دین خدا مست حسین است و بس
دین خدا مست حسین است و بس
عزت ما دست حسین است و بس
منطق ما منطق ثاراللهی است
فطرت ما مست حسین است و بس
عشق فراورده کربُ بلاست
عاطفه سرمست حسین است و بس
با نوای حاج منصور بخوانید
بنده؛ محمد دهداری هستم. دانشجویی همیشگی، علاقه مند به اسلام، انقلاب اسلامی و گفتمان سیاسی-اجتماعی حضرت روح الله(ره)... حیطه تأملاتم مسائل زیادی را دربر می گیرد. مسائلی که در معرضشان قرار دارم، از کهن مانند دین و فلسفه گرفته تا مدرن مثل اینترنت و سینما و البته اقتصاد که به دلایل شغلی بدان علاقمندم.
اینها بدان معنا نیست که از همه این مقولات سر در می آورم، بلکه سعی می کنم سردرآورم.
سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن همین دغدغه ها و پرسشهای با جواب و بی جواب فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده.
یک توضیح؛ مـدتـها در فـضای مجازی و از جـمله صفحه قبـلی ام، با نام محمدجواد مهدوی فعالیت می نمودم. در آن دوران این امری معمول بین وبلاگ نویسان بود. لیکن با توجه به اینکه بر اساس برخی یادداشتها، مقالاتی برای کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی تدوین نمودم و این تفاوت اسمی ممکن بود عاقبة الامر دردسر ساز شود و تصور کنند از مطالب فرد دیگری استفاده کرده ام، لذا تصمیم گرفتم با نام حقیقی خود «محمد دهداری» بنویسم. لازم به ذکر است برخی مطالب بنده در باشگاه اندیشه و دیگر سایت ها هنوز با همان نام محمدجواد مهدوی مندرج هستند.
أیضاً توضیح؛ قبل از صفحه حاضر حدود پنج سال در پرشین بلاگ، چالش های مجازی را می نوشتم. تا اینکه آشنایی با سرویس خوب و حرفه ای بلاگ.ir موجب شد از چالش های مجازیم دست کشیده و به سَـــبیل حقیقت درآیم.
خلاصه اگر خواسته اید به چالش های مجازی وارد شوید و از سَبـــیل سردرآورده اید تعجب نکنید، چرا که وبلاگ قبلی به آدرس فعلی فوروارد شده است.
فرمود: لاَ تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُکُوعِ اَلرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ شَیْءٌ اِعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَکَهُ اِسْتَوْحَشَ لِذَلِکَ وَ لَکِنِ اُنْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِیثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ.*
به طول رکوع و سجود مرد، نگاه نکنید زیرا بدان عادت کرده و اگر آن را وانهد بهراسد ولى نگاه کنید به راستگوئى و امانت پردازى او...
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست**
امام صادق علیه السلام*
سعدی**
محبت اهل عرفان کرد ما را
بنازم عشق انسان کرد ما را
میان حق و باطل مانده بودیم
حسین آمد مسلمان کرد ما را*
فرمود: وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَة وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَهِ**
ولی الله کلامی زنجانی*
زیارت اربعین**
آقاجان... همین که سیدرضا گفته... همین.
هرکس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
فرمود: عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ*
خدا را شناختم به بر هم خوردن تصمیمات راسخ و فسخ پیمانها و نقض اراده ها!
باز فرمود: الْمَقَادِیرُ تُرِیکَ مَا لَمْ یَخْطُرْ بِبَالِکَ**
تقدیرها به چیزهایی شما را رهنمون میسازد که به فکر شما هم نمی رسد.
*حکمت ۲۵۰ نهج البلاغه
**بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۳۶۹، ح ۱۰
مَکتوبٌ عَن یمینِ العَرشِ اللّهِ عزّ وَ جل: «[حسین] مِصباحُ هُدًی وسَفینَةُ نَجاةٍ»
بر سمت راست عرش خدای عز و جل نوشته شده: «و او چراغ هدایت و کشتی نجات است»
عیون اخبارالرضا، ص ۷۲ ح ۴۲۸*
بیا بیا که تو از نادرات ایامی
برادری پدری مادری دلارامی
تو فضل و رحمت حقی که هر که در تو گریخت
قبول می کنیش با کژی و با خامی
*مولوی
نفحات وصلک اوقدت، جمرات شوقک فیالحشا
زغمت به سینه کم آتشی که نزد زبانه کماتشا
دلمـن بـهعشق تـو مینهد، قـدم وفا بـره طلـب
فلئن سعی فبه سعی، و لئن مشی فبه مشی
*جامی
پیدایی حق ننگ دلایل نپسندد
خورشید نه جنسی است که جویی به چراغش
*بیدل دهلوی
خسته ام از دست این و آن ولیکن باز هم
در میان این شلوغی ها تو را دارم حسین(ع)
* تک بیت های این بنده
موضوع تجربه نزدیک به مرگ سالها قبل از آنکه در برنامه «زندگی پس از زندگی» مطرح شود برای بنده موضوعیت یافت و درباره آن تحقیق و تعمقی هرچند مختصر صورت دادم. این موضوع که بنیانهای فکری و فلسفی تکساحتی علم مدرن را به چالش کشیده جزو مقولات مغفول مانده در حوزه های علوم دینی بوده است. درحالی که دانشمندان غربی از اواسط قرن بیستم در این خصوص تحقیق و بررسی نموده اند. در یادداشت های پرونده حاضر به این دغدغه قدیمی که جدیداً باز برایم پررنگ شده پرداخته ام و در اثنای آن یک موضوع کلامی دیگر را نیز طرح نموده ام که جزو شبهات بسیار مهم روزگار ماست: مسئله نجات!
۰نظر
۷ تیر ۰۱ , ۲۲:۲۹
پرونده/ اصلاحات ساختاری از ایده تا عمل
یقینا در میان کرور کرور کاری که از دولت سیزدهم انتظار می رود مهمترین و شاید پربسامدترین عنوان، «اصلاحات ساختاری» است. اصلاحات ساختاری از مهمترین دغدغه های دلسوزان ایران و نظام جمهوری اسلامی است. ولی در معنا و مصداق همواره دچار برداشت های مختلف و بلکه متضادی بوده که بحث حول ان را دشوار نموده است. در این صفحه به این قبیل دغدغه ها پرداخته و البته مصادیقی نیز پیشنهاد داده ام. این صفحه به مرور تکمیل می گردد...
۰نظر
۷ تیر ۰۱ , ۲۱:۵۷
پرونده/ حذف ارز ترجیحی؛ به مثابه یک راهبرد!
داستان حذف ارز ترجیحی شاید اولین هنگامه مهم و خطیر اقتصادی دولت سیزدهم پس از مهار موفق کرونا بود. در باب فواید و مضرات این جراحی اقتصادی تحلیل های فروانی قبل و بعد از اجرایی شدن آن ارائه گردید. یادداشتهای این پرونده نیز مطالبی است که حقیر در حول و حوش این موضوع، قلمی نموده و البته لزوماً ذیل سرفصل حذف ارز ترجیحی نمی گنجند لیکن هرکدام به نحوی بدان مرتبط هستند. چنانکه حذف ارز ترجیحی و راهبردی که اقدام مذکور ازآن برآمده بود مآلاً به تمام ارکان اقتصادی دولت سرایت نمود.
۰نظر
۲۴ ارديبهشت ۰۱ , ۲۰:۱۱
پرونده/ تحول در علوم انسانی؛ رؤیایی از یاد رفته
این صفحه حاوی کلیه مقالاتی است که بنده در خصوص یکی از مهمترین مسائل فعلی جامعه دانشگاهی نگاشته ام. تحول در علوم انسانی راهی است که اگر بخواهیم به سوی تمدن اسلامی گام برداریم دانشگاه های ما ناگزیر از طی آن خواهند بود و همگی موظفیم جهت تحقق آن طی طریق نماییم. حقیر نیز به نوبه خود مطالبی در این خصوص نوشته ام و باز نیز خواهم نوشت. مطالب این صفحه به یاری خدا در حال تکمیل است.
۲نظر
۲۱ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۲۳
پرونده/ دکتر سروش؛ از آغاز تا انتها
لینکهایی که در این صفحه به ترتیب قرار داده شده، در واقع تحقیق کلاسی بنده درباره عبدالکریم سروش بوده اند. سعی کرده ام در این تحقیق با بررسی مختصر سه نظریه مهم سروش یک سیر سروش شناسی مختصر و کاربردی ارائه نمایم. لازم به ذکر است مقالات موجود در این تحقیق همگی بازبینی عمقی و ویرایش شده اند. اگر دوستان از این مطالب جایی استفاده نموده اند، لطفا تغییرات را لحاظ کنند.
۴نظر
۲۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۰:۴۴
و این گونه می گوید بزرگ مرد فکه:
تصورنکنید که من با زندگی به سبک وسیاق متظاهران به روشنفکـــری ناآشنا هستم.
خیر من ازیک «راه طی شده» باشماحرف میزنم.
من هم سالهای سال دریکی از دانشکده های هنری درس خوانده ام، به شب های شعر و گالری های نقاشی رفته ام، موسیقی کلاسیک گوش داده ام، و ساعتها ازوقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی دانستم گذرانده ام. من هم سال ها باجلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته ام، ریش پروفسوری وسبیل نیچه ای گذاشتم و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را _بی آنکه آنزمان خوانده باشم اش_ طوری دست گرفته ام که دیگران جلد آن را ببیند و پیش خودشان بگویند: «عجب، فلانی چه کتابهایی میخواند، معلوم است که خیلی می فهمد!»
اما بعدخوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده ام رودربایستی را نخست باخودم و سپس بادیگران کنار بگذارم و عمیقا بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی شود، و حتی بالاتر، دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی آید؛ باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس به راستی طالبش باشد آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.
و حالا از یک راه طی شده باشما حرف می زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما کاری را که اکنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست.
حقیر هرچه آموخته ام ازخارج دانشگاه است. بنده بایقین کامل می گویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می آید و لاغیر!
قبل از انقلاب بنده فیلم نمی ساخته ام اگرچه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگرچه چیزی -اعم ازکتاب یامقاله- به چاپ نرسانده ام. باشروع انقلاب حقیر تمام نوشته های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان های کوتاه، اشعار و ... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاورم.
۴نظر
۱۹ اسفند ۹۱ , ۰۹:۰۶
حجة الاسلام انجوی نژاد را قبل از این کتاب با کانون فرهنگی رهپویان وصال شیرازش می شناختم. وقتی حماسه یاسین را دیدم کنجکاو شدم بدانم ایشان از آن دست علمای پشت جبهه ای بوده یا خط مقدم را هم تجربه نموده است. این کتاب خاطرات انتقال ایشان و گروهی از دوستانشان از گردان تخریب به گردان غواصی یاسین است و حالات معنوی و روحانی و تفریح ها و بگو بخندهای رزمندگان را به خوبی روایت کرده است. نویسنده از معدود کسانی است که از این گردان زنده مانده است.
کتاب به شکل داستان نقل شده و به جرأت می توان گفت علی رغم حجم کمش، یکی از زیباترین و تأثیرگذارترین کتابهای حوزه دفاع مقدس است.
پس از سال ها، هنوز هرگاه آیه «سارعوا إلی مغفرة من ربکم» را می شنوم به یاد فراز ذیل حماسه یاسین می افتم:
«برادر جلیل با صورتی خندان و نورانی وارد شد و پشت تریبون قرار گرفت و با چشمانی اشک آلود گفت: بسم رب الشهداء والصدیقین... و سارعوا الی مغفره من ربکم و... سربازان امام زمان! بار دیگر موعد امتحان پس دادن است. اگر می خواهید لیاقت خود را به آقایتان نشان دهید، اگر می خواهید انتقام همسنگرانتان را در گروهان ستار بگیرید، اگر می خواهید دل امام را شاد کنید، حال موعدی است که مرد از نامرد مشخص می شود... غوغایی به پا شد که بیا و ببین. بعضی از بچه ها چند دقیقه در آغوش هم گریه کردند.»
۲نظر
۲۹ شهریور ۹۳ , ۰۲:۳۷