سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کار تشکیلاتی» ثبت شده است

ماجرای شخصیتهای مذهبی آثار تلویزیونی

محمد دهداری، پنجشنبه، ۱۱ شهریور ۱۳۸۹، ۰۴:۱۱ ب.ظ، ۱۳ نظر

شخصیت های مذهبی آثار تلویزیونی

اخیرا در آثار تلویزیونی شاهد رویکردی مرموز و هدفمند نسبت به مفهوم تدین به طور اعم و مصادیقش یعنی متدینین به طور اخص هستیم. توضیح اینکه در سال های اخیر به کرات دیده می شود در یک اثر تلویزیونی، شخصیتها و ظواهر آنها، از نحوه گفتارشان گرفته تا نحوه رفتار، نحوه لباس پوشیدن و خصوصیات فردی و اخلاقیشان همواره طوری طراحی می گردند که کاراکترهای با ظاهر مذهبی قصه افرادی مورددار و از نظر شخصیتی معیوب نمایش داده شوند. گویی مد شده که کارگردانان و نویسندگان به بهانه پرهیز از شخصیت پردازی سیاه و سفید، در اکثر سریالهایی که کارکترهای مذهبی در آن حضور دارند، آنها را دارای ایرادات و اشکالات فراوان و حتی گاها به عنوان شخصیتهای منفی داستان به نمایش درآورند. جالب توجه اینکه بعضا در همین سریالها ما شخصیتهایی را می بینیم که اتفاقا خیلی هم بی عیب و نقص و دوست داشتنی هستند و البته معمولا اینگونه کارکترها افرادی روشنفکرمآب و دارای المانهای شخصیتی متجددانه می باشند.
در این آثار ما شاهد همه گونه شخصیت مذهبی هستیم، إلا آنچه باید به عنوان یک شخصیت مذهبی تبلیغ شود تا تبلیغی برای تدین و دین باشد. مذهبی سطحی، مذهبی بی سواد، مذهبی شهوت ران و هوس باز، مذهبی طماع، مذهبی بدبخت و بی چاره، مذهبی مرتجع و خشکه مقدس، مذهبی یک طرفه به قاضی رو، مذهبی پولدار و بی درد و مذهبی سیاسی. بهترین شخصیتهای مذهبی به نمایش درآمده در آثار تلویزونی ما التقاطی هایی هستند که خصوصیات شخصیتیشان مشتمل است بر پوسته ای از المان های عوامانه و سطحی انگارانه دینی از یک سو و حجم زیادی از خصیصه های متجددانه دلبخواه نویسنده یا کارگردان از سوی دیگر. 
از  عمدی یا غیر عمد بودن این ماجرای اسفناک که بگذریم دردآورترین وجه موضوع آنجاست که این اجحاف ها اتفاقا در سریالهای مناسبتی و با رویکرد مذهبی بیش از هر جای دیگر دیده می شود. اصلا انگار تمرکز رویکرد مذکور در این سریالهاست. البته در سریالهای دیگر اصلا اثری از مذهب، دین و تدین دیده نمی شود که کم و کیفش محل بحث باشد. اوج این داستان را سال گذشته در سریال "میوه ممنوعه" دیدیم که در آن همه کاراکترهای با مظاهر مذهبی، شخصیت هایی منفی و یا مشکل دار به تصویر کشیده شده بودند.
امسال هم در ادامه این سیر در تمامی سریالهای تلویزونی ماه رمضان کما بیش شاهد چنین رویکردی هستیم. در سریال "ملکوت" که از این منظر از مابقی سریالها خیلی وضع بهتری دارد، حاجی بازاری متدینی را می بینیم که در جوانی مرتکب جنایتی بزرگ در حق زن اول خود شده است. در "نون و ریحون" دختری فقیر و چادری را می بینیم که برای از دست ندادن کار خود به هر گونه دروغ و نیرنگی دست میازد. در سریال "در مسیر زاینده رود" باز حاجی بازاری متدینی را میبینیم که هوس بازانه در ابتدای سریال قصد ازدواج با دختری بسیار جوان و البته زیبا را دارد، هرچند علی الظاهر قرار است با مرگ پسرش متنبه شود و ... . در همین سریال  پیرمرد دیگری را با ظاهر و اعمالی مذهبی می بینیم که در اوج بی آبرویی، دختر جوان خود را به خاطر پول دارد به پیرمرد اول می فروشد. جالب آنجاست که شخصیت های کاملا سیاه این سریال مانند فرهاد و زن بدجنسش کاملا مقید به حفظ ظواهر مذهبی نمایش داده شده اند. حال آنکه به گونه ای کاملا نامحسوس و زیرکانه از شخصیت دکتر الکلی و لاابالی قصه که البته هیچ ارتباطی با مذهب ندارد اعاده حیثیت می شود. این سریال توسط حسن فتحی کارگردان سریال میوه ممنوعه که ذکر آن گذشت تولید شده است. گویی ایشان کلا التفات خاصی نسبت به شخصیت های مذهبی و متدین داستان هاشان دارند.
ولی از همه اینها فاجعه آمیز تر سریال جراحت است. داستان این سریال درباره پسرعمو و دختر عمویی است که از قضا ظاهری کاملا متدین هم دارند و چهار سالی هست صیغه محرمیت بینشان جاری شده و اکنون که بعد از چهار سال به دلایلی قرار شده عروسی بگیرند گندش در آمده که دختر حامله است و ... . البته ماجرا از نظر شرعی اشکالی ندارد ولی آنچه رخ داده از باب بی عقلی و بی تدبیری دختر و پسر و غلبه شهوت و هوسشان بر تعقل و تدبیرشان بسیار جای تامل دارد! توجه کنید که تا به حال کمتر دیده شده چنین موضوع خاصی اینگونه صریح و بی پرده در صدا وسیما به نمایش درآید. البته پرواضح است که این موضوع به هیچ وجه جزو اولویت های مورد نیاز جامعه ما نیست ولی از درست و غلط بودن طرح این موضوع در یک اثر تلویزیونی، آن هم در لیالی ماه مبارک که بگذریم، باید از کارگردان و نویسنده این سریال پرسید؛ چرا در این اولین تجربه درست یا نادرست، یک زوج با ظواهر مذهبی باید سوژه ماجرا جویی شما قرار گیرند؟! در حالی که بارها و بارها در سریالها و فیلمهای سینمایی ساخته و پرداخته همین قشر به اصطلاح فرهیخته دیده ایم که افرادی با ظاهری غیر مذهبی به عنوان شخصیتهای مثبت و سفید داستان نمایش داده شده اند!  از این گذشته باید پرسید سریال مذکور در اوضاع و احوالی که بسیاری از جوانان ما ایام نامزدی خود را به صورت غیر شرعی و بدون اینکه به هم محرم باشند با همدیگر سپری می کنند و همین امر موجب اتفاقاتی بسیار ناخوشآیند تر و البته غیر شرعی و گناه آلود می گردد چرا و با چه توجیهی کارگردان اثر مزبورف موضوع صیغه محرمیت را اینگونه به منجلاب کشیده است؟
در مقام دفاع از مدعای این نوشته باید یادآور شوم، عالم رسانه، عالم نشانه هاست. در این میان تاثیر نشانه ها و نشانه شناسی بر رسانه هایی که با هنر در آمیخته اند بیشتر و عمیق تر نیز هست. چرا که هنر ظرفیتهای بکارگیری سنبل ها و نشانه ها را در بستر رسانه بیشتر می کند. در میان هنر ها نیز آثار سینمایی و تلویزیونی از این منظر به تناسب مختصات خاص و بعضا منحصر به فردشان از جایگاه ویژه ای برخوردار هستند. زیرا اینگونه آثار، پتانسیل بهره گیری از سنبلیسمِ هنرهایی مانند داستان نویسی، نقاشی، عکاسی، موسیقی و تئاتر را در خود گرد آورده اند. به معنی دیگر اگر یک فیلم یا سریال بخواهد مفهومی را در قالب نشانه به مخاطب خود بفهماند از ابزار های متعدد و متکثری مانند نحوه شخصیت پردازی، پرداخت داستان، تصویربرداری، طراحی لباس، قاب بندی، گریم، موسیقی، دیالوگ و ... می تواند بهره ببرد. در واقع یک اثر تصویری چه فیلم و چه سریال، دنیایی است که تولید کننده آن، خالقش است. همه چیز در این دنیا به دست وی است. به همین خاطر، در یک اثر تلویزیونی و یا سینمایی، حتی در آثار سطح پایین و دم دستی معمولا چیزی نیست که دارای معنا و مفهومی خاص نباشد. اصلا اگر قرار باشد چیزی بی معنی باشد چرا سازنده اثر باید آن را به دنیای اثر خود راه دهد؟ بنابراین نمی توان باور کردکه همگی شخصیت پردازی های غیر منصفانه فوق الذکر نیز اتفاقی و یا از روی سلیقه غیر مغرضانه تولیدکنندگان بوده و متضمن هیچ زاویه و تعارضی با اعتقادات مذهبی جامعه ما نمی باشند. جتی اگر این موضوع از جانب تولید کنندگان سهوی بوده باشد، این آثار خواه ناخواه به وسیله کدهای نشانه مند خود در اذهان و افکار مخاطبین تاثیر مخرب و مضر خود را بر جای خواهند گذارد. نتیجتا آثاری که قرار بوده در راستای اعتلای تدین جامعه ساخته شوند برعکس عمل کرده و دچار نقض غرض خواهند شد.
البته کسی حضور معدود هنرمندان متعهد و دین مدار را در ایران امروزمان انکار نمی کند، سخن از اکثریت و سمت و سوی حرکت آن اکثریت است. آیا می توان این همه نشانه واضح و توی ذوق زن را نادیده گرفت و ساده انگارانه گفت "ایشالا بز است"؟!
فاجعه وقتی بیشتر خودنمایی می کند که این به اصطلاح فرهیختگان بخواهند برای جامعه نسخه درمانی دینی نیز بپیچند. آیا به واقع اینان دغدغه نشر حقایق و ارزشهای فراموش شده جامعه ما را دارند؟! کسانی که حاضرند به هر وسیله ای متمسک شوند تا چشم ها و گوش ها را به طرف تفکرات درهم و برهم خود جلب نمایند! کسانی که غالبا ذات رسانه را ابزاری برای ارضای شهوت شهرت خود می دانند! کسانی که خود گرفتار انواع و اقسام مشکلات هستند! به قول جامی:

ذات نایافته از هسـتی بخـش      چون تواند که بود هستی بخش

تمام مشکل همین جاست. کسی می تواند برای جامعه نسخه درمانی بپیچد که خود به حدی از درمان رسیده باشد. یا حداقل نسخه های متخصصین را قبول داشته باشد. نه اینکه خودسرانه اجتهادهای اعوجاجی خود را به خورد مردم دهد و آنها را گمراه نماید. تازه همه اینها در صورتی است که از اصل با دین و تدین مشکل نداشته باشد که در این صورت اصلا نباید چنین مسئولیت خطیری را بر عهده او گذاشت.
به امید روزی که مسئولین فرهنگی ایران اسلامی، فکری مبنایی برای وضع نابهنجار اینگونه محصولات بنمایند و برنامه ریزی هدفمند کوتاه، میان و بلند مدت برای رسیدن به حداقل های مورد انتظار از یک جامعه اسلامی داشته باشند. مسلما این امر مستلزم کار فرهنگی جدی و تربیت نیروی آگاه، خلاق و تولید کننده از یک سو و مدیریت بی تعارف وضعیت ناگوار فعلی از سوی دیگر است.
بعد نوشت:
+ در همین رابطه: "درباره میوه ممنوعه"

وصیت نامه پاسدار شهید محمدرحیم دهداری

محمد دهداری، يكشنبه، ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۱۹ ق.ظ، ۴۱ نظر

پاسدار شهید محمد رحیم دهداری 

قبل نوشت:
دیروز هجدهم اردیبهشت ماه سالروز شهادت پاسدار رشید اسلام محمدرحیم دهداری بود. یکی دیگر از هزاران گل خوشبو و معطر و البته گم نام گلزار شهدای شهر من؛ آبادان. اخیرا و برای چندمین بار داشتم وصیت نامه این شهید بزرگوار را مرور می کردم. سطر به سطر و کلمه به کلمه این وصیت نامه برای مشایخ و اعاظم امروز جامعه ما درس آموز و پر از نکات نغز و بدیع حتی در زمانه کنونی است. واقعا چه کسی می تواند باور کند این سطور دست نوشته های یک جوان 18 ساله باشد که حتی به خاطر مبارزات انقلابیش نتوانسته دیپلم خود را هم بگیرد! چه منطقی می تواند ادعا کند آن سیر تکاملی که شهدای ما را تا بدین مرحله بالا برده، در قالب معادلات دنیوی و مادی قابل توجیه است! چه نقطه ای از این کره خاکی تا کنون چنین اتفاقاتی را تجربه کرده است و چه زمانه ای چنین کسانی را به خود دیده! و از همه اینها مهمتر آن چه نفس گرمی بوده و گرمای آن نفس  چه اثر وضعی داشته و از چه سینه ای برخاسته که این چنین در عالم هستی انقلاب بر پا نموده و بشر خلق شده از خاک را به چنین مراتب و درجاتی نائل گردانیده است! نمی دانم بیش از این چه بنویسم در وصف حظی که از خواندن چندین باره این نوشته ها برده ام. پس خود بخوانید.
نوشتار:
بسم رب المنتظرین
به اسلام، خدا، خودم، جهان، روحانیت، دوستان سپاهی، پدر، مادر، برادر، خواهر.
حمد و سپاس خدا را که ما را از بندگان صالح و بدور از زیان دنیا و آخرت خود قرار داد. خدایی را پرستش می کنم که در یگانگی و وحدانیت او هیچ شکی ندارم و اعتقاد همراه با منطق و دلیلم بر این است که نیست خدایی بجز خدای یکتا و خاتم رسولان است محمد رسول الله(ص) و ولی مؤمنان است علی ولی الله(ع) و امید مستضعفان است خمینی روح الله.
و سلام می فرستم به رسولان به حق باری تعالی و ائمه معصومین و امامان مظلوم شهید شده به دست مشرکین. سلام بر امام مهدی(عج) سید عدالت گستر و سلام بر رهروان حقیقی او.
سلام بر امام خمینی رهبرم. رهبری که از سال بدنیا آمدنم و در گهواره مرا از اصحاب خود خوانده اند.
سلام بر شما ای ملت، شما که تاریخ را عوض کردید، شما که تاریخ را تاریخ دیگری کردید.
و سلام بر تو مادرم ... .
من محمدرحیم دهداری، بنا به تکلیف شرعی وصیت نامه ام را همراه با باری از تجربه های شیرین و تلخ زندگی و فراز و نشیب های فراوان می نویسم. باشد که آیندگان در جامعه مستقل و آزاد، خلاقیت های نهفته در خود را بروز دهند و به مرتبه انسانیت نزدیک تر شوند و دیگران را به این توصیه کنند.
از وقتی که خود را شناختم با توجه به تعصب مذهبی که در خانواده ام بود، یعنی از سالهای 55 و 56 سعی بر این داشته ام که خط اسلام و اصول و احکام انسان ساز آنرا در خود و دیگران پیدا کنم. از این سالها بود که فهمیدم باید چگونه زندگی کرد. به هر صورت اسلام به من که انسانی از نوع انسانهای دیگر این جهان پر هیاهو و غرق در کفر و فراموشی بودم، چنان نفعی رساند که بشر آن چیزی را که فطرتا از زندگی می خواهد- و نه واقعیت زندگی که بر او تحمیل شده است- به من داد و این غایت آرزوی من بود که به آن دست یافتم.
اما شما مردم وطنم، نمی دانم چگونه از شما سخن بگویم. شما که به چنان رشد معنوی رسیدید که امام شما را «الهی» خواند و رجایی شهید «بزرگ» خطاب کرد شما را و من شهادت دهنده مظلومیت شما عزیز ترین خلق نزد خدای خالق [هستم] ...
سرزمین ایران، ای جای گاه الله اکبر گویان زمان، گواه باش که تو با هزاران سال عمر پرماجرا چرا تا به حال همچون مردمی را بر سطح لاله گونت مشاهده نکرده ای؟ ایران قدر بدان این اسلام و این امام و این امت را، تو بدان اگر دربرگیرنده اینان باشی، گلستان خواهی بود و لا غیر. این درسی است که باید در تمام زمان بیاد داشته باشی.
امت عزیز بدانید که اسلام راستین، اسلامی که تبلور عینی آن حکومت علی ابن طالب (ع) و مبارزه شجاعانه حسین بن علی(ع) است در نزد روحانیت می باشد. روحانیتی که اسلام را از سرچشمه های صاف و زلال آن یعنی منابع فقهی و آیات و احادیث و روایات و در کنج حجره های مرطوب و سرد و کوچک و با کمترین امکانات رفاهی و در بدترین شرایط و با هزاران محرومیت اجتماعی و در پشت میله های زندان یا در تبعید به دست آورده اند و گرفته اند و امروز با تمامی فشارهایی که بر آنان می آید آماده عرضه کردن به ما و جهان اسلام می باشند.
روحانیتی که منافقین و کفار به آنها انحصارطلب و مرتجع می گفتند و آمریکا آنها را دست پرورده روسیه و روسیه آنها را دست پرورده آمریکا می داند. هرچند که خود بهتر می دانند اینها عصیان گرانی ضد نظام های جور آنها می باشند. روحانیتی که دوستان کاتولیک تر از پاپ و زاهدان احمق، آنها را مشرک می دانند. افتخار من در زندگی این بوده و هست که همیشه از زمان پیروزی انقلاب تا به حال همواره پیرو روحانیت اصیل و مبارز چون بهشتی، خامنه ای، رفسنجانی و دیگر سروران بوده ام.
افتخار می کنم که با تمام جوسازی هایی که از جانب گروهک ها و شخصیت های داخلی، اعم از دوست و دشمن و چه از جانب قدرت های خارجی و در شرایط سخت و تعیین کننده[انجام شده]، همیشه «خط امام» که همان خط ائمه و امامان صالح می باشد را دنبال کردم و ذره ای انحراف و لغزش پیدا نکردم.
ولی شما دوستان، برادران و خواهران، شما که در تمام حال آموزگار من بودید. از تمامی شما طلب آمرزش دارم. می دانم که نزد شما که بودم چیزی جز بدی از من ندیدید و من نبودم آن دوستی که آیینه شما باشم. هر چه فکر می کنم می بینم که ما نسل جوان، خدا چه لطفی به ما کرده و چه نعمت هایی به ما داده و از چه مردابی بیرونمان آورده، توانایی آن را پیدا نمی کنم ... . به هر صورت همه ما به یاد داریم دوران ستم شاهی [را] و نباید از یاد ببریم که چه بودیم و چه هستیم و همواره بیاندیشیم که به کجا خواهیم رفت و چه خواهد شد.
دوستان همواره در خط امام باشید و پرهیز کنید از مرض مزمن بی خطی و هشدار!!! درمان کنید دیگر برادرانی که دارای همچون مرضی هستند. کسانی که مبلغ مرض بی خطی و روشنفکری اند و معتقد بر استقلال هستند، یا جاهلند به مسئله و یا وابسته به جریانهای انحرافی جامعه.
برادران سپاهی و دوستان بسیجی، بدانید که تنها راه مبارزه با گروهکها و ابرظالمان، تشکیلاتی کار کردن و طبق موازین سپاه عمل نمودن و حمایت از نیروهای خط امامی و پشتیبانی و حتی کمک مالی کردن به آنهاست. وصیت من این است که به کوری چشم گروهکها و آمریکا که به قول امام می خواستند حزب را از صحنه بیرون کنند و هر روز به آن انحصار طلب می گفتند، کمک کنیم. اینها به قول امام کسانی هستند ابرار، مربیان دلسوز مردم، خطبای توانای یک ملت عزیز در خط اسلام و فقاهت، مظلوم، متقی، با سابقه درخشان و در یک کلام کسانی هستند که مقصدشان اسلام است. بنابر این وظیفه تمام ماست که تقویت و پشتیبانی و همراهی و همفکری و ارشاد و انتقاد مخلصانه کنیم، حزب و سازمان را. برادران توجه داشته باشید که تقویت سپاه و تمام ارگانهای انقلابی، تقویت سازمان و کلا خط امام است که اینها هدفی جز این ندارند. نگذارید با مشغول کردن شما به بحث و مسئله بوجود آوردن پیرامون این مسائل از پرداختن به دشمن درونی و بیرونی خودتان غافل کنند. الان وقتی است که باید بیشتر به خود درونی خودمان پرداخت.
سعی کنید به خانواده های شهدا سر بزنید. با علاقه و شوق در مجالس جشن ازدواج دنیا و آخرت برادران زنده و شهیدان شرکت کنید. دعای کمیل و نماز جمعه را فراموش نکنید. وصیت می کنم به دوستان نزدیک که در سنین 19-18 سالگی ازدواج کنند. تلاش کنید طالب رنج و تلاش و نهایت مرگ باشید. حتما به مسجد بروید. گروهی کار کنید. گذشت داشته باشید، با گذشت از حق خود برای کارها سرمایه بگذارید. سوره والعصر را همیشه به یاد داشته باشید.
و تو ای مادر... . تو که می دانم راضی هستی از من و می دانم که در روز ازدواج من با معشوق خود خوشحال هستی و مرتب حمد و ثنا می گویی خدا را که این نعمت را نصیب تو کرد که پسری را در راه برپایی قسط و یاری امام زمان(عج) و نایب بر حقش تقدیم انقلاب اسلامی کردی.
مادرم گریه کن از فرط خوشحالی و گریه کن بر مظلومیت شهیدان که در طول تاریخ همیشه سربدار بودند و مظلومانه شهادت دادند بر ظلم ظالمان. مادر گریه کن بر سالار شهیدان. شیرینی بخر و هر وقت دوستان به خانه آمدند به تمام آنها شیرینی بده. به چهره های آنها نگاه کن، اطمینان دارم که همه آنها را محمد خودت می دانی. از من برایشان تعریف کن. مبادا بر من گریه کنند. مادر می دانم که اعتقاد تو بر این است که تمام فرزندانت فدای انقلاب بشوند و راضی هستی که خودت هم در جبهه باشی. ولی تو باش مادر و به مادران شهداء درس بزرگواری و ایثار و صبر بده، تو باش و همچون مادران شهدای صدر اسلام مبلغ و ترویج دهنده فرهنگ شهادت طلبی  امت حزب الله باش.
مادرم تو آنقدر پخته و آبدیده هستی که می دانم کاری نمی کنی که دشمن و منافقان از مرگ من خوشحال شوند. مبادا حجله برایم درست کنی و در کوچه و خیابان بگذاری و لباس سیاه بر تن کنی. دوستان و برادران را به خانه برای صرف غذا دعوت کنید. همه بیایند، خوشحال باشند، قرآن بخوانند، تکبیر و صلوات بفرستند، سرود بخوانند. مثل این باشد که جشن در خانه مان برقرار است.
اما شما برادران من، من با خون خودم شهادت دادم بر باطلی که پوشاننده حق است. بروید تحقیق کنید، شما رضا جان، مرتضی، مجتبی، مصطفی، خیرالله و محسن از همه به من نزدیک تر بودید. ببینید که من چه رفتاری داشتم. اعتقادم به چه بود، چه می گفتم، به چه کسی نزدیکی و چه کسی را طرد می کردم. خط سیاسی ام را همه می دانید بنابر این بمانید در این خط. با خواندن قرآن و رساله امام خمینی روحم را شاد کنید. هرچند که از شما کوچکترم ولی بدانید بعد از من نوبت یکی دیگر از شما نیست؟ پس جو اتحاد و گذشت را در خانواده رعایت کنید. آینده نگر و در صحنه مبارزه سیاسی حضور داشته باشید. چه بسا یکی از شما در همین زندگی جزو مقربین باشد. قدر هم را بدانید. حق پدر و مادر را که با چه مشقات و الحمد لله با یک محیط مذهبی توانسته اند ما را به اینجا برسانند ادا نمایید.
پدرم ما همه مدیون تو هستیم. تو که با چه زحمتها با آن وضع موجود ... .
والسلام علی عباد الله الصالحین

آخرین وصیت نامه پاسدار شهید محمد رحیم دهداری
به نام خدا و به یاد مظلومیت شیعه از حسین(ع) تا خمینی
امشب که شب عملیات است، آماده رفتن به خط هستیم. چهره های برادران نورانی است. همگی عشق خدا در سر دارند و شور حسین در دل و من هم اینچنین. برای رفتن به جبهه بعد از راضی نشدن مسئول واحد، پهلوی مسئول ستاد رفتم و بعد از کمی صحبت راضی شد که من به جبهه بروم. همین الان چند تا از بچه ها آمدند و گفتن آماده باشید می خواهیم برویم جلو.
من وصیتها را جائی دیگر کرده ام. فقط 7 روز روزه قضا دارم. هرچه کتاب و پول دارم در راه انقلاب صرف کنید. موتوری که تازه خریده ام به مصطفی بدهید. سلام همه را برسانید. به مادرم بگویید من می دانم که تو راهرو زینب هستی پس روح من را شاد کن.
دیدار در کربلای حسین عزیز

پی نوشت:
+ به زودی خلاصه ای از زندگی نامه این شهید بزرگوار را هم وبلاگی خواهم نمود. إن شاء الله.
+ خدایا ما را هم کمی و تنها کمی آدم کن... .

دوران پیاده نظام دانشجویی سر آمده!

محمد دهداری، شنبه، ۲۳ خرداد ۱۳۸۸، ۰۲:۲۳ ق.ظ، ۱۴ نظر

غالبا اینگونه تصور می شود که ماجرای سوء استفاده برخی از احزاب از بعضی دانشجویان جهت نیل به اهداف مشروع و نامشروع سیاسی شان به سال های دولت اصلاحات و فضای بـــاز! سیاسی که به برکت سیاست های بی چارچوب آقای خاتمی تجربه کردیم باز می گردد. لیکن این تصوری اشتباه و ناشی از ضعف حافظه تاریخی ماست.
مسن ترها خوب به خاطر می آورند زمانی را که دانشگاه های ما به سنگری برای مبارزه مسلحانه با انقلاب نوپامان بدل شده بود تا جایی که گروهکها و منافقین موجب تعطیلی دانشگاه ها گردیدند. مسلما نمی توان گفت کسانی که در آن جریانات سال های اول انقلاب سردمداران این انحرافات بودند با کسانی که ملعبه قرار گرفته بودند کیفیتا به یک اندازه مقصر بوده اند. مسئله آنجا ابعاد کریه تری می یابد که بدانیم از نظر کمی نیز این سردمداران بسیار کمتر از پیروان آن انحرافات بوده اند. به عبارت دیگر و همیشه؛ در جریان یارگیری های دانشجویی برای جریانات و احزاب سیاسی-فکری، تعداد معدودی دانشجو یا دانشجوی سابق منفعت طلب که با آن جریانات و احزاب پیوند ارگانیک دارند، تعداد زیادی دانشجوی کم اطلاع و پراکنده را در جهت اهداف و امیال حزب یا جریان متبوع خود سازمان می دهند. این قاعده در سال های اخیر هم به انحاء مختلف تکرار شده است.
به طور کلی دوران دانشجویی هر فرد با شاخصه هایی گره خورده است که محیطی مناسب برای اینگونه سوء استفاده ها فراهم می آورد. از آن جمله می توان به احساس استقلال فکری و اجتماعی که فرد با دانشجو شدن در خود حس می نماید اشاره نمود یا این واقعیت نه چندان دلچسب که این دوره معمولا با انفجار احساسات همراه است یا تمایل شدیدی که هر انسان در این مقطع سنی به ایفای نقش در کارهای گروهی در خود مشاهده می کند و از همه مهمتر احساس اعتماد به نفسی برای اظهارنظر در مورد هر کس و هر چیز و به تبع آن گرایش به تفکر همواره انتقادی که فی نفسه چیز بدی نیست ولی گاهی آنقدر غلیظ می شود که موجب تبدیل اعتراض به یک ارزش بنیادین می گردد. همه این مولفه ها اگر در جای خود و به اندازه و بطور صحیح استفاده شوند ابزار پیشرفت دانشجویان را فراهم می آورند ولی در غیر این صورت می توانند بستری باشند برای سوء استفاده کسانی که می خواهند نظرات و ایده های خود را به نام دانشجو و دانشگاه ترویج کنند.
البته پیدایش جریان پیاده نظام پروری در دانشگاه ها را نمی توان فقط به گردن این خصیصه ها انداخت بلکه شاید بیش از این مسائل، اوضاع اجتماعی سال هایی که یارگیری های مذکور کلید خوردند و سوء استفاده جریانات سیاسی و فکری نابهنجار از این اوضاع، موجب شد تا برخی دانشجوها به دام انها افتند. توضیح اینکه قبل از روی کار آمدن آقای خاتمی و بــــاز!ندگی فضای سیاسی کشور، به دلیل مشکلات فراوان اقتصادی- سیاسی که حتی با هشت سال سازندگی! دولت آقای هاشمی، هنوز هم حل نشده باقی مانده بود، نوعی نارضایتی همه گیر در قشر دانشجو شکل گرفت که فضای دانشگاه ها را جهت پیاده نظام پروری در جهت اهداف هر گونه تفکر انتقادی سازنده یا مخرب مساعد ساخت.
هر چند در آن سال ها دولت سازندگی با مشکلات فراوان مانند استان های مخروبه و جنگ زده، جو امنیتی ناشی از اوضاع پس از جنگ، تحریم های کمرشکن اقتصادی و ... مواجه بود ولی نمی توان تاثیر سوء اشتباهات فاحش فرهنگی، اقتصادی و سیاسی این دولت را در ناهنجاری هایی که تنها یکی شان در دانشگاه ها نمود پیدا کرد نادیده گرفت. البته این سوء تاثیر تا آن زمان در حد فراهم کردن بستر این ناهنجاری ها محدود بود و آن دستی که به این انبار باروت جرقه زد دست سردمداران جریانی بود که در انتخابات سال 76 بهترین بهره را از این نارضایتی های دانشجویی برد و بیشترین سوء استفاده را نیز انجام داد. سال های آخر دولت آقای هاشمی فضای دانشگاه ها به نحوی با نارضایتی پیوند خورده بود که بسیاری از دانشجویان مذهبی نیز از وضعیت موجود ابراز ناراحتی می کردند و حلقه تنگ نیروهای سیاسی متدین نیز به این انتقادِ از خود دامن می زد و از جهت دیگر ابراز این انتقادات در آن فضای امنیتی که شاید میزانی از آن لاجرم بود نیز عواقب سختی در پی داشت. اینگونه بود که شعارهای آقای خاتمی با استقبال گسترده دانشجویی مواجه شد. بالاخره ایشان روحانی هم بود و عضو مجمع روحانیونی که زمانی یاران نزدیک امام(ره) بودند. حتی کسانی که از نظر اعتقادی با دگراندیشی های اصلاح طلبان جمع نمی شدند نیز با این قبیل توجیه ها، انرژی فرو خفته خود را جهت اصلاح! وضع موجود آزاد می کردند. این قشر از دانشجوها که از نظر کمی اکثریت قابل توجه فعالان سیاسی معترض به وضع موجودِ دانشگاه ها را تشکیل می دادند پس از بُُر خوردن در تشکل های سیاسی همسو با احزاب و جریانات منتقد، بیشترین کمک را به آقای خاتمی برای کسب کرسی ریاست جمهوری نمودند. چرا که هم پیالگان تفکرات اعوجاجی و التقاطی اصلاح طلبها در میان دانشجو ها همیشه در اقلیت بوده اند و به تنهایی کاری از دستشان بر نیامده است(و دقیقا به دلیل همین در اقلیت بودن است که ما در تشکلی افراطی مانند دفتر تحکیم هم شاهد انشعاب های اعتقادی بوده ایم).
متاسفانه اکثر دانشجویانی که از نظر اعتقادی اشتراک چندانی با دولت مردان اصلاحات و هواداران و منتسبین به آنها نداشتند شاید به این دلیل که کار تشکیلاتی با همه فوایدش، به طور معمول ایجاد تعصب و اینرسی فکری می کند، حتی پس از دیدن بی حرمتی ها و اجحاف هایی که در حق دین و مقدسات در آن دوران صورت گرفت نیز از مواضع سیاسی خود کوتاه نیامدند. مواضعی که بیشتر مواضع لیدرهای خارج از دانشگاه بود که توسط نوچه هاشان (مسئولین تشکل های افراطی) به قاطبه دانشجویان منتقد و کم اطلاع- اگر نگوییم بی اطلاع دیکته می شد، تا مواضع خود داشجویان. هرچند این مواضع در ابتدا و معمولا نه اعتقادی بود و نه از آن خود این دانشجویان ولی متاسفانه و اندک اندک جو به شدت سیاست زده دوران اصلاحات دنیایی وارونه را شکل داد که در آن سیاست راهنمای دیانت گردید و مواضعی اعتقادی و در تقابل با اسلام را برای بسیاری از پیاده نظام های دانشجویی و بعضا هم غیر دانشجویی اصلاح طلبان  به دنبال آورد.
خوشبختانه سالهایی که بر ما گذشت و تندروی های روزافزونی که به خیال فاصله گرفتن ملت ایران از آرمانهای اسلامی خود در قالب عبور از ارزشهای دینی – سیاسی مطرح شد از باب عدو شود سبب خیر ... از طرفی و از طرف دیگر تلاش روشنگران عرصه اندیشه و سیاست در راستای اثبات این واقعیت مهم که دگراندیشی ها و کج روی های سیاسی اکثر جریانات به اصطلاح اصلاح طلب، ریشه در اعوجاج های دینی آنها دارد، موجب شده است تا اکنون دیگر آن فضای غبارآلود اعتقادی و سیاسی وجود نداشته باشد و مرزبندی حرف هایی از جنس شعارهای سیاسی آقای خاتمی و بیشتر و مهمتر از آن، افاضات! معرفت شناسانه، فیلسوفانه و متکلمانه اطرافیان و طرفداران ایشان با آنچه متدینین جامعه در دانشگاه و خارج از آن در پی آن هستند روشن و واضح گردد. دیگر نمی توان حتی با حرف هایی دو پهلو از جنس فرمایشات آقای موسوی یکی به نعل اعتقادات و تمایلات مذهبی مردم زد و یکی به میخ تندروی ها و دگر اندیشی های هم حزبی ها. اکنون دیگر هر که اندک بینشی داشته باشد در بازار سیاست، سره را از ناسره تشخیص تواند داد، دیگر به سختی می توان دانشجو را آلت دست قرار داد، دیگر دوران شعبان بی مخ بازی های 18 تیری گذشته، دیگر نمی شود به نام دانشجو به مقدسات توهین کرد.
البته به شرط آن که همان اندک بینش وجود داشته باشد.