محمد دهداری،
دوشنبه، ۲۷ خرداد ۱۳۸۷، ۰۲:۲۷ ق.ظ،
۷۱ نظر
قبل نوشت:
در این نوشته قصد آن داریم تا با مروری بر تاریخچه کلام جدید و نیز سیری در نظریات آقای عبدالکریم سروش در باب کلام اسلامی و فلسفه دین، ریشه ها و سرچشمه های فکری ایشان را بشناسیم و در صورت امکان بشناسانیم.
لازم به ذکر است که در این یادداشت به نقد نظریات دکتر سروش نخواهیم پرداخت ولی در پنج یادداشت آینده، اهم نظریات وی را به تفصیل و به طور دقیق نقد و بررسی خواهیم نمود.
نوشتار:
قرون وسطی اصطلاحیست که در تقسیم بندی تاریخ اروپا معنی خاصی دارد. سالهایی که بواسطه سلطه مسیحیت تحریف شده و کلیسای منحرف به سالهای تاریکی اروپا نیز مشهور شده اند. اروپا در قرون وسطی شرایط بدی را تجربه می کرد. کلیسا به شدت خرافات را در میان مردم ترویج می نمود و با همه مظاهر علم در ستیز بود. دلیل اصلی این مقابله با علم و دانش را در تضاد ذاتی مسیحیت تحریف شده با عقل و دانش می توان جستجو کرد. گزاره های غیر معقول و خلاف واضحات علمی موجود در کتاب مقدس مانند مسطح بودن کره زمین، نظریه زمین محوری عالم، کشتی گرفتن خدا با یکی از پیامبران، ارتکاب فحشا از جانب یکی دیگر از پیامبران و... و از طرف دیگر دست یابی تدریجی علم بشر به گزاره هایی خلاف احکام کتاب مقدس، باعث شد تا کلیسا با بسیاری از دانشمندان از در تقابل درآید. کلیسا از این قبیل احکام و گزاره های کتاب مقدس با تمام قدرت دفاع و در جهت منافع سیاسی خود سوء استفاده می نمود. تا اینکه اندک اندک برخی از متفکران مسیحی بر آن شدند تا با ارائه نظریه هایی جدید، به جرح و تعدیل کلام مسیحی پرداخته، اروپا را از زیر سلطه کلیسای کاتولیک برهانند. این تلاشها با نهضت اصلاح دینی یا رفرمیزم که توسط کشیشی آلمانی به نام مارتین لوتر بنا نهاده و به پروتستانتیزم و سکولاریزه شدن مسیحیت منجر شد، آغاز گشت. بدین وسیله پایه های رنسانس در اروپا بنا نهاده شد.
پس از ورود به عصر روشنگری، غرب دچار نوعی علم زدگی شد. مبانی تفکر غرب به کلی دین پیرایی گشته و غربیانِ فراری از سختگیری های کلیسا، اینبار به دام علم گرایی و تجربه گرایی افتادند. مکاتبی که از جهتی موجب پیشرفتهای علمی غرب شدند ولی از جهت دیگر غرب را از انسانیت، ارزش و معنا تهی ساختند(البته آنچه این مکاتب از خیرات و برکات برای اروپا داشتند ذاتی آنها نبود. دلایل فراوانی باعث شد تا این پیشرفتها به این مکاتب منتسب شوند که این موضوع از بحث ما بیرون است). در این دوران خدا محوری مورد ادعای کلیسا جای خود را به انسان محوری داد و غرب چنان در این جهت افراط کرد که آگوست کنت، مُبدع اومانیزم، بعدها و در قرن نوزدهم معابدی را برای عبادت انسان بنا نمود.
از این زمان به بعد متکلمان مسیحی به فکر چاره ای برای جوامع خود افتادند. آنها با دو مشکل مواجه بودند؛ یکی اینکه جهان غرب با سرعت سرسام آوری به سوی بحران معنویت، مادیگرایی و پوچی پیش می رفت و دیگر اینکه مسیحت به دلیل تناقضات و تعارضات درونی فاقد پتانسیل لازم برای پاسخگویی به نیاز های مادی و معنوی جوامع مسیحی بود. حتی گهگاه آموزه های مسیحیت موجب بروز رفتارهای خلاف عقلانیت، در متدینین و مؤمنین مسیحی می شد(مانند رفتارهای نژادپرستانه تحت تاثیر آموزه نجات)، چه رسد به اینکه بخواهد مشکلی از مشکلات این جوامع را حل کند. علاوه بر این مسائل درست در همین زمانها تغییر و تحولات سیاسی زیادی هم در اروپا رخ داده بود که نیازمند توجیهات دینی بود. آن دو مشکل دینی و این تحولات سیاسی سبب شد تا نظریه های فراوانی برای توجیه تناقضات و تعارضات درون مسیحیت و نیز تئوریزه کردن تغییرات و تحولات سیاسی آن زمان مطرح گردد. از جمله این نظریه ها که بعدها به عنوان کلام جدید معروف شدند، می توان به نظریه هرمنوتیک اشاره کرد که در باب تعدد قرائتها از متن واحد و با هدف بررسی کیفیت فهم متن و رفتار مطرح گشت. این نظریه بطور جدی اول بار توسط کشیشی آلمانی به نام شلایر ماخر و با قصد توجیه تناقضات فوق الذکر، به حوزه کلام مسیحی راه یافت. پس از وی هایدگر هرمنوتیک فلسفی را مطرح نمود و گادامر این نظریه را بسط داد. نظریه مهم دیگر شلایر ماخر که در همین راستا مطرح شد، تنزل گوهر دین به تجربه دینی بود. وی برای توجیه مطالب خلاف عقل کتاب مقدس و از آنجا که نمی خواست مردم بخاطر اینگونه تناقضات از مسیحیت رویگردان شوند، این نظریه را مطرح نمود و آنچه را از دین، مهم، اساسی و البته دست یافتنی بود به تجربه ای درونی برای هر فرد و منحصر در آن فرد محدود کرد. نظریه مهم دیگر که به منظور توجیه و تطهیر مسیحیت مطرح شد نظریه تکثرگرایی یا پلورالیزم دینی بود. هرچند شلایر ماخر در تکوین این نظریه هم دخیل بود ولی بیشتر، آنرا با نام جان هیک می شناسند. وی در انگلستان به فعالیت های ضد نژاد پرستی مشغول بود ولی پس از پیروزی در این مبارزات با عقاید مسیحی خود به مشکل برخورد. چرا که در دین مسیح، فقط مسیحیان هستند که رستگار می شوند. وی در کتابی بنام "اسطوره تجسد خدا" نظریه خود را درباب تکثرگرایی دینی مطرح نمود و نهایتا نتیجه گرفت که همه انسانها از هر دینی که باشند اهل نجاتند، پس همه برحقند. شاید بیش از هرچیز مفهوم انحصارگرایانه نجات در مسیحیت موجب شد تا جان هیک چنین به ورطه تکثرگرایی افتد.
برای آنکه بحث را از اروپای علم زده به ایران اسلامی منتقل کنیم ناچاریم کمی به عقب برگردیم و به تحولات سیاسی غرب بعد از رنسانس نیز اشاره ای داشته باشیم. همزمان با رنسانس در مغرب زمین طبقه ای بنام بورژوا در اروپای غربی شکل گرفت. تکون این طبقه را نتیجه تغییر مدل اقتصادی غرب از فئودالی به سرمایه داری می دانند. این طبقه که کم کم قدرت سیاسی را نیز در دست گرفت، برای ادامه مسیر پیشرفت نیازمند مواد اولیه بیشتر و بازار مصرف بزرگتر بود، پس برای رفع نیازهای خود شروع به استعمار کشورهای ضعیف تر نمود. با شکل گیری پدیده استعمار، کشورهای جهان به سه دسته قوی، ضعیف و خیلی ضعیف(مرکز، پیرامون و حاشیه) تقسیم شدند. اندک اندک کشورهای قوی یا همان استعمارگران اروپای غربی و بعدها آمریکای شمالی به یاری مواد اولیه و بازار کشورهای ضعیف و البته کار و تلاش فراون، بر دیگر کشورهای جهان تسلط یافتند. این گروه از کشورها برای تثبیت سلطه خود به راه های مختلفی متوسل شدند. روشهایی که آنها اتخاذ می کردند تا قبل از پایان جنگ دوم جهانی بیشتر نظامی و اقتصادی بود ولی این کشورها به درستی پی بردند که دیگر آن روشها جوابگو نیست و باید به راه های سیاسی و علی الخصوص راه های فکری و فرهنگی متوسل شد تا زمینه تثبیت سلطه اقتصادیشان فراهم گردد. از آنجا که کمونیزم برای این جهان گشایی مانعی جدی به حساب می آمد به موازات جنگ سرد، جنگ ایدئولوژیک نیز میان ایدئولوژی طبقه نوظهور و استعمارگر غرب، یعنی لیبرالیزم و ایدئولوژی کمونیزم شکل گرفت و ادامه داشت تا اینکه شوروی از هم پاشید و جنگ ایدئولوژیک هم با یاری گرفتن سرویسهای جاسوسی آمریکا از متفکرانی همچون کارل پوپر به پیروزی غرب انجامید.
اما در همین دوران ایدئولوژی دیگری بسیار قوی تر از کمونیزم پا به عرصه جهانی گذاشته بود. اسلام بطور اعم و اسلام شیعی بطور اخص که تا آن زمان در زیر یوغ استعمار به سر می برد، با پیروزی انقلاب اسلامی ایران احیاء گشته بود و رقیبی جدی برای تمامیت خواهی های غرب بشمار می رفت.
در این دوران در ایران، از آنجا که دیگر افکار چپ خریدار نداشت، روشنفکری غربزده دوباره جان گرفت ولی با این تفاوت که آن ادبیات لائیک و ضد دینی که قبل از ظهور تفکرات چپ در ایران برای از میان برداشتن دین به مثابه مانعی بزرگ در سر راه استحاله فرهنگی- فکری کامل در غرب، مورد استفاده متنور الفکران غرب زده ای مانند میرزا ملکم خان قرار گرفته و بی نتیجه مانده بود، جای خود را به ادبیاتی تکثرگرایانه، اباحه گرایانه و التقاطی داد. روش جدید استفاده از تجربیات غرب در مثله کردن مسیحیت کاتولیک، برای پروتستانتیزه کردن اسلام بود. این روش ابتدا در بعضی کشورهای عربی مورد استفاده قرار گرفته بود و کسانی مانند نصر حامد ابوزید از محصولات همین نوع جدید استعمار فکری بودند. مسلما این کشورها به دلیل برخی اختلافات میان مذاهب اهل تسنن محمل بهتری برای مطرح شدن اولیه این نظریه ها در بین مسلمانان بودند. کم کم نوبت به ایران و تشیع هم رسید. نوشته ها و گفته های عبد الکریم سروش و مجتهد شبستری که ترجمه هایی حرفه ای از نظرات روشنفکران عصر نوزایی مسیحیت بودند، از همین دسته اند. این نوشته ها و گفته ها هرچند در نگاه اول تفاسیری خاص از اسلام بنظر می آمدند که در لفافه اشعار مولوی و ادبیات عرفانی پیچیده شده بودند ولی در واقع اولین گامها برای سوق دادن اسلام به همان مسیری بودند که مسیحیت رفته بود. مسیری که با تمسک به هرمنوتیک از تکثر گرایی شروع و به رفرمیزم و پروتستانتیزم اسلامی و در نهایت سکولاریزم ختم می گشت. با این تفاوت مهم و اساسی که اسلام، مسیحیت نبود. لذا یافتن آن تناقضات اساسی که در مسیحیت وجود داشت و تولید آن نظریه های خاص درباره کلام و فلسفه دین را موجب شده بود، مستلزم دو پهلو گویی ها، مبهم گویی ها و حتی تحریف مصرحات اسلام بود که البته این افراد از این جهات دریغ نکردند. علی الخصوص سروش که توسط همین راه ها اذهان بسیاری را به خود متوجه ساخت. وی هرچند از جانب طیف رادیکال روشنفکری غرب زده، همواره به محافظه کاری، سنت زدگی و بر زبان نیاوردن منویات واقعی خود، متهم می شد، ولی هیچ گاه خارج از سیر دقیقی که منطقا برای جا افتادن این قبیل تفکرات در جامعه فکری- فرهنگی ایران لازم بود، حرکت نکرد. تفکرات مبهم وی که هرگاه با انتقاد جدی مواجه می شد به همین ابهام ها و دو پهلو گویی هایش پناه می برد و به توجیه بر می آمد، در میان دو دسته با استقبال مواجه شد. یکی نا کارشناسان دینی که از مباحث دینی آگاهی دقیق و علمی نداشتند و گروهی از دانشگاهیان و جوانان علاقه مند به دانش را در بر می گرفت و دیگری، افرادی که حداقل به اندازه ی پی بردن به نادرستی نظریات سروش، از دین سر در می آوردند ولی به دلایل مختلف و از جمله سیاسی و اینکه این مطالب را همسو با اهداف و منافع خود می دیدند، از وی حمایت می کردند. البته این را نیز باید اضافه کرد که تا سال 1366 که سروش در شورای انقلاب فرهنگی حضور داشت، اینگونه تفکرات خود را بروز نمی داد و حتی تا آن زمان کتابهای مفیدی نیز مانند کتاب نهاد ناآرام جهان از وی منتشر شده بود. ولی پس از جدایی وی از این شورا کم کمک زاویه وی با اسلام مشخص شد. اولین کتاب وی پس از این زمان کتاب تفرج صنع در مدح تجدد و نکوهش سنت بود.
با گذشت زمان مجادلاتی که سروش با عالمان واقعی اسلامی از جمله شهید مطهری بر سر الگوی اسلامی حکومت داشت جدی تر شد. سروش در ابتدا از جمله روشنفکران جمهوری خواه به حساب می آمد یا حداقل اینگونه می نمود ولی ارادت وی به مدل حکومتی لیبرال دمکراسی خیلی زود افشا شد. بی شک سروش در این زمینه از جمله مقلدان و مترجمان بی قید و شرط "جامعه باز و دشمنان آن" کارل پوپر -متفکر و نظریه پرداز معاصر که رابطه ای ارگانیک با سازمان سیا داشت- محسوب می شود. در همین راستا و برای تخریب مبانی اعتقادی مدل حکومتی جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، وی با توسل به هرمنوتیک فلسفی، ادعا کرد: تمام معرفتهای بشری و استنباطهای انسانی از دین، تاریخی است و معروض خطا. این نظریه که ابتدا در مجلات و بعد به شکل کتاب درآمد تحت عنوان قبض و بسط تئوریک شریعت، ترجمه ی مسجع و منظمی از هرمنوتیک گادامر بود.
وی در آثار بعدی خود دو نظریه اساسی دیگر بر مبنای نظریات کلامی تاریخ مصرف گذشته مسیحیت که در ابتدای بحث به آنها اشاره شد، مطرح کرد. یکی نظریه صراطهای مستقیم یا به عبارت بهتر بومی سازی شده تکثرگرایی شلایر ماخر و جان هیک، که در تقابل کامل با نص قرآن کریم قرار داشت و دیگری نظریه ای که از صراطها مبنایی تر و البته خطرناکتر بود، چرا که اساسی ترین مفاهیم اسلامِ خصوصا شیعی را هدف قرار داده بود. سروش دراین نظریه که در کتاب بسط تجربه نبوی به آن پرداخته بود، مدعی شد قرآن نه وحی الهی به پیامبر اکرم (ص) بلکه تجربه شخصی و در اصطلاح کلام جدید تجربه دینی وی بوده است. تجربه ای که می تواند در هر عصر دیگری، برای روشنفکران آن عصر رخ دهد. وی با این ادعا بطور تلویحی و البته تمام عیار حجیت قرآن را زیر سوال می برد. چرا که اگر تجربه دینی بودن قرآن را بپذیریم، اعجاز، مصون از خطا بودن، منحصر به فرد بودن و حجیت معرفت شناختی آن نیز زیر سوال خواهد رفت. هرچند این نظریه هم مانند نظریات قبلی وی با توجیهات خود سروش و هوادارانش طوری تفسیر شد تا کاملا در مقابل واضحات اسلام و قرآن قرار نگیرد و سروش را زودتر از موعد رسوا ننماید ولی وی با این ادعا نشان داد که شمشیر تحریف را از رو بسته و دیگر به پلهای پشت سر خود هیچ توجهی ندارد.
منتقدان این نظریه به صراحت هشدار دادند این گفته بدین معنی است که قرآن ساخته و پرداخته خود پیامبر (ص) و خطا پذیر است ولی این هشدارها در هوادارن سروش که محو ادبیات زیبا و شیوای وی بودند کارگر نافتاد. تا زمانی که بعد از مدتها بازی با افکار و عقاید مردم خود سروش به میدان آمد و دقیقا در برهه ای حساس از زمان که همه جهان تیغ تحریف، تهمت و توهین بر اسلام، قرآن و پیامبر اکرم(ص) کشیده بودند، حرف آخرش را بی پرده و بدور از آن مبهم گویی های معمول بیان نمود. وی در مصاحبه ای با رادیو هلند مطالبی با این مضامین مطرح کرد: وحی در واقع الهامیست از جنس الهام شعرا. پیامبر خود آفریننده و تولید کننده قرآن است. مفاهیم قرآن از خدا و الفاظ آن از پیامبر است. شرایط حاکم بر زندگی پیامبر در قرآن تاثیر داشته است و در نهایت اینکه قرآن نمی تواند از خطا مبری باشد. این ادعا نیز برگرفته از نظریه تجربه دینی شلایر ماخر و نظریات مشابه آن در مسیحیت بود.
با توجه به آنچه کذشت و در مجموع سروش در نظریاتی که تا کنون مطرح نموده حرف تازه ای که نتیجه تفکر خلاقه خود وی باشد عنوان نکرده است. ولی هنوز جای یک سؤال اساسی باقی است و آن اینکه سروش به چه انگیزه ای این نظریات را مطرح نموده است؟ ما می دانیم نسخه های اصلی این نظریات در ابتدای امر برای توجیه اشکالات و ایرادات عقلی و علمی مسیحیت و به منظور حفظ اندک دینداری باقی مانده در غرب مطرح شده اند و همچنین می دانیم این نظریات سرانجام به دین زدایی از زندگی اجتماعی در مغرب زمین منجر گشته اند. لذا نیت سروش نیز از مطرح کردن نسخه های بومی این نظریات از این دو حال خارج نیست؛ یا توجیه اشکالات عقلی و علمی اسلام و نجات آن! و یا زدودن اسلام از صحنه زندگی اجتماعی و به حاشیه فردیات راندن آن که البته اولی نیز لاجرم به دومی ختم خواهد شد. ولی همانطور که گفته شد و با دلایل عقلی و نقلی هم قابل اثبات است اسلام مانند مسیحیت چنان اشکالاتی ندارد که کسی بخواهد آنها را توجیه کند و سروش هم مسلما از این حقیقت بی اطلاع نیست. نتیجتا باید گفت سروش این نظریات را فقط و فقط به قصد تحریف و تقلیل اسلام در حد مسیحیت عرفی شده و نتیجتا پیاده سازی الگوی سیاسی - اجتماعی مورد نظر خود و هم فکران و هم پیالگانش مطرح ساخته است. خود سروش در زمانها و مکانهای مختلف و البته غالبا بصورت غیر رسمی به نیت اصلی خود اقرار کرده و حتی گاهی به شکل تلویحی در نوشته ها و گفته های رسمیش نیز به آن اشاره نموده است. به عنوان مثال در جایی چنین نوشته است که: "اگر جامعه دیندار شود تمام شئونش من جمله سیاست، دینی می گردد. پس اگر بفرض کسانی طالب غیر دینی شدن سیاست هستند، باید جامعه را غیر دینی کنند " – جامعه پیامد پسند، مجله کیان، شماره 17 - و بنده اضافه می کنم آنچه سروش در این جمله غریب به آن اشاره دارد تحقق نمی یابد مگر در مورد دینی که مانند مسیحیت عصر نوزایی نزد جامعه خود بی اعتبار شده باشد. به همین دلیل است که تمام تلاشهای سروش و هم فکرانش در راستای بی اعتبار کردن اسلام؛ ابتدا در نزد متفکرین و سپس در قاعده جامعه بوده و هست. با توجه به این حقیقت نگارنده مهمترین و محوری ترین نظریه سروش را نظریه صراطها می داند چرا که در صدد اثبات عدم خاتمیت و حقانیت مطلق دین اسلام بوده است. دینی که اکثر علوم و معارف و از جمله دانش سیاسی حوزه جغرافیایی خود را تحت تاثیر قرار داده و این تاثیر در ایران بیش از جاهای دیگر قابل مشاهده است. نظریه های دیگر سروش بیش از اینکه به طو مستقیم تفکر سیاسی شیعه را هدف گرفته باشند با کمک به اثبات و رفع موانع نظریه صراطها در این راه قدم برداشته اند. مهمترین این موانع که سروش مجبور بوده برای بومی سازی تکثر گرایی دینی در حوزه اسلام از آن عبور نماید اعتماد کامل دانشمندان علوم مختلف اسلامی به قرآن به مثابه کلام خدا و مهمترین منبع معرفتی بوده است. همان چیزی که در کنار عقلانی بودن دین اسلام مهمترین نقاط افتراق اسلام با مسیحیت عصر نوزایی هستند. به همین اعتبار بوده که سروش طی نظریات دیگر خود، وحی را از کلام بلافصل خدا در حد الهام شعرا تنزل داده، فهم بشر از قرآن را نسبی و در انقباض و انبساط با علوم عصری دانسته و متن قرآن را صامت و آبستن هر تفسیری که روشنفکران مانند خودش اراده کنند خوانده است.
البته واضح و مبرهن است که این تلاش فی ذاته ابتر است، زیرا همانطور که گفته شد مولود نامشروع مدلهای تاریخ مصرف گذشته غربی است. مدلهایی که در نظام فکری و معرفتی اسلامی محلی از اعراب ندارند. اسلام علاوه بر اینکه به منبع معرفتی لایزال و زلالی مانند قران متصل است، نه با عقل و علم سر ناسازگاری دارد و نه با هیچ یک در ستیز است، چرا که پیشرفت در این دو، چیزی جز تایید گزاره های این دین مبین را در پی نخواهد داشت که داشته و از همین روست که در اسلام بر علم و تعقل و تفکر، بیش از هر چیز تاکید شده است. اسلام برای همه دعاوی خود دلایل فراوان عقلی، نقلی و علمی دارد و حتی دلایل نقلی خود را نیز بر مبانی عقلی محکم استوار ساخته است. اسلام حتی آنجا که ادعا می کند قرآن وحی و عین کلام خداست، علاوه بر دلایل نقلی، قرائن علمی و عقلی بسیار مانند اعجازهای فراوان علمی و استدلالات فلسفی و کلامی محکم، برای اثبات این گفته دارد و بر مبنای همین حجیت معرفتی تحقیق شده قرآن است که ما در مسائل دیگر علوم اسلامی نیز به آیات آن استناد می کنیم و بر همین مبناست که بر اساس نص صریح قرآن ادعا می کنیم، راه حق یکی است و تنها صراط مستقیم است که به صلاح بشر ختم می شود و نه صراطها.
لازم به توجه است هر چه اینجا درباره عدم تطابق مدلهای کلام مسیحی بر اسلام گفتیم غیر از بحث علمی در مورد خود این مدلهاست که همگی دارای اشکال و پر از تناقضند (به عنوان مثال همین که هر کدام به نحوی به شکاکیت و نسبی گرایی ختم می شوند و این با ذات نظریه پردازی این متکلمان برای هر موضوعی، در تناقض است). بحث تفصیلی در باره یکایک این نظریه ها را به بخشهای بعدی موکول می نماییم.
حرف آخر اینکه به هر حال همه این تلاش ها برای تحریف اسلام در اذهان مسلمانان بی ثمر بوده و خواهد بود ولی برای مسلمانانی که به میزان ضرورت با اسلام ناب آشنایی داشته باشند و اسلام را از سرچشمه بگیرند، نه از گندآبها. به امید آنکه جوانان عزیز و فرزانه که آینده سازان فکر و اندیشه اسلام اند، با تدقق و تحقیق هر چه بیشتر در اسلام، راه را بر این تفکرات انحرافی ببندند و خود و جامعه خود را در راه رسیدن به کمال یاری نمایند.
پی نوشت:
+ نوشته های اخیر بنده درباره سروش:
یادداشتهایی که لینکشون رو این زیر می بینید سلسله نوشته هایی هستند که در اصل یک تحقیق کلاسی بوده اند و یادداشت حاضر هم مقدمه اون تحقیق بوده. من برای اینکه بتونم اون تحقیق رو وبلاگی کنم، قسمت قسمتش کردم و به صورت یک سیر سروش شناسی درش آوردم.
ضمنا بهتره این نوشته ها به ترتیب خوانده شوند:
١- پدران معنوی عبدالکریم سروش
٢- صراطهای مستقیم فرزند پلورالیزم دینی
٣- قبض و بسط تئوریک شریعت فرزند هرمنوتیک رمانتیک
۴- بسط تجربه نبوی فرزند تجربه دینی
۵- سروش، حقانیت ادیان و مسئله نجات
۶- چرا سروش؟!
+ با بهره گیری از:
حسین زاده، محمد، درآمدی بر معرفت شناسی و مبانی معرفت دینی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ اول، ١٣٨۵.
سید محمود نبویان، شمولگرایی، نقدی بر کتاب صراطهای مستقیم عبدالکریم سروش، دفتر جریان شناسی تاریخ معاصر، چاپ اول ١٣٨٢.
نامه آیت الله سبحانی به سروش در مورد مصاحبه وی با رادیو هلند.
پاسخ:
سلام
اولا بنده ضمن تحقیقی در مطالب بعدی وبلاگ مهمترین نظریات سروش را به صورت دقیق به بوته نقد نهاده ام
ثانیا و یکم، بند هقصدم تحقیر وی نبوده بلکه نیتم نشان دادن غیر علمی بودن و ادعایی بودن نظریاتش بوده و دوم، کدام عقل سلیمی صرف اینکه نظریه ای ریشه در نظریات قدما دارد آنرا خطا دانسته که بنده چنین سخن بی ربطی گفته باشم!!!؟؟؟ ظاهرا شما یا مطلب را کامل نخوانده اید و یا متوجه نشده اید! سخن از کپی کاری جناب سروش از نظریات کلام مسیحی است! آن هم بدون توجه به این نکته اساسی که دین مسیحیتِ تحریف شده ی کنونی و علی الخصوص نصوص دینی آن به هیچ وجه قابل مقایسه با دین خاتم و قرآن مجید نیستند! و البته این همه از روی جهل نبوده و تعمدا چنین خلطی صورت گرفته که در ادامه سیر سروش شناسی علت آنرا ذکر کرده ایم.
ثالثا بنده و هم مسلکانم و بسیاری فلاسفه و متکلمان که سروش حکم شاگرد شاگرد آنها را دارد پاسخ های متقنی به ادعاهای گزاف سروش داده اند
شما اگر ذره ای بار علمی داشتید پاسخی به انتقادات بنده یا دیگران می دادید چه آنکه در مطالب همین وبلاگ نظریات مهم سروش مثل قبض و بسط یا صراطها و یا بسط تجربه نبوی را فردا فردا نقد نموده ایم
مطالعاتتان را بیشتر کنید و اینگونه از روی حدق و کینه ننویسید که بحث علمی را شأنیتی دیگر است!
با حلوا حلوا و ادعا کارتان پیش نخواهد رفت
امثال شما زیاد آمده اند و بد و بیراه گفته اند و ادعا کرده اند و از سروش در حد معصومین نستجیر بالله تعریف کرده اند ولی دریغ از دو کلمه حرف منطقی و علمی!
وگرنه اگر قرار به ادعا و رجز خوانی باشد من هم می توانم بگویم تو و سروش که هیچ پدر جد سروش هم اصلا در حد و اندازه ای نیست که من یا بزرگان و علما بخواهند نقدش کنند و اینگونه از زیر بار پاسخ علمی فرار کنم و خلاص!!
نه برادر!
اگر قرار بود علم اینگونه با رجز پیش رود الان ما در عصر حجر مانده بودیم!
بحث علمی را احتجاج و استدلال باید نه ادعا و رجز!!
پاسخ:
سلام علیکم
با ذکر منبع ایرادی نداره
شما در چه مقطعی تحصیل می کنید؟
پاسخ:
سلام دوست گرامیببخشید بابت دیر جواب دادنفکر کنم جواب سوالای شما رو بنده در مطلب یا کامنت ها دادمبعضا هم سوالات خیلی جواب واضحی دارهولی از شما خواهش می کنم لطف کنید و اگر سوال دیگه ای در این خصوص دارید به ای میل بنده بفرستیدچون من حقیقتا گرفتارم و از نظر وقت در مضیقه ام و نمیتونم مثل شما پیگیر بحث بشم و فقط می تونم چند مدتی یک بار جواب شما رو بدم و نمیخوام کامنتهای شما بدون جوابهای من در معرض دید مخاطبین باشه و. ..پس بهتره سوالات رو میل بفرماییدالبته شما این سوالات رو بهتره از یک روحانی دارای معلومات بپرسید نه کسی مث من حقیرولی اگر به هر دلیلی دوست ندارید من تا جایی که وقتم اجازه بده در خدمتم
,
پاسخ:
1. برادر خوبم من می دانم که شما با این پشتکاری که از خود در پیگیری بحث نشان می دهید مسلما به دنبال حقیقت هستید ولی کمی در مطلب خود دقت بفرمایید تا در این میان اجر اخروی نیز شامل حالتان گردد.این چه فرمایشی است که فرمویده اید«البته این امور و مثلا تناقضات علمی در صورت اثبات هیچ صدمه ای به نبوت وارد نمیکنند.»!!!!!تمام تلاش سروش برای این ادعاها برای آن است که عصمت قرآن و معصومین را خدشه دار کرده ااسلام را از اعتبار بیندازد بعد شما می فرمایید ...!!من از شما می پرسم قرانی که متناقض باشد و پیامبری که در زندگی و ابلاغ رسالت خود دچار خطا و گناه شود چه حجت عقلی برای پیروی از او و آیین اوست؟!! چگونه می فرمایید اینها لطمه ای به نبوت نمی زند؟!! کمی دقت کنید. همه موضوع در همین مسئله خلاصه می شود. همه دعوا بر سر همین است. این شاه کلید تمام بحث ها و جدل های حول سروش و اعوان و انصارش است. بحث سر از حجیت انداختن دین اسلام است. آن هم اسلامی که در قرن بیستم بزرگترین وقایع بین المللی را رقم زده و هژیمونی آمریکا و غرب را با خطر مواجه نموده است.
2. معلوم است شما مطالب را کامل نخوانده اید. من تمام این سیر سروش شناسی
,
من تمام این سیر سروش شناسی را به راه انداخته ام تا پلورالیزم را رد کنم و نظر اسلام را نیز در خصوص ادیان دیگر در مطلب سروش و مسئله نجات آورده ام بعد شما می فرمایید نظر شما چیست!
3. این کلمه «حظی» که شما آورده اید خیلی ره زن است. انسان را به اشتباه می اندازد. خود را با این عبارات مبهم گول نزنید برادر خوبم. اولا ادیان آسمانی که در حال حاضر در دنیا وجود دارند همگی تحریف شده اند اگر هم حرف درستی در این ادیان گفته شود محدود به اخلاقیات است. دوما اگر مفروض بگیریم که ادیان تحریف نشده باشند نیز از آن جهت که خود خداوند دستور به عدول از آنها و وارد شدن به دین خاتم داده، پافشاری بر آنها حکم سرپیچی از حکم خدا را دارد و این مربوط به کلیت آن دین است و نه به معنی آنکه هرچه در آن دین گفته شده تغییر ماهوی داده و حرف باطل شده اند.سوما همه آنچه گفته شد در خصوص افرادی است که صدای دین خاتم به آنها رسیده است. در غیر این صورت که حجت بر آنها تمام نشده و وظیفه ای نیز در قبال اسلام نخواهند داشت و بر اساس دین رسول خودشان با ایشان برخورد می شود. البته هر انسان یک رسول باطنی نیز دارد که آن عقل است پس از هیچ کس حتی کسانی که
,
البته هر انسان یک رسول باطنی نیز دارد که آن عقل است پس از هیچ کس حتی کسانی که هیچ پیامبری برایشان فرستاده نشده است بت پرستی و گاو پرستی و ... پذیرفته نیست.
4. باید دید تعریف شما از ژرف اندیشی چیست. آخر آن چه ژرف اندیشی ای هست که به گاو پرستی می انجامد. مسلما بسیاری از مسلمانان از نامسلمانان اوضاع بهتری ندارند. ولی نه از نامسلمانانی که گاوپرست و آلت پرست و موش پرست و ... هستند. اینها که دیگه ربطی به دین انسان نداره. هر عقل سلیمی به باطل بودنشون حکم می کنه.
,
پاسخ:
این چه فرمایشی برادر خوبم؟!ما برای عصمت انبیاء و ائمه اطهار علیهم السلام دلایل عقلی دیگه داریمچه ربطی داره به تجربه دینی!دلیل ما برای عدم حجیت عقلی تجربه دینی یک چیز بیشتر نیست و آن خطا بودن بسیاری از تجربیات دینی ماست.به عنوان مثال بنگرید به مکاشفات برخی عرفا. به عنوان مثال آورده اند که ابن عربی پدر عرفان نظری شیعیان را در عالم مکاشفه مانند خوک دیده بوده و یا عارفی دیگر در عالم مکاشفه هیئت بطلمیوسی را شهود کرده بوده و موارد اینچنینی که تجربیات دینی افراد حتی در بالاترین مراتب عرفانی با حکم قاطع عقل در تناقض باشند بسیار است.ولی در خصوص عصمت انبیا و ائمه ع اولا چنین موارد نقضی وجود ندارد و دوما به روش حلی گناه و خطا سر زدن از ایشان محال عقلی است چرا که با حکت خداوند متعال ناسازگار خواهد بود
,
- اینکه فرموده اید الهیات افسرده و کلام دلمرده و ... خب این ادعاهای شما تا دلیل و حجتی برایشان ارائه نکنید تراوشات ذهنی خودتان و ناشی از همان عینک هایی است که فرمودید سعی می کنید از چشمتان بردارید ولی نمی شود. ولی کلام مسیحی را خب من با دلیل برایتان تخطئه کردم و خودشان هم این دلایل را قبول دارند. وگرنه به سراغ پلورالیزم نمی فتند.- فرمودید خرمشهای چه گفته و قرآن تناقض دارد و ... باز این فرمایش شما و آنچه به خرمشاهی منتسب فرموده اید باز ادعاست. مثل بنده دلیل و سند ارائه کنید. ضمنا من قرآن پژوهی خرمشاهی را دیده ام ولی چنین مطلبی را به خاطر نمی آورم. به هر حال بفرمایید نجوم بطلمیوسی و طب جالینوسی و ... را از کجای قرآن استنباط فرموده اید تا جواب دهم. ضمنا برای مشاهده بسیاری از اعجازهای قرآن کریم توصیه می کنم مطلب «آیا قرآن تحریف شده است» بنده را مطالعه فرمایید.- ضمنا قؤآن شناسانی که فرموده اید به دنبال راه هایی هستند که شما در ذهن خود دارید نیز بفرمایید تا چه کسانی هستند تا ما نیز از ایشان بیاموزیم. هرچند این نحوه فرمایش را منطقیون مغالطه توسل به بزرگان می گویند. شما دلیل ایشان را بفرمایید و نه صرفا
,
و نه صرفا نام ایشان را.
,
پاسخ:
سلام دوست گرامیواقعا از این همه تجاهل شما در عجبم!!انصافا کاری به چندین دلیلی که در مطلب تجربه دینی آوردم ندارمآیا واقعا همین دو دلیلی که شما تجاهلا ادعا می کنید نمی دانید از کجا درشون آورده ام و برای شما بی معنی هستن کافی نیست تا این نظریه رو مردود بشمارید؟!من چاره ای ندارم جز اینکه دلایل رو دوباره ذکر کنم:
١) اساسا تجربیات دینی فاقد هرگونه ارزش معرفتی هستند و از این اساسی تر اینکه برای کسی که مثلا قائل به هیچ آئینی نیست نمی توان وجود حتی یک تجربه دینی را ادعا نمود. چرا که تجربه دینی از آن جهت که درونی است و غیر قابل انتقال، فقط و فقط برای خود شخص و آن هم تحت شرایطی و باز به سختی ممکن است معتبر باشد، چه رسد به اینکه برای دیگران نیز بخواهیم از آن حجت بیاوریم. اینکه می گویم "تحت شرایطی و باز به سختی" از این روست که ممکن است متعلٌق(به فتح لام) تجربه دینی به واقع دینی نباشد. ممکن است وهم، خطا، خرافه، القائات شیطانی و ... باشد. به عنوان مثال بنگرید به مکاشفات برخی عرفا. به عنوان مثال آورده اند که ابن عربی پدر عرفان نظری شیعیان را در عالم مکاشفه مانند خوک دیده بوده و یا عارفی دیگر در عالم مکاش
,
به عنوان مثال آورده اند که ابن عربی پدر عرفان نظری شیعیان را در عالم مکاشفه مانند خوک دیده بوده و یا عارفی دیگر در عالم مکاشفه هیئت بطلمیوسی را شهود کرده بوده و موارد اینچنینی که تجربیات دینی افراد حتی در بالاترین مراتب عرفانی با حکم قاطع عقل در تناقض باشند بسیار است.
٢) اثبات خدا بوسیله تجربه دینی از نظر منطقی دور است. زیرا در این استدلال، تجربه وقتی دینی است که خدایی مفروض باشد و خدا وقتی مفروض است که من آن را بوسیله تجربه دینی اثبات کرده باشم. فکر نکنم این دلیل ابهامی داشته باشد. البته نمی دونم شاید منظور من رو از دور منطقی بودن استفاده از تجربه دینی متوجه نشدید.
,
منظور از دور مسافت زیاد داشتن نیست ها منظور دور زدن دور خودمان است. این یک اصطلاح منطقی است. (الف به ب منجر می شود و ب به الف منجر می شود) چنین فرآیندی را دور می گویند.
,
پاسخ:
سلاممتشکرمشما قبلا هم زیر این مطلب با من بحث داشتید! نه!!!به هر حال من در حد وسعم در خدمتم
,
پاسخ:
1. برادر عزیزم این مسلما نه ای که شمامی فرمایید نظر شخصی شماست. آیا وقتی مهمترین شأن اجتماعی دین رو از اون بگیریم به اون لطمه ای نمی خوره؟! مسلما می خوره. این یعنی مثله کردن و اخته کردن دین.2. در خصوص التزام به ولایت فقیه باید عرض کنم به نظر منطقی میاد که حکومتی که بر پایه ولایت فقیه هست چنین شرطی برای انتخابات بذاره. در ضمن مردم خودشون این نوع حکومت رو انتخاب کرده اند و هیچ شاهدی مبنی بر اینکه این رای از اکثریت افتاده باشه وجود نداره.3. در مورد بهائیان که یک فرقه بسیار انحرافی هستند موضوع باز روشنتره. به نظر اصلا نباید به اینها اجازه فعالیت اجتماعی داد. در ضمن تا اینها به تبلیغ فرقه خود نپردازند کسی کار به کارشون نداره.4. از همه اینها مهمتر اینکه اگر هم مفروض بگیریم که نظریه ولایت فقیه در حال حاضر خروجی غلطی داشته باشه یعنی مثلا خوب اجرا نشه و یا فردی که به عنوان ولی فقیه مطرح هست یعنی حضرت آقا فرضا فرد نامناسبی باشه باز این هیچ ربطی به رد و یا تایید نظریه سیاست دینی و یا نظریه ولایت فقیه نداره. چرا که ما بحث نظری می کنیم و ممکنه بهترین نظریات هم در عمل بد اجرا بشند. این رو گفتم تا بگم اگر شما فرضا با
,
این رو گفتم تا بگم اگر شما فرضا با حضرت آقا مشکل دارید و یا با حکومت فعلی، این هیچ دلیل نمیشه که ولایت فقیه رو رد کنید. ولایت فقیه یک نظریه فقهی -کلامیه که باید برای رد اون دلایل نقلی و عقلی آورد.5. برادر خوبم اعلمیت شرایطی دارد که آقای منتظری فاقد اونها بوده است.بعدش هم این چیزی که شما فرموده اید از مباحث فقهی نیست که ربطی به اعلمیت داشته باشد.
,
پاسخ:
برادر خوبم فرمایش شما در خصوص سروش درسته. ولی من این رو قبل ندارم. به نظر من دین شاید از نظر حجم مطالب در خصوص علم نوپایی مثل جامعه شناسی مطالب کمی گفته باشه ولی با توجه به پارادایم های کلی موجود در دین، اتفاقا باید به دین به چشم راه بر نگاه کرد و خط اصلی اینگونه علوم رو با توجه به اون راه های اصلی یافت و مابقی گزاره ها رو با تلاش علمی در چارچوب پارادایم های دینی تحصیل نمود.ضمنا من بخشی از جواب کامنتهای شما رو که کمی تند بودند اصلاح خواهم کرد. باز هم ببخشید.بحث علمیه دیگه آدم بعضی اوقات قاطی می کنه.یا حق
,
پاسخ:
آقای میعاد سلامبرادر عزیز من نکته ای رو متوجه شدم و اون اینکه ما داریم سر موضوع بیهوده ای بحث می کنیم. از این منظر که شما تقریبا با بنده هم نظری. فقط بحث سر اینه که من می گم سروش می خواد از جامعه دین زدایی کنه و شما می گی چنین قصدی نداره. این مهم نیست بلکه این مهمه که من و شما به سیاست دینی معتقد هستیم. در ضمن بنده کمی در کامنتها تند رفتم که معذرت می خوام.بازم تکرار می کنم که سروش رابطه دین و سیاست رو در جامعه دینی فقط توصیف کرده و معتقد به صحت این رابطه نیست.
,
پاسخ:
1. اینکه مدعی شده اید وی ثابت کرده است دین نمی تواند با سیاست رابطه نداشته باشد یا تناقض حرفهای خود سروشه و یا تناقض در برداشت های شما. به این جمله که بنده از نشریه کیان نقل کرده ام دقت کنید:"اگر جامعه دیندار شود تمام شئونش من جمله سیاست، دینی می گردد. پس اگر بفرض کسانی طالب غیر دینی شدن سیاست هستند، باید جامعه را غیر دینی کنند " پس از منظر ایشون رابطه بین دین و سیاست وجود داره ولی جدایی این دو حوزه غیر ممکن نیست.
,
پاسخ:
1. برادر عزیزم در خصوص این ادعای شما در کامنتهای قبلی جواب دادم و از قضا شاهد از غیب رسید. من گفته بودم که اگر سروش حرفی در راستای رابطه دین و سیاست هم زده باشه توصیفی بوده و نه اینکه بخواد راجع به این رابطه موضع مثبت بگیره و بگه این رابطه باید باشه.2. اتفاقا جمله دوم همون جمله ایه که نشون دهنده عمق توطئه سروش هست. ما می دونیم و خود سروش اذعان داره که سکولاره. چرا که وی طرفدار تئوری جامعه باز پوپر هست و پوپر موضع سیاسی مشخصی داره. از طرف دیگه ایشان اینجا گفته "مادامی که جامعه دینی است و مردم به ارزش های دینی خود احترام می گذارند وقوع جدایی دین از سیاست یک رویا بیشتر نیست" پس اگر بخواهیم مطلوب سروش یعنی جدایی دین از سیاست رو محقق کنیم راهی نیست به جز اینکه جامعه و مردم رو دین زدایی کنیم. دیگه استدلال از این روشنتر!!!!!!!!!!!!
,
نکته جالبتر اینکه در جمله اول مورد غفلت شما قرار گرفته اینکه وقتی سروش می گه "این نسبت و ربط وثیق بیش از آنکه نسبت حقوقی قانونی مقرراتی باشد نسبت علی و معلولی است " این نفی حقوقی و مقرراتی بودن این رابطه دینو سیاست دقیقا موضع گیری منفی نسبت به این رابطه است. چطور شما متوجه این موضوع نشدید؟! چرا که از منظر وی و دیگر اندیشمندان هم پیاله وی آنچه در عرصه سیاست جزو بایدهاست همان است که در قوانین اعتباری غربی در این حوزه جاری و ساری است و مابقی نباید هستند.
,
پاسخ:
1. درباره رابطه دین و اخلاق: دین دارای سه حوزه عمده است که اخلاق تنها یکی از این سه حوزه است. احکام و اعتقادات دو حوزه دیگرند. ولی سروش تمام تلاشش اینه که دین رو به اخلاق تقلیل بده. مواظب باشین شما هم نادانسته به این دام نیفتید.2. باز هم دارید نقل قول های توصیفی راجع به ارتباط دین و سیاست از سروش ذکر می کنید و این غیر از ان است که بگوییم سروش به رابطه دین و سیاست اعتقاد ایجابی دارد. قبلا به کرات تکرار کرده ام.
,
پاسخ:
1. بخشیاز جواب این کامنت را در جواب کامنت قبل داده ام.2. باز هم تکرار می کنم؛ اسلام یک سری دستورات ثابت دارد و یک سری دستورات متغیر که تابع زمان و مکان هستند. تمام دعوای امثال من با امثال سروش بر سر این است که آنها دایره ثابتات دین را هر چه تنگ تر می خواهند تا در میان متغیرهای دین هر چه دلشان خواست به نام دین به خورد مردم دهند. نکته مهم اینکه اولا تشخیص این دو حیطه از هم کار من و شما و سروش و امثال سروش نیست و تخصص خاص خود را می خواهد. تخصصی برای استخراج احکام دینی از میان نصوص آیات و روایات. و دوما خروجی این سیستم نباید دچار تناقض گویی و نقد خودشمولی باشد. به عنوان مثال نظریات فردی مانند شهید مطهری در خصوص احکام دینی و موضوعات دین پژوهی به هیچ وجه دچار تناقض و تضاد نیست و این در حالی است که سخنان سروش به شدت تناقض زده و آسمان و ریسمان است. به نحوی که مثلا نظریه ای را می خواهد به قرآن بچسباند که با محتوای صریح همین قرآن تناقض دارد. در مطلب تجربه نبوی برای این موضوع مفصلا استدلال شده است. آیا شما می توانید این قبیل تناقضات را در نظریات سروش رفع نمایید؟!3. ضمنا به کار بردن ذات و عرض هم توسط
,
3. ضمنا به کار بردن ذات و عرض هم توسط سروش باز از آن کارهای غیر اخلاقی و من درآوردی است که درست در راستای نیل به دین حد اقلی انجام شده است. چرا که سروش با کاهیدن مستمر از انچه ذات دین می خواند و تقلیل ان به گوهر دین که همانا تمایل به حقیقت به طور اعم می باشد(درست مانند جان هیک) تمامی انچه از دین به کار انسان و اجتماع انسانی می خورد را به درون عرضیات مورد ادعای خود هل می دهد. باید توجه داشت یک مفهوم عرضی نیز می تواند به طور کلی از همان گوهر حداقلی گسسته و به حواشی غیر مرتبط با دین بپیوندد و از همین رو بیش از آنکه تحت تاثیر مفاهیم اصیل دینی باشد از مفاهیمی مانند مدرنیته متاثرند. به عبارت دیگر دین سروش از یک گوهر بسیار نامفهوم معنوی و شدیدا کلی به علاوه یک عالم عرضیات من درآوردی تشکیل شده است. ایا شما نام و نشانی از اسلام در این میان می بینید و آیا کسی از امامان معصوم بوده که اشاره ای به این کشفیات سروش داشته باشد و یا کورسویی از چنین نظریاتی در تاریخ متفرکان مطرح اسلامی و یا دلیلی عقل پسند برای این ادعاهای بی مبنا و غیر منطقی سراغ دارید؟
,
پاسخ:
1. در خصوص اصناف دینداری بنده اطلاعی ندارم. ولی حرف بنده در خصوص نظریات محوری سروش بوده است: پلورالیزم دینی جان هیک، هرمنوتیک گادامر و تجربه دینی شلایر ماخر و دانش و ارزش را هم که از روی دست هیوم نوشته. اینها کافی نیست که به مترجم بودن وی ایمان بیاوریم. اینها نظریات اصلی وی هستند نه اصناف دینداری و ... .2. در خصوص عدم جدایی دین از سیاست از نظر سروش در کامنت قبل جوابدادم.3. ولی از اینکه به سکولار بودن سروش اذعان کرده اید خوشحالم. 4. برادر گرامی هیچ اشکالی نداره ایشون سکولار یا لیبرال باشد. از نظر ایشون که سخننانشون پر از تناقض گوییه هیچ اشکالی نداره. فقط عیبش اینه که این مکاتب به اسلام نمی چسبن و سروش می خواد بچسبوندش. وی باید یک بار راست و پوست کنده حساب خودش رو با تناقضات این مکاتب با اسلام روشن کنه.
,
5. باز درباره قرآن دچار مغلطه ناخواسته شده اید. برادر خوبم مواظب باشید. در قرآن بارها و بارها افرادی رو که نظرخودشون رو به غلط به خدا نسبت می دن به عنوان ظالمترین افراد معرفی شده اند.برادر گرامی باز بین هست و باید خلط کرده اید. مفروض که در قرآن از برده داری نام برده شده است ولی با چه کیفیتی؟ آیا توصیفی بوده و یا تحکمی؟ آیا گفته شده کاری خوبی است؟! آیا منظور از عباراتی مانند غلام و کنیز اگر فرضا به برده بخواهیم نسبتشان بدهیم این همان است که قبل از اسلام بوده؟ آیا اسلام و قرآن برای این قبیل افراد حقوقی مشخص نکرده اند؟ آیا این گونه افراد فقط در دوره صدر اسلام می زیسته اند؟ آیا هم اکنون ما خدمتکار و سرایدار و پرستار نداریم که در ازای گرفتن حقوقی به خدمت فرد یا خانواده ای درآیند؟ آیا تعالیم اسلام جز در مسیر نفی برده داری به روش جاهلی آن که برده دارای هیچ حق و جقوقی نبود بوده است؟!6. از همه اینها مهمتر آیا شما حرف من را متوجه نشدید که در اسلام یک اموری ثابت است و یک اموری با توجه به زمان مطرح شده اند. فرضا هم که موضوع برده داری را موضوعی مختص زمان صدر اسلام بدانیم. ما بعد از آن هم مطالب زیای داریم که متناسب با
,
ما بعد از آن هم مطالب زیادی داریم که متناسب با زمان زندگی هر یک از معصومین توسط ایشان مطرح شده است. اصولا آیا از دینی که دعو پویایی و پاسخگویی به تمام نیازهای بشر را دارد جز این انتظار می رود؟! چه تضاد یا تناقض عقلی در این بحث می بینید. من به آن ایراد فلسفی شما دو بار قبل از این جواب داده ام؛ از نظر عقلی هیچ منعی وجود ندارد که خالق نامحدود مخلوق محدود بیافریند. تمام زور شما برای قبولاندن این موضوع است ولی آیا مگر تمام موجودات خلقت محدود نیستند؟! اینطوری که باید بگوییم چون موجودات محدود هستند و خدا نامحدود پس این دنیا را هم کس دیگری غیر از خدا خلق کرده!!
,
پاسخ:
بنده در مورد سکولار بودن سروش به نوشته ای از ایشان استناد کردم و شما به گفتار وی. خوبه بدونید ایشون حتی در نوشتارش هم به کرات مرتکب تناقض گویی شده چه رسد به گفتار که خیلی راحت تر قابل ماست مالیه. با همه این اوصاف در خصوص سکولار بودن وی اصلا شکی نیست و بعید می دونم بعد از دروه اول حیات فکریش که کمی از جمهوری سلامی طرفداری می کرد دیگه هیچ جا از بایستگی ارتباط دین و سیاست حرفی زده باشه.البته تفاوت بین حکم سوبژکتیو در این خصوص و حکم اوبژکتیو رو قبلا هم گفته ام ولی دوباره می گم:یک وقت شما می گید که سروش معتقده دین با سیاست در عالم خارج ارتباط دارند و این ارتباط در تمامی جوامع وجود داره، که این یک حکم اوبژکتیوه و حالت توصیفی داره. بدون اینکه وی راجع به این ارتباط موضع گیری مثبت و یا منفی ای کرده باشه. این فرد می تونه سکولار یا ولایت فقیهی باشه. من این نسبت رو به سروش قبول دارم چه آنکه لائیک ترین متفکر ها هم این ارتباط رو قبول دارند. دیگه از مارکس ملحد تر داریم؟ اون هم این رو قبول داشته. اصا کدوم دیوانه ای پیدا میشه که این رو رد کنه. این واقعیتیه که همه داریم می بی
,
این واقعیتیه که همه داریم می بینیمش. ولی یک وقت شما مدعی هستی که موضع سروش در این خصوص مثبته. یعنی سروش معتقده که دین باید با سیاست مرتبط باشه. این سخن رو من قبول ندارم. سروش به هیچ وجه چنین اعتقادی نداره. تنها همین جمله ای که از وی نقل کرده ام می تونه خلاف این ادعای شما رو ثابت کنه. بارها و بارها هم این موضع مفی خودش رو هم تکرار کرده. به عنوان مثال بنگرید به سخنرانی ایشان در خانه عبد الله نوری که خیلی هم صدا کرد ولی انگار شما آن موقع ایران نبودید:"سروش در توضیح دین حداقلی، خاطرنشان کرد: یکی دیگر از درسهایی که روشنفکران دینی به ما آموختند، این است که دیگر نباید برای استخراج مدرنیته سراغ متون دینی برویم. این نکته یکی از چالههایی بود که کثیری از روشنفکران در آن فرو رفتند اما به وسیله خرد و انصاف روشنفکران دینی از این دام هم بیرون جهیدند تا دیگر آن همه وقت و انرژی که مصروف استخراج علم و فلسفه و سیاست مدرن از متون دینی شده بود، منتفی شود.""تا کی روشنفکران دینی میخواهند از سکولاریسم فاصله بگیرند و از کنار آن بگذرند؟ کی میخواهند تکلیف لیبرالیسم را برای خود روشن کنند؟ اگر واقعا نمیدانند
,
و ذهنشان روشن نیست، بیشتر مطالعه کنند. هنوز برخی روشنفکران دینی ما میترسند که به آنها بگویند لیبرال یا سکولار. این تعابیر فقط برای عقب نشاندن من و شماست، هیچ ماهیتی در آن نیست.بگذارید چند یاوهگو به شما بگویند لیبرال یا سکولار. شما کار خود را بکنید. من بسیار خوشحال شدم که عدهای از کارگزاران گفته بودند ما لیبرال هستم، بالاخره شترسواری دولا دولا نمیشود."متن به نقل از سایت ادوار نیوز که فیلتره.
,
* ضمنا این استدلال غلطه که صرف اینکه کسی سخنرانی هایی با عنواین مذهبی و دینی داشت وی رو طرفدار دین بدونیم؟! اصولا جریان نفاق مگر راهی غیر از این داره که خودش رو به رنگ دین دربیاره؟! برادر جان من کلی استدلال کردم برای این گفته و علاوه بر این خود سروش به تلاش خودش برای رسوندن جامعه به دین حداقلی و فوق العاده سیال که بشه هر چرت و پرتی رو ازش برداشت کرد و از بت پرستی و لائیسیته تا مسیحیت و یهودیت رو در اون جاداد اصرار داره! شما باید دلایل من رو در انتساب نظریات سروش و خروجی این نظریات در جامعه به دین زدایی از جامعه نقد کنید. من می گم تقریر سروش از تکثرگرایی، هرمنوتیک، تجربه دینی، دانش و ارزش و ... به محو دین و در بهترین حالت حداقلی کردن دین در جامعه بیانجامه. خود سروش هم می گه این نظریات رو به این منظور صادر کرده.
,
پاسخ:
1. دیگه کمتر از این علامت استفاده می کنم.2. بله من سخنرانی های سروش رو گوش نداده ایم ولی مطئنم شما هم کتابهای ایشون رو نخونده اید. حالا سندیت کدوم بیشتره؟! گفتار یا نوشتار! 3. شغل سروش سخنرانی نیست. اصولا سخنرانی شغل نیست. سخنرانی و کلا گفتار راهی برای انتقال معناست. اون محتوای سخنرانی هست که مهمه. پس من می تونم با خوندن همون محتوا به اندیشه سروش علم پیداکنم.
,
پاسخ:
لطفا آدرس سخنرانی رو بفرمایید. البته دوبار ه مثل کامنت قبلی نباشه که توصیف وضع موجود در عالم واقع بود. بلکه با این سوگیری که مشخص بشه آیا سروش معتقده حقانیت دخالت دین در سیاسته؟!یا نه این دخالت رو در عالم واقع میگه که وجود داره ولی اون رو نقد می کنه و در صدد از بین بردن این دخالته.؟!ضمنا هر حرف جدیدی به درد بخور نیست. اصولا جدید بودن بخشی از استدلال نیست و چیزی به حقانیت سخن اضافه نمی کنه.این اشتباهیه که بین طرفداران روشنفکری دینی زیاد مرتکب میشن. من این بحث رو در یادداشت چرا سروش مفصل گفته ام.2. در مورد وحی من کامل توضیح دادم. برادر جان خدا ان تا قدرت داره! حالا آیا نمی تونه با ایکس تا از قدرتش که از ان کمتره یه چیزی خلق کنه! این چه منع عقلی داره؟! خدا لازمان و لا مکانه! چرا نباید بتونه سخنی که محدود به زمان و مکان نیست رو بر زبان هر موجود محدودی جاری کنه. من محدودم خب!! نمی توم یه حرف نامحدود ب
,
من محدودم خب!! آیا نمی تونم یه حرف نامحدود بزنم؟! مثلا خوبی همیشه خوبه! این حرف آیا محدود به زمان و مکانه؟!3. سخن سروش هم حق و باطل در هم آمیخته است. بله خدا زبان نداره ولی کسی هم ادعا نکرده خدا از طریق زبان با پیامبر صحبت می کرده و کسی ادعا نکرده خدا از طریق قلب رحمان و رحیمه و ... .
,
پاسخ:
3. برادر خوبم همه عالم و آدم می دونن سروش سکولار و لیبرال دموکراته.4. از همون سخنرانی هایی که می گی ادرس بده تا ما هم بشنویم. شاید اصا در مورد ایشون اشتباه کردیم!5. این مثالهایی هم که آوردی عزیز دل برادر در مقام اثبات دخالت دین در سیاست در عالم واقع هست و نه به معنی دفاع از این دخالت.باید به تفاوت سوبژه و اوبژه دقت بفرمایین.
,
پاسخ:
1. برادر من کلی شاهد آوردم که این بابا کلمه به کلمه حرفهاش رو از چه کسانی کپ زده و ملت رو سر کار گذاشته! مثکه نخوندی مطلب رو!2. این تقسیم بندی های سروش چیز تازه ای نیست که برادر. 3. اخوی همه عالم و آدم می دونن سروش سکولار و لیبرال دموکراته.4. از همون سخنرانی هایی که می گی ادرس بده تا ما هم بشنویم. شاید اصا در مورد ایشون اشتباه کردیم!
,
پاسخ:
آقا جان به قول علما مصنف زنده است. اقای سروش نمرده که شما اینگونه زغال سیاه را سفید و شب تار را روشن جا می زنید. بنده هم برای نقل قولی که از ایشان اورده ام مرجع ارائه داده ام. اصولا اگر کمترین اشنایی با ایشان می داشتید می دانستید که دعو ایشان در خصوص متد حکومتی لیبرال دموکراسی است که به هیچ وجه با جمهوری اسلامی جمع نی شود.ضمنا این تعریف هایی که از تحریف گران دین کرده اید و آن تهمتهایی که نمی دانم به چه کسانی زده اید همه در حد ادعا نه چیزی را رد می کند و نه تایید باید دید در عمل این دو دسته چه گفته و کرده اند.
,
پاسخ:
واقعا عجب استدلال محکمی. بذارید یک بار خلاصه کنم فرمایش شما رو:1. خدا لامکان و لازمان است2 در دین اسلام مفاهیمی داریم که به اجبار وارد اسلام شده مثل برده داری3. این اجبار به خاطر اقتضائات زمانی بوده--->پس اسلام محدود به زمان و مکان است--->پس اسلام نتیجه وحی خداوند لازمان و لامکان بر قلب رسول اکرم ص نبوده است.اولا از نظر فلسفی منع عقلی ندارد که خداوند لامکان و لازمان مخلوقی محدود به زمان و مکان بیافریند. دوما اینکه باز از نظر عقلی هیچ منعی ندارد که اسلام نامحدود به زمان و مکان گزاره های زمان مند داشته باشد. چه آنکه مدعای ما هم این نیست. ما مدعی هستیم که کلیت اسلام به زمان و مکان محدود نیست. ولی این زمینه نامحدود دارای یک سری اصول و مبانی لایتغیر و ثابت و یک سری مباحث متغیر و غیر ثابت است که متناسبت با هر برهه از زمان تغییر می کنند. سوما از همه اینها مهمتر اینکه دلایل ما برای اثبات سخن خداوند بودن قران کریم بسیار محکمتر از آن است که بتوان با این شبهه ها ان را خدشه دار کرد. در مطالب بعدی برخی از این دلایل که در رد نظریات سروش طرح شده آمده است.ضمنا لازم به ذکر است که اسلام همیشه برده داری را امری نکوه
,
ضمنا لازم به ذکر است که اسلام همیشه برده داری را امری نکوهیده می دانسته و ائمه بسیار تلاش کردند تا این فرهنگ را از عرب جاهلی برچینند. به عنوان نمونه بسیار نقل شده که ایشان برده می خریدند و اموزش می دادند و ازاد می کردند و اینها می شدند قاصدان ولایت ائمه اطهار و فرهنگ اسلامی.
,
پاسخ:
سلام1. لطفا حدیث حضرت رسول رو مصادره به مطلوب نکنید. این حدیث بدین معنی است که علم را طلب کنید ولو در چین باشد و نه اینکه علم را طلب کنید ولو مخالف حقیقت باشد و مخالف اعتقادات دینی شما!!2. من در این نوشته مدعی ارتباط سروش با بیگانگان نشده ام ولی اکنون که این موضوع کاملا روشن است باید عرض کنم دلیل من و کیهان بر این مدعا صرف تکرار نظریات غربی ها توسط وی نبوده است بلکه گفتار و رفتار سیاسی وی قرائن فراوانی بر این مدعا دارد که قابل لاپوشی نیست.3. بله اینکه نظریات غربی ها را بررسی کنیم و مطالب مفیدش را بیاموزیم خوب است ولی نه اینکه مانند سروش نعل بالنعل هرچه آنها گفته اند را تکرار کنیم ولو خلاف حقیقت و دروغ و تحریف های شاخ دار!!4. خب مشخص است که شما کمترین آشنایی با این آقای سروش ندارید و من از این منظر به شما تبریک می گم چون حرف بدرد بخوری ندارد که بخواهید از وی بیاموزید. اینکه گفته اید یکی از سخنان اصلی سروش این است که دین از سیاست جدایی ناپذیر است لطف کنید ادرس این گفته را بدهید. البته لطف کنید از نوشتار و گفتار سالهای ابتدای انقلاب وی مرجع ندهید که در آن موقع ایشان کلا یک تیریپ دیگه ای بودند.5. بنده
,
5. بنده دلایل علمی خود را در یادداشتهای بعدی برای اثبات مدعای خود آورده ام. بخوانید.
,
پاسخ:
سلام1. واقعا که! درست که سروش ما را به تحقیق واداشته تا انحرافات وی را به جامعه بشناسانیم ولی این فضیلتی برای وی به حساب نمیاد! با این حساب باید بت پرست ها رو هم در ثواب رسول اکرم ص شریک دونست!!2. بخش دوم نظر شما مغالطه توسل به بزرگان است. اگر همه عالم هم بر اعتقادی مجتمع باشند دلیلی بر صحت آن عقیده نیست. صحت و کذب یک نظریه را فقط باید با عقل سنجید و نه با جمعیت طرفداران آن!!
,
پاسخ:
سلامیعنی غیر از فحش چیزی برای گفتن نداشتیآخه یه دلیلی یه برهانی یه حرفی حد اقل یه ادبیبی خیالخوش باش
,
پاسخ:
فکر نکنم در جایی از جوابم من بی ادبی ای کرده باشم که عادت ندارمرویه من همواره دوستانه بوده و هستولی در مقابل شما از طرفی از جواب دادن به مطالب علمی در می رویداز طرف دیگه بی احترامی می کنید و من رو به این ور و اون ور منتسب می کنیداز طرف دیگه دانشگاه رفتن من رو رانتی می خونید و تهمت می زنیدبعد هم می خواید بهم مسائل سیاسی رو آموزش بدیدآخر کامنت هم پس از اینهمه بی احترامی کردن شاخه گل گذاشته اید!به نظرتون اگر هم حق با شما بشاه من باید قبول کنم؟!ولی از آنجاکه هنوز امید دارم وجدانتان کار خود را بکند، برادرانه از شما می خواهم بدون غرض و بدون در نظر گرفتن اختلاف نظر سیاسی که با بنده دارید مباحث علمی من رو بخونید و درباره اونها فکر کنید.حتما اینکار رو بکنید چون باز متوجه شدم شما مقالات من رو راجع به سروش نخونده اید حتی با آی پی دومتاننکته دیگر اینکه کامنت هر مطب را در همان مطلب بگذارید
,
پاسخ:
سلامبله من بعضی از کامنتهای شما رو اشتباها حذف کردمبس که تکراری و در هم و بر هم نوشته بودیدمنجمله همون کامنت حاوی گل روولی این چه نفعی به حال من می تونه داشته باشه؟در مورد بحث علمی هم با ادعا که نمیشه بحث رو پیش برد. بحث علمی جواب علمی میخواد. من منتظرم
,
پاسخ:
1. نوشته اید که"جناب آقای...بایستی عرض کنم تمام مقالات شما در خصوص دکتر سروش خط به خط و باصرف وقت نسبتا طولانی خواندم.خوشحالم که درصدد نقد علمی دیدگاههای ایشان برآمدیدگرچه دراین زمینه هرچه بیشتر جلو رفتم شمارا ناتوان تر یافتم." منم باید خدمتتون عرض کنم که آقا یا خانم "حق زندگی" خدا رو شکر که بنده چند تا سیستم آمارگیر خوب روی وبلاگم دارم و می تونم تشخیص بدم که شما با آی پی 82.115.30.66 فقط از صفحه اول وبلاگ من به اضافه همین صفحه ای که در اون کامنت گذاشتی دیدن کردین و هیچ کدوم از مقالات من رو نخوندین!! البته من از این دروغ زیاد ناراحت نیستم چون امیدوارم بعد از این کنجکاو بشین و بخونین. منصفانه البته.2. مجددا عرض می کنم من از اینکه آیه بسم الله الرحمن الرحیم رو تحریف کردم استغفار می کنم!!!!!!!!!!!!3. خب این ادعاهایی که در مورد رد کلیه نقدهای اینجانب نسبت به نظریات و کتب سروش فرموده اید را به بنده حق دهید که اینگونه بدون استدلال قبول نکنم. ولی منتظر می مانم تا دلایل خود را نیز ارائه دهید.
,
پاسخ:
1. البته باز هم شما متوجه عرض بنده نشدیندلیلش هم اینه که همه مطالب سیر سروش شناسی رو باید بخونی و بعد نظر بدی برادرمن در مورد انحصار گرایی و تکثرگرایی مفصلا در دو سه یادداشت چیز نوشته امضمنا اسلام شمولگراست و نه هیچ کدوم از اون دوتای دیگه2. کدوم انسان بی عقلی ادعا کرده مسلمونا از بقیه کتب علمی بی نیازن؟این رو هم میذارم به حساب کم اطلاعی شما از دینتون.3.خلیفه دوم؟ما الان در قرن 21 و در یک کشور شیعی زندگی می کنیم ها برادر؟4.من قلم کی روشکستم؟ من فقط در مقام توصیه برخی افراد رو از بعضی کتب پرهیز داده ام. آن هم برخی و بعضی. این گناهه به نظر شما!!5.فعلا که نوشته من شما رو عصبانی کرده و البته من از این موضوع ناراحتم. من در یک کامنت بسیار دوستانه و علمی و منطقی از شما خواستم در بحث علمی حرف از سلایق هنری و روحیات شخصیتان نزنید و شما اینگونه بر بنده حقیر تاخته اید.
,
پاسخ:
1.بخش اول فرمایشتون رو که قبلا جواب دادم. تکراریه2. در مورد بخش دوم هم چیزی ندارم جز اینکه بگم نمی دونم شما چرا توی بحث کم میارین به این و اون بد وبیراه می گین؟ خب حرف می زنین دلیل بیارین. بحث علمیه مثلا! من اینهمه تاریخ علم نوشتم برات تو هم یه دو کلوم حرف علمی بزن. این نشد که همه اش ادعای خالی و فحاشی و ... . آقا فرضا من خود آیت الله مصباح. تو ایشون روهم ببینی فقط می خواین فحش بدین و تهمت بزنین؟ خوب دلیلتون کو؟!
,
3. دوست داشتم امثال شما دوستان به این ادعای آزادی اندیشه در عمل و نه در حرف پایبند می بودند. برادر این آداب و اعتقاداتی که مسخره شان کرده ای اعتقادات متدینین جامعه شما هستند. چرا تحقیر!! چرا تمسخر!! ایا این جز به دلیل عدم توانایی علمی در بث است؟!
,
پاسخ:
1. حالا فرضا هم بنده شبیه کیهان بنویسم. شما جوابتون رو بدین. اگه مطلبی برای عرضه دارین البته. من بحث علمی کردم شماهم دلیل علمی بیار. نه اینکه فقط هی من رو به این و اون منتسب کن و ... . همین. 2.البته باز هم شما متوجه عرض بنده نشدیندلیلش هم اینه که همه مطالب سیر سروش شناسی رو باید بخونی و بعد نظر بدی برادرمن در مورد انحصار گرایی و تکثرگرایی مفصلا در دو سه یادداشت چیز نوشته امضمنا اسلام شمولگراست و نه هیچ کدوم از اون دوتای دیگه3. کدوم انسان بی عقلی ادعا کرده مسلمونا از بقیه کتب علمی بی نیازن؟این رو هم میذارم به حساب کم اطلاعی شما از دینتون.4.خلیفه دوم؟ما الان در قرن 21 و در یک کشور شیعی زندگی می کنیم ها برادر؟5.من قلم کی روشکستم؟ من فقط در مقام توصیه برخی افراد رو از بعضی کتب پرهیز داده ام. آن هم برخی و بعضی. این گناهه به نظر شما!!6.فعلا که نوشته من شما رو عصبانی کرده و البته من از این موضوع ناراحتم. من در یک کامنت بسیار دوستانه و علمی و منطقی از شما خواستم در بحث علمی حرف از سلایق هنری و روحیات شخصیتان نزنید و شما اینگونه بر بنده حقیر تاخته اید.
,
پاسخ:
1. کامنت تکراریه و جوابش رو داده ام2. یعنی شما می خواید بگید که آیت الله مصباح نظرشون اینه که اسنان باید در اعتقادات تقلید کنه؟؟؟ معلومه خیلی نسبت به اسلام کم اطلاعید برادر. تقلید در اصول اصلا جایز نیست؟! حتی در فرقه ما!!! نمی دونستید؟!
,
پاسخ:
1. منظور شما اینه که هر کی اهل تحقیقه و طرفدار بحث علمی و ... باید هیچ جمله ای که یه ذره مطلق باشه هم نگه. می خوام بگم واقعا اینطور نیست که همه چی تو عالم نسبی باشه برادر. اگر شما منطقا و استدلالا به این نتیجه برسی که اسلام دین برحقه آیا باید باز به خاطر اون پیش فرض غیر منطقی نسبی دیدن همه چیز بر روی حقانیت اسلام خط بکشی؟2. بله من این رو برای یک مسیحی ننوشته ام. البته در مطالب دیگرم برای مسیحی ها هم نوشته ام و البته دلایلی مختصر در رد اعتقاداتشان آورده ام(چریک مسیح و محمد را بخوانید) ولی شما اشتباه گرفته اید. من حتی در ا , من حتی در اینجا قصدم این نبوده که این جملات را به واقع اثبات کنم. اصلا این یادداشت یک یادداشت جریان شناسانه است و بیشتر تحلیلی از ماوقع است و من اثباتهایم را در یادداشتهای بعدی صورت داده ام. راستی چرا شما استدلالات من را نقد نکرده اید؟ ضمنا من قرار نیست تمام مقومات اسلام را در وبلاگم اثبات کنم. البته فکر کنم مسائل زیادی را پراکنده در وبلاگم اثبات کرده ام. مثلا اثبات وجود خدا، وحی بودن قرآن، خطا ناپذیر بودن قرآن، عدم تحریف قرآن و ... . ولی در این یادداشت جای چنین مباحثی نبوده است. بله من در این بخش از نوشتارم ادعا کرده ام و در یادداشت های زیر بخشی از دلایلم را برای اثبات این ادعاها آورده ام:
1- آیا قرآن تحریف شده است؟
٢- صراطهای مستقیم فرزند پلورالیزم دینی
٣- قبض و بسط تئوریک شریعت فرزند هرمنوتیک رمانتیک
۴- بسط تجربه نبوی فرزند تجربه دینی
۵- سروش، حقانیت ادیان و مسئله نجات
پاسخ:
1. بعید می دانم من جایی به دکتر سروش فحش داده باشم که شما برای دفاع از وی به دیگران فحش می دهید. 2. این آقایونی که فرمودید رو بعضی هاشون رو من هم قبول دارم ولی خب بعضی هاشون رو ....... می دونین دیگه...اوخت بعضی هاشون به بعضی هاشون اصا ربطی نداره ها!3. این سه اصل احیانا مال دین زرتشت نیستن؟! اوخ چه ربطی به بحث ما دارن؟4. راستی ماجرای اون بچه کفاشه که می خواست درس بخونه و همه ایران فهمیدن که یه بچه کفاش می خواد درس بخونه رو شنیدید؟!البته این ایراد به ایرانی ها برنمی گرده فقط خواستم بگم شما نحوه دلیل آوردنتان خیلی نقص داره. همین
,
پاسخ:
سلاممن .... واقعا ..... نمی دونم چی بگم.................؟!یعنی ................من ..............می خواستم ...............اینکار رو بکنم؟!واقعا با منید؟!باور کن الان دارم پشت سرم رو نیگا می کنم نکنه با کس دیگه ای باشید؟!ولی باشه اینجانب به خاطر تحریف آیه بسم الله الرحمن الرحیم از شما معذرت می خوام و استغفار می کنم!!!!!!!!!!!!!
,
پاسخ:
نه اینطور که شما فکر می کنید نیستخصوصا این گل فرمایشات اخیر سروش که به کل بی نظیره و هیچ همتایی حداقل در معاصرین نداره(البته در تیپ فکری سروش)از اینا گذشته چه فرقی می کنهشما اگه جوابی به نقدهای بنده می داشتی می نوشتی نه اینکه ایطور به دفاع بی ربط از سروش بپردازیسروش و طرفدار هاش به هر دلیلی که مورد نقد قرار گرفته باشند باید بتونن از خودشون دفاع کنندیا حق
,
پاسخ:
سلام
یعنی مابقی فلسفه ها بدون پیش فرض هستند!؟
یا حق
پاسخ:
سلام م ص
نه برادر
اینطور که شما می فرمایید نیست
اصولا مبادی و غایات کلام و فلسفه فرق دارن
از این گذشته چون نتایج فلسفه اسلامی مثلا تایید اعتقادات اسلامی هستش نمیشه گفت که این کلامه!
از من می شنوی یکم مطالعه کن برادر
یا حق
پاسخ:
م ص سلام
نمی دوم معنی این حرفت چیه!
یعنی واقعا از نظام فلسفی بزرگی مث فلسفه اسلامی بی اطلاعی؟!
این حرف رو اگه از یه برکینافاسویی می شنیدم اینقدر تعجب نمی کرم.
شما به عنوان یه ایرانی باید در حد توانتوتن با این نظام آشنایی داشته باشید.
یا حق
اولا:
به نظر بنده شخص نمیتواند بدون احاطه ی کامل بر نظریات و مشی فکری هیچ انسان حتی بیسوادی، آبشخور فکری و درواقع پدران معنوی و فکری او را شناخته و معرفی کند. چه برسد به خداوندگار کلام، مثنوی پژوه ، دانشمند و فیلسوف بزرگی چون جناب آقای سروش.
ثانیا: چرا تصور میکنید که معرفی بنیاد فکری و اندیشه ی شخص باعث تحقیر و ناچیز جلوه کردن نتیجه ی تفکرات اوست؟! مگر افلاطون کم از سقراط است و حرف جدیدتر از او نزده؟؟ یا بو علی سینا یا غزالی از اساتید خود؟!!
در سراسر نوشته ی جناب عالی و نوشته های(نمیگویم نقد زیرا نقد تعریف خاصی دارد که نوشته های اینچنینی حتی به آن نزدیک هم نشده اند) مشابه هم مسلکانتان به جای تلاش در ارائه ی جواب منطقی به نظریات منطقی، در تلاشید تا به خواننده القاء کنید که این ها سخنان جدیدی نیست و تماما کپی برداری از سخنان دیگرانی است که بارها در بوق و کرنا شده و غلط بودنشان اثبات شده است! حق دارید! کلامی که با قدرت عقل و منطق چون صاعقه ای بر جان ها فرود می آید و به خود آورنده ی جویندگان راه راستین حقیقت است جز استیصال و دستپاچگی برای مغرضانی که خانه ی موجودیت خویش را بر بنیاد بی بنیاد تخریب که هیچ بهره ای از عقل و انصاف نبرده هیچ به بار نمی آورد. دشنه ی عقل، این نبی باطنی بشر، بسی برنده تر از نیش سطحی غرض و بی انصافی های شما عقل ستیزان حقیقت پوش است.
به نظر شخصی این حقیر، شما که هیچ ، حتی بعضی از بزرگوارانی که در فهرست منابع نامشان ذکر شده هنوز فاصله زیادی دارند تا سخنان خود سروش را هضم و تحلیل کنند چه برسد به اینکه بخواهند پدران معنوی او را تشخیص و نقد کنند! بعلاوه چه بسا سخنان این شریف در سطوحی حتی عمیق تر و بارورتر از به اصطلاح سرمنشئان فکری ایشان باشد. بهتر است به جای تلاش در تخریب سخنانی منطقی با اندکی اندیشه پاسخی منطقی در سطحی برابر دست پا کنید. کلامی که از عقل برآید هم بر دل و جان نشیند هم به مذاق عقل خوش آید. با این طرز عمل روز به روز هم بر تنفر عموم از برداشت خود از مسئله ی دین می افزایید و هم بر محبوبیت شخصی که قصد تخریبش را دارید! خواه سروش باشد خواه یک فیلسوف اتئیست خداناباور.