سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیاست» ثبت شده است

چرا رئیسی آری! چرا جلیلی نه!

محمد دهداری، شنبه، ۲۲ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۳۶ ب.ظ، ۱ نظر

یا آیا برنامه داشتن کافی است؟

لازم به گفتن نیست که بنده به دکتر جلیلی عزیز به شدت ارادت دارم. حتی در آغاز ماراتن انتخاباتی حاضر، تمایلم بیشتر به ایشان بود و حتی تر برای ایشان یادداشت هم نوشتم ولی اجازه بدهید در سه نکته عرض کنم چرا به رئیسی رأی خواهم داد:
اول اینکه بنده هم قبول دارم جلیلی نسبت به بقیه و از جمله جناب رئیسی برنامه مفصل تر و کارشده تری تدوین نموده. ولی اینجا نکته ظریفی هست. نکته در پاشنه آشیل دکتر جلیلی یعنی فقدان کارنامه اجرایی قابل اتکا نهفته است. ایشان از آنجا که تجربه و کارنامه اجرایی چندانی ندارند معلوم نیست برنامه های مفصل و بسیار حجیمی که آورده تا چه اندازه ارزش عملیاتی و اجرایی داشته باشد.
دوم اینکه جلیلی اقتدار و کاریزمای مورد نیاز برای جایگاه ریاست جمهوری را ندارد. حالا چه از حیث شخصیتی مثل فن بیان و توانایی اقناع و انتقال مطلب و اصلا بفرمایید تن صدا و بادی لنگویج و اینها... چه از حیث تاثیرگذاری اجتماعی و سیاسی بر دیگران مانند نفوذ معنوی در جریان های سیاسی مختلف و توانایی اجماع آفرینی و...
سومین نقطه ضعف ایشان نیز که قابل کتمان نیست فقدان پایگاه اجتماعی و مقبولیت میان مردم است. البته منظور میان عامه مردم است نه صرفا عده ای قلیل با گرایشات ایدئولوژیک مشابه! این موضوع موجب شده تا ایشان عملا از موضوعیت در عرصه انتخابات خارج شوند.
النهایه اینکه وضعیت رئیسی در تمام این موارد بهتر است.
با همه این اوصاف برخی دوستان اصرار دارند ایشان را به هر وسیله ای شده در رقابت نگه دارند. حتی شده به قیمت ایجاد تفرقه و تشتت در جبهه انقلاب و تخریب آقای رئیسی با برخی بهانه های واهی...
از جمله اینکه اگر ایشان از قوه قضائیه خارج شود اوضاع ق ق به همان وضعیت قبل باز می گردد. یا اینکه چون لیبرال ها با شدت دارند رئیسی را تخریب می کنند بیاییم به آنها فن بدل بزنیم و رئیسی به نفع جلیلی انصراف دهد. یا تأکید و تمرکز بیش از حد روی با برنامگی جلیلی و عدم تدوین برنامه ای مشابه توسط رئیسی. یا استناد به یک استفتای شخصی ناقص درباب دوگانه قدیمی اصلح/صالح مقبول...
عمده این نظریات ارزش چندانی برای پرداختن ندارد. در مورد دوگانه اخیرالذکر هم خوشبختانه دفتر رهبری به موقع متوجه شد و با صدور بیانیه ای آنرا از اعتبار ساقط نمود. به اندازه کافی هم پاسخ حلی به طرح مجدد دوگانه مذکور داده شده.
ولی در مورد با برنامگی دکتر جلیلی خوب است کمی بررسی دقیق تری داشته باشیم.

بله! دکتر جلیلی به سبب اشتغال کمتری که طی هشت سال گذشته داشته واقعا همت کرده و از این فراغت استفاده بهینه نموده و برنامه مفصلی نوشته است. ولی همانطور که صدراً گفته شد نباید این واقعیت مهم را از نظر دور داشت که نه خودشان و نه تیم همراهشان تجربه چندانی در امور اجرایی کشور نداشته اند و لذا نمی توان از ارزش عملیاتی واقعی این برنامه ها چندان مطمئن بود.
کما اینکه برخی از طرح هایی که در برنامه های تخصصی ایشان مطرح شده را بسیاری از فعالین اقتصادی و مطلعین حوزه های مربوطه، عملی نمی دانند. البته شاید بنده و شما برای قضاوت در این خصوص صلاحیت تخصصی کافی نداشته باشیم ولی همینکه این قبیل برنامه ها توسط برخی کارشناسان حوزه های مربوطه مورد استقبال قرار نگرفته کافی است تا ما به عنوان تعیین کنندگان سرنوشت کشورمان نیز صرفا به برنامه های روی کاغذ اکتفا ننماییم.
نکته دیگر اینکه عدم تدوین برنامه مفصل توسط جناب رئیسی طی سالهایی که وظیفه اصلی ایشان سامان دادن به قوه پرصعوبت قضائیه بوده اتفاقا نشانه امانتداری و صداقت ایشان و کیسه ندوختن برای جایگاه ریاست جمهوری است.
قابل انکار نیست که مسئولیت بسیار سنگینی بر دوش ایشان بوده است. آیا می بایست امورات اصلی تحت مسئولیت خود را رها نموده تا برنامه چندهزار صفحه ای بنویسد!؟ آنوقت همین رفقا فریاد واعدالتاشان بلند نمی شد؟! چه کسی در میان مسئولین فعال نظام می تواند ادعا کند توانایی انجام دادن هر دوی این کارها را توأمان دارد. خود دکتر جلیلی اگر چنین مسئولیتی داشت می توانست چنان برنامه هایی نیز بنویسد؟! برخی دوستان هوادار دکتر جلیلی همصدا با لیبرال مسلکانی مثل فرید مدرسی و حمزه غالبی خدا و خرما را با هم از رئیسی می خواهند تا هم او را تخریب کنند و هم کاندیدای مطلوبشان را تبلیغ نمایند.
خوب است برخی دوستان عزیز حامی دکتر جلیلی گرامی در شیوه ای که انتخاب کرده اند تجدید نظر جدی نمایند و عواقب آنرا بسنجند و اینهمه در تنور تفرقه ندمند. رئیسی اگر هم رئیس جمهور شود و برنامه های جلیلی هم واقعا اجرایی باشد یقین بدانید از آنها استفاده خواهد کرد.
بنده بعید می دانم اینهمه تخریب، واقعا تقوایی و برای رضای خدا بوده باشد. از ابتدا قرار بر این بود که هرکس کاندیدای مطلوب خود را به نحوی ایجابی تبلیغ نماید تا ببینیم نهایتا اقتضای مصالح کشور چه خواهد بود؟ راجع به منافع همگانی و ملی مان نباید مانند هواداران تیم های فوتبال احساسی و یکطرفه قضاوت کنیم. در نهایت همه در یک کشتی سواریم.

دوباره و دوباره و دوباره... اصلح و صالح مقبول...

محمد دهداری، سه شنبه، ۱۸ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۴۲ ب.ظ، ۰ نظر

دوباره و دوباره و دوباره ...
دوباره جریانی با تفکری خطی و ساده اندیش دعوای اصلح و صالح راه انداخته اند. همان دعوایی که در انتخابات های گذشته مکرراً به دست همین طرز فکر موجب شکست جبهه انقلاب و وانهادن ملت و مملکت در دستان بی کفایت لیبرال ها گردید.
اخیرا استفتائی از مقام معظم رهبری بین خود دست به دست می کنند که معظم له در پاسخ به اینکه به اصلح رأی دهیم یا صالح مقبول فرموده اند به اصلح رأی دهید.
از فرد استفتا کننده منبع خواسته شد. پاسخ دادند که استفتا شخصی بوده و در صفحه استفتائات سایت رهبری قابل دسترسی است. بنده که در صفحه مذکور چیزی نیافتم و هرچه هم تلاش کردم منبع رسمی دیگری برای این خبر بیابم موفق نشدم.
باری... قبلا هم نوشته ام که اگر هم فرضا چنین استفتائی از رهبری عزیز صورت بگیرد ایشان نخواهند گفت به صالح مقبول رأی دهید. چرا که جایگاه ایشان اقتضا می کند به عنوان رهبر جامعه، راهبرد بدهند و مسیر نیل به قله های آرمانی را مشخص کنند. انتخاب روش رسیدن به آن ایده آل ها را خودمان باید بیابیم. جایگاه رهبری جایگاه تعیین استراتژی است نه تاکتیک و به همین خاطر است که اصولا مقام معظم رهبری در سطح تاکتیک ها هیچ وقت ورود نمی کنند و اظهار نظر نمی کنند! لذا نفس پرسیدن چنین سوالی از ایشان فعلی خطاست.
دیگر سخن اینکه دوستان خوب است ذره ای هم به این فکر کنند که فردی فاقد سرمایه اجتماعی و امکان رأی آوری حتی اگر مفروض بگیریم در برخی زمینه های دیگر خبره هم باشد آیا واقعا می توان او را اصلح دانست؟! راستی مگر نه همین دوستان مدعی اصلحگرایی پس از رد صلاحیت های اخیر شورای نگهبان فریادشان بلند بود که جمهوریت فدا شد و چرا به فکر مشارکت عمومی نیستید و میزان رأی مردم است و چه و چه؟! چرا وقتی نوبت به تعیین اصلح می شود و می دانند کاندیدای مورد نظرشان فاقد اقبال عمومی است، رأی و اقبال مردم حتی اعتبار ثانوی هم نمی یابد؟
پرسش مهم دیگر اینکه فرد اصلح مد نظر این بزرگواران اگر اصلا وارد رقابت انتخاباتی نشود تکلیف چیست؟ مگر نه اینکه اصلح علاوه بر سرآمدی در بسیاری امور مانند مدیر، مدبر، متخصص و متعهد بودن و ... می بایست در جریان رقابت قرار گیرد. پس ملاک انتخاب، صرفا اصلح بودن نیست. بلکه اصلحی که در جریان رقابت نباشد اصلا در ساز و کار انتخابات، موضوعیت ندارد. فرقی هم نمی کند این در جریان رقابت نبودن به واسطه ثبت نام نکردن باشد یا به واسطه مقبول مردم نبودن. هر دو موجب می شود فرد مذکور، اصلح مد نظر ما نباشد. اصولا این قبیل محدودیت ها در ذات انتخابات و مردم سالاری مندرج است. و کسی که نتواند ایده آل های ذهنی خود را به این واقعیات محدود کند در واقع زمین بازی را نشناخته و محکوم است به شکست.
البته باید به این نکته هم توجه نمود که این تعابیر اصلح و صالح ... حداقل در میان ماهایی که معصوم نیستیم تعابیر به شدت نسبی هستند و در این قبیل امور نمی توان با اطلاق و جزمیت کامل نظر داد.
ولی دوستان چنان در علاقه به کاندیدای مورد نظرشان افراط می کنند که انگار اصلح بودن وی وحی منزل است. از همین روست که بنده تاکید دارم برای تحقیق در خصوص کاندیداها از اعضای ستادها کمک نگیرید. چرا که علقه تشکیلاتی و گروهی در خصوص این قسم افراد حجاب واقعیات جامعه شده تا جایی که برای خود و میان خود نظرسنجی می گذارند و بعد خودشان به نظرسنجی های خودشان در میان خودشان استناد می کنند و مآلا نتیجه می گیرند که خوب... کاندیدای ما خدا را شکر مقبولیت هم یافته و اگر کاندیدای اصلی جبهه انقلاب هم به نفعش کنار بکشد کار تمام است!!
همین عمق نظر تا نوک بینی بارها و بارها موجب شکست این دوستان و به شکست کشاندن جبهه انقلاب شده ولی دریغ از ذره ای عبرت! تازه خود را احدی الحسنیین هم می دانند!
کاش این دوستان نواشعری که مدتهاست علنا با مقوله «وحدت» سر ناسازگاری دارند و اخیرا هم استفتاء اخیرالذکر را ملعبه رفتار تفرقه افکنانه خود نموده اند و چماقی بر سر حامیان رقیب، دیگر فرمایشات علنی رهبری عزیز را هم در نظر می گرفتند:
«افرادی که از تأیید شورای نگهبان عبور کرده ‏اند، قانوناً صالح‌اند. البته صلاحیت‌ها یک اندازه نیست؛ صالح داریم، اصلح داریم؛ تشخیص‌ها مختلف است؛ یکی چیزی را ملاک قرار می‏دهد و کسی را اصلح می‏داند و کسی چیز دیگر را ملاک قرار می‏دهد. اشکالی ندارد؛ این‏ها نباید موجب اختلاف شود. مبادا به خاطر علاقه‏مندی یک دسته به یک نامزدِ ریاست‌جمهوری و دسته‏ی دیگر به یک نامزد دیگر، بین آحاد مردم شقاق و اختلافی پیدا شود. چه مانعی دارد؟ قانون همین را خواسته است که مردم طبق سلایقِ خودشان بگردند و انتخاب کنند.» (28 اردیبهشت 80)
«حفظ وحدت را اصل قرار بدهیم و اگر تکلیف شرعی‌ای هم احساس کردیم، ولی دیدیم عمل به این تکلیف ممکن است مقداری تشنج به وجود آورد و وحدت را از بین ببرد، قطعاً انجام آنچه که تصور می‌کردیم تکلیف شرعی است، حرام است و حفظ وحدت واجب خواهد بود.» (12 تیر 68)
همه اینها را گفتیم و اینها همه تازه غیر از سوگیری متن استفتائی که -بنا به ادعای دوستان- صورت گرفته بود. آنرا بگذارید تا وقت دگر...

پ ن:
اعتبار استفتا تکذیب شد

صالح مقبول در سقیفه؟!

محمد دهداری، چهارشنبه، ۱۲ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۴۵ ب.ظ، ۰ نظر

مدتی است بازار دوگانه مهمل اصلح/صالح مقبول به همت برخی دوستان که کاندیدای مد نظر خودشان را فاقد اقبال یافته اند مجددا گرم شده.
از جمله اخیرا این استدلال را مکرر مطرح می کنند که: ترجیح دهندگان صالح مقبول بر اصلح با سقیفه چه می کنند؟
یاللعجب! اول اینکه مقایسه «نسبت معصوم ع با دشمنان غاصب حق حکومتش» با «نسبت میان دو یا چند نفر که چارچوب حکومت اسلامی را پذیرفته اند و حداقل در فرض همگی صالح هستند» از اساس غلط است.
در سقیفه اصلحیت و بلکه حقانیت معصوم، «مطلق» است و مفسد و باطل بودن دشمنش نیز همینطور. ولی ما داریم میان دو یا چند نفر انتخاب می کنیم که اولا تعبیر اصلحیت یکی نسبت به دیگری در مقام اثبات و با اغماض و مسامحه به کار می رود و مطلق نیست.
ثانیا ما مفروض گرفته ایم که اگر هم فرضا در مقام ثبوت یکی از این نفرات از دیگران صالح تر باشد وآن فرد اصلح هم در انتخابات پیروز نشود؛ دیگری که برگزیده ایم هم فرد صالحی است و مانند دشمنان حضرت امیرالمؤمنین ع در سقیفه، باطل و مفسد مطلق نیست.
نکته دوم اینکه شما اگر لزوم مقبولیت را برای تصدی این جایگاه قبول ندارید پس چرا اصلا در انتخابات شرکت می کنید؟ مکانیزم انتخابات مگر بدون مقبولیت خروجی هم دارد؟ آقایان لطفا کمی تفکر! دموکراسی و انتخابات در زمان غیبت به قولی شر مقدر است. شر است ولی گریزی از آن نیست. این مکانیزم طراحی نشده تا اصلح را مشخص کند. اگر چنین بود امام زمان عج تا کنون ظهور کرده بودند. این مکانیزم محدود به «مقبولیت» است. هرچند ساز و کار مقبولیت ممکن است در تلاقی با قدرت و ثروت به فردی فاسد ختم شود! لذا اگر فرضا فرد اصلحی هم یافتیم که فاقد مقبولیت بود اصلا دخلی به داستان انتخابات و جمهور و این مقولات ندارد. کما اینکه مسلما در میان ما اولیای الهی هستند که حتی خود این عزیزان مدعی اصلح گرایی نیز از وجودشان بی اطلاعند. اینها در سازو کار انتخاباتی نظام مردم سالار خارج از محل بحث و فاقد موضوعیت هستند. خدا نیز برای اینکه چرا به آنها رأی نداده ایم ما را مؤاخذه نخواهد کرد.
تمام توان ما باید این باشد که در چارچوب جمهوریت، صالحترین فرد مقدور(مقبول) را به پیروزی برسانیم.
بله! اگر اصلح با تلاش و تبلیغ قابل مقبول شدن بود وظیفه همگان است که برای پیروزی او تمام توان خود را به کار گیرند. ولی اگر اینگونه نباشد پافشاری بر این دوگانه نامعقول و وانهادن جامعه به افراد فاسد یا فاقد حداقل های صلاحیت با پافشاری بر رأی دادن به اصلح نامقبول، نه تنها کاری غلط و عبث بلکه مصداق تام و تمام ظلم است.
تازه اگر آن فرد در مقام نفس الامر و واقعا اصلح باشد!

بالاخره قانون مداری یا مصلحت سنجی؟!

محمد دهداری، سه شنبه، ۴ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۴۸ ب.ظ، ۰ نظر

منم نگران کاهش حضور مردم هستم ولی ما بالاخره باید تکلیفمان را با دوگانه قانون مداری/مصلحت سنجی مشخص کنیم
در طول تمام این هشت سال سیاه از خودم می پرسیدم مگر شورای نگهبانی ادله کافی برای رد صلاحیت روحانی و جهانگیری نداشت؟
حداقل در دور دوم!
خیلی های دیگر هم همین سوال را می پرسیدند و از عملکرد شورا راضی نبودند!
واقعا چرا مصلحت سنجی؟
چرا به مر قانون عمل نشد؟
حالا که این بندگان خدا پی همه چیز را به تن مالیده اند و هرکس قانونا احراز صلاحیت نشده را رد کرده اند برخی رفقای خود روشنفکرپندار ما چوب مشارکت حداکثری به دست گرفته و همه جوره و با هر نوع نقد و حتی تخریب و توهینی از خجالت شورای نگهبان در می آیند
همینها که تا دیروز می گفتند شورای نگهبان مجمع تشخیص مصلحت نیست
همینها که می گفتند نظام خودش متمایل به اعتدال شده
همینها که بعضا رهبری را شریک در جرم برجام و وضعیت بغرنج اقتصادی پس از آن می دانستند
همینها که می گفتند رهبری اصلا چرا روحانی را برکنار نمی کند؟
بالاخره آقایان مشخص کنند ملاک حسن عمل شورای نگهبان چیست؟
عمل به مر قانون؟ یا مصلحت سنجی؟ و اصولا کدام مصلحت؟
توقع بنده صرفا این است که ازین پس هیچ گاه در تصمیمات شورا شاهد فدا شدن قانون به پای مصلحت نباشیم
اگر مصلحتی هم مانند مشارکت حداکثری مردم با برخی قوانین تعارض پیدا کرد، خود قانون برای چنین مواردی پیشبینی های لازم را کرده.
فقط رهبری معظم چنین اختیاری دارند و یقین بدانید اگر فهرست منتشره صحت داشته باشد و مصلحت حضور حداکثری اقتضا کند رهبری ورود خواهند کرد
پس از شورا نخواهیم قانون را نادیده بگیرد؟
وانگهی... شرکت کنندگان در انتخابات چه کم باشند چه زیاد رسانه های معاند مشروعیت نظام را همچنان خواهند کوبید و بلندگوهای داخلی شان هم تکرار خواهند کرد
آنچه بسیار بیش از کاهش مشارکت مردم مشروعیت و حتی موجودیت نظام را تهدید می کند عملکرد فاجعه بار و بلکه هم خیانت بار دولتی مثل دولت روحانی است
توجه کنید این نوع رد صلاحیت ها در شورا بازتاب وضعیت اسف‌بار مملکت در سال های گذشته نیز هست
چه بسا نظام به این جمع بندی رسیده باشد که ادامه مسیر هشت سال گذشته به هر طریقی که باشد موجودیت انقلاب را به مخاطره خواهد انداخت و البته حفظ نظام از اوجب واجبات است!
البته این ادراک که ادامه وضع موجود موجودیت نظام را به مخاطره می اندازد منافاتی با وجود ادله کافی قانونی برای عدم احراز صلاحیت ها ندارد
لذا اگر مثلا حضرت آقا ورودی هم نکرد و حکمی هم نداد زیاد تعجب نکنیم!

آیا آمریکا به ایران حمله می کند؟

محمد دهداری، يكشنبه، ۱۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۴۴ ق.ظ، ۰ نظر

اینطور نیست که ایران و آمریکا امروز تازه بخواهند وارد جنگ نظامی شوند. از سال ۲۰۰۶ تا کنون ایران و آمریکا چندین بار با هم جنگ نیابتی(proxy war) داشته اند.
در این میان ضعیف ترین حلقه جبهه مقاومت سوریه بوده(به دلیل ضعف های داخلی ش در خصوص مردم سالاری و ...) ولی آمریکا و اعوان و انصارش در همین ضعیف ترین حلقه هم نتوانستند ایران را شکست دهند.
یک قاعده ای از زمان جنگ سرد در عرصه روابط بین المللی حاکم بوده مبنی بر اینکه قدرت های بزرگ به شکل مستقیم با هم وارد منازعه نمی شوند. حداقل تا وقتی در جنگ های نیابتی به نتیجه واضحی(برد کامل یک طرف) دست نیافته اند جنگ مستقیمی رخ نخواهد داد.
شاید همین قاعده موجب شد بحران موشکی کوبا به جنگ جهانی سوم ختم نشود و البته آمریکا بر اساس همین قاعده و به درستی به سراغ قدرت نرم و کار فرهنگی و تقویت مخالفان سیاسی رفرمیست (اصلاح‌طلبان) داخل شوروی رفت و این راهبرد ختم شد به دوران سازش و تحقیر شوروی به دست گورباچوف و نهایتا یلتسین آخرین میخ را بر تابوت شوروی سوسیالیستی کوبید.
سخن از جنگ ایران و آمریکا همان قدر مضحک است که بولوف مسخره ای به نام «جنگ ستارگان» در واپسین سالهای قبل از فروپاشی شوروی! و همان کارکردی را دارد که آن بولوف داشت:
ترساندن مردم برای پیوستن به صف مخالفان نظام مستقر و حمایت از رفرمیست ها!
این در حالی است که آمریکا در پس این آدرس غلط همان استراتژی که به فروپاشی شوروی ختم شد را در مورد ایران نیر اجرا می کند:
تکیه بر قدرت نرم، کار فرهنگی و حمایت از رفرمیست ها!
جالب اینکه در هر دوی این موارد هم، دو راهکار فشار اقتصادی و تحریم برای هدایت مردم به مسیر دلخواه غرب به کار گرفته شده است.
تجربه نشان داده تنها راه نجات ازین گرداب، اتحاد و مقاومت و عدم اعتماد به آمریکاست.
دولتمردان باید به این یقین برسند که سازش راه چاره نیست. درست است که مقاومت هزینه داد ولی سازش هم هزینه خواهد داشت و اتفاقا بسیار بیشتر! هزینه ای برابر با موجودیت ما!
اگر باز به سراغ نسخه های قبلی برویم چه بسا سرنوشتی مانند شوروی در انتظار ما باشد و آرزوی دشمنان ایران محقق شود و ایران ایرانستان...

شطحیات یک حزب اللهی اخراجی...

محمد دهداری، شنبه، ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۲۱ ب.ظ، ۰ نظر

ین یادداشت متعلق است به دوستی که اوایل دولت تدبیر و امید به دلیل حزب اللهی بودن و البته تخصص داشتن از نهاد دولتی محل خدمت خود اخراج شد و از همان وقت یادداشت ذیل را از سر سوز دل نوشت ولی از ترس عواقبش منتشر ننمود! 

----------------------

این روزها وقتی برخوردهای حذفی و از روی حقد و کینه سیاسی برخی مسؤلین دولت اعتدال! را می بینم، وقتی در نشریات می خوانم که دولت یازدهم طی شش ماه فعالیت بیش از سه هزار مدیر را عزل کرده و وقتی اخبار عزل ونصب های جناحی دولت را می شنوم و یا در محل کار خود می بینم، گاهی نفرت در وجودم رخنه می کند و از رویه غلط فعلی دولت منزجر می شوم. این جور وقتها مدام با خود تکرار می کنم مبادا تو هم اینگونه شوی! مبادا و هشدار که اگر قرار بر چنین کردار کینه توزانه ای باشد سیاست جای خود را به سیاست زدگی خواهد داد و عقلانیت به عقل گریزی! این تمام دغدغه من و هراسم از نتیجه نهایی اشتباهات دولت تدبیر و امید است! نه باخت دادن پرونده هسته ای و نه باخت دادن کل سیاست خارجی و نه حتی داخلی!

چه آنکه مطمئنم لطمات دولت فعلی هرچقدر هم گسترده و عمیق باشد قابل جبران خواهند بود ولی رفتار به شدت جناح زده و امنیتی اش اگر مقابله به مثل شود و تکرار گردد و به عادتی میان  سیاسیون بدل شود مملکت را در دور باطلی خواهد انداخت که سرانجامی جز ترکستان فرصت سوزی و تهدید آفرینی نخواهد داشت.

مخاطب اصلی این یادداشت در واقع نیروهای ارزشی، انقلابی و دغدغه مندی هستند که همواره پای ایران اسلامی ایستاده و هزینه داده اند. باید بیش از پیش تمرین تقوا کنیم دوستان! و شاید بیش از آن تمرین صبر و تحمل! مبادا از این رفتارهای کودکانه کینه ای به دل بگیرید. 

ای کسانی که در گوشه و کنار کشور طی ایامی که از دولت یازدهم گذشته مورد ظلم واقع شده اید! کسانی که با اغراض سیاسی، از کار بی کار شده اید یا مورد اجحاف قرار گرفته اید! کسانی که با رفتار کاملا شایسته سالارانه دولت اعتدال به حاشیه رانده شده اید! ای پیران محاسن به خون جگر خضاب کرده! ای آنها که حلقه تنگ مدیریتی گنجایش حریتتان را نداشته! ای جوانان نخبه و انقلابی! آنان که دوران تحصیل خود را در خفقان آموزش عالی دولت اصلاحات سپری کردید و از کلاس و چه بسا دانشگاه اخراج شدید و درس هایتان حذف گردید و معدل هایتان تنزل یافت و بورسیه ها جلوی چشمان بهت زده تان به دانشجوهای چند ترم مشروط ولی همسو با دولت وقت اعطا گردید و شما طرفی جز ستاره دار شدن نبستید! و دوران شکوفایی شغلی خود را نیز در دولت داس و تبر سپری می کنید! ای آنان که هم تخصص دارید و هم تعهد و هیچ کدامشان به کارتان نمی آید! ای پیروان شهید احمدی روشن ها! ای شایستگان مهجور! نکند کینه این دولت را به دل بگیرید و پیش خود بگویید نوبت ما هم خواهد رسید! نکند به انتقام فکر کنید! نکند تصور کنید اگر دور روزگار به شما افتاد حق دارید همینگونه کینه ورزانه رفتار کنید! مباد روزی که به منصبی برسید و مخالفان سیاسی خود را علی رغم شایستگی حذف و هدم کنید! مبادا در آن روز منتقدان خود را کلهم بی سواد بنامید! مبادا شعار تحمل صدای مخالف برایتان حکم ابزاری صرفا تبلیغاتی داشته باشد! مبادا حتی در مخیله خود اینگونه از دایره عدل و انصاف پافراتر گذارید! بدانید که اگر شما نیز مانند آنان عمل کنید سنت بدی را در تاریخ انقلاب رقم خواهید زد.

رفتاری که در حال حاضر از دولت رئیس جمهور روحانی می بینید؛ تا مقابله به مثل نشده، یک اتفاق نادر و بی سابقه است ولی اگر شما نیز مانند ایشان رفتار کنید به عادتی سیئه بدل خواهد شد. عادتی که به این راحتی ها رفع نخواهد گردید. در این صورت آنچه از سیاست مملکتمان بر جای خواهد ماند بروز و ظهور همان تز "انسان گرگ انسان" هابز خواهد بود!

دیدید که حضرت آقا هم در دیدار با دولت مردان راجع به حذف شماها تذکر دادند و البته گوش شنوایی نبود تا بشنود ولی همینقدرش برای امثال شما باید کافی باشد که آقایتان دارد رنج و دردی که می کشید و صبری که برای اسلام به خرج می دهید را می بیند! چه می گویم آقا که جای خود دارد حجت خدا و باز از آن فراتر خود خدا ناظر ظلمی که بر شما روا داشته شده، هست و ندای تظلم شما را می شنود و بر صبری که می کنید اجرتان می دهد. پس اجر خود را زایل نکنید.

این نظام بیش از هر چیز به ایثار نیاز دارد پس ایثارگران خوبی باشید. پدرانتان دست و پا و جان خود را فدا کردند شما نیز باید اعصاب و روان و زندگی خود را پای نظام فدیه کنید. پس از هم اکنون و از عمق جانتان تمرین گذشت کنید.

انرژی و روحیه خود را برای دوران پس از اعتدال! نگه دارید. این نظام به شما نیاز خواهد داشت و اتفاقا پس از امنیتی ترین دولت تاریخ جمهوری اسلامی بیش از هر وقت دیگر! حتی ممکن است قبل از اتمام دوره فعلی، خود دولت مردان حاضر، باز به سراغ شما بیایند که اگر کمی و تنها کمی هم به فکر عملکرد خود باشند خواهند آمد.

امضا محفوظ

مردم هم مقصرند!

محمد دهداری، جمعه، ۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ، ۳ نظر

چند شب پیش با خانواده برای گردش به خرمشهر رفته بودیم. نبش فلکه الله ایستادیم تا چیزی برای خوردن بخریم. ناگهان کارناوالی از خودروهای جور واجور با سر و صدای بسیار زیاد و سوت و بوق و فریاد زنان به چهار راه رسیدند.

زن و مرد و پسر و دختر با وضعی بسیار ناهنجار، سر و کله نیمه برهنه و بدحجابشان را از پنجره بیرون آورده و در ایام فاطمیه با حرکاتی که دست کمی از رقص نداشت، لاینقطع فریاد می زدند "فلانی آمد!" دقت کردم دیدم نام و پوسترهای کاندیدایی که در دوره های قبل به کرات از همین شهر مظلوم به مجلس راه یافته بود ولی این دوره رد صلاحیت شده بود روی خودروها نقش بسته است!

ظاهرا در آخرین لحظات تأیدیه خودش را از شورای نگهبان گرفته و این کارناوال و هیاهوی مضحک و زننده نیز از همین رو بود!

البته این محدود به نامزد فوق الذکر نبود! کمی بالاتر از فلکه هم نامزد دیگری که نفهمیدم کدام بود استیج بزرگی زده و گروهی هم روی استیج به ارتفاع دو سه متر برنامه های مفرح! اجرا می کردند و با صدایی گوش خراش و روح تراش هوسه می انداختند و یزله می رفتند و چه وضعی و چه افتضاحی که مسلمان نشنود کافر نبیند!

با دیدن این صحنه ها چنان متأثر و منقلب شدم که تفریح کلا زهر مارم شد!

در آن لحظات با خود می گفتم مردم خرمشهر حتی اگر به سبب فقدان حافظه تاریخی، تخلفها و خطاهاو اهمال های گذشته امثال اینها را فراموش کرده باشند با دیدن چنین صحنه هایی دیگر ابدا نباید در غیر صالح بودن اینها تردید کنند! چه رسد به اینکه آنها را اصلح هم بدانند و مجددا بدانها رأی بدهند!(هرچند شوربختانه بنا به نظرسنجی های موجود تا این لحظه کاندیدای صدرالاشاره در خرمشهر رتبه اول را داراست)

طی چند سالی که تا حدودی درگیر امور اجرایی شهری بوده ام برایم مسجل شده که عمده مشکلات شهرهای آبادان و خرمشهر ناشی از عمل نکردن نمایندگان به وظایف ذاتی خود و خصوصا عدم نظارت حداقلی بر ارگانهای اجرایی شهری و مؤاخذه بی تعارف آنهاست! لذا وقتی مردم رأی خود را می فروشند، طایفه ای رأی می دهند، رأی نمی دهند و یا با اهداف و اغراض سیاسی و حزبیِ صرف رأی می دهند، نباید انتظار بهبود اوضاع شهر را داشته باشند! نه تنها اوضاع شهر که اوضاع کشور نیز و این به واقع، معنای حقیقی "در رأس امور بودن مجلس" است!

بدبختانه بسیاری از نماینده های ما بیش از هر امری به دنبال منافع شخصی خود و اطرافیان خود بوده اند! بدیهی است از کسی که برای رأی آوردن، به هرگونه وسیله نامشروعی متوسل می شود نباید هم انتظاری بیش از این داشت! کسی که با رأی حرام به مجلس می رود فرقی با یک دزد حرام لقمه ندارد که صد مرتبه بدتر است و بالطبع نباید از وی توقع اصلاح امور داشت!

باید به آنان که رأی خود را منضم به شرافتشان می فروشند و به چنین افرادی رأی می دهند گفت؛ شما که به آینده خودتان، ما و شهرمان گند زده اید، لطفا زین پس خفه خون گرفته و راجع به مشکلات شهر، کشور و خصوصا اوضاع اقتصادی سخنی نگویید! چون کسانی را به مجلس فرستاده اید که بیشترین تبحرشان در کاسب کاری بوده و همانطور که اینجا و اکنون اینگونه رأی خریده و نماینده شده اند فردا و در مجلس هم آراء خود و شرافت نمایندگی شان را خواهند فروخت!

اینجاست که باید گفت؛ آری! مردم هم مقصرند!

پی نوشت:
عکس از خودم: خرمشهر ۱۳۹۴
https://www.instagram.com/p/BCYKluVgSZX

«۱۲ مرد خشمگین» در دادگاه وجدان و اخلاق

محمد دهداری، دوشنبه، ۱۴ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ب.ظ، ۵ نظر

12 مرد خشمگین سیدنی لومت

چندی پیش به گمانم از شبکه نمایش بود که یکی از شاهکارهای سیدنی لومت را به تماشا نشستم. لومت را بیشتر با «بعد از ظهر سگی»(۱۹۷۵) و «شبکه»(۱۹۷۶) می شناختم ولی اولین ساخته این کارگردان شهیر آمریکایی یعنی فیلم «۱۲ مرد خشمگین» به واقع بهترین ساخته وی نیز هست. شاید از همین روست که در لیست ۲۵۰ فیلم برتر تاریخ سینمای جهان سایت IMDB تا کنون جایگاه هشتم را از آن خود کرده است.(صفحه اختصاصی در IMDB) هرچند در سال ۱۹۵۷ ساخته شده است.

داستان فیلم برای من یادآور فیلم خاطره انگیز «حادثه اوکسبو» ویلیام ولمن با بازی هنری فوندا است. با این تفاوت بزرگ که حادثه اوکسبو یک تراژدی غمبار در نکوهش قانون لینچ بود و فیلم حاضر دقیقا در نقطه مقابل آن قرار دارد. جالب است بدانید فوندا که نقش اول آن تراژدی کذایی را نیز بر عهده داشته خود، سیدنی لومت را به ساختن «۱۲ مرد خشمگین» تشویق نمود و خود نیز یکی از دو تهیه کننده فیلم بود.

نکته فنی حائز اهمیت فیلم، لوکیشن و پرسوناژهای محدود آن است. تقریبا تمام مدت فیلم در محیط بسته محل برگزاری جلسه هیئت منصفه و با ۱۲ نفر اعضای آن می گذرد و از این حیث کارگردانی و دکوپاژ کار بسیار دشوار بوده است. تا جایی  که محدودیتهای ناشی از این امر موجب برخی گاف های تکنیکی نیز در اثر شده که بعدها توسط منتقدین ریزبین اکتشاف و اعلام گردید. اما باید توجه نمود که این قبیل کارها در دهه ۵۰ معمول نبوده و لذا به عنوان تجربه های اولیه نمی توان به کارگردان خرده گرفت.

آنچه حقیر را به نوشتن این یادداشت واداشت اما این قبیل امور فرمی و تکنیکی نبوده است. محتوا و درون مایه داستانی فیلم بسیار خوب انتخاب شده به نحوی که بعد از بیش از نیم قرن و کپی برداری های مکرر هنوز بدیع و مبتلا به جامعه به نظر می رسد.

ابتدا به خلاصه ای از داستان فیلم اشاره می کنم:

12 مرد خشمگین سیدنی لومت

فیلم داستان هیئت منصفه دادگاهی را روایت می کند که قرار است در خصوص سرنوشت جوانی اهل آمریکای لاتین تصمیم گیری نمایند. جوانی که متهم به قتل پدر خود با ضربات متعدد چاقوست. این جمعیت ۱۲ نفره از افرادی متعلق به اقشار مختلف جامعه با فرهنگ ها و خرده فرهنگ های متفاوت و سطوح اجتماعی و اقتصادی مختلف تشکیل شده و همین امر شخصیت پردازی داستان را بسیار دشوار نموده است که البته لومت و رجینالد رز نویسنده اثر به خوبی از پس آن برآمده اند.

از میان ۱۲ نفر اعضای هیئت منصفه همگی بر قاتل بودن جوان متهم اتفاق نظر دارند به جز تصمیم گیرنده شماره ۸ با بازی درخشان هنری فوندا!(بازیگران در «۱۲ مرد خشمگین» نامی ندارند و آنها را براساس شماره صدا می‌کنند.)

دو شاهد هم بر علیه فرد متهم وجود دارد. پیرمردی که صدای درگیری و تهدید به قتل متهم را شنیده و متواری شدن وی پس از صدای افتادن پدرش به کف آپارتمان را دیده است و زنی که صحنه قتل را دیده و در دادگاه روایت کرده است. همچنین آلت قتاله، چاقویی است مشابه چاقوی ضامن دار متهم که در محل وقوع حادثه یافته شده و او ادعا می‌کند آن را مدتی قبل گم کرده است.

قرائن جزئی دیگری نیز در این میان وجود دارد که همگی بر مجرمیت فرد متهم صحه می گذارند. 

اولین مرتبه که میان اعضای هیئت منصفه رأی گیری می شود همگی جز آقای شماره ۸ رأی به محکومیت متهم می دهند و به هیچ وجه نمی توان تصور کرد که پیشنهاد مذاکره حول و حوش این موضوع فایده ای داشته باشد لیکن فرد مخالف، با دلایل اولیه ای که می آورد مدعی می شود که این امر جای شک و شبهه دارد و نمی توان با یقین گفت که فرد متهم پدر خود را کشته است.

اتاق جلسه هیئت منصفه جای چندان وسیعی نیست و پنکه دیواری آن نیز از کار افتاده و همین موجب گرمای شدید محل و تعریق زیاد اعضا شده است. با پیشروی ماجرا در این اتاق و در فضایی بسیار عصبی و تحت فشار، قصه فیلم شکوفا می‌شود و به شکل بازی استادانه ای با شخصیت‌های پیچیده‌ اعضای هیئت منصفه و دلایل و براهینشان نسج می یابد.

استدلالات و استنادات اعضا بر علیه متهم در ابتدای امر خدشه ناپذیر جلوه می کند لیکن پس از گذشت مدتی از جلسه و طرح إن قلت های تصمیم گیرنده شماره ۸ سست بودن دلایل اولیه آشکار می گردد. در ادامه نفرات دیگر یکی یکی و اندک اندک نرم شده و از موضع خود کوتاه می آیند و سخنان فرد شماره ۸ که در وهله اول تمامی دیگر اعضا با وی مخالف بودند به کرسی می نشیند.

12 مرد خشمگین سیدنی لومت

استدلال های آقای شماره ۸ بسیار محکم و منطقی است اما برخی مواقع هم حرفی برای گفتن ندارد و این اعضایی که قبلا با وی هم سخن شده اند هستند که به کمک وی می آیند.

نمی توانم به این موضوع خارج از بحث اشاره نکنم که آنچه شخصیت پردازی فیلم را منطقی و بی عیب و نقص کرده تناسب رعایت شده میان کانتکس اجتماعی و فرهنگی و حتی اقتصادی شخصیت های به تصویر کشیده شده اعضا از یک سو و نحوه تقابل ایشان با موضوع محل بحث از سوی دیگر است. هرچند فیلم ما را چندان با پس زمینه شخصیت ها آشنا نمی کند - و این نیز از زیرکی نویسنده است - لیکن به همان اندازه که به شخصیت ها مختصات داده است از ایشان عکس العمل و بازخورد می گیرد.

تلاش فرد شماره  ۸ بر این امر استوار است تا اهمیت تصمیمی که اعضا معمولا با کم توجهی و بعضا از روی عادت و سرسری اتخاذ می نمایند را برای ایشان آشکار گرداند و با صرف دقت و تعمق بیشتر در پیش داوری صورت گرفته ایشان تزلزل ایجاد کند.

سرانجام پس از یک ساعت و نیم بحث و جدل طاقت فرسا، پرونده کاملاً روشن می‌شود و هیئت منصفه رأی به تبرئه متهم می‌دهد.

و اما بعد...

آنچه در این داستان نظر مرا به خود جلب کرد به تصویر کشیدن هر چه زیباتر تأثیر برخی رذایل اخلاقی ما آدمیان در قضاوت های سرنوشت سازمان بود. رذایلی که از قضا شیوع بسیار زیادی نیز دارند و به صورت روزانه با آنها دست به گریبانیم. رذایلی مانند سوء ظن و بدگمانی، خشم و غضب، تعصب و قوم گرایی، خودمحوری و بی اهمیت بودن دیگران و اهمیت دادن صرف به امیال و خواسته های شخصی مان، تکبر و غرور، پیش داوری بی دلیل، عدم شجاعت پذیرش خطاهایمان و پافشاری بر آنها و ... . ولی می توان گفت ترجیع بند رذایل مذکور که به نظر حقیر موضوع اصلی داستان را نیز تشکیل داده بود همان بدبینی و بدگمانی به دیگران است.

زیبایی فیلم لومت در آن است که به بهترین وجه ممکن تقابل میان منطق و عقلانیت از یک سو و رذایل مذکور و در رأس همه آنها همین بدگمانی و سوء ظن از سوی دیگر را به نمایش در آورده است. به نحوی که هر لحظه از فیلم بیننده با فرد شماره 8 همذات پنداری نموده و خود را با وی و نفراتی که به او ملحق می شوند هم نوا و هم داستان می بیند. لذا از پیروزی های آنها در مجادلات بعضا هیستریک و اعصاب خرد کن میان اعضای جلسه مسرور و در مواقع تنگنا و تحت فشار قرار گرفتنشان(مثلا با رو کردن اسناد و شواهد دال بر محکومیت متهم) و همچنین از تعصب و پافشاری بیجای برخی از اعضا بر مقتول جلوه دادن متهم ناراحت و غمگین می گردد.

نگارنده به شخصه حین تماشای فیلم به یاد قضاوت های تاریخی زندگیم افتادم و به صورت ویژه به یاد آن قضاوت هایی که با پیش داوری و بدبینی همراه بوده و به خطا رفته است. به این می اندیشیدم که چه میزان از قضاوت هایم اینگونه بوده و خود متوجه نشده ام و چه بسا تأثیر برخی از این قضاوت ها هنوز هم بر تفکرات و خط مشی کلی زندگیم حاکم بوده باشد!12 مرد خشمگین سیدنی لومت اینجاست که انسان نقش مخرب بدبینی و پیش داوری و یک طرفه به قاضی رفتن را و اهمیت عقلانیت و منطق را در میابد!

ما در طول زندگی مدام در حال قضاوت کردنیم و فقط خدا می داند چه میزان از قضاوت هایمان صحیح و چه مقدار خطا بوده است و این فقط و فقط تعقل و تعمق در تصمیمات نهایی و احکام صادره دادگاه وجدانمان است که ما را در این راه یاری خواهد نمود. چه خوب است که از این ابزار به خوبی بهره ببریم.

بارها در وبلاگ از اهمیت یادگیری علم منطق نوشته ام ولی این بار از جنبه ای دیگر می نویسم. به واقع کسی که منطق نداند هر آن در خطر صدور احکامی خطا در دادگاه عقلانیت خود است. تازه آنها که از این علم مطلعند نیز مصون از خطا نیستند و میان دانستن و به کار بستن راه بسیار است. لیکن این دانستن شرط لازم است.

نکته آخر اینکه هرچه انسان از نظر حوزه نفوذ و اثرگذاری بزرگ تر گردد طبعا اشتباهات وی نیز بزرگ تر و وخیم تر خواهد بود. لذا اگر پیش داوری ها و قضاوت های غلط امثال ما عوام، تأثیر مخرب محدودی در زندگی شخصی خودمان و اطرافیانمان برجای می گذارد اما بدبینی ها و قضاوت های بدور از منطق و تعقل صاحب منصبان و بزرگان و خواص به مراتب بزرگ تر و مخرب تر خواهد بود. این نکته ای است که خصوصا سیاسیون ما می بایست بیشتر در آن مداقه نمایند چرا که عالم سیاست بیش از هر فضای دیگری مستعد این قبیل رذایل اخلاقی است و کم نبودند افرادی که به واسطه همین قضاوت ها و پیش داوری های بدینانه و غیر عاقلانه به چاه انحراف از مسیر حق و عدالت سقوط کرده اند.

پی نوشت:

+ «۱۲ مرد خشمگین» در سال ۲۰۰۸ از طرف بنیاد فیلم امریکا (AFI) به عنوان دومین فیلم دادگاهی تاریخ سینما برگزیده شد.
+ شخصیت مثبت این فیلم (تصمیم گیرنده شماره ۸) در لیست پنجاه قهرمان برتر تاریخ سینما در بنیاد فیلم امریکا، در رتبه ۲۸ قرار دارد.
+ سیدنی لومت بعدها در سال ۱۹۸۲ فیلم «حکم» و در سال ۲۰۰۶ فیلم دیگری با عنوان «مرا متهم بدان» را با مضمون دادگاه و قضاوت ساخت که اولی موفق و دومی ناموفق از آب درآمد.

چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است؟!

محمد دهداری، جمعه، ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۲۵ ق.ظ، ۵ نظر

کاریکاتور از کاریکاتوریست شهید فلسطینی ناجی العلی 

«چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است» بی منطق ترین و مسخره ترین و احمقانه ترین ضرب المثل ایرانی است!

گاهی امثال به جای اینکه حکمت باشند ظلمتند.

در همین خصوص مواردی به ذهنم رسید که مختصرا به عرض می رسانم:

۱. برخی همه ضرب المثل ها را به دلیل اینکه از آباء و اجداد ما به ارث رسیده اند حکیمانه می دانند، در حالی که آباء و اجدادی بودن سخنی دلیل بر صحتش نیست. این همان منطقی است که خداوند متعال در قرآن کریم به کرات از آن نهی کرده است؛

- وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ ءَابَاءَنَا أَ وَ لَوْ کانَ ءَابَاؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ(بقره، ۱۷۰)

- بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَىٰ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَىٰ آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ (زخرف، ۲۲)

- وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلاَ یَهْتَدُونَ (مائده، ۱۰۴)

- فَلَمَّا جَاءهُم مُّوسَى بِآیَاتِنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًى وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ ‏(قصص، ۳۶)

- وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿اعراف، ۲۸﴾

- قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ ﴿شعرا، ۷۴و ۷۵﴾

- وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ ﴿لقمان، ۲۱﴾

۲. بلی! منطق ما همانطور که «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا»(انسان، ۸) را شامل می شود، «والذین إذا أنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا وکان بین ذلک قواما»(فرقان، ۶۷) را نیز دربردارد، لیکن آنچه باید ملاک و معیار باشد مسجد و خانه و این قبیل امور نیست بلکه عقلانی بودن افعالمان است. در واقع باید گفت این اهمیت و اولویت مادی و معنوی افعال است که موجب ترجیح یکی بر دیگری و «قوام» تصمیم گیری ما می شود. لذا قاعده مطرح شده در ضرب المثل محل بحث همیشه صحیح نبوده و از قضا در قریب به اتفاق موارد غلط است و این کمک به هم نوع(اعم از انفاق یا وقف و مانند آن) است که سود مادی و معنوی برای ما دربر دارد.

۳. از همین منظر معنای تحت لفظی ضرب المثل فوق بسیار غیر عقلانی، کوته بینانه و مادی گرایانه از آب در خواهد آمد!

چرا که مسلما اولویت و اهمیت مسجد به خاطر شرافت مکانیش و اینکه هر کمکی به مسجد باقیات الصالحات خواهد بود و هزاران دلیل اظهر من الشمس دیگر آنقدر هست که مسلما اگر کسی چراغی را از خانه خود دریغ نموده، در مسجد وقف نماید کار بسیار پسندیده ای انجام داده است.

خصوصا اینکه اصولا چراغ جزو ضروریات حیاتی زندگی نیست که فقدانش منجر به مشکلات خاصی شود ولی همین چراغ می تواند مثلا جمعی را که منتظر کوچکترین بهانه ای برای مسجد نرفتن هستند به مسجد جذب کند!

۳. معنای مشهور و مصطلحی که افراد جاهل از این ضرب المثل اراده می کنند نیز به همین ترتیب بسیار قشری و سطحی انگارانه است!

هم در خصوص کسانی که به استناد این ضرب المثل کمک ایران به جبهه مقاومت را زیر سؤال می برند و هم هر کس دیگری که هرگونه کمکی به هر نیازمندی را بدینوسیله تخطئه می نماید!

اتفاقا در اکثر مواقع کمک به دیگران به هیچ وجه منافاتی با منافع خودمان ندارد! غیر از آنکه صرفا مادی به موضوع نگاه کنیم!

مگر نه اینکه خداوند متعال در قرآن کریم از کمک کردن در راه خدا را با عنوان قرض دادن به خدا که هم منجر به سود مادی و هم معنوی می شود یاد کرده است!؟

- مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریمٌ (حدید، ۱۱)

- مَن ذَا الَّذِى یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً کَثِیرَةً وَاللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (بقره، ۲۴۵)

- واقیموا الصلوة و اتوا الزکوة و اقرضوا اللَّه قرضاً حسناً و ما تقدّموا لانفسکم من خیر تجدوه عند اللَّه هو خیراً و اعظم اجراً (مزمّل، ۲۰)

- وَ قالَ اللَّهُ انّى مَعَکُمْ لَئِنْ اقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلى وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ اقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ لُادْخِلَنَّکُمْ جَنّاتٍ تَجْرى مِن تَحتِهَا الاْنْهارُ(مائده، ۱۲)

اینهمه قول و تعهد خداوند مبنی بر اینکه اگر در راه خدا انفاقی کنید و مالی از دست دهید خداوند قابض و باسط به شما أضعافاً کثیرا و أعظم أجرا و چندین و چند برابر عطا خواهد کرد از چه روست؟! مگر ما مسلمان نیستیم و به وعده های الهی اطمینان نداریم؟!

لذا ضرب المثل فوق علاوه بر آنکه در خصوص چیزهای بی ارزشی مانند چراغ صحت ندارد، حتی در مورد ضروریات زندگی نیز غالبا صادق نیست! دیگر ما از نفس آدمی عزیزتر که نداریم! گاهی اعتقادات و حتی انسانیت ما ایجاب می کند برای نجات دیگران از جان خودمان دست بکشیم. لذاست که عرض می کنم منطق این ضرب المثل با فرهنگ حسینی و شهادت طلبی نیز ناسازگار است!

باز تأکید می کنم باید اولویت ها و اهمیت های مادی و معنوی لحاظ بشود نه اینکه علی الاطلاق بگوییم چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است و کذا!

۴. در مورد موضوع کمک به جبهه مقاومت حتی اگر صرفا مادی هم نگاه کنیم باز معقول و دوراندیشانه است. چطور هزینه های کلان آمریکا در چهار گوشه عالم علی رغم بالا گرفتن بحران اقتصادی که چندین سال است گریبانگیرش شده به جا و دارای توجیهات استراتژیک و پلتیکال هست ولی هزینه کردن ما برای تقویت جبهه مقاومت که عمق استراتژیک ما در منطقه همیشه ملتهب غرب آسیا و پیشانی جبهه نبردمان با اسرائیل خونخوار محسوب می شود مشمول این ضرب المثل مسخره قرار گرفته، توجیه عقلانی و اقتصادی نخواهد داشت!؟

هرچند دلیل کمک کردن ما به جریان مقاومت اصولا ناشی از این نگاه صرفا مادی نیست. دلیل ما قول معصومینمان است که فرموده اند:

- مَن سَمِعَ مُنادیا(أو رَجُلا) یُنادی یا للمسلمین فلم یَجبه فلیسَ بِمُسلم(وسائل الشیعة، ص ض۱۴۱)

- مَنْ لَمْ یَهْتَمَّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ(اصول کافى ج : ۳ ص : ۲۳۹، روایة : ۴)

- مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ(اصول کافى ج : ۳ ص : ۲۳۸ روایة : ۱)

- مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِى یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ(اصول کافى ج : ۳ ص : ۲۳۹ روایة : ۵)

کسانی که به وعده های الهی اعتقاد یا اعتمادی ندارند و دم از ناروا بودن کمکهای ایران به مقاومت می زنند حداقل خوب است به عقل خودشان رجوع کنند!

پی نوشت:

+ کاریکاتور از کاریکاتوریست شهید فلسطینی ناجی العلی!
خودتون یه جوری به نوت ربطش بدید. البته چندان هم بی ربط نیست!
+ از خودم در همین رابطه: مشکل ما با اسرائیل!

تفاوت برنامه اقتصادی واقعی با وعده و وعیدهای تخیلی

محمد دهداری، پنجشنبه، ۲۳ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۴۰ ق.ظ، ۳۲ نظر

برنامه اقتصادی دکتر جلیلی

بسم الله

قبل نوشت:

در این یادداشت قصد داریم بحثی تخصصی داشته باشیم در خصوص یکی از برنامه های اصلی مطرح شده توسط جناب آقای سعید جلیلی کاندیدای یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری. ایشان در مواقف و مواعد گوناگون ضمن تأکید بر اقتصاد مقاومتی، بازنگری و تحول اساسی در ساختار بخش های مختلف دولت را جهت استفاده بهینه از تمامی ظرفیت های بالقوه کشور ضروری دانسته اند. در مطلب حاضر قصد داریم تا این کلید واژه مورد تأکید آقای جلیلی را در پس زمینه مشکلات جاری کشور رمزگشایی نماییم.

نوشتار:

اگر امورات حاکمیتی ممالک را به سه بخش اساسی تقنین، اجرا و نظارت تقسیم نماییم، بدون شک وجه افتراق اساسی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه بیش از هرچیز، در کیفیت شق سوم تقسیم مذکور یعنی "نظارت" خلاصه می گردد. کسانی که با بنده آشنایی دارند می دانند که سال هاست تحلیل های خود را در خصوص مشکلات و معضلات کشور بر این مبنا استوار نموده ام و مدعی هستم اگر بخواهیم از نظر اقتصادی بمانند کشورهای به اصطلاح توسعه یافته پیشرفت نموده و بر مشکلات فعلی فایق آییم می بایست فکری به حال امر خطیر و در حال حاضر مظلوم و مغفول نظارت نماییم. لازمه این امر نیز آن است که حکومت به واسطه خصوصی سازی حقیقی از حجم دولت و وظایف اجرایی آن کاسته و اعظم اهتمام خویش را به امر نظارت معطوف نماید. البته می دانیم که نظارت فقط بر عهده قوه قضائیه نیست و مجلس و بخش هایی از خود دولت نیز بدین امر گمارده شده اند و باز البته این تشتت و پراکندگی موجود در متصدیان امر نظارت به هیچ وجه وضعیت مطلوبی نیست، لیکن این مباحث موضوع نوشته حاضر نبوده و مجالی دیگر می طلبد.

از فقر شدید کشور در امر نظارت که بگذریم به نظر حقیر اهم مشکلات ما در بخش تقنین نیز، حجم زیاد قوانین و تصویب برخی قوانین بر اساس معیار های سلیقه ای، موسمی و سیاسی و نیز ضعف بار فنی و تخصصی مراجع قانون گذار و به تبع قوانین مصوب آنها می باشد که البته اینها نیز موضوع بحث ما نیست و آن را به یادداشتهای بعدی موکول می کنیم.

در واقع آنچه در این مجال قصد پرداختن بدان را داریم، بررسی مشکلات و معضلات "دولت" به مثابه متصدی "نظام اجرایی" کشور می باشد. البته نه به شکل مصداقی و جزئی نگر بل از منظری کلان و کل نگر! از چنین منظری می توان نظام اجرایی کشور را به سه بخش ساختارها، فرآیند ها و اجرا تقسیم نمود. "ساختارها" مشتمل بر شاکله کلی دولت و زیرمجموعه های آن اعم از وزارت خانه ها، معاونت ها و سازمان ها می باشند. نحوه قرار گیری عناصر تصمیم ساز، تصمیم گیرنده و مجری و سلسله مراتب سازمانی تعریف شده میان آنها این شاکله را تشکیل می دهد. ارتباط میان عناصر ساختاری دولت نیز بر اساس یک سری "فرآیندها"ی تعریف شده در قانون، آیین نامه ها، دستورالعمل ها و بخش نامه ها صورت می گیرد.

بعضاً "ساختارها" و "فرآیندها"ی دولت را مسامحتا همان "ساختارها" اطلاق می کنند. این در حالی است که مشکلات ساختاری دولت کاملا درون قوه ای است لیکن مشکلات فرآیندی به واسطه پیوند وثیق فرآیندهای دولت با قوانین مصوب مجلس، به کیفیت تقنین در قوه مقننه و معضلات آن حوزه نیز مربوط می گردد. لذا به نظر بنده می بایست میان این دو بخش دولت تمایز قائل شد.

مجموع این "ساختارها" و "فرآیندها" یک سیستم را تشکیل می دهند که ورودی آن امور شرح وظایفی دولت بوده و خروجی آن "اجرا"ی شروح وظایف می باشد. به نظر حقیر در بخش اجرا نیز، مشکلات و معضلات هم به نظام اجرایی کشور مربوط می گردد و هم در گرو نظام نظارتی و معضلات آن حوزه می باشد.

در این میان آنچه اختصاصاً به "دولت" مربوط است و لذا رئیس جمهور می بایست قبل از هر چیز موضع خود را در خصوص آن مشخص نموده و راهکارهای رفع و رجوع مشکلات آن را مطرح نماید، "مسائل ساختاری" دولت می باشد. اتفاقا اصلی ترین اشکالات دولت نیز از همینجا آغاز می شوند. ساختار نظام اجرایی کشور ما در اکثر بخش های دولت از دوره پهلوی به ارث رسیده است. علاوه بر این بخش های فراوانی که به این ساختار اضافه شده اند نیز به شکلی کاتوره ای و بدون کار کارشناسی دقیق افزوده شده و در بسیاری از موارد فاقد هماهنگی و همگرایی لازم با دیگر عناصر شکل دهنده ساختار اجرایی دولت می باشند و این غیر از تشتت ذاتی ساختار موروثی دولت در کشور ماست. چرا که ساختار دولت در دوران پهلوی از کشورهای اروپایی الگوبرداری شده و فی نفسه یک موجود غیر بومی و لایتچسبک به حساب می آید و این بیگانگی با نیازهای خاص مملکت اسلامی ما پس از انقلاب تشدید نیز شده است.

حال در نظر بگیرید که تغییر و بروزرسانی های مقطعی و بدون دید کلان نگر در این ساختار و الصاق بخش های جدیدی بر اساس امور مستحدثه اجرایی کشور به آن هسته مرکزی، چه بر سر شاکله اجرایی دولت آورده است. این قبیل مشکلات موجب شده تا ساختار بخش های مختلف دولت متناسب با نیازهای واقعی کشور شکل نگرفته باشد، عناصر شکل دهنده در این ساختار، تصمیمات و رفتارهای جزیره ای داشته باشند و در نتیجه دولت از یک ناهماهنگی شدید و بعضا فلج کننده میان عناصر شکل دهنده خود رنج برده، به شدت دچار فشلیت و کسالت باشد. به طور خلاصه می توان گفت این ساختار تاب و توان وظایف سنگین خود را ندارد و اگر قرار است تغییر محسوسی در نظام اجرایی کشور ایجاد شود قبل از همه می بایست ساختار آن را مورد بازنگری اساسی قرار داد. 

اینجاست که فرق نگاه کارشناسی و غیر کارشناسی را می توان متوجه شد. به طور قطع می توان ادعا نمود قریب به اتفاق نامزدهای این دوره انتخابات ریاست جمهوری طی مناظرات و برنامه های تبلیغی خود برنامه اقتصادی خاصی ارائه ننموده اند. آنچه که توسط برخی از ایشان تحت عنوان برنامه اقتصادی مطرح شده و متأسفانه بعضاً توسط مردم باور نیز شده است، بیشتر طرح ایده آل ها، اهداف و در یک کلام وعده و وعید هایی بوده که بر اساس این آرمان ها و اهداف عنوان نموده اند. فارغ از نیت خوانی در خصوص وعده های داده شده، باید توجه نمود که طرح مشکلات و وعده حل آنها یک امر است و بیان برنامه های عملیاتی و دقیق جهت رفع و رجوع آنها امر دیگر! مشکلات را همه می دانند و قصد حل آنها را نیز در سر دارند، لیکن چطور و چگونه! این چگونگی است که برنامه نامیده می شود و نه صرفا ذکر مشکلات و معضلات اقتصادی و نالیدن بی فایده! شیوه حاضر تنها نتیجه ای که درپی خواهد داشت انتشار ناامیدی مفرط در میان جامعه و امیدواری دشمنان و بدخواهان این کشور به تزلزل امت و ناتوانی حاکمیت می باشد.

در این میان تنها نامزدی که خوشبختانه از سیاه نمایی و نالیدن پرهیز نموده و به جای طرح وعده و وعیدهای رنگارنگ و متنوع و بعضا ناشدنی و تخیلی به واسطه مشورت با اهالی فن در دو حوزه اقتصاد و مدیریت برنامه ای کارشناسانه مطرح نموده است، جناب آقای سعید جلیلی است. شاید بسیاری از مردم عمق نگاه وی به امر اجرا را متوجه نشده باشند و دوراندیشی وی زمانی که یکی از اولویت های اصلی خود را اصلاح ساختارهای اقتصادی دولت و ایجاد "هم آهنگی" میان عناصر شکل دهنده این ساختار بیان نموده درک نکرده باشند. لیکن حداقل کسانی که دستی بر آتش امور اجرایی کشور دارند و مشکلات این حوزه را تجربه کرده اند، دل خوش خواهند بود که یک نفر از نامزدهای ریاست جمهوری معضلات فعلی مملکت را آسیب شناسی و ریشه یابی کارشناسانه نموده و منشاء بسیاری از مشکلات را به درستی فهمیده است.

فایده دیگر این امر به بازی نگرفتن احساسات مردم است. چه وعده و وعیدهایی که در دوره های گذشته داده شده و به ثمر ننشستن آنها غمی بر غم های مردم فزوده و باری از دوششان برنداشته است! چرا باید به جای کار کارشناسی عمیق، اینچنین از آبروی نظام مایه گذاشته و با احساسات مردم بازی کرد؟! جلیلی مشخصا از این دام ها که حتی هر کاندیدای متعهدی را نیز وسوسه می کند آگاه بوده است. وی به جای طرح وعده های متعدد و متنوع تحت عنوان برنامه اقتصادی، به بیان برنامه هایی تخصصی که در صورت اجرا آثاری بسیار عمیق و ماندگار خواهند داشت پرداخته است. علاوه بر این دچار کلی گویی نیز نشده و جزئیات برنامه های وی را می توان در جزوات و بولتن های اقتصادی اش که حاصل مشاوره با اکابر علم اقتصاد هستند، ملاحظه نمود. به واقع این خصائص بسیار نادر و مغتنم هستند!

امیدواریم که خدای متعال دل های مردم را به سوی کسی که در میان کاندیداهای موجود به واقع اصلح است سوق داده و خیر این مردم را برای ایشان رقم بزند.

والعاقبه للمتقین

پی نوشت:

حمایت ۱۷۳ تن از اساتید برجسته اقتصادی کشور از برنامه اقتصادی دکتر جلیلی

+ برنامه اقتصادی دکتر جلیلی توسط اندیشمندان و اساتید بنام اقتصادی کشور همچون پروفسور درخشان، دکتر زریباف و در جمع نخبگان اقتصادی کشور ارائه شد.

دانلود برنامه اقتصادی دکتر جلیلی - ستاد مردمی حیات طیبه

+ ظاهرا سایت حیات طیبه باز هم هک شده و بالا نمیاد!