سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۶۵ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است

ما و دیانتمان!

محمد دهداری، دوشنبه، ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۷:۳۰ ب.ظ، ۰ نظر

قبل نوشت:

این یادداشت از جمله یادداشتهای وبلاگ قبلیمه که الان دیگه خراب شده و به همین دلیل تصمیم گرفتم در این وبلاگ هم داشته باشمش.
نوشتار:

بسم الله.
سلام. الان که دارم این مطلب رو می نویسم تو کافی نت نشستم و هزارجور فکر هم مثل آگهی بازرگانی های بی موقع صدا و سیما توی ذهنم درحال عبور و مرورن. چیزی که من رو بر اون داشت تا با این اوضاع وقتی این یادداشت رو بنویسم این بود که یه آقای محترمی به نام «فریبرز» کامنتی واسه یادداشت اخیر بنده «لذت» گذاشته بودند که جواب لازم بود؛ نه فقط بخاطر نظری که گذاشته شده بود بل به این دلیل که نظر رفیقمون فریبرز خان بابی از حرفهای نگفته ام رو به یادم آورد که در یادداشت زیر متوجهشون خواهید شد ولی می دونم که نمی رسم همش رو اینجا بگم٬ مابقی باشه تا نوشته های آتی.
مطلب اخیر من همونطور که می دونید درباره امر به معروف و نهی از منکر بود و آقای فریبرز ایرادشون این بود که:

«سلام. مطلبت رو خوندم. قشنگ نوشته بودی ولی من با مضمون نوشته ات موافق نیستم. اصولا با مذهب مشکلی ندارم ولی بنظرم شما سلیقه خودت رو به اسم مذهب مطرح کردید و این درست نیست. من نمازم رو می خونم، روزه ام رو میگیرم، همه جور موسیقی هم گوش می دم. همیشه هم خدا تو کارام کمکم کرده و هیچ مشکلی هم با دینم ندارم.»

چیزی که میخوام در ادامه بنویسم صرفا جواب ایشون نیست ولی جواب ایشون هم درش پیدا میشه. حرف من دقیقا و تحقیقا قسمت اول نظر فریبرز خان هست اونجا که فرمودن درست نیست که کسی سلیقه و نظر خودش رو به جای حرف خدا جا بزنه.
هیچ کس تاکید می کنم هیچ کس حق نداره حرف خودش رو بجای حرف خدا جا بزنه. خدا حتی برای پیامبر هم همچین حقی قائل نشده. تا جایی که در قرآن پیامبر رو اینطور خطاب قرار میده که اگه بخوای یه کلمه از خودت به کلام خدا اضافه کنی٬ خداوند به دست قدرت رگ قلبت رو قطع خواهد کرد. حالا این پیامبر هست که معصومه٬ چه رسد به افراد دیگه.
سؤال من اینه؛ کی باید تشخیص بده دستور خدا درباره فلان مسئله چیه و چطور باید عمل کرد تا خدا ازمون راضی باشه؟؟ من یا آقای فریبرز خان می تونیم؟! یا مرجعی هست تا اینگونه سؤالات رو پاسخگو باشه؟! و البته همه می دونیم که این سؤالات هم مثل سؤالات دیگه مرجع خودش رو داره.
حرف اصلی من چیز دیگه است. ببینید مشکل خیلی از ماها اینه که اول نیگاه می کنیم به خودمون و تمایلات خودمون رو در نظر می گیریم، بعد اونچه مد نظر خودمون هست رو به خدا نسبت می دیم. حالا دستور خدا هر چی می خواد باشه حتی مخالف نظر خودمون. این یه مشکل خیلی بزرگ و متاسفانه شایعه. البته چون همه یه جور نیستن در هر کسی با یه قوت و ضعفی وجود داره. مثلا من چندتا دوست داشتم که اینا از لحاظ سیاسی یه جورایی چپ سنتی بودند و طرفدار خاتمی و کروبی و ... . یه روز که دور هم جمع بودیم، بحث مرجعیت مطرح شد و من متوجه شدم بجز یکیشون بقیه از آقای صانعی تقلید می کنن. اصلا تو این مطلب به مسائل سیاسی مربوط به ایشون کاری ندارم. به نظر شخص خودم هم تو این مسئله(مرجعیت) کاری ندارم. حرفم سر نحوه پرداختن این رفقا به یکی از واجباتیه که خدا ازشون خواسته. من گفتم برای اینکه بین مراجع زنده٬ اعلم رو پیدا کنیم چند تا راه مشخص هست که توی همه رساله ها هم اومده، شما چطور به این نتیجه رسیدید که ایشون اعلم از بقیه مراجعند. از پاسخ هایی که دادند دستگیرم شد اصلا برای این موضوع تحقیق نکردند و تنها معیارشون این بوده که ایشون از نظر سیاسی به ما نزدیکتره. وقتی به نحوه انتخابشون(و نه انتخابشون) ایراد گرفتم فریاد وا اماما و وا مدرساشون به آسمون بلند شد که مگه نشنیدی که سیاست ما عین دیانت ماست و ... . گفتم این چه حرفیه؛ درسته که سیاست ما عین دیانت ماست ولی آیا بنظر شما سیاسیت رو باید با دین تطبیق داد یا دین رو با سیاست. شما دینتون که دستورات خداست و البته شامل سیاست هم میشه رو با سیاسیتی که با عقل و تمایلات فردیتون بهش رسیدید، تطابق دادید؟! این دیگه چطور دیانتیه؟!
اون روز من خیلی از جواب اونا جا خوردم ولی بعدا که بهش بیشتر فکر کردم دیدم این مکانیزمی که به اون نتیجه منجر شده بود رو خیلی ها در طول روز٬ بارها و بارها مورد استفاده قرار می دن و درحالی که توی کارهای روزانه شون دارن سلیقه خودشون رو مبنا قرار می دن، این کار رو جوری توجیه میکنن که انگار دستور خدا هم همینه. 
ولی حقیقت غیر از اینه، راه خدا روشنه. این ماییم که چشممون رو بستیم تا فقط خودمون رو ببینیم. ما از حقایق گریزانیم چون فکر می کنیم برامون سختی به همراه داره. ولی غافل از اینکه اگه چشم باز کنیم و حقایق رو ببینیم اون وقت عمل نکردن به دینه که کاری سخت و نشدنی خواهد بود. فرق ما با متقین از ضعف ایمان نشات می گیره چرا که اونایی که به دستورات دین درست عمل می کنن بخاطر شدت ایمانشون به انتفاع حاصل از اون عمل به دستوراته(و البته در مراتب بالاتر این انتفاع هم مطرح نیست). ولی ما چون به نفع ناشی از تقوا٬ ایمان نداریم تقوا پیشه کردن برامون سخته. مثل بچه ای که دارو نمی خوره چون مزه دارو تلخه٬ حال اگه بیقین بفهمه جونش در گرو خوردن اون دارو هست و به این مطلب ایمان بیاره، چیزی شیرینتر از اون دارو در جهان براش باقی نمی مونه.

پی نوشت:
+ مخاطب مطلب بالا فقط مخاطبهای وبلاگ نیستن، خودم هم هستم.
+ تو این یادداشت فقط به یه موضوع نپرداختم و به همین دلیل ممکنه مطالب مورد اشاره بخوبی پرداخته نشده باشه که ایشالا در نوشته های بعدی تکمیل خواهد شد.
+ اشکالات احتمالی این تند نشت رو به بزرگواری خودتون ببخشید؛ وقت برگشتن و خوندن تو کافی نت دست نداد.
+ یا حق.

حاج رضوان شهادتت مبارک

محمد دهداری، دوشنبه، ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۷:۳۰ ب.ظ، ۰ نظر

شهید عماد مغنیه(حاج رضوان)

بسم الله
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
سردار دلاور اسلام حاج عماد مغنیه عاقبت به آرزوی خود دست یافت. حاج عماد که بین حزب الله به حاج رضوان معروف بود و زین پس باید عادت کنیم از وی با لقب زیبای شهید یاد کنیم در شامگاه روز سه شنبه، شهد شیرین شهادت نوشید. 
برای این اقدام تروریستی ناجوانمردانه که کار مشترک دستگاههای اطلاعاتی و تروریستی آمریکا و رژیم صهیونیستی و برخی از کشورهای خود فروخته و حقیر و ذلیل عربی همپیمان آنها بود، از دید عاملان آن چند دلیل می توانبیان کرد. ابتدا شخصیت و سوابق منحصر بفرد عماد مغنیه. وی قبل از اشغال لبنان بوسیله رژیم صهیونستی فعالیت های مبارزاتی خود را با عضویت در نیروی ویژه شاخه نظامی جنبش آزادی بخش فلسطین موسوم به گروه 17 آغاز کرد و پس از اشغال لبنان به جنبش امل پیوست. وی همزمان با خروج سید عباس موسوی و سید حسن نصر الله از جنبش امل با آنها به حزب الله پیوست و مدارج ترقی را در آن طی کرد تا آنکه مرد شماره یک شاخه نظامی حزب شد. سرویسهای جاسوسی غربی هیچگونه اطلاعات سمعی و بصری از او نداشتند تا حدی که وی را بخاطر درجه ذکاوت به روباه تشبیه میکردند. سازمان سیا ادعا کرده بود عملیات انفجار در مقر تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت را که موجب آن ضربه بزرگ بر پیکر نیروهایش در خاور میانه شد، او سازماندهی کرده بود. شهید مغنیه کابوس صهیونیستها بود به نحوی که هر انفجاری در هر جای دنیا در مقرها و مراکز صهیونیستی و یهودی رخ می داد به سرعت نام عماد مغنیه مطرح می شد. مغنیه را باید عامل اصلی به دام انداختن "الحنان تننباوم " افسر احتیاط ارتش رژیم صهیونیستی و انتقالش به بیروت دانست که بعدها با تعداد زیادی از اسرای لبنان وفلسطینی مبادله شد. او همچنین طراح اصلی اسارت دو نظامی اسرائیلی بود و بعد از آن هم جنگ جولای را مدیریت کرد تا در کنار سید حسن نصر الله ورهبران مقاومت طعم شیرین پیروزی علیه اسرائیل را برای اولین بار به جهان اسلام بچشانند. وی از مدتها پیش و به دلایل گفته شده در لیست جوخه های ترور رژیم صهیونیستی قرار گرفته بود و آنچه مسلم است این اقدام مستلزم صرف زمان و هزینه بسیار و تلاش های شبانه روزی گروه های اطلاعاتی فراوان بوده است.
اما این ترور ناجوانمردانه دلایل دیگری نیز دارد. یکی دیگر از اهداف ترور عماد مغنیه بویژه در این مقطع زمانی جلوگیری از تضعیف روحیه نظامیان شکست خورده صهیونیستی و مقابله با پیامدهای ناشی از انتشار گزارش وینو گراد در جامعه صهیونیستی بوده است. از جهت دیگر صهیونیستها به خیال خود خواسته اند با اینکار تعادل قدرت را که بعد از جنگ 33 روزه به شکلی فاحش به هم خورده بود مثلا برقرار کنند! دقت در این نکته که وی در سالگرد ترور سید عباس موسوی و هم در نزدیکی سالگرد ترور رفیق حریری، ترور شده است و تقارن این اتفاق با تلاشهای اخیر آمریکا و اسرائیل و گروه 14 مارس برای دامن زدن به اختلافات داخلی لبنان، هم موید مطلب فوق الذکر است و نیز بازگو کننده استیصال اسرائیل از مدیریت وضع کنونی اش، چرا که با در نظر گرفتن وضعیت فعلی منطقه شهادت حاج رضوان، هرچند می تواند موجب دامن زدن به اختلافهای لبنان گردد، این امکان وجود دارد که برعکس هم عمل کند. این اقدام علاوه براینکه بازتاب حقارت اسرائیل و ناتوانی از برابری در عرصه نظامی با حزب الله است، می تواند موجب اتحاد نیروهای داخلی لبنان و به انزوا رفتن معارضین گردد و این احتمالیست که نمی توان از آن چشم پوشید ولی اسرائیل چنان در گرداب افتضاحات قبلی گیر افتاده که این ریسک را پذیرفته و دست به این اقدام زده است و ید الله فوق ایدیهم.
... و انگار این قوم جنایت پیشه را تا ابد عبرتی نیست از کردار گذشته و نه فهمی نسبت به آنچه در آن اند. نمی دانم در این جرثومه جنایت حتی یک نفر عاقل پیدا نمی شود که به این خیل نافهمان بفهماند اینگونه راه به جایی نخواهند برد. چه آنکه برای هرکه از بیرون نظاره گر این جسد محتضر باشد، چون روز روشن است، هر گامی که اینان به زعم خود به جلو برمی دارند یک گام به درک نزدیکتر می شوند. این را نه تنها از جنبه ایدئولوژیک می گویم که منظورم بعد مادی ماجرا نیز هست و خواهیم دید که این اقدام ددمنشانه اخیر چه نتیجه ای برای این خیل حمقاء در بر خواهد داشت. آری این دست خداست که بر عقول اینان قفل زده تا نفهمند هر قطره خون سربازان ما که بر زمین میریزد آب حیات شجره طیبه اسلام خواهد گشت و اگر این خونها نریزد، آن شجره از تعالی باز خواهد ماند. این نابخردان با این اقدام، جهشی بلند به سوی نابودی هرچه زودتر انجام دادند. خون شهید مغنیه هدر نخواهد رفت و خدا نمی گذارد که هدر رود و مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین... .

پی نوشت:
+ پیام تسلیت مقام معظم رهبری به دبیر کل حزب الله لبنان

+ پیام تسلیت رئیس جمهور به سید حسن نصرالله

+ سخنرانی سید حسن نصرالله در مراسم تشییع جنازه شهید مغنیه

+ قلبی که با شهادت از تپش ایستاد

+ خون مغنیه موجب پرورش شجره مبارکه حزب الله می‌شود

+ بزرگترین عملیات تروریستی "موساد" در تاریخ

+ پشت پرده ترور عماد مغنیه
+ این یادداشت با استفاده از مطالب سایتهای اینترنتی و جراید نوشته شده.

مواضع اصلاح طلبان؛ از سایت نوسازی تا مصاحبه سروش

محمد دهداری، دوشنبه، ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۷:۳۰ ب.ظ، ۰ نظر

بسم الله؛
حالا دیگر همه از ماجرای سید حسن خمینی و سایت نوسازی و مستمسک قرار گرفتن آن توسط خیل عظیم رسانه های دو خردادی و سینه چاکی چهره های سیاسی آنها برای اسلام و انقلاب و بعد هم وفات آیت الله توسلی و تشدید ماجرا خبر دارند. در این مدت زیاد نوشته شد که آیا این آقایان از خدا و پیغمبر و امام ره بی خبر، همانهایی نبودند که می خواستند امام ره را به موزه تاریخ بسپارند و همانهایی نبودند که واقعه عاشورا را ناشی از خشونت طلبی پیامبر ص در جنگهای صدر اسلام می دانستند و همانهایی نبودند که درمقابل تحریفهای بیشمار اسلام و انقلاب توسط لیدر ها و هم پیرو هاشان، سکوت که نه حتی تایید و تاکید نمودند و ... ولی گویی این نوشته ها برای آشکار کردن کمدی این ماجرا کافی نبود تا اینکه دو اتفاق با فاصله کمی از زمان ماجرای مذکور، ماهیت این مدعیان دلسوزی برای امام ره و انقلاب را بیش از پیش روشن ساخت و بقول معروف "شاهد از غیب رسید"، که آری اینان دقیقا همانها بودند و با کمال وقاحت هم همانطور٬ بر سر مواضع منافقانه خودشان مانده اند.
در واقعه اول آقای محتشمی در مراسمی به مناسبت همان وفات مصادره به مطلوب شده مرحوم توسلی، اقدام به تحریف واضحات نظر امام راحل ره در باره نهضت خیانت پیشه آزادی که امروزه اتفاقا بر خیانت پیشگی اش بسیار افزوده شده، نمود. این سخنان نه تنها با مخالفت آن مدعیان دلسوزی برای خط و فکر امام راحل ره مواجه نشد که مورد تایید هم قرار گرفت و بر تطهیر نهضت آزادی صحه گذاشته شد. 
واقعه دوم اما فجیع تر و از آن جهت که عدو شود سب خیر، افشا کننده تر بود. جناب آقای دکتر! سروش٬ روشنفکرنمایی که قبلتر ها طی نوشته ها و سخنرانی هایش و در لفافه ی اشعار مولوی و سخنان تغزلی و روشنفکرمآبانه و با توسل به تجربه دینی شلایرماخر و هرمنوتیک گادامر و پلورالیزم دینی جان هیک و ... ، بسیار سعی کرده بود تا به قول خودش مقدمات عرفی شدن دین و جدا نمودن ساحت آن از سیاست را فراهم نماید و در این راستا هم چه هتک حرمتها به ساحت مقدس اسلام، قرآن و پیامبر(ص) که مرتکب نشده بود، اینبار طی مصاحبه ای با رادیو هلند! آنچه در دل داشت علنی و آشکارا بیان نمود و واضحا قرآن را (ص) بلکه ساخته و پرداحته شخص پیامبر(ص) خواند و ارزش قرآن را تا آن حد تنزل داد که مدعی شد نحوه الهام مضامین قرآن به پیامبر(ص) مانند الهام شعر به شعرا بوده است، همان اتهامی که عرب جاهلیت به مقام قدسی پیامبر اکرم(ص) می زدند و اینکه قرآن نمی تواند عاری از خطا باشد و ... .
حالا شما عکس العمل های سایت ها و روزنامه های دو خردادی بعد از ماجرای سید حسن خمینی را به ذهن بیاورید! متناسب با آن اتفاق و این اظهارات کفر آمیز و دهشتناک چه عکس العملی از این مدعیان دلسوزی برای اسلام و انقلاب انتظار می رفت. آنچه دراین مورد از جانب اینان رخ داد مانند موارد مشابه که  ازسال  76 تا کنون به وفور مشاهده نموده ایم، سکوتی خفت بار بود و بس! ککشان هم نگزید که تمام آنچه امام (ره) برای آن انقلاب نمودند، یعنی اسلام ناب محمدی(ص)، اینطور توسط یکی از خودشان مورد هجمه قرار گرفته است. البته بعضی از اینها که اصولا نفاقشان اظهر من الشمس است و اصلا سروش برای اینهاست که به آب و آتش می زند. افرادی که مدتهاست تحت رهبری فکری و اعتقادی سروش و سیاسی و حزبی حسین بشیریه برای عبور از این نظام و این شریعت فعالیت می کنند. چه انتظاری می توان از اینها داشت. عده ای دیگر هم که مثلا معتدل ترند در اینجور موراد، عطف به ماسبق سکوتی استراتژیک می کنند تا در مواقع خطیری مثل انتخابات از رای تندروهای هم طیفشان بی نصیب نمانند. همانطوری که بشکلی استراتژیک هم از همین تندروها برائت جسته اند تا شانس رقابت در انتخابات را از دست ندهند. افرادی که گرچه دین مدار تر از تندرو ها هستند ولی بنظر من بدتر از آنها نباشند، بهتر نیستند٬ چرا که اینها دینی سیاسی و نه سیاستی دینی دارند. اینان خط و خطوط ساسیشان برایشان تکلیف دینی می سازد و نه دینشان٬ تکلیف سیاسی و حزبی. مسلما از اینها نیز نمی توان انتظار داشت بر منافعشان پا گذاشته و به این اراجیف اعتراض کنند.
آری از هیچ یک از این آقایان نمی توان چنین انتظاری داشت٬ چه تند رو٬ چه معتدل٬ ولی نکته اینجاست که چرا همینها گاهی مانند ماجرای سید حسن خمینی٬ کاسه داغ تر از آش می شوند و گاهی مانند این دو مورد سابق و صدها مورد اسبق خم به ابرو نمی آوردند؟! پاسخ مشخص است، آستانه تحمل این آقایان مانند بقیه آستانه هاشان٬ با توجه به منافع حزبی و سیاسیشان تنظیم می گردد و منافع حزبی و سیاسی شان با توجه به انتخابات مجلسی که در پیش است و انتخاباتی از این دست. اوضاع فعلی اینگونه اقتضا می کند که به ماجرای سایت نوسازی آنگونه عکس العمل نشان دهند و در قبال دو مورد اخیر هرچند مهمتر و دردناکتر٬ اینگونه و اصولا  به همین دلیل است که خط امام راحل ره برای اینان به گزاره هایی از جنس میزان رای ملت است و نظامیان نباید در امور سیاسی دخالت کنند محدود می شود و تخطئه نهضت آزادی خائن توسط آن بزرگوار و حکم تاریخی ارتداد سلمان رشدی و ...  برایشان مفهومی که ندارد هیچ٬ درمقابلش هم می ایستند.
البته مواردی از این دست که با سکوت خفت بار به ظاهر اصلاح طلبان مواجه شده اند بسیار بیش از آن است که در این مختصر بگنجد. لیکن تفاوت دو مورد اخیر با دیگر موارد از این دست٬ که باعث شد موضوع این قلم قرار گیرند٬ این بود که به ماجرای سید حسن خمینی و اعتراض شدید آقایان و سینه چاکی منافقانه شان از نظر زمانی نزدیک بود و از این جهت افشاگرانه تفاوت عکس العمل این تازه مدعیان خط امام ره را در موردی که منفعتی برایشان داشته باشد با مواردی که نداشته باشد، نشان می داد وگرنه موارد دیگر چه بسا بدتر هم وجود دارد که ... .
پی نوشت:
+ نوشته های اخیر بنده درباره سروش:
یادداشتهایی که لینکشون رو این زیر می بینید سلسله نوشته هایی هستند که در اصل یک تحقیق کلاسی بوده اند. من برای اینکه بتونم اون تحقیق رو وبلاگی کنم، قسمت قسمتش کردم و به صورت یک سیر سروش شناسی درش آوردم.
ضمنا بهتره این نوشته ها به ترتیب خوانده شوند:
١- پدران معنوی عبدالکریم سروش
٢- صراطهای مستقیم فرزند پلورالیزم دینی
٣- قبض و بسط تئوریک شریعت فرزند هرمنوتیک رمانتیک
۴- بسط تجربه نبوی فرزند تجربه دینی
۵- سروش، حقانیت ادیان و مسئله نجات
۶- چرا سروش؟!

مشکل ما با اسرائیل

محمد دهداری، دوشنبه، ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۱ نظر

قبل نوشت:
این یادداشت از جمله یادداشتهای وبلاگ قبلیمه که الان دیگه خراب شده و به همین دلیل تصمیم گرفتم در این وبلاگ هم داشته باشمش.
نوشتار:
دوران دبیرستان دبیری داشتیم که همسایمون هم بود. فکر کنم لیسانس جامعه شناسی داشت، خودش رو هم بچه حزب اللهی می دونست، خیلی هم به قول بر و بچ اهل حال بود. خوب قرآن می خوند و اینقدر به قواعد تجویدی مسلط بود که به ما قران هم درس بده، گاهی دروس دینی و بینش اسلامی رو هم خودش تدریس می کرد. خلاصه اون موقع یکی از اونایی بود که من بهشون می گفتم مذهبی، البته اینم باید بگم که اونوقتا یکم روحیات لیبرالی قاطی کار من بود و با الان خیلی توفیر داشتم.
بگذریم، یه بار کامپیوتر این بنده خدا خراب شد و مثل خیلی بارهای قبل بنده رو خواست که فلانی بیا و تعمیر کن، و ما هم به سنت استاد و شاگردی اطاعت امر کردیم. اون روز نمی دونم بحث روز چی بود که در حین ور رفتن با کامپیوتر ایشون، بحث سیاست بین الملل به میون اومد و ایشون هم عنان سخن رو به دست گرفت تا اونجا که در مورد فلسطین مطلبی گفت که من البته اون موقع دلیلی برای مخالفت باهاش نمی دیدم ولی بعدها وقتی که مطالعه بیشتری کردم و اطلاعات سیاسیم به تبع حضور تو دانشگاه کمی تا قسمتی افزایش پیدا کرد، نظرم درباره این موضوع و همینطور اون بنده خدا به کلی متحول شد. ایشون اینطور فرمایش می کردن: «آقا جون چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. در این وا نفسای اقتصاد داخلی ببین چطوری پول بیت المال رو میفرستن فلسطین و لبنان و امثالهم» و اینکه «آخه چقدر ما باید تو دیپلماسی خارجیمون سنگ اونا رو به سینه بزنیم» و مطالبی از این دست. البته الان در لبنان و فلسطین اینقدر وضع قمر در عقربه که اینطور حرفها رو فقط یه سری آدمای خاص و یا بعضی نشریات خاصتر میگن و می نویسن ولی قبلا ها از این تیپ حرفها زیاد نوشته و زده میشد و بعدها هم که قمر از عقرب دربیاد دوباره نوشته و زده خواهد شد. البته من نمی خوام به این معضل بپردازم که تو کشور ما همه برای هر کاری تئوریسینند و صاحب نظر، که مجال دیگری میخواد، من از منظر دیگه ای میخوام به موضوع بپردازم.
من به این شبهه دو نوع جواب برای دو نوع مخاطب دارم. اگه شما از اون دسته آدمایی هستین که مثل این دبیر ما، حداقل تدینی ازتون انتظار میره، هر دو جواب زیر رو می تونید بخونین، در غیر این صورت جواب اول چندان بکارتون نمیاد، دومی رو بخونین:

اول: حتما برادرها و خواهرهای عزیز مستحضر هستن که مشکل ما با اسرائیل فراتر از یک اختلاف دیپلماتیک ساده و حتی پیچیده است، ببینید اسلام و صهیونیزم هر کدوم یه مکتب به حساب میان و هر کدوم باید ها و نبایدهایی رو اقتضا می کنن، به این بایدها و نبایدها که در عرصه بین الملل هم نمود پیدا می کنه ایدئولوژی گفته میشه. مشکل ما با اسرائیل هم درست از همین جا شروع میشه، یعنی از جایی که اسلام به ما دستوراتی داده و یهودیت تحریف شده هم به صهیونیستهای غاصب دستوراتی، که این دستورات در تقابل با هم هستند. صهیونیستها تحت تاثیر تورات و کتابهای دیگه ای مثل تلمود (رساله عملیه یهود) هست که به اعمال وحشیانه ای مثل آنچه این روز ها شاهد هستیم، دست میزنند و این ایدئولوژی اوناست که به اینگونه توحشی رهنمنشون می کنه. از طرف دیگه اسلام هم برای ما فرامینی داره که رفتار سیاسی بین المللی خاصی رو اقتضا می کنه، از جمله ظلم ستیزی، گرفتن دست مظلومان، مادی ندیدن معادلات هستی، توکل بر خدا و ... . مگر ظالمتر از اسرائیل در زمان ما هست؟ یا ستمدیده تر از مردم مظلوم فلسطین و لبنان؟ و آیا این نحوه نگریستن به دنیا و در نظر نگرفتن نقش خدا در معادلات جهان از مصادیق سکولاریزم نیست؟ ملاحظه می کنید که این تقابل ایدئولوژیک وظایفی را برای ما به همراه داره. زیاده گویی نمی کنم که در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
دوم: توجه داشته باشید صهیونیزم در مبانی اعتقادی یک تفکر تمامیت خواهه، مثلا بر خلاف تصور غالب که ارض موعود اونا رو از نیل تا فرات میدونه، صهیونیزم همه زمین رو ارض موعود و متعلق به یهودی ها می دونه. در تورات علاوه بر آیات زیادی که ارض موعود رو سرزمین کنعان(سرزمینی از نیل تا فرات یا به قول یکی از مسئولین اسرائیل تا ترکیه یا به قول دیگه ای تا شیراز خودمون) معرفی کرده، آیات فراوان دیگه ای هست که اصولا هیچ حقی برای غیر یهود باقی نمی ذاره چه رسد به مالکیت زمین، صهیونیستها به استناد این آیات اصلا غیر یهودی رو انسان نمی دونن تا براش حقی قائل باشن:

«امتها را به میراث تو خواهم داد، و اقصای زمین را ملک تو خواهم گردانید» مزامیر، باب دو، آیه هشت

«بدان که امروز تو را به امتها و ممالک مبعوث کردم تا از ریشه برکنی و منهدم سازی و هلاک کنی و خراب نمایی» ارمیا، باب یکم آیه ده

و قضیه ارض موعود فقط یه گوشه از اعتقادات انحرافی اوناست. استنادات بیشتر برای این دعاوی رو در یه پست دیگه خواهم آورد.
البته لازم بذکره سران سیاسی اونا در عمل بسیار پراگمات هستند و هرجا لازم بدونند همین اعتقادات مورد ادعای صهیونیزم رو فراموش کرده و برای بقای این غده سرطانی از هر گونه عقبنشینی فرو گذار نمی کنند، مثل قضیه عقبنشینی از جنوب لبنان که شکست ایدئولوژیک بزرگی برای اونا بود. ولی از طرف دیگه اونا در شعار بسیار به این مبانی پایبندند و همین شعار هاست که این جمع جنایتکار رو دور هم جمع کرده و هر عقبنشینی از این شعارهای تمامیت خواهانه برای صهیونیزم بسیار گرون تموم میشه. 

پس ملاحظه می کنید که تو این تقابل ایدئولوژیک اگه ما هم کوتاه بیایم و اسلام رو ببوسیم و بذاریم کنار، در نهایت اونا بواسطه آنچه در دنیا و در گوش مردمشون به عنوان مبانی اعتقادی فریاد زده و میزنند؛ کوتاه نخواهند اومد و تا رسیدن به همه این آرمانهای جنون آمیزشون دستبردار نخواهند بود. اینجوریه که اون تقابل ایدئولوژیک منجر به یک تقابل وجودی میشه، یعنی وجود ما در تعارض وجود اسرائیل قرار میگیره. درچنین حالتی شرع و دین که نه، عقل و منطق چطور حکم میکنه؟ با توجه به این مسائل این کمکهایی که ما به فلسطین و لبنان که حکم سپری در برابر آرمان تمایت خواه اسرائیل رو دارن، می کنیم؛ کم هست که زیاد نیست.
خدا آخر و عاقبت ما و اون دبیر باحالمون رو ختم به خیر کنه انشاء الله.

مرگ بر سازشکار

محمد دهداری، پنجشنبه، ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۱ نظر

سردار رشید اسلام حاج ابراهیم همت

بسم الله
قبل نوشت:
ایامی را پیش رو داریم که یادآور رادمردانیست که با خون خود درخت اسلام را آبیاری نمودند. بمناسبت این ایام و سالروز عملیات بیت المقدس و بمنظور یادآوری برهه ای از تاریخ این مرز و بوم و جفاهایی که شیطان بزرگ بر ایران اسلامی روا داشت و دشمنی هایی که ابدا به دوستی تبدیل نخواهد شد و نیز یادآوری رفتار منافقانه بعضی افراد و گرو ه ها و ... و هم تذکر به کسانی که کور کورانه در سراشیبی وابستگی های سیاسی و حزبی پشت سر بعضی افراد خودفروخته ی سازشگر ِ خائن براه افتاده و حتی عقلشان را به دست احساسات فلسفی تحقیر شده در برابر غرب سپرده اند؛ در این یادداشت یکی از سخنرانی های شهید بزرگوار حاج محمد ابراهیم همت را وبلاگی می کنم و اینکه آنهمه مقصود و منظور چگونه در این سخنرانی جمع شده را اگر بخوانید،  خواهید فهمید.
نوشتار:
سخنرانی فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله ص برای بسیجیان دریادل قبل از شروع عملیات پیروزمندانه والفجر:

صحبت را با نام خدا آغاز می کنیم؛ با درود بر خمینی عزیز، این زاهد پرهیزگار و متقی رنج کشیده سالیان دراز، ولی فقیه و آقا و سرور؛ و با سلام بر همه شهدای گلگون کفن تاریخ اسلام... .
قبل از صحبت از مانور، بهتر است به رویدادهایی که درمملکت پیش آمد و نظامی که درگذشته داشتیم اشاره کنیم. آمریکا در منطقه خاورمیانه از ایران و مصر و اسرائیل مثلثی تشکیل داده بود... . سقوط رژیم شاه بواسطه آن حرکت عظیم و آن شتاب سریع و پویای انقلاب اسلامی، چنان آمریکای جنایتکار را به وحشت انداخت که قدرت تفکر و خلاقیت و طراحی منسجم و منظم را از او گرفت. این یکی از خصلتهای ویژه و بزرگ انقلاب است. آمریکا که نمی توانست این جریان را با این عظمت تحمل کند، به انواع دسیسه ها دست زد. دسیسه اول به سازش کشیدن انقلاب بود و آمریکا در یک مجموعه کلی، رسیدن به دو هدف را دنبال می کرد. که یکی کند کردن حرکت انقلاب اسلامی و دیگری به سقوط کشاندن انقلاب اسلامی بود.
در روند اول کند کردن انقلاب ، با شیوه های سازش و نهایتا با تحمیل جنگ خواست به مقصود برسد. آمریکا شیوه ها را یکی یکی تجربه می کرد. و در این تجربیات مداوم، از حرکتهای سیاسی و اقتصادی و نظامی هم بی بهره نبود. ابرقدرت جنایت کار توسط مارهایی که از قبل پرورش داده بود(اقدام به اینکار کرد)، و در تمام انقلابهای دنیا به محض اینکه در یک کشور مستضعفی انقلابی رخ داده و حرکتی شده با عناصر از پیش تربیت شده، حتی چریک تربیت شده آمریکایی دست بکار شده تا باعث توقف حرکت و سقوط انقلاب شود.
از آنجا که انقلاب اسلامی با عظمت تر پویا تر و با محتواتر و بدون وابستگی مطرح شده است، آمریکا مجبور شد که دستش را رو کندو می خواست نظیر حرکتی که درزمان مصدق شد، در زمان استقرار نظام جمهوری اسلامی هم بشود؛ یعنی یک روند به سازش کشیدن با استفاده از گروهک هایی چون نهضت آزادی یا جبهه ملی به همراه توطئه های عناصر آمریکایی مورد نظر بود و ما آن زمان را فراموش نمی کنیم.
ای بسیجیان عزیز بخاطر دارید که قطب زاده مزدور، این مطلب را عنوان می کرد که « ما به فانتونم نیاز نداریم و فانتوم ها را بفروشید.» داریوش فروهر با یک حرکت کوچک نظامی موجب زمینه سازی پاگیر شدن نیروهای نظامی در کردستان گردید. او به کردستان رفت و بجای مذاکره با ملت مستضعف کردستان، با عناصر ساواک و وابسته به آمریکا و عناصری که از قبل با رژیم در ارتباط بودند، ارتباط برقرار کرد و لذا عناصری چون دموکرات و کومله و رزگاری درکردستان شروع به فعالیت و نسخه پیچی کردند و برای براه انداختن یک جنگ کوهستانی در غرب و کردستان و مشغول نمودن قسمت مهمی از توان نظامی مملکت آماده شدند. حرکتی که در کردستان شد نمونه دیگری ازنتیجه عملکرد دولت موقت بود و در کنار مسئله وضعیت قوای نظامی و حمایت از صلح اقدام به اجرای بازی های سیاسی در قبال این امت رزمنده به منظور دور کردن امت از صحنه و به نتیجه رساندن جریان سازش و دریافت یک لقب آمریکایی نمود که به حول قوه الهی و با تلاش ملت و با بیداری و هشیاری امام و با حرکتی که دانشجویان خط امام کردند این توطئه شکست خورد.
حرکت بعدی آمریکا به انحراف کشیدن انقلاب بود و این از کسی ساخته نبود مگر بنی صدر. شاید برادران بخاطر داشته باشند درزمانی که بنی صدر روی کار آمد مردم _ همان زمان که دوره بازرگان بود_ بنی صدر را مردی لایق می دانستند که می تواند کار کند. بنی صدر انتخاب شد ولی حرکت بنی صدر و راهی که او می پیمود و در کنا آن حرکت منافقین، که مدارکش موجود است، نشان داد که چنین نیست. طبق مدارک، از بیست و چهار ساعت بعد از ریاست جمهوری بنی صدر، منافقین مستقیما با او ارتباط برقرار کردند و نامه نوشتند که«ما جانب تو را داریم، با ما تماس بگیر و از ما نظر بخواه.» این نشاندهنده این است که بنی صدر آلت دوم حرکت آمریکاست بر علیه انقلاب اسلامی و تلاش او برای به انزوا کشیدن انقلاب و به سقوط کشیدن آن.
این حرکت را آمریکا زمانی تجربه می کرد که در کنارش تحریم اقتصادی نیز به اقتصاد مملکت ضربه می زد و عدم تبادل بازرگانی توسط کشورهای خارجی، ما را در مضیقه قرار داده بود.
زمانی که دولت بنی صدر روی کار آمد و لانه جاسوس هم در پایان عمر دولت موقت بازرگان تسخیر شده و دست آمریکا رو شده و گروگانها تحویل داده نمی شوند، از شش ماه قبل از این جریانات عراق بطور کامل آماده بود که به ایران حمله کند... .
... آمادگی قبلی به عراق داده می شود. هیچ کشوری به اندازه آمریکا خبر از سیستم نظامی کشور ما نداشت... . آمریکا، در رژیم شاه در بطن تشکیلات ارتش بود. چنان که اگر زمانی به دولت ایران، یعنی دولت شاه، دستور داده می شد، عراق و کلا دولت بعث عراق تهدید شود و از مرزهای غرب کشور ... ارتش وارد(عراق) شود و بغداد را تصرف کند(اینکار شدنی بود). وقتی که آمریکا بطور کامل از تمام این موارد خبر دارد، این صحنه ها را به عراق تذکر دادند؛ تمام اینها (به عراق) گفته شده بود و این بنا به گفته خود اسرای عراقیست. آنها که در قبل از حمله گوش کرده بودند به تهدید های سیاسی دولت عراق متوجه هستند که عراق آمادگی حمله داشت و غیر از عراق هیچ کشوری این آمادگی را نداشت و آمریکا منتظر فرصت بود. برنامه آمریکا این بود که اگر بنی صدر خائن نتوانست نظام جمهوری اسلامی را به انحطاط بکشاند و سبب سقوطش بشود و اگر آن حرکتهای منافقین در دانشگاه تهران و سخنرانی ها و حرکت های نظامی و آن خیانتهایی که آن در شروع جنگ٬ موجب تأمین نظر آمریکا نشد، جنگ را آغاز کند؛ چرا آمریکا جنگ را آغاز کند؟ بعلت اینکه نظام یک مملکت و سیستم یک مملکت، کمر آن مملکت است و اگر این سیستم و نظام شکسته شود، در حقیقت کمر آن شکسته می شود. و شما برادران عزیز هوشیار باشید ... .
لذا آمریکا این خط را به صدام داد که عراق از غرب تا جنوب 1300 کیلومتر مرز با دشمن که اسمش را گذاشته دشمن فارس، دارد. آمریکا این فکر را به صدام داده بود که ای صدام، تو در مملکتت در شروع جنگ دوازده لشکر داری؛ پنج لشکرت زرهیست، پنج لشکرت پیاده هست و دو لشکر مکانیزه هست و دست نخودره و لشکرهای کامل و از پشتیبانی ناسیونالیستی کشورهای عربی خاورمیانه بهرمندی و پشتیبانی ابرقدرت آمریکا را خواهی داشت. در جنوب، ایران یک لشکر بیشتر ندارد که آن هم بنام لشکر 92 زرهی است. حمله کنید و این لشکر را از هم بپاشید و در عرض 48 ساعت جنوب را از ایران جدا و خود مختار کنید. این حرکت در غرب نیز همینطور پیشبینی شده بود ... . ای عزیزان در شروع حرکت عراق پیش بینی شده بود که در همدان رادار حساسیست و می تواند تمام نیروهای عراقی را که وارد ایران میشوند شناسایی کند. لذا این پیش بینی شده بود که قبل از حرکت، یک کودتا در نوژه بشود که شد و رادار از کار بیفتد و حتی این پیش بینی شده بود که برای تسریع سقوط انقلاب در حرکت نوژه جماران هم هدف قرار گیرد، یعنی همزمان با حرکت نوژه همدان در حین آمادگی دولت و ارتش صدام در نوژه کودتایی شود و هواپیما بلند شود و جماران را بمباران کند و دولت ساقط شود و امام از بین برود و بدنبال این حرکت ارتش عراق وارد ایران شود و گروگانها نجات پیدا کنند و انقلاب ایران ساقط گردد... .
حرکت بعدی، (درباره) همین لشکر 92 زرهی در جنوب بود_که با توجه به خیانتهای دولت موقت، در آینده باید تحلیل شود و درمورد آن کتابها نوشته و در تاریخ انقلاب آورده شود_ و آن این بود که در نظام ارتشی_آن برادران عزیز که خدمت کرده اند خبر دارند_ راننده تانک اگر از اهالی قزوین است ممکن است در لشکر 92 زرهی اهواز خدمت کند. حال اگر این شخص را به شهرستان خودش بفرستند مجبور است از لشکر زرهی برود و در لشکر پیاده خدمت کند. یعنی شخص اگر خدمه تانک هست، باید برود در شهر خودش، در قسمت پرسنلی کار کند و این را آمریکا دقیقا همانطور که در ارتش و سیستم خودش اعمال کرده در ارتش زمان شاه نیز پیاده کرده بود. بعد از انقلاب، دولت موقت این را آزاد کرد و این یک خیانت آشکار بود به انقلاب و شهید سپهبد قرنی به این وضع خیلی اعتراض داشت و آن عزیزانی که از دست رفتند و آن افسران مؤمنی که از اول جنگ بودندو بعد شهید شدند، همه اعتراض داشتند به این مطلب که رها کردن نیرویی که در یک واحد تخصص داشت و سالیان دراز از بودجه مملکت هزینه شده تا آنها نهارت پیدا کنند، اگر اینها را برداریم و بفرستیم شهرستان خودشان، میروند در یک واحد دیگر که در آن تخصص ندارند و این کار بیهوده ای است. بسیاری از واحدهای ارتش که پس از انقلاب به هم ریخته بود و تازه می خواستیم آنها را متشکل کنیم به این صورت به هم ریختند... . اینکار در رابطه با لشکر 92 شدت بیشتری گرفت. یعنی قبل از حمله، یک تیپ از این لشکر در «عین خوش» و تیپ دیگرش در «فکه» بود. روی این لشکر حساب شده بود که در کودتا از آن استفاده شود و چنین شد و شکست طرح کودتا باعث شد که 50 در صد کادر این لشکر اخراج شوند و این لشکر کارایی نظامی خودرا از دست بدهد.
تمام زمینه ها برای یک حمله گسترده آماده شده بود و حمله های هوایی پیشبینی شده بود. مانند حمله اسرائیل به اعراب در جنگهایی که داشت، عراق می خواست در عرض 48 ساعت نظام ایران را بر بزند و باعث سقوط ایران شود و چه شد که دشمن نتوانست که اینکار را بکند؟ با توجه به اینکه دو لشکر را به غرب اعزام نمود و با بیش از هشت لشکر به طرف جنوب حرکت کرد. چه عاملی باعث شد که دشمن در کرخه ماند؟ چه عاملی باعث شد که دشمن در 20 کیلومتر اهواز ماند؟ پس از توطئه بنی صدر که نگذاشت برادران ما کالاهای ما را از گمرک خرمشهر عبور دهند و بیست و یک میلیارد دلار کالا در آنجا توسط عراق به غارت رفت و نگذاشت قطعات فانتوم از پادگان تحویل شود و بسیاری از قطعات فانتوم در آنجا به غارت رفت، بعد از این تفاسیر، چرا عراق در 20 کیلومتری اهواز ماند؟ چرا عراق نتوانست کاری از پیش ببرد؟ چرا عراق بی فکری کرد و از قسمت امام زاده عباس با یک گردان حرکت نکرد تا در پل دختر جبهه جنوب را ببندد و جنوب را جدا کند؟ و ... و بسیاری از این چراها.
عراق در قسمت جنوب در دو محور، حرکت خودش را برای داخل شدن آغاز کرد... در قسمت خرمشهر جناح اصلی دشمن دو قسمت می شد؛ یکی از قسمت شلمچه بود به سمت خرمشهر و دیگری از اهواز و عبور از کوشک و طلائیه و جغیر و آمدن به سمت اهواز. این محورهایی بود که عراق از روزهای اول حمله مورد استفاده قرار داد. در مقابل آنها هم نیرویی نبود. یک افسر نیروی هوایی عراق گزارش می کند که:« من با جیپ از کنار کرخه عبور می کردم و رفتم به سمت اندیمشک و به جایی رسیدم که با چشم خود پادگان نیروی هوایی را دیدم و برگشتم.» می گوید:« من پادگان نیروی هوایی را دیدم.» در این پادگان نیروی هوایی چه تجهیزاتی بود و چقدر نیرو بود.؟ هیچ. در اندیمشک که بود؟ هیچ کس. این افسر عراقی برای رده های بالای خود گزارش می نویسد و  چنین تحلیل می کند که: «بنظر می رسد دشمن کمین گذاشته باشد و این یک نقشه باشد. یعنی بنظر می رسد که دشمن می خواهد نیروهای عراقی به سمت شرق کرخه بروند و از پشت راهشان را ببندد.» لذا نیرهای عراقی در غرب کرخه باقی می مانند و این وضعیت سبب فتح المبین می شود. آنان اگر به سمت شرق کرخه می آمدند، ما یک عملیات جداگانه را باید انجام می دادیم.
در سمت اهواز نیز نیروهای عراق براحتی از سمت جغیر عبور می کنند و می آیند به سمت اهواز و پادگان حمید را هم به راحتی می گیرند، ولی در 15 یا 20 کیلومتری اهواز می مانند. یعنی جرأت قدم گذاشتن به داخل شهر را ندارند.
در سمت آبادان هم، آن شهر را محاصره می کنند؛ آن هم نه با یک یا دو لشر بلکه با هشت لشکر این کار را انجام می دهند. در برابرشان هم هیچ چیز نیست. در طرف ما هر کس دوستانش را بر می داشت و یک تعداد اسلحه می گرفت و به جبهه می رفت و هیچ انسجامی نداشتیم. نه ارتش آمادگی داشت و نه سپاه و نه مردم. چرا عراق در اطراف آبادان ماند؟
« و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً، فاغشیناهم و فهم لایبصرون.» اعجاز الهی در این حرکت دیده می شود. چرا عراق ماند و چراعراق کار را تمام نکرد؟ شما به این نتیجه خواهید رسید که خداوند بر این مظلومیت شیعه که در طول تاریخ اسلام محرومیت کشیده دلش خواهد سوخت و سوخت. به این نتیجه خواهید رسید که خداوند دلش بر آن خونهای پاکی که ریخته شده سوخت و جلوی دشمن را سد کرد.  وحال آینده سازان باید بنشینند در تاریخ بنویسند. عراق دربرار خود سدی دید و ماند. آنهم با وجود توطئه های بنی صدر برای جلوگیری از بسیج شدن مردم، که ما مرتب بحث می کردیم که اینها در چه واحدی باشند و او نمی گذاشت بسیج شکل بگیرد و سپاه را هم اصلا قبول نداشت. توظئه های بنی صدر در جنوب و غرب یکی پس از دیگری شروع شد. نمی گذاشت بجنگیم و در تمامی صحبتهایش که در یک جلسه بخاطر دارم، تز او فقط این بود که:« ما زمین می دهیم و زمان می گیریم» یعنی تز کهنه شده نظامی در جنگهای جهانی که ما زمین را بدست دشمن می دهیم، خرمشهر را می دهیم و بعد منتظر میشویم تا هر وقت آمادگی پیدا کردیم، آنرا پس می گیریم و دیگر مهم نیست دشمن با خرمشهر چه می کند و ببینیند که چه آبرویی از اینها رفت... .
بمحض اینکه بنی صدر کنار رفت آن خط نجنگیدن و سازشکاری شکست. یعنی آن خطی که او اعمال می کرد و منافقین در جامعه ترویج می کردند، یعنی خط آمریکا شکست. آمریکا که شکست خورد چاره ای نداشت جز اینکه جنگ را ادامه دهد و گسترش دهد. یعنی اوج حرکت نظامی بر علیه انقلاب بیشتر شود. چرا که آمریکا از حرکت های سیاسی و اقتصادی سودی نبرد، تنها حرکتی که می توانست برای سقوط انقلاب به آمریکا امید دهد یک حرکت گسترده نظامی بود... .
... آمریکا درحرکتی که با عنوان جنگ شروع کرد _و این سومین حرکت آمریکا برای سقوط انقلاب بود_ تمام کشورهای عربی خاورمیانه و خلیج فارس و نیز کشورهای دیگر نظیر انگلیس و فرانسه را وادار به کمک به عراق برای تداوم جنگ نمود... . برادران رزمنده، برای ادامه جنگ معلوم بود و از قبل هم ثابت شده بود که عراق به تنهایی قادر به حمله به ما و تداوم جنگ نبود ما را در یک وضعیت بد اقتصادی قرار داده بودند تا آمریکا قادر به حمله باشد در آن زمان ذخایر ارزی ما کمتر از دو میلیارد دلار بود و ما در بدترین وضع اقتصادی بودیم و از نظر نظامی هم همانگونه بود که خدمت شما گفتیم و از نظر سیاسی هم بواسطه تبلیغات صهیونیستی و آمریکایی و کمونیستی در دنیا کنار زده شده بودیم و وجهه ای نداشتیم. در بین ملتها بر ضد انقلاب اسلامی و ایران تبلیغ شده بود. لذا همه چیز آماده بود تا عراق بتواند یک جنگ را بشدت ادامه دهد ولی به حول و قوه الهی از آنجا که دست خدا در کار است و بخاطر اخلاص و اعتقاد به آخرت و دنیای غیب و غیبت و اینکه تمامی جریانات این جهان و هستی در ید قدرت خداست٬خدا قادرست پیروزی و شکست دهد، رستگاری دهد یا ذلت دهد و ید الله فوق ایدیهم، همه این توطئه ها یکی پس از دیگری شکست خورد.
پس از سقوط بنی صدر، ارتش و سپاه هماهنگ شدند و حملات یکی پس از دیگری مثل ثامن الائمه و طریق القدس انجام شدند و فتح المبین با آن شکل روحانی و معنوی و آن ابهت و بزرگی که داشت و اصلا نامش را عملیات نظامی نمی توان گذاشت، دشمن را گیج و مبهوت کرد و تلفات زیادی به آن وارد آورد و دزفول و شوش ازاد شدند. در عملیات بیت المقدس و فتح المبین در مجموع نه هزار کیلومتر مربع از خاک جمهوری اسلامی ایران آزاد شد. یک چیزی که عجیب و تاریخیست و شاید در دنیا سابقه نداشته این است که کمتر از صد روز فاصله بین این دو عملیات بود.
آزادی خونین شهر که ابدا توسط ما تبلیغ نشد٬ اینقدر اهمیت و اثر این عملیات شدید بود که در دنیا تکانش را دیدیدم. اثر این عملیات در سوریه و لبنان طوری بود که مانند آن را ما در تهران و اصفهان ندیدم و این بخاطر عظمت عملیات بود. مسشاران روسی و آمریکایی در خونین شهر طرح دفاعی خونین شهر را برای بیست سال ریخته بودند. خاکریر از کارون تا جاده اهواز و از جاده اهواز تا شلمچه، یک خاکریز ممتد شرقی غربی و کانال ها و میادین متعدد مین سبب این شده بود که دشمن تصور از دست دادن خرمشهر را هم نداشته باشد. خود خونین شهر غیر از گردانهای تانک با هفده گردان محافظت می شد. دشمن اصلا تصور سقوط را هم نداشت و بجاست که خدمت شما بسیجیان پاک پاک پاک این نکته گفته شود که مغزها خسته شده بود و در مرحله سوم بیت المقدس، همانطور که در صحبتهای قبلی خدمت شما گفته شد، نمی دانستیم چه تصمیمی بگیریم. آیا باید داخل خونین شهر شد یا نه؟ کیفیت ها پایین آمده بود. تلفات داده بودیم؛ آیا اگر ما داخل خونین شهر برویم موفق می شویم؟ دیگر قدرت تصمیم گیری نبود، تا اینکه برادران خدمت امام رسیدند و به امام عرض کردند که خونین شهر این سختی ها را دارد و ما هرچه پیش بینی می کنیم باز نیرو کم داریم. وضع اینگونه است و نمی توانیم حمله کنیم. نمی توانیم تصمیم بگیریم. شما نظر دهید گه چه کنیم، حمله کنیم یا نکنیم؟ تمام این صحبتها را کردند و امام در جواب برادران گفته بود که تا توکلتان چقدر باشد. برادران دیگر ننشسته بودند و بطرف جنوب حرکت کرده بودند همه لشکریان خسته بودند و وقتی گفته امام را برای آنها باز گفته بودند، همه بگریه افتادند و گفتند حال که امام فرموده اند بخدا توکل می کنیم و امام راست می گویند که ما توکل به خدا نداریم و به این علت سست هستیم.
تصمیم گرفته شد که با آن نیروی کم و با آن حرکت معجزه اسا عملیات بیت المقدس انجام شود و دیدید که چقدر اسیر، هزار هزار اسیر. ولی باز ما متوجه نبودیم که چه شد. همانطور که گفتم در خارج از ایران این عملیات اینقدر تکان داده بود که وقتی با حافظ اسد صحبت می کردیم سخت تحت تاثیر قرار گرفته بود. سیستم نظامی سوریه و لبنان، شیعیان لبنان، فلسطینی هایی که مؤمن به انقلاب و معتقد به انقلاب بودند و نه در خط یاسر عرفات، همه اصلا بهت زده شده بودند که ایران چه قدرتی دارد.
این حرکت اینقدر اعجاز انگیز بود و آنقدر ابهت در آن بود که آنچنان آمریکا را به وحشت انداخت که از ترس رشد انقلاب و صدور انقلاب بود که اسرائیل به لبنان حمله کرد. تا به این ترتیب قدرت آمریکا برای کشورهای عربی به نمایش گذاشته شودو به آنها فهمانده شود که آمریکا قدرت دارد و نظرها از جنگ ایران به جنگ اعراب و اسرائیل منحرف شود و همچنین صدام هم این وسط نجات پیدا کند...
... در زمانی که تانکهای دشمن بی مهابا و وحشیانه به خاک ما تاختند، به ناموس ما تاختند و در خونین شهر و سوسنگرد و قصر شیرین، آن جنایات را آفریدند و با آن حرکتی که کردند و آن بی بند و باری ها و آن غارتها و تجوزات به زن و بچه مردم، و به اسارت گرفتن آنها، و از بین بردن حیثیت ما، عراق بر اسب خواسته هایش سورا بود. ای رزمندگان دلاور اسلام، توسط همین بسیجیان حزب الله، صدام به زیر کشیده شد... .

پی نوشت:
این سخنرانی را من مدتی قبل خواندم و از بصیرت بالای این سردار رشید اسلام بسیار بهت زده شدم و طی اتفاقاتی که اخیرا در عرصه سیاست کشور افتاد چندین بار به یاد مطالب مورد اشاره شهید همت در این سخنرانی افتادم و نیت کردم بخشهایی از این سخنرانی را روی وب بیاورم ولی فرصت نشد تا امروز که خلاصه سخنرانی مزبور را تهیه و در وبلاگ قرار دادم.
امیدوارم اونایی که بدردشون می خوره بخونند.