سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عبدالکریم سروش» ثبت شده است

شعر٬ سروش٬ قرآن

محمد دهداری، دوشنبه، ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۷:۳۰ ب.ظ، ۳ نظر

دم مغربی توی مسجد بدجوری با رامین حرفش شده بود. هرچند رامین رو چندان دارای مبنای فکری نمی دونست. ولی کفریات اخیر سروش از مرز مبهم و دو پهلو گویی های سابق گذشته بود و از یه بچه مسجدی، هرچند بی مبنا، انتظار نمی رفت هنوز گرفتار عادات ذهنی گذشته، اون حرفا رو توجیه کنه که مبادا به دام تندروی و تحجر بیفته. رامین بدجوری توی ژست روشنفکریش گیر کرده بود. ژستی که این روزا مشابهش رو میون مردم زیاد میشه دید. ژستی که این روزا زیاد پیش میاد که حقیقت رو به مسلخ ببره. ژست تفکر، ژست مطالعه، ژست کلاس، ژست انصاف، ژست خیرالامور... ولی فقط ژستشون رو، همین... .
نصفه شب شده بود. از غصه تا اون موقع شب بیدار بود. حالا دیگه بدجوری خوابش گرفته بود ولی نمی خواست بخوابه. اگه یه وقت نماز صبحش قضا می شد چی؟! اونم نماز صبح روز عید! فردا نوروز بود آخه. هی از این پهلو به اون پهلو شد. آخر موبایلش رو برداشت تا زنگش رو واسه صبح تنظیم کنه. هنوز مذبذب بود. دنبال بهونه می گشت تا بدون عذاب وجدان بخوابه. روی موبایلش یه دیوان حافظ داشت. گاهی باهاش تفننا فال هم می گرفت. تفننا بازش کرد. نیت کرد. حافظ جواب داد:

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
 پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
کافر عشق بود گر نشود باده پرست
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

زلف آشفته و خویشرمنده شد. رطوبت گرمی روی گونه هاش نشست. پا شد وضو گرفت تا چند رکعت راز و نیاز کنه. نمازش که تموم شد، قرآن رو برداشت. تا اومد بازش بکنه باز بغضش گرفت. بسم اللهی گفت. مصحف رو باز کرد. هنوز شروع به خوندن نکرده بود که بغضش ترکید. اینبار ولی نه از غم! از شادی، از شوق، از اطمینانی که داشت ولی انگار خدا می خواست این اطمینان شادمانه باشه نه محزون. خنکای آیات قرآن کار خودش رو کرده بود. آیات، آیات سوره هود بود: 

اَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿١٣﴾
آیا مى‏گویند این قرآن (وحی الهی نیست) خود او بهم بسته و به خدا نسبت می دهد. بگو اگر راست می گویید شما هم با کمک همه فصحای عرب بدون وحی خدا ده سوره مانند این قرآن بیاورید (١٣)

فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُواْ لَکُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللّهِ وَأَن لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ﴿١۴﴾
پس هرگاه کافران جواب ندادند در این صورت (شما مومنان) یقین بدانید که این کتاب به علم ازلی خدا نازل شده که هیچ خدایی جز آن ذات یکتای الهی نیست. آیا شما مردم تسلیم (حکم خدا) خواهید شد(١۴)

صفحه رو با عجله  برگردوند تا ماقبل آیه رو ببینه: 

فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَن یَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ کَنزٌ أَوْ جَاء مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِیرٌ وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ ﴿١٢﴾
ای رسول مبادا بعضی آیاتی را که به تو وحی شد (درباره کافران بنا بر ملاحظاتی) تبلیغ نکنی و از قول مخالفانت که می گویند (اگر این مرد پیغمبر است) چرا گنجی ندارد و چرا فرشته آسمان همراه او نیست دلتنگ شوی که وظیفه تو تنها نصیحت و اندرز خلق است و حاکم و نگهبان هر چیز خداست(١٢)

ادامه آیات رو خوند تا آخر صفحه: 

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا أُوْلَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَیَقُولُ الأَشْهَادُ هَؤُلاء الَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ ﴿١٨﴾
در جهان از آنهائیکه بخدا نسبت دروغ دادند ستمکار تر کیست آنان بر خدا عرضه داشته شوند و گواهان محشر گویند اینها هستند که بر خدا دروغ بستند آگاه باشید که لعن خدا بر ستمکاران (عالم) است(١٨)

الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ ﴿١٩﴾
آن ستمکارانی که راه خدا را بر روی بندگان بسته و سعی کنند که راه حق را کج کرده(و خلق را براه باطل کشند) و هم آنها منکر قیامتند (١٩)

قلبش آروم شده بود. سبک شده بود. همه این آیات یا مشابهشون رو این مدت در جواب شبهات سروش زیاد شنیده بود و خونده بود ولی اینبار خیلی فرق می کرد. هرچند در مدعاش تردیدی نداشت، نه در اینکه سروش رو منافق می دونست و نه در اینکه قرآن رو کلام بلافصل خدا٬ ولی شاید این واقعه یه واکسن بود برای آینده اش. آینده ای که در اون مطمئنا٬ مطمئن موندن خیلی سختر خواهد بود. آینده ای که سروش و سروش ها براش برنامه ها دارند. آینده ای که خالص رو از ناخالص جدا خواهد کرد.
دیگه صبح شده بود. صدای اذان به گوش می رسید و دل رو جلا می داد. الله اکبر، الله اکبر... .

------------------------------------------------------------------------

از اینجا به بعد دیگه یادداشتهای اول شخصه:
نظرات سروش درباره قرآن اونقدر از نظر علمی ضعیف، پر از تناقض و بی پایه و اساسه که من فکر می کنم اینکه یه شخص بزرگواری مثل آیت الله سبحانی وقت گذاشته و جوابش رو داده فقط بخاطر بعضی آدمای و دور از ابادی باشه که پشت آراء این آقا راه افتادند و طوطی وار حرفهاش رو تکرار می کنند یا بخاطر بعضی دیگه که هنوز با این نابغه مبهم گویی و درهم گویی آشنا نشده اند و ممکنه به دام حرفهای دو پهلوش بیفتند. چرا که حقیقتش خود من که خودم باشم یه جورایی چندشم میشه به گفته های کسی که انگار  یا تازه مسلمان شده یا بویی از اسلام نبرده و حتی یه دفعه هم قرآن رو نخونده ولی ادعای اسلام شناسیش هم میشه مثلا پاسخ بدم و براش استدلال کنم که عزیز جون ببین اینی که تو میگی با ابتدائیات اسلام نمیسازه(البته من می دونم سروش قرآن رو خوب بلده). با این حال از اونجا که در اثر برخی بی تدبیری ها٬ این کمدی مسخره متاسفانه جدی شده٬ نباید هیچ کس درمقابلش ساکت بشینه. این حرفها دیگه اظهار نظرات شخصی و فلسفی نیست٬ تحریف دینه. سروش با این مصاحبه اخیرش نشون داد یا واقعا هیچی از اسلام سرش نمیشه یا اینکه شمشیر تحریف رو از رو بسته. این جریان فکری منحرف باید هرچه زودتر ساکت بشه تا افراد بیشتری رو گمراه نکرده.
ما وبلاگی ها هم نباید بی کار بشینیم. همیشه اینطور بوده که جهل نسبت به نفاق بیشتر از خود نفاق آسیب رسونده. این مدت که مطالب سایتهای خبری درباره گفته ها و نوشته های سروش رو بیشتر از قبل دنبال می کردم٬ گاهی می دیدم پای اون اخبار٬ نظراتی درج شده که واقعا جای شرم داره. وبگردها غالبا یا با سنت بیخیالیسم با این اخبار روبرو شده بودند یا با اظهارات روشنفکرمآبانه یه جوری خودشون رو به کوچه علی چپ زده بودند که آره٬ نه! من چیز بدی توی حرفهای سروش ندیدم و ... . باور نمی کنید همین جمله اخیر رو چند بار در کامنتهای نوشته های مختلف مشاهده کردم. یکی نیست بگه آخه قشنگ تو بین حرفهای سروش باید فحش ببینی که بگی بده. این بابا با حرفهاش داره زیرآب همه همه دین تو رو می زنه. تو اگه این حرفها رو قبول کنی دیگه چیزی به نام اسلامبرات نمی مونه. اسلام  تو تبدیل میشه به یه اسلامه پروتستانتیزه ی سکیولاریزه ی بی خاصیت که از عهده اثبات خودش هم برنمیاد. تبدیل میشه به یه اسلام بدون معجزه٬ به یه اسلام بدون قرآن٬ درست مثل مسیحیت. حالا تو نمی فهمی این آقا داره چی به خوردت میده لااقل نظر نده. بی ربط نگو. یا حد اقل برو جوابهایی که بهش داده شده رو هم بخون تا عمق فاجعه رو بفهمی و اگه فهمیدی بعد بیا نظر بده. من مطمئنم اکثر اینایی که اینجور نظراتی دارند عمیقا نفهمیده اند وحی چیه٬ الهام چیه٬ تجربه دینی چیه٬ فرقشون چیه و ... .
از همه اینا بدتر متاسفانه تو این مدت وبلاگها یی رو دیدم که اتفاقا ادعای ارزشی بودنشون هم میشه ولی توی این قضیه بدون اینکه درست و حسابی ازش سر در بیارند٬ مطالبی نوشته اند که آدم سرش سوت میکشه. طرف اومده دسته بندی کرده و گفته که مثلا من از این بخش حرفای سروش بدم میاد و بعدم واسه اینکه بالانس رو رعایت کرده باشه گفته از این بخشش هم خوشم میاد و موافقم. آخه برادر من این که نشد استدلال٬ اینکه نشد تفکر٬ اینکه نشد دانش. برو خودت رو اصلاح کن. اسلام مگه معطل توئه که باهاش موافق باشی یا مخالف. تو مجبور نیستی تو همه چی نظر بدی. سردرنمیاری تقلید کن. ببین اسلام شناس چی میگه. آخ دوست داشتم لینکش کنم ولی... .
خلاصه توی این وانفسای نفاق و جهل اونایی که از دستشون برمیاد باید فریاد بزنند. درمقابل نفاق باید داد زد. باید رسواش کرد. این هم میسر نیست مگر با حجم صدای بالا. یه دست صدا نداره. آخه بدبختانه ما آدمها خوابمون خیلی سنگینه. فقط وقتی بیدار میشیم که دیگه کار از کار گذشته.

پی نوشت:
+ این داستان از یک اتفاق واقعی برای یکی از رفقا الهام گرفته شده.
+ ترجمه آیات رو دقیقا از روی ترجمه مرحوم الهی قمشه ای آوردم. این رو واسه اون عبارات وسط پرانتز گفتم که بدونید خودم اضافه نکردم بلکه مترجم با توجه به شأن نزول آیات به ترجمه افزوده.
+ نوشته های اخیر بنده درباره سروش:
یادداشتهایی که لینکشون رو این زیر می بینید سلسله نوشته هایی هستند که در اصل یک تحقیق کلاسی بوده اند. من برای اینکه بتونم اون تحقیق رو وبلاگی کنم، قسمت قسمتش کردم و به صورت یک سیر سروش شناسی درش آوردم.
ضمنا بهتره این نوشته ها به ترتیب خوانده شوند:
١- پدران معنوی عبدالکریم سروش
٢- صراطهای مستقیم فرزند پلورالیزم دینی
٣- قبض و بسط تئوریک شریعت فرزند هرمنوتیک رمانتیک
۴- بسط تجربه نبوی فرزند تجربه دینی
۵- سروش، حقانیت ادیان و مسئله نجات
۶- چرا سروش؟!

مشکل سروش با قرآن

محمد دهداری، دوشنبه، ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۷:۳۰ ب.ظ، ۱۷ نظر

یک نوع بیماری فکری که تحت تاثیر موج اخیر شک گرایی و نیز متاثر از ادبیات رمانتیک در مغرب زمین شیوع پیدا کرده و به کشور ما نیز نفوذ،‌ طرح نظریه بدون هیچگونه استدلال است. مدتهاست در مباحث فلسفی و کلامی می شنویم و می خوانیم که کسی نظریه ای صادر کرده و در طرح آن نیز از ادبیاتی دلنشین و شیوا بهره جسته ولی تنها استدلالش این بوده که: من اینگونه فکر می کنم و یا نظر من این است. نمونه حی و حاضر این گفته ادعاهای عجیب و شاخ دار چند سال اخیر عبدالکریم سروش است. بگذریم از اینکه غیر از مشابهت شکلی نظریات سروش با نظریه پردازی های غربی در باب کلام، فلسفه دین و فلسفه سیاسی، مضمون آراء وی نیز ترجمه هایی حرفه ای از همان نظریات تاریخ مصرف گذشته است.
آقای سروش سابق بر این، نظریه جنجال برانگیزی درباب وحی صادر کرده بودند که حیرت علما و دانشمندان دینی را برانگیخت و آن اینکه وحی نه کلام خدا که تجربه دینی پیامبر بوده. آن موقع بسیاری از دانشمندان خطرات چنین نظریه ای را به ایشان گوشزد نمودند ولی همچون گذشته سروش و هواداران فکریش با توسل به دو پهلو گویی ها و ابهاماتی که همیشه در نوشته های سروش بوده و اصولا وی به این سبک و سیاق شهره است،‌ به شکلی مطالب را تاویل و تفسیر کردند تا در مقابل واضحات و مصرحات اسلام قرار نگیرد. این تاکتیک ادامه داشت تا ایشان در اظهارات اخیر خود و مصادف با موج عظیم توهین و هتک حرمت به پیامبر (ص) و مقدسات اسلام و علی الخصوص بی حرمتی نماینده مجلس هلند به ساحت مقدس قرآن کریم،‌ در مصاحبه با رادیو هلند به همه آن ابهامات سابق پایان داد و صراحتا نظرات خود را درباره قرآن مطرح کرد. برای نقد بهتر مدعای سروش نظریات وی را به دو دسته تقسیم می کنیم: بخشی که مربوط به سرشت وحی است و بخش دیگر در رابطه با تاثیر پیامبر بر قرآن.
اما بخش اول:

«وحی «الهام» است. این همان تجربه‌ای است که شاعران و عارفان دارند. شعر ابزاری معرفتی است و شاعری، درست مانند وحی، یک استعداد و قریحه است. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است اما در واقع - یا حتی بالاتر از آن: در همان حال - شخص پیامبر همه چیز است: آفریننده و تولیدکننده. بحث درباره‌ی اینکه آیا این الهام از درون است یا از بیرون حقیقتاً این‌جا موضوعیتی ندارد، چون در سطح وحی تفاوتی میان ایندو نیست.»

همانطور که عالم جلیل القدر آیت الله سبحانی در پاسخ به سروش بیان نمودند این گفته همان ادعای عرب پیش از اسلام است که پیامبر را به شاعر بودن متهم می کردند.
قرآن در نقد این نظریه می‌گوید:

[این قرآن] گفته شاعری نیست، ‌اما کمتر ایمان می آورید و نه گفته کاهنی،‌ هر چند کمتر متذکر می شوید. بلکه کتابی است که از سوی پروردگار آدمیان نازل شده است. (حاقه 43-40)
ما به او شعر نیاموختیم و سزوار او هم نیست، و آن، جز یادآوری و قرآنی آشکار نیست. (یس 69)

و آیت الله سبحانی چه خوب سروش را مورد پرسش قرار می دهند که: 

«بالأخره این نظریه چه دلیلی دارد؟ آیا شاهدی هم بر آن دارید؟ متأسفانه این مصاحبه، سرتاسر، طرح یک رشته تصورات و مفاهیم است بی ‌‌آن که برای اثبات آن دلیلی اقامه شود. اگر واقعاً قرآن در حد یک اندیشه شعری هرچند در سطح بالاتر است، پس چرا تحدّی کرده ولو با آوردن یک سوره؟. کدام شاعر در طول عمر خود، تحّدی می‌کند و می‌گوید: احدی نمی‌تواند تا روز رستاخیز غزلی مانند غزل‌های من بیاورد؟»

 از این حرف گذشته جای تعجب است،‌ فردی مانند سروش که حتما با منطق و معرفت شناسی آشنایی کاملی دارد، چگونه شعر را که هیچ ارزش معرفتی ندارد، ‌ابزار معرفت عنوان می کند. از نظر معرفت شناختی حتی مکاشفات عرفا هم منتج به یقین نمی شود چرا که مکاشفه می تواند منشائی شیطانی داشته باشد، چه رسد به شعر. نکته قابل توجه دیگر اینکه، سروش عنوان می دارد تمایزی بین درونی و بیرونی بودن منشاء این الهام وجود ندارد و در عین حال نه یک بار بلکه چندین بار تکرار می کند که این الهام درونیست. لازم به تذکر اینکه اگر قبول کنیم منبع وحی(یا الهام) درونی بوده آنگاه صحت آن و نیز نسبتش با منشاء یعنی خداوند و حتی خود وجود منشاء به راحتی زیر سوال می رود. کاری که سروش در ادامه – البته بجز شق آخر - به آن پرداخته است. در کل این بخش از ادعای سروش با هدف خدشه به اعجاز قرآن بیان شده و مقدمه ایست برای ما بقی مدعیات سروش مبنی بر خطا پذیر بودن قرآن چرا که وحیی که اولا از جنس الهام باشد و ثانیا برای هر کسی ممکن و ثالثا درونی و کاملا شخصی، درست مانند الهامات عرفا و شعرا خدشه پذیر و سست بنیاد است و آیا از نظر عقلی، بر خدای حکیم، سزاوار است، با چنین کتابی مردم را به راه حق هدایت نماید؟!
سروش درباره تاثیر پیامبر بر قرآن نظر خود را اینگونه مطرح می کند:

«بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است. آن‌چه او از خدا دریافت می‌کند، مضمون وحی است. اما این مضمون قابل عرضه به مردم نیست؛ وظیفه‌ی شخص پیامبر این است که به این مضمون بی‌صورت، صورتی ببخشد.
شخصیت او نیز نقش مهم در شکل دادن به این متن ایفا می‌کند. تاریخ زندگی خود او: پدرش، مادرش، کودکی‌اش و حتی احوالات روحی‌اش. این، آن جبنه‌ی کاملاً بشری وحی است.
امروزه، مفسران بیشتر و بیشتری می‌پذیرند که وحی می‌تواند در مسایلی که به این جهان و جامعه‌ی انسانی مربوط می‌شوند، اشتباه کند.»

همانطور که از نظرتان گذشت سروش در ابتدای مصاحبه، تصریح کرد؛ قرآن آفریده پیامبر است. در اینجا به نظر میآید که با تقسیم قرآن به مفاهیم و کلمات و نسبت دادن کلمات قرآن به پیامبر – و البته نه خدا – نظر قبلی خود را تا حدی تعدیل کرده باشد ولی با تامل در ادامه سخنان او هدف وی از این تعدیل مشخص می شود؛ او از طریق این ادعا علاوه بر اینکه اعجاز لفظی قرآن را انکار کرده – که بر هر آشنا با ادبیات عربی واضح و مبرهن است- قصد آن دارد تا به این نکته برسد که چون این پیامبر بوده که معانی الهی را به شکل کلمات در می آورده پس شخصیت و حالات درونی وی من جمله علم و جهل وی نیز در قرآن تاثیر گذاشته. وی این ادعا را در ادامه مصاحبه اینگونه تکمیل می کند که:

«من فکر نمی‌کنم که پیامبر «به زبان زمان خویش» سخن گفته باشد؛ در حالی که خود دانش و معرفت دیگری داشته است. این زبان خود او و دانش خود او بوده و فکر نمی‌کنم دانش او از دانش مردم هم‌عصرش درباره‌ی زمین، کیهان و ژنتیک انسان‌ها بیش‌تر بوده است. این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است.»

نتیجه اینکه اگر قبول بکنیم که سروش در این بخش از نظر خود معانی قرآن را کاملا از آن خدا می داند – هرچند این با حرفهای اول مصاحبه اش در تناقض است – لیکن از آن جهت که این معانی از فیلتر آمیخته به جهل پیامبر(ص) رد شده اند نمی تواند مبری از خطا باشند.
سروش در این مورد هم مانند موارد قبل هیچ استدلال عقلی و نقلی نمی آورد که چگونه معانی الهی الهام شده به پیامبر می توانند متضمن خطا شوند، هرچند پیامبر خود علم ناقصی داشته باشد. وی بر اینکه چرا خداوند قادر به هر چیز،‌ باید برای رساندن پیام خود به مخلوقاتش چنین راه منتج به خطایی را برگزیند، دلیلی نمی آورد و اینکه چرا ما باید سخن او را در اینباره بپذیریم و نه سخن خود خدا و یا حتی به قول سروش سخن پیامبر را که:

او هرگز از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید و آنچه می‌گوید" سروش غیبی" است که در اختیار او گذارده شده است. (نجم 4-3)
اگر از جانب "غیر خدا" بود، در آن "اختلاف" فراوانی می‌یافتند. (نساء 82)
قرآن کتابی است که "ما" آنرا فرو فرستادیم تا مردم را از تاریکی‌ها به روشنی وارد سازی. (ابراهیم 1)
"ما" آنرا به صورت قرآن عربی فرو فرستادیم تا بیندیشید. (یوسف 12)
و در جای دیگر خداوند که هر جا در قرآن از پیامبر نام برده در کمال احترام و فراتر از احترام بوده،‌‌ می فرماید: اگر او[پیامبر] سخنی دروغ بر ما می بست،‌ما او را با قدرت می گرفتیم، سپس رگ قلش را قطع می کردیم. (حاقه 46-44)

علاوه بر این آیات خداوند بارها در قرآن پیامبر را با لفظ "قل" به معنی بگو خطاب قرار داده است. با توجه به این، اگر بخواهیم تفسیر منحرف سروش از وحی را بپذیریم باید وی به این سوال هم پاسخ دهند که چگونه ممکن است پیامبر از درون با خود بگوید "به مردم بگو...".
علاوه بر این مطالب که لب کلام سروش درباره قرآن بود، باید به نکته دیگری نیز درباره مصاحبه مذکور اشاره کنیم. سروش در مصاحبه خود برای جا انداختن ادعاهای بی اساسش که حتی در میان دیگر روشنفکران غرب زده مطرح در جهان اسلام، تندروانه ترینها تا کنون است،‌ نظریات خود را به اندیشه‌ی سده‌های میانی اسلام و به افراد و نحله های فکری - کلامی مانند معتزلیان، ‌شیعیان، فلاسفه مسلمان،‌ عرفا و شاعران نسبت داده است، بدون اینکه برای این ادعاهای دروغ سندی محکمه پسند بیاورد. هرجا خواسته سندی ارائه دهد به اینکه مثلا فیلسوفی هم چنین عقیده ای داشته یا اینکه فلان نحله فکری هم اینگونه نظری داشته اند، بدون هیچگونه آدرس دقیقی اکتفا کرده تا نشود بر سر این گفته ها با وی محاجه کرد.
نهایتا سوالی که به ذهن می رسد این است: آیا صدور این نظریات از کسی که اندک آشنایی با قرآن داشته باشد – که سروش بیش از اینها دارد – ممکن است؟ مگر اینکه پای غرض و مرضی در میان باشد؟! در پاسخ به این سوال مناسب است تا به جمله ای از خود سروش اشاره کنیم، جمله ای که عصاره تفکرات وی را در مورد دین می توان در آن یافت: "اگر جامعه دیندار شود تمام شئونش من جمله سیاست دینی می گردد. پس اگر بفرض کسانی طالب غیر دینی شدن سیاست هستند،‌ باید جامعه را غیر دینی کنند" – جامعه پیامد پسند،‌ مجله کیان،‌ شماره 17 -  و بنده اضافه می کنم که این تحقق نمی یابد مگر در مورد دینی که نزد جامعه خود بی اعتبار باشد و اولین و مبنایی ترین منبع اعتبار اسلام و معجزه جاویدان رسول اکرم(ص)،‌ قرآن مجید است. چنان که سروش خود در جایی از همین مصاحبه عنوان می کند" اگر بر این باور اصرار کنید که قرآن کلام غیرمخلوق و جاودانی خداست که باید لفظ به لفظ به آن عمل شود، دچار مخمصه‌ای لاینحل می‌شوید!"
آری مشکل سروش با اجرای فرامین قرآن است و نه با خود قرآن.
در آخر بد نیست بتناسب بحث، آیاتی از سوره هود را به سروش و امثال او یادآور شویم. آیاتی که از جمله محکم ترین دلائل نقلی در رد ادعاهایی از این دست هستند:

ای رسول مبادا بعضی آیاتی را که به تو وحی شد (درباره کافران بنا بر ملاحظاتی) تبلیغ نکنی و از قول مخالفانت که می گویند (اگر این مرد پیغمبر است) چرا گنجی ندارد و چرا فرشته آسمان همراه او نیست دلتنگ شوی که وظیفه تو تنها نصیحت و اندرز خلق است و حاکم و نگهبان هر چیز خداست(12)
آیا مى‏گویند این قرآن (وحی الهی نیست) خود او بهم بسته و به خدا نسبت می دهد. بگو اگر راست می گویید شما هم با کمک همه فصحای عرب بدون وحی خدا ده سوره مانند این قرآن بیاورید (13)
پس هرگاه کافران جواب ندادند در این صورت (شما مومنان) یقین بدانید که این کتاب به علم ازلی خدا نازل شده که هیچ خدایی جز آن ذات یکتای الهی نیست. آیا شما مردم تسلیم (حکم خدا) خواهید شد(14)
در جهان از آنهائیکه بخدا نسبت دروغ دادند ستمکار تر کیست آنان بر خدا عرضه داشته شوند و گواهان محشر گویند اینها هستند که بر خدا دروغ بستند آگاه باشید که لعن خدا بر ستمکاران (عالم) است(18)
آن ستمکارانی که راه خدا را بر روی بندگان بسته و سعی کنند که راه حق را کج کرده(و خلق را براه باطل کشند) و هم آنها منکر قیامتند (19)

به امید آنکه جوانان عزیز کشورمان که آینده سازان فکر و اندیشه اسلام اند،‌ با تدقق و تحقیق هر چه بیشتر راه را بر این تفکرات انحرافی ببندند و خود و جامعه خود را در راه رسیدن به کمال یاری نمایند.
پی نوشت:
+ این مطلب بر مبنای پاسخ اول آیت الله سبحانی به سروش نوشته شده است.
+ خیلی دوست داشتم و لازم هم بود که در این نوشته بحث اعجازهای متعدد قرآن کریم هم مطرح شود ولی آن را به مطلبی مجزا موکول می کنم. عجالتا به این نکته اشاره کنم که مسلما از نظر سروش هم دور نبوده و آن اینکه در همین دوران ما کسانی بوده اند که به طرز اعجاز آوری قرآن را حفظ کرده اند٬ در حالی که بی سواد بوده اند و عجیب تر اینکه آنچه آنان به عنوان قرآن تلاوت نموده اند و اسناد آن هم باقی است دقیقا همین قرآنی است که ما در خدمت آنیم به نحوی که بعضی مراجع قرائتهای آنان را با قرآن تطبیق داده و تایید نموده اند و این نمی است از دریای اعجاز قرآن.
+ نوشته های اخیر بنده درباره سروش:
یادداشتهایی که لینکشون رو این زیر می بینید سلسله نوشته هایی هستند که در اصل یک تحقیق کلاسی بوده اند. من برای اینکه بتونم اون تحقیق رو وبلاگی کنم، قسمت قسمتش کردم و به صورت یک سیر سروش شناسی درش آوردم.
ضمنا بهتره این نوشته ها به ترتیب خوانده شوند:
١- پدران معنوی عبدالکریم سروش
٢- صراطهای مستقیم فرزند پلورالیزم دینی
٣- قبض و بسط تئوریک شریعت فرزند هرمنوتیک رمانتیک
۴- بسط تجربه نبوی فرزند تجربه دینی
۵- سروش، حقانیت ادیان و مسئله نجات
۶- چرا سروش؟!

+ تحقیق بنده درباره عدم تحریف قرآن:
١- آیا قرآن تحریف شده است؟
٢-  تعدد قرائات دلیلی بر تحریف قرآن؟!