سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسلام» ثبت شده است

العَبدُ یُدَبِّر وَ اللهُ یُقَدِّر

محمد دهداری، سه شنبه، ۱۴ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۳۸ ب.ظ، ۰ نظر

فرمود: عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ و وَ نَقْضِ الْهِمَمِ*
خدا را شناختم به بر هم خوردن تصمیمات راسخ‌ و فسخ پیمانها و نقض اراده ها!

باز فرمود: الْمَقَادِیرُ تُرِیکَ مَا لَمْ یَخْطُرْ بِبَالِکَ**
تقدیر‌ها به چیزهایی شما را رهنمون می‌سازد که به فکر شما هم نمی رسد.

*حکمت ۲۵۰ نهج البلاغه
**بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۳۶۹، ح ۱۰

تجارب نزدیک به مرگ غیرمسلمانان و «مسئله نجات»

محمد دهداری، يكشنبه، ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۰:۳۴ ق.ظ، ۰ نظر

برنامه زندگی پس از زندگی که در ماه رمضان گذشته مخاطبان زیادی را به خود جلب نموده بود علاوه بر منتقدان روشنفکرمآب و بعضا مادی گرا منتقدانی نیز از قشر مذهبی و متدینین داشت. از جمله انتقاداتی که این نوع افراد به برنامه مذکور داشتند مربوط می شد به نمایش تجربه گرانی از ادیان و مذاهب دیگر که از قضا مشاهدات مثبتی از عالم پس از مرگ داشته اند.

این امر موجب ایجاد هراسی در برخی متدینین شده بود مبنی بر اینکه مبادا مخاطبین با دیدن این بخش های برنامه مذکور، در خاتمیت دین اسلام و منحصر بودن حقانیت در آن تردید نمایند. و به قولی موجب ترویج عقاید تکثرگرایانه و تایید تفکر پلورالیزم دینی گردد. لیکن باید گفت این هراس در واقع ناشی از جهل نسبت به نظر اسلام در خصوص دو مسئله‌ کلامی بسیار مهم یعنی «مسئله حقانیت ادیان» و «مسئله نجات پس از مرگ» است.

«مسئله نجات» و تمایز آن از مقوله «حقانیت ادیان» پاسخ بسیاری از شبهات این روزهای انسانِ مدرنِ دین مدار، در فضای حقیقی و مجازی است. شبهاتی از این دست که آیا میان هشت میلیارد نفر انسان روی کره زمین، فقط ما اهل نجات و سعادت اخروی هستیم؟ یا اینکه آیا خداوند همه این جمعیت میلیاردی را طفیلی ما آفریده است؟ حال آنکه بسیاری از انها پیشرفته تر و مرفه تر از ما هستند! یا اینکه چگونه ممکن است در روز بازپسین یک فرد مسلمان بدکار از یک غیرمسلمان نیکوکردار سعادتمندتر باشد؟

تبیین نوع نگاه اسلام به این موضوع، راه را بر بسیاری تفسیر های غلط تکثرگرایانه از اسلام می بندد ولذا از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.

توضیح اینکه در میان ادیان مختلف نسبت به مقوله «حقانیت» و «نجات» به طور کلی سه نوع دیدگاه وجود دارد:

اول، انحصار گرایی یعنی محدود دانستن حقانیت و نجات به پیروان یک دین

دوم، تکثر گرایی یعنی نامحدود دانستن حقانیت و به تبع آن نجات در یک دین

و سوم، شمولگرایی یعنی محدود دانستن حقانیت به یک دین و نامحدود دانستن نجات و رستگاری

نظر اسلام دراینباره از سنخ شمولگرایی است ولی نه مانند مسیحت شمولگرا! همچنانکه نظر اسلام در مسئله حقانیت انحصار گرایانه است ولی نه مثل یهودیت انحصارگرا!

موضع اسلام در مسئله حقانیت ادیان ازین قرار است:

اولا، هیچ کدام از ادیان غیر الهی یا ادیان الهی تحریف شده، راههایی به سوی حق نیستند.

ثانیا، تمامی ادیان و شریعتهای الهی تحریف نشده؛ علی رغم اینکه برحق هستند، اصول بنیادین آنها مشترک است و اختلاف آنها صرفا در احکام است؛ لیکن به عصر خاصی اختصاص دارند و صرفا در زمانه خودشان برای هدایت بشر کافی بوده اند. لذا در هر عصری علاوه بر اعتقاد به حقانیت تمامی ادیان پیشین، ایمان و التزام به دین خاتم نیز لازم و ضروری است.

ثالثا، در عصر خاتمیت، یعنی از بعثت حضرت رسول(ص) تا انقراض عالم، دین و مذهب برحق دین اسلام است. لذا پیام آن حضرت به هر کس برسد، او موظف است آنرا بپذیرد؛ زیرا مصداق اسلام عام در این عصر، شریعت آن حضرت است.

 اما هرچند اسلام حقانیت در هر عصر را منحصر به دین خاتم همان عصر می داند لیکن اینگونه نیست که صرفا پیروان دین خاتم را اهل نجات بداند.

از منظر اسلام کلیه افراد ذیل، اهل نجات خواهند بود:

١) پیروان شریعت اسلام از عصر بعثت حضرت محمد(ص) تا انقراض عالم به شرط ایمان قلبی و عمل صالح

٢) پیروان هر یک از انبیاء الهی دیگر در عصر خودشان، به شرط ایمان قلبی و عمل صالح

و... 

٣) قاصران یعنی کسانی که به هر دلیل در شناخت شریعت یا مذهب حق، قصور داشته اند، و نه تقصیر! 

منظور از قصور یعنی دست خودشان نبوده و مختار نبوده اند. حال این قصور چه به علت نرسیدن پیام دین حق به آنها باشد و چه هر دلیل غیر ارادی دیگری...

باز از نظر دین اسلام صرفا افراد ذیل اهل عذاب خواهند بود:

١) اهل جحود: کسانی که پس از دستیابی به حجت الهی و دین حق، عمدا آنرا انکار کرده اند.

٢) کسانی که ایمان آورده، اما اعمال ناشایست انجام داده و توبه و جبران نیز نکرده اند.

۳) مقصران: کسانی که علی رغم توانایی بر شناخت حجت الهی و دین حق، از تلاش برای یافتن آن خودداری نموده اند.

نکته بسیار مهم اینکه؛ بنظر حکمای مسلمان همچون ابن سینا و صدرالمتالهین، اکثریت مردمی که به حقیقت اعتراف ندارند از دسته قاصرین هستند و نه مقصرین! 

چنین اشخاصی اگر موحد و خداپرست نباشند، عذاب نخواهند شد؛ هرچند به بهشت هم نمی روند ولی اگر به خدا و روز جزا معتقد باشند و عملی را برای خداوند انجام دهند، پاداش نیک عمل خود را دریافت خواهند کرد و حتی می توانند اهل نجات باشند.

دانستن این موضوع برای مسلمانان زمانه ما که به واسطه غلبه رسانه و اکثریت جمعیت غیرمسلمان جهان به شدت در معرض عقاید سکولاریسمی یا پلورالیزمی هستند بسیار مهم است. اینکه بدانند قرار نیست این جمعیت چند میلیارد نفری غیرمسلمان یا غیرشیعه یا غیرمسجدی و غیرهیئتی و... همه به جهنم بروند و اینگونه نیست که صرفا خودشان تافته جدابافته باشند و مابقی مردم اهل عذاب! 

بلکه چه بسا بر اساس قاعده قرآنی لایکلف الله نفسا الا وسعها خودشان و خودمان با توجه و تناسب به آنچه خداوند از اسباب هدایت و رستگاری در اختیار ما قرار داده و استفاده نکرده ایم اهل عذاب باشیم و دیگرانی که فاقد این عنایات الهی بوده اند و علی رغم آن فقدان ها آنچه خداوند در اختیارشان قرار داده را به کار بسته اند، اهل نجات باشند.

با توجه به مطالب گفته شده هیچ ایرادی ندارد که یک مسلمان نه چندان مذهبی و یا حتی یک غیرمسلمان در تجارب نزدیک به مرگش اوضاع و احوال خوبی داشته و یک فرد مسلمان هیئتی برعکس باشد. 

هرچند باز هم تاکید می کنم این تجربیات حجیت معرفتی ندارند و حتی چنانکه گفته شد صحت تمام آنها را نیز نمی توان تایید نمود. بلکه این کلیت آنهاست که ارزش اپیستمولوژیک فوق العاده مهمی دارد.

پذیرش برجام؛ خوب، بد، زشت!

محمد دهداری، چهارشنبه، ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۲ ب.ظ، ۰ نظر

شورای نگهبان طرح مجلس در خصوص برجام را تایید کرد و البته قبل از آن با حضور جناب حجازی در روز رأی گیری مجلس برای جزئیات طرح مذکور و همچنین اطلاعیه ای که اخیرا دفتر مقام معظم رهبری منتشر نمود نظر معظم له مبنی بر اینکه موضوع برجام می بایست هرچه سریعتر به سرانجام برسد مشخص شده بود!
در این میان موجب تعجب است که برخی از این موضوع سردرگم شده اند!
موضع رهبری معظم در این خصوص از همان ابتدا نیز دو جهت به ظاهر متضاد را دربر داشت که هرچه جریان مذاکرات پیش می رفت بر این تضاد ظاهری برای کسانی که مدیریت مدبرانه معظم له را درک نمی کردند افزوده می شد!
با دقت در بیانات و موضع گیری های مقام معظم رهبری متوجه خواهیم شد که از انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ بدین سو بنای ایشان در خصوص موضوع مذاکرات هسته ای بر دو پایه استوار بوده است: از سویی بیان دلایل خوشبین نبودن ایشان به نتایج مذاکره با شیطان بزرگ و نیز غلط بودن نحوه نگاه منفعلانه و متسامحانه دولت بدین مقوله و اینکه مذاکره راه حل مشکلات اقتصادی ما نیست و ذکر شاخصه های مذاکره خوب و بد و تبیین خطوط قرمز نظام در این خصوص و از سوی دیگر فضا دادن و اختیار دادن به دولت برای عمل به شعارهایی که بر مبنای همانها از مردم رای گرفته بود و رای و نظر مردم معطوف بدانها بوده است(هرچند خود ایشان این نحوه نگاه را اشتباه بدانند!)
مسلما یکی از مهمترین این شعارها تأکید بر مذاکره هرچه جدی تر با آمریکا برای رفع تحریم های اقتصادی و برطرف نمودن مشکلات معیشتی جامعه از این طریق بوده است که درست یا غلط اکثریت مردم بر اساس آن به آقای روحانی رأی دادند و انتظار عمل به این شعارها را نیز خواهند داشت.
در واقع مقام معظم رهبری بر اساس مشی اسلامی خود در حکومت داری که برگرفته از عقلانیت اسلامی و سیره معصومین علیهم السلام می باشد به این تصمیم جمعی - هرچند اشتباه - احترام گذاشته اند.

به عنوان شاهد مثال بنگرید به سخنان معظم له در تاریخ ۱۳۹۲/۸/۱۲:

«یک تجربه‌ای در اختیار ملّت ایران است -  که حالا من مختصراً عرض خواهم کرد -  این تجربه ظرفیّت فکری ملّت ما را بالا خواهد برد؛ مثل تجربه‌ای که در سال ۸۲ و ۸۳ در زمینه‌ی تعلیق غنیسازی انجام گرفت، که آن‌وقت تعلیق غنی سازی را در مذاکرات با همین اروپاییها، جمهوری اسلامی برای یک مدّتی پذیرفت. خب ما دو سال عقب افتادیم، لکن به نفع ما تمام شد. چرا؟ چون فهمیدیم که با تعلیق غنیسازی، امید همکاری از طرف شرکای غربی مطلقاً وجود ندارد. اگر ما آن تعلیق اختیاری را - که البتّه به‌نحوی تحمیل شده بود، لکن ما قبول کردیم، مسئولین ما قبول کردند - آن روز قبول نکرده بودیم، ممکن بود کسانی بگویند خب یک ذرّه شما عقب‌نشینی میکردید، همه‌ی مشکلات حل میشد، پرونده‌ی هسته‌ای ایران عادی میشد. آن تعلیق غنی سازی این فایده را برای ما داشت که معلوم شد با عقب‌نشینی، با تعلیق غنی سازی، با عقب افتادن کار، با تعطیل کردن بسیاری از کارها مشکل حل نمیشود؛ طرف مقابل دنبال مطلب دیگری است؛ این را ما فهمیدیم، لذا بعد از آن شروع کردیم غنیسازی را آغاز کردن. امروز وضعیّت جمهوری اسلامی با سال ۸۲، زمین تا آسمان فرق کرده؛ آن روز ما چانه میزدیم سرِ دو، سه سانتریفیوژ، [ در حالی که‌] امروز چندین هزار سانتریفیوژ مشغول کارند. جوانهای ما، دانشمندان ما، محقّقین ما، مسئولین ما همّت کردند، کارها را پیش بردند. بنابراین از مذاکراتی هم که امروز در جریان است، ما ضرری نخواهیم کرد. البتّه بنده همچنان که گفتم خوشبین نیستم؛ من فکر نمیکنم [از] این مذاکرات آن نتیجه‌ای را که ملّت ایران انتظار دارد، به‌دست بیاید، لکن تجربه‌ای است و پشتوانه‌ی تجربی ملّت ایران را افزایش خواهد داد و تقویت خواهد کرد؛ ایرادی ندارد امّا لازم است ملّت بیدار باشد. ما از مسئولین خودمان که دارند در جبهه‌ی دیپلماسی فعّالیّت میکنند، کار میکنند، قرص و محکم حمایت میکنیم، امّا ملّت باید بیدار باشد، بداند چه اتّفاقی دارد میافتد [تا] بعضی از تبلیغاتچیهای مواجب‌بگیر دشمن و بعضی از تبلیغاتچیهای بیمزدومواجب از روی ساده‌لوحی نتوانند افکار عمومی را گمراه کنند.

یکی از ترفندها و خلاف‌گوییها این است که این‌جور القا کنند به افکار عمومی مردم که اگر ما در قضیّه‌ی هسته‌ای، تسلیم طرف مقابل شدیم، همه‌ی مشکلات اقتصادی و معیشتی و غیره حل خواهد شد؛ این را دارند تبلیغ میکنند. البتّه تبلیغاتچیهای خارجی با شیوه‌های کاملاً ماهرانه‌ی تبلیغاتی خط میدهند ، در داخل هم بعضی از روی ساده‌لوحی و بدون اینکه نیّت سوئی داشته باشند، بعضی هم واقعاً از روی غرض همین را دارند تبلیغ میکنند که اگر ما در این قضیّه کوتاه آمدیم و تسلیم شدیم در مقابلِ طرف مقابل، همه‌ی مشکلات اقتصادی و مانند اینها حل خواهد شد؛ این خطا است»

این شیوه دقیقا همان شیوه حکومت داری و رهبری حضرت امام(ره) است و اقتضای وظیفه رهبر در قبال تربیت و هدایت اذهان آحاد افراد جامعه!

لذاست که  می گوییم بر مبنای استراتژیِ کلان احترام به جمهوریت نظام از یک سو و وظیفه روشنگری و هدایت جامعه توسط رهبری از سوی دیگر، ایشان بهترین و عقلانی ترین تصمیم و شیوه را در پیش گرفته اند!

چه بسا اگر مقام معظم رهبری نشانه قابل توجهی از تغییر نظر کلان جامعه در خصوص مذاکره و برجام مشاهده می نمودند تصمیم دیگری می گرفتند و به شکل دیگر عمل می کردند.

ولی اکنون که هنوز اکثریت مردم به غلط تصور می کنند با تن دادن به چنین مذاکره و چنان برجامی اوضاع اقتصادی مملکت بهبود خواهد یافت، خط مشی رفتاری رهبری معظم همان است که از ابتدای روی کار آمدن دولت یازدهم بوده است!

ممکن است گفته شود اگر مخاطرات و تهدیدات امنیتی حاصل از برجام محقق شود و نظام را دچار بحران کند آنگاه این تحلیل چه جایگاهی خواهد داشت؟
پاسخ خواهیم داد که مسلما مقام معظم رهبری خطرات خدشه به جمهوریت نظام(که در واقع ضمانت اجرایی حکومت اسلامی است) و تصور غلط وابسته بودن رفع مشکلات اقتصادی به توافق با آمریکا را بسیار بیشتر و فراتر از خطرات ناشی از برجام دانسته اند و به حق هم همینگونه است. لذا باید توجه داشت که حفظ نظام اسلامی از اوجب واجبات است و گاهی برای آن باید هزینه هایی نیز پرداخت! البته به یاری خدا و مدیریت داهیانه معظم له این هزینه ها به حداقل خواهد رسید.

لازم به ذکر است تحلیل حاضر هیچ منافاتی با اعتراضات غیرتمندانه دلواپسان و نمایندگان غیور و دلسوزان نظام ندارد! اتفاقا آنها به وظیفه روشنگری خود به خوبی عمل نمودند ولی کلیه این تلاشها حداقل تا کنون نتیجه معتنابهی نداشته و اکثریت مردم همچنان تصور می کنند یگانه راه برون رفت از مشکلات عمیق و مزمن اقتصادی مذاکره و توافق با آمریکا و رفع تحریم های ظالمانه تحمیلی است. این واقعیت تلخ را از نحوه مواجهه مجلس با موضوع برجام می توان فهمید.

همچنین این تحلیل منافی فرمایشات و تأکیدات مقام معظم رهبری مبنی بر لزوم طی مراحل قانونی برجام و اظهار نظر مجلس در خصوص آن نیز نخواهد بود.

چرا که اولا مسیر قانونی حقیقی، ارایه برجام در قالب لایحه توسط دولت به مجلس بود که محقق نشد و علیرغم فرمایش حضرت آقا مبنی بر اینکه مجلس از موضوع برجام کنار گذاشته نشود، مجلس ککش هم نگزید و واکنش درخوری نشان نداد!

ثانیا توصیه احتمالی حضرت آقا، در خصوص تصویب سریع تر جزئیات طرح آبکی ای صورت گرفته که قبلا کلیاتش با آن کیفیت ناجوانمردانه تصویب شده بود و کش دادن تصویب آن جزئیات، هیچ فایده ای نداشت بلکه موجب افزایش اختلاف و انشقاق هم میشد! در واقع حضرت آقا یک مسیر مقدّر را صرفا تسریع نموده اند و از هزینه هایش کاسته اند!

ثالثا مقام معظم رهبری به اندازه کافی به مجلس فرصت دادند تا مشخص شود نمایندگان ملت نهایتا چه خواهند کرد و آیا اعتراضات منتقدان و روشنگری بخشی از نمایندگان اثری خواهد داشت یا برآیند مجلس همان خواهد بود که حدس زده می شد باشد؟

وقتی مجلس در قبال عدم ارجاع برجام توسط دولت در قالب یک لایحه آنچنان منفعلانه سکوت کرد و کلیات طرح مجلس در خصوص برجام نیز پس از جلسات متمادی کمیسیون ویژه برجام با آن کیفیت ناجوانمردانه رأی آورد و می رفت که به انشقاق و اختلاف جدی در میان نمایندگان و جامعه (خصوصا اصولگرایان) منجر شود دیگر تکلیف مشخص بود و  اطاله موضوع بیش از اتلاف وقت و هزینه های بیشتر فایده ای دربر نداشت.

مضافا بر اینکه مانور جناب حجازی در روز رأی گیری جزئیات طرح مذکور چند فایده مهم نیز داشت؛
اول اینکه همه فهمیدند این اتفاق بدون اجازه مقام معظم رهبری - و نه مثلا مجمع تشخیص مصلحت - امکان تحقق نداشته و البته ایشان علی رغم میل باطنی خودشان و صرفا برای حفظ وحدت و جمهوریت نظام این اجازه را صادر فرموده اند.
دوم اینکه نفس حضور ایشان در مجلس به خودی خود حرکتی در جهت حفظ وحدت و جلوگیری از تفرقه و ایجاد بحران در جامعه بود. چه بسا اگر درگیری ها در مجلس ادامه می یافت و جدی تر می شد به سطح جامعه نیز سرایت می نمود. اتفاقا از ظواهر امر برمی آمد که دشمن برای چنین موقعیتی نیز خوابهای بدی دیده است.
و سوم اینکه حضور حجت الاسلام حجازی در مجلس و متعاقب آن تصویب بدون کم و کاست طرحی که دولتمردان، خود قبلا برآن صحه گذاشته بودند اجازه بهانه جویی های احتمالی آینده را از دولت سلب نمود تا بعدها، طرح حاصل از جرح و تعدیل مجلس را بهانه عدم دستیابی به مثبتات برجام و یا توجیه مشکلات آینده آن عنوان ننمایند. لازم به ذکر است طرح مذکور امکان و استعداد چندانی هم برای جرح و تعدیل جهت تبدیل شدن به یک طرح ایده آل که خطرات برجام را به خوبی مرتفع کند نداشت.

إن شاءالله در آینده ای نزدیک مردم خود حقایق را خواهند فهمید و زمان همه چیز را مشخص خواهد کرد.

پی نوشت:
+ برای این یادداشت قراین متعدد دیگر از بیانات حضرت آقا دارم ولی وقت جستجو و ارجاع ندارم!
شاید وقتی دیگر ارجاعات را به متن اضافه کردم!

معضل خودارضایی نوجوانان را دریابید!

محمد دهداری، دوشنبه، ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۳۶ ب.ظ، ۳ نظر

نمی دانم شاید در این ایام عزا و به ویژه گرماگرم ماجراهای سیاسی-هسته ای وقتش نباشد ولی از باب دغدغه دین نمی توانم دراینباره ننویسم!
دیشب وقتی داشتیم با تعدادی عراقی از گیت پرواز مشهد آبادان رد می شدیم دیدم حاج آقای نورانی و جوانی با چندنفر بحثش شده. سریعتر خودم را به صف رساندم ببینم موضوع چیست ولی تا رسیدم بحث تمام شده بود.
در اتوبوس یافتمش و پرسیدم مسئله ای پیش آمده بود؟ مشخص شد کسی به عربهای عراقی چیزی گفته و ایشان واکنش نشان داده اند که ما با هیچ کشور متخاصمی، جنگ قومیتی نداشته ایم!
در عراق با حزب بعث و در عربستان با وهابیت مشکل داشته و داریم نه اعراب و اینکه عرب و عجم کردن تفکر جاهلی است و الخ!
تایید بنده موجب رفاقتی زودهنگام و باز شدن سر بحث شد! باز پرسیدم تشریف می برید تبلیغ؟ فرمودند بله و معلوم شد از قم به مشهد اعزام شده اند و حالا هم راهی خوزستان هستند.
بنده خدا خیلی جوش می زد و آنچه در دل داشت جوش زدنی و حتی شعله ور شدنی هم بود! تبلیغ اشون صرفا در مدارس بود و فقط برای دانش آموزان سخنرانی می کردند و مشاوره هم می دادند. موضوعات بحثهاشون هم حول و حوش نوجوانی، بلوغ، فضای مجازی، روابط دختر و پسر و مقوله مهم خودارضایی بود!
از این عنوان اخیر و صراحتش کمی تعجب کردم و ایشان هم متوجه شد! گفت اگر نامه هایی که این بچه ها برایم نوشته اند را ببینی دیوانه می شوی! بحث به اینجا که رسید دیگر در حال سوار شدن به هواپیما بودیم.
نزدیکی های آبادان بالای سرم آمد و تعداد زیادی نامه در قطع آ ۶ آورد و گفت بخوان تا مثل من بسوزی!
اکثر نامه های پسران یا مشتمل بر سوالاتی حول و حوش رابطه جنسی، صیغه و خصوصا خودارضایی بود و یا در رابطه راه های ترک خودارضایی راهنمایی خواسته بودند!
پیاده که شدیم و حال بد مرا دید گفت از میان ۲۵۰ نفر پسر این مدرسه، ۲۳۰ نفر نامه های اینچنینی داشته اند![دختران هم به نوعی دیگر که حالا بنده بحثم چیز دیگری است و ورود نمی کنم]
بعد هم اضافه کرد قربان امام رضا ع بروم، تازه اینها ساکنین یک شهری مثل مشهد مقدس هستند! وای به حال شهرهای جنوب که هم کمتر مذهبی هستند و هم به واسطه آب و هوا مشکلاتی مثل بلوغ زودرس هم دارند!
پرسیدم مدرسه شان مدرسه خاصی نبود؟ مثلا در منطقه بدی باشد یا چیزی مثل این؟ فرمود که نه! یک مدرسه کاملا عادی!
دیگه داشتم می ترکیدم! آقا فاجعه است! به خدا فاجعه است! می فهمید؟ فاجعه!
هنوز داغونم!
واقعا چرا فکری به حال این قبیل مشکلات قشر نوجوان ما نمی شود!؟ مگر نه اینکه همینها فردای ایران را خواهند ساخت! خدا لعنت کند هرکس عامدا عالما از این پدیده خبیث یعنی ماهواره دفاع می کنند! آقا خودتان هر غلطی می خواهید بکنید دیگر چرا برای جامعه نسخه می پیچید؟ بخش عمده این وضع افتضاح ناشی از برداشته شدن موانع دسترسی نوجوانان به فیلم ها و تصاویر مستهجن است و در راس ابزارهایی که موجب چنین اتفاقی شده اند ماهواره است.
ایضا خدا آن زنان بدحجابی که با نمایش دادن زیبایی های خود جوانان مردم را اینچنین در راه انحراف هل می دهند و مردان بی غیرتشان را اگر هدایت نمی شوند لعنت کند که مصداق بارز اشاعه دهندگان فواحش هستند!
ای کاش مردم ما می دانستند آندلس چگونه سقوط کرد و اکنون نشانی از اسلام در آن دیده نمی شود!


پی نوشت:
+ عکس رو از اون جهت گذاشتم که اگر کسی به هوای تگ خودارضایی و استمناء پست رو باز کرد فقط حرف سلبی نبیند!
+ مسلما مقصر بخشی از این افتضاح پزشکان هستند!
چند مدت پیش بود که یکی از دوستان طلبه به علت بیماری به پزشک ارولوژ مراجعه کرده بود. راهکاری که پزشک به این رفیق ما که حزبل بودن از ریخت و قیافه اش شره می کند پیشنهاد داده بود دو تا بود: یا ازدواج یا استمناء!
بعدها خودم به دلیل موضوعی در نت سرچ می کردم دیدم برخی پزشکان ملعون که شوربختانه تعدادشان هم بسیار زیاد است به راحتی و آشکارا در سایتهای مشاوره پزشکی با صدها هزار مخاطب به کسانی که مشابه مشکل رفیق ما را داشته اند توصیه به این عمل شنیع می کنند! عی خاک بر سر مسئولی که یک وبلاگ نویس حزب اللهی دغدغه مند را برای یک نقد تند به زندان می اندازد ولی کاری به این پزشکان رذل و آن سایتهای کثیف ندارد!

پارادوکس آتئیست زنده!

محمد دهداری، پنجشنبه، ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۱۷ ب.ظ، ۱۷ نظر

از وقتی خودم را شناخته ام بارها و بارها در زندگی م این جمله را با خود تکرار کرده ام:
خدا و معاد را اگر از منظومه فکری خود حذف کنیم ادامه حیات هیچ توجیهی نخواهد داشت!
لذا من در عقلانیت آتئیست هایی که حداقل یک بار اقدام به خودکشی نکرده باشند به طور جدی شک دارم!
معمولا دفاعی که آتئیستها اینجور مواقع از خودشان می کنند این است که ما تا زنده ایم از لذت های دنیوی استفاده می کنیم. دیگر چه اهمیتی دارد پس از مرگ خبری نیست که نیست!
اما قطعا اگر کسی عمیقا به آتئیسم معتقد باشد و لذتهای دنیا موجب شود ذهنش از پوچی زندگی منحرف شده و لذات مقطعی بر یأس فلسفی اش چیره گردد یا باید در عقلانیت خود شک کند یا در اعتقادش به آتئیسم!
اصلا کسی که فقط تا نوک دماغش را می بیند و نیازهای غریزی اش را؛ حیوان است نه انسان!
بواقع اگر این زندگی فقط محدود به دنیای مادی باشد، پوچ و بی معنی و بی ارزش خواهد بود!
مگر زندگی غیر از رنج و درد و عذاب چیزی هست!؟
چرا باید به این زندگی کثیف و مزخرف ادامه داد!؟
به خاطر مزه یک غذای خوشمزه!؟ یا لذت یک هم آغوشی زودگذر!؟ یا ثروت و مکنت بسیار زیاد!؟ یا...
کیست که کنار این قبیل لذات، غم و رنجی نداشته باشد!؟ و اصولا وقتی انتهای جاده زندگی را نیستی بدانیم این لذات چه فایده و معنایی خواهند داشت!؟ لذات مالامال از پوچی که نه در زمین ریشه دارند و نه در آسمان ثمر!
خب اگر بمیریم از تمام این مزه ها و گرسنگی ها و تشنگی ها و سیرابی ها و فقر و غنا و آمال و آرزوهای دست نیافتنی و درد و بیماری و جنگ و خونریزی نجات خواهیم یافت! غیر از این است!
اگر خدا و معاد را کنار بگذاریم چه دلیلی برای تحمل اینهمه درد و رنج وجود خواهد داشت!

حضرت زین العابدین(ع) در مناجات الخائفین فرازی دارند که من هر وقت می شنوم یا گاهی می خوانم منقلب میشوم.
ابتدا خطاب به خدای خود ضمن تغزلی عاشقانه که همه معطوف به روز بازپسین است عرض می کند:

"خدایا آیا چنین مى‏ نمایى که پس از ایمانم به تو عذابم نمایى؟
یا پس از عشقم به تو از خود دورم سازى،
یا با امید به رحمت‏ و چشم‏ پوشى‏ ات محرومم سازى،
یا با پناه جویى‏ ام به گذشتت‌‌ رهایم نمایى،
هرگز چنین نیست! از ذات بزرگوارت به دور است که محرومم کنی"

سپس آن فراز تکان دهنده که:

"اى کاش می دانستم که آیا مادرم مرا براى بدبختى به دنیا آورده!
یا براى رنج کشیدن و زحمت پرورانده است!
اگر چنین است کاش مرا نزاده و نپرورانده بود!
و اى کاش آگاه بودم که آیا مرا از اهل سعادت قرار داده ای!
و به قرب و جوارت اختصاص داده ‏اى!
‏تا به این سبب چشمم روشن و جانم آرام گیرد؟"الی آخر...

هروقت به این فراز می رسم پوچی و بی ارزشی دنیا و زندگی در آن بدون وجود خدا و اعتقاد به روز جزا به ذهنم متبادر میشود و به یاد ایامی می افتم که فشار زندگی داشته لهم میکرده و فقط اعتقاد راسخ و البته عقلانی به خدا و زندگی ابدی بوده که حفظم کرده است!
و باز در تعجب و حیرت فرو می روم از بی خدایانی که به این زندگی مزخرف ادامه می دهند!

پی نوشت:

+ مسخره است ولی باید تصریح کنم که این یادداشت صرفا جهت نشان دادن تناقضی فاحش در مبانی اعتقادی بی خدایان نوشته شده و به هیچ وجه، تأکید می کنم به هیچ وجه توصیه به خودکشی نمی کند! عواقب هرنوع برداشت دیگری بر عهده خود مخاطب می باشد!

+ همچنین مطلب حاضر به هیچ وجه یادداشتی اثباتی یا ایجابی در حوزه موضوع خداباوری نیست. اگر به دنبال چنین مطالبی بوده اید اینها را ببینید:
. آیا خدا وجود دارد؟ 
. برهان «آنسلم» و جفایی که بر فلسفه اسلامی روا داشته‌ایم!
. مهمترین برهان اثبات وجود خدا در غرب!

مهمترین برهان اثبات وجود خدا در غرب!

محمد دهداری، دوشنبه، ۱۵ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۱۶ ب.ظ، ۳ نظر

اخیرا طی یادداشتی در گوگل پلاس، مطلبی که قبلا تحت عنوان "برهان آنسلم و جفایی که بر فلسفه اسلامی روا داشته ایم" در وبلاگ نوشته بودم را بازنشر نمودم. پس از آن برخی دوستان به عبارت "مهمترین برهان اثبات وجود خدا در غرب" که بنده برای "برهان وجودی آنسلم" به کار برده بودم انتقاد نموده و یا در آن تشکیک کرده بودند.
در همین راستا ذیل ریشیر پست محل بحث، مطالبی چند عرض نمودم که در کامنتهای لینک زیر در صفحه جناب آقای الیاس قنبری، در دسترس است:

https://plus.google.com/110915446918716677993/posts/c6AvNwewEER

لیکن به نظرم رسید بحثها در کامنتهای پست فوق قدری پراکنده و بی نظم مطرح شده و همچنین خود موضوع محل اختلاف کشش یادداشت مجزایی را داراست و می تواند بحث جالب و مفیدی در پی داشته باشد.
علی هذا موارد ذیل را در همین راستا به عرض می رسانم:

۱. ابتدا باید توجه داشت منظور از "مهمترین" در اینجا، لزوما صحیح ترین و محکم ترین نبوده است. حداقل نگارنده از این لفظ چنین معناهایی را اراده ننموده که اگر اینگونه بود غلبه را با برهان وجودی توماس آکویناس می دانست(البته صرفا در فضای فلسفه غرب). منظور در اینجا پر بحث ترین و جریان سازترین و پرطرفدارترین برهان بوده است.
۲. در تاریخ فلسفه و کلام غرب سه دسته برهان عمده برای اثبات وجود خدا مطرح بوده اند:
برهان های وجودشناختی،
برهان های جهان شناختی،
و برهان های غایت شناختی؛ 

این براهین در طول تاریخ حامیان و مخالفان خاص خود را داشته اند و به تبع تقریر ها و نقدهای متعددی بر آنها نوشته شده است.
۳. برهان وجود شناختی یا وجودی، برای اولین بار توسط آنسلم قدیس، الهی دان و فیلسوف دوران قرون وسطی مطرح گردید.
از میان کسانی که این برهان را به صور مختلف تقریر نموده و به نحوی بر اساس آن به اثبات وجود خدا پرداخته اند می توان به اسپینوزا، مالبرانش، لایبنیتس، دکارت، چارلز هارتسورن، نورمن ملکوم، آلوین پلنتینگا و کورت گودل اشاره کرد که هریک به نوعی به بیان قرائتی از برهان که به نظرشان صحیح می آمده است پرداخته اند.
۴. البته برخی فلاسفه غربی نیز مخالف برهان آنسلم بوده اند که از آن جمله می توان به گونیلون، توماس آکویناس، برتراند راسل و از همه جدی تر کانت اشاره نمود.
برخی از دوستان شاید از آن رو که بسیاری معتقدند از کانت بدین سو الهیات خردگرا به محاق رفت تصور کرده اند دوران جولان برهان های وجود شناختی به پایان رسیده است.
این در حالی است که در دوران پساکانتی الهیات طبیعی که براهین جهانشناختی و غایت شناختی در آن چارچوب تعریف می شوند نیز افول کرد و البته مباحث اخلاقی کانت و ایمان گروی وی نیز هیچگاه دردی از خداشناسی غربی حل نکرد چون دیدگاهی حداقلی به این حوزه داشت.
جالب اینکه خود کانت تمامی براهین اثبات وجود خدا را مبتنی بر برهان وجودی(که البته خود وی این عنوان را بر برهان آنسلم نهاده بود) می دانست و از این منظر برای برهان وجودی نسبت به براهین دیگر من جمله براهین جهانشناختی ارجحیت قایل بود.
۵. افرادی مانند هگل - از متقدمین - و جان هیک - از متاخرین - نیز در خصوص برهان وجودی آنسلم بررسی هایی داشته و نظریه پردازی هایی صورت داده اند.
به عنوان مثال در آدرس ذیل کتابی تحت عنوان"برهان کثیرالوجوه: مطالعات جدید در باب برهان وجودشناختی له وجود خدا" اثر مشترک جان هیک و فیلسوفی به نام مک گیل معرفی شده است:

http://www.zqz.ir/463534

این کتاب و کتاب های مشابه گواه این مدعا هستند که برهان های وجودشناختی علی رغم افول دین گرایی و خداباوری میان متفکران غربی هنوز محل بحث و چالش هستند و جایگاه خود را در حوزه دین پژوهی دوران مدرن حفظ کرده اند.
به عنوان مثالی جدی تر و شاخص تر باید به تقریر مجدد برهان وجودی آنسلم توسط فیلسوف دین برجسته معاصر الوین پلانتینگا اشاره نمود که در واقع احیا گر این برهان در دوران ما بوده است.
۶. جان هیک تقسیم بندی خاصی برای براهین اثبات وجود خدا دارد که تا حدودی به بحث ما مربوط می گردد. وی براهین اثبات وجود خدا را به دو دسته پیشینی و پسینی تقسیم بندی می کند به این ترتیب که براهین پیشینی براهینی هستند مستقل از تجربه، که اگر صحیح و تام باشند، ما را به قطعیتی همچون قطعیت قضایای ریاضی خواهند رساند و براهین پسینی  بر اساس تجربه و مقدمات تجربی اقامه می شوند.
از این منظر براهین وجودشناختی که تلاش می کنند تا تنها از طریق عقل، و نه با استفاده از مسائل دیگر و بدون توجه به جهان خارج وجود خداوند را اثبات نمایند پیشینی هستند و لذا حداقل از منظر روشی نسبت به براهین جهان شناختی و غایت شناختی، که مبتنی بر پیش فرض های تجربی هستند در برابر نقادی پر توان تر می باشند. زیرا این قبیل برهانها تنها بر اصول منطقی مبتنی نیستند و سعی می کنند تا از جهان خارج به خدا برسند و نه از مفهوم خدا. 
۷. دوستانی که بر سر تعبیر "مهمترین برهان اثبات خدا در غرب" تشکیک کرده بودند غالبا در میان براهین اثبات وجود خدا در غرب غلبه را با براهین جهانشناختی می دانستند. این قبیل براهین که اول بار توسط سنت توماس آکویناس مطرح شد نیز مانند برهان آنسلم از طرفداران و منتقدان بسیاری برخوردار است لیکن از این منظر ارجحیتی بر براهین وجود شناختی ندارد. چه آنکه نگارنده حین بررسی های خود به هیچ فیلسوف برجسته ای که تقریر شاخصی از براهین پنجگانه او (خصوصا برهان سوم که محل بحث ماست و آن هم به برهان وجودی مشهور است ولی ذیل براهین جهانشناختی تقسیم بندی می شود) به دست داده باشد نیافت! 
ظاهرا پیروان اندیشه تومیسم و نوتوماسی ها که کم نیز نیستند دغدغه های دیگری را در فضای اندیشه توماس آکویناس دنبال کرده اند و کمتر به براهین اثبات وجود خدای وی پرداخته اند.
لذا صرف اینکه دوران جولان اندیشه تومیسم و حتی سنت نوتوماسی از نظر زمانی نزدیک تر به دوران مدرن است و نیز در مقایسه با فلسفه مدرسی آنسلم نسبت نزدیکتری با دوران مدرن دارد، دلیل پراهمیت تر بودن براهین جهانشناختی نسبت به وجودشناختی نخواهد بود. بلکه همانگونه که صدراً ذکر گردید باید دید کدام دسته از براهین جریان ساز تر و پربحث و چالش تر و پرطرفدار تر بوده اند و البته باز همانطور که ذکرش گذشت این غیر از سخن بر سر صحت و سقم و استحکام برهان است که مجالی دیگر می طلبد
۸. کل این بحث از آنجا شکل گرفت که بنده در ابتدایین جملات پست فوق الذکر با قصد اینکه ذهن مخاطبین را نسبت به مقایسه ای که در متن یادداشت وبلاگم، میان خداشناسی غربی و خداشناسی اسلامی صورت داده بودم حساس نمایم برای برهان وجودی آنسلم از صفت تفضیلی "مهمترین" استفاده نمودم و البته بدین امر نیز اعتقاد دارم لیکن خوب بود رفقا بیش از حاشیه به متن می پرداختند و یادداشت را مطالعه نموده و در خصوص اصل موضوع نظر می دادند. چرا که هرچقدر هم قصد تخفیف و تنزل براهین وجودشناختی را داشته باشند بالاخره بنا به دلایلی که ذکر شد این براهین حداقل از مطرح ترین و مهم ترین براهین اثبات وجود خدا در غرب می باشند.
و جالب اینکه حضرت آیت الله جوادی آملی در کتاب "تبیین براهین اثبات وجود خدا تعالی شأنه" پس از ذکر برهان آنسلم برخی از مهمترین نقدهای وارده بدان را از گونیلون گرفته تا کانت، یک به یک مطرح نموده، سپس نقدها را با دلایل متقن رد نموده و در آخر، هرکدام را به نحوی اصلاح نموده اند. در نهایت نیز خود برهان را با استناد به دو مفهوم خاص منطق دانان مسلمان(حمل اولی و حمل شایع) به زیبایی و قوت هرچه تمام تر رد نموده و نهایتاً آنرا به شیوه ای که به واقع اثبات کننده وجود خداوند باشد اصلاح نموده اند.
این همان مدعای اصلی پست اولیه و یادداشت وبلاگ بوده که از قول دکتر دینانی نیز به اینگونه نقل شده بود:
"متاسفانه فلسفه اسلامی در بخش های طبیعیات و ریاضیات پیش رفتی نداشته است. ولی در الهیات من معتقدم که فیلسوفان اسلامی هنوز هم در دنیا حرف اول را میزنند. در الهیات کسی در این قرن به گرد ابن سینا و ملاصدرا هم نمی رسد. یک عده جوان مجذوب پلاتینجا هستند. اصلاً بررسی کنید. بی انصافی نکنید. البته در طبیعیات من هیچ حرفی ندارم. اما در الهیات که بخش اصلی فلسفه است من ملاصدرا را از جمیع فیلسوفان غرب یک پله بالاتر می دانم. فلسفه خوان های ما اشتباه می کنند. تازه فلسفه اسلامی فقط ابن سینا و ملاصدرا نیست. فلسفه اسلامی امروز اوجش در الهیات است."

پی نوشت:

+ مطلبی مرتبط از خودم:

http://dehdari.blog.ir/1390/03/ایا-خدا-وجود-دارد

دین خدا مست حسین است و بس

محمد دهداری، شنبه، ۲۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۲:۰۵ ب.ظ، ۰ نظر

دین خدا مست حسین است و بس
عزت ما دست حسین است و بس

منطق ما منطق ثاراللهی است
فطرت ما مست حسین است و بس

عشق فراورده کربُ بلاست
عاطفه سرمست حسین است و بس

با نوای حاج منصور بخوانید

ماجعل الله لرجل من قلبین فی جوفه

محمد دهداری، چهارشنبه، ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۴۳ ب.ظ، ۲ نظر

برخی اوقات یک آیه ای را در مواقف گوناگون، مکررا می شنوم. درست یا غلط پیش خود اینگونه برداشت کرده ام که خدا دارد چیزی را به من می فهماند.
آیه فوق را نیز اخیرا زیاد می شنوم؛ خدا درون هیچ مردی دو قلب ننهاده ـست./احزاب۴
حکمتش چیست؛ الله اعلم!

رسم‌عاشق نیست با یک‌دل دو دلبر داشتن
یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن/قاآنی

رفیق خالی از خلل

محمد دهداری، يكشنبه، ۲۱ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۱ ب.ظ، ۰ نظر

در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بی‌بدل است

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است/حافظ

تفاوت برنامه اقتصادی واقعی با وعده و وعیدهای تخیلی

محمد دهداری، پنجشنبه، ۲۳ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۴۰ ق.ظ، ۳۲ نظر

برنامه اقتصادی دکتر جلیلی

بسم الله

قبل نوشت:

در این یادداشت قصد داریم بحثی تخصصی داشته باشیم در خصوص یکی از برنامه های اصلی مطرح شده توسط جناب آقای سعید جلیلی کاندیدای یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری. ایشان در مواقف و مواعد گوناگون ضمن تأکید بر اقتصاد مقاومتی، بازنگری و تحول اساسی در ساختار بخش های مختلف دولت را جهت استفاده بهینه از تمامی ظرفیت های بالقوه کشور ضروری دانسته اند. در مطلب حاضر قصد داریم تا این کلید واژه مورد تأکید آقای جلیلی را در پس زمینه مشکلات جاری کشور رمزگشایی نماییم.

نوشتار:

اگر امورات حاکمیتی ممالک را به سه بخش اساسی تقنین، اجرا و نظارت تقسیم نماییم، بدون شک وجه افتراق اساسی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه بیش از هرچیز، در کیفیت شق سوم تقسیم مذکور یعنی "نظارت" خلاصه می گردد. کسانی که با بنده آشنایی دارند می دانند که سال هاست تحلیل های خود را در خصوص مشکلات و معضلات کشور بر این مبنا استوار نموده ام و مدعی هستم اگر بخواهیم از نظر اقتصادی بمانند کشورهای به اصطلاح توسعه یافته پیشرفت نموده و بر مشکلات فعلی فایق آییم می بایست فکری به حال امر خطیر و در حال حاضر مظلوم و مغفول نظارت نماییم. لازمه این امر نیز آن است که حکومت به واسطه خصوصی سازی حقیقی از حجم دولت و وظایف اجرایی آن کاسته و اعظم اهتمام خویش را به امر نظارت معطوف نماید. البته می دانیم که نظارت فقط بر عهده قوه قضائیه نیست و مجلس و بخش هایی از خود دولت نیز بدین امر گمارده شده اند و باز البته این تشتت و پراکندگی موجود در متصدیان امر نظارت به هیچ وجه وضعیت مطلوبی نیست، لیکن این مباحث موضوع نوشته حاضر نبوده و مجالی دیگر می طلبد.

از فقر شدید کشور در امر نظارت که بگذریم به نظر حقیر اهم مشکلات ما در بخش تقنین نیز، حجم زیاد قوانین و تصویب برخی قوانین بر اساس معیار های سلیقه ای، موسمی و سیاسی و نیز ضعف بار فنی و تخصصی مراجع قانون گذار و به تبع قوانین مصوب آنها می باشد که البته اینها نیز موضوع بحث ما نیست و آن را به یادداشتهای بعدی موکول می کنیم.

در واقع آنچه در این مجال قصد پرداختن بدان را داریم، بررسی مشکلات و معضلات "دولت" به مثابه متصدی "نظام اجرایی" کشور می باشد. البته نه به شکل مصداقی و جزئی نگر بل از منظری کلان و کل نگر! از چنین منظری می توان نظام اجرایی کشور را به سه بخش ساختارها، فرآیند ها و اجرا تقسیم نمود. "ساختارها" مشتمل بر شاکله کلی دولت و زیرمجموعه های آن اعم از وزارت خانه ها، معاونت ها و سازمان ها می باشند. نحوه قرار گیری عناصر تصمیم ساز، تصمیم گیرنده و مجری و سلسله مراتب سازمانی تعریف شده میان آنها این شاکله را تشکیل می دهد. ارتباط میان عناصر ساختاری دولت نیز بر اساس یک سری "فرآیندها"ی تعریف شده در قانون، آیین نامه ها، دستورالعمل ها و بخش نامه ها صورت می گیرد.

بعضاً "ساختارها" و "فرآیندها"ی دولت را مسامحتا همان "ساختارها" اطلاق می کنند. این در حالی است که مشکلات ساختاری دولت کاملا درون قوه ای است لیکن مشکلات فرآیندی به واسطه پیوند وثیق فرآیندهای دولت با قوانین مصوب مجلس، به کیفیت تقنین در قوه مقننه و معضلات آن حوزه نیز مربوط می گردد. لذا به نظر بنده می بایست میان این دو بخش دولت تمایز قائل شد.

مجموع این "ساختارها" و "فرآیندها" یک سیستم را تشکیل می دهند که ورودی آن امور شرح وظایفی دولت بوده و خروجی آن "اجرا"ی شروح وظایف می باشد. به نظر حقیر در بخش اجرا نیز، مشکلات و معضلات هم به نظام اجرایی کشور مربوط می گردد و هم در گرو نظام نظارتی و معضلات آن حوزه می باشد.

در این میان آنچه اختصاصاً به "دولت" مربوط است و لذا رئیس جمهور می بایست قبل از هر چیز موضع خود را در خصوص آن مشخص نموده و راهکارهای رفع و رجوع مشکلات آن را مطرح نماید، "مسائل ساختاری" دولت می باشد. اتفاقا اصلی ترین اشکالات دولت نیز از همینجا آغاز می شوند. ساختار نظام اجرایی کشور ما در اکثر بخش های دولت از دوره پهلوی به ارث رسیده است. علاوه بر این بخش های فراوانی که به این ساختار اضافه شده اند نیز به شکلی کاتوره ای و بدون کار کارشناسی دقیق افزوده شده و در بسیاری از موارد فاقد هماهنگی و همگرایی لازم با دیگر عناصر شکل دهنده ساختار اجرایی دولت می باشند و این غیر از تشتت ذاتی ساختار موروثی دولت در کشور ماست. چرا که ساختار دولت در دوران پهلوی از کشورهای اروپایی الگوبرداری شده و فی نفسه یک موجود غیر بومی و لایتچسبک به حساب می آید و این بیگانگی با نیازهای خاص مملکت اسلامی ما پس از انقلاب تشدید نیز شده است.

حال در نظر بگیرید که تغییر و بروزرسانی های مقطعی و بدون دید کلان نگر در این ساختار و الصاق بخش های جدیدی بر اساس امور مستحدثه اجرایی کشور به آن هسته مرکزی، چه بر سر شاکله اجرایی دولت آورده است. این قبیل مشکلات موجب شده تا ساختار بخش های مختلف دولت متناسب با نیازهای واقعی کشور شکل نگرفته باشد، عناصر شکل دهنده در این ساختار، تصمیمات و رفتارهای جزیره ای داشته باشند و در نتیجه دولت از یک ناهماهنگی شدید و بعضا فلج کننده میان عناصر شکل دهنده خود رنج برده، به شدت دچار فشلیت و کسالت باشد. به طور خلاصه می توان گفت این ساختار تاب و توان وظایف سنگین خود را ندارد و اگر قرار است تغییر محسوسی در نظام اجرایی کشور ایجاد شود قبل از همه می بایست ساختار آن را مورد بازنگری اساسی قرار داد. 

اینجاست که فرق نگاه کارشناسی و غیر کارشناسی را می توان متوجه شد. به طور قطع می توان ادعا نمود قریب به اتفاق نامزدهای این دوره انتخابات ریاست جمهوری طی مناظرات و برنامه های تبلیغی خود برنامه اقتصادی خاصی ارائه ننموده اند. آنچه که توسط برخی از ایشان تحت عنوان برنامه اقتصادی مطرح شده و متأسفانه بعضاً توسط مردم باور نیز شده است، بیشتر طرح ایده آل ها، اهداف و در یک کلام وعده و وعید هایی بوده که بر اساس این آرمان ها و اهداف عنوان نموده اند. فارغ از نیت خوانی در خصوص وعده های داده شده، باید توجه نمود که طرح مشکلات و وعده حل آنها یک امر است و بیان برنامه های عملیاتی و دقیق جهت رفع و رجوع آنها امر دیگر! مشکلات را همه می دانند و قصد حل آنها را نیز در سر دارند، لیکن چطور و چگونه! این چگونگی است که برنامه نامیده می شود و نه صرفا ذکر مشکلات و معضلات اقتصادی و نالیدن بی فایده! شیوه حاضر تنها نتیجه ای که درپی خواهد داشت انتشار ناامیدی مفرط در میان جامعه و امیدواری دشمنان و بدخواهان این کشور به تزلزل امت و ناتوانی حاکمیت می باشد.

در این میان تنها نامزدی که خوشبختانه از سیاه نمایی و نالیدن پرهیز نموده و به جای طرح وعده و وعیدهای رنگارنگ و متنوع و بعضا ناشدنی و تخیلی به واسطه مشورت با اهالی فن در دو حوزه اقتصاد و مدیریت برنامه ای کارشناسانه مطرح نموده است، جناب آقای سعید جلیلی است. شاید بسیاری از مردم عمق نگاه وی به امر اجرا را متوجه نشده باشند و دوراندیشی وی زمانی که یکی از اولویت های اصلی خود را اصلاح ساختارهای اقتصادی دولت و ایجاد "هم آهنگی" میان عناصر شکل دهنده این ساختار بیان نموده درک نکرده باشند. لیکن حداقل کسانی که دستی بر آتش امور اجرایی کشور دارند و مشکلات این حوزه را تجربه کرده اند، دل خوش خواهند بود که یک نفر از نامزدهای ریاست جمهوری معضلات فعلی مملکت را آسیب شناسی و ریشه یابی کارشناسانه نموده و منشاء بسیاری از مشکلات را به درستی فهمیده است.

فایده دیگر این امر به بازی نگرفتن احساسات مردم است. چه وعده و وعیدهایی که در دوره های گذشته داده شده و به ثمر ننشستن آنها غمی بر غم های مردم فزوده و باری از دوششان برنداشته است! چرا باید به جای کار کارشناسی عمیق، اینچنین از آبروی نظام مایه گذاشته و با احساسات مردم بازی کرد؟! جلیلی مشخصا از این دام ها که حتی هر کاندیدای متعهدی را نیز وسوسه می کند آگاه بوده است. وی به جای طرح وعده های متعدد و متنوع تحت عنوان برنامه اقتصادی، به بیان برنامه هایی تخصصی که در صورت اجرا آثاری بسیار عمیق و ماندگار خواهند داشت پرداخته است. علاوه بر این دچار کلی گویی نیز نشده و جزئیات برنامه های وی را می توان در جزوات و بولتن های اقتصادی اش که حاصل مشاوره با اکابر علم اقتصاد هستند، ملاحظه نمود. به واقع این خصائص بسیار نادر و مغتنم هستند!

امیدواریم که خدای متعال دل های مردم را به سوی کسی که در میان کاندیداهای موجود به واقع اصلح است سوق داده و خیر این مردم را برای ایشان رقم بزند.

والعاقبه للمتقین

پی نوشت:

حمایت ۱۷۳ تن از اساتید برجسته اقتصادی کشور از برنامه اقتصادی دکتر جلیلی

+ برنامه اقتصادی دکتر جلیلی توسط اندیشمندان و اساتید بنام اقتصادی کشور همچون پروفسور درخشان، دکتر زریباف و در جمع نخبگان اقتصادی کشور ارائه شد.

دانلود برنامه اقتصادی دکتر جلیلی - ستاد مردمی حیات طیبه

+ ظاهرا سایت حیات طیبه باز هم هک شده و بالا نمیاد!