سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۳۲ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

فمن یمت یرنی

محمد دهداری، جمعه، ۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۰۹ ب.ظ، ۰ نظر

ای که گفتی فمن یمت یرنی
جان فدای کلام دل جویت

کاشکی من به هر دمی صدبار
مردمی تا بدیدمی رویت

چقدر زیبا مدح امیرالمومنین(ع) رو گفته

*با ترویج صوفیه -حالا از هر قسمش- بنا بر احتیاط به هیچ وجه موافق نیستم ولی شاعر این شعر دقیقا مشخص نیست و صرفا منتسب به میرزا ابوالقاسم شیرازی است!

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد

محمد دهداری، پنجشنبه، ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۵۵ ب.ظ، ۰ نظر

شنیده می شود از آسمان صدایی که...
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...
نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که...
نوشت نام تورا، نام آشنایی که...
پس از نوشتن آن، آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه، هفت آسمان مزین شد
نوشت فاطمه، تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد
نوشت فاطمه، یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه، تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد
خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد

سید حمیدرضا برقعی

اکنون که می بینند خوارم در امانم

محمد دهداری، يكشنبه، ۱۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۰۰ ب.ظ، ۰ نظر

ای زندگی بردار دست از امتحانم
چیزی نه میدانم نه میخواهم بدانم

دلسنگ یا دلتنگ! چون کوهی زمینگیر
از آسمان دلخوش به یک رنگین کمانم

کوتاهی عمر گل از بالا نشینی ست
اکنون که می بینند خوارم، در امانم

دلبسته افلاکم و پابسته خاک
فواره ای بین زمین و آسمانم

آن روز اگر خود بال خود را می شکستم
اکنون نمی گفتم بمانم یا نمانم؟!

قفل قفس باز و قناری ها هراسان
دل کندن آسان نیست! آیا می توانم؟!

فاضل نظری

لشکر ظلم و فرصت درویشان

محمد دهداری، پنجشنبه، ۱۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۴۴ ق.ظ، ۱ نظر

حضرت حافظ می فرماید:

روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشان است

دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو دولت درویشان است

از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است

ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را
سر و زر در کنف همت درویشان است

گنج قارون که فرو می‌شود از قهر هنوز
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
*این پست مخاطب خاص دارد.

شمیم تن بی سر

محمد دهداری، جمعه، ۲۴ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۱۴ ب.ظ، ۲ نظر

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری که سرش گم شده باشد

صل الله علیک یا اباعبدالله
سعید بیابانکی

... جای گریستن بر خویش

محمد دهداری، چهارشنبه، ۲۲ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۰۴ ق.ظ، ۰ نظر

هزار آینه مبهوت بی شماری تو
هزار بادیه مجنون نی سواری تو

بهار آمده با لاله های سینه زنش
پی زیارت باغ بنفشه کاری تو

هلا که جمع نقیضین بوسه و عطشی
ندیده ام لب خشکی به آبداری تو

به ما مخند که جای گریستن بر خویش
نشسته ایم دمادم به سوگواری تو....

سعید بیابانکی

فرق می کند...

محمد دهداری، شنبه، ۱۸ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۱۴ ب.ظ، ۱ نظر

اصلاً حسین جنس غمش فرق می کند
این راه عشق پیچ و خمش فرق می کند

اینجا گدا همیشه طلبکار می شود
اینجا که آمدی کرمش فرق می کند

تنها نه اینکه جنس غمش؛ جنس ماتمش
حتی سیاهی علمش فرق می کند

من از حسینُ منی پیغمبر خدا
فهمیده ام حسین همه اش فرق می کند

علی زمانیان

گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی

محمد دهداری، دوشنبه، ۲۹ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ب.ظ، ۰ نظر

گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
گاهی اگر در چاه، مانند پدر، آه
اندوه مادر را حکایت کرده باشی
گاهی اگر زیر درختان مدینه
بعد از زیارت استراحت کرده باشی
در سال های سال، دوری و صبوری
چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی
حتی اگر بی آن که مشتاقان بدانند
گاهی نمازی را امامت کرده باشی
یا در لباس ناشناسی در شب قدر
از خود حدیثی را روایت کرده باشی
یا در میان کوچه های تنگ و خسته
نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی
پس بوده یی و هستی و می آیی از راه
تا حق دل ها را رعایت کرده باشی
پس مردمک های نگاه ما عقیم اند
تو حاضری بی آن که غیبت کرده باشی

نغمه مستشارنظامی

دین خدا مست حسین است و بس

محمد دهداری، شنبه، ۲۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۲:۰۵ ب.ظ، ۰ نظر

دین خدا مست حسین است و بس
عزت ما دست حسین است و بس

منطق ما منطق ثاراللهی است
فطرت ما مست حسین است و بس

عشق فراورده کربُ بلاست
عاطفه سرمست حسین است و بس

با نوای حاج منصور بخوانید

گیرم که بمیرم!

محمد دهداری، جمعه، ۲۶ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۳ ق.ظ، ۰ نظر

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم/فاضل نظری