سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


مرض فکریِ «I think»

محمد دهداری، شنبه، ۱۰ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۱۲ ق.ظ، ۳۰ نظر

مرض فکری I think

پیروان مکتب «سوفیسم» اولین کسانی هستند که در تاریخ به عنوان دشمنان حقیقی علم و آگاهی نام خود را ثبت نموده اند. این مکتب در قرن پنجم قبل از میلاد، در یونان باستان شکل گرفت و با تلاش های اندیشمندانی مانند ارسطو و افلاطون تا حد زیادی به محاق رفت. خصوصاً ارسطو با تدوین علم منطق و اهمیت دادن به تعقل واقعگرایانه گام بلندی در مقابله با  شک گرایی برداشت. تاریخ ورق خورد و این بار مکتب «لا ادری» به جان تفکر و متفکران افتاد و مدتی جولان داد تا آن نیز در پرتو مساعی برخی دیگر از دانشمندان و علی الخصوص بعدها توسط فلاسفه و منطق دانان مسلمان که دست به احیای منطق ارسطویی زده بودند رو به افول نهاد. از رنسانس بدین سو و به ویژه در قرن های متأخر تفکرات شک گرایانه این بار در قالبی به ظاهر علمی ظهور کرد و تفکر و تعقل را این بار به سنگ تجربه و علم گرایی منکوب نمود. یکی از اصلی ترین معضلات تفکر و تعقل در قرون اخیر همین کاهش وزن و ارزش عقل و استدلالات عقلی در مکانیزم نظریه پردازی و اندیشمندی دانشمندان مغرب زمین به نفع سلایق غیر علمی و حدس و گمان های فردی بوده است! حضرت آیت الله سبحانی در نامه ای که به یکی از روشنفکران غرب زده نگاشته بود به خوبی بر این خصلت سیر تفکر پس از رنسانس در غرب، نام بیماری « ... I think» (من فکر می کنم ...) گذاردند. مرضی که به نوعی ادامه همان سیر جریان شک گرایی در مغرب زمین به حساب می آید. منظور از بیماری «من فکر می کنم ...» آن است که دانشمندان و متفکران بیش از آنکه برای اثبات نظریات خود به ارائه دلیل و برهان قاطع عقلی بپردازند، به ذکر اینکه «طرز فکر من در این خصوص اینگونه است» متمسک می شوند. نه اینکه اصلاً استدلالی ارائه ننمایند لیکن در اکثر موارد خصوصاً در مورد معارف درجه دوم و یا موضوعات بنیادین معرفت شناختی مانند نحوه تعیین بدیهیات اولیه که سنگ بنای هر نظام فکری را تشکیل می دهند بنا به ذهنیات پیش ساخته و مطابق میل شخصی خود عمل می نمایند. زمانی که از ایشان حجت و دلیل خواسته می شود نیز با بیان اینکه «من اینگونه فکر می کنم» و «نظر من این است» از زیر بار سنگین ارائه برهان صرفاً عقلی فرار می کنند.

اما شما چرا چنین فکر می‌کنید؟ به چه دلیل؟ سؤال از دلیل و برهان ممنوع است!!

اینگونه نظریات که البته همیشه نیز به موضوعات بنیادین محدود نبوده اند را باید عنوان فرضیه بر آنها نهاد چرا که بیشتر صبغه حدس و گمان دارند تا ناشی از نوعی یقین علمی یا عقلی باشند. 

اخیرا ذیل یادداشتی که در خصوص اثبات وجود خدا بر اساس برهان امکان و وجوب بوعلی تحت عنوان «آیا خدا وجود دارد؟» نگاشته بودم فردی ملحد مطالبی بی ارتباط با یادداشت نوشته و بدون اینکه نقدی بر برهان به دست داده باشد سعی در خدشه بر اعتقادات خداباورانه داشته است. اولین نکته ای که وی اشاره کرده این بیان طوطی وار برخی ملحدان برای توجیه فطرت خداباور و معنویت گرای بشری بوده که: «اعتقاد بشر به خدا و گرایشش به دین ناشی از عدم شناخت وی نسبت به عوامل علمی وقایع طبیعی و ترس از طبیعت و طغیان آن در عهد باستان بوده است.» همانجا در پاسخ ایشان متذکر شده ام که این نظر اول بار توسط توماس هابز فیلسوف سیاسی انگلیسی قرن هفدهم و نگارنده کتاب لویاتان طرح شده و البته قدمت چندانی هم ندارد. جالب اینکه خود هابز خداباور بوده و همین نظریه خود را نیز صرفاً محدود به ادیان زمینی و پرستش خدایان باستانی مطرح نموده و صراحتاً ادیان ابراهیمی را مستثناء نموده است(هرچند اصولاً با دین و به صورت ویژه با مسیحیت مشکل داشته است). لیکن پس از هابز افراد زیادی با بهره گیری از نظریه دین طبیعی وی به تخطئه اعتقاد خداباوری و دین گرایی پرداخته اند.

در پاسخ به این شبهه ابتدا باید به خلط صورت گرفته میان ادیان زمینی و آسمانی اشاره نمود و اینکه ادیان زمینی هیچ گاه ادعای نزول وحی و ارسال رسل نداشته اند و نیز می بایست به این نکته اشاره نمود که حتی اگر چنین فرضیه ای را در خصوص برخی پیروان ادیان زمینی و حتی آسمانی بپذیریم (که دیانتشان از روی ترس و جهل به رخدادهای طبیعی بوده) آیا این دلیلی عقلانی و برهانی برای تخطئه کل ادیان و متدینان تاریخ و اصولاً زیر سؤال بردن وجود خداوند خواهد بود؟!

از پاسخ نقضی فوق الذکر گذشته، آیا هیچ مورخی در ابتدای تاریخ بوده که چنین فرآیندی را برای شکل گیری اعتقادات خداباورانه ثبت نموده باشد؟! مسلماً چنین اسنادی وجود ندارد. لذا این تحلیل سندیت تاریخی نخواهد داشت. از سوی دیگر براهین بسیار متقن و محکمی در اثبات وجود خدای متعال و صفاتش وجود دارد که به هیچ وجه قابل خدشه نمی باشند و لذا تحلیل مذکور فاقد وجاهت عقلی نیز می باشد. بنابراین باید از جناب هابز و اخلاف ایشان و از آن جمله فرد ملحدی که نظر صدرالذکر را در رد خداباوری نوشته پرسید بر چه اساس و چه دلیل و برهانی چنین نظریه ای از خود صادر نموده اید؟! نه شواهد تاریخی در این خصوص وجود دارد و نه برهان عقلی! چگونه به این نتیجه رهنمون گشتید که ریشه اعتقاد بشر به خدا ترس و جهل نسبت به وقایع طبیعی است؟! منشاء اصلی این نظریه همان روش شناسی ناقص الخلقه «من اینگونه فکر می کنم» می باشد.

رد پای بیماری «... I think» را در بسیاری نظریات دیگر متفکران غربی نیز می توان مشاهده نمود. به عنوان مثالی بنیادین تر و با گستره تاثیر گذاری بسیار وسیع تر می توان به تئوری معرفت شناسانه ایمانوئل کانت فیلسوف شهیر و بزرگ آلمانی قرن هجدهم اشاره نمود. وی معتقد بود «ذهن، ادراکات خود را نخست در دو مقوله زمان و مکان کانالیزه مى‏ کند و سپس آنها را در دوازده مقوله از مقولات فاهمه محض صورت‏ بندى و شاکله‏ سازى مى‏ نماید». به عبارت دیگر درک ما از جهان خارج ابتدا از دو دریچه زمان و مکان  و سپس از کانال دوزاده مفهوم پیشینی عبور می کند تا مورد فهم قرار گیرد. لذا آنچه توسط قوه دارکه ما فهم می شود همانی نیست که در عالم خارج به واقع وجود عینی دارد. کانت آنچه توسط ما درک می شود را پدیدار(فنومن) و آنچه در خارج واقعاً وجود دارد را پدیده(نومن) نامید. هرچند وی در مکتوبات متأخر خود سعی در تعدیل نظریه معرفت شناختی اش و جلوگیری از برداشت های ایده آلیستی از آن نمود لیکن حاصل نظام معرفتی وی شدت یافتن موج شک گرایی در غرب، به محاق رفتن هرچه بیشتر اصحاب مدرسه، منکوب شدن بیش از پیش متافیزیک و در نتیجه تضعیف اعتقاد به مسیحیت و معنویت در میان متفکران غرب بود. 

حال سؤال اینجاست که این تئوری از کجا به دست آمد؟! کانت چگونه به چنین نتیجه ای رسید؟! چرا ما باید این روش معرفت شناختی را بپذیریم و دیگر روش ها را رد نماییم؟! چرا این مقولات و نه مقولات دیگر؟! وی از کجا کشف نمود که نومن با فنومن مغایرت دارد؟! و اصولاً آیا نومن را یافت که آنرا با فنومن مغایر دیده باشد؟! از قضا این سؤال آخر کل بنیان معرفت شناسی کانت را ویران می سازد چرا که بر اساس مدعای کانت ذهن انسان به نومن واقعی دسترسی نخواهد داشت و لذا وقتی نومن دست نیافتنی باشد تمایز و تفاوتش با فنومن نیز دست نیافتنی خواهد بود و نظریه وی به نقد خودشمولی تخطئه خواهد شد.

مشابه همین تفکر کانت را می توان در نظرات فلاسفه دیگر نیز مشاهده نمود. فرآیند تدوین نظریه دیالکتیک هگل و پس از وی مارکس نیز به همین منوال است و باز هیچ نشانی از نشانیِ عقلی یقینی و قاطع نیست!! هگل برای دستیابی و کشف حقایق، روش و طریق خاصی را مطرح کرد و آن را دیالکتیک نامید. اساس عقیدۀ هگل بر سه اصل استوار است: وضع(تز)، وضع مقابل(آنتی تز) و وضع جامع(سنتز) .«هر وضعی دارای وضع مقابل خود است. اما هر چیزی نه تنها ضد خود را در بر دارد بلکه ضد خود است. هستی، نزاع قوای مخالف است برای ترکیب آنها به صورتی واحد. وضع از یک سو و وضع مقابل از سوی دیگر با هم در کشمکش هستند و از ترکیب آنها وضع جامع نتیجه می شود». هرچند دیالکتیک و تأثیر آن در موضوع حرکت از مباحث قدیمی فلسفه است لیکن هگل از متد دیالکتیکی خاص خود نتیجه ای بسیار اعجاب آور استنتاج نمود. وی بر اساس تقریر خود از دیالکتیک مدعی شد «اجتماع نقیضین محال نیست!» وی این ام القضایا و اصل الاصول که بدیهی ترین بدیهیات است را با توجه به نحوه نگرشش به مقوله حرکت و اینکه حرکت را نتیجه هم آغوشی دیالکتیکی وجود و عدم می داند، نفی نمود. 

به عنوان مثالی دیگر در همین راستا می توان به دیوید هیوم فیلسوف ملحد و شک گرای قرن هجدهم اشاره نمود. یکی از نظریات محوری تفکر هیوم زیر سؤال بردن «اصل علیت» بود. وی علیت را «تعمیم ناروا» نام نهاده بود. «هیوم رابطه علیت را چیزی جز عادت ذهنی نمی‌دانست که در اثر تجربه پیوستگی زمانی-مکانی مکرر دو رویداد حاصل می‌شود. وی بیان داشت که رابطه علیت نه امری بدیهی و شهودی است، و نه امری مبتنی بر برهان عقلی؛ بلکه قاعده‌ای تجربی است و برای اثبات تجربی بودن این قاعده مدعی شد: علت‌ها و معلول‌ها توسط دلیل عقلی شناخته نمی‌شوند و تنها از راه تجربه کشف می‌شوند. ازین‌رو هیچ‌گونه پیش‌بینی قطعی و ضروری درباره حوادث آینده نمی‌توان داشت»

تنها استدلالی که وی برای «تعمیم ناروا» خواندن قاعده ای بدین بداهت، ارائه نموده همان بود که ذکرش گذشت حال آنکه هر انسان سلیم العقلی می داند توالی امور همیشه به معنی وجود رابطه علی میان آنها نیست چه آنکه با این وصف شب و روز را نیز باید علت و معلول هم دانست! و البته خود هیوم نیز بدین واقعیت آگاه بود لیکن برای زیر سؤال بردن برهان علیت در اثبات وجود خدا بر این مدعای بی پایه اصرار می ورزید. بیهودگی این طرز تفکر آنجا بیشتر خودنمایی می کند که توجه داشته باشیم اگر اصل علیت را بی اعتبار بدانیم اصولاً فرآیند تفکر و ادراک را نیز نفی کرده ایم. با چنین فرضی دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود و جایی برای نظریه پردازی امثال هیوم نیز باقی نخواهد ماند.

آگوست کنت، فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی قرن نوزدهم اما در میان متفکران غربی از منظر ابتلا به مرض «I think» جایگاه ویژه ای دارد. وی را پایه گذار پوزیتیویسم دانسته‌اند. کنت در اعتقاد به پوزیتیویسم چنان جزم اندیش بود که به کل مخالف فلسفه عقلی شده و برایِ علومِ انسانی نیز حیثیتی مشابه علوم تجربی قایل گردیده بود، به این معنی که علوم انسانی نیز باید لزوماَ از روش شناسی تجربی استفاده نمایند ولاغیر!!

وی را واضع علم جامعه شناسی نیز می دانند. کنت بر این باور بود که جوامعِ انسانی از سه مرحلهٔ الهی، فلسفی، و علمی عبور کرده‌اند. در جوامع الهی که تبلور تاریخی آن قرون وسطی است، پیامبران رهبران جامعه به حساب می آمدند و در عصر رنسانس و پس از آن فیلسوفان. اما در دورهٔ کنونی دانشمندان و جامعه‌شناسان رهبران جامعه خواهند بود.

تحت تأثیر این قبیل اعتقادات، گرایش دیگری نیز در کنت به وجود آمد: اومانیسم و انسان گرایی. ولی نه به صورت یک مکتب معمولی و گرایش فکری عادی بلکه به مثابه یک دین جدید! او خود را پیامبر دین خودساخته اش معرفی نمود و برای این مذهب جدید تقویم، تعطیلات و شعائر و حتی معبدی برای پرستش انسان در نظر گرفت!! دین وی به سرعت در اروپا انتشار یافت و کلیساهای این آئین جدید در برخی ممالک به خصوص در انگلستان بر پا شد.

جالب اینکه نظریات کنت به قدری افراطگرایانه بوده است که علی رغم تأثیر گسترده و شگرف تفکرات و فلسفه تحصّلی و جامعه شناسی وی بر مبانی اعتقادی غرب مدرن؛ معمولاً سعی می شود یاد چندانی از وی نشود. به عنوان مثال برتراند راسل در کتاب تاریخ فلسفه خود هیچ نامی از کنت نبرده است.

به عنوان آخرین نمونه از زیگیموند فروید روانشناس آلمانی قرن بیستمی یاد می کنیم. وی غرایز بشر را تحت دو عنوان کلی، غریزه زندگی و غریزه مرگ مطرح ساخته و هدف غرایز زندگی را بقای افراد یک نوع معرفی نموده و انرژی مورد استفاده آنها را «لیبیدو» نام نهاده بود.
فروید مهمترین غریزه زندگی را که عامل مقابله با مرگ و پیش راننده بشر در تمام امور است غریزه جنسی می دانست و لذا سنگ بنای روانشناسی خود که روانشناسی غالب قرن بیستم نیز هست را بر همین غریزه استوار نمود. وی همچنین احساسات محبت آمیز بچه نسبت به والدین جنس مخالف خود را به بد ترین وجه ممکن تفسیر نموده، نام عقده ادیپ بر آن نهاده بود. فروید عقده ادیپ را به عنوان اصل مرکزی تئوری روانکاوی مطرح ساخته بود.

کلیه این نظریات صرفاً و صرفاً بر مبنای تفکرات و بهتر بگوییم حدسیات یک ذهن آلوده و بیمار شکل گرفته اند و برای اثباتشان هیچ دلیل و حجت عقلی ارائه نشده است.

مثال های معدود ولی تأثیرگذار فوق مشتی از خروار هستند. علت این امر آن است که بیماری «I think» در واقع به عنوان بخشی از ژست روشنکفری دانشمندان غربی عمومیت یافته و در روش شناسی علوم انسانی غرب به عنوان متدی قابل قبول، پذیرفته شده است. گویی در نظر دانشمندان غربی میان اکتشاف حقایق علمی و اختراع یا بهتر بگوییم اختراق مفاهیمی خود ساخته به جای حقایق، خلط صورت گرفته باشد. همچنین تأثیر دخالت نابجای ادبیات در حوزه علم و اندیشه که در نام گذاری ها و اصطلاح آفرینی های خلق الساعه _مانند آنچه صدرا اشاره شد_ تبلور یافته را نیز نمی توان نادیده گرفت. دخالت نابجایی که در سال های اخیر در آثار برخی متفکران وطنی نیز دیده می شود. توگویی این قبیل اصطلاحات من درآوردی به کالای لوکسی در بازار اندیشیدن بدل گشته باشد. حال آنکه به قول حکیمی، زیبا نوشتن و خوب سخن گفتن بخشی از استدلال و برهان نیست! بلکه مدعی را بینه استوار و قول سدید باید نه صرفا زبان بلیغ!

در مقام ریشه یابی بیماری «I think» می توان از به محاق رفتن واقعگرایی عقل مدارانه تحت تأثیر تکثرگرایی معرفتی و امواج سهمگین شک گرایی، از عصر نوزایی به این سو یاد کرد لیکن منشاء شناسی تفصیلی این امر، خود فرصتی دیگر می طلبد.

علی أی حال موارد فوق از آن رو ذکر شدند تا بر این حقیقت بسیار مهم و البته مغفول تأکید نماییم که بسیاری از نظریات علمی علوم انسانی در مغرب زمین پایه و اساسی کاملاً عقلانی و یقینی نداشته و بیشتر ناشی از همان مرض کذایی بوده اند. مرضی که همچنان در غرب و حتی در میان برخی اندیشمندان غربزده وطنی خودمان وجود دارد و از حقیقت علم و آگاهی قربانی می گیرد. در این خصوص می توان اجملاً از نظریات اخیر برخی متکلمان غرب گرا مانند عبدالکریم سروش، مجتهدی شبستری، مصطفی ملکیان و  ... یاد کرد که نظریات خود را بر اساس نسخه های غلط متکلمان مسیحی غربی مانند شلایرماخر و جان هیک و یا فیلسوفانی مانند گادامر و کانت تدوین نموده اند و لذا بیماری آنان به اینان نیز سرایت نموده است.

حقیقت این است که هر رأی و نظری می بایست بر پایه عقل و منطق استوار باشد و غیر از این منجر به ولنگاری علمی و هرج و مرج نظری خواهد شد چنانکه در غرب شده است. اصولاً این شیوه بیمارگونه با فطرت بشری نیز ناسازگار و ناسازوار است. شیخ‌الرئیس در این خصوص چه خوب و به جا فرموده که: «هر فردی گفتار کسی را بدون دلیل و برهان بپذیرد، او از فطرت انسانی منسلخ شده است»، ولی متأسفانه بیماری «طرح نظریه بدون دلیل» آن هم با یک رشته سخنان حماسی، بتدریج گسترش پیدا کرده در حالی که منطق قرآن این است: «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ/النمل:۶۴». 

منابع:

. نامه آیت الله سبحانی به سروش پس از مصاحبه وی با بخش فارسی رادیو هلند
. آگوست کنت پیام آور شریعت اومانیسم. احمد موسوی. روزنامه ایران ۱ بهمن ۱۳۸۵
. تبیین و نقد نظریه کانت درباره ماهیت صدق. محمد جعفری. معرفت فلسفی. سال هشتم، شماره اول، پاییز  ۱۳۸۹، ۱۶۵ـ۱۸۲
. سید محمود نبویان، شمولگرایی، دفتر جریان شناسی تاریخ معاصر، چاپ اول ١٣٨٢
. دین و دولت در اندیشه هابز، لاک و کانت‏. عبدالوهاب فراتی. ماهنامه علوم سیاسی - دانشگاه باقرالعلوم (ع). زمستان ١٣٨۴ - شماره ۳۲ ص ۱۶۵
. دانشنامه ویکیپدیا

پی نوشت:

+ یادداشت حاضر، مقاله ای علمی و استدلالی نیست که درصدد نقد و بررسی براهین طرح شده و طرح نشده متفکران و دانشمندان غربی برای نظریات و تئوری هایشان باشد. بل صرفا یادداشتی جدلی و روزنامه نگارانه است که به منظور طرح موضوع و دغدغه های نگارنده در خصوص بیماری من فکر می کنم و هراس از بازنشر آن در فضای علوم انسانی بومی مان(به شرط وجود) نگاشته شده است!

نظرات (۳۰)

سلام بر برادر عزیز و گرامی
قبلا در این زمینه با هم صحبت داشتیم اما با خوندن این مطلب بیشتر و عمیق تر استفاده کردم
باتشکر
پاسخ:

سلام اخوی/ممنونم/قبلا کی؟ یادم نمیاد!



به نام خدا

ممنون خیلی استفاده کردم ، روان و آسون بود.

پاسخ:

خواهش میکنم

خدا را شکر

  • ناگفته های مسلک عشق
  • پیوست مطلب رو هم گذاشتم...
    علی علی
  • دبیر خانه جنگ نرم دانشگاه پیام نور
  • سلام

    با تشکر از زحمات شما در پایگاه الکترونیکی  زیبا و جذابتون .

    وب شما رو در پیوندهای وبلاگ لینک کردیم .

    اگر امکان دارد وبلاگ ما رو هم لینک  بفرمائید .

    دبیر خانه جنگ نرم دانشگاه پیام نور

    مقر سایبری افسران و فرماندهان جبهه مقابله با جنگ نرم دانشگاه پیام نور

    آدرس : http://pnu-jangenarm.blogfa.com/

    Soft.war30@yahoo.com

                                    

    سایت خوبی دارید به ما هم سربزنید ونظر بدهید عیدتان مبارک باد
    پاسخ:
    چشم
    سلام.
    سال نو مبارک و دهه فاطمیه تسلیت باد...
    انشا الله که سال خوبی داشته باشید...
    با اولین مطب سال 1393 به روزیم...
    منتظر شما و نظرهاتون و حرف دلتون...
    التماس دعا
    یا زهرا
    پاسخ:
    سلام
    سال نو شما هم مبارک
    چشم
    محتاجیم به دعا
    سلام. احسنت به شما....
    پاسخ:
    سلام
    و أنتم من المحسنین إن شاءالله

    سلام برادر

    واقعا استفاده کردم ،مطلبت بر خلاف چهره ترسناکش قابل فهم بود!!! ...

    التماس دعا

    پاسخ:

    سلام ...

    باید یاد بگیری مطالب ترسناک نر از این هم بخونی

    محتاجیم مومن

    سلام.
    سال جدیدتون فاطمی...
    ببخشید دیر خدمت رسیدیم.
    با مطلبی به روزیم...
    منتظر شما و نظراتتون...
    التماس دعای فراوان...
    یا علی مدد
    پاسخ:

    سلام/همچنین/محتاجم



    سلام.
    به لطف خداوند و حضرت زهرا با شعری در مورد حضرت زهرا به روزیم.
    منتظر شما و نظر های زیباتون.
    تشریف بیارید
    یا علی مدد
    التماس دعای فراوان
    یا حضرت مادر
    سلام.
    با کلیپ صوتی مراسم فاطمیه گروه سیره شهدای شهرستان محلات به روزیم.
    جلسه عزاداری(1393/01/12)
    منتظر شما و نظرات شما هستیم...
    یا زهرا
    التماس دعا
    پاسخ:
    سلام
    ممنون
    ماجور إن شاءالله
    سلام با تشکر از مطالب قشنگتون
    یک سوالی داشتم درباره  اقای مصباح یزدی چقدر شخصیت ایشان را می شناسید؟و آیا موسسه امام در جهت تولیدعلم توانسته کاری کند؟
    پاسخ:
    سلام
    ممنون
    در مورد آیت الله مصباح باید بگم ایشون واقعا دانشمندی فرزانه و فیلسوفی متأله هستند
    مؤسسه امام ره هم بسیار در تولید علوم انسانی اسلامی مثمر ثمر بوده
    فقط همینقدربگم که برخی ابواب جدید علوم انسانی مانند فلسفه اخلاق، معرفت شناسی و برخی فلسفه های مضاف اول بار در این موسسه رنگ و بوی اسلامی به خود گرفتند!
    سلام
    ایا موسسه امام تونسته در جهت تولید علم گام بردارد؟ مهم است
    پاسخ:
    سوالتون تکراریه
    پاسختون رو در سوال قبلی دادم
    سلام
    به نظرشما برای کسانی که میخواهند در جهت علوم انسانی اسلامی گام بردارند چه کار باید بکنند؟اگه مطالبی در این راستا بزنیدممنون میشم.
    پاسخ:
    سلام/دقیقا منظورتون چیه؟ متوجه نشدم.
    سلام
    منظورم اینکه از کجا باید شروع کنیم ضرورت را میدانم فقط راهش را بلد نیستم؟وظیفه دانشجو چیست؟دانشجویی که جامعه شناسی می خواند از کجا باید نظر اسلام را بداند و استادی که هیچ تخصصی در زمینه دین ندارد چگونه می تواند در جهت علوم انسانی اسلامی گام بردارد؟ باتشکر
    پاسخ:
    سلام
    اگر مقالات بنده راجع به این موضوع رو دیده باشید متوجه شده اید که از نظر بنده بخش اعظم بار تحول در علوم انسانی بر دوش نظام آموزشی ما و اساتید و دانشمندان و تدوین کنندگان متون درسی این حوزه می باشد
    دانشجو بیشترین کاری که می تواند بکند مطالعه مبنایی معارف اسلامی خصوصا فلسفه و منطق و اصول عقاید و مراجعه به آثار دانشمندان اسلامی در موارد شبهه می باشد. دانشجو باید به علوم انسانی فعلی دیدگاهی فعال و انتقادی داشته باشد و نه انفعالی و طوطی وار!
    توضیحات بیشتر در مطالب موجود است.
    اگه میشه در راستای نامگذاری امسال هم مطلبی بزنید راهکار ارائه بدهید؟
    پاسخ:
    اگر چیزی به ذهنم برسه و وقت کنم خواهم نوشت.
    سلام.
    با "فراق کربلا سوزانده جانم را" به روزیم...
    چند خط دلنوشته و یه شعر کوتاهه

    منتظر حضور شما و نظرات زیباتون در مورد این مطلب هستم...

    التماس دعای فراوان

    یا علی مدد
    سلام
    پاسخ:
    سلام

    اگر چه پانوشت رو خوندم که قصد نداشتید مثالهای مطروحه رو نقد کنید لیکن لازمه در مورد فروید سوال کنم که طبق کدام مدرک تاریخی شما فهمیدید فروید هوس باز بوده؟ اتفاقا به خاطر اینکه یونگ متدین با یکی از بیمارهاش رابطه برقرار میکنه همین فروید بیدین بهش تشر میزنه و حتی پیشنهاد میکنه طبابت رو بگذاره کنار.

    به علاوه نه فروید و نه دنباله روهاش عقایدش رو علمی نمیدونند بلکه "شبه علمی" میدونند و از این جهت ما این عقاید رو داریم و نگه داشتیم چون در تبیین مواردی کمک کرده و در درمان موارد دیگری هم نافع بوده. بله علمی نیستند شاید عقلی هم نباشند ولی من ترجیح میدم فعلا یک بیمار روانی کمتر بشه تا اینکه منتظر بمونم یک تبیین عقل پسند دربیاد.

    به اضافه اینکه اگر کسی فکر میکنه ایده ای علمی و عقلی نیست بسم الله "همین الان" ردش کنه. نمیشه 100 سال بعد اومد ردش کرد و بعد هم خرده گرفت چرا 100 سال پیش اونقدر بیسواد بودی! خوب شما هم 100 سال پیش بیسواد بودی که نتونستی ردش کنی یا حداقل جدل کنی.

    به هر حال نظر شخصی من که اصراری هم بر درست بودنش ندارم اینه که بشر معمولی (البته یک انسان معمولی رو میگم نه طایفه دانشمندانی مثل سقراط.) به چیزی که براش کار میکنه و جواب میده بیشتر راغبه تا چیزی که عقلا درستیش ثابت شده. چند نفر از کسانی که به درگاه خدا دعا میکنند واقعا میتونند عقلا دعا و اثرش رو در برآوردن حاجت اثبات کنند اثبات کردنی!؟ بیشتر ما چون از دعا جواب گرفته ایم کماکان دعا میکنیم که البته بحث خوبی یا بدی نمیکنم.

    پاسخ:
    واقعا برای اثبات مشکلات روانی و هوسرانی فروید چه سندی از نظریات خود وی محکمتر!
    آیا خود شما می توانی قبول کنی که علاقه و محبتت به مادرتان در چارچوب نظریه عقده ادیپ توجیه شود؟!
    از این سخنان گذشته موارد نقل شده در خصوص انحرافات جنسی وی و مشکلات روانی اش کم هم نیستند
    به عنوان مثال این بخش از صفحه وی در ویکیپدیا را بنگرید:
    "کارل یونگ این شایعه را مبنی بر رابطه داشتن فروید با خواهر زنش را پخش کرد مینا برنایز در سال ۱۸۹۶ بعد از مرگ نامزدش به خانه فروید در شاره ۱۹ برگاس نقل مکان کرده بود برسی سوئیس هتل لانگ در سال ۲۰۰۶ نشان می‌دهد که فروید در مورخه ۱۳ اگوست ۱۸۹۸ در آنجا با یک خانم که زنش نبوده است اقامت داشته بعدها توسط تعدادی از مححققان درباره فروید درستی شایعات تا حدودی مورد تایید واقع شد پیتر گی که قبلاً در مرد این شایعات تردید داشت نظر خود را عوض کرد و احتمال وجود رابطه بین آن دو را تایید کرد. بر اساس تحقیقات تاریخی و تحلیل نوشته‌های مربوط به فروید پیتر جی به این نتیجه رسید که در طی رابطه این دو برنایز یک سقط جنین داشته است"
    یا این بخش از مقاله ذیل که:
    "نظرات غیر معمول فروید برایش دشمنان زیادی تراشید. بزرگترین
    انتقادی که از فروید می‌شد (و می‌شود) این بوده که در اکثر مقالات علمی‌اش با
    استناد به یک یا دو مورد نتایج کلی صادر کرده است. به عنوان مثال تنفر از پدر و
    آرزوی جایگزینی او برای تصاحب مادر یک تجربه به شدت شخصی زیگمویند و یکی از
    بیماران خوردسالش (
    Little Hans) بود. (در حدود ۴۰ سالگی٬ زیگموند در اثر شدت تنفر از پدرش٬ خودش
    دست به روان‌درمانی خودش زد)."
    http://eslahe.com/609/%D8%B2%DB%8C%DA%AF%D9%85%D9%88%D9%86%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AF-%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%9F
    ضمنا بنده جایی ندیدم فروید به غیر علمی یا شبهه علمی بودن نظرباتش اعتراف کرده باشه ندیدم
    البته امروزه اکثر نظریات وی منسوخ شده ولی خوب سالیان درازی جهان بر اساس نظریات وی به روان درمانی و  روانکاوی می نگریست
    نکته آخر اینکه احتمالا مستحضر هستید که دانشگاه های ما متاسفانه دچار نوعی آپارتاید علمی هستند و هر نوع نظریه پردازی فارغ از قالب های غربی (حتی تاریخ مصرف گذشته) رو بر نمی تابند. لذا در این محیط کار علمی بدیع کردن بسیار سخته! البته منکر کم کاری های صورت گرفته برای تولید علم اسلامی در رشته هایی مثل روان شناسی نمیشم لیکن نبود چنین نظریاتی مؤید نظریات امثال فروید هم نیست! اگر در مواردی نیز به روش های فروید تمسک می جوییم همواره باید در نظر داشت که مبانی نظربات وی از کجا نشات گرفته و خط مرز جدی خود را با آن مبانی حفظ کرد!
    خوبه بدونید اگر به همین داشته های علمی موجود طب اسلامی مراجعه کنیم در بسیاری موارد خیلی بهتر و بیشتر جواب خواهیم گرفت تا نظریات فروید!
    مشکل امثال فروید دقیقا همین بیگانگی با معنویت بوده و البته این بحثی دامنه داره که من وقتش رو ندارم!
    در نهایت باید بگم در خصوص دعا شما در اشتباهید! بنده اگر دعا می کنم قبلا وجود خدایی که به درگاهش دعا می کنم رو اثبات کرده ام! رسالت پیامبر و اولادش علیهم السلام رو و توانایی شفاعتشون رو ثابت کرده ام! کاری ندارم که همه اینطورند یا نه ولی این شیوه پراگماتیسمی عقلا و منطقا زیر سواله! با این شیوه انسان هم می تونه به پرتگاه خرافات بیفته و هم بی دینی!!

    در مورد فروید بحثی ندارم جز اینکه تاکید کنم شبه علمیه. به علاوه اگر بخواهید در غرب نظریات کسی رو قبول کنید که از دید شما قدیس و پاک و مطهر و منزه باشه همون آنسلم و سنت آگوستین کفایت میکنن. تند نرید. منظورم اینه که در زندگی شخصی هرکسی و ایضا هر اندیشمندی لجنزارهایی وجود داره که کشیدنش به سطح جامعه و تخطئه صاحب اندیشه از انصاف علمی و حرفه ای به دوره.

    پس چه شد «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» و نیز فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

    در مورد دعا، حاضرم با شما یه مسجد قرار بگذاریم آمار بگیریم. و البته به نظر من این هیچ چیزی از منزلت دعاگو کم نمیکنه که به طمع کرم و لطف پروردگا دعا میکنه. دقیقا عرض منم همینه که شیوه عملگرایانه ای که حرفش شد مورد قبول واقع میشه چون جواب میده. دارم میگم بحث استدلال منطقی و عقلی حداقل در ابتدای امر منتفیه. بعدا بعضی از ما میشینیم و تفکر میکنیم و استدلال میکنیم. عده خیلی کمی هم قبل از هر چیزی اول تفکر میکنند.

    به هر حال این مورد جزء ذات انسانیه و اونقدر بدیهیه که حداقل در وجودش نمیشه به این راحتی تشکیک کرد.

    پاسخ:
    خطاهای یک دانشمند رو درست نیست وسط بحث علمی کشوند مگر اینکه نظر علمی اون دانشمند کاملا تحت تاثر اون خطاها باشه
    اتفاقا اینجا به من قال هم میشه کاری نداشت چرا که ماقال چیزی جز تفکراتی شهوت گرایانه نیست!
    در مورد دعا هم این تفکر کارکرد گرایانه با آمار گیری اثبات نمیشه
    این تفکر اصالت نداره
    یعنی انبیاء که دعا کردن به درگاه خدا رو صرفا واسه استجابت دعای مردمان تبلیغ نکرده اند

    دو مورد فراموش شد:

    از دید فروید بله من عقده ادیپ دارم همونطور که شما دارید و همانطور که دیگران.

    مورد دوم اینکه بدون فروید هم، انسان (حداقل انسان غربی) مسیر آزادی جنسی رو طی میکرد. انسان عصر جدید خسته از قرون وسطی قطعا مسیر متفاوتی میرفت. اینکه اصولا فروید آزادی جنسی مد نظرش بود یا این برداشتی (یا سوء برداشت) بود از آراء او بحث دیگریه.

    پاسخ:
    دوست خوبم من نگفتم از دید فروید!
    از دید فروید را خودم می دونم
    سؤال دقیقا اینجاست که شمای بچه مسلمان این تحلیل رو قبول می کنی که علاقه ت به مادر بزرگوارتون ناشی از تمایلات جنسی به جنس مخالف و حسادت نسبت به پدرتون باشه!!!!؟؟؟؟؟
    من که هر کس چنین چیزی بگه دندوناش رو تو دهنش خرد می کنم!
    این تفکرات آیا شیطانی و شهوانی نیست! آیا ناشی از عقده های دوران کودکی خود فروید نیست! آیا ناشی از حدق و کینه فروید نسبت به پدرش که بیست سال از مادرش بزرگتر بوده و فروید ازش متنفر بوده نیست! همونطور که در تاریخ ثبت شده فروید این نظریه رو بر اساس تجربیات شخصیش و  روانکاوی یک نفر بیمار خردسالش صادر کرده و آیا حتی در چارچوب متدلوژی پوزیتیویستی اوایل قرن بیستم میشه بر چنین نظریه ای عنوان "علمی" نهاد! آیا به واقع محوری ترین بعد حیات بشری بعد جنسیه! آیا اینها همه ناشی از فاصله گرفتن از تعالیم انبیای الهی نیست!
    البته شما در تشخیص تاریخ حیات فروید کمی اشتباه کرده اید چرا که فروید چندین قرن پس از رنسانس میزیست ولی در کل منم با شما هم داستانم
    اگر نظریات فروید با اوج گیری بی بند و باری جنسی در غرب همراه نمیشد اصلا ممکن بود الان ما نامی از وی نشنیده بودیم!
  • روح الله فاضل
  • سلام
    قدر قلم ساده و روانتان را بدانید که چنین شیوا و صریح منظورتان را به بهترین وجه به مخاطب رسانده‌اید. نوشته‌تان بسیار عالی بود...

    پاسخ:
    سلام علیکم
    ممنونم. شما لطف دارید.
    زیاد هم خوب نبود.
  • روح الله فاضل
  • ببخشید آقای دهداری یه سؤال داشتم خدمتتون:
    قسمت کوتاه نوشت در سمت چپ وبلاگتان را چطور به صورت ستونی درآورده‌اید؟ وبلاگهای بیان همه بخشی به نام پیام کوتاه دارند که به وسیله تلفن همراه ارسال می‌شود، اما این پیام‌های کوتاه مانند تمام مطالب در بخش اصلی وبلاگ ظاهر می‌شوند، اگر بفرمایید که چطور این بخش از مطالب را در یک ستون قرار داده‌اید بسیار ممنون می‌شوم.
    یاعلی
    پاسخ:
    سلام
    ببینید بلاگ یک امکان فوق العاده داره به نام نشانه گذاری برای مطالب
    به این معنی که شما در تنظیمات پیشرفته می تونید یک کلمه لاتین به عنوان نشانه تعریف کنید و بعد با استفاده از تغییر کد قالب وبلاگ از اون نشانه به عنوان یک آدرس برای تعریف منوی جدید در وبلاگ بهره ببرید
    الان من منوهای کوتاه نوشت، یک جرعه آفتاب، پرونده ها و کتابنامه رو از همین طریق ایجاد کرده ام
    بلاگ به صورت پیش فرض یک نشانه ایجاد کرده که مختص نوشته های پیامکی هست و مطالبش به شرط اینکه کد منویی تحت نشانه "mobile" در قسمت ویرایش قالب وبلاگتون وجود داشته باشه در منوهای کناری وبلاگ نشون داده میشه و البته در میان مطالب وبلاگ هم دیده میشه
    برای اینکه مطالب ارسالی نشانه ای تون در میان مطالب اصلی وبلاگ دیده نشه می بایست وارد بخش ویرایش مطلب شده و از منوی سمت راست گزینه عدم نمایش در صفحه اول رو انتخاب کنید
    التماس دعا
  • روح الله فاضل
  • حقیقتش زیاد متوجه قضیه نشدم. فقط تونستم امکان نشانه‌گذاری رو فعال کنم اما بعد از اون رو دقیقاً نمیدونم باید چکار کنم! اگه تکه کدی که مربوط به ستون کوتاه نوشته وبلاگتون میشه رو بهم نشون بدید لطف بزرگی کردید.
    عذر میخوام از وقتی که ازتون گرفتم آخه امکان جالب و پرکاربردیه.
    پاسخ:
    <box:post_list flag="mobile">
                <div class="mod_both">
                    <div class="title">کوتاهـ نوشت ها<span class="arrow"> </span></div>
                        <div class="cnt">
                            <div class="list_view mobile">
                                <view:post_list>
                                    <div class="cnt (*post_selected*)">
                                        <ul>
                                            <li>
                                                <div class="date">(*post_date format="%G{%e %B %y , %H:%M}"*)</div>
                                                <strong><a href="(*post_link*)">(*post_title*) <font color="#a3a3a3">(*post_comment_count*)نظر</font></a></strong>
                                                (*post_full_content*)
                                            </li>
                                        </ul>
                                    </div>
                                </view:post_list>
                                <p></p><center><strong><span style="font-family:B Entezar,helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: 16px;"><a href="http://dehdari.blog.ir/tag/%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87%20%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA">آرشیو کوتاهـ نوشتــ ها</a></span></span></strong></center><p></p>
                            </div>   
                        </div>
                </div>
            </box:post_list>
    خواهش می کنم
    سلام و عرض ادب.

    مدتی است که جذب مطالبتان شده ام و مطالبتان را مطالعه میکنم.
    اما در مورد این مطلب ترجیح دادم سکوت را بشکنم و نظرم را بگویم.

    در مورد وجود و فراگیری این مرض با شما هم عقیده ام و همچنین در اینکه ریشه ی این مرض در اندیشه های متفکران غربی است.

    اما در مصداق یابی این بحث با شما جاهایی اختلاف نظر دارم.
    مثلاً شما فرمودید اینکه هگل میگوید "هر چیزی نه تنها ضد خود را در بر دارد بلکه ضد خود است" یعنی "وی این ام القضایا و اصل الاصول که بدیهی ترین بدیهیات است را با توجه به نحوه نگرشش به مقوله حرکت و اینکه حرکت را نتیجه هم آغوشی دیالکتیکی وجود و عدم می داند، نفی نمود. ".
    در صورتی که اصلاً مقصود هگل این نبوده بلکه مقصودش این بوده که هر چیز در درون خود، ضد خود را می پروراند. مثل اینکه شب به صبح می گراید و بالعکس.
    این مسئله ای واضح است و فکر نکنم مخالف آن باشید؟!

    اما در مورد بعضی از فیلسوفان کشور خودمان نکاتی را فرمودید که به نظرم این غرب زدگی و بیهودگی در مورد مصطفی ملکیان صدق کند و در مورد مجتهد شبستری خیلی کمتر صدق می کند اما در کل دچارش هست ولی در مورد سروش باید بگویم هرچه باشد سروش بد فهمیده شد و سروش هنوز هم که هنوز است فردی دیندار است.
    یادآوری این نکته ضروری است که خیلی از نظریات سروش نه جدید بلکه بازگو کردن حرف های برخی متکلمین و عرفای اسلامی اعصار پیشین اسنت.


    پاسخ:
    سلام علیکم
    ممنون از لطفتون
    در مورد هگل دقیقا کدوم جمله رو نقد کردید؟
    جمله اولی که نقل کردید از سایت ویکیپدیا نقل شده
    و جمله دوم هم در ادامه جمله دیگری مبنی بر عدم امحال جمع نقیضین از نظر هگل بیان شده
    البته خود دیالکتیک هم برای بنده لایتچسبک هست و چندان به نظرم حرف محکم و منطقی نمیاد ولی اونچه در متن غیر عقلانی و مضحک بیان شده بود ادعای عدم امحال جمع نقیضین از نظر هگل بود
    چون در این صورت ادامه گفتگو و اصولا تفکر محال خواهد بود
    در مورد سروش باید بگم بله سروش نظریات خود را هنوز در چارچوب اسلام طرح می کند
    نه به این معنی که نظریاتش منحرف نیستند بلکه تظاهر به اسلامی بودن می کند! بهتر بگویم اظهار و اعلان بی دینی نمی کند. البته همین امر نظریات وی را دچار یک سری تناقضات هم کرده
    مثلا در حالی که قرآن تصریح به نزول وحی توسط فرشته خدا بر رسول اکرم ص نموده وی مدعی است قرآن از جنس الهام شاعرانه است
    خوب این تناقض از نقد درون دینی در امان نخواهد بود
    اگر وی خود را همچنان در چارچوب اسلام نمی دانست شاید می توانست چنین ادعاهای شاخ داری طرح کن ولی هنوز نمی تواند
    در خصوص اینکه گفته اید حرفهای سروش واگویه سخنان متکلمین و عرفای اسلامی است هم باید بگویم نظریات مبنایی و اصلی سروش اتفاقا ترجمان نعل به نعل سخنان متکلمان مسیحی است ولی سروش برای به کرسی نشاندن سخنان طوطی وار خود از ادبیات صوفیانه و سخنان برخی متکلمان مسلمان هم به صورت تقطیع شده و تحریف شده بهره برده است
    است

  • روح الله فاضل
  • حاجی دم شما گرم
    خیلی لطف کردی
    ممنون
    پاسخ:
    خواهش می کنم
  • حسین غفاری
  • سلام
    یادداشت بسیار قابل استفاده ای بود.
    ای کاش در ابندای آن اشاره ای به این خصلت تاریخی میان همه ی مستکبرین داشتید و نکته های قرآنی هم چاشنی اش می کردید.
    در هر صورت از آشنایی با شما خوشحالم.
    پاسخ:
    سلام علیکم
    بسیار ممنونم از لطفتون
    بنده هم همچنین
    نکته قرآنی خاصی به ذهنم نرسید
    اگر در ذهن دارید بفرمایید اضافه می کنم
    سلام.

    مقصودم از نقد، نقد آن جمله ی شما بود که فرموده بودید این قسمت از دیالکتیک هگلی به این معناست که هگل محال بودن اجتماع نقیضین را قبول ندارد، در صورتی که بنده توضیح دادم که هگل مقصود دیگری داشته و آن این بوده که هر چیز به ضد خود می گراید و اصلاً جهان را تنازع بین هستی و نیستی میخواند، وجود این دگرگونی ها و ضدیت ها را در همین می بیند و تنها چیزی را که برای آن ضدی قائل نشده خداست چراکه اورا موجودی مطلق میخواند.

    راستی خیلی خوشحال میشوم که نظرتان را در مورد مطلب جدیدم تحت عنوان "آیا دین جعبه بسته بندی شده است؟" بدانم.

    پاسخ:
    سلام
    به نظرم سعی کردید دیالکتیک رو طوری تفسیر کنید که رقیق تر از آب در بیاد ولی باز جوهره کلام همچنان همان نفی امحال اجتماع نقیضین است
    البته من هم مثل شما هگل را از دریچه منابع دست دو میشناسم لیکن موضوع آنقدر مشهور و متواتر است که حتی تمسک به صعب الفهم بودن هگل و تفسیر و تأویل های حداقلی و مانند آن نیز آنرا خدشه دار نمی کند
    لینک های ذیل را ببینید:
    http://www.hawzah.net/fa/book/bookview/45239/18366

    http://rasekhoon.net/article/print/887938/%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%AA%DB%8C%DA%A9-%D9%87%DA%AF%D9%84/

    http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=32165

    یا صفحات هگل یا دیالکتیک در ویکیپدیا!
    --------
    چشم می بینم و کامنت میذارم
    مطلب شما رو خوندم.....و البته بحث های مطرح شده رو که با خیلیاشون موافقم......اما فرای همه این موارد اولین اصل در ارائه یک مطلب علمی نوشتن بدون پیش داوری در باره شخص نظزه پرداز است.....هیچ مطلب عممی ای اولا شخصیت دانشمند را نقر نمی کند تا نظریات وی را مورد محک قرار بدهد...ثانیا این که گفتن حرفهایی مانند دیدگاه " کوتاه فکرانه " یا " شهوت پرستانه " و ..... که کلماتی احساس هستند ملاک قضاوت در مورد یک نظریه نیستند. نظریه باید با توجه به دیدگاه های علمی و فارغ ار بحث های احساسی نقد شود...این که من " دندان کسی رو که به من بگه عقده ادیپ داری خرد می کنم " کاملا مشان دهنده قضاوتهای احساسی و نامعقول است
    پاسخ:
    سلام
    نکته شما کاملا وارده ولی همونطور که در پی نوشت نوشته ام این یادداشت یک مطلب علمی نیست! یک یادداشت روزنامه ایه!
    ولی خوب به نظرم اگر این موارد رعایت می شد بهتر بود. در ضمن بحث دندان خرد کردن کوتاه فکرانه و شهوت پرستانه در مطلب نبود بلکه در کامنت ها بود.
    اوووووووووف

    حقیقتاً تشکر...

    واقعا لطف کردین!
    اگه گیر کردم میپرسم ازتون بازم!! :)


    البته مطلبتون رو بیشتر چشمم گرفت
    حتماً میام یه بار ریز میخونمش.
    پاسخ:
    خواهش می کنم
    کاری نکردم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی