سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خرمشهر» ثبت شده است

ناگفته هایی‌ از لحظه شهادت شهید سیدعبدالرضا موسوی

محمد دهداری، يكشنبه، ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۰۰ ب.ظ، ۰ نظر

مدتها قبل وقتی یادداشتی جهت ادای دین به شهید بزرگوار سیدعبدالرضا موسوی در این صفحه منتشر گردید عزیز بزرگواری از مخاطبین طی پیامی خصوصی عنوان نمودند که:

«باسلام خدمت همه رزمندگان عزیز سپاه اسلام اینجانب توفیق داشتم در مرحله دوم عملیات آزادسازی خرمشهر تنها شاهد شهادت سردار دلاور شهید عزیز سید عبدالرضا.موسوی باشم در تاریخ 17.2.61 مطالب اعلام شده در خصوص نحوه شهادت این سردار دلاور شهید به درستی ودقیق روایت نشده.»

نام مخاطب گرامی جناب آقای اکبر ضرغامی را در اینترنت جستجو نمودم و به مصاحبه زیر رسیدم که در شهریور ماه سال ۹۶ توسط روزنامه جوان از ایشان گرفته شده و بنده به مناسبت سالروز شهادت سردار عزیز و تقریبا گمنام سیدعبدالرضا موسوی، عیناً اینجا نقل می نمایم:

تراژدی اروند و ماده ۶۵ چگونه پایانی خوش خواهد یافت؟

محمد دهداری، شنبه، ۲۱ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۳۲ ب.ظ، ۰ نظر

سازمان منطقه آزاد اروند

هرچند بنیان گذاران مناطق آزاد در دولت سازندگی با نگرش اقتصادی خاصی که داشتند این مناطق را به منظور پایلوتی برای منهضم نمودن کلیت اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی و بازار آزاد طراحی و تأسیس نموده بودند ولی در مقام شعار همواره هدف از تاسیس این مناطق رونق و تسهیل تولید و صادرات بیان شده است. 

از همین رو مردم مقاوم و مظلوم دو شهر جنگ زده و حماسه خیز آبادان و خرمشهر نیز وقتی سازمان منطقه آزاد اروند در سال ۱۳۸۴ تأسیس گردید امیدهای بسیاری داشتند تا استقرار منطقه آزاد موجب بهبود اوضاع نابسامان‌مانده پس از جنگشان شود.

سازمان مذکور ابتدائاً دربخش هایی به مساحت ۱۷۲۰۰ هکتار از دو شهرستان آبادان و خرمشهر مستقر گردید. بخش هایی که عمدتاً صنعتی و بازرگانی و کمتر مسکونی بودند.

استانداری خوزستان و داستان لباس پادشاه!

محمد دهداری، دوشنبه، ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۷:۲۱ ب.ظ، ۰ نظر

درباره کپشن تصویر فوق از صفحه صدا و سیمای آبادان سه نکته جالب توجه وجود دارد:

اول اینکه آنقدر وضعیت وخیم است که ادمین صفحه مذکور به خودش زحمت نداده با سازمان هواشناسی تماس بگیرد و ببیند میزان ریزگردها دقیقا چندبرابر حد مجاز است. البته چند ساعت بعد از انتشار خبر فوق مشخص شد ۳۵ برابر حد مجاز است.(تا ساعت ۲۱)

دوم اینکه ورود توده گرد و‌ غبار به استان از اواسط امروز بوده و این موضوع احتمال غافلگیر شدن مسئولین سازمانهای هواشناسی و حفاظت محیط زیست را منتفی می کند. در حالی که نرم افزار رسمی سازمان اخیرالذکر دو سه ساعت بعد از وخیم شدن وضعیت هوا شاخص را ناگهان از عدد ۸۸ به ۵۰۰ تغییر داد. عجیب اینکه این اتفاق برای بار چندم است که می افتد.

نکته سوم اینکه در تمامی پیش بینی های به عمل آمده وضعیت فعلی تا اوایل روز چهارشنبه ادامه خواهد داشت. یعنی اعلام تعطیلی فردا قطعی است ولی تا ساعت نگارش این وجیزه یعنی ۲۲:۳۰ خبری از اعلام تعطیلی نیست و تصمیم گیری در اینباره را به جلسه مسئولین استانی در ساعات انتهایی امشب موکول کرده اند. یعنی تا آخر شب همه از جمله کارمندان ادارات، مراجعه کنندگان ادارات، دانش آموزان و دانشجویان بلاتکلیف و در شک و تردید خواهند بود که کوه استانداری خوزستان اینبار چه موشی به مردم تحویل خواهد داد!!

همه این شرایط مضحک در این یکی دو ماه گذشته که پدیده ریزگرد ها شدت گرفته برای بار چندم است که اتفاق می افتد. از دلیل این کمدی تراژیک اگر بپرسید باید عرض کنم شنیده ها از آن حکایت دارد که ظاهراً قصه ای مشابه داستان لباس پادشاه در استان ما در جریان است.

شایعات حاکی از آن است که سازمان های هواشناسی و حفاظت از محیط زیست استان-که از جانب استاندار محترم متصدی تصمیم گیری درباره تعطیلی های اینچنینی شده اند- چون می دانند جناب استاندار ازینکه استان به تعطیلی کشیده شود کراهت دارد اعلام وضعیت بحرانی و لزوم تعطیلی را آنقدر به تعویق می اندازند تا رسانه های دیگر آنقدر فریاد بزنند و وضعیت آنچنان وخیم و فاجعه بار و‌ تابلو گردد تا دیگر اعلام موضع آن دو سازمان فخیمه از حیز انتفاع ساقط و بلامحل گردد.

در این میان مرکز پایش بسیار مجهز سازمان مدیریت بحران نیز که زمانی محل جلسات و تصمیم گیری های بسیار خطیر اینچنینی بود بالکل تعطیل و‌ متروکه شده است.

اگر این شایعات صحت داشته باشد فقط باید به حال خوزستان گریست و شکایت آقایان مسئول را به نزد خدا برد. همین!

تکمیلی:

«فعالیت ادارات در روز سه شنبه با ۲ ساعت تأخیر خواهد بود»

نمی دونم بخندم یا گریه کنم.🙄

مردم هم مقصرند!

محمد دهداری، جمعه، ۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ، ۳ نظر

چند شب پیش با خانواده برای گردش به خرمشهر رفته بودیم. نبش فلکه الله ایستادیم تا چیزی برای خوردن بخریم. ناگهان کارناوالی از خودروهای جور واجور با سر و صدای بسیار زیاد و سوت و بوق و فریاد زنان به چهار راه رسیدند.

زن و مرد و پسر و دختر با وضعی بسیار ناهنجار، سر و کله نیمه برهنه و بدحجابشان را از پنجره بیرون آورده و در ایام فاطمیه با حرکاتی که دست کمی از رقص نداشت، لاینقطع فریاد می زدند "فلانی آمد!" دقت کردم دیدم نام و پوسترهای کاندیدایی که در دوره های قبل به کرات از همین شهر مظلوم به مجلس راه یافته بود ولی این دوره رد صلاحیت شده بود روی خودروها نقش بسته است!

ظاهرا در آخرین لحظات تأیدیه خودش را از شورای نگهبان گرفته و این کارناوال و هیاهوی مضحک و زننده نیز از همین رو بود!

البته این محدود به نامزد فوق الذکر نبود! کمی بالاتر از فلکه هم نامزد دیگری که نفهمیدم کدام بود استیج بزرگی زده و گروهی هم روی استیج به ارتفاع دو سه متر برنامه های مفرح! اجرا می کردند و با صدایی گوش خراش و روح تراش هوسه می انداختند و یزله می رفتند و چه وضعی و چه افتضاحی که مسلمان نشنود کافر نبیند!

با دیدن این صحنه ها چنان متأثر و منقلب شدم که تفریح کلا زهر مارم شد!

در آن لحظات با خود می گفتم مردم خرمشهر حتی اگر به سبب فقدان حافظه تاریخی، تخلفها و خطاهاو اهمال های گذشته امثال اینها را فراموش کرده باشند با دیدن چنین صحنه هایی دیگر ابدا نباید در غیر صالح بودن اینها تردید کنند! چه رسد به اینکه آنها را اصلح هم بدانند و مجددا بدانها رأی بدهند!(هرچند شوربختانه بنا به نظرسنجی های موجود تا این لحظه کاندیدای صدرالاشاره در خرمشهر رتبه اول را داراست)

طی چند سالی که تا حدودی درگیر امور اجرایی شهری بوده ام برایم مسجل شده که عمده مشکلات شهرهای آبادان و خرمشهر ناشی از عمل نکردن نمایندگان به وظایف ذاتی خود و خصوصا عدم نظارت حداقلی بر ارگانهای اجرایی شهری و مؤاخذه بی تعارف آنهاست! لذا وقتی مردم رأی خود را می فروشند، طایفه ای رأی می دهند، رأی نمی دهند و یا با اهداف و اغراض سیاسی و حزبیِ صرف رأی می دهند، نباید انتظار بهبود اوضاع شهر را داشته باشند! نه تنها اوضاع شهر که اوضاع کشور نیز و این به واقع، معنای حقیقی "در رأس امور بودن مجلس" است!

بدبختانه بسیاری از نماینده های ما بیش از هر امری به دنبال منافع شخصی خود و اطرافیان خود بوده اند! بدیهی است از کسی که برای رأی آوردن، به هرگونه وسیله نامشروعی متوسل می شود نباید هم انتظاری بیش از این داشت! کسی که با رأی حرام به مجلس می رود فرقی با یک دزد حرام لقمه ندارد که صد مرتبه بدتر است و بالطبع نباید از وی توقع اصلاح امور داشت!

باید به آنان که رأی خود را منضم به شرافتشان می فروشند و به چنین افرادی رأی می دهند گفت؛ شما که به آینده خودتان، ما و شهرمان گند زده اید، لطفا زین پس خفه خون گرفته و راجع به مشکلات شهر، کشور و خصوصا اوضاع اقتصادی سخنی نگویید! چون کسانی را به مجلس فرستاده اید که بیشترین تبحرشان در کاسب کاری بوده و همانطور که اینجا و اکنون اینگونه رأی خریده و نماینده شده اند فردا و در مجلس هم آراء خود و شرافت نمایندگی شان را خواهند فروخت!

اینجاست که باید گفت؛ آری! مردم هم مقصرند!

پی نوشت:
عکس از خودم: خرمشهر ۱۳۹۴
https://www.instagram.com/p/BCYKluVgSZX

اروندرود؛ از آبادان به سوی بحرین

محمد دهداری، پنجشنبه، ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۲:۲۹ ب.ظ، ۷ نظر

خیبر خیبر یا صهیون، جیش محمد قادمون

تجمع کردیم، شعار هم دادیم،‌ سینه هم زدیم، ‌سوار لنج ها هم شدیم ولی نذاشتند بریم.
من فقط توی لنج که بودیم چند تا عکس گرفتم.

آبادان، اروند رود، تجمع اعتراض آمیز به رژیم آل خلیفه

...

  آبادان، اروند رود، تجمع اعتراض آمیز به رژیم آل خلیفه

...

اروند رود؛ از آبادان به سوی بحرین

...

اروند رود؛ از آبادان به سوی بحرین

...

اروند رود؛ از آبادان به سوی بحرین

...

...

اروند رود؛ از آبادان به سوی بحرین

...

اروند رود؛ از آبادان به سوی بحرین

...

پی نوشت:
+ نمادین بود ولی مفید.
+ عکس های بیشتر و با کیفیت بهتر این تجمع را در فوتوبلاگ بنده ببینید.

شهید سید عبدالرضا موسوی؛ آیینه تفکر و تعبد

محمد دهداری، يكشنبه، ۴ بهمن ۱۳۸۸، ۰۹:۰۴ ب.ظ، ۱۲ نظر

 

جانشین شهید جهان آرا که بود!

شهید سید عبدالرضا موسوی

قبل نوشت:
گلزار شهدای شهر من آبادان، مزار گلهای معطر و نادری است که حداقل از باب هر گلی بویی دارد، شاید در هیچ جای دیگر دنیا یافت نشوند. از این میان می توان به شهید محمدحسن شریف قنوتی، اولین شهید روحانی جنگ و شهید سید عبدالرضا موسوی، جانشین شهید جهان آرا اشاره نمود. در این یادداشت می خواهم به معرفی شهید موسوی بپردازم. آنچه در وهله اول من را شیفته و مجذوب سید عبدالرضا موسوی کرد، چند وجهی و ذو ابعاد بودن شخصیت وی بود. شخصیت بزرگ این شهید بزرگوار، رزمنده ای تمام عیار و دلیر در میدان نبرد، دانشجویی ممتاز و کوشا در دانشگاه، استراتژیست و طراحی متبحر در امور نظامی و پژوهشگری در حوزه علوم دینی را در خود جمع کرده است. به خصوص این مورد آخر، خیلی جالب توجه است چرا که این شهید بزرگوار در آن سنین جوانی فلسفه اسلامی را از منابع اصلی و به زبان عربی مطالعه می نموده اند.
زندگی نامه ای که از ایشان خواهید خواند از روزنامه کیهان شماره ١٩٢۵٠مورخ ١٧/٩/٨٧ استخراج شده است. همچنین در لینک انتهای یادداشت نوشته هایی از این شهید بزرگوار به همکاران سپاهی، همسر و فرزند خردسالش را می توانید بخوانید که بسیار برای امروز ما قابل استفاده اند و نشانه حی و حاضرِ "لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً".
نوشتار:
روز جمعه ٢٩ فروردین ماه سال ١٣٣۵ در خرمشهر، فرزندی به دنیا آمد که او را «عبدالرضا» نامیدند تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهر خرمشهر گذراند. به دلیل هوش سرشار و استعداد فراوان برای یادگیری، دانش آموزی ممتاز و موفق بود. در این مرحله زندگی به خاطر دارا بودن خصلت ها و فضایل اخلاقی خاصش در خانواده دارای حرمت و احترام به خصوصی بود و در محیط اجتماعی به رغم وجود فسق و فساد فراوان، هیچ گاه دامن خود را نیالود و به جز درس خواندن و بازی فوتبال سرگرمی دیگری نداشت.
در سن ١٨ سالگی با معدل ۵٨/١٩ دیپلم گرفت و در کنکور سراسری با رتبه بسیار بالا قبول شد و در دانشگاه تهران به تحصیل در رشته پزشکی پرداخت.
به دلیل اینکه محیط دانشگاه را غیر اسلامی می دید فعالیت های خود را محدود به دانشگاه نکرد و با اجاره خانه ای در جنوب شهر تهران رابطه ای نزدیک با توده مردم محروم و زحمتکش آن مناطق برقرار کرد و شروع به آموزش کتب مذهبی به آنان نمود.
پس از چندی بنا به تصمیماتی که با دوستان و همفکرانش گرفت قرار بر این شد که هر کس به شهر و منطقه زندگی خود برگردد و با توجه به شناختی که از ویژگی ها و فرهنگ و سنت های بومی مردم منطقه خود دارد، بتواند رابطه جدی تری با مردم برقرار کند. به همین دلیل خود را به دانشگاه جندی شاپور اهواز منتقل کرد و در محیط جدید به فعالیت های سیاسی ادامه داد.
در اواخر سال ١٣۵۵ از طرف گارد دانشگاه به او اخطار داده شد که اگر به فعالیت های خود ادامه دهد اخراج خواهد شد. اما وی بی توجه به این هشدارها فعالیت های خود را افزایش داد و پس از دومین اخطار او را از دانشگاه اخراج کردند.
سید موسوی پس از بازگشت به خرمشهر سعی کرد با کمک فعالین شهر در میان تمامی افراد مبارز اعم از روحانیون، بازاریان مذهبی و جوانان مبارز وحدت ایجاد کند و انسجام و هماهنگی لازم را برای پیشبرد اهداف انقلابی فراهم سازد.
در همین راستا و به موازات رشد انقلاب اسلامی در کشور، وی نیز در برپایی تظاهرات، درگیری های خیابانی و بسیج مردم در تشکیل اولین حرکت های ضد رژیم، نقش عمده ای ایفا کرد و به دعوت سخنرانان و وعاظ و تکثیر و توزیع نوارها و اعلامیه های حضرت امام(ره) اقدام نمود.
در خرمشهر به دلیل فشار ساواک و پلیس رژیم، خانه ای اجاره نمود و فعالیت نیمه علنی اختیار کرد، همچنین به عضویت حزب الله خرمشهر در آمد و در آنجا با همرزم همیشگی اش شهید جهان آرا آشنا شد.
به دنبال برقراری حکومت نظامی، تمامی جوانان فعال شهر از جمله عبدالرضا دستگیر شده وبه زندان افتادند. شهید موسوی در زندان با مطالعه تمامی کتب استاد علامه طباطبایی و اغلب کتب عربی ملاصدرا و دیگر فلاسفه اسلامی و مطالعات منظم و دقیقی که در زمینه فلسفه اسلامی انجام داده بود، متوجه یک سری ضعفها و اشتباهات فلسفی خود گشته و پس از آزادی از بند رژیم، که به دلیل فشار مردم صورت گرفت، برای دوستانش آنها را شرح داده و تصحیح نمود. او می گفت: زندان برای انسان مانند آیینه است. آنجا دیگر جو و محیط و دیگران نیستند که تو را به حرکت دربیاوند. هر کس که پایدار بماند، میزان اعتقادش به مکتب روشن می شود.
شهید عبدالرضا پس از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه خرمشهر توسط شهید جهان آرا به عضویت آن در آمد و در سمت مسئول عملیات مشغول به کار شد.
در آبان سال 58 برای ادامه تحصیل به دانشگاه بازگشت و حدود یک ترم آنجا بود تا این که به خاطر وضع بحرانی و بغرنج خرمشهر و سپاه و به خاطر اصرار شهید جهان آرا و دیگر برادران سپاه مجدداً درسش را رها کرد و به سپاه بازگشت.
«صدیقه زمانی» همسر شهید عبدالرضا موسوی درباره این برحه از زندگی ایشان چنین می گوید: سید از اولین روزهای تجاوز عراق تا جنگ تن به تن با مزدوران بعثی در خرمشهر حضور داشت و در مهرماه ۵٩ براثر تیری که به کمرش اصابت کرد مجروح شد و تا پایان زندگی از دردکمر رنج می برد چون این تیر در نزدیکی ستون فقرات بود. پزشکان معتقد بودند که تحمل درد راحت تر از درآوردن آن تیر است.
سید پس از شهادت شهید جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر شد و فقط فرمانده نبود بلکه مهمات را جابجا می کرد، راننده موتور، آمبولانس و سایر خودروهای نظامی بود، مرتب به خطوط مقدم جبهه سرکشی می کرد و به قدری درجبهه ها تلاش می کرد که خورد و خوراک را فراموش کرده بود و چهره اش چنان تکیده شده بود که قابل شناسایی نبود.
درجریان عملیات بیت المقدس مسئولیت فرماندهی تیپ ٢٢ بدر را به ایشان محول کردند ولی نپذیرفت و این مسئولیت را به عهده «عبدالله نورانی» گذاشت و ترجیح می داد مانند یک رزمنده در جبهه حضور داشته باشد. هنگامی که خبر شهادت شهید جهان آرا را شنید احساس می کرد برادر عزیزش را ازدست داده زیرا معتقد بود شهید جهان آرا برای خرمشهر یک سرمایه باارزش بود.
خصوصیات اخلاقی
شهید موسوی بسیار متواضع، جدی، مهربان و خوش اخلاق بود و در کارهای خانه به من کمک زیادی می کردند واحترام زیادی برای من قائل بودند به نحوی که همیشه من را با نام خانوادگی خودم در یک اجتماع خطاب می کردند و معتقد بود که شخصیت زن آنقدر بالاو باارزش است که با ازدواج نباید هویتش عوض شود و هویت همسرش را بگیرد بلکه همیشه باید زن را با نام و فامیل خودش صدا کرد.
شهید موسوی خیلی مردم دار و اجتماعی بود و به مردم در تمامی زمینه ها کمک می کرد یار و یاور محرومان و مستضعفین بود و در خدمت به مردم همیشه پیشقدم بود.
در تمامی فامیل از احترام زیادی برخوردار بود وهمه او را الگوی اخلاق و کمالات انسانی می دانستند و در کارها با او مشورت می کردند زیرا دارای خصوصیاتی منحصر به فرد بود که در افراد دیگر کمتر دیده می شد، مثلاهنگامی که می خواستند به منزل بیایند اول به دیدار مادرشان و مادر من می رفتند بعد به خانه می آمدند و نفوذ عاطفی خاصی در همه بستگان و فامیل داشتند با اینکه یک سال و پنج ماه بیشتر فاطمه دخترمان را ندید ولی در این مدت کوتاه فاطمه را غرق محبت و نوازش می کرد و او را می بوئید و می بوسید و می گفت شاید آخرین باری باشد که دخترم را ببینم.
اگر شهید موسوی در این برهه زمانی زنده بود چه تفکری داشت؟
شهید موسوی آینه ای از تفکر و تعبد بود و عقلانیت خاصی داشت. اگر کسی با ایشان همراه نمی شد شاید باورش نمی شد که سید دارای چه خصوصیات منحصر به فردی است اما من که از نزدیک شاهد رفتارها و اعمال ایشان بودم به این ویژگی های بارز انسانی کاملاواقف بودم هیچ وقت نماز اول وقت ایشان عقب نمی افتاد و در پی گیری تعقیبات نماز مصر و متعهد بودند نماز شب ایشان هم ترک نمی شد. ایشان قلم بسیار زیبایی داشتند و یک تئوریسین بود. واقعا اگر شهید موسوی الآن زنده بود یک تئوریسین انقلاب بود. وی مسلط به زبان عربی و انگلیسی بود و حتی از ایشان برای کار در وزارت خارجه به عنوان دیپلمات دعوت کرده بودند که صلاح ندانستند در شرایط حساس کشور به خارج بروند و در کشور ماندند.
خط فکری شهید موسوی برگرفته از تفکر حضرت امام خمینی(ره) بود و ارادت بسیار زیادی به ایشان داشتند به نحوی که همیشه می گفت امام(ره) عصاره تاریخ است.
وی در زمان شروع جنگ نخستین کسی بود که خیانت های بنی صدر را تذکر داده بود و از همان ابتدا می گفت بنی صدر خائن است.
در همان روزهای آغازین جنگ بود که به پیشنهاد ایشان من و همسر شهید جهان آرا به خدمت امام(ره) رسیدیم و یک گزارش کامل از وضعیت خرمشهر و خیانت های بنی صدر را تقدیم ایشان کردیم و تمامی مسائل را به مرحوم حاج احمدآقا انتقال دادیم.
پس از سقوط بنی صدر و تغییر و تحول در جبهه ها، شهید موسوی فعالیت خود را در جبهه ها شدت بخشید و پس از به دست گرفتن پست فرماندهی اقدام به سازماندهی تیپ ٢٢ بدر خرمشهر نمود.
ولی پیشنهاد فرماندهی این تیپ را نمی پذیرد تا در تمامی جبهه ها حضور دائم و فعال داشته باشد.
نحوه شهادت
دوستانش نحوه شهادت شهید موسوی را این طور تعریف می کردند. وقتی قرار بر عملیات بیت المقدس شد یک لحظه آرام و قرار نداشت مثل یک رزمنده بسیجی ساده با موتور به خطوط مقدم سرکشی می کرد با اینکه فرمانده سپاه خرمشهر بود و حضور ایشان در پشت جبهه ضروری بود ولی اصلاً قبول نمی کرد که هر روز و هر لحظه به خطوط مقدم سرکشی نکند. در عملیات های شناسایی حتی به خطوط عراقی ها هم می رفت تا اینکه هنگامی که به خط مقدم می رود متوجه می شود که یک رزمنده مجروح افتاده روی زمین و احتیاج به کمک دارد. سریع برمی گردد و به پست امدادی اطلاع می دهد و با یک آمبولانس به منطقه می رود و رزمنده مجروح را سوار آمبولانس می کند و آمبولانس حرکت می کند. همانجا یک گلوله توپ منفجر می شود و شهید موسوی به شهادت می رسد درحالی که دست و پایش قطع و شکمش پاره و نصف صورتش هم متلاشی شده بود.
سید عبدالرضا در اردیبهشت ١٣۶١ در روز جمعه ١٣ رجب (ولادت حضرت علی(ع)) به شهادت رسید و همان طور که مادر ایشان نقل می کنند در ١٣ رجب نیز بدنیا آمده بود.
همسر شهید موسوی اضافه می کند وقتی بعد از سه روز به سردخانه رفتم و می خواستم برای آخرین وداع قیافه ایشان را ببینم تصور می کردم که با یک جسد متلاشی شده و غیرقابل شناسایی روبه رو می شوم به خصوص که سه روز از شهادت ایشان گذشته بود و جسد متلاشی شده را درون پلاستیک گذاشته بودند ولی وقتی پلاستیک را باز کردند آنچنان تبسمی روی لبان ایشان دیدم که هرگز از یادم نمی رود همان لذتی که همیشه درمورد آن با من صحبت می کردند و می گفتند که شهدا ازشهادت لذت خاصی می برند واقعاً در سیمای ایشان مشاهده می شد.
از سوی دیگر وقتی پلاستیک را باز کردند آنچنان عطر و رایحه خوشی فضای سردخانه را پرکرد که من تابه کنون چنین رایحه ای را استشمام نکرده بودم سید بهشتی شده بود و بوی بهشت می داد.
پی نوشت:
+ دست نوشته هایی از سردار رشید اسلام سید عبدالرضا موسوی را می توانید در لینک ادامه مطلب بخوانید.
+ عکس هایی از شهید موسوی

مرگ بر سازشکار

محمد دهداری، پنجشنبه، ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۱ نظر

سردار رشید اسلام حاج ابراهیم همت

بسم الله
قبل نوشت:
ایامی را پیش رو داریم که یادآور رادمردانیست که با خون خود درخت اسلام را آبیاری نمودند. بمناسبت این ایام و سالروز عملیات بیت المقدس و بمنظور یادآوری برهه ای از تاریخ این مرز و بوم و جفاهایی که شیطان بزرگ بر ایران اسلامی روا داشت و دشمنی هایی که ابدا به دوستی تبدیل نخواهد شد و نیز یادآوری رفتار منافقانه بعضی افراد و گرو ه ها و ... و هم تذکر به کسانی که کور کورانه در سراشیبی وابستگی های سیاسی و حزبی پشت سر بعضی افراد خودفروخته ی سازشگر ِ خائن براه افتاده و حتی عقلشان را به دست احساسات فلسفی تحقیر شده در برابر غرب سپرده اند؛ در این یادداشت یکی از سخنرانی های شهید بزرگوار حاج محمد ابراهیم همت را وبلاگی می کنم و اینکه آنهمه مقصود و منظور چگونه در این سخنرانی جمع شده را اگر بخوانید،  خواهید فهمید.
نوشتار:
سخنرانی فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله ص برای بسیجیان دریادل قبل از شروع عملیات پیروزمندانه والفجر:

صحبت را با نام خدا آغاز می کنیم؛ با درود بر خمینی عزیز، این زاهد پرهیزگار و متقی رنج کشیده سالیان دراز، ولی فقیه و آقا و سرور؛ و با سلام بر همه شهدای گلگون کفن تاریخ اسلام... .
قبل از صحبت از مانور، بهتر است به رویدادهایی که درمملکت پیش آمد و نظامی که درگذشته داشتیم اشاره کنیم. آمریکا در منطقه خاورمیانه از ایران و مصر و اسرائیل مثلثی تشکیل داده بود... . سقوط رژیم شاه بواسطه آن حرکت عظیم و آن شتاب سریع و پویای انقلاب اسلامی، چنان آمریکای جنایتکار را به وحشت انداخت که قدرت تفکر و خلاقیت و طراحی منسجم و منظم را از او گرفت. این یکی از خصلتهای ویژه و بزرگ انقلاب است. آمریکا که نمی توانست این جریان را با این عظمت تحمل کند، به انواع دسیسه ها دست زد. دسیسه اول به سازش کشیدن انقلاب بود و آمریکا در یک مجموعه کلی، رسیدن به دو هدف را دنبال می کرد. که یکی کند کردن حرکت انقلاب اسلامی و دیگری به سقوط کشاندن انقلاب اسلامی بود.
در روند اول کند کردن انقلاب ، با شیوه های سازش و نهایتا با تحمیل جنگ خواست به مقصود برسد. آمریکا شیوه ها را یکی یکی تجربه می کرد. و در این تجربیات مداوم، از حرکتهای سیاسی و اقتصادی و نظامی هم بی بهره نبود. ابرقدرت جنایت کار توسط مارهایی که از قبل پرورش داده بود(اقدام به اینکار کرد)، و در تمام انقلابهای دنیا به محض اینکه در یک کشور مستضعفی انقلابی رخ داده و حرکتی شده با عناصر از پیش تربیت شده، حتی چریک تربیت شده آمریکایی دست بکار شده تا باعث توقف حرکت و سقوط انقلاب شود.
از آنجا که انقلاب اسلامی با عظمت تر پویا تر و با محتواتر و بدون وابستگی مطرح شده است، آمریکا مجبور شد که دستش را رو کندو می خواست نظیر حرکتی که درزمان مصدق شد، در زمان استقرار نظام جمهوری اسلامی هم بشود؛ یعنی یک روند به سازش کشیدن با استفاده از گروهک هایی چون نهضت آزادی یا جبهه ملی به همراه توطئه های عناصر آمریکایی مورد نظر بود و ما آن زمان را فراموش نمی کنیم.
ای بسیجیان عزیز بخاطر دارید که قطب زاده مزدور، این مطلب را عنوان می کرد که « ما به فانتونم نیاز نداریم و فانتوم ها را بفروشید.» داریوش فروهر با یک حرکت کوچک نظامی موجب زمینه سازی پاگیر شدن نیروهای نظامی در کردستان گردید. او به کردستان رفت و بجای مذاکره با ملت مستضعف کردستان، با عناصر ساواک و وابسته به آمریکا و عناصری که از قبل با رژیم در ارتباط بودند، ارتباط برقرار کرد و لذا عناصری چون دموکرات و کومله و رزگاری درکردستان شروع به فعالیت و نسخه پیچی کردند و برای براه انداختن یک جنگ کوهستانی در غرب و کردستان و مشغول نمودن قسمت مهمی از توان نظامی مملکت آماده شدند. حرکتی که در کردستان شد نمونه دیگری ازنتیجه عملکرد دولت موقت بود و در کنار مسئله وضعیت قوای نظامی و حمایت از صلح اقدام به اجرای بازی های سیاسی در قبال این امت رزمنده به منظور دور کردن امت از صحنه و به نتیجه رساندن جریان سازش و دریافت یک لقب آمریکایی نمود که به حول قوه الهی و با تلاش ملت و با بیداری و هشیاری امام و با حرکتی که دانشجویان خط امام کردند این توطئه شکست خورد.
حرکت بعدی آمریکا به انحراف کشیدن انقلاب بود و این از کسی ساخته نبود مگر بنی صدر. شاید برادران بخاطر داشته باشند درزمانی که بنی صدر روی کار آمد مردم _ همان زمان که دوره بازرگان بود_ بنی صدر را مردی لایق می دانستند که می تواند کار کند. بنی صدر انتخاب شد ولی حرکت بنی صدر و راهی که او می پیمود و در کنا آن حرکت منافقین، که مدارکش موجود است، نشان داد که چنین نیست. طبق مدارک، از بیست و چهار ساعت بعد از ریاست جمهوری بنی صدر، منافقین مستقیما با او ارتباط برقرار کردند و نامه نوشتند که«ما جانب تو را داریم، با ما تماس بگیر و از ما نظر بخواه.» این نشاندهنده این است که بنی صدر آلت دوم حرکت آمریکاست بر علیه انقلاب اسلامی و تلاش او برای به انزوا کشیدن انقلاب و به سقوط کشیدن آن.
این حرکت را آمریکا زمانی تجربه می کرد که در کنارش تحریم اقتصادی نیز به اقتصاد مملکت ضربه می زد و عدم تبادل بازرگانی توسط کشورهای خارجی، ما را در مضیقه قرار داده بود.
زمانی که دولت بنی صدر روی کار آمد و لانه جاسوس هم در پایان عمر دولت موقت بازرگان تسخیر شده و دست آمریکا رو شده و گروگانها تحویل داده نمی شوند، از شش ماه قبل از این جریانات عراق بطور کامل آماده بود که به ایران حمله کند... .
... آمادگی قبلی به عراق داده می شود. هیچ کشوری به اندازه آمریکا خبر از سیستم نظامی کشور ما نداشت... . آمریکا، در رژیم شاه در بطن تشکیلات ارتش بود. چنان که اگر زمانی به دولت ایران، یعنی دولت شاه، دستور داده می شد، عراق و کلا دولت بعث عراق تهدید شود و از مرزهای غرب کشور ... ارتش وارد(عراق) شود و بغداد را تصرف کند(اینکار شدنی بود). وقتی که آمریکا بطور کامل از تمام این موارد خبر دارد، این صحنه ها را به عراق تذکر دادند؛ تمام اینها (به عراق) گفته شده بود و این بنا به گفته خود اسرای عراقیست. آنها که در قبل از حمله گوش کرده بودند به تهدید های سیاسی دولت عراق متوجه هستند که عراق آمادگی حمله داشت و غیر از عراق هیچ کشوری این آمادگی را نداشت و آمریکا منتظر فرصت بود. برنامه آمریکا این بود که اگر بنی صدر خائن نتوانست نظام جمهوری اسلامی را به انحطاط بکشاند و سبب سقوطش بشود و اگر آن حرکتهای منافقین در دانشگاه تهران و سخنرانی ها و حرکت های نظامی و آن خیانتهایی که آن در شروع جنگ٬ موجب تأمین نظر آمریکا نشد، جنگ را آغاز کند؛ چرا آمریکا جنگ را آغاز کند؟ بعلت اینکه نظام یک مملکت و سیستم یک مملکت، کمر آن مملکت است و اگر این سیستم و نظام شکسته شود، در حقیقت کمر آن شکسته می شود. و شما برادران عزیز هوشیار باشید ... .
لذا آمریکا این خط را به صدام داد که عراق از غرب تا جنوب 1300 کیلومتر مرز با دشمن که اسمش را گذاشته دشمن فارس، دارد. آمریکا این فکر را به صدام داده بود که ای صدام، تو در مملکتت در شروع جنگ دوازده لشکر داری؛ پنج لشکرت زرهیست، پنج لشکرت پیاده هست و دو لشکر مکانیزه هست و دست نخودره و لشکرهای کامل و از پشتیبانی ناسیونالیستی کشورهای عربی خاورمیانه بهرمندی و پشتیبانی ابرقدرت آمریکا را خواهی داشت. در جنوب، ایران یک لشکر بیشتر ندارد که آن هم بنام لشکر 92 زرهی است. حمله کنید و این لشکر را از هم بپاشید و در عرض 48 ساعت جنوب را از ایران جدا و خود مختار کنید. این حرکت در غرب نیز همینطور پیشبینی شده بود ... . ای عزیزان در شروع حرکت عراق پیش بینی شده بود که در همدان رادار حساسیست و می تواند تمام نیروهای عراقی را که وارد ایران میشوند شناسایی کند. لذا این پیش بینی شده بود که قبل از حرکت، یک کودتا در نوژه بشود که شد و رادار از کار بیفتد و حتی این پیش بینی شده بود که برای تسریع سقوط انقلاب در حرکت نوژه جماران هم هدف قرار گیرد، یعنی همزمان با حرکت نوژه همدان در حین آمادگی دولت و ارتش صدام در نوژه کودتایی شود و هواپیما بلند شود و جماران را بمباران کند و دولت ساقط شود و امام از بین برود و بدنبال این حرکت ارتش عراق وارد ایران شود و گروگانها نجات پیدا کنند و انقلاب ایران ساقط گردد... .
حرکت بعدی، (درباره) همین لشکر 92 زرهی در جنوب بود_که با توجه به خیانتهای دولت موقت، در آینده باید تحلیل شود و درمورد آن کتابها نوشته و در تاریخ انقلاب آورده شود_ و آن این بود که در نظام ارتشی_آن برادران عزیز که خدمت کرده اند خبر دارند_ راننده تانک اگر از اهالی قزوین است ممکن است در لشکر 92 زرهی اهواز خدمت کند. حال اگر این شخص را به شهرستان خودش بفرستند مجبور است از لشکر زرهی برود و در لشکر پیاده خدمت کند. یعنی شخص اگر خدمه تانک هست، باید برود در شهر خودش، در قسمت پرسنلی کار کند و این را آمریکا دقیقا همانطور که در ارتش و سیستم خودش اعمال کرده در ارتش زمان شاه نیز پیاده کرده بود. بعد از انقلاب، دولت موقت این را آزاد کرد و این یک خیانت آشکار بود به انقلاب و شهید سپهبد قرنی به این وضع خیلی اعتراض داشت و آن عزیزانی که از دست رفتند و آن افسران مؤمنی که از اول جنگ بودندو بعد شهید شدند، همه اعتراض داشتند به این مطلب که رها کردن نیرویی که در یک واحد تخصص داشت و سالیان دراز از بودجه مملکت هزینه شده تا آنها نهارت پیدا کنند، اگر اینها را برداریم و بفرستیم شهرستان خودشان، میروند در یک واحد دیگر که در آن تخصص ندارند و این کار بیهوده ای است. بسیاری از واحدهای ارتش که پس از انقلاب به هم ریخته بود و تازه می خواستیم آنها را متشکل کنیم به این صورت به هم ریختند... . اینکار در رابطه با لشکر 92 شدت بیشتری گرفت. یعنی قبل از حمله، یک تیپ از این لشکر در «عین خوش» و تیپ دیگرش در «فکه» بود. روی این لشکر حساب شده بود که در کودتا از آن استفاده شود و چنین شد و شکست طرح کودتا باعث شد که 50 در صد کادر این لشکر اخراج شوند و این لشکر کارایی نظامی خودرا از دست بدهد.
تمام زمینه ها برای یک حمله گسترده آماده شده بود و حمله های هوایی پیشبینی شده بود. مانند حمله اسرائیل به اعراب در جنگهایی که داشت، عراق می خواست در عرض 48 ساعت نظام ایران را بر بزند و باعث سقوط ایران شود و چه شد که دشمن نتوانست که اینکار را بکند؟ با توجه به اینکه دو لشکر را به غرب اعزام نمود و با بیش از هشت لشکر به طرف جنوب حرکت کرد. چه عاملی باعث شد که دشمن در کرخه ماند؟ چه عاملی باعث شد که دشمن در 20 کیلومتر اهواز ماند؟ پس از توطئه بنی صدر که نگذاشت برادران ما کالاهای ما را از گمرک خرمشهر عبور دهند و بیست و یک میلیارد دلار کالا در آنجا توسط عراق به غارت رفت و نگذاشت قطعات فانتوم از پادگان تحویل شود و بسیاری از قطعات فانتوم در آنجا به غارت رفت، بعد از این تفاسیر، چرا عراق در 20 کیلومتری اهواز ماند؟ چرا عراق نتوانست کاری از پیش ببرد؟ چرا عراق بی فکری کرد و از قسمت امام زاده عباس با یک گردان حرکت نکرد تا در پل دختر جبهه جنوب را ببندد و جنوب را جدا کند؟ و ... و بسیاری از این چراها.
عراق در قسمت جنوب در دو محور، حرکت خودش را برای داخل شدن آغاز کرد... در قسمت خرمشهر جناح اصلی دشمن دو قسمت می شد؛ یکی از قسمت شلمچه بود به سمت خرمشهر و دیگری از اهواز و عبور از کوشک و طلائیه و جغیر و آمدن به سمت اهواز. این محورهایی بود که عراق از روزهای اول حمله مورد استفاده قرار داد. در مقابل آنها هم نیرویی نبود. یک افسر نیروی هوایی عراق گزارش می کند که:« من با جیپ از کنار کرخه عبور می کردم و رفتم به سمت اندیمشک و به جایی رسیدم که با چشم خود پادگان نیروی هوایی را دیدم و برگشتم.» می گوید:« من پادگان نیروی هوایی را دیدم.» در این پادگان نیروی هوایی چه تجهیزاتی بود و چقدر نیرو بود.؟ هیچ. در اندیمشک که بود؟ هیچ کس. این افسر عراقی برای رده های بالای خود گزارش می نویسد و  چنین تحلیل می کند که: «بنظر می رسد دشمن کمین گذاشته باشد و این یک نقشه باشد. یعنی بنظر می رسد که دشمن می خواهد نیروهای عراقی به سمت شرق کرخه بروند و از پشت راهشان را ببندد.» لذا نیرهای عراقی در غرب کرخه باقی می مانند و این وضعیت سبب فتح المبین می شود. آنان اگر به سمت شرق کرخه می آمدند، ما یک عملیات جداگانه را باید انجام می دادیم.
در سمت اهواز نیز نیروهای عراق براحتی از سمت جغیر عبور می کنند و می آیند به سمت اهواز و پادگان حمید را هم به راحتی می گیرند، ولی در 15 یا 20 کیلومتری اهواز می مانند. یعنی جرأت قدم گذاشتن به داخل شهر را ندارند.
در سمت آبادان هم، آن شهر را محاصره می کنند؛ آن هم نه با یک یا دو لشر بلکه با هشت لشکر این کار را انجام می دهند. در برابرشان هم هیچ چیز نیست. در طرف ما هر کس دوستانش را بر می داشت و یک تعداد اسلحه می گرفت و به جبهه می رفت و هیچ انسجامی نداشتیم. نه ارتش آمادگی داشت و نه سپاه و نه مردم. چرا عراق در اطراف آبادان ماند؟
« و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً، فاغشیناهم و فهم لایبصرون.» اعجاز الهی در این حرکت دیده می شود. چرا عراق ماند و چراعراق کار را تمام نکرد؟ شما به این نتیجه خواهید رسید که خداوند بر این مظلومیت شیعه که در طول تاریخ اسلام محرومیت کشیده دلش خواهد سوخت و سوخت. به این نتیجه خواهید رسید که خداوند دلش بر آن خونهای پاکی که ریخته شده سوخت و جلوی دشمن را سد کرد.  وحال آینده سازان باید بنشینند در تاریخ بنویسند. عراق دربرار خود سدی دید و ماند. آنهم با وجود توطئه های بنی صدر برای جلوگیری از بسیج شدن مردم، که ما مرتب بحث می کردیم که اینها در چه واحدی باشند و او نمی گذاشت بسیج شکل بگیرد و سپاه را هم اصلا قبول نداشت. توظئه های بنی صدر در جنوب و غرب یکی پس از دیگری شروع شد. نمی گذاشت بجنگیم و در تمامی صحبتهایش که در یک جلسه بخاطر دارم، تز او فقط این بود که:« ما زمین می دهیم و زمان می گیریم» یعنی تز کهنه شده نظامی در جنگهای جهانی که ما زمین را بدست دشمن می دهیم، خرمشهر را می دهیم و بعد منتظر میشویم تا هر وقت آمادگی پیدا کردیم، آنرا پس می گیریم و دیگر مهم نیست دشمن با خرمشهر چه می کند و ببینیند که چه آبرویی از اینها رفت... .
بمحض اینکه بنی صدر کنار رفت آن خط نجنگیدن و سازشکاری شکست. یعنی آن خطی که او اعمال می کرد و منافقین در جامعه ترویج می کردند، یعنی خط آمریکا شکست. آمریکا که شکست خورد چاره ای نداشت جز اینکه جنگ را ادامه دهد و گسترش دهد. یعنی اوج حرکت نظامی بر علیه انقلاب بیشتر شود. چرا که آمریکا از حرکت های سیاسی و اقتصادی سودی نبرد، تنها حرکتی که می توانست برای سقوط انقلاب به آمریکا امید دهد یک حرکت گسترده نظامی بود... .
... آمریکا درحرکتی که با عنوان جنگ شروع کرد _و این سومین حرکت آمریکا برای سقوط انقلاب بود_ تمام کشورهای عربی خاورمیانه و خلیج فارس و نیز کشورهای دیگر نظیر انگلیس و فرانسه را وادار به کمک به عراق برای تداوم جنگ نمود... . برادران رزمنده، برای ادامه جنگ معلوم بود و از قبل هم ثابت شده بود که عراق به تنهایی قادر به حمله به ما و تداوم جنگ نبود ما را در یک وضعیت بد اقتصادی قرار داده بودند تا آمریکا قادر به حمله باشد در آن زمان ذخایر ارزی ما کمتر از دو میلیارد دلار بود و ما در بدترین وضع اقتصادی بودیم و از نظر نظامی هم همانگونه بود که خدمت شما گفتیم و از نظر سیاسی هم بواسطه تبلیغات صهیونیستی و آمریکایی و کمونیستی در دنیا کنار زده شده بودیم و وجهه ای نداشتیم. در بین ملتها بر ضد انقلاب اسلامی و ایران تبلیغ شده بود. لذا همه چیز آماده بود تا عراق بتواند یک جنگ را بشدت ادامه دهد ولی به حول و قوه الهی از آنجا که دست خدا در کار است و بخاطر اخلاص و اعتقاد به آخرت و دنیای غیب و غیبت و اینکه تمامی جریانات این جهان و هستی در ید قدرت خداست٬خدا قادرست پیروزی و شکست دهد، رستگاری دهد یا ذلت دهد و ید الله فوق ایدیهم، همه این توطئه ها یکی پس از دیگری شکست خورد.
پس از سقوط بنی صدر، ارتش و سپاه هماهنگ شدند و حملات یکی پس از دیگری مثل ثامن الائمه و طریق القدس انجام شدند و فتح المبین با آن شکل روحانی و معنوی و آن ابهت و بزرگی که داشت و اصلا نامش را عملیات نظامی نمی توان گذاشت، دشمن را گیج و مبهوت کرد و تلفات زیادی به آن وارد آورد و دزفول و شوش ازاد شدند. در عملیات بیت المقدس و فتح المبین در مجموع نه هزار کیلومتر مربع از خاک جمهوری اسلامی ایران آزاد شد. یک چیزی که عجیب و تاریخیست و شاید در دنیا سابقه نداشته این است که کمتر از صد روز فاصله بین این دو عملیات بود.
آزادی خونین شهر که ابدا توسط ما تبلیغ نشد٬ اینقدر اهمیت و اثر این عملیات شدید بود که در دنیا تکانش را دیدیدم. اثر این عملیات در سوریه و لبنان طوری بود که مانند آن را ما در تهران و اصفهان ندیدم و این بخاطر عظمت عملیات بود. مسشاران روسی و آمریکایی در خونین شهر طرح دفاعی خونین شهر را برای بیست سال ریخته بودند. خاکریر از کارون تا جاده اهواز و از جاده اهواز تا شلمچه، یک خاکریز ممتد شرقی غربی و کانال ها و میادین متعدد مین سبب این شده بود که دشمن تصور از دست دادن خرمشهر را هم نداشته باشد. خود خونین شهر غیر از گردانهای تانک با هفده گردان محافظت می شد. دشمن اصلا تصور سقوط را هم نداشت و بجاست که خدمت شما بسیجیان پاک پاک پاک این نکته گفته شود که مغزها خسته شده بود و در مرحله سوم بیت المقدس، همانطور که در صحبتهای قبلی خدمت شما گفته شد، نمی دانستیم چه تصمیمی بگیریم. آیا باید داخل خونین شهر شد یا نه؟ کیفیت ها پایین آمده بود. تلفات داده بودیم؛ آیا اگر ما داخل خونین شهر برویم موفق می شویم؟ دیگر قدرت تصمیم گیری نبود، تا اینکه برادران خدمت امام رسیدند و به امام عرض کردند که خونین شهر این سختی ها را دارد و ما هرچه پیش بینی می کنیم باز نیرو کم داریم. وضع اینگونه است و نمی توانیم حمله کنیم. نمی توانیم تصمیم بگیریم. شما نظر دهید گه چه کنیم، حمله کنیم یا نکنیم؟ تمام این صحبتها را کردند و امام در جواب برادران گفته بود که تا توکلتان چقدر باشد. برادران دیگر ننشسته بودند و بطرف جنوب حرکت کرده بودند همه لشکریان خسته بودند و وقتی گفته امام را برای آنها باز گفته بودند، همه بگریه افتادند و گفتند حال که امام فرموده اند بخدا توکل می کنیم و امام راست می گویند که ما توکل به خدا نداریم و به این علت سست هستیم.
تصمیم گرفته شد که با آن نیروی کم و با آن حرکت معجزه اسا عملیات بیت المقدس انجام شود و دیدید که چقدر اسیر، هزار هزار اسیر. ولی باز ما متوجه نبودیم که چه شد. همانطور که گفتم در خارج از ایران این عملیات اینقدر تکان داده بود که وقتی با حافظ اسد صحبت می کردیم سخت تحت تاثیر قرار گرفته بود. سیستم نظامی سوریه و لبنان، شیعیان لبنان، فلسطینی هایی که مؤمن به انقلاب و معتقد به انقلاب بودند و نه در خط یاسر عرفات، همه اصلا بهت زده شده بودند که ایران چه قدرتی دارد.
این حرکت اینقدر اعجاز انگیز بود و آنقدر ابهت در آن بود که آنچنان آمریکا را به وحشت انداخت که از ترس رشد انقلاب و صدور انقلاب بود که اسرائیل به لبنان حمله کرد. تا به این ترتیب قدرت آمریکا برای کشورهای عربی به نمایش گذاشته شودو به آنها فهمانده شود که آمریکا قدرت دارد و نظرها از جنگ ایران به جنگ اعراب و اسرائیل منحرف شود و همچنین صدام هم این وسط نجات پیدا کند...
... در زمانی که تانکهای دشمن بی مهابا و وحشیانه به خاک ما تاختند، به ناموس ما تاختند و در خونین شهر و سوسنگرد و قصر شیرین، آن جنایات را آفریدند و با آن حرکتی که کردند و آن بی بند و باری ها و آن غارتها و تجوزات به زن و بچه مردم، و به اسارت گرفتن آنها، و از بین بردن حیثیت ما، عراق بر اسب خواسته هایش سورا بود. ای رزمندگان دلاور اسلام، توسط همین بسیجیان حزب الله، صدام به زیر کشیده شد... .

پی نوشت:
این سخنرانی را من مدتی قبل خواندم و از بصیرت بالای این سردار رشید اسلام بسیار بهت زده شدم و طی اتفاقاتی که اخیرا در عرصه سیاست کشور افتاد چندین بار به یاد مطالب مورد اشاره شهید همت در این سخنرانی افتادم و نیت کردم بخشهایی از این سخنرانی را روی وب بیاورم ولی فرصت نشد تا امروز که خلاصه سخنرانی مزبور را تهیه و در وبلاگ قرار دادم.
امیدوارم اونایی که بدردشون می خوره بخونند.