سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موعودگرایی» ثبت شده است

این بار؛ سروش و خدشه به مهدویت!

محمد دهداری، دوشنبه، ۲۳ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۷ ب.ظ، ۱۱ نظر

عبدالکریم سروش

اخیرا در صفحه گوگل پلاس دکتر عبدالکریم سروش گزیده ای از سخنرانی وی با عنوان «اقبال و مهدویت» به شرح ذیل منتشر شده است:

«بنده واقعا متاسف شدم و مایوس شدم وقتی که دیدم آقای روحانی در سخنرانی بعد از پیروزی در انتخابات گفتند که دو چیز،باعث پیروزی من شد،یکی عنایات امام زمان و یکی هم درایت رهبری ... ،اینها ترویج خرافات است. مگر کار امام زمان دخالت در انتخابات است؟ چرا حالا فقط دخالت در انتخابات ایران؟ همۀ این مردم بنده خدا هستند. فقط ایرانی ها محتاج اند و مستحق اند که امام زمان بیاید و مثلا انتخابات آنها را سر و سامان دهد؟ اگر خدایی هست،خدای همه دنیاست،اگر پیغمبری آمده،برای همۀ دنیا آمده،اگر امام است برای همه دنیاست؛ قبیله ای که نیست،فرقه ای که نباید فکر کرد.
... قصۀ امام زمان چنان آلوده به خرافات شده است ، چنان از مجرای ظلال نخستین آن، بیرون آمده، چنان بی معنی شده که دیگر ذره ای قابل دفاع نیست. این اندیشه به درد مراجع شیعه می خورد؛ به درد هیچ کس دیگری نمی خورد.چون آقایان می گویند ما نائب امام زمان هستیم و به نیابت امام زمان هم وجوهات دریافت می کنند.اگر این نیابت را از آنها بگیرید دیگر امام زمان چه کار می کند امروز؟ لزوما برای او باید یک شغلی تراشید، که مثلا می آید در انتخابات دخالت می کند، اکنون این اندیشه نقش عوام فریبی پیدا کرده است ...
... قصه امام زمان یک قصه اعتقادی است. وقتی می گویم اعتقادی یعنی ما به لحاظ تاریخی قدرت اثبات آن را نداریم.آن طوری که موجودیت یک کسی،مثل پیامبر اسلام به لحاظ تاریخی محرز است؛یعنی مسلمان و نامسلمان وقتی به شواهد تاریخی مراجعه می کند،درمیابد که چنین کسی آمده و چنان آثاری از خود به جای گذاشته و از دنیا رفته است هیچ کسی شکی ندارد.به لحاظ تاریخی مسلمان باشد یا نباشد،شیعه باشد یا نباشد. وقتی به امام دوازدهم می رسیم تاریخ بسیار تاریک است. یعنی جز اینکه شما از پیش به چنین چیزی اعتقاد داشته باشید نمی توانید با شواهد تاریخی اثبات کنید برای اینکه خود شیعیان معتقدند: اولا حاملگی او در خفا بوده یعنی مادر او که حامله بوده شکم او نشان نمی داد که حامله است،خداوند می خواست که او را مخفی نگه دارد وقتی هم که به دنیا آمده 5 سال از دید مردم مخفی بوده بعد هم که همیشه غائب شده است. اما روایات شیعه الا ماشاالله می گوید که چنین کسی به دنیا آمده تولد او مخفیانه صورت گرفته حضور او مخفیانه بوده بعد هم که غیبت کرده است. اگر که آدمی نتوانست چیزی را با شواهد کافی باور کند،آنگاه درباره او سکوت خواهد کرد و چنان که گفتم این سکوت و این ناباوری ذره ای به مسلمانی،به اسلامیت و به ایمان آدمی لطمه ای وارد نخواهد کرد ...
... شب نیمه شعبان یکی از شب های قدر است و این از زمان پیامبر بوده است و هیچ ربطی به مسئلۀ مهدی و امام زمان ندارد.در روایات است که پیامبر اسلام این شب را بسیار گرامی می داشتند و شب زنده داری می کردند.یکی از دعاهای بسیار مهمی که از پیامبر نقل شده است، متعلق به همین شب است: خدایا،کسانی را که به ما رحم نمی کنند بر ما مسلط مکن؛ وَلا تُسَلِّطْ عَلَیْنا مَنْ لا یَرْحَمُنا...»

و اما بعد؛

هرچند شبهه پراکنی های سروش نخ نماتر از آن شده که ارزش پاسخگویی داشته باشد لیکن از باب خالی نبودن عریضه هم که شده عجالتا و مختصرا چند خطی درباره آخرین اظهار نظر وی می نویسم:

. باید از دکتر سروش پرسید به واقع این چه منطقیست که جمله روحانی مبنی بر انتساب پیروزی انتخاباتیش به عنایت امام زمان عج را با جهان شمول بودن ولایت حضرت حجت عج در تناقض می بیند! از این بچگانه تر هم می توان سخن گفت!؟ مَثَل این حرف کودکانه مَثَل کسی است که وقتی مصداق خاصی از جهان خلقت را به خالق یکتا و خلاقیت وی نسبت دهند زبان اعتراض بگشاید که مگر بقیه هستی خالق دیگری دارد که شما صرفا این شیء را به خلقت خداوند نسبت داده ای!؟ به قول معروف اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند! بنا بر این منطق مسخره سروش هیچ کسی حق نخواهد داشت موفقیت های خویش را به عنایت خداوند متعال هم حتی نسبت دهد!

. قصه امام زمان ذره ای قابل دفاع نیست یا افاضات گاه و بی گاه سروش! سروش عادت کرده که هر ازچندگاهی لب به سخنان بی پایه و اساس و بدون ادله عقلی و نقلی صحیح و سالم گشوده هرچه از رطب و یابس در ذهن خود دارد با ادبیات صوفیانه و منظم و مسجع به خورد مخاطب خالی الذهن و بی دفاع دهد! وی هیچگاه برای مدعاهای شاخ دار خود از جمله همین ادعا، استدلال قوی ارائه نداده است و هر چه داشته نیز ترجمه های نازلی از متکلمان و فلاسفه مسیحی و غربی مانند جان هیک و شلایر ماخر و گادامر و کذا بوده است! و از آنجا که اینان در حوزه مهدویت بحمدالله نظریاتی ندارند اکنون که سروش به کوبیدن مهدویت رسیده حکم همان شاعری را دارد که قافیه اش به تنگ آمده و پشتوانه همان دو خط استدلال و برهان ترجمه ای را نیز از دست داده است!
. اصولا قابل دفاع بودن و نبودن قصه امام زمان(عج) چه دخلی به اخذ وجوهات توسط فقها دارد!؟ مگر اینکه ایشان به هر بهانه و در هر موقفی سعی در عقده گشایی نسبت به جامعه روحانیت داشته و دارد! خوب است بدانید وی تا زمانی که در چارچوب حاکمیت بود چنین بی پروا به روحانیت نمی تاخت و تا از دایره مسئولیت های حکومتی کنار گذاشته شد شروع به ساز مخالف زدن نمود که این خود میزان صداقتش را نشان می دهد!
۴. در نهایت باید در مقام پاسخ به شبهات ایشان بدین موضوع مهم اشاره نمود که آنچه تاکنون همواره نظریات سروش را با مشکل جدی مواجه نموده نقد درون دینی نظریات وی بوده است! چرا که سروش هنوز خود را در چارچوب اسلام و به عنوان یک روشنفکر مسلمان میداند و لذا در مقام نظریه پردازی نمی تواند از تقید به مقومات دین مبین اسلام شانه خالی کند! از جمله مهمترین این مقومات کتاب الهی و روایات و سیره معصومین است. همان دو ثقلی که پیامبر ص نزد امتش به ودیعه نهادند. سروش و امثال سروش تا زمانی که در چارچوب اسلام نظریه پردازی می کنند نمی توانند بر خلاف نصوص محکم از قرآن و روایات اجتهاد نمایند. منظور از نص محکم آیاتی است که قابل تفسیر به رأی نباشد و روایاتی که هم از نظر سند خدشه پذیر نباشند و هم از لحاظ محتوا غیر قابل مصادره به مطلوب!
مثلا در مورد ادعای الهام شاعرانه بودن قرآن اولین چیزی که تز سروش را زیر سوال میبرد این بود که کفار اعراب هزار و چهارصدسال پیش همین ادعا را نموده بودند و خداوند خود در قرآن آنرا نقل نموده و تکذیب کرده و ده ها آیه از قرآن شاهد بر این مدعاست و روایات فراوان دیگر و الخ!
در مورد تشکیک در وجود امام مهدی عج نیز وضع چنین است! به قدری روایات متعدد و متواتر و محکم و صحیح السند در این خصوص موجود است که بسیاری از علمای طراز اول عامه نیز به وجود مهدی موعود فرزند امام حسن بن علی العسکری اذعان نموده اند! بالاخره آقای سروش یا سخن معصوم(ع) را حجت می داند یا نمی داند! اگر می داند که چگونه می خواهد اینهمه روایت غیر قابل خدشه را نادیده بگیرد و اگر نمی داند که دیگر مسلمان نیست! بگذریم که بحث روایی مورد اشاره ما خود به نوعی تاریخی محسوب می گردد و مگر می توان اینهمه شواهد تاریخی را نادیده گرفت و مگر روایات در بستری غیر از تاریخ نقل شده اند که سروش بحث مهدویت را فاقد شفافیت تاریخی می داند!؟ تازه تواریخ معمولا از روش شناسی نظام مندی مانند آنچه در علم حدیث و درایه و رجال و امثالهم می بینیم برخوردار نیستند و لذا به نظر آنچه در قالب حدیث صحیح و بر اساس متدولوژی خاص علم حدیث پذیرفته شود از تواریخ معمولی بسیار قابل اعتماد تر است!
خلاصه اینکه اینگونه نیست که هر فرد فاسدالاعتقادی هرچه دلش خواست بر زبان بیاورد و انتظار داشته باشد همگان بی مطالبه دلیل و برهان از وی بپذیرند!
تازه آنچه گفته شد صرفا از منظر نقل بود براهین عقلی فراوان که ضرورت وجود و حضور حجت خدا در تمامی اعصار را بیان می کند بماند!
۵. اتفاقا هرآنچه سروش ادعا می کند خدشه ای به مسلمانی ما وارد نمی سازد مسلمانی ما را از درون تهی و بی هویت می کند! مسلمانی مطلوب سروش مسلمانی پروتستان است! مسلمانی سکولار! مسلمانی ایندیویجوال! مسلمانی اخته شده! مسلمان مطلوب سروش نباید دین خود را در سیاست و حتی اجتماع دخالت دهد و این البته با مدعای قبض و بسط وی در تعارض کامل است!
خود ادعای فعلی وی مبنی بر اینکه شک و عدم اعتقاد به مهدی موعود عج در مسلمانی ما ذره ای اثر نمی گذارد نیز با مدعای سروش در قبض و بسط در تعارض کامل است! مگر نه اینکه سروش در قبض و بسط تئوریک شریعت برای اینکه زیرآب حجیت معرفت دینی را بزند همه معارف بشری را در رابطه "تغذیه" با هم دانسته! حال چگونه است که برای جا انداختن نظریه شاذ خود در حوزه مهدویت چنین مدعی شده که عدم اعتقاد به مهدویت خدشه ای به ایمان و مسلمانی ما وارد نمی سازد!!!

پی نوشت:

+ صفحه پرونده سروش شناسی وبلاگ بنده را هم ببینید.
+ چه دلایل عقلی بر زنده بودن امام زمان(عج) وجود دارد؟
+ پاسخ به شبهات مهدویت از سایت آیت الله میلانی(حتما ببینید و بشنوید)

مشکل ما با اسرائیل

محمد دهداری، دوشنبه، ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۱ نظر

قبل نوشت:
این یادداشت از جمله یادداشتهای وبلاگ قبلیمه که الان دیگه خراب شده و به همین دلیل تصمیم گرفتم در این وبلاگ هم داشته باشمش.
نوشتار:
دوران دبیرستان دبیری داشتیم که همسایمون هم بود. فکر کنم لیسانس جامعه شناسی داشت، خودش رو هم بچه حزب اللهی می دونست، خیلی هم به قول بر و بچ اهل حال بود. خوب قرآن می خوند و اینقدر به قواعد تجویدی مسلط بود که به ما قران هم درس بده، گاهی دروس دینی و بینش اسلامی رو هم خودش تدریس می کرد. خلاصه اون موقع یکی از اونایی بود که من بهشون می گفتم مذهبی، البته اینم باید بگم که اونوقتا یکم روحیات لیبرالی قاطی کار من بود و با الان خیلی توفیر داشتم.
بگذریم، یه بار کامپیوتر این بنده خدا خراب شد و مثل خیلی بارهای قبل بنده رو خواست که فلانی بیا و تعمیر کن، و ما هم به سنت استاد و شاگردی اطاعت امر کردیم. اون روز نمی دونم بحث روز چی بود که در حین ور رفتن با کامپیوتر ایشون، بحث سیاست بین الملل به میون اومد و ایشون هم عنان سخن رو به دست گرفت تا اونجا که در مورد فلسطین مطلبی گفت که من البته اون موقع دلیلی برای مخالفت باهاش نمی دیدم ولی بعدها وقتی که مطالعه بیشتری کردم و اطلاعات سیاسیم به تبع حضور تو دانشگاه کمی تا قسمتی افزایش پیدا کرد، نظرم درباره این موضوع و همینطور اون بنده خدا به کلی متحول شد. ایشون اینطور فرمایش می کردن: «آقا جون چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. در این وا نفسای اقتصاد داخلی ببین چطوری پول بیت المال رو میفرستن فلسطین و لبنان و امثالهم» و اینکه «آخه چقدر ما باید تو دیپلماسی خارجیمون سنگ اونا رو به سینه بزنیم» و مطالبی از این دست. البته الان در لبنان و فلسطین اینقدر وضع قمر در عقربه که اینطور حرفها رو فقط یه سری آدمای خاص و یا بعضی نشریات خاصتر میگن و می نویسن ولی قبلا ها از این تیپ حرفها زیاد نوشته و زده میشد و بعدها هم که قمر از عقرب دربیاد دوباره نوشته و زده خواهد شد. البته من نمی خوام به این معضل بپردازم که تو کشور ما همه برای هر کاری تئوریسینند و صاحب نظر، که مجال دیگری میخواد، من از منظر دیگه ای میخوام به موضوع بپردازم.
من به این شبهه دو نوع جواب برای دو نوع مخاطب دارم. اگه شما از اون دسته آدمایی هستین که مثل این دبیر ما، حداقل تدینی ازتون انتظار میره، هر دو جواب زیر رو می تونید بخونین، در غیر این صورت جواب اول چندان بکارتون نمیاد، دومی رو بخونین:

اول: حتما برادرها و خواهرهای عزیز مستحضر هستن که مشکل ما با اسرائیل فراتر از یک اختلاف دیپلماتیک ساده و حتی پیچیده است، ببینید اسلام و صهیونیزم هر کدوم یه مکتب به حساب میان و هر کدوم باید ها و نبایدهایی رو اقتضا می کنن، به این بایدها و نبایدها که در عرصه بین الملل هم نمود پیدا می کنه ایدئولوژی گفته میشه. مشکل ما با اسرائیل هم درست از همین جا شروع میشه، یعنی از جایی که اسلام به ما دستوراتی داده و یهودیت تحریف شده هم به صهیونیستهای غاصب دستوراتی، که این دستورات در تقابل با هم هستند. صهیونیستها تحت تاثیر تورات و کتابهای دیگه ای مثل تلمود (رساله عملیه یهود) هست که به اعمال وحشیانه ای مثل آنچه این روز ها شاهد هستیم، دست میزنند و این ایدئولوژی اوناست که به اینگونه توحشی رهنمنشون می کنه. از طرف دیگه اسلام هم برای ما فرامینی داره که رفتار سیاسی بین المللی خاصی رو اقتضا می کنه، از جمله ظلم ستیزی، گرفتن دست مظلومان، مادی ندیدن معادلات هستی، توکل بر خدا و ... . مگر ظالمتر از اسرائیل در زمان ما هست؟ یا ستمدیده تر از مردم مظلوم فلسطین و لبنان؟ و آیا این نحوه نگریستن به دنیا و در نظر نگرفتن نقش خدا در معادلات جهان از مصادیق سکولاریزم نیست؟ ملاحظه می کنید که این تقابل ایدئولوژیک وظایفی را برای ما به همراه داره. زیاده گویی نمی کنم که در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
دوم: توجه داشته باشید صهیونیزم در مبانی اعتقادی یک تفکر تمامیت خواهه، مثلا بر خلاف تصور غالب که ارض موعود اونا رو از نیل تا فرات میدونه، صهیونیزم همه زمین رو ارض موعود و متعلق به یهودی ها می دونه. در تورات علاوه بر آیات زیادی که ارض موعود رو سرزمین کنعان(سرزمینی از نیل تا فرات یا به قول یکی از مسئولین اسرائیل تا ترکیه یا به قول دیگه ای تا شیراز خودمون) معرفی کرده، آیات فراوان دیگه ای هست که اصولا هیچ حقی برای غیر یهود باقی نمی ذاره چه رسد به مالکیت زمین، صهیونیستها به استناد این آیات اصلا غیر یهودی رو انسان نمی دونن تا براش حقی قائل باشن:

«امتها را به میراث تو خواهم داد، و اقصای زمین را ملک تو خواهم گردانید» مزامیر، باب دو، آیه هشت

«بدان که امروز تو را به امتها و ممالک مبعوث کردم تا از ریشه برکنی و منهدم سازی و هلاک کنی و خراب نمایی» ارمیا، باب یکم آیه ده

و قضیه ارض موعود فقط یه گوشه از اعتقادات انحرافی اوناست. استنادات بیشتر برای این دعاوی رو در یه پست دیگه خواهم آورد.
البته لازم بذکره سران سیاسی اونا در عمل بسیار پراگمات هستند و هرجا لازم بدونند همین اعتقادات مورد ادعای صهیونیزم رو فراموش کرده و برای بقای این غده سرطانی از هر گونه عقبنشینی فرو گذار نمی کنند، مثل قضیه عقبنشینی از جنوب لبنان که شکست ایدئولوژیک بزرگی برای اونا بود. ولی از طرف دیگه اونا در شعار بسیار به این مبانی پایبندند و همین شعار هاست که این جمع جنایتکار رو دور هم جمع کرده و هر عقبنشینی از این شعارهای تمامیت خواهانه برای صهیونیزم بسیار گرون تموم میشه. 

پس ملاحظه می کنید که تو این تقابل ایدئولوژیک اگه ما هم کوتاه بیایم و اسلام رو ببوسیم و بذاریم کنار، در نهایت اونا بواسطه آنچه در دنیا و در گوش مردمشون به عنوان مبانی اعتقادی فریاد زده و میزنند؛ کوتاه نخواهند اومد و تا رسیدن به همه این آرمانهای جنون آمیزشون دستبردار نخواهند بود. اینجوریه که اون تقابل ایدئولوژیک منجر به یک تقابل وجودی میشه، یعنی وجود ما در تعارض وجود اسرائیل قرار میگیره. درچنین حالتی شرع و دین که نه، عقل و منطق چطور حکم میکنه؟ با توجه به این مسائل این کمکهایی که ما به فلسطین و لبنان که حکم سپری در برابر آرمان تمایت خواه اسرائیل رو دارن، می کنیم؛ کم هست که زیاد نیست.
خدا آخر و عاقبت ما و اون دبیر باحالمون رو ختم به خیر کنه انشاء الله.