لا مؤثر فی الوجود إلا الله
با هر زحمت و ریاضتی شده در قلب خود به قلم عقل نگارش ده که: لا مؤثر فی الوجود إلا الله.
حضرت روح الله(ره)
*صرفاً جهت خالی نبودن عریضه! وگرنه ما کجا و این معانی!
با هر زحمت و ریاضتی شده در قلب خود به قلم عقل نگارش ده که: لا مؤثر فی الوجود إلا الله.
حضرت روح الله(ره)
*صرفاً جهت خالی نبودن عریضه! وگرنه ما کجا و این معانی!
برخی اوقات یک آیه ای را در مواقف گوناگون، مکررا می شنوم. درست یا غلط پیش خود اینگونه برداشت کرده ام که خدا دارد چیزی را به من می فهماند.
آیه فوق را نیز اخیرا زیاد می شنوم؛ خدا درون هیچ مردی دو قلب ننهاده ـست./احزاب۴
حکمتش چیست؛ الله اعلم!
رسمعاشق نیست با یکدل دو دلبر داشتن
یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن/قاآنی
قبل نوشت:
این یادداشت از جمله یادداشتهای وبلاگ قبلیمه که الان دیگه خراب شده و به همین دلیل تصمیم گرفتم در این وبلاگ هم بذارمش.
نوشتار:
چند روز پیش در ضمیمه اندیشه و معرفت روزنامه جام جم، نقطه، مطلبی را درباره سلسله جلسات "نقد و بررسی کتاب امیر کبیر" خوندم که داغ کهنه ام رو تازه کرد. موضوع جلسه نقد کتاب "مبانی اندیشه های فلسفی" اثر دکتر منوچهر صانعی دره بیدی بود که علاوه بر نویسنده اثر، دکتر عبدالکریم رشیدیان و دکتر نصرالله حکمت نیز در اون حضور داشتند. چیزی که می خوام در رابطه با این نشست براتون بنویسم درد دلیه که مدتها بود می خواستم یه جوری به دنیای مجازی راهش بدم ولی یا حسش نبود یا موقعیتش یا چیزای دیگه اش. به هر حال آخر، نوشتم و آخر ِ نوشته ام متوجه خواهید شد از چی می خوام بنالم.
من که کتاب رو ندیدیم و اگه هم می دیدم با این اوضاع وا اسفای درسی و ترم آخر بودنم و تغییر رشته واسه فوق و هزارتا گرفتاری دیگه، وقت نمی کردم بخونمش ولی اینجور که از مناظره مذکور بدست میاد کتاب از جمله کتابهای فلسفه برای همه یا خود آموز فلسفه یا فلسفه به زبان ساده است که البته به نظر دکتر رشیدیان اونچه که از یک کتاب فلسفه به زبان ساده انتظار میره از آب در نیومده. یه جا تاریخ فلسفه شده، یه جا فلسفه مبسوط و یه جا هم فلسفه مختصر و اینها همه با فلسفه ساده و سهل الفهم شده فرق داره. دکتر رشیدیان به درستی بر این نکته مهم پافشاری کرده بودند که نباید چنین کتابهایی رو دست کم گرفت بلکه نوشتن این قبیل کتب از کتابهای تخصصی که برای اهل علم نوشته می شوند بسی دشوارتره و تسلط بیشتر نویسنده رو طلب می کنه. بگذریم٬ رشیدیان بیش از این حرفی نزده بود و من هم نمی خوام درباره این جور چیزا بنویسم. بحث من سر مناظره دکتر صانعی و دکتر حکمته(که تا اونجایی که من می دونم هم درس حوزه خونده و هم فلسفه دانشگاهی).
طبق انتقادات حکمت و ارجاع هایی که به کتاب صانعی داده بود، علاوه بر یه سری اشکالات روش شناختی که موضوع بحث ما نیست٬ ایراد اصلی کار صانعی در نجوه پرداختن وی به فلسفه اسلامیه. متاسفانه ایشون در کتابشون حسابی حساب فلسفه اسلامی رو رسیده اند. چندتا از این اشکالات مبنایی رو در ادامه نوشته خواهم آورد، اگه علاقه دارید ببینید٬ ولی نه انصافا ببینید چون تا نبینید عمق ماجرا رو درک نخواهید کرد.
تازه ایرادات دکتر حکمت رو نمی دونم چقدر خلاصه شده بود، ولی من از همون خلاصه٬ یک پنجم رو هم نقل نکرده ام. حالا دیگه شما خود حدیث مفصل بخونید از این مجمل. با اینکه من اونقدرا هم از فلسفه سر در نمیارم ولی اینقدر این اشتباهات فاحش هست که امثال بنده رو هم به خنده و ایضا عصبانیت وامیداره. من اشکالات مطرح شده توسط حکمت رو که می خوندم همش در این فکر بودم که صانعی چطور به اینها جواب خواهد داد، آخه باورم نمیشد یه دکتر مملکت همچین اشتباهات تابلوی مرتکب شده باشه، پیش خودم میگفتم حتما این چیزایی که مورد ایراد دکتر حکمته توی فلسفه اسلامی محل اختلافه، خوب دکتر صانعی هم نظر خودش رو نوشته، ولی وقتی جوابهای صانعی رو خوندم معلومم شد که نه بابا ایشون اصلا توی باغ تشریف ندارند. دکتر حکمت بنده خدا فقط مونده بود از این جوابهای آسمون و ریسمون گریه اش بگیره - که آخه دکتر حسابی تو که فلسفه اسلامی نمیدونی، مجبوری کتاب بنویسی و تازه خطای خودت رو هم اینطور مذبوحانه توجیه کنی- حکمت چند بار در طول جلسه از صانعی خواهش کرد که اگه خواستی تجدید چاپ کنی مردونه این بخش فلسفه اسلامی رو برش دار از کتاب خیال همه رو راحت کن.
سطر به سطر این مطالب رو که می خوندم به یاد بحث ها و مجادلات دانشجویی که با افراد مختلف، در خوابگاه، دانشگاه، نت و جاهای دیگه بر سر ِ تقابل فلسفه اسلامی و فلسفه مدرن داشتم، می افتادم و از اعماق وجود آه میکشیدم. همیشه از کسانی که نمی دونند و نمی دونند که نمی دونند و نمی خواهند هم که بدونند، حرسم گرفته. با خودم گفتم این که دکترشه و ادعا داره فلسفه اسلامی هم خونده و اینطور کمیت منطقش لنگ می زنه٬ وای به حال نخونده هاش. ما رو بگو طی همون مباحثات چقدر زور می زدیم بعضی فلسفه اسلامی نخونده ها، بخونند و نظراتشون حداقل تعدیل بشه. از طرف دیگه به یاد فیلم هامون داریوش مهرجویی افتادم و حالت عَصَبی که موقع دیدن برداشت خام دستانه مهرجویی از عرفان اسلامی و پیاده سازی اون برداشت مسخره بر داستانی غربی، بهم دست داده بود. البته جرم صانعی به عنوان کسی که دکترای فلسفه است بسیار بیشتر از امثال مهرجوییه که سوادشون در حدی نیست که حتی میان عرفان اسلامی و عرفان سرخپوستی تمایزی قائل بشند. اونچه با خوندن این مناظره مکتوب بیش ار همه آزارم می داد این بود که صانعی به عنوان یک دکترای فلسفه!! هنوز حتی از کلیات فلسفه اسلامی به درک صحیحی نرسیده. ایشون هنوز معنی اشراق رو درک نکرده، معنی حرکت جوهری، اصالت وجود و ماهیت، وحدت و کثرت وجود رو درک نکرده(و علی الظاهر از تشکیک وجود که نظریه صدراست هم اصلا خبر نداره). یک دکترای فلسفه در مملکتی مثل ایران با این تاریخ کهن و مملو از حکمت هنوز نسبت به تفکر و عقلانیت به قدری تعصب نداره که برای درک مفاهیم فلسفه اسلامی به طور صحیح کمی به خودش زحمت بده و هنوز اونقدر انصاف نداره که این فلسفه رو عادلانه و بدور از غرض با فلسفه های دیگه مقایسه کنه و اینا همه ناشی از ذهنیت منفی آقای صانعی نسبت به فلسفه اسلامیه، سوءذهنیتی که مشکل خیلی تحصیل کرده های دیگه ما هم هست و اغلب هم متاسفانه مثل همین دکتر صانعی به اون مباهات می کنند و اون رو نشونه متجدد بودن خودشون می دونند. کما اینکه خود ایشون در پاسخ به دکتر حکمت و درباره حجم کم مطالب فلسفه اسلامی در کتابشون اینطور عنوان کردند: " نمی دانم شاید یک وقت بقول فروید در ناخودآگاه آدم چیزی باشد، یک وقت است که شما کسی را دوست دارید ناخودآگاه او را بزرگ میکنید، و یک وقت از کسی تنفر؟!؟ دارید، ناخودآگاه آن را کوچک می کنید"
واقعا جای تاسف داره. وقتی که حرف از عقل و عقلانیته ایشون اینطور به روانششناسی ناخودآگاه خودشون فرار میکنند، بجای اینکه برای گرایش و عدم گرایش خودشون دلیل بیارند و استدلال کنند.
این مشتیست از خروار خروار مدعی فکر و روشنفکری که بنظر من فلسفه رو نه برای داناتر شدن که برای داناتر جلوه کردن می خونند.
خدا آخر و عاقبت همه ما رو ختم به خیر کنه.ان شاءالله.
در ادامه به تعدادی از ایرادات فاحش وارده به کتاب مذکور اشاره می کنم:
- از کتاب 500 صفحه ای که این متفکر وطنی ما نوشته، فقط 7 صفحه متعلق به فلسفه اسلامیه.
- از ابتدای همین 7 صفحه حتی تعاریف که ابتدایی ترین معانی ِ هر علمیه به نارسا ترین وجه مطرح شده بنحوی که مثلا :
«فلسفه اسلامی بطور گسترده دال بر مجموعه ای از مفاهیم فرهنگیست که به چهار گروه تقسیم می شوند: فقه!!، عرفان، کلام و فلسفه» |
- تازه نویسنده محترم بر مبنای همین تعاریف سراپا نقص عرفان را اینگونه تبیین نموده:
«عرفان را من هنوز به درستی نفهمیده ام که چیست. اما ظاهرا بر مجموعه ای از احوال شخصی غیر قابل تعمیم اجتماعی و غیر قابل بیان به زبان همگانی که ناشی از شرایط روانی، اجتماعی و تربیت خاصیست، اطلاق میگردد. پشت کردن به علم و عقل!!! شناخت طبیعت از طریق تجربه و مشاهده در راس همه دیدگاههای عرفانیست» |
- و بعد یکی یکی همه انواع فلسفه اسلامی رو داغون کرده و بولدوزر وار اینگونه پیش رفته که: «فلسفه مشاء جز آنچه از آیات قرآن اقتباس شده نیست» و تازه «اگر نظریه خلقت را از ملاصدرا بگیریم چیزی ندارد»(به نظرم ایشون تا کنون حتی یک نظر هم متون فلسفه بوعلی رو نیدیده و صرف اینکه شنیده در آثار بوعلی به تناسب از آیات قرآن بهره گرفته شده کل فلسفه وی رو مستخرج از قرآن معرفی کرده! در مورد ملاصدرا هم در ادامه متوجه خواهید شد که ایشون چقدر کارشناسانه نظر داده و شاخ دار بودن این ادعا ها رو هم ایضا)
- بخونید درباره فلسفه اشراق چی نوشته:
«اشراق در این فلسفه به چه معنیست؟ اگر شما چیزی را لمس کنید، این شناخت حسیست. اگر استدلال کنید عقلی و اگر غیر از این دو باشد اشراقی. وحی پیامبران و کرامات عرفا از این قبیل است. اگر به نظر شما برسد! فردا زید می میرد و فردا او بمیرد ، این نمونه ای از شناخت اشراقیست» |
(بیچاره پیامبرا و عرفا چه هذیونهایی می گفته اند. نه؟!)
- و اما حکمت متعالیه و وای بر حکمت متعالیه که در این سطور چه بر سرش نیامده. به قول دکتر حکمت: خسن و خسین هر سه دختران معاویه اند. این همون بلائیه که دکتر صانعی در کتابش بر سر ملاصدرا و فلسفه درخشانش آورده. من در این تند نوشت نمی خوام احتجاج کنم و بگم مثلا حکمت متعالیه بهتره یا فلسفه های ضد و نقیضی که این روزها در دانشگاه های دنیا تعلیم میشه فقط می خوام بگم ببینید فلسفه اسلامی چقدر مظلوم و مهجوره که حتی یه مسلمون دارای دکترای فلسفه هم متاسفانه از اون اینقدر بی اطلاعه و تازه درباره اش کتاب هم می نویسه و جاهلانه هم بر مواضع غیر علمیش پافشاری میکنه.
بخونید: «حکمت متعالیه سه بخش دارد: وحدت وجود!، اصالت وجود و حرکت جوهری» و بعد وحدت وجود رو به تناسب پس زمینه ذهنی فلسفه غربی خودشون، همه خدایی تفسیر کرده(و هیچ اشاره ای هم به مبحث تشکیک وجود و ... ننموده). در توضیح اصالت وجود هم ابتدایی ترین خطایی رو که یه طلبه مبتدی می تونه انجام بده، مرتکب شده و «اعتبار» رو معادل ِ «قرارداد» گرفته و درنهایت هم حرکت جوهری که شاهکار فلسفه صدراییه رو به نظریه کون و فساد ارسطو ربط داده و اصا با اون یکی دونسته(بابا کون و فساد کون و فساده، حرکت جوهری هم حرکت جوهری)*
پی نوشت:
* در پاسخ به دوستانی که پرسیده اند این جمله آخر یعنی چه؟!: منظور اینه که کون و فساد تبدیل و تبدل ناگهانیه ولی حرکت تبدیل و تبدل تدریجی و اصلا ملاصدرا نظریه حرکتش رو در مقابل نظریه کون فساد ارسطو مطرح می کنه تا مشکل اون نظریه رو که فقدان امر ثابت در تبدیل و تبدل دفعیه رو حل کرده باشه و این شاهکاریه در عالم فلسفه. توضیح بیشتر اینکه در حرکت جوهری همونطور که از اسمش پیداست جوهر ثابت می مونه و فقط صورت شیء هست که تغییر می کنه ولی در کون و فساد، جوهر به کلی تغییر می کنه. اگه بازم نگرفتید باید بگم که به یه پیش نیازهایی نیاز دارید.