سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سانسور» ثبت شده است

دعوا بر سر «کتابفروشی»

محمد دهداری، سه شنبه، ۹ شهریور ۱۴۰۰، ۰۶:۲۱ ب.ظ، ۰ نظر

اخیرا شبکه چهار فیلمی تحت عنوان «کتابفروشی» تولید سال 2017 به کارگردانی کارگردان پرکار اسپانیایی خانم ایزابل کوکسیت را به نمایش گذاشت. فیلم بر اساس رمانی با همین نام به قلم نویسنده شهیر انگلیسی خانم پنلوپه فیتزجرالد، ساخته شده است. «کتابفروشی» داستان بیوه زنی(با بازی امیلی مورتیمر) را روایت می کند که به شهر ساحلی کوچکی در انگلستان برای سکونت نقل مکان کرده تا در خانه ای متروکه و نمور هم زندگی کند و هم یک کتابفروشی مبتنی بر علایق شخصی خود افتتاح نماید. این تصمیم وی با مخالفت زنی متنفذ و ثروتمند که با همسر ژنرال خود در همان شهر زندگی می کنند مواجه می شود. آنها می خواهند آن خانه متروک را به مرکز هنرهای معاصر تبدیل کنند. این دو طرف ماجرا دو قطب مثبت و منفی داستان را شکل می دهند. زن و شوهری ثروتمند، ذی نفوذ، سنتی و دیکتاتور منش که مخالف نهاد علم و آگاهی هستند و زنی تنها، روشنفکر، منطقی، خوش اخلاق و عاشق و علاقه مند به کتاب و کتابخوانی و کتابفروشی! 

تا اینجای داستان غیر از اشاره ای گذرا به کتاب «فارنهایت 451» که در اینگونه مواقع همواره نقش سمبولیک خود را به خوبی ایفا می کند موضوع خاص دیگری ندارد. 

داستانی معمولی با ریتمی کند و یکنواخت و با پرداخت و کارگردانی البته قابل قبول و قاب های زیبا از مناظر طبیعی اطراف شهر ساحلی هاردبروی انگلستان... تا اینکه زن کتابفروش تصمیم می گیرد رمان لولیتا اثر ولادیمیر ناباکوف را به تعداد زیاد برای فروش در شهر کوچک محل سکونتش سفارش دهد. در همین راستا با تنها حامی و اصلی ترین مشتری خود در شهر که پیرمردی منزوی و ثروتمند است مشورت می کند. مشورتی با این مضمون که: آیا این کتاب، کتاب خوبی است؟ و آیا برای فروش در این شهر کوچک مناسب است؟ جالب اینکه این پرسش را در چند موقف مختلف تکرار می کند تا مخاطب را کنجکاوتر و در نهایت شیرفهم تر نماید. و بالاخره پاسخ پیرمرد کتاب خوان که اکنون به خانم کتابفروش علاقمند هم شده، در مهمانی دونفره ای که برای همین موضوع ترتیب داده اند این است که: «بله! هم کتاب، کتاب خوبی است و هم برای فروش در این شهر مناسب است. هرچند ممکن است مردم این شهر معنای کتاب را نفهمند.»

خوب اگر کسی با این رمان آشنایی نداشته باشد به درستی متوجه دال مرکزی داستان «کتابفروشی» نمی شود. کتاب ناباکوف از بحث برانگیزترین آثار اروتیک ادبیات کلاسیک و آکنده از مایه های شهوانی است. داستانی درباره تمایل بیمارگونه یک استاد ادبیات روان پریش به دختربچه‌های ۹ تا ۱۴ ساله که نهایتا به سوء استفاده جنسی طولانی مدت از دختربچه ای که حکم دخترخوانده اش را دارد می انجامد. 

کتاب لولیتا در زمان انتشارش یعنی سال ۱۹۵۵ هم واکنش های متناقضی را درپی داشت. هم توسط منتقدان مدعی روشنفکری و مدرنیسم تحسین شد تا جایی که آنرا از جمله شاهکارهای ادبیات داستانی کلاسیک قرن بیستم یا در رتبه چهارم بهترین رمان انگلیسی زبان کتابخانه مدرن خواندند و هم توسط اخلاق گراهای سنتی که انتشار چنین داستانی را برای جامعه مضر می دانستند با واکنش های تندی مواجه گردید تا جایی که در ابتدا در پاریس موهن تشخیص داده شد و فروش آن ممنوع گردید و کمی بعد در انگلیس، آرژانتین، نیوزیلند و آفریقای جنوبی نیز اجازه فروش نیافت.

دامنه تأثیرگذاری کتاب ناباکوف در دهه پنجاه محدود نماند. اولین اقتباس جدی از رمان ناباکوف توسط استنلی کوبریک کارگردان شهیر آمریکایی در سال ۱۹۶۲ صورت گرفت. فیلم کوبریک که به نوعی قبح زدایی از رمان ناباکوف محسوب می شد هم به نوبه خود جریان ساز بود. با سرعت گرفتن تحولات فرهنگی جوامع غربی و به خصوص جامعه آمریکا به نفع انقلاب جنسی لولیتا به یکی از نمادهای ادبیات، فرهنگ و هنر مدرن تبدیل گردید. به نحوی که از اواخر دهه ۹۰ میلادی با جریانی در ادبیات و هنر و مد و اصولا لایف استایل مواجهیم تحت عنوان «جریان لولیتا» که برای مفهوم «دختر نوجوان بی پروا(از نظر جنسی)» محصول‌سازی و نمادپردازی می کند. سلبریتی هایی مانند مدونا و بریتنی اسپیرز در آن سالها و ریحانا و کیتی پری بعدها در همین چهارچوب تحلیل می شوند.

با این توضیحات واضح است که موضوع فروش کتاب لولیتا در میانه نبرد آگاهی و آگاهی ستیزیِ قطب خیر و شر داستان «کتابفروشی» به نوعی اعلام موضع مولف داستان و فیلم نسبت به مقوله اخلاق گرایی در ادبیات و هنر است. ایما و اشاره های فراوان دیگری نیز در اثنای فیلم، مؤید این برداشت می باشد.

بالاخره جدال میان دو قطب داستان پس از عرضه کتاب لولیتا بالا می گیرد و‌ زن ثروتمند داستان، ازدحام ناشی از فروش لولیتا در پیاده رو مقابل درب کتابفروشی را بهانه کرده و از زن کتابفروش شکایت می کند و داستان تا آنجا پیش می رود که به هر ترتیبی شده مکان کتابفروشی را از چنگ قهرمان قصه درمی آورند. 

نهایتا دخترک نوجوانی که پادویی مالک کتابفروشی را می کرد با هدف جلوگیری از بهره مندی زن ثروتمند از مکان کتابفروشی، آنجا را به آتش می کشد. 

و در آخر نیز متوجه می شویم که صدای نریشن فیلم در واقع متعلق به همان دخترک است که اکنون دیگر بزرگ شده و در کتابفروشی متعلق به خودش در حال روایت داستان قهرمان دوران نوجوانی ش است. یکی از آن ده ها ایما و اشاره فیلم ناظر بر اینکه در واقع مانیفستی له جریان لولیتا و علیه اخلاق گرایی در ادبیات و هنر است از اینجا نمایان می شود: نقش اول داستان در واقع همین نوجوان است که با رفتاری هنجارشکنانه به ساختارهای جامعه اخلاق گرای سنتی آتش می زند و ساختار مورد پسند خود را می سازد؛ ساختار بی ساختاری و هنجار بی هنجاری!

فیلم در مجموع چندان اثر شاخصی محسوب نمی شود ولی برای بنده از جهاتی قابل توجه است. از حیث اینکه مناقشه محوری داستان، فروش کتاب لولیتا و جنجال های حول آن است. همچنین اینکه شاکله کلی داستان من را به یاد فیلم دیگری با مضمونی بسیار مشابه به نام «شکلات» با بازی ژولیت بینوش و جانی دپ می اندازد. در شکلات البته مایه های ضد دینی کمی صریح تر بود. آنجا آنتاگونیست داستان اصلا یک مرد کشیش است و اولین تقابل وی با زن پروتاگونیست داستان بر سر کلیسا نرفتن او... . ولی کتابفروشی با ظرافت بیشتری محتوای ضد اخلاقی خودش را زیر لایه ای از ادا و اطوارهای روشن‌فکرمآبانه آنهم در تقابل میان دو زن، پنهان نموده است و عمده بار معنایی مورد نظر خود را به دوش انتخاب رمان ناباکوف به عنوان محور اصلی داستان انداخته و البته مخاطب غربی عمدتا قصه پشت این انتخاب را درک می کند و متوجه پیام داستان می گردد. ولی مخاطب ایرانی اگر با بخش خارج از کادر داستان آشنا نباشد پیام فیلم «کتابفروشی» را درنخواهد یافت.

در نهایت باید گفت یقینا ناظران پخش صدا و سیما با رمان ناباکوف و فیلم مشهور کوبریک که بر اساس آن ساخته شده آشنایی داشته اند و لذا نمی توان گفت معنای سمبولیک فیلم کتابفروشی را متوجه نبوده اند. پس چرا اجازه پخش چنین آثاری را به راحتی صادر می کنند؟!

عجیب اینکه این روزها مواردی ازین دست در صدا و سیما زیاد دیده می شود. همین چند وقت پیش هم فیلم سینمایی دیگری به نام سامرلند با مضمون همجنسگرایانه از شبکه امید با سانسور و حذفیاتی به عنوان یک اثر در ژانر تینیجر جا زده و پخش شد و صدایی نیز از کسی درنیامد. جالب اینکه آخرین اثر ایزابل کوکسیت کارگردان زن کتابفروشی نیز مضمونی به شدت همجنسگرایانه دارد.

القصه سینمای غرب اعم از آمریکایی و اروپایی با تمام توان در حال کار فرهنگی متناسب با نظام ارزشی پذیرفته شده خودشان است و در مسیر جهانی سازی سبک زندگی مطلوبشان تمام تلاش خود را می کند. ازین سو اما ما هیچ تلاش ایجابی جدی که نمی کنیم هیچ! محصولات جهت دار و ایدئولوژی زده آنها را نیز با دست خود به خورد مخاطب می دهیم.

مختصری درباب راه‌های مقابله با جنگ نرم

محمد دهداری، شنبه، ۲ بهمن ۱۳۸۹، ۰۱:۰۲ ق.ظ، ۳۹ نظر

رسانه ها و جنگ نرم

قبل نوشت:
خیلی وقت پیش متن زیر به عنوان مصاحبه ای از بنده، کنار مصاحبه هایی دیگر از دیگران در یکی از نشریات چاپ شد. به بهانه سؤالی که دوست گرامی جناب آقای پیمان پرسیده بودند و همچنین برای خالی نبودن عریضه، آن هم بعد از این همه بروز نکردن وبلاگم و نه به عنوان یادداشتی دقیق در خصوص عنوان فوق الذکر آنرا وبلاگی کرده ام. به زودی یا همین مطلب را اصلاح خواهم کرد و یا بر اساس آن یادداشتی دقیق تر خواهم نگاشت.
نوشتار:
یکی از دانشجویان علوم سیاسی نیز با بررسی راه های مقابله با تهدید نرم در دانشگاه ها، اذعان داشت: برای از پای درآوردن قدرت های بیگانه و ناامید ساختن آن ها از تحقق اهداف جنگ نرم در ایران لازم است که به سه حوزه ی اجتماع، دانشگاه و جامعه مجازی، توجه ویژه ای داشته باشیم.
محمد مهدوی با اشاره به شرایط حاکم بر جامعه برای رویارویی با جنگ نرم، می گوید: باید تا جایی که امکان دارد در سطح جامعه نسبت به تهدیدات نرم ایمن سازی صورت گیرد. این ایمن سازی از طریق راه های مختلفی می تواند انجام گیرد. از جمله آموزش در سنین پایین، مطبوعات، صدا و سیما و یا رسانه ها. در این زمینه به طور خاص باید روی سنین پایین کار کرد. در آموزش و پرورش کارهای انجام شده در زمینه های این چنینی زیاد نیست. تهاجم فرهنگی که قبل از همه گروه های سنی کودکان و نوجوانان را تهدید می کند بی رابطه با مقوله تهدید نرم نیست و چه بسا مقدمه ای لازم برای آن باشد. متاسفانه کار خاصی برای ایمن سازی این گروه های سنی نسبت به اینگونه مقولات صورت نگرفته است.
او یکی از مهمترین راه های ترویج فعالیت فرهنگی و آگاهی بخشی به شکل سازماندهی شده را استفاده از مساجد عنوان می کند و می گوید: متاسفانه ما در کشورمان از تمامی پتانسیل بالقوه و بسیار بالای مساجد به عنوان یک رسانه قدرتمند برای تولید فرهنگ، آگاه سازی جامعه و ایمن سازی عموم مردم نسبت به تهدیدات مختلف استفاده نکرده ایم.
مهدوی همچنین به محتوای علمی ضعیف دانشگاه ها اشاره می کند و می افزاید: متاسفانه در حوزه علوم انسانی دانشگاهی، ما به شدت مقلدیم. آن هم مقلد غرب، غربی که حتی ورای اختلافات اعتقادی که با آن داریم هیچ نقطه اشتراک فرهنگی و تاریخی هم با ما ندارد. در قریب به اتفاق رشته های علوم انسانی، دانشگاه های ما چیزی ازخود برای گفتن ندارند. بزرگترین اساتید ما در این رشته ها فقط مترجم های زبده ای هستند. عمق فاجعه آنجاست که دقت نماییم درباره علومی صحبت می کنیم که با انسان، جهان، خدا و مقولاتی اینچنینی سر و کار دارند و معرفت شناسی ها و جهان بینی های متفاوت روش شناسی ها و نتیجتا گزاره های علمی کاملا متفاوت و بعضا متضادی را به دست خواهند داد. ما دانشجوی مسلمان را سر کلاس رشته هایی می فرستیم که علمی بر مبنای تجربه گرایی، مادی گرایی و انسان مداری صرف تدریس می شود مسلما این دانشجو یا در اعتقادات اسلامی خود شک خواهد کرد و یا در بهترین حالت علمی را فرا خواهد گرفت که اعتقادی به آن ندارد و یا میان این دو حالت مذبذب خواهد ماند. چنین دانشجوهایی مسلما از تولید علم بومی عاجزند و چنین دانشگاهی در مقابل تهدیدات نرم و تحریکات بیگانه بسیار متزلزل و سست خواهد بود چرا که ماده فکری اهالی آن را بیگانگان از پیش فرستاده اند. دراین زمینه توجه و تامل در اعترافات سعید حجاریان تئوریسین جنگ نرم اصلاح طلب ها بسیار عبرت آموز و هشدار دهنده است.
مسلما اگر قرار است در حوزه دانشگاه ها مقابله ای با موج تهدید نرم غرب صورت گیرد اولین قدم را باید با تغییر این محتوا برداشت. مشکلی که سال هاست جامعه دانشگاهی ما با آن درگیر است و هنوز مرد راهی پیدا نشده که حلش کند. آقای دکتر زاهدی در ابتدای کار دولت نهم شعار علوم انسانی اسلامی را دادند ولی با فشاری که اصلاح طلب ها وارد ساختند این شعار به فراموشی سپرده شد. مسلما بهره گیری از پتانسیل موسسه هایی چون موسسه امام خمینی(ره) در قم که در زمینه علوم انسانی اسلامی سالها تجربه کسب نموده اند راه گشا خواهد بود.
او همچنین به عدم آگاهی اساتید در مقابله با تهدیدات نرم اشاره می کند و می گوید: توجه به اساتید دانشگاه ها علی الخصوص در حوزه علوم انسانی بسیار ضروری است متاسفانه برخی از اساتید با افتادن در دام فعالیت های سیاسی حزب مدارانه در پازل دشمن قرار می گیرند و به جای اینکه سنگ اعتقادات دینی و منافع ملی خود و کشور خود را به سینه بزنند به تریبون احزابی تبدیل می شوند که رابطه شان با بیگانگان آشکار شده است.
این دانشجو در ادامه اظهارات خود می گوید: متاسفانه با سرمایه کلانی که غرب در جهت تغییر افکار و سلایق قشر نخبه ما صرف کرد باید اعتراف کرد که بسیاری از اساتید ما نسبت به مقولاتی مانند تهدید نرم بی تفاوت اند یا خود به ابزاری برای اعمال تهدید بدل شده اند. بسیار معدودند اساتیدی که اهمیت و خطر این مسئله را درک کرده و آگاه سازی قشر دانشگاهی را وظیفه خود بداند. بیشتر دانشگاه ها از چنین اساتیدی بی بهره اند. باید تمهیداتی اندیشیده شود که چنین اساتیدی بتوانند در تمام کشور جریان سازی کنند. از طرف دیگر باید موانع استاد شدن دانشجوهای متعهد به حداقل برسد. در دوران 8 ساله دولت آقای خاتمی بسیاری از دانشجوهای سیاسی و هم جهت با دولت به طور غیر قانونی بورسیه شدند و بسیاری از اینها در حال حاضر هیات علمی هستند. علاوه بر این چه در دانشگاه آزاد، چه دولتی، اساتیدی که با هم آشنایی دارند به سختی افرادی با تفکرات متفاوت با خودشان را به درون گروه می پذیرند و حتی حق التدریس شدن هم برای دانشجوهای متعهد با مشکلات فراوانی روبروست. این مسائل و مشکلات حتما باید در اسرع وقت حل شود. متاسفانه در این زمینه ها در چهار سال گذشته هیچ کاری نشد و اگر هم شد دامنه اش به پایتخت و شهرهای محوری که همیشه مورد توجه اند محدود ماند. در حالی که رشته های علوم انسانی در این سالها در همه کشور گسترده شد و همان اساتید سابق همچنان این رشته ها را تغذیه می کردند و کسی را به درون خود راه نمی دادند مگر این که با تفکراتشان همخوانی داشته باشد.
مهدوی همچنین به نقش کلیدی دانشجویان در جهت مقابله با براندازی نرم اشاره می کند و می گوید: به دلیل آن که دانشجو روحیه حقیقت جویی و عدالت طلبی دارد و تن به ذلت و سرسپردگی نمی دهد، در صورتی که مبانی اعتقادیش تصحیح و تقویت شود و اطلاعات و آگاهی هایش در زمینه سیاست داخلی و خارجی افزایش یابد به افسری دلسوز، متعهد و کوشا در جهت دفاع از کشور در مقابل هر گونه تهدیدی بدل خواهد گشت. این تقویت مبانی و بالا بردن آگاهی از طرق مختلف من جمله اساتید، ارگان های فرهنگی زیر مجموعه دانشگاه، تشکل های سیاسی سالم و به طور ویژه از طریق بسیج دانشجویی می تواند صورت گیرد. بسیج دانشجویی ظرف بسیار مناسبی برای دادن آگاهی و تقویت مبانی دانشجوهاست و باید در این زمینه تشکیلات سازمانی خود را بیش از پیش تخصص مند کند. در حال حاضر آنچه بسیج در دانشگاه عرضه می کند هر چند خوب است ولی به هیچ وجه کافی نیست. البته از زمان روی کار آمدن سردار سراج کارهای خوبی در این زمینه شده که انشاء ا... به ثمر خواهد نشست ولی آنچه از دورخیز سازمان بسیج دانشجویی در همین دوره جدید برمی آید هم باز کفاف هجمه سنگین غرب به تفکرات و اعتقادات دانشجویان ما را نمی کند. باید به دوره هایی مانند طرح ولایت کماً و کیفاً بیش از پیش اهمیت داده شود.
این دانشجو همچنین به نقش رسانه های مجازی در این باره اشاره می کند و می گوید: اگر چه تا کنون با انجام فیلترینگ تا حدی از دسترسی کاربران به محتوای مضر اینترنتی جلوگیری شده است ولی افزایش حجم اطلاعات و همچنین مطرح شدن وب 2 در فضای مجازی حفظ سلامت سایبرنتیک کاربران اینترنتی را تقریبا به امری غیر ممکن مبدل ساخته است. وب 2 با سرویس های مختلف و رنگارنگ وبلاگ نویسی، ابرسایت های پرمخاطبی مانند فیس بوک، فرندفید، تویتر و نسخه های داخلی آنها امکان تولید، انتشار و به اشتراک گذاری گسترده اطلاعات با هر مضمونی را فراهم نموده است و این هویت تولیدکنندگان داده هاست که مفید و مضر بودن این ابزار را معین می کند. متاسفانه در این زمینه هم غرب با سرمایه گذاری کلانی محتوای دنیای مجازی را به نفع خود جهت دهی کرده و در این میان اگر کسی اطلاعات مفیدی نیز منتشر کند در میان حجم بسیار زیاد محتوای مضری که آن را احاطه کرده گم است و دقیقا به همین دلیل است که فیلترینگ چاره کار نیست.×
مهدوی راه حل مقابله با محتوای تهدیدآمیز فضای سایبر را تولید محتوای مفید و آگاه کننده برای تمام کاربران عنوان می کند و می افزاید: اگر سایت های خبری منصف و قابل اعتمادی داشته باشیم و در مورد اخبار دروغ و شایعه ها فرهنگ سازی کرده باشیم و کاربران متعهد بیشتری را برای به اشتراک گذاری آگاهی های خود در سرویس های مختلف مانند وبلاگ ها ترغیب کنیم و استفاده صحیح از این ابزارها را نیز به آنها آموزش دهیم تا حد زیادی فضای مجازی مان را در مقابل تهدیدات نرم مجازی واکسینه کرده ایم.
پی نوشت:
× عطف به یادداشتی که در وبلاگ خوب پاسداران به قلم برادر عزیزم ابوذر منتظر القائم در خصوص فیلترینگ دیدم و جهت تایید مطلب ایشان, باید تصریح کنم, جمله بنده اصلا به معنی بی نیازی فضای سایبر ما از اعمال فیلترینگ نیست. همانطور که در صدر همین پاراگراف اشاره کرده ام فیلترینگ در وضعیت فعلی تاثیرات خوبی هم داشته ولی به نظر حقیر باید تمرکز بر کار ایجابی باشد که به کلی مغفول مانده است.
همچنین نکته ایشان در خصوص مذمت تمرکز فعالیت های نیروهای ارزشی در شبکه های اجتماعی غربی را وارد می دانم و این شبکه ها را فقط برای بازنشر محتوای ارزشی مفید می دانم و نه به عنوان زمینی با قواعد عادلانه جهت تولید محتوا و مبارزه سایبری.

وبلاگهای گندیده!

محمد دهداری، سه شنبه، ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۰ نظر
 

 

 بارها و بارها شده که وقتی صفحه اول میهن بلاگ رو باز کرده ام تا وارد کنترل پنل وبلاگم بشم(البته وبلاگ قبلیم)٬ اسامی زننده و موهنی رو دیده ام که در لیست بروز شده های میهن چشم و اعصاب آدم رو آزار می ده. علاوه بر میهن در بلاگقا هم از این دست وبلاگها زیاد هست. همنیطور بلاگ اسکای.
البته این گونه وبلاگهای گندیده به وبلاگهای سکسی و عکسهای جنسی محدود نمیشه. بلکه در بسیاری از این وبلاگها مبانی و مبادی دین٬ فرهنگ و نظام مقدس ما نیز به بی رحمانه ترین و بی منطق ترین شکل مورد هجوم قرار می گیرند.
نمی دونم تو مملکتی که اینگونه خط قرمز هاش مورد عبور و مرور هر کس و ناکسی قرار می گیره چطور بعضی روشون میشه از نبود آزادی بیان دم بزنند. حتما باید بذاریم برن وسط استادیوم آزادی بایستند و همه عقده های جنسی و روحی - فکری شون رو فریاد بزنند.
آزادی از این بیشتر که هر آدم بی سواد از همه جا بی خبری به راحتی و با گرفتن یه کارت اینترنت و ثبت نام توی یه سرویس دهنده ای که اتفاقا از امکانات نظام هم بهره میبره٬ بتونه افکار چرند و بی پایه و اساس گندیده خودش رو در مورد خدا٬ پیغمبر٬ ائمه٬ اسلام و ... توسط وبلاگ گندیده اش به همه جای دنیا ارسال کنه؟! 
دوست دارم بدونم توی آمریکاش که آمریکاست اگه کسی مثلا به مبانی لیبرالیسم اینطور حمله کنه یا مثلا صهیونیزم رو به چالش بکشه چطور باهاش برخورد می کنند.
همیشه فکر میکردم چرا این سرویس دهنده ها جلوی این جور وبلاگها رو نمی گیرند؟! چرا اینا رو نمی بندند؟! اینجور که قضیه نقض غرض شده. این وبلاگ و اینترنت بجای اینکه به رشد و بالا بردن سطح فرهنگ جامعه کمک کنه داره باعث بدبختی جامعه میشه. بارها دیدم که یه آدم مغز گندیده توی وبلاگ گندیده تر از خودش به مسخره ترین حالت و با مزخرفترین استدلالات مثلا درباره خدا٬ قرآن ٬معصومین یا نظام هرچی دل گندیده اش خواسته به هم بافته و تحویل مخاطب داده و متاسفانه مخاطبینش هم حتی اونهایی که به خودی خود مشکلی نداشتند٬ بی هیچ عکس العمل درخوری از کنار این جفنگیات عبور کردند و بدبختانه اینکه گاها هم تاییدش کردند و بدبختانه تر اینکه بعضی این نوشته های گندیده رو با تعابیری روشنفکرانه حتی ستایش هم کردند.
این نشون دهنده یه ضعف فرهنگی بزرگ توی اهالی عام دنیای نت هست که جای بحث خودش رو می طلبه.
در اصل چیزی که توی این پست خواستم مطرح کنم اینه که بعد از اینکه مدیران سرویس های فوق الذکر با بی توجهی و سهلنگاری خودشون به این مشکلات دامن زدند٬ یه عده افراد دلسوز تصمیم گرفته اند که خودشون دست به کار بشند و این وبلاگ های گندیده رو فیلتر کنند. البته جدیدا با سرویس دهنده ها قرار گذاشته اند که وبلاگها رو به اونا معرفی کنند و اگه اقدامی نشد بعد خودشون وارد عمل بشند٬ که البته حالت اول خیلی بهتره.
در هر حال این اقدام درخور تقدیره. به همین خاطر برخودم لازم دونستم در این نوشته علاوه بر تشکر٬ برای این دوستان تبلیغی هم هرچند ناچیز کرده باشم. بنظرم کمترین کاری که می تونیم برای کمک بهشون بکنیم همینه. از همه دوستایی که دغدغه اسلام و مسلمین دارند هم خواهش میکنم هرکدوم یه پست٬ نه یه پی ام٬ نه هر چی که از دستشون برمیاد واسه کمک به بچه های جهاد مجازی انجام بدند.
از همه مهمتر معرفی وبلاگهای گندیده به این دوستانه. این کار بنظر حقیر از منظر نهی از منکر وظیفه شرعی ماست. من که خودم تا الان چندین تا از این وبلاگهای گندیده رو بهشون معرفی کردم. توی لیست بروز شده های میهن پره از اسامی گندیده. کار زیادی هم نداره همیشه یه صفحه اول از میهن بلاگ رو باز نگه دارید و هرز چند گاهی یه رفرش بزنید. می بینید که چند وبلاگ گندیده جدید به تورتون افتاده. وبلاگهاییی که اولین تخلفشون اسمیه که واسه خودشون برگزیده اند. 
خلاصه ما وظیفه مون گفتن بود که گفتیم. مابقی با شما.
و ما علینا الا البلاغ المبین.