سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کار فرهنگی» ثبت شده است

برنامه کودک، از رقص تا روضه!

محمد دهداری، يكشنبه، ۲۰ آذر ۱۳۹۰، ۱۱:۲۰ ق.ظ، ۱۷ نظر

قبل نوشت:
مدت زیادی بود که وضعیت اسفناک برنامه های کودک و نوجوان صدا و سیما آزارم می داد و نیت کرده بودم مطلبی در این باره بنویسم. ولی اشتغال کاری زیاد و این اواخر هم مقالاتی که برای کنگره علوم انسانی در دست تحریر دارم تمام وقتم را گرفته بود. تا اینکه امروز با این مطلب بسیار به جا و دغدغه مندانه وبلاگ طلبه ای از نسل سوم مواجه شدم. لذا آن را از باب عمل به وظیفه شرعی نهی از منکر در چالش هایم بازنشر می نمایم.
ضمنا حاشیه دوم نوشتار حاج آقا مجید را حتما بخوانید و به درخواست ایشان عمل کنید.

نوشتار:
شخصیت هر انسانی از سه بعد آگاهی، گرایش و رفتار شکل یافته است. این سه بعد شخصیتی در یکدیگر اثر متقابل دارند، هر یک بر دیگری اثر گذاشته و از آن تاثیر می‌پذیرد.
بر این اساس، نوع رفتاری که هر فرد انجام می‌دهد، بر آگاهی‌ها و گرایش‌های وی تاثیر خواهد گذاشت. احادیث متعددی نیز به این واقعیت اشاره دارد. امیرمومنان(ع) می‌فرماید: «قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ الا اَوشکَ اَن یَکونَ مِنهُم»: کم است که فردی همانند گروهی رفتار کند و از جمله آنان نشود (نهج البلاغه،‌ حکمت 198). در این حدیث،‌ به روشنی تاثیر شگفت و شگرف رفتار، بر آگاهی و گرایش آدمی بیان شده است.
یکی از حکمت‌های حکم فقهی «حرمت تشبه به کفار» نیز ‌همین نکته است که شباهت رفتاری و ظاهری به غیرمسلمانان،‌ مقدمه شباهت فکری و درونی به آنان خواهد شد. بر اساس این حکم دینی، اگر لباسی را کافران ابداع کنند،‌ استفاده از آن حرام است اما اگر همان لباس را مسلمانان ابداع کنند، استفاده از آن جایز است.
هر چقدر، انسان در سنین کمتری باشد، تاثیر دو سویه ابعاد سه گانه (آگاهی، گرایش، رفتار) بیشتر خواهد بود به نحوی که هر گونه رفتار غیردینی کودکان می تواند تاثیراتی سرنوشت‌ساز بر شخصیت در حال شکل‌گیری آنان بگذارد. با توجه به این امر،‌ می‌توان به حساسیت برنامه‌هایی که برای کودکان ساخته می‌شود، پی برد.

خاله شادونه


مدتی است که تهیه‌کنندگان برنامه‌های کودک،‌ رویکرد تهیه برنامه‌های شاد را برای کودکان در دستور کار قرار داده‌اند. تا اینجای کار، باید آن را ستود که برآنند نسل آتی این سرزمین، روحیه ای پرنشاط داشته باشند، اما متاسفانه این حسن فاعلی به حسن فعلی بدل نشده است و در مقام عمل، أمل‌ها بر باد رفته است. برنامه‌ریزان رسانه،‌ در تعریف شادی و شیوه های ایجاد آن در کودکان ام‌القرای جهان اسلام، به جای بهره ‌‌گیری از روانشناسی اسلامی،‌ از شوهای تلویزیونی غربی الگوبرداری کرده‌اند. به همت صدا و سیما،‌ شنیدن موسیقی تند همراه با تماشای حرکات موزون! و کف زدن های ضرب‌‌دار به بخشی از برنامه‌های روزانه کودکانمان تبدیل شده است که اوج این داستان غمبار را می‌توان در برنامه «خاله شادونه در سرزمین دونه‌ها» مشاهده کرد.
کودکانی که روزانه دقایق بسیاری را به تماشای رقص و آواز مشغول بوده و خود نیز در پای تلویزیون‌ها، به تقلید از آنها مشغولند،‌ در جوانی چه شخصیتی پیدا خواهند کرد؟ آیا با این سبک برنامه‌سازی، جوان ایرانی در سال 1404، طبق سند چشم‌انداز، مؤمن، متعهد، ایثارگر، منضبط، مسئولیت‌پذیر، مفتخر، فعال، راضی، با وجدان کار و دارای روحیه تعاون خواهد بود؟ آیا با این روال،  تا 14 سال آینده،‌ کودکان امروز و جوانان فردا، مؤمن به رقص و متعهد به موسیقی و راضی از شو نخواهند شد؟
روی دیگر این سکه، برنامه کودک شبکه قرآن سیما است. در بخشی از این برنامه،‌ مجری و چند کودک،‌ در جای خود نشسته و به ندرت حرکتی دارند. مجری شروع به صحبت می کند و با استفاده از ادبیاتی ثقیل و علیل که فهم آن تنها برای پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها ممکن است می‌کوشد تا با نوه‌های آنها ارتباطی صمیمانه برقرار کند. پس از چندی کودکان حاضر در برنامه هم، شروع به سخن می‌کنند و متن‌های حفظ شده را که عموما تاکید بر مفاهیم دینی است به کودک فرضی بیننده ارائه می‌دهند تا او نیز با فراگیری این معارف، شخصیتی نورانی پیدا کند. بی شک،‌ بینندگان این روضه کسانی جز تهیه‌کنندگان همان برنامه نخواهند بود.
آیا به راستی تهیه یک برنامه شاد و آموزنده برای کودکان این قدر دشوار و ناشدنی است؟ آیا نمی‌توان کودک را شاد کرد اما او به رقاصه‌ای تبدیل نشود؟ آیا نمی توان کودک را دیندار کرد اما او به مصیبت‌زده‌ای تبدیل نشود؟
الحاشیه:
1. این یادداشت را برای نشریه پرتو، وابسته به موسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی (ره) نوشتم که در شماره جدید آن منتشر شده است.
2. اگر با این نوشته موافقید، به شماره 300002 (روابط عمومی شبکه 2) پیامکی بزنید و نهی از منکر کنید. وبلاگ «مهتد» به صورت اختصاصی و با حسن سلیقه به بحث امر به معروف و نهی از منکر می‌پردازد،‌ بسیار خواندنی است، بخوانید و بلینکیدش.
3. نمونه موفق برنامه شاد و آموزنده، برنامه‌های حاج آقا راستگو است که در برخی بخش‌های برنامه کودک، از این سبک استفاده می‌شود. البته منظورم این نیست که حتما طلبه‌ای بیاورند،‌ منظورم ارائه یک شادی سالم است.
4. این یادداشت در سایت جهان نیوز و تبیان

پی نوشت:
البته نظر من با حاشیه سومی که حاج آقا مجید نگاشته اند کمی متفاوت است. نه اینکه برنامه حاج آقا راستگو را نپسندم که بسیار برنامه خوب و مفیدی بوده است و بخشی از بهترین خاطرات دوران بچگی خود من به چهره صمیمی و گفتار دلنشین ایشان باز می گردد. لیکن عرصه رسانه را نباید با به کار بردن مثال ها و مصادیقی که به شدت تکراری شده اند محدود نمود تا مخاطبان نوشته گمان کنند اگر قرار شد روزی رقص و آوازها از برنامه کودک حذف شودد لاجرم باید به برنامه هایی مثل برنامه حاج آقا راستگو اکتفا نمود. اگر مسئولین و برنامه سازهای ما کمی و فقط کمی دغدغه دین و فرهنگ خردسالان - که بی شک مهمترین بخش جامعه هستند - را می داشتند با استفاده از همین بضاعت مالی و تکنیکی فعلی صدا و سیما می توانستند برنامه هایی بسیار متنوع تر، زیباتر و پر جاذبه تر از رقص و آوازهای مسخره و فاسد کننده کنونی را تولید نمایند. البته خود حاج آقا مجید در جمله آخر حاشیه سوم، سعی کرده اند این شائبه از عبارتشان مرتفع گردد ولی من لازم دانستم کمی موضوع را باز کنم.

ماجرای شخصیتهای مذهبی آثار تلویزیونی

محمد دهداری، پنجشنبه، ۱۱ شهریور ۱۳۸۹، ۰۴:۱۱ ب.ظ، ۱۳ نظر

شخصیت های مذهبی آثار تلویزیونی

اخیرا در آثار تلویزیونی شاهد رویکردی مرموز و هدفمند نسبت به مفهوم تدین به طور اعم و مصادیقش یعنی متدینین به طور اخص هستیم. توضیح اینکه در سال های اخیر به کرات دیده می شود در یک اثر تلویزیونی، شخصیتها و ظواهر آنها، از نحوه گفتارشان گرفته تا نحوه رفتار، نحوه لباس پوشیدن و خصوصیات فردی و اخلاقیشان همواره طوری طراحی می گردند که کاراکترهای با ظاهر مذهبی قصه افرادی مورددار و از نظر شخصیتی معیوب نمایش داده شوند. گویی مد شده که کارگردانان و نویسندگان به بهانه پرهیز از شخصیت پردازی سیاه و سفید، در اکثر سریالهایی که کارکترهای مذهبی در آن حضور دارند، آنها را دارای ایرادات و اشکالات فراوان و حتی گاها به عنوان شخصیتهای منفی داستان به نمایش درآورند. جالب توجه اینکه بعضا در همین سریالها ما شخصیتهایی را می بینیم که اتفاقا خیلی هم بی عیب و نقص و دوست داشتنی هستند و البته معمولا اینگونه کارکترها افرادی روشنفکرمآب و دارای المانهای شخصیتی متجددانه می باشند.
در این آثار ما شاهد همه گونه شخصیت مذهبی هستیم، إلا آنچه باید به عنوان یک شخصیت مذهبی تبلیغ شود تا تبلیغی برای تدین و دین باشد. مذهبی سطحی، مذهبی بی سواد، مذهبی شهوت ران و هوس باز، مذهبی طماع، مذهبی بدبخت و بی چاره، مذهبی مرتجع و خشکه مقدس، مذهبی یک طرفه به قاضی رو، مذهبی پولدار و بی درد و مذهبی سیاسی. بهترین شخصیتهای مذهبی به نمایش درآمده در آثار تلویزونی ما التقاطی هایی هستند که خصوصیات شخصیتیشان مشتمل است بر پوسته ای از المان های عوامانه و سطحی انگارانه دینی از یک سو و حجم زیادی از خصیصه های متجددانه دلبخواه نویسنده یا کارگردان از سوی دیگر. 
از  عمدی یا غیر عمد بودن این ماجرای اسفناک که بگذریم دردآورترین وجه موضوع آنجاست که این اجحاف ها اتفاقا در سریالهای مناسبتی و با رویکرد مذهبی بیش از هر جای دیگر دیده می شود. اصلا انگار تمرکز رویکرد مذکور در این سریالهاست. البته در سریالهای دیگر اصلا اثری از مذهب، دین و تدین دیده نمی شود که کم و کیفش محل بحث باشد. اوج این داستان را سال گذشته در سریال "میوه ممنوعه" دیدیم که در آن همه کاراکترهای با مظاهر مذهبی، شخصیت هایی منفی و یا مشکل دار به تصویر کشیده شده بودند.
امسال هم در ادامه این سیر در تمامی سریالهای تلویزونی ماه رمضان کما بیش شاهد چنین رویکردی هستیم. در سریال "ملکوت" که از این منظر از مابقی سریالها خیلی وضع بهتری دارد، حاجی بازاری متدینی را می بینیم که در جوانی مرتکب جنایتی بزرگ در حق زن اول خود شده است. در "نون و ریحون" دختری فقیر و چادری را می بینیم که برای از دست ندادن کار خود به هر گونه دروغ و نیرنگی دست میازد. در سریال "در مسیر زاینده رود" باز حاجی بازاری متدینی را میبینیم که هوس بازانه در ابتدای سریال قصد ازدواج با دختری بسیار جوان و البته زیبا را دارد، هرچند علی الظاهر قرار است با مرگ پسرش متنبه شود و ... . در همین سریال  پیرمرد دیگری را با ظاهر و اعمالی مذهبی می بینیم که در اوج بی آبرویی، دختر جوان خود را به خاطر پول دارد به پیرمرد اول می فروشد. جالب آنجاست که شخصیت های کاملا سیاه این سریال مانند فرهاد و زن بدجنسش کاملا مقید به حفظ ظواهر مذهبی نمایش داده شده اند. حال آنکه به گونه ای کاملا نامحسوس و زیرکانه از شخصیت دکتر الکلی و لاابالی قصه که البته هیچ ارتباطی با مذهب ندارد اعاده حیثیت می شود. این سریال توسط حسن فتحی کارگردان سریال میوه ممنوعه که ذکر آن گذشت تولید شده است. گویی ایشان کلا التفات خاصی نسبت به شخصیت های مذهبی و متدین داستان هاشان دارند.
ولی از همه اینها فاجعه آمیز تر سریال جراحت است. داستان این سریال درباره پسرعمو و دختر عمویی است که از قضا ظاهری کاملا متدین هم دارند و چهار سالی هست صیغه محرمیت بینشان جاری شده و اکنون که بعد از چهار سال به دلایلی قرار شده عروسی بگیرند گندش در آمده که دختر حامله است و ... . البته ماجرا از نظر شرعی اشکالی ندارد ولی آنچه رخ داده از باب بی عقلی و بی تدبیری دختر و پسر و غلبه شهوت و هوسشان بر تعقل و تدبیرشان بسیار جای تامل دارد! توجه کنید که تا به حال کمتر دیده شده چنین موضوع خاصی اینگونه صریح و بی پرده در صدا وسیما به نمایش درآید. البته پرواضح است که این موضوع به هیچ وجه جزو اولویت های مورد نیاز جامعه ما نیست ولی از درست و غلط بودن طرح این موضوع در یک اثر تلویزیونی، آن هم در لیالی ماه مبارک که بگذریم، باید از کارگردان و نویسنده این سریال پرسید؛ چرا در این اولین تجربه درست یا نادرست، یک زوج با ظواهر مذهبی باید سوژه ماجرا جویی شما قرار گیرند؟! در حالی که بارها و بارها در سریالها و فیلمهای سینمایی ساخته و پرداخته همین قشر به اصطلاح فرهیخته دیده ایم که افرادی با ظاهری غیر مذهبی به عنوان شخصیتهای مثبت و سفید داستان نمایش داده شده اند!  از این گذشته باید پرسید سریال مذکور در اوضاع و احوالی که بسیاری از جوانان ما ایام نامزدی خود را به صورت غیر شرعی و بدون اینکه به هم محرم باشند با همدیگر سپری می کنند و همین امر موجب اتفاقاتی بسیار ناخوشآیند تر و البته غیر شرعی و گناه آلود می گردد چرا و با چه توجیهی کارگردان اثر مزبورف موضوع صیغه محرمیت را اینگونه به منجلاب کشیده است؟
در مقام دفاع از مدعای این نوشته باید یادآور شوم، عالم رسانه، عالم نشانه هاست. در این میان تاثیر نشانه ها و نشانه شناسی بر رسانه هایی که با هنر در آمیخته اند بیشتر و عمیق تر نیز هست. چرا که هنر ظرفیتهای بکارگیری سنبل ها و نشانه ها را در بستر رسانه بیشتر می کند. در میان هنر ها نیز آثار سینمایی و تلویزیونی از این منظر به تناسب مختصات خاص و بعضا منحصر به فردشان از جایگاه ویژه ای برخوردار هستند. زیرا اینگونه آثار، پتانسیل بهره گیری از سنبلیسمِ هنرهایی مانند داستان نویسی، نقاشی، عکاسی، موسیقی و تئاتر را در خود گرد آورده اند. به معنی دیگر اگر یک فیلم یا سریال بخواهد مفهومی را در قالب نشانه به مخاطب خود بفهماند از ابزار های متعدد و متکثری مانند نحوه شخصیت پردازی، پرداخت داستان، تصویربرداری، طراحی لباس، قاب بندی، گریم، موسیقی، دیالوگ و ... می تواند بهره ببرد. در واقع یک اثر تصویری چه فیلم و چه سریال، دنیایی است که تولید کننده آن، خالقش است. همه چیز در این دنیا به دست وی است. به همین خاطر، در یک اثر تلویزیونی و یا سینمایی، حتی در آثار سطح پایین و دم دستی معمولا چیزی نیست که دارای معنا و مفهومی خاص نباشد. اصلا اگر قرار باشد چیزی بی معنی باشد چرا سازنده اثر باید آن را به دنیای اثر خود راه دهد؟ بنابراین نمی توان باور کردکه همگی شخصیت پردازی های غیر منصفانه فوق الذکر نیز اتفاقی و یا از روی سلیقه غیر مغرضانه تولیدکنندگان بوده و متضمن هیچ زاویه و تعارضی با اعتقادات مذهبی جامعه ما نمی باشند. جتی اگر این موضوع از جانب تولید کنندگان سهوی بوده باشد، این آثار خواه ناخواه به وسیله کدهای نشانه مند خود در اذهان و افکار مخاطبین تاثیر مخرب و مضر خود را بر جای خواهند گذارد. نتیجتا آثاری که قرار بوده در راستای اعتلای تدین جامعه ساخته شوند برعکس عمل کرده و دچار نقض غرض خواهند شد.
البته کسی حضور معدود هنرمندان متعهد و دین مدار را در ایران امروزمان انکار نمی کند، سخن از اکثریت و سمت و سوی حرکت آن اکثریت است. آیا می توان این همه نشانه واضح و توی ذوق زن را نادیده گرفت و ساده انگارانه گفت "ایشالا بز است"؟!
فاجعه وقتی بیشتر خودنمایی می کند که این به اصطلاح فرهیختگان بخواهند برای جامعه نسخه درمانی دینی نیز بپیچند. آیا به واقع اینان دغدغه نشر حقایق و ارزشهای فراموش شده جامعه ما را دارند؟! کسانی که حاضرند به هر وسیله ای متمسک شوند تا چشم ها و گوش ها را به طرف تفکرات درهم و برهم خود جلب نمایند! کسانی که غالبا ذات رسانه را ابزاری برای ارضای شهوت شهرت خود می دانند! کسانی که خود گرفتار انواع و اقسام مشکلات هستند! به قول جامی:

ذات نایافته از هسـتی بخـش      چون تواند که بود هستی بخش

تمام مشکل همین جاست. کسی می تواند برای جامعه نسخه درمانی بپیچد که خود به حدی از درمان رسیده باشد. یا حداقل نسخه های متخصصین را قبول داشته باشد. نه اینکه خودسرانه اجتهادهای اعوجاجی خود را به خورد مردم دهد و آنها را گمراه نماید. تازه همه اینها در صورتی است که از اصل با دین و تدین مشکل نداشته باشد که در این صورت اصلا نباید چنین مسئولیت خطیری را بر عهده او گذاشت.
به امید روزی که مسئولین فرهنگی ایران اسلامی، فکری مبنایی برای وضع نابهنجار اینگونه محصولات بنمایند و برنامه ریزی هدفمند کوتاه، میان و بلند مدت برای رسیدن به حداقل های مورد انتظار از یک جامعه اسلامی داشته باشند. مسلما این امر مستلزم کار فرهنگی جدی و تربیت نیروی آگاه، خلاق و تولید کننده از یک سو و مدیریت بی تعارف وضعیت ناگوار فعلی از سوی دیگر است.
بعد نوشت:
+ در همین رابطه: "درباره میوه ممنوعه"

به یاد شهدای مسجد فاطمیه اهواز

محمد دهداری، سه شنبه، ۲۰ اسفند ۱۳۸۷، ۰۲:۲۰ ب.ظ، ۲۰ نظر

بسم الله 

چند روز پیش بچه های مسجد ما - اگه من لایق باشم که خودم رو از اهالی این مسجد بدونم - یه یادواره برای شهدای مسجد برگزار کردند. حاج آقای دسمی از همرزمان شهدای مسجد و حاج آقای تائب، سخنرانهای برنامه بودند. جای شما خالی یادواره جو معنوی فوق العاده ای داشت. من در مطالب بعد اگه خدا توفیق بده به ابعاد خاص شهدای مسجد فاطمیه خواهم پرداخت، ولی در همین مطلب خوبه عجالتا به این نکته اشاره کنم که ویژگی خاصی که من رو شیفته شهدای این مسجد و علی الخصوص شهید سعید صوفی زاده کرده، دید تشکیلاتی داشتن به مسائل فرهنگی و اسلامی است. به قول مجری برنامه یادواره که فرازی از خاطرات همرزمان شهدا رو قرائت می کرد: "شهید صوفی زاده مؤمنی نبود که درون خودش محدود بمونه،‌ بلکه به فکر این بود که همه اطرافیانش رو رشد بده و بالا بکشه".
زمان جنگ،‌ این شهدای بزرگوار و همرزمهاشون توی اهواز با هدایت آیت الله موسوی جزایری،‌ یک حرکتی رو شروع کرده بودند که در اون زمان به منظور جذب نیرو برای اعزام به جبهه ها بود. چون احساس می کردند که سپاه نمی تونه همه بار جذب نیرو رو به تنهایی به دوش بکشه. ولی بعد از جنگ این حرکت،‌ متوقف که نشد هیچ،‌ با تمرکز بیشتر روی بعد اعتقادی-فرهنگی، به یک جریان پربرکت و یک شجره طیبه بدل شد که در حال حاضر هزاران طلبه و دانشجوی فعال اجتماعی و علمی رو به استان خوزستان و به کشور تقدیم کرده. از ابعاد فعلی این سیستم منحصر به فرد کار فرهنگی هر چی بگم شاید نتونم حق مطلب رو بیان کنم. باید یه سر بیایید اهواز و توی مساجد مختلف این شهر بگردید و حلقه های بحث و مطالعه ی بعد از نماز های جماعات رو ببینید که پره از بچه های با سنین خیلی کم ولی شعور خیلی بالا تا اون وقت معنی «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون» رو براستی درک کنید و ببینید دست مبارک این شهدا چه برکتی داشته. برکتی که امیدوارم در قالب این سیستم فرهنگی به همه ایران منتشر بشه.
بعدا بیشتر در اینباره خواهم نوشت.
فعلا فرازهایی از خاطرات و وصیتنامه های این عزیزان رو وبلاگی می کنم تا بعد ... .
إن شاء الله با نظر خودشون و عنایت خدا بتونم باز در این باره بنویسم:
شهید علیرضا صوفی زاده:

شهید علیرضا صوفی زاده 

 علیرضا شاگرد ممتاز دانشگاه نفت بود بهش گفتم تو باید بمانی و با درس خواندنت به جامعه خدمت کنی. ولی علیرضا گفت:
 از کجا معلوم من زنده بمانم! الان تکلیف من جبهه رفتن است و اگر به جبهه نرم و بمیرم هم دنیا را از دست دادم و هم آخرت را.
بهش گفتم: برو سؤال کن ببین بنیاد شهید به ازای هر شهید به خانواده اش چقدر می دهد؟ من همانقدر را به تو می دهم تا در راه اسلام هر طور خواستی صرف کنی. علیرضا گفت: لن تنالوا البر حتی تنفقوا من ما تحبون. شما جان مرا بیشتر دوست دارید یا پول را؟
از زبان پدر شهید
شهید احمد نوری:

شهید احمد نوری 

داشتیم کارهاش رو ردیف می کردیم که بره هندوستان برای ادامه تحصیل، که اعتصابات و تظاهرات قبل از 22 بهمن در اهواز شروع شد. احمد هم بخاطر فعالیت هایی که می کرد از رفتن به هند منصرف شد، بعد از انقلاب یکسال تابستان بود که سیل بزرگی در اهواز آمده بود و تمام روستا های اطراف آنرا آب گرفته بود. احمد می آمد و با ماشین خودم می رفت و از بین فامیل پول و پتو و ...جمع می کرد و با دوستانش می بردند برای جاهایی که احتیاج داشتند.
از زبان پدر شهید
شهید سید حجت الله موسوی:

شهید سید حجت الله موسوی

بعد از اینکه جسد مطهرشان را پس از یک سال برگرداندند، توی مجلس ختمش پیر زنی را دیدم که آمده بود و خیلی گریه میکرد.
ازش پرسیدم: شما که با ما نسبتی ندارید؛ پس چرا اینقدر گریه و زاری می کنید؟
جواب داد: شهید شما از حقوق مختصری که می گرفت مقداری را هم به من و بچه های یتیمم می داد.
مادر شهید
شهید مسعود شقایق پور:

شهید مسعود شقایق پور

توی اتاق خودش که تخت و امکانات داشت نمیرفت. میرفت توی اتاق کنار آشپزخانه که مال مستخدم ها بود، شبها به آرامی، طوری که کسی متوجه نشه وضو میگرفت و شروع میکرد قرآن خواندن و نماز شب خواندن.
گاهی همینجور نگاهش میکردم و گریه میکردم. باورم نمی شد پسر من باشه. اون همه من گریه می کردم ولی اصلاً متوجه حضور من نمی شد و غرق راز و نیاز بود.
مادر شهید
شهید محسن امیر معزی:

شهید محسن امیر معزی

سال  62 در جزیره مجنون ترکشی درپایش رفته بود و مجروح شده بود.
یه روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم داره گریه می کنه. فکر کردم داره درد می کشه، ازش پرسیدم چی شده گفت: « ربع ساعت دیگه نماز قضا میشه اما من هر چی سعی میکنم نمیتونم مسح پا بکنم» شاید ربع ساعت تلاش کرده بود تا مسح پا بکشه اما نتونسته بود و از ناراحتی گریه کرده بود. مادرم بهش گفت: بگذار من برات بکشم اما قبول نکرد و آخر مسح پا را کشید.
برادر شهید
فرازی از وصیت نامهً شهید محسن امیر معزی:
یاد شهدا را زنده نگه دارید و روح شهدا را فراموش نکنید، که در روز محشر نیاز به شفاعت همین شهدا دارید.
شهید محمد عیدی مینا:

شهید محمد عیدی مینا

یک سال در زمان حکومت طاغوت به خاطر اینکه توی مدرسه نماز جماعت ظهر راه انداخته بود از عمد تجدیدش کرده بودند، بعداً که ما متوجه شدیم؛ به ما می گفت: « عیبی نداره بگذار هر کاری می خواهند، بکنند. همین که این بچه ها نماز خون شدند، می ارزه»
مادر شهید
شهید ابوالقاسم صالح زاده:

شهید ابوالقاسم صالح زاده

فرازی از وصیت نامه شهید: در آخر از پدر و مادرم تقاضا دارم در شهادت من گریه نکنند و ناراحت نشوند زیرا که دشمنان و منافقان از گریه و ناراحتی شما برای ضربه های خود استفاده می کنند، دیگر عرضی ندارم به جز دعا به جان امام و دیگر زحمت کشان این مملکت اسلامی.
شهید سعید صوفی زاده:
فرمانده پایگاه مقاومت بسیج حبیب ابن مظاهر

شهید سعید صوفی زاده

بعد از عملیات والفجر 8 به خاطر مجروحیت مختصری که داشتم، برگشته بودم عقب.
در وضوخانه مسجد فاطمیه مشغول وضو گرفتن بودم، که یکدفعه آقا سعید وارد شد و به حالت شوخی بهم گفت: «ها!! آقا محمود فرار کردی؟»
من چون تازه از خط آمده بودم و تعداد زیادی از دوستانم شهید شده بودند، تو حال و هوای خاصی بودم و نسبت به حرف ایشان عکس العملی که نشان دهنده شوخی باشد انجام ندادم به همین خاطر ایشان تصور کرد که من ناراحت شده ام.
یادم هست که از وضوخانه تا زمانی که آمدیم نماز بخوانیم سه بار از من معذرت خواهی کرد با اینکه هم از نظر نظامی و هم از لحاظ سن از من بالاتر بود.
شیخ محمود محمد زاده
شهید حمید رضا زمانی:

شهید حمید رضا زمانی

مادرش اگر می فهمید که حمید رضا ده قدم از شهر فاصله گرفته، مضطرب و ناراحت می شد چون برادر بزرگترش-علیرضا- قبل ایشان شهید شده بود به همین خاطر هم بود که حمید رضا نمی تونست زیاد در جبهه حضور پیدا کنه.
وقتی شهید شد تنها نگرانی ما این بود که چطور این خبر رو به مادرش بدیم اما واقعاً نمیدانم چه اتفاقی افتاد؟
«خدا چه عنایتی به مادرش کرد» که این مادر نه تنها غش نکرد بلکه خودش حمید رو در قبر گذاشت و کفن رو باز کرد و روی حمید رو بوسید و با مشت گره کرده سه بار فریاد زد «مرگ بر آمریکا»
شیخ محمود محمد زاده
شهید احمد غلام گازر:

شهید احمد غلام گازر

فرازی از وصیت نامه شهید: آنقدر به جبهه میروم و می جنگم تا شهید شوم.
شما ای جوانان مقداری در این مورد فکر کنید. تا چه وقت می خواهید اسیر نفس خود باشید؟
با نفس خود بجنگید تا به پیروزی کامل برسید. تا در برابر این نفسانیات جهادی به عمل نیاید پیروزی به عمل نخواهد رسید هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نسازند که اگر چنین کردند، روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرتهاست.  
پی نوشت:
+
مطالب مربوط به شهدا برگرفته از ویژه نامه یادواره شهدای مسجد فاطمیه سال 88 است.