقادی فریاد زده و میزنند؛ کوتاه نخواهند اومد و تا رسیدن به همه این آرمانهای جنون آمیزشون دستبردار نخواهند بود. اینجوریه که اون تقابل ایدئولوژیک منجر به یک تقابل وجودی میشه، یعنی وجود ما در تعارض وجود اسرائیل قرار میگیره. درچنین حالتی شرع و دین که نه، عقل و منطق چطور حکم میکنه؟ با توجه به این مسائل این کمکهایی که ما به فلسطین و لبنان که حکم سپری در برابر آرمان تمایت خواه اسرائیل رو دارن، می کنیم؛ کم هست که زیاد نیست.
خدا آخر و عاقبت ما و اون دبیر باحالمون رو ختم به خیر کنه انشاء الله.

مرگ بر سازشکار

محمد دهداری، پنجشنبه، ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۱ نظر

سردار رشید اسلام حاج ابراهیم همت

بسم الله
قبل نوشت:
ایامی را پیش رو داریم که یادآور رادمردانیست که با خون خود درخت اسلام را آبیاری نمودند. بمناسبت این ایام و سالروز عملیات بیت المقدس و بمنظور یادآوری برهه ای از تاریخ این مرز و بوم و جفاهایی که شیطان بزرگ بر ایران اسلامی روا داشت و دشمنی هایی که ابدا به دوستی تبدیل نخواهد شد و نیز یادآوری رفتار منافقانه بعضی افراد و گرو ه ها و ... و هم تذکر به کسانی که کور کورانه در سراشیبی وابستگی های سیاسی و حزبی پشت سر بعضی افراد خودفروخته ی سازشگر ِ خائن براه افتاده و حتی عقلشان را به دست احساسات فلسفی تحقیر شده در برابر غرب سپرده اند؛ در این یادداشت یکی از سخنرانی های شهید بزرگوار حاج محمد ابراهیم همت را وبلاگی می کنم و اینکه آنهمه مقصود و منظور چگونه در این سخنرانی جمع شده را اگر بخوانید،  خواهید فهمید.
نوشتار:
سخنرانی فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله ص برای بسیجیان دریادل قبل از شروع عملیات پیروزمندانه والفجر:

صحبت را با نام خدا آغاز می کنیم؛ با درود بر خمینی عزیز، این زاهد پرهیزگار و متقی رنج کشیده سالیان دراز، ولی فقیه و آقا و سرور؛ و با سلام بر همه شهدای گلگون کفن تاریخ اسلام... .
قبل از صحبت از مانور، بهتر است به رویدادهایی که درمملکت پیش آمد و نظامی که درگذشته داشتیم اشاره کنیم. آمریکا در منطقه خاورمیانه از ایران و مصر و اسرائیل مثلثی تشکیل داده بود... . سقوط رژیم شاه بواسطه آن حرکت عظیم و آن شتاب سریع و پویای انقلاب اسلامی، چنان آمریکای جنایتکار را به وحشت انداخت که قدرت تفکر و خلاقیت و طراحی منسجم و منظم را از او گرفت. این یکی از خصلتهای ویژه و بزرگ انقلاب است. آمریکا که نمی توانست این جریان را با این عظمت تحمل کند، به انواع دسیسه ها دست زد. دسیسه اول به سازش کشیدن انقلاب بود و آمریکا در یک مجموعه کلی، رسیدن به دو هدف را دنبال می کرد. که یکی کند کردن حرکت انقلاب اسلامی و دیگری به سقوط کشاندن انقلاب اسلامی بود.
در روند اول کند کردن انقلاب ، با شیوه های سازش و نهایتا با تحمیل جنگ خواست به مقصود برسد. آمریکا شیوه ها را یکی یکی تجربه می کرد. و در این تجربیات مداوم، از حرکتهای سیاسی و اقتصادی و نظامی هم بی بهره نبود. ابرقدرت جنایت کار توسط مارهایی که از قبل پرورش داده بود(اقدام به اینکار کرد)، و در تمام انقلابهای دنیا به محض اینکه در یک کشور مستضعفی انقلابی رخ داده و حرکتی شده با عناصر از پیش تربیت شده، حتی چریک تربیت شده آمریکایی دست بکار شده تا باعث توقف حرکت و سقوط انقلاب شود.
از آنجا که انقلاب اسلامی با عظمت تر پویا تر و با محتواتر و بدون وابستگی مطرح شده است، آمریکا مجبور شد که دستش را رو کندو می خواست نظیر حرکتی که درزمان مصدق شد، در زمان استقرار نظام جمهوری اسلامی هم بشود؛ یعنی یک روند به سازش کشیدن با استفاده از گروهک هایی چون نهضت آزادی یا جبهه ملی به همراه توطئه های عناصر آمریکایی مورد نظر بود و ما آن زمان را فراموش نمی کنیم.
ای بسیجیان عزیز بخاطر دارید که قطب زاده مزدور، این مطلب را عنوان می کرد که « ما به فانتونم نیاز نداریم و فانتوم ها را بفروشید.» داریوش فروهر با یک حرکت کوچک نظامی موجب زمینه سازی پاگیر شدن نیروهای نظامی در کردستان گردید. او به کردستان رفت و بجای مذاکره با ملت مستضعف کردستان، با عناصر ساواک و وابسته به آمریکا و عناصری که از قبل با رژیم در ارتباط بودند، ارتباط برقرار کرد و لذا عناصری چون دموکرات و کومله و رزگاری درکردستان شروع به فعالیت و نسخه پیچی کردند و برای براه انداختن یک جنگ کوهستانی در غرب و کردستان و مشغول نمودن قسمت مهمی از توان نظامی مملکت آماده شدند. حرکتی که در کردستان شد نمونه دیگری ازنتیجه عملکرد دولت موقت بود و در کنار مسئله وضعیت قوای نظامی و حمایت از صلح اقدام به اجرای بازی های سیاسی در قبال این امت رزمنده به منظور دور کردن امت از صحنه و به نتیجه رساندن جریان سازش و دریافت یک لقب آمریکایی نمود که به حول قوه الهی و با تلاش ملت و با بیداری و هشیاری امام و با حرکتی که دانشجویان خط امام کردند این توطئه شکست خورد.
حرکت بعدی آمریکا به انحراف کشیدن انقلاب بود و این از کسی ساخته نبود مگر بنی صدر. شاید برادران بخاطر داشته باشند درزمانی که بنی صدر روی کار آمد مردم _ همان زمان که دوره بازرگان بود_ بنی صدر را مردی لایق می دانستند که می تواند کار کند. بنی صدر انتخاب شد ولی حرکت بنی صدر و راهی که او می پیمود و در کنا آن حرکت منافقین، که مدارکش موجود است، نشان داد که چنین نیست. طبق مدارک، از بیست و چهار ساعت بعد از ریاست جمهوری بنی صدر، منافقین مستقیما با او ارتباط برقرار کردند و نامه نوشتند که«ما جانب تو را داریم، با ما تماس بگیر و از ما نظر بخواه.» این نشاندهنده این است که بنی صدر آلت دوم حرکت آمریکاست بر علیه انقلاب اسلامی و تلاش او برای به انزوا کشیدن انقلاب و به سقوط کشیدن آن.
این حرکت را آمریکا زمانی تجربه می کرد که در کنارش تحریم اقتصادی نیز به اقتصاد مملکت ضربه می زد و عدم تبادل بازرگانی توسط کشورهای خارجی، ما را در مضیقه قرار داده بود.
زمانی که دولت بنی صدر روی کار آمد و لانه جاسوس هم در پایان عمر دولت موقت بازرگان تسخیر شده و دست آمریکا رو شده و گروگانها تحویل داده نمی شوند، از شش ماه قبل از این جریانات عراق بطور کامل آماده بود که به ایران حمله کند... .
... آمادگی قبلی به عراق داده می شود. هیچ کشوری به اندازه آمریکا خبر از سیستم نظامی کشور ما نداشت... . آمریکا، در رژیم شاه در بطن تشکیلات ارتش بود. چنان که اگر زمانی به دولت ایران، یعنی دولت شاه، دستور داده می شد، عراق و کلا دولت بعث عراق تهدید شود و از مرزهای غرب کشور ... ارتش وارد(عراق) شود و بغداد را تصرف کند(اینکار شدنی بود). وقتی که آمریکا بطور کامل از تمام این موارد خبر دارد، این صحنه ها را به عراق تذکر دادند؛ تمام اینها (به عراق) گفته شده بود و این بنا به گفته خود اسرای عراقیست. آنها که در قبل از حمله گوش کرده بودند به تهدید های سیاسی دولت عراق متوجه هستند که عراق آمادگی حمله داشت و غیر از عراق هیچ کشوری این آمادگی را نداشت و آمریکا منتظر فرصت بود. برنامه آمریکا این بود که اگر بنی صدر خائن نتوانست نظام جمهوری اسلامی را به انحطاط بکشاند و سبب سقوطش بشود و اگر آن حرکتهای منافقین در دانشگاه تهران و سخنرانی ها و حرکت های نظامی و آن خیانتهایی که آن در شروع جنگ٬ موجب تأمین نظر آمریکا نشد، جنگ را آغاز کند؛ چرا آمریکا جنگ را آغاز کند؟ بعلت اینکه نظام یک مملکت و سیستم یک مملکت، کمر آن مملکت است و اگر این سیستم و نظام شکسته شود، در حقیقت کمر آن شکسته می شود. و شما برادران عزیز هوشیار باشید ... .
لذا آمریکا این خط را به صدام داد که عراق از غرب تا جنوب 1300 کیلومتر مرز با دشمن که اسمش را گذاشته دشمن فارس، دارد. آمریکا این فکر را به صدام داده بود که ای صدام، تو در مملکتت در شروع جنگ دوازده لشکر داری؛ پنج لشکرت زرهیست، پنج لشکرت پیاده هست و دو لشکر مکانیزه هست و دست نخودره و لشکرهای کامل و از پشتیبانی ناسیونالیستی کشورهای عربی خاورمیانه بهرمندی و پشتیبانی ابرقدرت آمریکا را خواهی داشت. در جنوب، ایران یک لشکر بیشتر ندارد که آن هم بنام لشکر 92 زرهی است. حمله کنید و این لشکر را از هم بپاشید و در عرض 48 ساعت جنوب را از ایران جدا و خود مختار کنید. این حرکت در غرب نیز همینطور پیشبینی شده بود ... . ای عزیزان در شروع حرکت عراق پیش بینی شده بود که در همدان رادار حساسیست و می تواند تمام نیروهای عراقی را که وارد ایران میشوند شناسایی کند. لذا این پیش بینی شده بود که قبل از حرکت، یک کودتا در نوژه بشود که شد و رادار از کار بیفتد و حتی این پیش بینی شده بود که برای تسریع سقوط انقلاب در حرکت نوژه جماران هم هدف قرار گیرد، یعنی همزمان با حرکت نوژه همدان در حین آمادگی دولت و ارتش صدام در نوژه کودتایی شود و هواپیما بلند شود و جماران را بمباران کند و دولت ساقط شود و امام از بین برود و بدنبال این حرکت ارتش عراق وارد ایران شود و گروگانها نجات پیدا کنند و انقلاب ایران ساقط گردد... .
حرکت بعدی، (درباره) همین لشکر 92 زرهی در جنوب بود_که با توجه به خیانتهای دولت موقت، در آینده باید تحلیل شود و درمورد آن کتابها نوشته و در تاریخ انقلاب آورده شود_ و آن این بود که در نظام ارتشی_آن برادران عزیز که خدمت کرده اند خبر دارند_ راننده تانک اگر از اهالی قزوین است ممکن است در لشکر 92 زرهی اهواز خدمت کند. حال اگر این شخص را به شهرستان خودش بفرستند مجبور است از لشکر زرهی برود و در لشکر پیاده خدمت کند. یعنی شخص اگر خدمه تانک هست، باید برود در شهر خودش، در قسمت پرسنلی کار کند و این را آمریکا دقیقا همانطور که در ارتش و سیستم خودش اعمال کرده در ارتش زمان شاه نیز پیاده کرده بود. بعد از انقلاب، دولت موقت این را آزاد کرد و این یک خیانت آشکار بود به انقلاب و شهید سپهبد قرنی به این وضع خیلی اعتراض داشت و آن عزیزانی که از دست رفتند و آن افسران مؤمنی که از اول جنگ بودندو بعد شهید شدند، همه اعتراض داشتند به این مطلب که رها کردن نیرویی که در یک واحد تخصص داشت و سالیان دراز از بودجه مملکت هزینه شده تا آنها نهارت پیدا کنند، اگر اینها را برداریم و بفرستیم شهرستان خودشان، میروند در یک واحد دیگر که در آن تخصص ندارند و این کار بیهوده ای است. بسیاری از واحدهای ارتش که پس از انقلاب به هم ریخته بود و تازه می خواستیم آنها را متشکل کنیم به این صورت به هم ریختند... . اینکار در رابطه با لشکر 92 شدت بیشتری گرفت. یعنی قبل از حمله، یک تیپ از این لشکر در «عین خوش» و تیپ دیگرش در «فکه» بود. روی این لشکر حساب شده بود که در کودتا از آن استفاده شود و چنین شد و شکست طرح کودتا باعث شد که 50 در صد کادر این لشکر اخراج شوند و این لشکر کارایی نظامی خودرا از دست بدهد.
تمام زمینه ها برای یک حمله گسترده آماده شده بود و حمله های هوایی پیشبینی شده بود. مانند حمله اسرائیل به اعراب در جنگهایی که داشت، عراق می خواست در عرض 48 ساعت نظام ایران را بر بزند و باعث سقوط ایران شود و چه شد که دشمن نتوانست که اینکار را بکند؟ با توجه به اینکه دو لشکر را به غرب اعزام نمود و با بیش از هشت لشکر به طرف جنوب حرکت کرد. چه عاملی باعث شد که دشمن در کرخه ماند؟ چه عاملی باعث شد که دشمن در 20 کیلومتر اهواز ماند؟ پس از توطئه بنی صدر که نگذاشت برادران ما کالاهای ما را از گمرک خرمشهر عبور دهند و بیست و یک میلیارد دلار کالا در آنجا توسط عراق به غارت رفت و نگذاشت قطعات فانتوم از پادگان تحویل شود و بسیاری از قطعات فانتوم در آنجا به غارت رفت، بعد از این تفاسیر، چرا عراق در 20 کیلومتری اهواز ماند؟ چرا عراق نتوانست کاری از پیش ببرد؟ چرا عراق بی فکری کرد و از قسمت امام زاده عباس با یک گردان حرکت نکرد تا در پل دختر جبهه جنوب را ببندد و جنوب را جدا کند؟ و ... و بسیاری از این چراها.
عراق در قسمت جنوب در دو محور، حرکت خودش را برای داخل شدن آغاز کرد... در قسمت خرمشهر جناح اصلی دشمن دو قسمت می شد؛ یکی از قسمت شلمچه بود به سمت خرمشهر و دیگری از اهواز و عبور از کوشک و طلائیه و جغیر و آمدن به سمت اهواز. این محورهایی بود که عراق از روزهای اول حمله مورد استفاده قرار داد. در مقابل آنها هم نیرویی نبود. یک افسر نیروی هوایی عراق گزارش می کند که:« من با جیپ از کنار کرخه عبور می کردم و رفتم به سمت اندیمشک و به جایی رسیدم که با چشم خود پادگان نیروی هوایی را دیدم و برگشتم.» می گوید:« من پادگان نیروی هوایی را دیدم.» در این پادگان نیروی هوایی چه تجهیزاتی بود و چقدر نیرو بود.؟ هیچ. در اندیمشک که بود؟ هیچ کس. این افسر عراقی برای رده های بالای خود گزارش می نویسد و  چنین تحلیل می کند که: «بنظر می رسد دشمن کمین گذاشته باشد و این یک نقشه باشد. یعنی بنظر می رسد که دشمن می خواهد نیروهای عراقی به سمت شرق کرخه بروند و از پشت راهشان را ببندد.» لذا نیرهای عراقی در غرب کرخه باقی می مانند و این وضعیت سبب فتح المبین می شود. آنان اگر به سمت شرق کرخه می آمدند، ما یک عملیات جداگانه را باید انجام می دادیم.
در سمت اهواز نیز نیروهای عراق براحتی از سمت جغیر عبور می کنند و می آیند به سمت اهواز و پادگان حمید را هم به راحتی می گیرند، ولی در 15 یا 20 کیلومتری اهواز می مانند. یعنی جرأت قدم گذاشتن به داخل شهر را ندارند.
در سمت آبادان هم، آن شهر را محاصره می کنند؛ آن هم نه با یک یا دو لشر بلکه با هشت لشکر این کار را انجام می دهند. در برابرشان هم هیچ چیز نیست. در طرف ما هر کس دوستانش را بر می داشت و یک تعداد اسلحه می گرفت و به جبهه می رفت و هیچ انسجامی نداشتیم. نه ارتش آمادگی داشت و نه سپاه و نه مردم. چرا عراق در اطراف آبادان ماند؟
« و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً، فاغشیناهم و فهم لایبصرون.» اعجاز الهی در این حرکت دیده می شود. چرا عراق ماند و چراعراق کار را تمام نکرد؟ شما به این نتیجه خواهید رسید که خداوند بر این مظلومیت شیعه که در طول تاریخ اسلام محرومیت کشیده دلش خواهد سوخت و سوخت. به این نتیجه خواهید رسید که خداوند دلش بر آن خونهای پاکی که ریخته شده سوخت و جلوی دشمن را سد کرد.  وحال آینده سازان باید بنشینند در تاریخ بنویسند. عراق دربرار خود سدی دید و ماند. آنهم با وجود توطئه های بنی صدر برای جلوگیری از بسیج شدن مردم، که ما مرتب بحث می کردیم که اینها در چه واحدی باشند و او نمی گذاشت بسیج شکل بگیرد و سپاه را هم اصلا قبول نداشت. توظئه های بنی صدر در جنوب و غرب یکی پس از دیگری شروع شد. نمی گذاشت بجنگیم و در تمامی صحبتهایش که در یک جلسه بخاطر دارم، تز او فقط این بود که:« ما زمین می دهیم و زمان می گیریم» یعنی تز کهنه شده نظامی در جنگهای جهانی که ما زمین را بدست دشمن می دهیم، خرمشهر را می دهیم و بعد منتظر میشویم تا هر وقت آمادگی پیدا کردیم، آنرا پس می گیریم و دیگر مهم نیست دشمن با خرمشهر چه می کند و ببینیند که چه آبرویی از اینها رفت... .
بمحض اینکه بنی صدر کنار رفت آن خط نجنگیدن و سازشکاری شکست. یعنی آن خطی که او اعمال می کرد و منافقین در جامعه ترویج می کردند، یعنی خط آمریکا شکست. آمریکا که شکست خورد چاره ای نداشت جز اینکه جنگ را ادامه دهد و گسترش دهد. یعنی اوج حرکت نظامی بر علیه انقلاب بیشتر شود. چرا که آمریکا از حرکت های سیاسی و اقتصادی سودی نبرد، تنها حرکتی که می توانست برای سقوط انقلاب به آمریکا امید دهد یک حرکت گسترده نظامی بود... .
... آمریکا درحرکتی که با عنوان جنگ شروع کرد _و این سومین حرکت آمریکا برای سقوط انقلاب بود_ تمام کشورهای عربی خاورمیانه و خلیج فارس و نیز کشورهای دیگر نظیر انگلیس و فرانسه را وادار به کمک به عراق برای تداوم جنگ نمود... . برادران رزمنده، برای ادامه جنگ معلوم بود و از قبل هم ثابت شده بود که عراق به تنهایی قادر به حمله به ما و تداوم جنگ نبود ما را در یک وضعیت بد اقتصادی قرار داده بودند تا آمریکا قادر به حمله باشد در آن زمان ذخایر ارزی ما کمتر از دو میلیارد دلار بود و ما در بدترین وضع اقتصادی بودیم و از نظر نظامی هم همانگونه بود که خدمت شما گفتیم و از نظر سیاسی هم بواسطه تبلیغات صهیونیستی و آمریکایی و کمونیستی در دنیا کنار زده شده بودیم و وجهه ای نداشتیم. در بین ملتها بر ضد انقلاب اسلامی و ایران تبلیغ شده بود. لذا همه چیز آماده بود تا عراق بتواند یک جنگ را بشدت ادامه دهد ولی به حول و قوه الهی از آنجا که دست خدا در کار است و بخاطر اخلاص و اعتقاد به آخرت و دنیای غیب و غیبت و اینکه تمامی جریانات این جهان و هستی در ید قدرت خداست٬خدا قادرست پیروزی و شکست دهد، رستگاری دهد یا ذلت دهد و ید الله فوق ایدیهم، همه این توطئه ها یکی پس از دیگری شکست خورد.
پس از سقوط بنی صدر، ارتش و سپاه هماهنگ شدند و حملات یکی پس از دیگری مثل ثامن الائمه و طریق القدس انجام شدند و فتح المبین با آن شکل روحانی و معنوی و آن ابهت و بزرگی که داشت و اصلا نامش را عملیات نظامی نمی توان گذاشت، دشمن را گیج و مبهوت کرد و تلفات زیادی به آن وارد آورد و دزفول و شوش ازاد شدند. در عملیات بیت المقدس و فتح المبین در مجموع نه هزار کیلومتر مربع از خاک جمهوری اسلامی ایران آزاد شد. یک چیزی که عجیب و تاریخیست و شاید در دنیا سابقه نداشته این است که کمتر از صد روز فاصله بین این دو عملیات بود.
آزادی خونین شهر که ابدا توسط ما تبلیغ نشد٬ اینقدر اهمیت و اثر این عملیات شدید بود که در دنیا تکانش را دیدیدم. اثر این عملیات در سوریه و لبنان طوری بود که مانند آن را ما در تهران و اصفهان ندیدم و این بخاطر عظمت عملیات بود. مسشاران روسی و آمریکایی در خونین شهر طرح دفاعی خونین شهر را برای بیست سال ریخته بودند. خاکریر از کارون تا جاده اهواز و از جاده اهواز تا شلمچه، یک خاکریز ممتد شرقی غربی و کانال ها و میادین متعدد مین سبب این شده بود که دشمن تصور از دست دادن خرمشهر را هم نداشته باشد. خود خونین شهر غیر از گردانهای تانک با هفده گردان محافظت می شد. دشمن اصلا تصور سقوط را هم نداشت و بجاست که خدمت شما بسیجیان پاک پاک پاک این نکته گفته شود که مغزها خسته شده بود و در مرحله سوم بیت المقدس، همانطور که در صحبتهای قبلی خدمت شما گفته شد، نمی دانستیم چه تصمیمی بگیریم. آیا باید داخل خونین شهر شد یا نه؟ کیفیت ها پایین آمده بود. تلفات داده بودیم؛ آیا اگر ما داخل خونین شهر برویم موفق می شویم؟ دیگر قدرت تصمیم گیری نبود، تا اینکه برادران خدمت امام رسیدند و به امام عرض کردند که خونین شهر این سختی ها را دارد و ما هرچه پیش بینی می کنیم باز نیرو کم داریم. وضع اینگونه است و نمی توانیم حمله کنیم. نمی توانیم تصمیم بگیریم. شما نظر دهید گه چه کنیم، حمله کنیم یا نکنیم؟ تمام این صحبتها را کردند و امام در جواب برادران گفته بود که تا توکلتان چقدر باشد. برادران دیگر ننشسته بودند و بطرف جنوب حرکت کرده بودند همه لشکریان خسته بودند و وقتی گفته امام را برای آنها باز گفته بودند، همه بگریه افتادند و گفتند حال که امام فرموده اند بخدا توکل می کنیم و امام راست می گویند که ما توکل به خدا نداریم و به این علت سست هستیم.
تصمیم گرفته شد که با آن نیروی کم و با آن حرکت معجزه اسا عملیات بیت المقدس انجام شود و دیدید که چقدر اسیر، هزار هزار اسیر. ولی باز ما متوجه نبودیم که چه شد. همانطور که گفتم در خارج از ایران این عملیات اینقدر تکان داده بود که وقتی با حافظ اسد صحبت می کردیم سخت تحت تاثیر قرار گرفته بود. سیستم نظامی سوریه و لبنان، شیعیان لبنان، فلسطینی هایی که مؤمن به انقلاب و معتقد به انقلاب بودند و نه در خط یاسر عرفات، همه اصلا بهت زده شده بودند که ایران چه قدرتی دارد.
این حرکت اینقدر اعجاز انگیز بود و آنقدر ابهت در آن بود که آنچنان آمریکا را به وحشت انداخت که از ترس رشد انقلاب و صدور انقلاب بود که اسرائیل به لبنان حمله کرد. تا به این ترتیب قدرت آمریکا برای کشورهای عربی به نمایش گذاشته شودو به آنها فهمانده شود که آمریکا قدرت دارد و نظرها از جنگ ایران به جنگ اعراب و اسرائیل منحرف شود و همچنین صدام هم این وسط نجات پیدا کند...
... در زمانی که تانکهای دشمن بی مهابا و وحشیانه به خاک ما تاختند، به ناموس ما تاختند و در خونین شهر و سوسنگرد و قصر شیرین، آن جنایات را آفریدند و با آن حرکتی که کردند و آن بی بند و باری ها و آن غارتها و تجوزات به زن و بچه مردم، و به اسارت گرفتن آنها، و از بین بردن حیثیت ما، عراق بر اسب خواسته هایش سورا بود. ای رزمندگان دلاور اسلام، توسط همین بسیجیان حزب الله، صدام به زیر کشیده شد... .

پی نوشت:
این سخنرانی را من مدتی قبل خواندم و از بصیرت بالای این سردار رشید اسلام بسیار بهت زده شدم و طی اتفاقاتی که اخیرا در عرصه سیاست کشور افتاد چندین بار به یاد مطالب مورد اشاره شهید همت در این سخنرانی افتادم و نیت کردم بخشهایی از این سخنرانی را روی وب بیاورم ولی فرصت نشد تا امروز که خلاصه سخنرانی مزبور را تهیه و در وبلاگ قرار دادم.
امیدوارم اونایی که بدردشون می خوره بخونند.

وبلاگهای گندیده!

محمد دهداری، سه شنبه، ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۰ نظر
 

 

 بارها و بارها شده که وقتی صفحه اول میهن بلاگ رو باز کرده ام تا وارد کنترل پنل وبلاگم بشم(البته وبلاگ قبلیم)٬ اسامی زننده و موهنی رو دیده ام که در لیست بروز شده های میهن چشم و اعصاب آدم رو آزار می ده. علاوه بر میهن در بلاگقا هم از این دست وبلاگها زیاد هست. همنیطور بلاگ اسکای.
البته این گونه وبلاگهای گندیده به وبلاگهای سکسی و عکسهای جنسی محدود نمیشه. بلکه در بسیاری از این وبلاگها مبانی و مبادی دین٬ فرهنگ و نظام مقدس ما نیز به بی رحمانه ترین و بی منطق ترین شکل مورد هجوم قرار می گیرند.
نمی دونم تو مملکتی که اینگونه خط قرمز هاش مورد عبور و مرور هر کس و ناکسی قرار می گیره چطور بعضی روشون میشه از نبود آزادی بیان دم بزنند. حتما باید بذاریم برن وسط استادیوم آزادی بایستند و همه عقده های جنسی و روحی - فکری شون رو فریاد بزنند.
آزادی از این بیشتر که هر آدم بی سواد از همه جا بی خبری به راحتی و با گرفتن یه کارت اینترنت و ثبت نام توی یه سرویس دهنده ای که اتفاقا از امکانات نظام هم بهره میبره٬ بتونه افکار چرند و بی پایه و اساس گندیده خودش رو در مورد خدا٬ پیغمبر٬ ائمه٬ اسلام و ... توسط وبلاگ گندیده اش به همه جای دنیا ارسال کنه؟! 
دوست دارم بدونم توی آمریکاش که آمریکاست اگه کسی مثلا به مبانی لیبرالیسم اینطور حمله کنه یا مثلا صهیونیزم رو به چالش بکشه چطور باهاش برخورد می کنند.
همیشه فکر میکردم چرا این سرویس دهنده ها جلوی این جور وبلاگها رو نمی گیرند؟! چرا اینا رو نمی بندند؟! اینجور که قضیه نقض غرض شده. این وبلاگ و اینترنت بجای اینکه به رشد و بالا بردن سطح فرهنگ جامعه کمک کنه داره باعث بدبختی جامعه میشه. بارها دیدم که یه آدم مغز گندیده توی وبلاگ گندیده تر از خودش به مسخره ترین حالت و با مزخرفترین استدلالات مثلا درباره خدا٬ قرآن ٬معصومین یا نظام هرچی دل گندیده اش خواسته به هم بافته و تحویل مخاطب داده و متاسفانه مخاطبینش هم حتی اونهایی که به خودی خود مشکلی نداشتند٬ بی هیچ عکس العمل درخوری از کنار این جفنگیات عبور کردند و بدبختانه اینکه گاها هم تاییدش کردند و بدبختانه تر اینکه بعضی این نوشته های گندیده رو با تعابیری روشنفکرانه حتی ستایش هم کردند.
این نشون دهنده یه ضعف فرهنگی بزرگ توی اهالی عام دنیای نت هست که جای بحث خودش رو می طلبه.
در اصل چیزی که توی این پست خواستم مطرح کنم اینه که بعد از اینکه مدیران سرویس های فوق الذکر با بی توجهی و سهلنگاری خودشون به این مشکلات دامن زدند٬ یه عده افراد دلسوز تصمیم گرفته اند که خودشون دست به کار بشند و این وبلاگ های گندیده رو فیلتر کنند. البته جدیدا با سرویس دهنده ها قرار گذاشته اند که وبلاگها رو به اونا معرفی کنند و اگه اقدامی نشد بعد خودشون وارد عمل بشند٬ که البته حالت اول خیلی بهتره.
در هر حال این اقدام درخور تقدیره. به همین خاطر برخودم لازم دونستم در این نوشته علاوه بر تشکر٬ برای این دوستان تبلیغی هم هرچند ناچیز کرده باشم. بنظرم کمترین کاری که می تونیم برای کمک بهشون بکنیم همینه. از همه دوستایی که دغدغه اسلام و مسلمین دارند هم خواهش میکنم هرکدوم یه پست٬ نه یه پی ام٬ نه هر چی که از دستشون برمیاد واسه کمک به بچه های جهاد مجازی انجام بدند.
از همه مهمتر معرفی وبلاگهای گندیده به این دوستانه. این کار بنظر حقیر از منظر نهی از منکر وظیفه شرعی ماست. من که خودم تا الان چندین تا از این وبلاگهای گندیده رو بهشون معرفی کردم. توی لیست بروز شده های میهن پره از اسامی گندیده. کار زیادی هم نداره همیشه یه صفحه اول از میهن بلاگ رو باز نگه دارید و هرز چند گاهی یه رفرش بزنید. می بینید که چند وبلاگ گندیده جدید به تورتون افتاده. وبلاگهاییی که اولین تخلفشون اسمیه که واسه خودشون برگزیده اند. 
خلاصه ما وظیفه مون گفتن بود که گفتیم. مابقی با شما.
و ما علینا الا البلاغ المبین.

چریک مسیح(ع) و محمد(ص)

محمد دهداری، يكشنبه، ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۱۱ نظر

این یادداشت از جمله یادداشتهای وبلاگ قبلیمه که الان دیگه خراب شده و به همین دلیل تصمیم گرفتم در این وبلاگ هم داشته باشمش.
متن زیر یه کامنته توی وبلاگ یکی از دوستان که به نظر میاد در ادامه یه مناظره مجازی باشه. نویسنده وبلاگ از بس قضیه تابلو بوده بهش توجه زیادی نکرده. منم چون مخم زیادی میخاره حال کردم یه سری به اینجور مباحث بزنم. خدا رو چه دیدی شاید فتح بابی واسه یادداشتهای بعدیم شد و ... یه گپ دوستانه.  

«چریک مسیح(شنبه 26/1/1385 - 7:20 ع )
کتاب مقدس ما و یهودیان در بیشتر قسمت ها مشترک است به جز اناجیل که انها ندارند.من در مقاله های قبلی در اینباره صحبت کرده بودم.(اصالت عهد عتیق و جدید) من  ایمان دارم که کتاب مقدس(تورات و صحف انبیا و اناجیل) کلام خداوند است عیسی گفت آسمان و زمین زایل خواهد شذ اما کلام من(خداوند) نی.‍ قرآن را من شخصا با دلیل رد می کنم. من با آیات با شما صحبت می کنم.مسیح خداوند است.در ضمن چه تضادی در مسیحیت وجود دارد؟ »

و حالا سخن من با چریک مسیح که البته بخشیش رو براش کامنت گذاشتم:
سلام
اول بگم قصد من از این بحث کلکل نیست حتی نمی خوام بهت بگم چی درسته و چی غلط چون میدونم خودت میدونی ولی غافلی،‌تعصب داری یا ... . من فقط می خوام یه کم حقیقت رو تو ذهنت هل بدم. ضمنا تو این یادداشت هم قصد یه بحث مبنایی رو ندارم چون وقتش رو ندارم. این تلنگر باشه تا بعد. امیدوارم این دیالوگ ادامه پیدا کنه.
خیلی دلم می خواد سلبی بحث نکنم ولی در مورد مسیحیت مسائل مورد نقد (حتی توسط خود مسیحی ها) اونقدر فراوونه که نمی تونم وسوسه نقد زدن رو از خودم دور کنم. از کلام مسیحی شروع می کنیم:
 شما در نوشتتون از اصالت اناجیل و تورات حرف زده بودید و کار منو آسون کردید چون مسیحیا اکثرا خودشون قبول دارن که انجیل کلام خدا نیست و صرفا خاطراتیه از اون که بعدها نگاشته شده. این آدما از لحاظ تاریخی از شما بیشتر میدونن که اینقدر تند نمی رند. اگه شما هم از اون دسته می بودید من اول می بایست براتون اصالت رو معنا می کردم. ولی حالا اینجوری شروع می کنم: اینکه تورات و اناجیل کلام خداوندند بنظر٬ خیلی اظهار نظر متعصبانه ایه. همونطور که می دونید اولین انجیل حدود 300 سال(و به خوشبینانه ترین نقلها 130 سال) بعد از به قول شما مصلوب شدن حضرت مسیح نگاشته شده پس از لحاظ عقلی و با توجه به مستندات تاریخی انجیل کلام خدا که نه حتی کلام حضرت مسیح(ع) هم نمی تونه باشه.  پس حداقل میتونیم بگیم که بیشتر این کتب(عهد جدید) که به ما رسیده از طرف خدا نیست که پرداخته آدمهایه مثل ما، چه رسد به عهد عتیق. کاش یهودی ها هم به همون اندازه که شما به تورات معتقدید به اناجیل اعتقاد داشتن ... .
بجاش از زمان بعثت پیغمبر اسلام ص هیچ خدشه ای به قرآن وارد نشده. اینو من نمی گم که تاریخ میگه شما نسخ تاریخی قرآن رو ملاحظه کنید، تایید می کنید. از نظر اسلام قرآن عین کلام خداست، از نظر اسلام قرآن کلام حضرت محمد(ص) که نه٬ کلام خود خود خداست. اینا رو گفتم چون نمیخوام وارد بحث بی نتیجه وعده انجیل به مسیحیان در مورد بعثت پیامبر بعد از مسیح بشم و اینکه اصلا در یکی ازنسخ البته مهجور انجیل اسم احمد ص در مورد این پیامبر عظیم الشان آورده شده، چرا که یه بحث تخصصی تر در زمینه دین شناسی و همینطور نسخه شناسی رو می طلبه که از حوصله این یادداشت خارجه.
در کامنتتون آورده بودین که: چه تضادی در مسیحیت وجود دارد؟ آیا شما در تناقض گویی کتاب مقدس (فعلی)  شک دارید؟ عجیبه چون اصلا خیلی از دانشمندای مسیحی مثل کانت و دکارت و شلایر ماخر و جان هیک و ... و خیلی های دیگه بخاطر همین تناقضات بود که سیستم های کلامی جدیدی ابداع کردند و دست عقل رو از دین(مسیحیت) کوتاه. و ما حالا مسیحیت گرفتار پلورالیسم و پروتستانتیزم رو شاهدیم. مسیحیت غیر اصیل بقول خودتون( اگه کاتولیک باشی).
کانت اعتقاد داره واسه اینکه به دین مجال بروز بدیم باید دست و پای عقل رو ببندیم٬ یعنی دین و عقل با هم نمی تونن جمع بشن. یا شلایر ماخر کشیش متکلم و فیلسوف مسیحی (و پایه گذار پلورالیزم) با تمسک به کانت میگه همین که مردم خدا رو در قلبشون قبول داشته باشن برای ایمان کافیه و استدلال عقلی راه به جایی نمی بره. حال آنکه اسلام دین اصالت عقله و شما در پذیرفتن اصول دین نمی تونی غیر از عقل دلیل دیگه ای داشته باشی،‌البته اگر بخواهی واقعا مؤمن باشی. همه چیز اسلام به عقل گره خورده تا جایی که عبادت بدون تفکر ثواب نداره و بالاترین عبادت همون تفکره.
حالا می خوای چندتا تناقض مشهور مسیحیت رو برات بگم که البته باید خودت هم بشون برخورده باشی اگه اهل تفکر باشی. تناقض علم و دین در قرون وسطی و جریان گالیله و کوپرنیک و کپلر دانشمندایِ مفلوک اون زمان رو که یادته؟!
تناقظات اخلاقی مثل لواط کردن حضرت لوط که از مقام یه پیغمبر بدوره رو هم که حتما  توی کتاب مقدس دیدی؟!
تناقضات عقلی زیاد مثل مسطح بودن زمین و زمین محوری عالم و کشتی گرفتن حضرت یعقوب با خدا و شکست خوردن خدا! رو چطور؟!
و در راس همه اینا اعتقاد به تثلیث که این آخری واقعا آدمو به تعجب وا میداره. پیغمبرا بنده های خدا خودشون رو کشتن بگن خدا یکیه بعد مسیحیت امروزی اونم در قرن بیست و یکم هنوز میگه یکی نه دوتا نه که سه تاست!!!
از امیر پرسیده بودی کی گفته مسیح خدا نیست؟
از نظر ما مسلمونا نه فقط مسیح و نه فقط انسان که تمام هستی تجلی گاه خداست. الله نور السماوات و العرض: خدا نور آسمانها و زمین است. به نور و فیض خداست که ذره ذره هستی وجود میگیرند، نه اینکه موجودات ذاتا خدا باشند. هیچ موجودی نمی تونه اینطور باشه. و اگه تو به این مطلب معتقد باشی و از این گفته دفاع کنی که مسیح در ذات خود، خداست یا اینکه پسر خداست و خدا خودش خواسته اینطور باشه، من باید کمی خودم رو  برای توجیه کردن شما و شما رو برای درک عرض بنده به زحمت بندازم. من در جواب این حرفها یه دلیل عقلی فلسفی میارم که اگه اهل تعقل باشی برات جالب و راهگشا خواهد بود.
ببین همه موجودات جهان هستی ممکن الوجود هستند. یعنی چی؟ یعنی اینکه از نظر وجود داشتن و نداشتن شانس برابر دارند. چرا این ادعا رو می کنیم؟ چون همه این موجودات فنا پذیرند و از ازل هم نبودند. خب حالا که بودن و نبودن این همه چیز تو دنیا پنجاه پنجاهه پس چطور ما این همه چیز موجود داریم؟ خب معلومه چون  یه نفر اونها رو از این معطلی بین وجود و عدم خارج کرده دیگه! اون نفر یا چیز، ‌یا وجودی که این همه چیز دور و بر ما رو از حالت پنجاه پنجاه خارج کرده و یا به عبارتی اونها رو از روی خط استوای وجود - عدم به  هستی هل داده آیا ممکنه که وجود خودش هم  پنجاه پنجاه  باشه؟ نه؟ چرا؟! چون در اون صورت امکان نداره بتونه وضعیت یک موجود دیگه پنجاه پنجاهی رو از معطلی بین وجود و عدم در بیاره،‌ چون خودش هنوز معطله.  به این وجود مطلق که صد درصد وجوده و هیچ شانسی برای عدمش متصور نیست،‌ نبوده و نخواهد بود، واجب الوجود اطلاق میشه.
خوب حالا این واجب الوجود چه مشخصاتی داره؟ اولین چیزی که میشه بهش نسبت داد (و ما فعلا با اون کار داریم) نامحدود بودنشه. چرا نامحدوده؟! چونکه اگه محدود باشه یعنی مرزی داره که محدودش کرده و اگه مرز داشته باشه یعنی جاهایی هست که اونجاها از وجود اون (واجب الوجود) خالیه و این با واجب الوجود بودنش در تناقضه. پس خدای واجب الوجود، نامحدود هم هست.
حالا اگه حرفام رو فهمیدی و قبول کردی به من بگو خدایی که از مشخصاتش بینهایت بودنشه چطور میتونه شریکی داشته باشه چه رسد به اینکه شریکش انسان محدود و ممکن و معلول باشه.
برات بیشتر توضیح میدم: ببین اگه قرار ما دو خدا داشته باشیم اونا هر دو باید خداهای واجب الوجودِ نامحدودی باشند و این نمیشه یعنی تناقض داره چرا؟ چون دو تا خدای نامحدود یه جایی به هم دیگه محدود میشند و به قول قرآن لفسدتا. محدودِ نامحدود محال عقلیه و خلاص. اینجوری ما تونستیم توحید خدا رو)بر خلاف اونچه مسیحی ها به اون معتقدند( اثبات کنیم. پس خدا بودن مسیح و هر کس و چیز دیگه در عرض خدا،‌طول خدا یا هر جور دیگه محال عقلیه. این ربطی هم به مسلمون بودن من یا شما نداره، اگه عاقل باشی!
پس با این اوصاف اینکه بگیم خدا خودش خواسته که مسیح پسر اون و خدای دیگری باشه هم عقلا محاله. مثل این می مونه که بگیم آیا خدا می تونه سنگی رو خلق کنه که خودش نتونه بلندش کنه؟ که البته یه مغالطه پیش پا افتادست.
میبینی که عقاید شما بسیار خدشه پذیره .
راستی گفته بودی قرآن رو زیر سؤال میبری. من همینجا اعلام میکنم هر مطلبی داشته باشی من حاضرم در یه جو دوستانه و علمی به بحث بذارم و جواب گوی شبهاتت باشم.
اگه بخوای حقیقت رو بدونی.
والسلام علی من اتبع الهدی.
پی نوشت:
+
سروش، حقانیت ادیان و مسئله نجات

حرف اول؛ بسم الله

محمد دهداری، چهارشنبه، ۱۴ فروردين ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۰ نظر

بسم الله؛

بنده محمد دهداریم؛ دانشجویی همیشگی و همیشه در مسیر شدن. در ستون بیوگرافی و در صفحه «درباره بنده» مختصراً از تمایلات و تنافرات خود نوشته ام. اینجا می خواهم کمی از سابقه خود در فضای مجازی به طور اعم و وبلاگستان فارسی به طور اخص بنویسم. گمانم سال ۸۳ یا شاید هم کمی قبلتر بود که برای اولین بار با مشغولیتی به نام وبلاگ نویسی آشنا شدم. از همان موقع تا کنون کمابیش در وبلاگستان فارسی فعال بوده ام. وبلاگ در آن سالها و هنوز هم پدیده غریبی است. ابزاری بسیار ساده و در عین حال پیچیده که به افرادی عادی مانند بنده یک رسانه شخصی با طیف نسبتاً وسیعی از مخاطبین هدیه می داد. رسانه ای سهل و ممتنع در کارکرد که تا قبل از همه گیری وب۲ صرفا در اختیار صاحبان قدرت و ثروت بود. شاید به همین دلیل بنده و امثال بنده در آن سال های ابتدای دهه ۸۰ چنین شیفته این پدیده نوظهور شده بودیم. رسانه ای که به ما جوانان متولد دهه شصت و رشد یافته در سختی های دوران سازندگی و التهابات دوره اصلاحات با همه اختلافاتی که داشتیم فرصت گفتگو می داد.

البته وبلاگ نویسی برای این حقیر از همان ابتدا نیز مستظهر به انگیزه های اعتقادی بود و آنرا وسیله ای برای در میان گذاشتن عقایدم با دیگران می دانستم. درمیان گذاشتنی که یقیناً از مسیر نوعی دیالوگ برمی آمد و نه صرفاً مونولوگ! لذا همواره سعی داشته ام در فضای وبلاگشهر متکلم وحده نباشم و اگر قول احسنی شنیدم بپذیرم و حتی تبعیت نمایم.

و اما اینکه چگونه از بلاگ.ir سر درآورده ام هم داستان پر فراز و نشیبی دارد. سرآغاز آشنایی بنده با وبلاگشهر فارسی با میزبانی پارسی بلاگ بود. پارسی بلاگِ متین و موقر و البته زیاد از حد پاستوریزه... در پارسی بلاگ وبلاگی ساخته بودم بسیار مبتدیانه که هرازچندگاهی نیز نامش را تغییر می دادم. همینطور نام خودم را! برای شروع نوشتن یک مبتدی، استفاده از نام اصلی کمی متهورانه می نمود و دیگران نیز کمتر چنین جسارتی می کردند. لذا بنده نیز چنان رفتم که دیگران رفتند.

پس از مدتی مشق وبلاگ نویسی در پارسی بلاگ به میهن بلاگ رفتم و  چالش های محمدجواد  را راه اندازی نمودم و با نام مستعار محمدجواد مهدوی که میراث پارسی بلاگ بود به نوشتن ادامه دادم. میهن آن موقع سرویس میزبان پیشروی محسوب می شد. امکانات جالبی داشت و قالب های بدیعی نسبت به زمانه خودش. نکته جالب توجهش این بود که با آدرس myblog.ir نیز قابل دسترسی بود و این آدرس برای خودش کم کلاس نداشت! :)
چند سالی در میهن بلاگ نوشتم لیکن با خرابی های مکرر میهن و نهایتا انتقال کاملش به سرور جدید آخرالامر به سیم آخر زدم و وبلاگ را به طور کامل به پرشین بلاگ منتقل کرده و چالش های مجازی ام را اینبار آنجا منتشر نمودم. اولین و امن ترین سرویس وبلاگ نویسی آن روزها که هیچ وقت تصورش را هم نمی کردم روزی به سرنوشت میهن بلاگ دچار شود.
حدوداً پنج سالی را در پرشین بلاگ به خوبی و خوشی گذراندم. همان قالب به سختی شخصی شده میهن بلاگ را که برای طراحی اش HTML و CSS آموخته بودم و کلی ترفند و تکنیک SEO خرج بهینه سازیش کرده بودم با زحمت بسیار اینبار در پرشین بلاگ بازطراحی کردم و به مدد الهی طی چند سال، وبلاگ را به رنکینگ ۳ گوگل ارتقا دادم.

اهل فن می دانند رنک ۳ برای یک وبلاگ شخصی با محوریت محتوای فکری و مذهبی به آسانی به دست نمی آید. با همه این اوصاف و علی رغم زحمتی که برای انتشار چالش های مجازیم در پرشین بلاگ کشیده بودم آشنایی با مجموعه سایت های تخصصی بیان دوباره وسوسه ام کرد تا باز به مهاجرت فکر نمایم. خصوصا که بیان در ابتدای راه صرفاً با دعوتنامه عضو می پذیرفت و بسیاری از وبلاگ نویسان مطرح نیز به آن مهاجرت نموده بودند و فضای نخبگانی خوبی ایجاد شده بود. نهایتاً چشم بر رنک ۳ گوگل و طراحی شخصی قالب و لوگو و لینک های تبادل شده با دیگر دوستان مجازی که بعضا از مشاهیر هم بودند بستم و به بیان نقل مکان نمودم. آنچه مایه دلگرمی بود علاوه بر امکانات خوب بیان این بود که اینبار توانستم با استفاده از تمهیدی که در بلاگ.ir فراهم شده بود یعنی "نرم افزار مهاجرت" کلیه مطالب وبلاگ قبلیم به همراه آرشیو کامل و کامنتهایش را به این سرویس دهنده بسیار قوی و حرفه ای منتقل نمایم. 

زین پس و به مدت طولانی در اینجا خواهم نوشت. إن شاءالله. 

در آخر از همه دوستانی که به بنده عنایت داشته و وبلاگ قبلی بنده را لینک کرده بودند درخواست می کنم آدرس را به آدرس ذیل تغییر دهند:

dehdari.blog.ir

والسلام علی من اتبع الهدی

پی نوشت:

* توجه داشته باشید که تاریخ این مطلب متعلق به اولین یادداشت وبلاگ قبلی بنده در پرشین بلاگ است که پس از انتقال به بلاگ.ir ویرایشش نموده ام!