سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


بایگانی مطالب

دیشب شب سختی بود...

محمد دهداری، چهارشنبه، ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۸ ق.ظ، ۰ نظر

دیشب شب سختی بود...
برای من و پدرم...
و تمام نمازگزاران مسجدمان...
بین الصلاتین کسی که یک نفر دورتر از من نشسته بود بلند شد و با حالتی بسیار مستأصل از مشکلش گفت و از اینکه دخترش بیماری سختی گرفته و چندماهی است به دلیل فقر توانایی مداوای وی را نداشته است!
ابتدا گفتم این هم مثل مابقی متکدیان از این دست و سرگرداندم تا ببینمش که یکدفعه خشکم زد؛
پیرمردی معمم و ملبس به لباس روحانیت؛
بسیار افسرده و مغموم و شرمگین؛
اول فکری که به ذهنم رسید عدم رعایت شأن روحانیت بود و...
بعد از آن به یاد ماجرای آیت الله بروجردی افتادم و دزد طلبه و دزدی لباس پیغمبر و...
اما چنان غم عمیقی در چهره پیرمرد بود که تمام این افکار را از سرم پراند و در عوض به این فکر افتادم که این چه مملکتی است ما داریم! چرا فردی در این سن و این لباس باید وضعی اینگونه داشته باشد!؟
با همه این اوصاف پدرم و برخی معتمدین مسجد پس از نماز وی را کنار کشیدند و سین جیمش کردن و مدارک حوزوی و بیمارستانی اش را بررسی نمودند. مدارکش کامل بود.
مشخص شد از اهواز می آید! شاید به این خاطر که در اینجا کسی او را نمی شناسد و آبرویش کمتر خواهد رفت!
پدرم پس از نماز برای یکی از بزرگان مسجد که متعرض روحانی نیازمند شده بود و در مورد صداقتش تشکیک کرده بود با حالتی بغض آلود تعریف می کرد که پایش را بالا زده و زخم های ناشی از کار بنایی آن هم در این سن و سال را نشانشان داده است!
یادم افتاد حین نماز دوم به حرکاتش که دقت می کردم تا ببینم واقعا روحانی است یا روحانی نما، پاهایش را دیدم که مانند پاهای کارگران پینه بسته و چهره اش که آفتاب سوخته و سیه چرده شده بود را به خاطر آوردم!
القصه یکی از معتمدین مسجد ترتیبی اتخاذ نمود تا دختر وی را در بیمارستان پذیرش کنند.
ولی حال من همچنان بد است! خیلی بد! پدرم هم!

تو را دارم حسین...

محمد دهداری، دوشنبه، ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ، ۰ نظر

خسته ام از دست این و آن ولیکن باز هم
در میان این شلوغی ها تو را دارم حسین(ع)

* تک بیت های این بنده

وحدت فلسفه؛ از فارابی تا دینانی

محمد دهداری، جمعه، ۱۸ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۹ ب.ظ، ۴ نظر

دکتر دینانی یک اعتقادی دارد که ظاهرا از تفکر فلسفی فارابی وام گرفته است!
این هردو معتقدند فلسفه، یکی بیشتر نیست و حقیقت فلسفی - هر چند مکاتب فلسفی متعدد باشند - متعدد نیست.
لذا اختلافات فلاسفه در واقع یا مبنایی نیست یا وجوه و جلوه های مختلفی از حقیقت واحد است.
فارابی در همین راستا «الجمع بین رایی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو» را نوشته تا بین نظریات ارسطو و افلاطون از یک سو و آن هر دو با عقاید اسلامی از سوی دیگر جمع کند.
دینانی هم تز مشابهی دارد که اخیرا چند بار از زبانش شنیده ام.
ایشان معتقدند فلسفه اصولا نه زمان مند است و نه مکان مند! فلسفه همه زمانی و هرجایی است و فیلسوفان در هر عصر و جغرافیایی که می زیسته اند یک حرف زده اند! اختلافات نظریات فلاسفه مثل تفاوت میان امواج متکثر دریایی است که در عمق واحد و همگن و همرنگ است! لذا فلسفه مانند علوم دیگر نیست که در هر عصری دچار تحول شود!
یکی از احتجاجات ایشان هم بر مدعای فوق، این سخن است که علم، زبان موجود است و لذا تغییر و تنوع و تحول در آن راه دارد ولی فلسفه، زبان وجود است و اینگونه نیست که کهنه شود و جدید و قدیم و شرقی و غربی داشته باشد!
البته دکتر دینانی در این خصوص بین فلسفه های مختلف هیچ فرقی نگذاشته یا حداقل بنده نشنیده ام. نه بین فلسفه های اسلامی و غیر اسلامی و نه حتی اروپایی و انگلیسی و نه حتی تر بین فلسفه های الحادی و توحیدی!
علی ای حال حتی اگر تز الجمع بین رایی الحکیمین فارابی را در خصوص ارسطو و افلاطون بپذیریم لیکن پذیرفتن نظریه وحدت فلسفه آنهم با تقریر دکتر دینانی به این سادگی ها میسور نیست! حداقل با این اطلاق و کلیت!

موضوع از دو حال خارج نیست؛ یا باید در چارچوب نظریه فوق به تعریفی مضیّق از فلسفه و فیلسوف آنهم معطوف به مبانی معرفتی مشابه(اگر نگوییم مشترک) قایل باشیم تا مدعای وحدت فلسفه را بتوانیم بپذیرم و یا اینکه مصنف نظریه را معتقد به تکثرگرایی و نسبی گرایی معرفتی بدانیم! چه آنکه همه می دانیم در آراء و نظریات فلاسفه و حتی در مبانی فکری ایشان و حتی تر در تعاریفی که از خود فلسفه ارائه داده اند تعارضات و تناقضات فراوان وجود دارد. لذاست که نمی توان با استناد به موضوع واحد فلسفه(آن هم از منظر صرفا یکی از نحله های فلسفی) حکم به وحدت تمامی فلسفه ها داد.

به عبارت دیگر یا منظوردکتر دینانی این بوده که نظریات فلاسفه ای که به معنی حقیقی کلمه فیلسوف هستند مشمول این وحدت می باشند و به عنوان مثال آراء متفکران ملحدی که نام فیلسوف بر خود نهاده اند در این جرگه نمی گنجد و یا اینکه نظریه وحدت فلسفه ایشان برآمده از تکثرگرایی معرفتی از همان جنس فیل و اتاق تاریک مولوی و حتی بدتر، از جنس قبض و بسط و صراطهای سروش می باشد!

آنچه مسلم است حالت دوم با محکمات بیانات و نوشتجات ایشان تطابق ندارد که تباین هم دارد! لیکن بنا به اطلاق گفتار ایشان در خصوص وحدت فلسفه تأویل اول را هم نمی توان به این سادگی بدان نسبت داد مگر به دلالت اقتضائی!

هرچند اگر همان تأویل اول را هم بپذیریم باز خالی از اشکال نیست! به عنوان مثالی نقض بد نیست متذکر شویم نظریه وحدت فلسفه مختص فارابی و دینانی نبوده بلکه در شرق و غرب عالم طرفداران متعددی داشته است. مثلا نظریه حکمت خالده سهروردی هم شباهت زیادی به نظریه فوق الذکر دارد. لیکن سهروردی فلسفه مشاء را انحراف از حکمت خالده می دانسته است! نکته نغز و مثال نقض بنده همینجاست!! یکی از فحول فلاسفه طرفدار وحدت فلسفه دیگر فیلسوف حامی این نظریه را تخطئه کرده است! و البته می دانید و می دانیم که اختلافات فلاسفه - حتی در آن تعریف مضیّق معطوف به مبانی معرفتی مشابه - بسیار بیش از این حرفهاست!

کآنِ عقیقِ نادرِ ارزانم آرزوست!

محمد دهداری، پنجشنبه، ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۱۲ ب.ظ، ۶ نظر

این انگشتری که در عکس می بینید داستان جالبی دارد!

آنرا هدیه گرفته بودم. نگین مرغوبی نداشت ولی رکاب زیبایی داشت و دلم نمی آمد آن نگین کم ارزش با این رکاب خوش نقش و نگار همنشین باشد. علی أی حال با همین کیفیت داشتمش تا به مشهد مقدس مشرف شدم. انگشتر مذکور اصلا در ذهنم نبود.
رفته بودم حرم برای زیارت و ضمن دعاهای ریز و درشتم به حضرت آقا عرض کردم آقا جان یک انگشتر مشدی هم نصیبمان بفرمایید!

البته این «انگشتر مشدی» که می گویم با توجه به موجودی محدود جیب آن موقع بنده در آن سفر کذایی، کمی دور از دسترس بود و به این خاطر در آن هنگامه دعا و مناجات به ذهنم متبادر گردید تا از آقا امام رضا(ع) بخواهم. وگرنه اگر اوضاع مالی در آن وانفسا، مساعد می بود چه بسا چنین درخواستی اصولا مطرح نمی شد. خلاصه شرایطی بود که هم خدا را می خواستم و هم خرما! هم خاتم سلیمانی و هم ارزانی!

به قول مولوی هرچند مفلسم نپذیرم عقیق خرد...کآنِ عقیق نادر ارزانم آرزوست!

زیارتم که تمام شد و از حرم خارج شدم تعدادی نگین را که از شهرستان آورده بودم تا أحیانا یکی دوتا را رکاب بزنم بردم پیش یکی از دوستانم که در بازار رضا حجره داشت و دارد. ناگهان آن رکاب کذایی و نگین ناجورش را دیدم که دزدکی با نگین های دیگر بر خورده و با من همسفر شده. سرسری از دوستم پرسیدم نگین مرغوب یمنی برای این رکاب داری؟

گفت دارم ولی آن چیزی که تو می خواهی کمی گران درمی آید! قیمت خواستم و قیمتی داد و سوت زنان، بیخیال موضوع شدم و از مغازه بیرون زدم.

تا خواستم از بازار خارج شوم گذرم به یک انگشتر سازی مشهور افتاد که البته آنموقع نمی دانستم اینقدر مشهور است ولی بعدا تعریفش را زیاد شنیدم و حتی مستندی نیز درباره اش دیدم. اصلا کارش انگشتر فروشی نبود! رکاب قلم زنی نفیس می ساخت. آنهم چه رکابهایی!

بی خبر از این مطالب، با خودم گفتم ضررندارد، بگذار از این هم بپرسم و پرسیدم! یک جعبه خیلی کوچک آورد که سه چهار تا نگین کوچکتر در آن بود. من که زیاد وارد نبوده و نیستم ولی کلیتاً به نظر خوب می آمدند. سایز یکی از آنها انگ رکاب مشبک سوگلی من بود!

گفتم چند؟ گفت شصت تومان! خیلی خوب بود. کارت عابر بانک را دادم تا ثمن معامله را کم کند. گفت کارتخوانم خراب است. برو پایین از عابربانک پول درآور و بیا.

رفتم، درآوردم و برگشتم. دیدم می خندد! متعجب نگاهش کردم! با خنده گفت اگر برنمی گشتی خوشحالتر می شدم! متعجب تر گفتم چرا!؟ گفت قیمت را اشتباه گفته ام. قیمتش صد و سی تومان است!...[بدجور ذوقم کور شد و حالم گرفت تا اینکه ادامه داد:] ولی چون حرفش را زده ام همان شصت تومان مال تو! اول خوشحال شدم و سر کیف آمدم ولی بعد با خود گفتم حتما می خواهد چانه نزنم. به هرحال چانه نزده، پول را دادم و نگین را گرفتم و خداحافظی کردم ولی این فکرها مدام دور سرم می چرخید. لذا برگشتم پیش رفیقم که اتفاقا آدم خبره ای هم هست و نگین را نشانش دادم. گفتم این چطور است؟ گفت چند؟ گفتم تو بگو! یک نگاهی به سنگ انداخت و نوری درآن گرفت و ورانداز کرد و گفت صد و سی تومان!! فبهت الذی کفر!

مبهوت شدم. ولی بیش از آن کیفور شدم! ماجرا را که برایش تعریف کردم او نیز چنین شد!

بله! بله! با همه نادانی ام، متوجه هستم که دست و دلبازی شمس الشموس و أنیس النفوس، غریب الغربا امام علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة والثناء را نباید با آمال و آرزوهای کوچک و کودکانه خود بسنجیم لیکن بد نیست گاهی اوقات ازین حوائج کوچک دم دستی نیز از حضرت مولا بخواهیم تا به چشم سر، معلوممان شود آقا واقعا به محبینشان عنایت دارند و حواسشان به ما هست. اگر فقط حوائج بزرگ و معنوی بخواهیم گاهی شیطان انسان را وسوسه می کند که کو تا این نسیه ها نقد شوند!

خلاصه کرم حضرتش طوری است که این دعاهای کوچک ما را هم عنایت می کنند و در نظر می آورند!

باز به قول مولوی: 

جانم به فدای آن سلیمان...کو جانب مور می‌خرامد.

 

پ ن:

کآنِ عقیق=معدن عقیق

حُسن واحد!

محمد دهداری، چهارشنبه، ۱۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۴۹ ق.ظ، ۰ نظر

عِبارَاتُنا شَتَّی وَحُسْنُکَ واحِدٌ
وَکُلّ إِلَی ذاکَ الجَمالِ یشِیْرٌ

ای از جمال حسن تو عالم نشانه ای
مقصود، حسن توست و دگرها بهانه ای

* قایل بیت اول معلوم نیست ولی در محاورات اهل فلسفه و عرفان زیاد استفاده می شود.
بیت دوم از مولوی است.

خط حزب الله را تخریب نکنیم!

محمد دهداری، يكشنبه، ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۳۴ ب.ظ، ۱ نظر

نشریه خط حزب الله

۱. در فیلم "سیانور" بهروز شعیبی، مرتضی صمدیه لباف دیالوگی طوفانی دارد که به نظرم خیلی به درد برخی حزب اللهی ها و انقلابی های حال حاضر می خورد.

صمدیه لباف در پاسخ به بازجوی ساواک که از وی می پرسد چرا فلان کس را نزدید، جواب می دهد: "وقتی تفنگ دست می گیری باید بدونی چه کسی رو نباید بزنی"! 

انقلابی گری و تندروی در صراط مستقیم هم به این معنا نیست که هرکسی را -بنا به تحلیل شخصی خود- مقداری دچار انحراف یافتیم بزنیم. وقتی برخی از این رفقای جوان انقلابی و آتشی و تندروی در صراط مستقیم انقلاب را می بینم که بی محابا هرکس و ناکسی را لجن مال می کنند و گاه شخصیت بزرگان و علما و رفقا و اساتید خودشان را نیز مورد حمله قرار می دهند، به این فکر می کنم که چطور می شود به این دوستان فهماند که لازمه انقلابی گری اتفاقا نوعی مسامحه، اهل گفتگو بودن و رواداری نیز هست.

از همه مهمتر اینکه انسان قدر و اندازه خود، طرف مقابل و موضوع محل اختلاف را خوب بداند و به محض اینکه سخنی یا تحلیلی را باب میل خود و تصورات پیش ساخته و خودساخته اش ندید توپخانه تخریب را به کار نیاندازد!

۲. قبلا هم نوشته ام که این معضل تا حد زیادی ناشی از فضای شبکه های اجتماعی است که برای بنده کم سواد همان میزان زمینه تاثیرگذاری فراهم کرده که برای فردی مطلع و دانشمند! و چه بسا امثال بنده نوعی با اوقات فراغت زیاد و شبکه دوستان مجازی گسترده، حوزه اثرگذاری به مراتب بیشتری از آن فرد آگاه و دانشمند داشته باشیم! این فرآیند معیوب و ناعادلانه سلیبریتی سازی موجب اعتماد به نفسی کاذب در برخی دوستان حزب اللهی شده و لذا عادت کرده اند به هر کس و هر چیزی در هر سطح و جایگاهی و با هر ادبیات و استدلالی تعریض زده، نقد کرده و حتی در مواردی توهین و تخریب نمایند!

گستره اجتهادهای شخصی رفقا حتی به حیطه شرعیات و مسائل فقهی هم باز شده و وای اگر فرد منتقد خود نیز دستی بر آتش تحصیلات حوزوی داشته باشد!

۳. در همین راستا سابق بر این شاهد جنجالهای فراوان راجع به نشریه سایت خامنه ای دات آی آر یعنی "خط حزب الله" بوده ایم که اعتبار این نشریه را به عنوان تنها نشریه مکتوب منتسب به دفتر حضرت آقا بر اساس اجتهادهای شخصی و خام دستانه برخی دوستان خدشه دار کرده است! حتی اعتبار خود سایت هم پس از درفشانی های مکرر رفقا تحت الشعاع این جنجال ها قرار گرفته و صفحات سایت مذکور در شبکه های اجتماعی نیز شاهد ریزش معتنا به مخاطبان بوده اند!

از جمله این جنجال ها ماجرای سرمقاله شماره پنجم خط حزب الله در خصوص روش تحلیل مذاکرات هسته ای بود. در مقاله مذکور اشاره شده بود که برخی خطوط قرمز رهبری معظم جزو اهداف کلان مذاکرات نبوده اند و کارکردی ابزاری داشته اند! این سخن دوستان ما را برآشفت و چنان موجی از اعتراض به مقاله مذکور و نشریه فوق الذکر بین حزب اللهی های پلاس راه افتاد که مسلمان نشنود کافر نبیند!

برخی از دلسوزان همان موقع مطالبی نوشتند و پاسخ هجمه شکل گرفته را تا حدی دادند و آن هنگامه گذشت تا اینکه اخیرا و پس از سخنرانی حکیمانه مقام معظم رهبری در روز عید و انتقاد صریح ایشان نسبت به دولت و ذکر این نکته که ظریف خود به حضرت آقا گفته بوده که عبور از برخی خطوط قرمز لاجرم است و الخ، خط حزب الله سرمقاله ای منتشر نمود با تیتر "چرا تجربه برجام خسارت محض بود!"

پیرو این مقاله همان رفقای مذکور مجددا بحثهای قدیمی را زنده کرده اند که مگر نه خطوط قرمز ابزاری بودند و برای رد شدن، چطور الان نجربه برجام خسارت محض شده!؟

قبلا تحلیل خود را در خصوص چرایی و چگونگی نحوه مواجهه مقام معظم رهبری با مقوله برجام در این مطلب نوشته ام!

۴. ای کاش دوستان و رفقا توجه می کردند که این نشریه بخواهیم یا نخواهیم به مقام معظم رهبری منتسب است و اتفاقا همه ایرادات فوق الذکر که بعضا قبلا هم مورد چالش بودند در خصوص تفاسیر نشریه مزبور حول بیانات شخص رهبری معظم مطرح شده اند!
مگر ممکن است نشریه ای منتسب به حضرت آقا سخنی از ایشان را نقل و تحلیل کرده و در این بین حرفی از ایشان را تحریف نموده باشد ولی نه مقام معظم رهبری و نه دفتر ایشان هیچ گونه واکنشی نشان ندهند!؟

دوستان در پاسخ این سوال به اشتباهات مسئولینی که توسط رهبری نصب گردیده یا در بیت و دفتر ایشان مشغول به کار هستند استناد نموده و عدم واکنش علنی معظم له به این خطاها را دلیلی بر ادعای خطاکار بودن نشریه خط حزب الله عنوان می کنند! این در حالی است که خطای محل بحث ما با اشتباهات افراد منصوب توسط رهبری تفاوت اساسی دارد!
چون در اولی سخن از نسبت دادن سخنی خلاف واقع به خود حضرت آقا است! آنهم در نشریه ای منتسب به ایشان! ولی در دومی مسئولیت خطای افراد بر عهده رهبر نیست! این امری کاملا بدیهی است! لذا سکوت معظم له و دفتر تابعه شان در خصوص موضوعی چنین خطیر و کلان و مهم، به معنای تایید محتوای نشریه است و لاغیر!

۵. دوستان حتی به نام نشریه هم خرده گرفته اند که چرا چنین عنوان سنگینی را که متضمن ادعای خط دهی به امت حزب الله است بر خود نهاده؟! معلوم نیست نشریه ای که توسط سایت رهبری منتشر می شود پس چگونه باید باشد!؟خوب است دقت کنیم که انتشار نشریه خط حزب الله در چه شرایط زمانی و با چه جامعه هدفی آغاز گردید! به نظر حقیر و با توجه به زمان انتشار اولین شماره های نشریه مذکور و جامعه هدف مشخصش که علی الدوام و مکررا در خود نشریه ذکر شده و می شود، اتفاقا این نشریه برای خط دهی به امت حزب الله درخصوص موضوع چالش هسته ای در شرایطی که حضرت آقا نمی توانند و نخواهند توانست همه منویات خود را صراحتا بیان نمایند منتشر گردیده است! حال ما به جای دریافت این سیگنال واضح و مشخص که هیچ گاه از جانب خود مقام معظم رهبری یا دفترشان مانعی برای انتشارش رویت نگردید مدام روی آن پارازیت انداخته و آنرا مختل می نماییم!

۶. متن محل دعوا اصولا مورد سوء برداشت قرار گرفته والا هیچ حرف خلافی در آن متن دیده نمی شود و هیچ تناقضی با فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری نیز ندارد!
ادعای آن متن کذایی این بود که اگر از نظرگاهی کل نگر به بیانات معظم له در خصوص برجام بنگریم مشاهده خواهیم نمود که تمام خطوط قرمز مطرح شده، هدف نبوده اند و برخی هدف و برخی ابزاری برای دفاع از منافع ملی کشور بوده اند! اتفاقا تبیین این تفکیک که بر اساس فرمایشات مقام معظم رهبری بیان شده بودند تاییدی بود بر اینکه از برخی خطوط قرمز مطرح شده توسط رهبری عبور شده و حال باید دید هزینه هایی که شده به فایده اش می ارزد یا خیر؟ کما اینکه در بند انتهایی همان متن چنین می خوانیم:
"درخطبه های نماز عید بعد از تشــکر از تیم مذاکره کننده، توجه به منافع و مصالح ملی مرکز توجه رهبری قرار گرفت.
این دیدار نخستین بیانات ایشان درباره متن بعد از مذاکرات بود. دیداری که پس از پاســخ به نامه رییس جمهور در خصوص اعلام پایان مذاکرات صورت گرفــت. رهبــر انقــلاب در آن نامه بر «ملاحظه بادقت» و بررسی متن «در مسیر قانونی پیشبینی شده»تاکید کردند. این دیدارها بعد از تنظیم متن بود. زمانی که باید ببینیم اهدافی که برای این مذاکرات تعیین شـده بود؛ محقق شده اســت یا نه؟"
لذا تفکیک فوق الذکر به هیچ وجه به معنی صحه گذاشتن بر نحوه معامله و امتیازدهی تیم هسته ای دولت با غرب نبود و هیچ تنافی و تناقضی نیز با واقعیت تلخ عبور تیم مذاکره کننده از خطوط قرمز نداشت! بلکه بر این واقعیت صحه می گذاشت که در چنین کارزاری[و به زعم بنده با چنین دولتی]، سیاست و کیاست اقتضا می کند که ما به مرگ بگیریم تا غرب به تب راضی شود!
ولی باز تاکید می کنم این سخن غیر از آن است که بگوییم امتیازاتی که دولت به غرب داد و خطوط قرمزی که از آنها عدول نمود مورد تایید بوده اند! کما اینکه همین نشریه بعد از آن به کرات خطرات پیش آمده از قبل برجام را گوشزد نمود و اکنون نیز تجربه برجام -و نه صرفا تجارب آتی در خصوص برجام ۲ و ۳ و...- را خسارت محض می نامد!
حال جای تعجب است که دوستان چون این سبک تحلیل را نمی پسندیده اند سخنان اخیر حضرت آقا را مستمسکی برای تاختن مجدد بر وجهه نشریه مذکور قرار داده و در این راستا به تحلیل و تفسیرهای جدید نشریه فوق نیز خرده می گیرند که چرا از میان تعابیر رهبری این تعبیر را انتخاب کرده و دیگری را انتخاب ننموده است!

حرف آخر اینکه؛ هنگام نقد و تعریض نوشتن جایگاه خود و طرف مقابل را در نظر بگیریم و محتاطانه بنویسیم و گاهی هم به ذهنیات و تصورات پیش ساخته خود شک کنیم تا خدای نکرده آنجا که باید دست یاری باشیم موجب زاری نگردیم و فرصتها را به تهدید بدل ننمایم!

پی نوشت:

پاراگراف اول و دوم بند اول وام گرفته از یادداشتی به قلم الیاس قنبری است.

شطحیات یک حزب اللهی اخراجی...

محمد دهداری، شنبه، ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۲۱ ب.ظ، ۰ نظر

ین یادداشت متعلق است به دوستی که اوایل دولت تدبیر و امید به دلیل حزب اللهی بودن و البته تخصص داشتن از نهاد دولتی محل خدمت خود اخراج شد و از همان وقت یادداشت ذیل را از سر سوز دل نوشت ولی از ترس عواقبش منتشر ننمود! 

----------------------

این روزها وقتی برخوردهای حذفی و از روی حقد و کینه سیاسی برخی مسؤلین دولت اعتدال! را می بینم، وقتی در نشریات می خوانم که دولت یازدهم طی شش ماه فعالیت بیش از سه هزار مدیر را عزل کرده و وقتی اخبار عزل ونصب های جناحی دولت را می شنوم و یا در محل کار خود می بینم، گاهی نفرت در وجودم رخنه می کند و از رویه غلط فعلی دولت منزجر می شوم. این جور وقتها مدام با خود تکرار می کنم مبادا تو هم اینگونه شوی! مبادا و هشدار که اگر قرار بر چنین کردار کینه توزانه ای باشد سیاست جای خود را به سیاست زدگی خواهد داد و عقلانیت به عقل گریزی! این تمام دغدغه من و هراسم از نتیجه نهایی اشتباهات دولت تدبیر و امید است! نه باخت دادن پرونده هسته ای و نه باخت دادن کل سیاست خارجی و نه حتی داخلی!

چه آنکه مطمئنم لطمات دولت فعلی هرچقدر هم گسترده و عمیق باشد قابل جبران خواهند بود ولی رفتار به شدت جناح زده و امنیتی اش اگر مقابله به مثل شود و تکرار گردد و به عادتی میان  سیاسیون بدل شود مملکت را در دور باطلی خواهد انداخت که سرانجامی جز ترکستان فرصت سوزی و تهدید آفرینی نخواهد داشت.

مخاطب اصلی این یادداشت در واقع نیروهای ارزشی، انقلابی و دغدغه مندی هستند که همواره پای ایران اسلامی ایستاده و هزینه داده اند. باید بیش از پیش تمرین تقوا کنیم دوستان! و شاید بیش از آن تمرین صبر و تحمل! مبادا از این رفتارهای کودکانه کینه ای به دل بگیرید. 

ای کسانی که در گوشه و کنار کشور طی ایامی که از دولت یازدهم گذشته مورد ظلم واقع شده اید! کسانی که با اغراض سیاسی، از کار بی کار شده اید یا مورد اجحاف قرار گرفته اید! کسانی که با رفتار کاملا شایسته سالارانه دولت اعتدال به حاشیه رانده شده اید! ای پیران محاسن به خون جگر خضاب کرده! ای آنها که حلقه تنگ مدیریتی گنجایش حریتتان را نداشته! ای جوانان نخبه و انقلابی! آنان که دوران تحصیل خود را در خفقان آموزش عالی دولت اصلاحات سپری کردید و از کلاس و چه بسا دانشگاه اخراج شدید و درس هایتان حذف گردید و معدل هایتان تنزل یافت و بورسیه ها جلوی چشمان بهت زده تان به دانشجوهای چند ترم مشروط ولی همسو با دولت وقت اعطا گردید و شما طرفی جز ستاره دار شدن نبستید! و دوران شکوفایی شغلی خود را نیز در دولت داس و تبر سپری می کنید! ای آنان که هم تخصص دارید و هم تعهد و هیچ کدامشان به کارتان نمی آید! ای پیروان شهید احمدی روشن ها! ای شایستگان مهجور! نکند کینه این دولت را به دل بگیرید و پیش خود بگویید نوبت ما هم خواهد رسید! نکند به انتقام فکر کنید! نکند تصور کنید اگر دور روزگار به شما افتاد حق دارید همینگونه کینه ورزانه رفتار کنید! مباد روزی که به منصبی برسید و مخالفان سیاسی خود را علی رغم شایستگی حذف و هدم کنید! مبادا در آن روز منتقدان خود را کلهم بی سواد بنامید! مبادا شعار تحمل صدای مخالف برایتان حکم ابزاری صرفا تبلیغاتی داشته باشد! مبادا حتی در مخیله خود اینگونه از دایره عدل و انصاف پافراتر گذارید! بدانید که اگر شما نیز مانند آنان عمل کنید سنت بدی را در تاریخ انقلاب رقم خواهید زد.

رفتاری که در حال حاضر از دولت رئیس جمهور روحانی می بینید؛ تا مقابله به مثل نشده، یک اتفاق نادر و بی سابقه است ولی اگر شما نیز مانند ایشان رفتار کنید به عادتی سیئه بدل خواهد شد. عادتی که به این راحتی ها رفع نخواهد گردید. در این صورت آنچه از سیاست مملکتمان بر جای خواهد ماند بروز و ظهور همان تز "انسان گرگ انسان" هابز خواهد بود!

دیدید که حضرت آقا هم در دیدار با دولت مردان راجع به حذف شماها تذکر دادند و البته گوش شنوایی نبود تا بشنود ولی همینقدرش برای امثال شما باید کافی باشد که آقایتان دارد رنج و دردی که می کشید و صبری که برای اسلام به خرج می دهید را می بیند! چه می گویم آقا که جای خود دارد حجت خدا و باز از آن فراتر خود خدا ناظر ظلمی که بر شما روا داشته شده، هست و ندای تظلم شما را می شنود و بر صبری که می کنید اجرتان می دهد. پس اجر خود را زایل نکنید.

این نظام بیش از هر چیز به ایثار نیاز دارد پس ایثارگران خوبی باشید. پدرانتان دست و پا و جان خود را فدا کردند شما نیز باید اعصاب و روان و زندگی خود را پای نظام فدیه کنید. پس از هم اکنون و از عمق جانتان تمرین گذشت کنید.

انرژی و روحیه خود را برای دوران پس از اعتدال! نگه دارید. این نظام به شما نیاز خواهد داشت و اتفاقا پس از امنیتی ترین دولت تاریخ جمهوری اسلامی بیش از هر وقت دیگر! حتی ممکن است قبل از اتمام دوره فعلی، خود دولت مردان حاضر، باز به سراغ شما بیایند که اگر کمی و تنها کمی هم به فکر عملکرد خود باشند خواهند آمد.

امضا محفوظ

هاشمی را پیروز انتخابات بدانیم؟

محمد دهداری، دوشنبه، ۱۰ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۲۲ ق.ظ، ۰ نظر
اخیرا تحلیل مبسوطی از جناب داریوش سجادی در خصوص نتایج انتخابات دوگانه اخیر تحت عنوان "پرش سه گام هاشمی" خواندم که به نظر بخش زیادی از تحلیل مذکور خصوصا در تشریح و تحلیل نحوه تقابل آمریکا با ج.ا.ا پس از فتنه ۸۸ تا کنون صحیح به نظر می رسد ولی بنده در دو نکته اساسی با ایشان موافق نیستم.
 نه انتخاب روحانی در انتخابات ریاست جمهوری اخیر پیروزی قابل اتکایی برای هاشمی به حساب می آمد و نه نتیجه انتخابات مجلس و خبرگان اخیر در تهران اینگونه است!

هم انتخاب روحانی به معنی تام کلمه ناپلئونی بود و با اختلاف آراء ناچیز و هم در انتخابات دوگانه اخیر علی رغم اینکه هاشمی و دولت روحانی و اصلاح طلبها تمام توان و استعداد خود را به کار بستند باز لیستهای متبوعشان با اختلاف کمی از لیست اصولگرایان در تهران پیشی گرفت و در سایر استانها و شهرستانها هم نتوانست اکثریت را از آن خود کند.
تفاوت این دوره با دوره های قبل، صرفا در اقبال قاطع مردم عادی - و نه فقط سمپاتهای تشکیلاتی - هر دو طیف به لیستی رای دادن بود.
در واقع نحوه نگاه صحیح به انتخابات اخیر مجلس در تهران اینگونه است که بگوییم یک لیست با اختلاف ناچیزی بر لیست دیگر پیروز شد.
گویی رقابت بین دو شخص واحد بوده و نه دو طیف سیاسی!
لذا نظر به تفاوت اندک آراء راه یافتگان و بازماندگان، باز همان شکنندگی پیروزی نسبی روحانی در انتخابات ۹۲ تکرار شده است.
مضافا بر اینکه اصولگراها در شهرستانها و بالتبع در کلیت مجلس آرای بیشتری کسب نمودند هرچند نمی توان نام اکثریت بر آن نهاد ولی اینهمه در حالی بود که دولت مستقر مخالف آنها و همسو با اصلاح طلبان بوده است.
به گمانم این اولین بار باشد که مجلس پسا دولت با دولت همسو نمی باشد.
در انتخابات خبرگان نیز باید به این نکته بسیار مهم توجه کرد که علی رغم دوقطبی سازی فضای انتخابات توسط خود هاشمی و رسانه های بیگانه و بسیج شدن تمامی پتانسیل های جریانهای اصلاحات و اعتدال، میزان آرای وی نسبت به دوره قبل کاهش داشته است. این در حالی است که به نظر میزان مشارکت مردم نسبت به انتخابات خبرگان قبلی افزایش داشته است!
در نظر داشته باشیم که اکثریت قاطع راهیافتگان به خبرگان نه تنها همسو با هاشمی نیستند بلکه مخالف سیاستهای وی نیز می باشند.
لذا انتخابات دوگانه اخیر به هیچ وجه پیروزی خاصی برای هاشمی به حساب نمی آید هرچند نمی توان آنرا پیروزی مخالفان وی نیز برشمرد!

مردم هم مقصرند!

محمد دهداری، جمعه، ۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ، ۳ نظر

چند شب پیش با خانواده برای گردش به خرمشهر رفته بودیم. نبش فلکه الله ایستادیم تا چیزی برای خوردن بخریم. ناگهان کارناوالی از خودروهای جور واجور با سر و صدای بسیار زیاد و سوت و بوق و فریاد زنان به چهار راه رسیدند.

زن و مرد و پسر و دختر با وضعی بسیار ناهنجار، سر و کله نیمه برهنه و بدحجابشان را از پنجره بیرون آورده و در ایام فاطمیه با حرکاتی که دست کمی از رقص نداشت، لاینقطع فریاد می زدند "فلانی آمد!" دقت کردم دیدم نام و پوسترهای کاندیدایی که در دوره های قبل به کرات از همین شهر مظلوم به مجلس راه یافته بود ولی این دوره رد صلاحیت شده بود روی خودروها نقش بسته است!

ظاهرا در آخرین لحظات تأیدیه خودش را از شورای نگهبان گرفته و این کارناوال و هیاهوی مضحک و زننده نیز از همین رو بود!

البته این محدود به نامزد فوق الذکر نبود! کمی بالاتر از فلکه هم نامزد دیگری که نفهمیدم کدام بود استیج بزرگی زده و گروهی هم روی استیج به ارتفاع دو سه متر برنامه های مفرح! اجرا می کردند و با صدایی گوش خراش و روح تراش هوسه می انداختند و یزله می رفتند و چه وضعی و چه افتضاحی که مسلمان نشنود کافر نبیند!

با دیدن این صحنه ها چنان متأثر و منقلب شدم که تفریح کلا زهر مارم شد!

در آن لحظات با خود می گفتم مردم خرمشهر حتی اگر به سبب فقدان حافظه تاریخی، تخلفها و خطاهاو اهمال های گذشته امثال اینها را فراموش کرده باشند با دیدن چنین صحنه هایی دیگر ابدا نباید در غیر صالح بودن اینها تردید کنند! چه رسد به اینکه آنها را اصلح هم بدانند و مجددا بدانها رأی بدهند!(هرچند شوربختانه بنا به نظرسنجی های موجود تا این لحظه کاندیدای صدرالاشاره در خرمشهر رتبه اول را داراست)

طی چند سالی که تا حدودی درگیر امور اجرایی شهری بوده ام برایم مسجل شده که عمده مشکلات شهرهای آبادان و خرمشهر ناشی از عمل نکردن نمایندگان به وظایف ذاتی خود و خصوصا عدم نظارت حداقلی بر ارگانهای اجرایی شهری و مؤاخذه بی تعارف آنهاست! لذا وقتی مردم رأی خود را می فروشند، طایفه ای رأی می دهند، رأی نمی دهند و یا با اهداف و اغراض سیاسی و حزبیِ صرف رأی می دهند، نباید انتظار بهبود اوضاع شهر را داشته باشند! نه تنها اوضاع شهر که اوضاع کشور نیز و این به واقع، معنای حقیقی "در رأس امور بودن مجلس" است!

بدبختانه بسیاری از نماینده های ما بیش از هر امری به دنبال منافع شخصی خود و اطرافیان خود بوده اند! بدیهی است از کسی که برای رأی آوردن، به هرگونه وسیله نامشروعی متوسل می شود نباید هم انتظاری بیش از این داشت! کسی که با رأی حرام به مجلس می رود فرقی با یک دزد حرام لقمه ندارد که صد مرتبه بدتر است و بالطبع نباید از وی توقع اصلاح امور داشت!

باید به آنان که رأی خود را منضم به شرافتشان می فروشند و به چنین افرادی رأی می دهند گفت؛ شما که به آینده خودتان، ما و شهرمان گند زده اید، لطفا زین پس خفه خون گرفته و راجع به مشکلات شهر، کشور و خصوصا اوضاع اقتصادی سخنی نگویید! چون کسانی را به مجلس فرستاده اید که بیشترین تبحرشان در کاسب کاری بوده و همانطور که اینجا و اکنون اینگونه رأی خریده و نماینده شده اند فردا و در مجلس هم آراء خود و شرافت نمایندگی شان را خواهند فروخت!

اینجاست که باید گفت؛ آری! مردم هم مقصرند!

پی نوشت:
عکس از خودم: خرمشهر ۱۳۹۴
https://www.instagram.com/p/BCYKluVgSZX

استاد سخن!

محمد دهداری، چهارشنبه، ۴ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۴۳ ب.ظ، ۰ نظر

شاعر اگر سعدی شیرازی است!
بافته های من و تو بازی است!

حضرت امام خمینی(ره)

*مدتی است درگیر اشعار این استاد سخن شده ام.