سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۲۳ مطلب با موضوع «اسلام» ثبت شده است

اختلاف قرائات دلیلی بر تحریف قرآن؟!

محمد دهداری، دوشنبه، ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۱ نظر

قبل نوشت:
در مطلب قبلی دلایل مختلفی بر عدم تحریف قرآن نقل کردیم. این پست را برای پاسخ به شبهه ای که آقای نیروانا در وبلاگشان مطرح نموده بودند نوشته ام. ادعای ایشان این بود که تعدد قرآئات قرآن دلیل بر تحریف قرآن است، البته در مطلب ایشان نکات دیگری هم وجود داشت که من در حد وسع خود و بر اساس منابعی که در انتهای نوشته آورده ام(تقریبا تمام یادداشت از کتاب درسنامه علوم قرآنی تالیف حسین جوان آراسته استخراج شده است)، پاسخ خواهم داد.
نوشتار:
لازم به ذکر است آنچه از قرآن به ما رسیده متن آن به اضافه تعدادی قرائت از آن متن است که بعضا با هم اختلافاتی دارند. حال سؤال اینجاست که اولا آیا متن قرآن همان است که بر پیامبر نازل شده و ثانیا اگر هم متن همان متن باشد آیا اختلافات موجود در قرائات آن دلیلی بر تحریف شدن قرآن نیست؟
تواتر نص قران
آنچه مسلم است و تمام نسخ و شواهد تاریحی بر آن صحه می گذارند تواتر نص قرآن کریم است. یعنی آنچه اکنون به عنوان متن قرآن در دست ماست همان کلماتی است که در صدر اسلام بوده و بر پیامبر اکرم(ص) نازل گردیده است. علاوه بر تواتر تاریخی این متن، دلایلی فراوان دیگری نیز بر عدم تحریف و تغییر آن می توان اورد و از آن جمله مطابقت این نص با آنچه در کتب فراوان تاریخی دیگر غیر از قرآن و به نقل از قرآن آمده، می باشد.
از بحث تواتر نص قرآن که بگذریم ممکن است گفته شود آنچه در صدر اسلام نوشته و سپس جمع آوری شده متنی ابتدایی بوده که نقطه و اعراب نداشته و در مراحل تنقیط و اعراب گذاری ممکن است در آن تحریف رخ داده باشد. ولی این شبهه صحیح نیست. چرا که در این مراحل این مراحل در زمان و مکانی صورت پذیرفته که قرائات غلط قرآن میان مردم رایج نبوده است، چه رسد به علمایی که در راس انجام این امور بوده اند. در مطلب قبل هم اشاره شد که تحریف بحثی تاریخیست، تاریخى بودن تحریف از آن جهت است که وقوع یا عدم وقوع تحریف فقط در برهه اى خاص از تاریخ اسلام ممکن بوده است: دوره پس از رحلت پیامبر تا زمان جمع آورى مصاحف در زمان عثمان و تدوین مصاحف پنج گانه یا هفت گانه (درحدود سال سى ام هجرى) و از آن زمان تا اوایل قرن چهارم، یعنى مرحله حصر قراءت ها در قراءت هاى هفت گانه به دست ابن مجاهد. از قرن چهارم به بعد هیچ کس مدعى تحریف نشده است و در عصر حاضر نیز موضوع تحریف به کلى منتفى است. این در حالی است که ابوالاسود دوئلی که اعرب گذاری قرآن به او متتسب است، از صحابی علی(ع) بوده و ابوالاسود، یحیى بن یعمر(م ١٢٩ ق.)، نصر بن عاصم(م ٨٩ ق.) نیز که به اعجام و نقطه گذارى حروف متشابه قرآن اقدام نمودند، از شاگردان ابوالاسود بوده اند. با توجه به تاریخ وفات و مکان حیات این افراد می توان با اطمینان گفت خطائی در کارشان رخ نداده است.
شاهد دیگر بر این مدعا اینکه رسم الخط قرآن در تمام طول تاریخ اغلاطی داشته که آن را از رسم الخط های معمول عربی متمایز کرده است. توضیح اینکه رسم الخط قرآن که همان رسم عثمانى است، در بسیارى از موارد با رسم الخط شناخته شده و قابل قبول کنونى زبان عربی مغایرت دارد. این اغلاط املایی خود دلیلی است بر عدم تحریف قرآن چرا که از مصاحف امام به مصاحف بعدی استنساخ شده و نیز به نسخ بعد از آنان تا مصاحفی که امروز در دست ماست، منتقل شده است و این واقعیتی روشن است که با بررسی نسخ تاریخی کاملا قابل دفاع است. مسلمانان چنان در مورد تغییر در سم الخط وسواس داشته اند که هیچ یک علمای گذشته به تغییر رسم الخط فتوا نداده اند. در زمان معاصر هم که تحریف محتمل نیست باز اصلاح اغلاط مذکور و کلا تغییر رسم الخط قرآن مخالفان زیادی دارد. علامه حسن زاده آملى مى گوید: براى احدى، کتابت قرآن، جز به همان رسمى که از سلف به تواتر مضبوط است، جایز نیست; تا قرآن همان گونه که بوده است، باقى بماند و تحریفى در آن راه پیدا نکند. ایشان پس از بیان این مطلب، آشکارا حکم مى کنند:
مخالفت با رسم الخط قرآن، حرام بین است; زیرا رسم الخط قرآن از شعایر دین و حفظ شعایر نیز واجب است. براى آن که قرآن از هرگونه شبهه و تحریف دشمنان تا قیامت محفوظ بماند و حجتى بر مردم باشد که با اطمینان تا پایان هستى به آن احتجاج نمایند(١).
همچنین اشکالات در رسم الخط موجود، امکان شناخت قراءت هاى معتبر از غیرمعتبر را فراهم مینماید. این وسواس در حفاظت از رسم الخط عثمانی(٢) که تا به امروز ادامه دارد شاهدیست در وسواس مسلمانان و احتیاط آنان در همه زمینه های مربوط به قرآن.
علاوه بر این دلایل، مستندات و مستدلات فراوان دیگری نیز بر تواتر نص قرآن کریم وجود دارد که در نوشته مختصر ما نمی گنجد. (من جمله دلیلی آیة الله خوئى قدس سره که بسیار مستحکم و استوار است(٣)).
مراحل پیدایش قراءات
قراءت قرآن مراحل گوناگون و متفاوتى را به خود دیده است. مراحل پیدایش قراءات را مى توان در قالب هفت مرحله بررسى نمود:
مرحله اول: تعلیم قراءت از سوى پیامبر(ص) به بعضى از صحابه و عرضه نمودن قراءت توسط آنان بر پیامبر. در این مرحله افراد معروف عبارتند از: على بن ابى طالب(ع)، عثمان بن عفان، ابى بن کعب، عبدالله بن مسعود، زیدبن ثابت، ابوموسى اشعرى و ابوالدرداء.
مرحله دوم: تعلیم قراءت توسط طبقه اول به بعضى از صحابه و رواج مصاحف و قراءات بعضى از قاریان طبقه اول و انتساب قراءات به اشخاص(مثلا قرائت فلانی).
مرحله سوم: دوره متحد ساختن قراءت ها به دست عثمان و ارسال مصاحف یک نواخت به شهرها و انتساب قراءات به شهرها(مثلا قرائت فلان شهر).
مرحله چهارم: شروع دوباره اختلاف قراءت ها از نیمه دوم قرن اول هجرى و به میدان آمدن نسلى نو از حافظان و قاریان قرآن در شهرهاى مختلف از جمله مدینه، مکه، کوفه، بصره و شام.
مرحله پنجم: دوره اوج قراءات و پدیدار گشتن بزرگ ترین قاریان، در سده دوم هجرى از جمله قراى سبعه.
مرحله ششم: دوره تدوین قراءات در قرن سوم به دست افرادى چون ابوعبید قاسم بن سلام، ابوحاتم سجستانى، ابوجعفر طبرى و....
مرحله هفتم: دوره انحصار قراءات در هفت قراءت به دست ابن مجاهد . این کار در آغاز قرن چهارم هجرى صورت گرفت و پس از آن تالیفات دیگران نیز به همین سمت گرایش پیدا نمود.
عدم تواتر قراءات
متن قرآن با قرائاتی که از آن صورت گرفته متفاوت است. به عبارت دیگر قرآن یک حقیقت و قرائتهایی که از آن صورت گرفته حقیقتی دیگر است. اولی از سوی خدا نازل شده و دومی ساخته و پرداخته بشر است. آن هم در بیشتر موارد، بشر غیر معصوم. همانطور که گفتیم. تواتر متن قرآن کریم مسئله ایست که همه آن را قبول دارند. نص قرآن کریم که هم اینک در دست ماست همان است که در زمان عثمان با همه کاستی های خط آن زمان نوشته شده بود و کسی در این موضوع شک ندارد. اساسا حجیت قرآن به عنوان مهم ترین منبع نقلی معارف دینى جز از طریق تواتر و قطعیت صدور آن ثابت نمى گردد. این مطلب درباره خود قرآن کریم معلوم و روشن است و چنانکه گذشت دلایل فراوانی نیز بر آن اقامه می شود اما آیا قراءات قرآن نیز چون قرآن متواترند؟ یا میان قرآن و قراءات تفاوت وجود دارد؟
با نگاهى اجمالى به سیر تحول و مراحل پیدایش قراءات و نیز عوامل اختلاف قراءات به خوبى پاسخ این سؤال روشن مى شود. البته مسلما قرآن بر یک قراءت نازل شده است. از امام باقر(ع) منقول است که فرمود: ان القرآن واحد نزل من عند واحد ولکن الاختلاف یجی ء من قبل الرواة (۴) ; قرآن یک قراءت دارد که از سوى خداى واحد نازل گشته است. اما اختلاف (در قراءت آن) از ناحیه راویان قرآن ناشى شده است.
دو عامل مهم در این جا وجود داشته است که على رغم وضوح و روشنى عدم تواتر قراءت ها(با توجه به دلایل مبین تاریخی)، بعضى چنین توهمى را نموده اند که قرآئات متواتر است: 
عامل اول؛ خلط میان قرآن و قراءات است. لازم بتوضیح مجدد نیست که منظور از قرآن، مصحف کریم و منظور از قراءات نحوه تلاوت آن نوشتار عظیم است و همین اندک برای برطرف کردن آن اشتباه کافیست که: حساب قراءات از قرآن کریم جداست. البته این خلط بیشتر توسط افراد کم سواد صورت گرفته است. آنچه در حال حاضر هم بعضا در گوشه و کنار به عنوان دلیلی بر تحریف قران مطرح می شود و بر اختلاف قرائات مبتنی است به همین خلط ابتدایی و سطحی مربوط می شود. حال آنکه اگر کسی ابتدایی ترین معلومات قرآنی را داشته باشد هیچگاه اختلاف در خواندن قرآن را دلیل بر تحریف آن نمی گیرد.
عامل دوم؛ که جدی تر است، خلط میان قراءت ها و احرف سبعه است. احادیثى که در بسیارى از منابع اهل سنت از رسول خدا به این مضمون نقل شده است: قرآن بر هفت حرف نازل گشته است. این احادیث برخی را به این اشتباه انداخته که بر مبنای آنها بگویند اصولا قرآن بر هفت قرائت نازل گشته است. 
باید توجه داشت در مراد و مفهوم احرف سبعه اقوال بسیار متعدد و مختلفى مطرح شده است. علمای شیعه غالبا این احادیث را به استناد روایاتی از امام باقر (ع) و امام صادق(ع)(۵)  نفی کرده اند مانند آیت الله خوئی که: پس از نقل یازده روایت -که مهم ترین روایات در باب نزول قرآن بر هفت حرفند- مى گوید: این احادیث با آن چه زراره از امام باقر(ع) و فضیل بن یسار از امام صادق(ع) نقل کرده اند، مخالفند و قابل قبول نیستند.
پنا بر آنچه گفته شد و اینکه پس از پیامبر اسلام(ص) مرجع در امور دین، تنها و تنها، کتاب خدا و اهل بیتند، روایات مذکور ارزشى ندارند و دیگر نوبت به بحث در زمینه سندیت داشتن یا نداشتن آنها هم نمى رسد. علاوه بر این اختلاف و تناقض میان این روایات فراوان است و در بعضى از این روایات میان سؤال و جواب تناسبى وجود ندارد.... (۶) مضاقا به این که التمهید مى گوید: سندهاى این احادیث، که {بعضا}از اهل بیت: روایت کرده اند، توثیقى ندارد. (٧) 
از طرف دیگر اینکه بعضى از اهل سنت قراءت هاى قراى سبعه را همان احرف سبعه اى دانسته اند که براساس روایات اهل سنت قرآن بر آن حروف نازل شده است؛ تناسب منطقی ندارد. شهرت قراى سبعه و قراءت آنان در پى اقدام ابن مجاهد در قرن چهارم صورت گرفت؛ در حالى که به تصریح بسیارى، در میان قراء افرادى بهتر از قاریانی که ابن مجاهد از قرائت آنها استفاده نموده نیز وجود داشت. دکتر صبحى صالح در انتقاد از ابن مجاهد در مورد انحصار قراءات در هفت قراءت مى گوید:
بسیارى با توجه به این عدد، توهم نمودند که این قراءات همان احرف سبعه اى هستند که در حدیث نبوى وارد شده است (٨).
دلایل فراوان دیگرى نیز وجود دارد که تواتر قرائات سبعه را رد می کنند. ما به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
١. بررسى حال راویان و اینکه که قاریان به چه انجاء و طرقی قراءت قرآن را از دیگران اخذ نموده اند، به روشنى تواتر قراءات را نفى مى نماید.
٢. استدلال و احتجاج هر یک از قاریان به صحت قراءت خویش، نقلى بودن قراءت آنها و اینکه فقط و فقط بواسطه شنیدن قراءت قرآن را آموخته باشند، نفى نموده قراءات را مستند به اجتهاد قاریان و آراى شخصی آنها مى کند و این خود دلیلى بر عدم تواتر قراءات است; زیرا اگر قراءات، متواتر بودند نیازى به استدلال و اجتهاد در قراءت وجود نداشت.
٣. وجود معانى متفاوت و متضاد که در بعضى موارد از اختلاف قراءات ناشى مى شود، به عدم تواتر رهنمون است; زیرا پذیرفته نیست پیامبر، قرآن را به صورتى قراءت نموده باشد که معانى متضاد از آن برداشت شود. قرآن خود فرموده است: افلایتدبرون القرآن و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا; (٩) آیا در [معانى] قرآن نمى اندیشند؟ اگر از جانب غیرخدا بود، قطعا در آن اختلاف بسیارى مى یافتند.
۴. اگر قراءات متواتر بودند، آیا کسى مجاز بود بعضى از آنها را انکار نماید؟ ما مى بینیم بسیارى از بزرگان، حتى قراءات قراى سبعه را مورد انکار قرار داده اند؛ مثلا طبرى قراءت ابن عامر را رد کرده در بسیارى از موارد قراءات قراى سبعه را مورد خدشه قرار مى دهد. بعضى دیگر از صاحب نظران به قراءت حمزه و بعضى به ابوعمرو و بعضى به قراءت ابن کثیر اشکال وارد نموده اند(١٠) و این با آن وسواسی که در مورد نص قرآن وجود داشت تناسب ندارد.
۵. تقسیم بندى قراءات به متواتر و مشهور، آحاد و شاذ، خود گواهى دیگر بر بى پایگى ادعاى تواتر است. گرچه بعضى درصددند که قراءات سبعه را، قراءات متواتر بدانند، اما تاریخ و نظرات بزرگان این علم جز این است و دلایل بر این امر بسیار است که این فقط مختصری از آنها بود.
ابوشامه در مرشد الوجیز گفته است:
سزاوار نیست در مورد هر قراءتى که به یکى از قراى سبعه نسبت داده مى شود، غفلت صورت گیرد و بر آن، اطلاق صحت گردد و گفته شود: قرآن به همین صورت نازل شده است... (١١).
زرقانى در بیانى استوار چنین مى گوید:
بعضى نسبت به قراءات سبع مبالغه نموده و گفته اند: هرکس گمان کند تواتر در قراءات سبعه لازم نیست، گفتارش کفر است; زیرا منتهى بر عدم تواتر قرآن مى شود. این عقیده به مفتى اندلس، استاد ابوسعید فرج بن لب نسبت داده شده است. اما دلیلى که به آن استناد نموده قابل قبول نیست; زیرا قول به عدم تواتر قراءات، مستلزم قول به عدم تواتر قرآن نیست(١٢).
جلال الدین سیوطى پس از نقل کلام ابن جزرى و ستایش از وى در نتیجه گیرى و برداشت از سخنان او، قراءات قاریان را به شش گروه متواتر، مشهور، آحاد، شاذ، موضوع و مدرج تقسیم مى نماید. (١٣) و البته اغلب قراءات غیر متواترند.
ما در مورد نفى تواتر قراءات به همین مقدار اکتفا نموده جهت تحقیق بیشتر در این زمینه، به پژوهندگان توصیه مى کنیم به گفتار متقن و استوار آیة الله خوئى در البیان رجوع کنند (١۴).
قراى سبعه
در اینجا ماجرای شکل گیری قرائات سبعه را ذکر می کنیم تا مسئله عدم تواتر قرائات روشن تر شود. ابن مجاهد از چهار شهر مدینه، مکه، بصره و شام، چهار قارى و از کوفه سه قارى انتخاب نمود. قاریان برگزیده همگى از قرن دوم بودند و آخرین آنها یعنى کسائى به سال 189 درگذشته بود. بنابراین آن چه از قراءات آنها رواج داشت توسط شاگردان آنها (باواسطه یا بى واسطه) روایت مى شد. ابتکار دیگر ابن مجاهد این بود که از میان تمام شاگردان و راویان قاریانی که انتخاب کرده بود، تنها دو راوى را برگزید و در کتاب خود روایت آن دو را از قراءت استادشان ذکر نمود. این عمل باعث شد روایت شاگردان دیگر به تدریج به فراموشى سپرده شود(این مطلب را مقایسه کنید با ادعای بعضی که: قراءات تابه امروز مورد استفاده هستند). کسانى هم که پس از ابن مجاهد، سه قارى دیگر به قاریان هفت گانه اضافه نمودند و شمار قاریان را به ده رسانیدند و یا آنها که چهار قارى دیگر بر این ده قارى اضافه نمودند، همگى به تقلید از ابن مجاهد براى هر قارى، به دو راوى بسنده کردند.
قاریان هفتگانه و راویان آنها:
شماره ٍ نام قاریان ٍ تولد و وفات ٍ امام قراءت ٍ راوى اول ٍ تولد و وفات ٍ راوى دوم ٍ تولد و وفات ٍ ملاحظات
1 ٍ ابن عامر ٍ 21-118 ٍ شام ٍ هشام بن عمار ٍ 153-245 ٍ ابن زکوان ٍ 173-242 ٍ هر دو راوى با واسطه نقل قراءت کرده اند
2 ٍ ابن کثیر ٍ 45-120 ٍ مکه ٍ بزى ٍ 170-250 ٍ قنبل ٍ 195-291 ٍ هر دو راوى با واسطه نقل قراءت کرده اند
3 ٍ عاصم ٍ 76-127 ٍ یا128 ٍ کوفه ٍ حفص ٍ 90-180 ٍ شعبه ٍ 95-193 ٍ هر دو راوى بى واسطه نقل قراءت کرده اند
4 ٍ ابو عمرو ٍ 68-154 ٍ بصره ٍ الدورى ٍ م 246 ٍ السوسى ٍ م 261 ٍ هر دو راوى با واسطه ٍ نقل قراءت کرده اند
5 ٍ حمزه ٍ 80-156 ٍ کوفه ٍ خلف بن هشام ٍ م 229 ٍ خلاد بن خالد ٍ م 220 ٍ هر دو راوى باواسطه نقل قراءت کرده اند
6 ٍ نافع ٍ 70-169 ٍ مدینه ٍ قالون ٍ م 220 ٍ ورش ٍ م 197 ٍ هر دو راوى بى واسطه نقل قراءت کرده اند
7 ٍ کسائى ٍ م 189 ٍ کوفه ٍ لیث بن خالد ٍ م 240 ٍ الدورى ٍ م 246 ٍ هر دو راوى بى واسطه نقل قراءت کرده اند
قاریان دهگانه و راویان آنها
شماره ٍ نام قاریان ٍ وفات ٍ امام قراءت ٍ راوى اول ٍ وفات ٍ راوى دوم ٍ وفات
8 ٍ یزید بن قعقاع ٍ 130 ٍ بغداد ٍ ابن وردان ٍ 160 ٍ ابن جماز ٍ 170
9 ٍ یعقوب بن اسحاق ٍ 205 ٍ بصره ٍ روح بن عبد المؤمن ٍ 234 ٍ رویس ٍ 238
10 ٍ خلف بن هشام ٍ 229 ٍ مدینه ٍ اسحاق بن ابراهیم ٍ 286 ٍ ادریس بن عبد الکریم ٍ 292
درمورد هر کدام از این قاریان قراءتشان می توان به تفصیل بحث کرد لیکن در این مجمل مجال نیست. در حال حاضر همه علمای قرآنی به اتفاق بر رجحان قرائت حفص از عاصم اتفاق نظر دارند و از این رو بهتر دانستیم به مختصری در اثبات این قرائت اکتفا کنیم تا اینکه بقیه قرائات را نفی:
ابوبکر، عاصم بن ابى النجود الاسدى، (٩٠-١٢٧ ق.) یکى از پرآوازه ترین قاریان سبع. وى آیت و نشانه اى در استحکام و اتقان قراءت و فصاحت کلام بود. ادیب، نحوى و امام قاریان کوفه پس از استادش ابوعبدالرحمن سلمى بوده است.
عبدالجلیل رازى وى را امام قراءت شیعیان در کوفه دانسته و گفته است: بیشتر قاریان حرمین و عراقین، از شیعیان اهل بیت: و از مشهورین به ولایت آنان بوده اند. خوانسارى در روضات الجنات مى نویسد: وى پارساترین و پرهیزکارترین قارى و راى او درست ترین راى در قراءت به شمار مى رود.
کوفه و قاریان آن، بیشترین سهم را در انتقال قراءات به آیندگان داشته اند. گزینش سه قارى از قراى سبع از کوفه توسط ابن مجاهد به خوبى جایگاه کوفه را به عنوان شهرى نظامى، سیاسى و علمى نشان مى دهد و از این میان قراءت عاصم بر دو قارى کوفى دیگر فایق آمده است.
قراءت عاصم از ویژگى هایى برخوردار بوده است که سبب شده امروز به عنوان قراءت رسمى و متداول قرآن در میان مسلمانان به شمار آید. اساسى ترین ویژگى قراءت او را باید در پیوند استوار قراءتش با قراءت بزرگ ترین مشایخ و ممتازترین اساتید قراءت دانست.
عاصم قراءت را به طریق عرض (خواندن و عرضه کردن قراءت بر استاد) از ابوعبدالرحمن سلمى فراگرفت. ویژگى علمى ابوعبدالرحمن سلمى در نقش مهم او به عنوان عامل انتقال قراءت قرآن از على بن ابى طالب به قاریان کوفى از جمله عاصم بن ابى النجود است. در مورد قراءت آموزى او در سطوح عالى، جز على(ع) از صحابى دیگرى به عنوان استاد عبدالرحمن یاد نشده است.
 در ذکر مشایخ قراءت ابوعبدالرحمن بیشتر بر سه شخصیت على(ع)، عثمان و زید بن ثابت و از آن میان به ویژه بر حضرت على تاکید شده، حتى ادعا شده که وى در قراءت هیچ حرفى از قرآن، از قراءت آن حضرت تخلف نکرده است و در روایتى چنین آمده است که وى على را در قراءت، یگانه مى دانسته است.
 ابوعبدالرحمن در قراءات مختلف کوفه از جمله سه قراءت از قراءات سبع تاثیر بسزایى داشته است; چرا که قراءت عاصم به طور مستقیم و قراءت حمزه و کسائى باواسطه از ابوعبدالرحمن تاثیر پذیرفته است. این سلسله سند قراءت،سلسله اى طلایى است که در قراءات دیگر یافت نمى شود. ابوعبدالرحمن سلمى تا آن جا مورد عنایت و اعتماد على(ع) بوده است که حضرت وى را معلم امام حسن(ع) وامام حسین(ع) قرار داده است.
اینک یک بار دیگر به مشایخ عاصم نظر مى افکنیم.
عاصم - ابو عبد الرحمن سلمى - على بن ابى طالب(ع) - پیامبر اکرم(ص). قراءت عاصم به واسطه دو راوى به نام هاى شعبه (ابوبکر بن عیاش) و حفص بن سلیمان رواج یافته است. محققان علوم قرآن، روایت حفص را بر روایت شعبه ترجیح داده اند زیرا او ربیب (فرزند همسر) عاصم بوده و در دامان وى پرورش یافته است و همانند کودکى که از استاد خویش قرآن را فراگیرد در نزد او تلمذ نموده است. بنابراین روایت او دقیق تر و متقن تر از روایت شعبه است.
لازم بذکر است قرائتی که در تاریخ بیش از همه رواج داشته و در حال حاضر هم در همه بلاد اسلامی پذیرفته شده قرائت حفص از عاصم است. قراءات دیگر در هیچ جای عالم اسلامی معمول نبوده مگر در برهه ای خاص از تاریخ آن هم نه در همه جا. این دلیلی مهم است بر این حقیقت که اختلاف قرائات گمترین خدشه ای به عدم تحریف قرآن وارد نساخته اند.
ضابطه قبول قراءات
دانستیم که در میان قراءات قاریان (سبعه و جز آنها) قراءاتى وجود دارد که مورد انکار قرار گرفته اند.(این نکته را در نظر بگیرید با ادعای بعضی که: همه روایات و قراءات به یک اندازه اهمیت دارند) این قاریان با همه عظمتى که داشته اند، اما قرائاتشان على الاطلاق پذیرفته نشده است. سؤالى که مطرح مى شود این است که بر چه حسابی ما بعضی قرائات را رد و بعضی را تایید می نماییم؟ اصولا آیا معیار و ضابطه اى براى سنجش یک قراءت وجود دارد؟ آیا مى توان موازینى را ملاک قرار داد تا براساس آن هر قراءتى را در بوته آزمایش قرار دهیم و در صورت تطابق با موازین، مهر تایید بر آن زده، در غیر این صورتآن را رد کنیم؟
دانشمندان قرآن شناس همگى به این پرسش، پاسخ مثبت داده و به معرفى ضوابط مربوط پرداخته اند.
دانشمندان متعددی برای تشخیص صحت یک قرائت قاعده وضع کرده اند که ما در اینجا به ذکر قول التمهید التمهید بسنده می کنیم. به عقیده التمهید ملاک هاى صحت یک قراءت عبارتند از:
١. موافقت با ثبت معروف میان مسلمانان در ماده، صورت و محل کلمه; همان گونه که میان مسلمانان گذشته و حال معهود بوده است.
٢. موافقت قراءت با قواعد افصح لغوى و ادب عربى.
٣. عدم معارضه قراءت با دلیلى قطعى; خواه دلیل عقلى باشد یا سنت متواتر و یا روایت صحیح الاسناد و مورد قبول امامان قراءت. (١۵) در حقیقت اصلى ترین معیار براى پذیرش یک قراءت، هماهنگى آن با قراءت عامه مردم است که از نسلى به نسل دیگر به ارث رسیده است. شرایط سه گانه فوق نیز در جهت تحقق همین معیار اصلى اند.
حرف آخر
آنچه در مباحث ما گذشت روشن ساخت استناد به اختلاف قرآئات بر تحریف قرآن باطل است و شواهد متقن تاریخی و عقلی و نقلی نشان می دهند رابطه ای میان اختلاف قراءات و تحریف قرآن وجود ندارد .
 پى نوشت:
١. هشت رساله عربى، ص 261 و 262.
٢. رسم عثمانى را همان طریقه نگارش و کتابت قرآن در زمان عثمان است که مصاحف چندگانه را با آن نوشتند. بعدها مسلمانان همین رسم عثمانى را از آن جهت که اصحاب پیامبر آن را نوشته اند به عنوان تبرک و تیمن حفظ نمودند.
٢. البیان، ص 123 و 124.
۴. اصول کافى، کتاب فضل القرآن، باب النوادر.
۵. همان، ج 2، ص 211-213، به نقل از تفسیر صافى، ج 1، ص 59 - 61.
۶. البیان، ص 177.
٧. التمهید، ج 2، ص 94.
٨. مباحث فى علوم القرآن، ص 249.
٩. نساء(4) آیه 82.
١٠. ر.ک: البیان، ص 152.
١١. همان، ص 9 و 10.
١٢. مناهل العرفان، ج 1، ص 435 و 436.
١٣. ر.ک: الاتقان، ج 1، ص 241-243.
١۴. ر.ک: البیان، ص 151-168.
١۵. التمهید، ج 2، ص 122 - 154.
+ منابع:

تقریبا تمامی مطالب این یادداشت از کتاب ارزشمند درسنامه علوم قرآنی(تالیف حسین جوان آراسته) استخراج شده است ولی ممکن است در بعضی جاها از تفسیر المیزان و یا قرآن پژوهی بهاء الدین خرمشاهی نیز استفاده شده باشد.

مرگ بر سازشکار

محمد دهداری، پنجشنبه، ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۱ نظر

سردار رشید اسلام حاج ابراهیم همت

بسم الله
قبل نوشت:
ایامی را پیش رو داریم که یادآور رادمردانیست که با خون خود درخت اسلام را آبیاری نمودند. بمناسبت این ایام و سالروز عملیات بیت المقدس و بمنظور یادآوری برهه ای از تاریخ این مرز و بوم و جفاهایی که شیطان بزرگ بر ایران اسلامی روا داشت و دشمنی هایی که ابدا به دوستی تبدیل نخواهد شد و نیز یادآوری رفتار منافقانه بعضی افراد و گرو ه ها و ... و هم تذکر به کسانی که کور کورانه در سراشیبی وابستگی های سیاسی و حزبی پشت سر بعضی افراد خودفروخته ی سازشگر ِ خائن براه افتاده و حتی عقلشان را به دست احساسات فلسفی تحقیر شده در برابر غرب سپرده اند؛ در این یادداشت یکی از سخنرانی های شهید بزرگوار حاج محمد ابراهیم همت را وبلاگی می کنم و اینکه آنهمه مقصود و منظور چگونه در این سخنرانی جمع شده را اگر بخوانید،  خواهید فهمید.
نوشتار:
سخنرانی فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله ص برای بسیجیان دریادل قبل از شروع عملیات پیروزمندانه والفجر:

صحبت را با نام خدا آغاز می کنیم؛ با درود بر خمینی عزیز، این زاهد پرهیزگار و متقی رنج کشیده سالیان دراز، ولی فقیه و آقا و سرور؛ و با سلام بر همه شهدای گلگون کفن تاریخ اسلام... .
قبل از صحبت از مانور، بهتر است به رویدادهایی که درمملکت پیش آمد و نظامی که درگذشته داشتیم اشاره کنیم. آمریکا در منطقه خاورمیانه از ایران و مصر و اسرائیل مثلثی تشکیل داده بود... . سقوط رژیم شاه بواسطه آن حرکت عظیم و آن شتاب سریع و پویای انقلاب اسلامی، چنان آمریکای جنایتکار را به وحشت انداخت که قدرت تفکر و خلاقیت و طراحی منسجم و منظم را از او گرفت. این یکی از خصلتهای ویژه و بزرگ انقلاب است. آمریکا که نمی توانست این جریان را با این عظمت تحمل کند، به انواع دسیسه ها دست زد. دسیسه اول به سازش کشیدن انقلاب بود و آمریکا در یک مجموعه کلی، رسیدن به دو هدف را دنبال می کرد. که یکی کند کردن حرکت انقلاب اسلامی و دیگری به سقوط کشاندن انقلاب اسلامی بود.
در روند اول کند کردن انقلاب ، با شیوه های سازش و نهایتا با تحمیل جنگ خواست به مقصود برسد. آمریکا شیوه ها را یکی یکی تجربه می کرد. و در این تجربیات مداوم، از حرکتهای سیاسی و اقتصادی و نظامی هم بی بهره نبود. ابرقدرت جنایت کار توسط مارهایی که از قبل پرورش داده بود(اقدام به اینکار کرد)، و در تمام انقلابهای دنیا به محض اینکه در یک کشور مستضعفی انقلابی رخ داده و حرکتی شده با عناصر از پیش تربیت شده، حتی چریک تربیت شده آمریکایی دست بکار شده تا باعث توقف حرکت و سقوط انقلاب شود.
از آنجا که انقلاب اسلامی با عظمت تر پویا تر و با محتواتر و بدون وابستگی مطرح شده است، آمریکا مجبور شد که دستش را رو کندو می خواست نظیر حرکتی که درزمان مصدق شد، در زمان استقرار نظام جمهوری اسلامی هم بشود؛ یعنی یک روند به سازش کشیدن با استفاده از گروهک هایی چون نهضت آزادی یا جبهه ملی به همراه توطئه های عناصر آمریکایی مورد نظر بود و ما آن زمان را فراموش نمی کنیم.
ای بسیجیان عزیز بخاطر دارید که قطب زاده مزدور، این مطلب را عنوان می کرد که « ما به فانتونم نیاز نداریم و فانتوم ها را بفروشید.» داریوش فروهر با یک حرکت کوچک نظامی موجب زمینه سازی پاگیر شدن نیروهای نظامی در کردستان گردید. او به کردستان رفت و بجای مذاکره با ملت مستضعف کردستان، با عناصر ساواک و وابسته به آمریکا و عناصری که از قبل با رژیم در ارتباط بودند، ارتباط برقرار کرد و لذا عناصری چون دموکرات و کومله و رزگاری درکردستان شروع به فعالیت و نسخه پیچی کردند و برای براه انداختن یک جنگ کوهستانی در غرب و کردستان و مشغول نمودن قسمت مهمی از توان نظامی مملکت آماده شدند. حرکتی که در کردستان شد نمونه دیگری ازنتیجه عملکرد دولت موقت بود و در کنار مسئله وضعیت قوای نظامی و حمایت از صلح اقدام به اجرای بازی های سیاسی در قبال این امت رزمنده به منظور دور کردن امت از صحنه و به نتیجه رساندن جریان سازش و دریافت یک لقب آمریکایی نمود که به حول قوه الهی و با تلاش ملت و با بیداری و هشیاری امام و با حرکتی که دانشجویان خط امام کردند این توطئه شکست خورد.
حرکت بعدی آمریکا به انحراف کشیدن انقلاب بود و این از کسی ساخته نبود مگر بنی صدر. شاید برادران بخاطر داشته باشند درزمانی که بنی صدر روی کار آمد مردم _ همان زمان که دوره بازرگان بود_ بنی صدر را مردی لایق می دانستند که می تواند کار کند. بنی صدر انتخاب شد ولی حرکت بنی صدر و راهی که او می پیمود و در کنا آن حرکت منافقین، که مدارکش موجود است، نشان داد که چنین نیست. طبق مدارک، از بیست و چهار ساعت بعد از ریاست جمهوری بنی صدر، منافقین مستقیما با او ارتباط برقرار کردند و نامه نوشتند که«ما جانب تو را داریم، با ما تماس بگیر و از ما نظر بخواه.» این نشاندهنده این است که بنی صدر آلت دوم حرکت آمریکاست بر علیه انقلاب اسلامی و تلاش او برای به انزوا کشیدن انقلاب و به سقوط کشیدن آن.
این حرکت را آمریکا زمانی تجربه می کرد که در کنارش تحریم اقتصادی نیز به اقتصاد مملکت ضربه می زد و عدم تبادل بازرگانی توسط کشورهای خارجی، ما را در مضیقه قرار داده بود.
زمانی که دولت بنی صدر روی کار آمد و لانه جاسوس هم در پایان عمر دولت موقت بازرگان تسخیر شده و دست آمریکا رو شده و گروگانها تحویل داده نمی شوند، از شش ماه قبل از این جریانات عراق بطور کامل آماده بود که به ایران حمله کند... .
... آمادگی قبلی به عراق داده می شود. هیچ کشوری به اندازه آمریکا خبر از سیستم نظامی کشور ما نداشت... . آمریکا، در رژیم شاه در بطن تشکیلات ارتش بود. چنان که اگر زمانی به دولت ایران، یعنی دولت شاه، دستور داده می شد، عراق و کلا دولت بعث عراق تهدید شود و از مرزهای غرب کشور ... ارتش وارد(عراق) شود و بغداد را تصرف کند(اینکار شدنی بود). وقتی که آمریکا بطور کامل از تمام این موارد خبر دارد، این صحنه ها را به عراق تذکر دادند؛ تمام اینها (به عراق) گفته شده بود و این بنا به گفته خود اسرای عراقیست. آنها که در قبل از حمله گوش کرده بودند به تهدید های سیاسی دولت عراق متوجه هستند که عراق آمادگی حمله داشت و غیر از عراق هیچ کشوری این آمادگی را نداشت و آمریکا منتظر فرصت بود. برنامه آمریکا این بود که اگر بنی صدر خائن نتوانست نظام جمهوری اسلامی را به انحطاط بکشاند و سبب سقوطش بشود و اگر آن حرکتهای منافقین در دانشگاه تهران و سخنرانی ها و حرکت های نظامی و آن خیانتهایی که آن در شروع جنگ٬ موجب تأمین نظر آمریکا نشد، جنگ را آغاز کند؛ چرا آمریکا جنگ را آغاز کند؟ بعلت اینکه نظام یک مملکت و سیستم یک مملکت، کمر آن مملکت است و اگر این سیستم و نظام شکسته شود، در حقیقت کمر آن شکسته می شود. و شما برادران عزیز هوشیار باشید ... .
لذا آمریکا این خط را به صدام داد که عراق از غرب تا جنوب 1300 کیلومتر مرز با دشمن که اسمش را گذاشته دشمن فارس، دارد. آمریکا این فکر را به صدام داده بود که ای صدام، تو در مملکتت در شروع جنگ دوازده لشکر داری؛ پنج لشکرت زرهیست، پنج لشکرت پیاده هست و دو لشکر مکانیزه هست و دست نخودره و لشکرهای کامل و از پشتیبانی ناسیونالیستی کشورهای عربی خاورمیانه بهرمندی و پشتیبانی ابرقدرت آمریکا را خواهی داشت. در جنوب، ایران یک لشکر بیشتر ندارد که آن هم بنام لشکر 92 زرهی است. حمله کنید و این لشکر را از هم بپاشید و در عرض 48 ساعت جنوب را از ایران جدا و خود مختار کنید. این حرکت در غرب نیز همینطور پیشبینی شده بود ... . ای عزیزان در شروع حرکت عراق پیش بینی شده بود که در همدان رادار حساسیست و می تواند تمام نیروهای عراقی را که وارد ایران میشوند شناسایی کند. لذا این پیش بینی شده بود که قبل از حرکت، یک کودتا در نوژه بشود که شد و رادار از کار بیفتد و حتی این پیش بینی شده بود که برای تسریع سقوط انقلاب در حرکت نوژه جماران هم هدف قرار گیرد، یعنی همزمان با حرکت نوژه همدان در حین آمادگی دولت و ارتش صدام در نوژه کودتایی شود و هواپیما بلند شود و جماران را بمباران کند و دولت ساقط شود و امام از بین برود و بدنبال این حرکت ارتش عراق وارد ایران شود و گروگانها نجات پیدا کنند و انقلاب ایران ساقط گردد... .
حرکت بعدی، (درباره) همین لشکر 92 زرهی در جنوب بود_که با توجه به خیانتهای دولت موقت، در آینده باید تحلیل شود و درمورد آن کتابها نوشته و در تاریخ انقلاب آورده شود_ و آن این بود که در نظام ارتشی_آن برادران عزیز که خدمت کرده اند خبر دارند_ راننده تانک اگر از اهالی قزوین است ممکن است در لشکر 92 زرهی اهواز خدمت کند. حال اگر این شخص را به شهرستان خودش بفرستند مجبور است از لشکر زرهی برود و در لشکر پیاده خدمت کند. یعنی شخص اگر خدمه تانک هست، باید برود در شهر خودش، در قسمت پرسنلی کار کند و این را آمریکا دقیقا همانطور که در ارتش و سیستم خودش اعمال کرده در ارتش زمان شاه نیز پیاده کرده بود. بعد از انقلاب، دولت موقت این را آزاد کرد و این یک خیانت آشکار بود به انقلاب و شهید سپهبد قرنی به این وضع خیلی اعتراض داشت و آن عزیزانی که از دست رفتند و آن افسران مؤمنی که از اول جنگ بودندو بعد شهید شدند، همه اعتراض داشتند به این مطلب که رها کردن نیرویی که در یک واحد تخصص داشت و سالیان دراز از بودجه مملکت هزینه شده تا آنها نهارت پیدا کنند، اگر اینها را برداریم و بفرستیم شهرستان خودشان، میروند در یک واحد دیگر که در آن تخصص ندارند و این کار بیهوده ای است. بسیاری از واحدهای ارتش که پس از انقلاب به هم ریخته بود و تازه می خواستیم آنها را متشکل کنیم به این صورت به هم ریختند... . اینکار در رابطه با لشکر 92 شدت بیشتری گرفت. یعنی قبل از حمله، یک تیپ از این لشکر در «عین خوش» و تیپ دیگرش در «فکه» بود. روی این لشکر حساب شده بود که در کودتا از آن استفاده شود و چنین شد و شکست طرح کودتا باعث شد که 50 در صد کادر این لشکر اخراج شوند و این لشکر کارایی نظامی خودرا از دست بدهد.
تمام زمینه ها برای یک حمله گسترده آماده شده بود و حمله های هوایی پیشبینی شده بود. مانند حمله اسرائیل به اعراب در جنگهایی که داشت، عراق می خواست در عرض 48 ساعت نظام ایران را بر بزند و باعث سقوط ایران شود و چه شد که دشمن نتوانست که اینکار را بکند؟ با توجه به اینکه دو لشکر را به غرب اعزام نمود و با بیش از هشت لشکر به طرف جنوب حرکت کرد. چه عاملی باعث شد که دشمن در کرخه ماند؟ چه عاملی باعث شد که دشمن در 20 کیلومتر اهواز ماند؟ پس از توطئه بنی صدر که نگذاشت برادران ما کالاهای ما را از گمرک خرمشهر عبور دهند و بیست و یک میلیارد دلار کالا در آنجا توسط عراق به غارت رفت و نگذاشت قطعات فانتوم از پادگان تحویل شود و بسیاری از قطعات فانتوم در آنجا به غارت رفت، بعد از این تفاسیر، چرا عراق در 20 کیلومتری اهواز ماند؟ چرا عراق نتوانست کاری از پیش ببرد؟ چرا عراق بی فکری کرد و از قسمت امام زاده عباس با یک گردان حرکت نکرد تا در پل دختر جبهه جنوب را ببندد و جنوب را جدا کند؟ و ... و بسیاری از این چراها.
عراق در قسمت جنوب در دو محور، حرکت خودش را برای داخل شدن آغاز کرد... در قسمت خرمشهر جناح اصلی دشمن دو قسمت می شد؛ یکی از قسمت شلمچه بود به سمت خرمشهر و دیگری از اهواز و عبور از کوشک و طلائیه و جغیر و آمدن به سمت اهواز. این محورهایی بود که عراق از روزهای اول حمله مورد استفاده قرار داد. در مقابل آنها هم نیرویی نبود. یک افسر نیروی هوایی عراق گزارش می کند که:« من با جیپ از کنار کرخه عبور می کردم و رفتم به سمت اندیمشک و به جایی رسیدم که با چشم خود پادگان نیروی هوایی را دیدم و برگشتم.» می گوید:« من پادگان نیروی هوایی را دیدم.» در این پادگان نیروی هوایی چه تجهیزاتی بود و چقدر نیرو بود.؟ هیچ. در اندیمشک که بود؟ هیچ کس. این افسر عراقی برای رده های بالای خود گزارش می نویسد و  چنین تحلیل می کند که: «بنظر می رسد دشمن کمین گذاشته باشد و این یک نقشه باشد. یعنی بنظر می رسد که دشمن می خواهد نیروهای عراقی به سمت شرق کرخه بروند و از پشت راهشان را ببندد.» لذا نیرهای عراقی در غرب کرخه باقی می مانند و این وضعیت سبب فتح المبین می شود. آنان اگر به سمت شرق کرخه می آمدند، ما یک عملیات جداگانه را باید انجام می دادیم.
در سمت اهواز نیز نیروهای عراق براحتی از سمت جغیر عبور می کنند و می آیند به سمت اهواز و پادگان حمید را هم به راحتی می گیرند، ولی در 15 یا 20 کیلومتری اهواز می مانند. یعنی جرأت قدم گذاشتن به داخل شهر را ندارند.
در سمت آبادان هم، آن شهر را محاصره می کنند؛ آن هم نه با یک یا دو لشر بلکه با هشت لشکر این کار را انجام می دهند. در برابرشان هم هیچ چیز نیست. در طرف ما هر کس دوستانش را بر می داشت و یک تعداد اسلحه می گرفت و به جبهه می رفت و هیچ انسجامی نداشتیم. نه ارتش آمادگی داشت و نه سپاه و نه مردم. چرا عراق در اطراف آبادان ماند؟
« و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً، فاغشیناهم و فهم لایبصرون.» اعجاز الهی در این حرکت دیده می شود. چرا عراق ماند و چراعراق کار را تمام نکرد؟ شما به این نتیجه خواهید رسید که خداوند بر این مظلومیت شیعه که در طول تاریخ اسلام محرومیت کشیده دلش خواهد سوخت و سوخت. به این نتیجه خواهید رسید که خداوند دلش بر آن خونهای پاکی که ریخته شده سوخت و جلوی دشمن را سد کرد.  وحال آینده سازان باید بنشینند در تاریخ بنویسند. عراق دربرار خود سدی دید و ماند. آنهم با وجود توطئه های بنی صدر برای جلوگیری از بسیج شدن مردم، که ما مرتب بحث می کردیم که اینها در چه واحدی باشند و او نمی گذاشت بسیج شکل بگیرد و سپاه را هم اصلا قبول نداشت. توظئه های بنی صدر در جنوب و غرب یکی پس از دیگری شروع شد. نمی گذاشت بجنگیم و در تمامی صحبتهایش که در یک جلسه بخاطر دارم، تز او فقط این بود که:« ما زمین می دهیم و زمان می گیریم» یعنی تز کهنه شده نظامی در جنگهای جهانی که ما زمین را بدست دشمن می دهیم، خرمشهر را می دهیم و بعد منتظر میشویم تا هر وقت آمادگی پیدا کردیم، آنرا پس می گیریم و دیگر مهم نیست دشمن با خرمشهر چه می کند و ببینیند که چه آبرویی از اینها رفت... .
بمحض اینکه بنی صدر کنار رفت آن خط نجنگیدن و سازشکاری شکست. یعنی آن خطی که او اعمال می کرد و منافقین در جامعه ترویج می کردند، یعنی خط آمریکا شکست. آمریکا که شکست خورد چاره ای نداشت جز اینکه جنگ را ادامه دهد و گسترش دهد. یعنی اوج حرکت نظامی بر علیه انقلاب بیشتر شود. چرا که آمریکا از حرکت های سیاسی و اقتصادی سودی نبرد، تنها حرکتی که می توانست برای سقوط انقلاب به آمریکا امید دهد یک حرکت گسترده نظامی بود... .
... آمریکا درحرکتی که با عنوان جنگ شروع کرد _و این سومین حرکت آمریکا برای سقوط انقلاب بود_ تمام کشورهای عربی خاورمیانه و خلیج فارس و نیز کشورهای دیگر نظیر انگلیس و فرانسه را وادار به کمک به عراق برای تداوم جنگ نمود... . برادران رزمنده، برای ادامه جنگ معلوم بود و از قبل هم ثابت شده بود که عراق به تنهایی قادر به حمله به ما و تداوم جنگ نبود ما را در یک وضعیت بد اقتصادی قرار داده بودند تا آمریکا قادر به حمله باشد در آن زمان ذخایر ارزی ما کمتر از دو میلیارد دلار بود و ما در بدترین وضع اقتصادی بودیم و از نظر نظامی هم همانگونه بود که خدمت شما گفتیم و از نظر سیاسی هم بواسطه تبلیغات صهیونیستی و آمریکایی و کمونیستی در دنیا کنار زده شده بودیم و وجهه ای نداشتیم. در بین ملتها بر ضد انقلاب اسلامی و ایران تبلیغ شده بود. لذا همه چیز آماده بود تا عراق بتواند یک جنگ را بشدت ادامه دهد ولی به حول و قوه الهی از آنجا که دست خدا در کار است و بخاطر اخلاص و اعتقاد به آخرت و دنیای غیب و غیبت و اینکه تمامی جریانات این جهان و هستی در ید قدرت خداست٬خدا قادرست پیروزی و شکست دهد، رستگاری دهد یا ذلت دهد و ید الله فوق ایدیهم، همه این توطئه ها یکی پس از دیگری شکست خورد.
پس از سقوط بنی صدر، ارتش و سپاه هماهنگ شدند و حملات یکی پس از دیگری مثل ثامن الائمه و طریق القدس انجام شدند و فتح المبین با آن شکل روحانی و معنوی و آن ابهت و بزرگی که داشت و اصلا نامش را عملیات نظامی نمی توان گذاشت، دشمن را گیج و مبهوت کرد و تلفات زیادی به آن وارد آورد و دزفول و شوش ازاد شدند. در عملیات بیت المقدس و فتح المبین در مجموع نه هزار کیلومتر مربع از خاک جمهوری اسلامی ایران آزاد شد. یک چیزی که عجیب و تاریخیست و شاید در دنیا سابقه نداشته این است که کمتر از صد روز فاصله بین این دو عملیات بود.
آزادی خونین شهر که ابدا توسط ما تبلیغ نشد٬ اینقدر اهمیت و اثر این عملیات شدید بود که در دنیا تکانش را دیدیدم. اثر این عملیات در سوریه و لبنان طوری بود که مانند آن را ما در تهران و اصفهان ندیدم و این بخاطر عظمت عملیات بود. مسشاران روسی و آمریکایی در خونین شهر طرح دفاعی خونین شهر را برای بیست سال ریخته بودند. خاکریر از کارون تا جاده اهواز و از جاده اهواز تا شلمچه، یک خاکریز ممتد شرقی غربی و کانال ها و میادین متعدد مین سبب این شده بود که دشمن تصور از دست دادن خرمشهر را هم نداشته باشد. خود خونین شهر غیر از گردانهای تانک با هفده گردان محافظت می شد. دشمن اصلا تصور سقوط را هم نداشت و بجاست که خدمت شما بسیجیان پاک پاک پاک این نکته گفته شود که مغزها خسته شده بود و در مرحله سوم بیت المقدس، همانطور که در صحبتهای قبلی خدمت شما گفته شد، نمی دانستیم چه تصمیمی بگیریم. آیا باید داخل خونین شهر شد یا نه؟ کیفیت ها پایین آمده بود. تلفات داده بودیم؛ آیا اگر ما داخل خونین شهر برویم موفق می شویم؟ دیگر قدرت تصمیم گیری نبود، تا اینکه برادران خدمت امام رسیدند و به امام عرض کردند که خونین شهر این سختی ها را دارد و ما هرچه پیش بینی می کنیم باز نیرو کم داریم. وضع اینگونه است و نمی توانیم حمله کنیم. نمی توانیم تصمیم بگیریم. شما نظر دهید گه چه کنیم، حمله کنیم یا نکنیم؟ تمام این صحبتها را کردند و امام در جواب برادران گفته بود که تا توکلتان چقدر باشد. برادران دیگر ننشسته بودند و بطرف جنوب حرکت کرده بودند همه لشکریان خسته بودند و وقتی گفته امام را برای آنها باز گفته بودند، همه بگریه افتادند و گفتند حال که امام فرموده اند بخدا توکل می کنیم و امام راست می گویند که ما توکل به خدا نداریم و به این علت سست هستیم.
تصمیم گرفته شد که با آن نیروی کم و با آن حرکت معجزه اسا عملیات بیت المقدس انجام شود و دیدید که چقدر اسیر، هزار هزار اسیر. ولی باز ما متوجه نبودیم که چه شد. همانطور که گفتم در خارج از ایران این عملیات اینقدر تکان داده بود که وقتی با حافظ اسد صحبت می کردیم سخت تحت تاثیر قرار گرفته بود. سیستم نظامی سوریه و لبنان، شیعیان لبنان، فلسطینی هایی که مؤمن به انقلاب و معتقد به انقلاب بودند و نه در خط یاسر عرفات، همه اصلا بهت زده شده بودند که ایران چه قدرتی دارد.
این حرکت اینقدر اعجاز انگیز بود و آنقدر ابهت در آن بود که آنچنان آمریکا را به وحشت انداخت که از ترس رشد انقلاب و صدور انقلاب بود که اسرائیل به لبنان حمله کرد. تا به این ترتیب قدرت آمریکا برای کشورهای عربی به نمایش گذاشته شودو به آنها فهمانده شود که آمریکا قدرت دارد و نظرها از جنگ ایران به جنگ اعراب و اسرائیل منحرف شود و همچنین صدام هم این وسط نجات پیدا کند...
... در زمانی که تانکهای دشمن بی مهابا و وحشیانه به خاک ما تاختند، به ناموس ما تاختند و در خونین شهر و سوسنگرد و قصر شیرین، آن جنایات را آفریدند و با آن حرکتی که کردند و آن بی بند و باری ها و آن غارتها و تجوزات به زن و بچه مردم، و به اسارت گرفتن آنها، و از بین بردن حیثیت ما، عراق بر اسب خواسته هایش سورا بود. ای رزمندگان دلاور اسلام، توسط همین بسیجیان حزب الله، صدام به زیر کشیده شد... .

پی نوشت:
این سخنرانی را من مدتی قبل خواندم و از بصیرت بالای این سردار رشید اسلام بسیار بهت زده شدم و طی اتفاقاتی که اخیرا در عرصه سیاست کشور افتاد چندین بار به یاد مطالب مورد اشاره شهید همت در این سخنرانی افتادم و نیت کردم بخشهایی از این سخنرانی را روی وب بیاورم ولی فرصت نشد تا امروز که خلاصه سخنرانی مزبور را تهیه و در وبلاگ قرار دادم.
امیدوارم اونایی که بدردشون می خوره بخونند.

چریک مسیح(ع) و محمد(ص)

محمد دهداری، يكشنبه، ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۱۱ نظر

این یادداشت از جمله یادداشتهای وبلاگ قبلیمه که الان دیگه خراب شده و به همین دلیل تصمیم گرفتم در این وبلاگ هم داشته باشمش.
متن زیر یه کامنته توی وبلاگ یکی از دوستان که به نظر میاد در ادامه یه مناظره مجازی باشه. نویسنده وبلاگ از بس قضیه تابلو بوده بهش توجه زیادی نکرده. منم چون مخم زیادی میخاره حال کردم یه سری به اینجور مباحث بزنم. خدا رو چه دیدی شاید فتح بابی واسه یادداشتهای بعدیم شد و ... یه گپ دوستانه.  

«چریک مسیح(شنبه 26/1/1385 - 7:20 ع )
کتاب مقدس ما و یهودیان در بیشتر قسمت ها مشترک است به جز اناجیل که انها ندارند.من در مقاله های قبلی در اینباره صحبت کرده بودم.(اصالت عهد عتیق و جدید) من  ایمان دارم که کتاب مقدس(تورات و صحف انبیا و اناجیل) کلام خداوند است عیسی گفت آسمان و زمین زایل خواهد شذ اما کلام من(خداوند) نی.‍ قرآن را من شخصا با دلیل رد می کنم. من با آیات با شما صحبت می کنم.مسیح خداوند است.در ضمن چه تضادی در مسیحیت وجود دارد؟ »

و حالا سخن من با چریک مسیح که البته بخشیش رو براش کامنت گذاشتم:
سلام
اول بگم قصد من از این بحث کلکل نیست حتی نمی خوام بهت بگم چی درسته و چی غلط چون میدونم خودت میدونی ولی غافلی،‌تعصب داری یا ... . من فقط می خوام یه کم حقیقت رو تو ذهنت هل بدم. ضمنا تو این یادداشت هم قصد یه بحث مبنایی رو ندارم چون وقتش رو ندارم. این تلنگر باشه تا بعد. امیدوارم این دیالوگ ادامه پیدا کنه.
خیلی دلم می خواد سلبی بحث نکنم ولی در مورد مسیحیت مسائل مورد نقد (حتی توسط خود مسیحی ها) اونقدر فراوونه که نمی تونم وسوسه نقد زدن رو از خودم دور کنم. از کلام مسیحی شروع می کنیم:
 شما در نوشتتون از اصالت اناجیل و تورات حرف زده بودید و کار منو آسون کردید چون مسیحیا اکثرا خودشون قبول دارن که انجیل کلام خدا نیست و صرفا خاطراتیه از اون که بعدها نگاشته شده. این آدما از لحاظ تاریخی از شما بیشتر میدونن که اینقدر تند نمی رند. اگه شما هم از اون دسته می بودید من اول می بایست براتون اصالت رو معنا می کردم. ولی حالا اینجوری شروع می کنم: اینکه تورات و اناجیل کلام خداوندند بنظر٬ خیلی اظهار نظر متعصبانه ایه. همونطور که می دونید اولین انجیل حدود 300 سال(و به خوشبینانه ترین نقلها 130 سال) بعد از به قول شما مصلوب شدن حضرت مسیح نگاشته شده پس از لحاظ عقلی و با توجه به مستندات تاریخی انجیل کلام خدا که نه حتی کلام حضرت مسیح(ع) هم نمی تونه باشه.  پس حداقل میتونیم بگیم که بیشتر این کتب(عهد جدید) که به ما رسیده از طرف خدا نیست که پرداخته آدمهایه مثل ما، چه رسد به عهد عتیق. کاش یهودی ها هم به همون اندازه که شما به تورات معتقدید به اناجیل اعتقاد داشتن ... .
بجاش از زمان بعثت پیغمبر اسلام ص هیچ خدشه ای به قرآن وارد نشده. اینو من نمی گم که تاریخ میگه شما نسخ تاریخی قرآن رو ملاحظه کنید، تایید می کنید. از نظر اسلام قرآن عین کلام خداست، از نظر اسلام قرآن کلام حضرت محمد(ص) که نه٬ کلام خود خود خداست. اینا رو گفتم چون نمیخوام وارد بحث بی نتیجه وعده انجیل به مسیحیان در مورد بعثت پیامبر بعد از مسیح بشم و اینکه اصلا در یکی ازنسخ البته مهجور انجیل اسم احمد ص در مورد این پیامبر عظیم الشان آورده شده، چرا که یه بحث تخصصی تر در زمینه دین شناسی و همینطور نسخه شناسی رو می طلبه که از حوصله این یادداشت خارجه.
در کامنتتون آورده بودین که: چه تضادی در مسیحیت وجود دارد؟ آیا شما در تناقض گویی کتاب مقدس (فعلی)  شک دارید؟ عجیبه چون اصلا خیلی از دانشمندای مسیحی مثل کانت و دکارت و شلایر ماخر و جان هیک و ... و خیلی های دیگه بخاطر همین تناقضات بود که سیستم های کلامی جدیدی ابداع کردند و دست عقل رو از دین(مسیحیت) کوتاه. و ما حالا مسیحیت گرفتار پلورالیسم و پروتستانتیزم رو شاهدیم. مسیحیت غیر اصیل بقول خودتون( اگه کاتولیک باشی).
کانت اعتقاد داره واسه اینکه به دین مجال بروز بدیم باید دست و پای عقل رو ببندیم٬ یعنی دین و عقل با هم نمی تونن جمع بشن. یا شلایر ماخر کشیش متکلم و فیلسوف مسیحی (و پایه گذار پلورالیزم) با تمسک به کانت میگه همین که مردم خدا رو در قلبشون قبول داشته باشن برای ایمان کافیه و استدلال عقلی راه به جایی نمی بره. حال آنکه اسلام دین اصالت عقله و شما در پذیرفتن اصول دین نمی تونی غیر از عقل دلیل دیگه ای داشته باشی،‌البته اگر بخواهی واقعا مؤمن باشی. همه چیز اسلام به عقل گره خورده تا جایی که عبادت بدون تفکر ثواب نداره و بالاترین عبادت همون تفکره.
حالا می خوای چندتا تناقض مشهور مسیحیت رو برات بگم که البته باید خودت هم بشون برخورده باشی اگه اهل تفکر باشی. تناقض علم و دین در قرون وسطی و جریان گالیله و کوپرنیک و کپلر دانشمندایِ مفلوک اون زمان رو که یادته؟!
تناقظات اخلاقی مثل لواط کردن حضرت لوط که از مقام یه پیغمبر بدوره رو هم که حتما  توی کتاب مقدس دیدی؟!
تناقضات عقلی زیاد مثل مسطح بودن زمین و زمین محوری عالم و کشتی گرفتن حضرت یعقوب با خدا و شکست خوردن خدا! رو چطور؟!
و در راس همه اینا اعتقاد به تثلیث که این آخری واقعا آدمو به تعجب وا میداره. پیغمبرا بنده های خدا خودشون رو کشتن بگن خدا یکیه بعد مسیحیت امروزی اونم در قرن بیست و یکم هنوز میگه یکی نه دوتا نه که سه تاست!!!
از امیر پرسیده بودی کی گفته مسیح خدا نیست؟
از نظر ما مسلمونا نه فقط مسیح و نه فقط انسان که تمام هستی تجلی گاه خداست. الله نور السماوات و العرض: خدا نور آسمانها و زمین است. به نور و فیض خداست که ذره ذره هستی وجود میگیرند، نه اینکه موجودات ذاتا خدا باشند. هیچ موجودی نمی تونه اینطور باشه. و اگه تو به این مطلب معتقد باشی و از این گفته دفاع کنی که مسیح در ذات خود، خداست یا اینکه پسر خداست و خدا خودش خواسته اینطور باشه، من باید کمی خودم رو  برای توجیه کردن شما و شما رو برای درک عرض بنده به زحمت بندازم. من در جواب این حرفها یه دلیل عقلی فلسفی میارم که اگه اهل تعقل باشی برات جالب و راهگشا خواهد بود.
ببین همه موجودات جهان هستی ممکن الوجود هستند. یعنی چی؟ یعنی اینکه از نظر وجود داشتن و نداشتن شانس برابر دارند. چرا این ادعا رو می کنیم؟ چون همه این موجودات فنا پذیرند و از ازل هم نبودند. خب حالا که بودن و نبودن این همه چیز تو دنیا پنجاه پنجاهه پس چطور ما این همه چیز موجود داریم؟ خب معلومه چون  یه نفر اونها رو از این معطلی بین وجود و عدم خارج کرده دیگه! اون نفر یا چیز، ‌یا وجودی که این همه چیز دور و بر ما رو از حالت پنجاه پنجاه خارج کرده و یا به عبارتی اونها رو از روی خط استوای وجود - عدم به  هستی هل داده آیا ممکنه که وجود خودش هم  پنجاه پنجاه  باشه؟ نه؟ چرا؟! چون در اون صورت امکان نداره بتونه وضعیت یک موجود دیگه پنجاه پنجاهی رو از معطلی بین وجود و عدم در بیاره،‌ چون خودش هنوز معطله.  به این وجود مطلق که صد درصد وجوده و هیچ شانسی برای عدمش متصور نیست،‌ نبوده و نخواهد بود، واجب الوجود اطلاق میشه.
خوب حالا این واجب الوجود چه مشخصاتی داره؟ اولین چیزی که میشه بهش نسبت داد (و ما فعلا با اون کار داریم) نامحدود بودنشه. چرا نامحدوده؟! چونکه اگه محدود باشه یعنی مرزی داره که محدودش کرده و اگه مرز داشته باشه یعنی جاهایی هست که اونجاها از وجود اون (واجب الوجود) خالیه و این با واجب الوجود بودنش در تناقضه. پس خدای واجب الوجود، نامحدود هم هست.
حالا اگه حرفام رو فهمیدی و قبول کردی به من بگو خدایی که از مشخصاتش بینهایت بودنشه چطور میتونه شریکی داشته باشه چه رسد به اینکه شریکش انسان محدود و ممکن و معلول باشه.
برات بیشتر توضیح میدم: ببین اگه قرار ما دو خدا داشته باشیم اونا هر دو باید خداهای واجب الوجودِ نامحدودی باشند و این نمیشه یعنی تناقض داره چرا؟ چون دو تا خدای نامحدود یه جایی به هم دیگه محدود میشند و به قول قرآن لفسدتا. محدودِ نامحدود محال عقلیه و خلاص. اینجوری ما تونستیم توحید خدا رو)بر خلاف اونچه مسیحی ها به اون معتقدند( اثبات کنیم. پس خدا بودن مسیح و هر کس و چیز دیگه در عرض خدا،‌طول خدا یا هر جور دیگه محال عقلیه. این ربطی هم به مسلمون بودن من یا شما نداره، اگه عاقل باشی!
پس با این اوصاف اینکه بگیم خدا خودش خواسته که مسیح پسر اون و خدای دیگری باشه هم عقلا محاله. مثل این می مونه که بگیم آیا خدا می تونه سنگی رو خلق کنه که خودش نتونه بلندش کنه؟ که البته یه مغالطه پیش پا افتادست.
میبینی که عقاید شما بسیار خدشه پذیره .
راستی گفته بودی قرآن رو زیر سؤال میبری. من همینجا اعلام میکنم هر مطلبی داشته باشی من حاضرم در یه جو دوستانه و علمی به بحث بذارم و جواب گوی شبهاتت باشم.
اگه بخوای حقیقت رو بدونی.
والسلام علی من اتبع الهدی.
پی نوشت:
+
سروش، حقانیت ادیان و مسئله نجات