سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مادی گرایی» ثبت شده است

چرا تجارب نزدیک به مرگ را منکر می شوند؟!

محمد دهداری، يكشنبه، ۴ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۶:۵۵ ب.ظ، ۰ نظر

برنامه زندگی پس از زندگی این روزها توجه بسیاری از مخاطبان را جلب کرده است. برنامه ای که موضوع تجربه نزدیک به مرگ(Near-death Experience) یا به اختصار NDE را محور دعوت از میهمانانش قرار داده است. تجربه نزدیک به مرگ موضوعی است که طی دهه های گذشته در غرب مورد توجه قرار گرفته و دانشمندان متعددی از حوزه های مختلف علمی مانند فلسفه و روانشناسی درباره آن تحقیق و تعمق کرده اند. 

این موضوع و موضوعات مشابهی مانند تله پاتی، دورآگاهی، حس ششم و ... از آن جهت برای روانشناسی مدرن اهمیت دارند که این علم بر مبنای جهان‌بینی مادی و تک ساحتی دیدن انسان بنا شده و این قبیل مقولات فرامادی با آن جهان‌بینی مادی قابل توجیه نیستند. 

لذا واکنش بسیاری از دانشمندان از ابتدای مواجهه با این مقولات، سلبی و انفعالی بوده و با تعابیری فاقد‌ دلایل علمی کافی آنها را تخطئه کرده اند. به عنوان مثال گروهی تجارب نزدیک به مرگ را توهمات افراد محتضر عنوان نموده اند. گروه دیگری این تجارب را حاصل فعل و انفعالات بیولوژیک مغز انسان بیان کرده اند‌ و حتی بعضا تجارب NDE را ناشی از مصرف دارو های روانگردان دانسته اند. ولی اینها همه نتوانسته اند به چند سوال مهم در این خصوص پاسخ دهند:

۱. بسیاری از تجربه گران تجارب خود را در زمانی از سر گذرانده اند که برای مدتی هیچگونه علایم حیاتی نداشته اند. مغز چگونه ممکن است در چنین شرایطی تجاربی با این تفصیل را موجب شده باشد؟

۲. تجربه گران در نقاط مختلف جهان عناصر مشترکی را از تجارب خود تعریف کرده اند. به عنوان صرفا یک مثال از ده ها: افرادی که حتی در یک قاره مشترک زندگی نمی کنند و اصلا درباره NDE هم هیچ پیش ذهنیتی نداشته اند همگی از تونلی نورانی عبور کرده اند و تعداد زیادی از افرادی که تونل را پشت سر گذاشته اند با آشنایان قبلا وفات یافته خود مواجه شده اند. این تشابه چه توجیه بیولوژیکی می تواند داشته باشد؟

۳. بسیاری از تجربه گران تجربه رؤیت بدن بی جان خود از بیرون کالبد فیزیکی را داشته اند و به طور اعجاب آوری از وقایعی اطلاع داده اند که در زمان وقوعش فاقد علایم حیاتی یا در کما بوده اند. مغز در آن شرایط قطع ارتباط با عالم خارج چگونه توانسته چنین اطلاعاتی کسب نماید؟

۴. تاثیر این تجارب بر تجربه گران مختلف از سراسر جهان بسیار مشابه بوده و همگی به کیفیتی تقریبا یکسان به سمت معنویات و دیانت تمایل یافته و نسبت به قبل از تجربه بسیار اخلاق گراتر شده اند. این چه ربطی به فعالیات های مغزی می تواند داشته باشد؟

۵. این قبیل تجربه ها تاثیرات دیگری نیز بر برخی تجربه گران داشته و بعضا توانایی های فرامادی یا خصوصیات فاقد توجیه روانشناختی در آنها ایجاد کرده که هیچ نسبتی با فعل و انفعالات طبیعی بیولوژیک ندارد.

تمام این پرسش ها و چالش ها تقریبا نیم قرن است که موجب شده برخی روانشناسان و فیلسوفان غربی به صورت جدی روی تجارب نزدیک به مرگ تحقیق کنند تا جایی که برای این موضوع انجمن هایی تشکیل شده و مقالات و مجلاتی به صورت علمی تدوین و منتشر گردیده است.

لیکن بعضا به سبب مبانی ماتریالیستی و پوزیتیویستی علم مدرن همچنان با تشبثاتی از قبیل آنچه جناب داوری از دوست روانپزشک خود نقل کرده مقابل این واقعیات مقاومت می کنند. انصافا هم باید به این افراد حق داد چرا که:

 اولا برای اذهان مانوس با محسوسات مواجهه ای چنین صریح با امر معقول بسیار دشوار است. بسیاری از انکارها از همین حیث است که توضیح علمی واضحی-آنگونه که ذهن حس‌زده شان عادت دارد- برای این تجارب نمی یابند. 

 ‏و ثانیا اینکه اگر بخواهند نتیجه ناگزیر این تجارب یعنی اعتقاد به وجود روح و قایل شدن به ساحتی فرامادی برای بشر را بپذیرند بسیاری از اعتقادات ظاهراً علمی سابق خود را باید کنار بگذارند. 

القصه جناب داوری بدون مطالعه و سواد کافی موضوعی را رد کرده که یکی از بزرگترین چالش های آینده ی نزدیک ِ علم مدرن و تفکر مادی گرایانه خواهد بود. خصوصا که این تجارب هرچند تجاربی مادی و محسوس نیستند ولی هرچه باشد بالاخره «تجربه» هستند و علم مدرن هم که مدعی تجربه گرایی است. لذا نخواهد توانست نسبت به این موضوع و چالش های ناشی از آن بی تفاوت باشد. فکاهه گویی هایی از جنس توییت جناب داوری هم تاثیری در این فرایند نخواهد داشت.

پی نوشت:

پر واضح است که این یادداشت درصدد تایید تمامی تجارب نقل شده ازین دست نیست. آنچه مهم است و موضوع این وجیزه بوده اصل وجود چنین تجاربی و نتایج سهمگین و عمیق پذیرفتن آن بر علوم انسانی غربی است.

پارادوکس آتئیست زنده!

محمد دهداری، پنجشنبه، ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۱۷ ب.ظ، ۱۷ نظر

از وقتی خودم را شناخته ام بارها و بارها در زندگی م این جمله را با خود تکرار کرده ام:
خدا و معاد را اگر از منظومه فکری خود حذف کنیم ادامه حیات هیچ توجیهی نخواهد داشت!
لذا من در عقلانیت آتئیست هایی که حداقل یک بار اقدام به خودکشی نکرده باشند به طور جدی شک دارم!
معمولا دفاعی که آتئیستها اینجور مواقع از خودشان می کنند این است که ما تا زنده ایم از لذت های دنیوی استفاده می کنیم. دیگر چه اهمیتی دارد پس از مرگ خبری نیست که نیست!
اما قطعا اگر کسی عمیقا به آتئیسم معتقد باشد و لذتهای دنیا موجب شود ذهنش از پوچی زندگی منحرف شده و لذات مقطعی بر یأس فلسفی اش چیره گردد یا باید در عقلانیت خود شک کند یا در اعتقادش به آتئیسم!
اصلا کسی که فقط تا نوک دماغش را می بیند و نیازهای غریزی اش را؛ حیوان است نه انسان!
بواقع اگر این زندگی فقط محدود به دنیای مادی باشد، پوچ و بی معنی و بی ارزش خواهد بود!
مگر زندگی غیر از رنج و درد و عذاب چیزی هست!؟
چرا باید به این زندگی کثیف و مزخرف ادامه داد!؟
به خاطر مزه یک غذای خوشمزه!؟ یا لذت یک هم آغوشی زودگذر!؟ یا ثروت و مکنت بسیار زیاد!؟ یا...
کیست که کنار این قبیل لذات، غم و رنجی نداشته باشد!؟ و اصولا وقتی انتهای جاده زندگی را نیستی بدانیم این لذات چه فایده و معنایی خواهند داشت!؟ لذات مالامال از پوچی که نه در زمین ریشه دارند و نه در آسمان ثمر!
خب اگر بمیریم از تمام این مزه ها و گرسنگی ها و تشنگی ها و سیرابی ها و فقر و غنا و آمال و آرزوهای دست نیافتنی و درد و بیماری و جنگ و خونریزی نجات خواهیم یافت! غیر از این است!
اگر خدا و معاد را کنار بگذاریم چه دلیلی برای تحمل اینهمه درد و رنج وجود خواهد داشت!

حضرت زین العابدین(ع) در مناجات الخائفین فرازی دارند که من هر وقت می شنوم یا گاهی می خوانم منقلب میشوم.
ابتدا خطاب به خدای خود ضمن تغزلی عاشقانه که همه معطوف به روز بازپسین است عرض می کند:

"خدایا آیا چنین مى‏ نمایى که پس از ایمانم به تو عذابم نمایى؟
یا پس از عشقم به تو از خود دورم سازى،
یا با امید به رحمت‏ و چشم‏ پوشى‏ ات محرومم سازى،
یا با پناه جویى‏ ام به گذشتت‌‌ رهایم نمایى،
هرگز چنین نیست! از ذات بزرگوارت به دور است که محرومم کنی"

سپس آن فراز تکان دهنده که:

"اى کاش می دانستم که آیا مادرم مرا براى بدبختى به دنیا آورده!
یا براى رنج کشیدن و زحمت پرورانده است!
اگر چنین است کاش مرا نزاده و نپرورانده بود!
و اى کاش آگاه بودم که آیا مرا از اهل سعادت قرار داده ای!
و به قرب و جوارت اختصاص داده ‏اى!
‏تا به این سبب چشمم روشن و جانم آرام گیرد؟"الی آخر...

هروقت به این فراز می رسم پوچی و بی ارزشی دنیا و زندگی در آن بدون وجود خدا و اعتقاد به روز جزا به ذهنم متبادر میشود و به یاد ایامی می افتم که فشار زندگی داشته لهم میکرده و فقط اعتقاد راسخ و البته عقلانی به خدا و زندگی ابدی بوده که حفظم کرده است!
و باز در تعجب و حیرت فرو می روم از بی خدایانی که به این زندگی مزخرف ادامه می دهند!

پی نوشت:

+ مسخره است ولی باید تصریح کنم که این یادداشت صرفا جهت نشان دادن تناقضی فاحش در مبانی اعتقادی بی خدایان نوشته شده و به هیچ وجه، تأکید می کنم به هیچ وجه توصیه به خودکشی نمی کند! عواقب هرنوع برداشت دیگری بر عهده خود مخاطب می باشد!

+ همچنین مطلب حاضر به هیچ وجه یادداشتی اثباتی یا ایجابی در حوزه موضوع خداباوری نیست. اگر به دنبال چنین مطالبی بوده اید اینها را ببینید:
. آیا خدا وجود دارد؟ 
. برهان «آنسلم» و جفایی که بر فلسفه اسلامی روا داشته‌ایم!
. مهمترین برهان اثبات وجود خدا در غرب!

رجحان علوم انسانی اسلامی؛ علمی یا ایدئولوژیک!

محمد دهداری، جمعه، ۹ مهر ۱۳۸۹، ۱۱:۰۹ ب.ظ، ۱۴ نظر

تحول در علوم انسانی

«نگاه اسلام به انسان، به علم، به زندگى بشر، به عالم طبیعت و به عالم وجود، نگاهى است که معرفت نوینى را در اختیار انسان مى‌گذارد. این نگاه، زیربنا و قاعده و مبناى تحقیقات علمى در غرب نبوده. تحقیقات علمى در غرب، در ستیز با آنچه آن را دین مى‌پنداشتند، آغاز شده. البته آنها حق داشتند؛ دینى که رنسانس علیه آن قیام کرد و خط فکرى و علمى دنیا را در جهت مقابل و مخالف آن ترسیم کرد، دین نبود؛ توهمات و خرافاتى بود با عنوان دین. دینِ کلیسایىِ قرون وسطایى، دین و معرفت دینى نبود. بدیهى بود که عقده‌ها و گره‌ها در ذهن دانشمندان و نخبگان و زبدگان فکرى باقى بماند و برایش راه علاج هاى ضددینى و غیردینى پیدا کنند. لذا هنوز چگونگى کنار آمدن علم و دین براى آنها مسأله است؛ لیکن مسأله‌ى ما این نیست. در جهان‌بینى ما، علم از دل دین مى‌جوشد و بهترین مشوق علم، دین است. دینى که ما مى‌شناسیم، جهان‌بینى دینى‌اى که ما از قرآن مى‌گیریم، تصویرى که ما از آفرینش و از انسان و از ماوراءالطبیعه و از توحید و از مشیت الهى و از تقدیر و قضا و قدر داریم، با علم سازگار است؛ لذا تولیدکننده و تشویق‌کننده‌ علم است.»1

مسئله اسلامی کردن علوم انسانی تاکنون بازتاب های مختلفی را خصوصاً در رسانه ها در پی داشته است. برخی موافق این امر بوده اند، برخی مخالف، برخی اصلاً آنرا نفهمیده اند و برخی به درستی درکش کرده اند. برخی هم تجاهلاً قصد تحریف ماهیت این موضوع را داشته اند. از جمله تحریف هایی که دراین خصوص صورت گرفته این است که می گویند اسلامی کردن علوم انسانی به معنی استخراج کلیه این علوم از آیات و روایات اسلامی است! حال آیا واقعاً مراد از اسلامی کردن علوم انسانی همین است؟ اصولاً پیش فرض های دینی و مذهبی آیا تأثیری در علوم انسانی اسلامی موعود دارند و اگر دارند این تأثیر چگونه و در چه شاخه هایی از شجره نامه علوم مذکور است؟

مسلماً اینگونه نیست که در علوم انسانی اسلامی تمامی گزاره ها، تعاریف و قواعد از آیات و روایات استخراج شوند. اصولاً آیات و روایات در برخی علوم به عنوان منابع اصلی کسب معرفت موضوعیت ندارند هرچند ممکن است از نظر غایت نظریات علمی اهمیت داشته باشند.

برای توضیح بیشتر در این خصوص مباحث، مسائل و موضوعات علوم انسانی را مسامحتاً به دو دسته بسیار کلی تقسیم می نماییم به این صورت که مسائل و موضوعات صرفاً عقلی را مانند مباحث علوم فلسفه و منطق در یک دسته و مسائل و موضوعاتی که نصوص دینی کمابیش نسبت به آنها موضع گیری هایی داشته اند مانند کلام، حقوق، اقتصاد و علوم سیاسی را در دسته دوم قرار می دهیم. پرواضح است که نظام علمی اسلامی و غربی در هر دو دسته موضوعات علمی مذکور، تفاوت ها و تعارضات فراوانی با هم دارند ولی اختلافات اساسی این دو نظام علمی در مباحث عقلی اصولاً ارتباطی به نصوص دینی نداشته و کاملا ً از جنس اختلافات عقلی می باشد. این اختلافات از تعارضات معرفت شناختی صرف آغاز می گردد. تعارضات بنیادینی که موجب شده تا علوم انسانی اسلامی در نگرش به مقولاتی مانند حقیقت، معرفت، امکان کسب معرفت، ابزار کسب معرفت، نحوه استفاده از عقل جهت کسب معرفت و ... شکاف های عمیقی با آنچه در عوالم علمی غرب غالب است داشته باشد. به عنوان مثال شاخص ترین اختلاف این دو نظام در این دسته مباحث علمی از مسئله بسیار مهم واقع گرایی و نسبی گرایی معرفتی آغاز گردیده و به اکثر مسائل عقلی دیگر سرایت می نماید.

البته این شکاف های عمیق معرفت شناختی به خودی خود و فارغ از دیگر تفاوت های مبنایی نظام علمی اسلامی با دیگر نظام ها، اختلافات عمده ای را در دسته دوم موضوعات و مسائل علوم انسانی نیز ایجاد نموده است که البته باز اختلافاتی عقلی بوده و ربطی به پیش فرض های ارزشی و ایدئولوژیک ندارند. به عنوان مثال همان تفاوت دیدگاه علوم غربی و اسلامی در خصوص مقوله نسبی گرایی و واقع گرایی معرفتی موجب شده تا غرب در حوزه دین پژوهی و کلام جدید تکثرگرا باشد و اسلام شمول گرا. ولی تعارضات علوم انسانی اسلامی و غربی در حوزه این دسته دوم از مباحث علمی به این قبیل شکاف های صرفاً عقلی محدود نمی ماند. از منظر نظام علمی اسلامی در حوزه موضوعات مذکور یک منبع معرفتی دیگر هست که بر عقل نیز تقدم دارد و آن وحی می باشد. بخش عمده ای از اختلافات اسلام و غرب در این دسته از علوم انسانی به ارزش گذاری ها و باید و نباید هایی باز می گردد که ناشی از قواعد و گزاره های یقینی استخراج شده از متن وحی می باشند. به عنوان مثال آنچه موجب شده تا غرب در حوزه علوم سیاسی، سکولار، در اقتصاد، سودگرا، در اخلاق، نسبی گرا و ...باشد درواقع همین عدم اعتقاد به وحی به مثابه اصیل ترین و زلال ترین منبع معرفتی بشر است.

درباره تقدم وحی بر دیگر منابع معرفتی در بخشی از مسائل و موضوعات علوم اسلامی باید به چند نکته بسیار مهم توجه نمود؛

1. این تقدم به نوبه خود بر اساس براهین عقلی صورت گرفته است و نه دلایل ایدئولوژیک، دینی و غیره ای که از پیش مفروض گرفته شده باشند.

2. این تقدم از روش شناسی خاصی تبعیت می کند که خود این روش شناسی نیز کاملا ً عقلی بوده و فارغ از نصوص وحیانی از قواعد عقلانی صرف پیروی می نماید.

3. غرب ناگزیر از اتخاذ موضعی اینچنینی راجع به وحی بوده است چرا که در حال حاضر غیر از قرآن کتاب مقدس وحیانی دیگری وجود ندارد و کتب مقدس دیگر ادیان نیز علاوه بر اینکه خود ادعای وحیانی بودن ندارند؛ پر از گزاره های غیر عقلانی نیز می باشند.

4. در تمامی نظام های علمی اینگونه است که بخشی از معلوماتِ قبلا مکشوف شده برای دست یابی به بخشی دیگر که هنوز مجهولند، پیش فرض قرار داده می شوند و این کاملا ً طبیعی است. در نظام علمی اسلامی نیز اگر در جایی مشاهده می شود که گزاره های ارزشی و ایدئولوژیک پیش فرضی برای برخی از معارف قرار می گیرند خود این گزاره ها من درآوردی نبوده و قبلا در همین نظام علمی به صورت عقلی به اثبات رسیده اند.

5. اتفاقاً تأثیر پیش فرض های غیر علمی در فرآیند فرضیه سازی و نظریه پردازی علوم انسانی غربی بیش از علوم اسلامی محل سؤال است. چرا که در غرب بسیاری از نظریات به ظاهر علمی به واقع بر مبنای حدسیات، فرضیات یا ادعاهای شخصی و غیر قابل اثبات بشری شکل گرفته اند و حال آنکه در علوم اسلامی چنین اموری پذیرفته نیست و علما می بایست برای ادعاهای علمی خود حتماً دلایل عقلی یا نقلی محکمی ارائه نمایند تا به ادعایشان اهمیت داده شود.

به صورت کلی گزاره ها و نظریات علمی هیچگاه کاملا ً فارغ از ارزش گذاری و باید و نبایدهای از پیش پرداخته شده مطرح نمی شوند و این قاعده غرب و شرق عالم نیز نمی شناسد. لیکن تفاوت در معیار این ارزش گذاری ها و باید و نباید هاست و مهم آن است که این معیار یا کاملا ً عقلی باشد و یا عقل آن را به طور کامل بپذیرد. از این منظر می توان ادعا کرد در واقع عقل گرایی اسلامی بسیار سختگیرانه تر از عقل گرایی غربی است. چرا که بنا به نکات فوق الذکر ابتنای علوم اسلامی بر منبعی معرفتی به نام وحی به استناد دلایل و متدهای کاملا ً عقلی صورت گرفته ولی ابتنای نهله های علمی غربی بر پیشفرض های شان در بسیاری موارد اینگونه نبوده است که برای این مدعا شواهد فراوانی می توان ارائه نمود. به عنوان مثال در خصوص علم بدون پیش فرض شاید یکی از مدعی ترین نهله های فکری تجربه گراها باشند. ولی همین دسته، خود تجربه گرایی را از مقدس ترین احکام مذهبی و باید و نباید های ایدئولوژیک، ارزشمند تر می دانند و این ایدئولوژی پوزیتیویستی دگم، خود بر اساس حکمی غیر منطقی، بسیار صلب و البته شکننده در خصوص بدیهی بودن گزاره های تجربی شکل گرفته است.

البته مدعای نگارنده در خصوص امحال امکان کسب علم بدون پیش فرض به دسته دوم مباحث و مسائل علمی (که نصوص وحیانی در آنها تأثیر گذارند) محدود نمی باشد بلکه مباحث و موضوعات صرفاً عقلی را هم دربر می گیرد.  اگر برای موجّه سازی گزاره های علمی نظریه مبناگروی را -که مورد اتفاق تمام معرفت شناسان است2 - بپذیریم و یک نظام علمی را به شکل هرمی وارونه در نظر بگیریم که رأس هرم را بدیهیات آن نظام تشکیل داده و دیگر گزاره های علمی بر این بدیهیات قائم شده اند، آنگاه اولین جایی که در هر نظام علمی؛ پیش‌فرض ها تأثیر خود را برجای می گذارند، نحوه انتخاب همین بدیهیات است که می تواند منطقی یا غیر منطقی، عقلی یا سلیقگی باشد. در نظام علمی اسلامی رأس هرم معرفتی را بدیهیات اولیه و وجدانیات تشکیل داده اند3 و نحوه انتخاب این مفاهیم به عنوان «بدیهی» نیز کاملا ً بر اساس استدلالات عقلی- هرچند تنبهی - بوده است. ولی آیا در نهله های مختلف فکری غربی نیز همینگونه است؟! در بسیاری از این نظامات علمی آنچه ادعا می شود به عنوان بدیهیات رأس هرم معرفتی را شکل داده اصلاً بدیهی نیست.

نگارنده منکر مطلق هرگونه تأثیر پیش فرض های غیر علمی در علوم اسلامی نمی شود. همانگونه که در علوم غربی نیز چنین پیش فرض هایی تأثیر گذار است و این به ماهیت خطاپذیر علم بشری بازمی‌گردد. هیچ کس مدعی نیست که علوم انسانی اسلامی همواره مصون از خطاست. کما اینکه علوم انسانی غربی نیز چنین ادعایی ندارد و مصون از خطا نبودنش هیچ گاه دلیلی بر بی اعتباریش نبوده است. علوم انسانی اسلامی نیز ممکن است در مواردی اشتباه نماید ولی این غیر از ابتنا بر مبانی غلط است. در این علوم حداقل مسیر کلی اینگونه طراحی شده است که عقل مدارانه باشد و البته ممکن است در این میان خطاهایی هم از علمای اسلامی سر بزند ولی معیار اصلی و سنگ بنای کلیت این علوم، عقل است.

مخلص کلام اینکه ارجحیت علوم انسانی اسلامی بر علوم انسانی غربی ربطی به پیش داوری های غیر علمی یا ایدئولوژیک ندارد بلکه بر اساس دلایل و براهین کاملا ً عقلی و منطقی استوار است. به عبارت دیگر تعارض ما با علوم انسانی غربی یک تعارض کاملا ً علمی است.

البته این ادعا به معنی خط بطلان کشیدن بر کلیه دست آوردهای علوم انسانی غربی و یا به قصد محو نمودن این علوم از دانشگاه ها نمی باشد. سخن این است که نمی بایست علومی بنا شده بر اساس پیش فرض های غلط مادی گرایانه، شک گرایانه، الحادی و یا سکولار در دانشگاه های ما به مثابه وحی منزل تدریس شوند، هرچند فوایدی هم داشته باشند. مسئله اولاً مبانی غلط این علوم است و دوماً وحی منزل انگاشتن آنها در دانشگاه های ما! متأسفانه در حال حاضر در دانشگاه های ما همین علوم انسانی غربی هستند که حرف اول و آخر را می زنند و تازه آن هم به دانشجوهای صفر کیلومتری که تازه از پشت میز دبیرستان ها به دانشگاه راه یافته اند و توان محاجه با اساتید را ندارند. به نحوی که این علوم و مبانی غلطشان اندک اندک برای دانشجو ها درونی شده و به عاداتی ذهنی بدل گردیده و نهایتاً ملکه می شود و وقتی این دانشجوها به مقاطع بالاتر می رسند دیگر با هیچ استدلال و برهانی نمی توان این ملائک ذهنی را از فکرشان خارج نمود.

لذا نظام آموزشی ما باید از نو طراحی شده و در این طرح نو به جای کپی برداری دوباره از نظام های آموزشی غربی، بر محور عقل و وحی پی ریزی گردد. این بازنگری باید به گونه ای باشد که اگر هم قرار است علوم انسانی غربی در دانشگاه ها ارائه شود، اولاً نقدهایی که به آنها وارد است نیز مطرح گردد و ثانیاً در مقاطعی به آنها پرداخته شود که بیشتر ماهیت پژوهشی داشته باشند تا آموزشی و تقلیدی. در بخش بعدی بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.

پی نوشت:

1. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اساتید دانشگاه‏ها، 26/9/1383.

2. حسین زاده، محمد. 1382. پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر. قم. مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره). چاپ اول. ص 155.

3. حسین زاده، محمد. 1382. پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر. قم. مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره). چاپ اول. ص 190.
+ در همین رابطه از خودم:

١. علوم انسانی بومی یا علوم انسانی اسلامی!
٢. مدیریت انقلابی؛ لازمه تحول در علوم انسانی