سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


بایگانی مطالب

کتابنانه؛ ابتدائیه

محمد دهداری، يكشنبه، ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۶ ب.ظ، ۰ نظر

بسم الله

زین پس به مدد الهی در این منو از وبلاگ، برخی کتابهایی که به نظر، خواندنشان برای مخاطبین گرامی می تواند سودمند یا لذت بخش باشد معرفی خواهم نمود.
توضیح ضروری اینکه بنده متأسفانه خود، چندان کتاب خوان نیستم ولی از باب علاقه فراوان به دانستن زیاد خریداری نموده ام و بیشتر تورق کرده ام تا مطالعه کامل! لذا این کتابنانه مجازی نباید تصوری نادرست از سطح معلومات نگارنده در ذهن مخاطب ایجاد نماید.

قبل نوشت:

مدتی که از محیط کاری فاصله داشتم -و دوستان نزدیکم علت آن را می دانند و اکنون علاقه ای به پرداختن بدان ندارم- هرچند روال طبیعی زندگیم به هم ریخت و مشکلات فراوانی به وجود آورد، لیکن خالی از خیرات نیز نبود! از جمله اینکه به پیشنهاد دوست نادیده ام جناب دکتر توحید عزیزی گرامی و به اتفاق برخی دیگر از دوستان مجازی اقدام به ترجمه گروهی تعدادی مقاله و سخنرانی متعلق به برخی فعالان سیاسی-اجتماعی آمریکایی نمودیم. سخنرانی ها و مقالاتی که از جهت آمریکایی بودن منبع انتشارشان و اشرافشان به اوضاع و احوال داخلی آمریکا، دریچه ای جدید و بسیار مطلوب برای به دست دادن نگاهی بی پیرایه غیر  از درون آمریکا و میزان تاثیر گذاری لابی های صهیونیستی در ساختار حاکمیتی ایالات متحده می باشند.

علی الخصوص این روزها که رژیم سفاک اشغالگر قدس به پشتوانه مادی و معنوی آمریکا، غزه مظلوم را به خاک و خون کشیده تبیین نفوذ بیش از حد مالی و سیاسی صهیونیست ها در میان سردمداران ایالات متحده بسیار ضروری است و  مطالب فوق الذکر در همین راستا بسیار مفید می باشند.

شاید اگر قرار باشد - چنانچه دکتر توحید در نظر دارند - این مجموعه مقالات و سخنرانی های ترجمه شده در قالب کتابی به زیور تبع آراسته شوند، عنوانِ «آمریکا؛ نگاه از درون: مجموعه مقالاتی پیرامون نقش صهیونیزم در ساختار حاکمیتی ایالات متحده» برای آن کتاب مناسب باشد.

بر خود فرض می دانم از همت والای دکتر عزیزی، در مقام یک ایرانی متعهد و متخصص که حتی حضورش در ینگه دنیا و دور افتادگی از وطن موجب نشده دچار روتینگی های معمول مهاجران تحصیلی به غرب گردد و در راستای اعتلای نظام اسلامی از تلاش و کوشش فروگذار ننموده تشکر نمایم. همچنین از دوست گرامی دیگرم حمیدرضای عزیز که صرفا با مساعدت، ویراستاری و تصحیح ایشان ترجمه تخصصی حاضر، امکان پذیر گردید بسیار ممنونم.

نوشتار:

صهیونیزم و انتخابات آمریکا

شبکه لابی اسرائیل و کمیته های اقدام سیاسی[1] هماهنگ که انتخابات آمریکا را تأمین مالی می کنند[2]

توسط ژانت مک ماهون مدیر مسئول نشریه واشنگتن ریپرت آن میدل ایست افیر (گزارش واشنگتن در امور خاورمیانه) است. او لیسانس خود را در رشته زبان انگلیسی در کالج رید اخذ نمود و دارای مدرک کارشناسی ارشد در مطالعات خاورمیانه از یک دانشگاه آمریکایی در قاهره است. وی در خصوص لابی اسرائیل و کمیته های اقدام سیاسی (اختصاراً PAC) طرفدار اسرائیل  تخصص دارد. او همچنین در ویرایش «رؤیت روشنایی: رویارویی شخصی با خاورمیانه و اسلام»، و مقاله دونلد نف با عنوان «50 سال در اسرائیل» مشارکت داشته است که هر دو از مجموعه مقالات برجسته واشنگتن ریپرت آن میدل ایست افیر می باشند. علاوه بر امور ویرایشی، او گزارش های ویژه ای در خصوص اسرائیل و فلسطین نگاشته و مقالاتی را به شماره های ویژه ای از واشنگتن ریپرت آن میدل ایست افیر در خصوص ایران، تونس، قبرس و لیبی ارائه نموده است.

من ژانت مک ماهون هستم. من مدیر مسئول واشنگتن ریپرت آن میدل ایست افیر هستم و قصد دارم تصویری نسبتا متفاوت از کنگره ایالات متحده آمریکا را به شما ارائه نمایم. مجله ما از سال 1986 به کمیته های اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل یا PAC پرداخته است. در طول این سالها من تماس های تلفنی بسیاری از جانب مردم داشته ام که می پرسند نماینده کنگره ایشان چقدر پول از آیپک (کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل) دریافت نموده است؟

و من بلافاصله به آنها گفته ام که آیپک خود را در کمک های انتخاباتی شرکت نمی دهد.

و فکر می کنم این بسیار مهم است که آیپک را در اموری که می تواند به راستی انکارشان نماید متهم نکنیم، چرا که موجب می شود به آسانی بحث را منحرف نموده و از مهلکه بگریزد.

اما این بدان معنی نیست که آیپک هیچ رابطه‌ای با مبارزات انتخاباتی نداشته باشد - و این چیزی است که به زودی به آن می‌پردازم.

سال 1990، زمانی که ما «مخفیکاری کمیته های اقدام سیاسی»، را به قلم مدیر اجرایی مان، مرحوم ریچارد اچ. کرتیس منتشر نمودیم، در حدود 128 کمیته اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل وجود داشت. در حال حاضر حدود 30 [کمیته] وجود دارد.

بنا به گفته مرکز سیاست پاسخگو، که وب سایت شان به آدرس opensecrets.org را جدا توصیه می کنم، 31 کمیته اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل، مجموعاً کمتر از سه میلیون دلار به نامزدهای کنگره در سال 2012 کمک کرده اند. و من از ارقام 2012 استفاده می کنم، چراکه پس از انتخابات، همه اعداد در دسترس هستند، در حالی که انتخابات امسال از حیث مشارکت در فعالیت های انتخاباتی هنوز یک "کار در جریان" است.

و همانطور که می توانید در این نمودار ببینید، این کمیته های اقدام سیاسی در سال 2012 تقریبا 60٪ از کمک های خود را به دموکرات ها داده اند، پس قطعا چنین نیست که تنها جمهوری خواهان مشتاق تعامل با اسرائیل باشند. تنها یک کمیته اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل [کمک‌های خود را] به دموکرات ها نداده است و فقط شش کمیته به جمهوری خواهان پول نداده اند.

کمیته های اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل چند ویژگی جالب دارند.

اول از همه اینکه، همگی در پرونده های شان در FEC، کمیسیون انتخابات فدرال[3]، خود را به عنوان «غیر وابسته» ذکر نموده اند. در حال حاضر اکثر کمیته های اقدام سیاسی هیچ مشکلی با شناسایی وابستگی و یا صنایع خود ندارند- به عنوان مثال، هفت کمیته اقدام سیاسی تحت حمایت انجمن ملی ملکی[4]-که سایت opensecrets.org به عنوان بالاترین رقم کمک کمیته اقدام سیاسی در سال 2012 ذکر نموده-  تمام صنایع خود را به عنوان «آژانس های املاک و مستغلات» ذکر کرده اند.

و نام تمامی هفت کمیته اقدام سیاسی، مشتمل بر [عبارت] «انجمن ملکی» می باشد.

من قصد دارم به شما نام 31 کمیته اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل را که OpenSecrets ذکر نموده است نشان دهم. آنچه در مورد آنها بسیار جالب است اینکه همه آنها به جز چهار مورد، نام هایی بسیار خنثی - حتی می توان گفت گمراه کننده- دارند. آن چهار استثناء عبارتند از «اتحاد کلمه برای اسرائیل»، «ائتلاف یهودی جمهوریخواه»، «شورای ملی دموکرات یهودی»، و «نیروهای متفقین برای اسرائیل».

این بدان معنی است که حتی با وجدان ترین رأی دهندگان که نام تمامی حامیان مالی مبارزات انتخاباتی یک نامزد را می دانند نیز ممکن است ندانند که نامزد [مذکور] از کمیته های اقدام سیاسی ای که منافع یک دولت خارجی را دنبال می کنند پول دریافت کرده است.

یکی دیگر از مشخصه های کمیته های اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل این است که آنها ترجیح می دهند هدایای خود را صرف نظر از حزب یا مذهب نامزد، به جای رقبا به مقامات قابل اعتماد اعطا نمایند.

و آنها دوست دارند بخشش خود را به اعضایی از کنگره که در موقعیت های رهبری قرار دارند توسعه دهند. به عنوان مثال، استفاده ای که ناظم حزبی[5] حزب اقلیت مجلس، ستنی هویر از کمیته های اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل می برد، منصفانه و در حد متوسط ​​است، لیکن با صعود وی از نردبان رهبری، سهم او افزایش یافته است، به حدی که در حال حاضر در مجموع بیش از 250 هزار دلار دریافت کرده است.

یکی دیگر از تاکتیک های مورد علاقه کمیته های اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل «بسته بندی» نامیده می شود. این امر زمانی است که کمیته اقدام سیاسی چک های اهدا کنندگان شخصی را جمع آوری نموده و آنها را یک جا به نامزد مورد نظر تقدیم می کند. به این ترتیب نامزد، هیچگونه شکی در مورد منبع کمک نخواهد داشت، علاوه بر این، کمیته اقدام سیاسی نیز نیازی به افشای آنها به FEC داشته باشد.

«بسته بندی» از سال 1994، یعنی زمانی که صحبت از اصلاحات مالی در میان بود، عمومیت یافت. این [تاکتیک] راهی برای به حداقل رساندن تأثیر عمومی کمک های کمیته اقدام سیاسی می باشد. بنابراین سنتی ترین کمیته های اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل از بسته بندی به عنوان راهی برای پنهان نمودن ابعاد کامل دخالت مالی خود استفاده می نمایند.

بر اساس داده‌های OpenSecrets، یک کمیته اقدام سیاسی غیر حزبی طرفدار اسرائیل، تعداد پنج سهم به مبارزات انتخاباتی سال 2010 سناتور مارک کرک به مبلغ 3804 دلار اعطا نموده است. اما افراد مرتبط با آن کمیته اقدام سیاسی تا بیش از 58000 دلار اعطا نموده اند! به طور مشابه، کرک با توجه به OpenSecrets مبلغ 114،904 دلار از کمیته های اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل، دریافت نموده، اما نزدیک به پنج برابر بیشتر از جانب اشخاص طرفدار اسرائیل اخذ نموده است. بنابراین سهم کمیته اقدام سیاسی، به لطف بسته بندی، تنها نوک کوهی از یخ می باشد.

آنچه در مورد این 30 کمیته اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل غیر عادی، هنوز بیش از همه قابل توجه است الگوی ایشان در اعطای کمک هایشان می باشد.

اگر پرونده های برخی از آنها در FEC را یک بار بخوانید، تقریبا به طور کامل می توان پیش بینی نمود که مابقی چگونه پرداخت می نمایند. و من شخصا می توانم بدین موضوع گواهی دهم، چرا که من بواسطه این صفحات از گزارش های FEC بدین موضوع رسیده ام.

در واقع، این کمیته های اقدام سیاسی چنان محتاطانه عمل می کنند که برخی از آنها که از نظر نام نشان دهنده یک دولت خاص هستند به یک کاندیدای واحد از آن دولت کمک نمی کنند.

به عنوان مثال، در اینجا لیست واشنگتن ریپرت از ده نفر از دریافت کنندگان کمک های کمیته اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل در سال 2012 وجود دارد.

می‌ببینید که ستنی هویر با 31،750 دلار، در رتبه چهارم بوده، و بن کاردین سناتور دموکرات مریلند، با 55,680 دلار، رتبه چهارم در مجلس سنا را داراست. به هر حال، هیچ یک از این دو برای انتخاب مجدد مشکل خاصی نداشتند.

حالا، شاید کسی تصور کند بخشی از هزاران دلاری که این دو نفر گرفته اند از سوی «انجمن شهروندان فعال مریلند» پرداخت شده باشد؛چرا که این انجمن کمیته اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل در ایالت متبوع آنهاست. اما نامزدهایی که کمیته اقدام سیاسی مریلند برای انتخابات 2012 معرفی کرده اینها هستند:

ستنی هویر در هیچ کجای این فهرست یافت نمی شود.

به همین ترتیب، جستجوی بی نتیجه دیگر مربوط می شود به [یافتن] بن کاردین در میان نامزدهای مجلس سنایی که از این کمیته خاص اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل، پول دریافت نموده اند. در عوض، «انجمن شهروندان فعال مریلند» به جای یک کاندیدای واحد در مریلند به کاندیداهای [ایالت های] دوری مانند نوادا، داکوتای شمالی و کالیفرنیا کمک نمودند! این [موضوع] به نظر می رسد تقریباً نادر باشد، حداقل، بسیار تعجب برانگیز است که کمیته های اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل مذکور چگونه ذی نفعان خود را انتخاب می کنند.

و این جاست که آیپک وارد می شود.

یادداشتی که در برنامه تلویزیونی «60 دقیقه» و روزنامه واشنگتن پست در سال 1998 درز کرد، فاش نمود که آیپک نظارت و سازماندهی بسیار گسترده ای بر کمیته های اقدام سیاسی کوچکتر و پول آور دارد.

این یادداشت، توسط الیزابت شرایر، دستیار مدیر آیپک در امور سیاسی نوشته شده بود که در آن به یکی از نیروهای زیرمجموعه دستور داده بود به چند کمیته اقدام سیاسی برای کمک مالی به نامزدهای خاصی فشار وارد نماید. گزینه اول -کمی خواندن آن دشوار است لیکن من آنرا برای شما خواهم خواند- می گوید: «ICEPAC (توصیف دیگری از کمیته های اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل) هیچ کاری در خصوص رقابتهای انتخاباتی در ایالتهای کلرادو، لوئیزیانا و میسوری نکرده است. آنها 500 دلار به ایوانز و دشل داده اند - در 30/6/1986 آنها 11048 دلار داشتند. سعی کنید 1000 دلار به باند، مور، ایوانز، دشل، و رید بدهید.»

بنابراین، این یادداشت نشان می دهد، دریافت کنندگان کمک های کمیته اقدام مشترک طرفدار اسرائیل لزوما توسط همان کمیته هایی که کمک ها را تهیه می نمایند انتخاب نشده اند.

با وجود این «یادداشت افشا کننده» به هر حال، کمیسیون انتخاباتی فدرال، آیپک را به عنوان یک «سازمان عضویت» به جای یک کمیته سیاسی طبقه بندی نموده است.

و این بدان معنی است که آیپک مجبور نیست منابع درآمدی یا هزینه ای خود را فاش سازد.

در حال حاضر هر یک از این 30 کمیته اقدام سیاسی که به نامزدهای کنگره کمک مالی می کنند باید به مقررات FEC پایبند باشند. این مقررات کمک های مالی کمیته های اقدام سیاسی را به 10000 دلار برای هر کاندیدا در هر انتخابات محدود می نماید: 5000 دلار برای انتخابات درون حزبی و 5000 دلار دیگر برای انتخابات عمومی در ماه نوامبر.

اما اگر 30 کمیته اقدام سیاسی غیرحزبی، همگی به نامزد واحدی کمک نمایند، این ظرفیت بالقوه وجود دارد که در ازای هر کاندیدا 300000 دلار- نه 10000 دلار- پرداخت گردد. در واقع، تام دشل که می رفت تا تبدیل به رهبر اکثریت مجلس سنا شود برای اولین رقابت خود در مجلس سنا در سال 1998 - سال مربوط به یادداشت [افشا شده]آیپک- بیش از 260000 دلار از کمک های کمیته اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل دریافت نمود. در سال 2010 مارک کرک بیش از 100000 دلار دریافت نمود- که بیشترین رقم در بین کاندیداهای دیگر مجلس نمایندگان و یا مجلس سنا است.  همانطور که دیده می شود، وی مشمول کمک های افراد طرفدار اسرائیل قرار نگرفته است.

بنابراین نه تنها منفعت نامزد مورد نظر تأمین شده، بلکه به دلیل خرد شدن آن به قطعات کوچکتر، همچنان میزان نفوذ لابی ها در انتخابات آمریکا نیز پنهان مانده است.

به عنوان مثال، هیچ کمیته اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل در سال 2010 (2012 هم می بایست همینطور باشد) به عنوان ده کمیته کمک مالی کننده برتر توسط مرکز سیاست پاسخگو عنوان نشده است. من متأسفم.

لیکن در آن سال کمیته های اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل قریب به سه میلیون دلار به نامزدهای کنگره کمک نمودند، که رتبه ششم بیشترین کمک و بالاتر از اتحادیه برادری بین المللی کارگران برق[6] می باشد.

در مقام مقایسه، در سال 2012 دو کمیته اقدام سیاسی متعلق به آمریکایی های عرب تبار -کمیته اقدام سیاسی شورای رهبری آمریکایی های عرب تبار و کمیته اقدام سیاسی آمریکایی های عرب تبار- در مجموع 20000 دلار از کمک های مبارزات انتخاباتی را پرداخت نمودند -کمتر از یک درصد از کل مقدار کمک های کمیته های اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل. به عبارت دیگر، در سال 2012 کمیته های اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل نزدیک به 150 برابر در کمک های انتخاباتی مشارکت داشتند.

شکی نیست که آیپک و لابی اسرائیل در خصوص شهرت خود به شکست ناپذیری دروغ گفته اند. اما این اعتبار می تواند سطحی تر از آن که به نظر می رسد باشد. به عنوان مثال، در سال 2010 واضحاً آخرین نفر لابی که می خواست سناتور ایالت کنتاکی شود رند پل بود. ما این را می دانیم، چرا که کمیته های اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل به حریف اصلی جمهوری خواه وی 33500 دلار و به نامزد حزب دموکرات برای مجلس سنا 16250 دلار، و در مجموع کمتر از 50000 دلار کمک نمودند.

حتی نامزدی که بیشترین کمک های کمیته اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل را در سال 2010 دریافت نموده است-سناتور مارک کرک، که در حال حاضر کرسی سابق رییس جمهور اوباما از ایالت ایلینویز را در اختیار دارد علیرغم کمک های گسترده کمیته های اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل به مبلغ 115،304 دلار و اینکه چهار میلیون دلار بیشتر از حریف خود بالا کشید، به سختی انتخابات خود را برنده شد.

پیشینه کرک در خصوص کمک های کمیته اقدام سیاسی طرفدار اسرائیل آموزنده است. او شروع به گرفتن 7000 دلار برای رقابت سال 2000 خود نمود و پس از آن این مبلغ را برای هر رقابتی به طرز چشمگیری افزایش داد. و هنگامی که او 91.200 دلار برای رقابت کنگره در سال 2008 دریافت نمود، روشن بود که آنها او را برای مجلس سنا در نظر گرفته اند.

با این حال تا این اواخر نشنیده ام که کرک هرگز به هیچ چیز غیر از یک «​​جمهوری خواه متوسط» توصیف شده باشد. تا آنجا که من می دانم، اقدامات وی به نمایندگی از اسرائیل هرگز یک موضوع مبارزات انتخاباتی نبوده، و جریان اصلی رسانه ای قطعا بدان نمی پردازد.

با وجود این، شواهدی در وب سایت مبارزات انتخاباتی مجلس سنا برای رؤیت همگان موجود است. نه تنها مارک کرک نام خود را به زبان عبری نوشته است، بلکه به جای آنکه نام وی در ستاره ها و خطوط [استعاره از پرچم آمریکا] باشد، در آبی پرچم اسرائیل است.

بنابراین حتی زمانی که جریان اصلی رسانه ای حرفی نمی زنند، کمک های انتخاباتی صورت می گیرد.

من امیدوارم و می خواهم شما این اطلاعات را دریافت نموده و آنها را عمومی نمایید -با حضور در گردهمایی های انتخاباتی و پرسیدن این سؤال از نامزدها به صورت مستقیم که آنها چه کار کرده اند که مستحق دریافت این پول شده اند، با نوشتن نامه به سردبیر، و غیره. بگذارید اشخاص انتخاب کننده بدانند که نماینده شان در کنگره اغلب منافع یک دولت خارجی را بر منافع آنها ترجیح می دهد.

بسیار متشکرم.

پی نوشت:
[1] کمیته های اقدام سیاسی، سازمان هایی در ایالات متحده هستند که کمک مالی از افراد می گیرند و به نامزدهای مشاغل سیاسی کمک می کنند. از سال 1989 تا 1990 کمیته های اقدام سیاسی در یافت 3724 میلیون دلار را گزارش نمودند. بیشتر آن درآمد برای حمایت از نامزدهای عضویت در کنگره استفاده شد. کمیته ها ممکن است در هر انتخابات بیش از 5000 دلار به هر نامزد کمک کنند، اما ممکن است به فعالیت های به اصطلاح حزب سازی مقادیر بیشتری کمک کنند. با رشد سریع تعداد کمیته های اقدام سیاسی و میزان پول در دسترس آنها، نسبت به این خطر که کمیته ها جای احزاب را بگیرند احساس نگرانی شده است.(فرهنگ علوم سیاسی آکسفرد، ایان مک کین، ترجمه دکتر حمید احمدی، نشر میزان)

برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به:

http://en.wikipedia.org/wiki/Political_action_committee

[2] مقاله حاضر در پایگاه اینترنتی «گفتگوی ملی برای ارزیابی مجدد روابط ویژه ایالات متحده و اسرائیل» به آدرس ذیل در دسترس می باشد:

http://natsummit.org/transcripts/mcmahon.htm

[3] بر اساس قانون رقابت‌های انتخاباتی فدرال(مصوب 1974)، یک کمیسیون انتخاب فدرال (Fedral Election Commission (FEC دو حزبی تشکیل شد که دارای ۶ عضو است. این کمیسیون مسئولیت نظارت بر هزینه‌های انتخاباتی را بر عهده دارد. میزان مجاز پرداخت اعانات به نامزدها و یا احزاب در حال حاضر برای افراد حداکثر ۱۰۰۰ دلار و برای سازمان‌ها حداکثر ۵۰۰۰ دلار است. برای جبران این محدودیت، دولت فدرال موظف است بخشی از هزینه‌های انتخاباتی را تامین کند تا از این طریق وابستگی نامزدها به گروههای ذی‌نفوذ و افراد متنفذ و ثروتمند تا حد امکان کاهش یابد. درازای هر ۵۰۰۰ دلار اعانه‌ای که هر نامزد انتخاباتی از حامیانش کسب می‌کند، دولت فدرال ۲۵۰ دلار به وی پرداخت می‌کند. بعلاوه دریافت کننده کمک از سوی دولت فدرال ملزم است از یک سو هزینه‌های تبلیغاتی خود را به سطح معقول محدود کند و از سوی دیگر پرسشنامه‌هایی را تکمیل کند که در آن نحوه تامین درآمدها و چگونگی هزینه مشخص شود. از این طریق کمیسیون انتخابات فدرال قادر است، بر سالم برگزار شدن انتخابات نظارت و داشته باشد.

قانون رقابت‌های انتخاباتی فدرال اغلب از سوی احزاب نادیده گرفته می‌شود و در جریان انتخابات، نامزدها به شیوه‌های مختلف و بعضاً دست زدن به شیوه‌های غیر قانونی به دریافت هرچه بیشتر اعانات انتخاباتی می‌پردازند.

برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به:

http://www.fec.gov

[4] انجمن ملکی ملی (NAR)، که اعضای آن به عنوان آژانس ملکی شناخته می شوند، بزرگترین انجمن تجاری و یکی از قدرتمند ترین گروه های لابی در آمریکای شمالی می باشد، بیش از 99 میلیون دلار بین سال های 1999 تا 2012 هزینه نموده است. این انجمن بیش از 1.2 میلیون عضو دارد (چنانکه در نوامبر 2008 گزارش شده است)، از این جمله می توان به مؤسسات انجمن ملکی ملی، جوامع، و شوراها، اشاره نمود که در تمامی جنبه های صنایع مسکونی و تجاری املاک و مستغلات درگیر می باشند. انجمن ملکی ملی همچنین به عنوان یک سازمان خود-ناظر برای درآمدهای املاک و مستغلات عمل می نماید. مقر این سازمان در شیکاگو می باشد.

برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به:

http://en.wikipedia.org/wiki/National_Association_of_Realtors
http://www.realtor.org

[5] شلاق(Wipe) در اصطلاح علوم سیاسی به معنی عضوی از مجلس قانون گذاری که برای تسهیل سازمان حزب در داخل مجلس منصوب شده است. احزاب معمولا یک سر ناظم و یک تا چند ناظم کوچکتر منصوب می کنند. این اصطلاح از «شلاق زدن سگ ها» در بحث شکار انگلیسی که نقش وی کنار هم گذاشتن مجموعه سگ ها در تعقیب صید است، گرفته می شود. در مجلس عوام انگلستان مقاصد ناظم ها با چرخش هفتگی سندی حاوی آراء مهم آشکار می شود. در بسیاری از مجالس قانون گذاری شغل ناظم ها با به عهده گرفتن مسئولیت مدیریت برنامه زمانی قوه مقننه و نیز تسهیل ارتباط میان رهبران حزب و نمایندگان مجلس عوام گسترش یافته است. (فرهنگ علوم سیاسی آکسفرد، ایان مک کین، ترجمه دکتر حمید احمدی، نشر میزان)

[6] اتحادیه برادری بین المللی کارگران برق(IBEW) یک اتحادیه کارگری متشکل از کارگران صنعت برق ایالات متحده، کانادا، پاناما و چندین کشور جزیره کارائیب است.

برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به:

http://en.wikipedia.org/wiki/International_Brotherhood_of_Electrical_Workers

این بار؛ سروش و خدشه به مهدویت!

محمد دهداری، دوشنبه، ۲۳ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۷ ب.ظ، ۱۱ نظر

عبدالکریم سروش

اخیرا در صفحه گوگل پلاس دکتر عبدالکریم سروش گزیده ای از سخنرانی وی با عنوان «اقبال و مهدویت» به شرح ذیل منتشر شده است:

«بنده واقعا متاسف شدم و مایوس شدم وقتی که دیدم آقای روحانی در سخنرانی بعد از پیروزی در انتخابات گفتند که دو چیز،باعث پیروزی من شد،یکی عنایات امام زمان و یکی هم درایت رهبری ... ،اینها ترویج خرافات است. مگر کار امام زمان دخالت در انتخابات است؟ چرا حالا فقط دخالت در انتخابات ایران؟ همۀ این مردم بنده خدا هستند. فقط ایرانی ها محتاج اند و مستحق اند که امام زمان بیاید و مثلا انتخابات آنها را سر و سامان دهد؟ اگر خدایی هست،خدای همه دنیاست،اگر پیغمبری آمده،برای همۀ دنیا آمده،اگر امام است برای همه دنیاست؛ قبیله ای که نیست،فرقه ای که نباید فکر کرد.
... قصۀ امام زمان چنان آلوده به خرافات شده است ، چنان از مجرای ظلال نخستین آن، بیرون آمده، چنان بی معنی شده که دیگر ذره ای قابل دفاع نیست. این اندیشه به درد مراجع شیعه می خورد؛ به درد هیچ کس دیگری نمی خورد.چون آقایان می گویند ما نائب امام زمان هستیم و به نیابت امام زمان هم وجوهات دریافت می کنند.اگر این نیابت را از آنها بگیرید دیگر امام زمان چه کار می کند امروز؟ لزوما برای او باید یک شغلی تراشید، که مثلا می آید در انتخابات دخالت می کند، اکنون این اندیشه نقش عوام فریبی پیدا کرده است ...
... قصه امام زمان یک قصه اعتقادی است. وقتی می گویم اعتقادی یعنی ما به لحاظ تاریخی قدرت اثبات آن را نداریم.آن طوری که موجودیت یک کسی،مثل پیامبر اسلام به لحاظ تاریخی محرز است؛یعنی مسلمان و نامسلمان وقتی به شواهد تاریخی مراجعه می کند،درمیابد که چنین کسی آمده و چنان آثاری از خود به جای گذاشته و از دنیا رفته است هیچ کسی شکی ندارد.به لحاظ تاریخی مسلمان باشد یا نباشد،شیعه باشد یا نباشد. وقتی به امام دوازدهم می رسیم تاریخ بسیار تاریک است. یعنی جز اینکه شما از پیش به چنین چیزی اعتقاد داشته باشید نمی توانید با شواهد تاریخی اثبات کنید برای اینکه خود شیعیان معتقدند: اولا حاملگی او در خفا بوده یعنی مادر او که حامله بوده شکم او نشان نمی داد که حامله است،خداوند می خواست که او را مخفی نگه دارد وقتی هم که به دنیا آمده 5 سال از دید مردم مخفی بوده بعد هم که همیشه غائب شده است. اما روایات شیعه الا ماشاالله می گوید که چنین کسی به دنیا آمده تولد او مخفیانه صورت گرفته حضور او مخفیانه بوده بعد هم که غیبت کرده است. اگر که آدمی نتوانست چیزی را با شواهد کافی باور کند،آنگاه درباره او سکوت خواهد کرد و چنان که گفتم این سکوت و این ناباوری ذره ای به مسلمانی،به اسلامیت و به ایمان آدمی لطمه ای وارد نخواهد کرد ...
... شب نیمه شعبان یکی از شب های قدر است و این از زمان پیامبر بوده است و هیچ ربطی به مسئلۀ مهدی و امام زمان ندارد.در روایات است که پیامبر اسلام این شب را بسیار گرامی می داشتند و شب زنده داری می کردند.یکی از دعاهای بسیار مهمی که از پیامبر نقل شده است، متعلق به همین شب است: خدایا،کسانی را که به ما رحم نمی کنند بر ما مسلط مکن؛ وَلا تُسَلِّطْ عَلَیْنا مَنْ لا یَرْحَمُنا...»

و اما بعد؛

هرچند شبهه پراکنی های سروش نخ نماتر از آن شده که ارزش پاسخگویی داشته باشد لیکن از باب خالی نبودن عریضه هم که شده عجالتا و مختصرا چند خطی درباره آخرین اظهار نظر وی می نویسم:

. باید از دکتر سروش پرسید به واقع این چه منطقیست که جمله روحانی مبنی بر انتساب پیروزی انتخاباتیش به عنایت امام زمان عج را با جهان شمول بودن ولایت حضرت حجت عج در تناقض می بیند! از این بچگانه تر هم می توان سخن گفت!؟ مَثَل این حرف کودکانه مَثَل کسی است که وقتی مصداق خاصی از جهان خلقت را به خالق یکتا و خلاقیت وی نسبت دهند زبان اعتراض بگشاید که مگر بقیه هستی خالق دیگری دارد که شما صرفا این شیء را به خلقت خداوند نسبت داده ای!؟ به قول معروف اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند! بنا بر این منطق مسخره سروش هیچ کسی حق نخواهد داشت موفقیت های خویش را به عنایت خداوند متعال هم حتی نسبت دهد!

. قصه امام زمان ذره ای قابل دفاع نیست یا افاضات گاه و بی گاه سروش! سروش عادت کرده که هر ازچندگاهی لب به سخنان بی پایه و اساس و بدون ادله عقلی و نقلی صحیح و سالم گشوده هرچه از رطب و یابس در ذهن خود دارد با ادبیات صوفیانه و منظم و مسجع به خورد مخاطب خالی الذهن و بی دفاع دهد! وی هیچگاه برای مدعاهای شاخ دار خود از جمله همین ادعا، استدلال قوی ارائه نداده است و هر چه داشته نیز ترجمه های نازلی از متکلمان و فلاسفه مسیحی و غربی مانند جان هیک و شلایر ماخر و گادامر و کذا بوده است! و از آنجا که اینان در حوزه مهدویت بحمدالله نظریاتی ندارند اکنون که سروش به کوبیدن مهدویت رسیده حکم همان شاعری را دارد که قافیه اش به تنگ آمده و پشتوانه همان دو خط استدلال و برهان ترجمه ای را نیز از دست داده است!
. اصولا قابل دفاع بودن و نبودن قصه امام زمان(عج) چه دخلی به اخذ وجوهات توسط فقها دارد!؟ مگر اینکه ایشان به هر بهانه و در هر موقفی سعی در عقده گشایی نسبت به جامعه روحانیت داشته و دارد! خوب است بدانید وی تا زمانی که در چارچوب حاکمیت بود چنین بی پروا به روحانیت نمی تاخت و تا از دایره مسئولیت های حکومتی کنار گذاشته شد شروع به ساز مخالف زدن نمود که این خود میزان صداقتش را نشان می دهد!
۴. در نهایت باید در مقام پاسخ به شبهات ایشان بدین موضوع مهم اشاره نمود که آنچه تاکنون همواره نظریات سروش را با مشکل جدی مواجه نموده نقد درون دینی نظریات وی بوده است! چرا که سروش هنوز خود را در چارچوب اسلام و به عنوان یک روشنفکر مسلمان میداند و لذا در مقام نظریه پردازی نمی تواند از تقید به مقومات دین مبین اسلام شانه خالی کند! از جمله مهمترین این مقومات کتاب الهی و روایات و سیره معصومین است. همان دو ثقلی که پیامبر ص نزد امتش به ودیعه نهادند. سروش و امثال سروش تا زمانی که در چارچوب اسلام نظریه پردازی می کنند نمی توانند بر خلاف نصوص محکم از قرآن و روایات اجتهاد نمایند. منظور از نص محکم آیاتی است که قابل تفسیر به رأی نباشد و روایاتی که هم از نظر سند خدشه پذیر نباشند و هم از لحاظ محتوا غیر قابل مصادره به مطلوب!
مثلا در مورد ادعای الهام شاعرانه بودن قرآن اولین چیزی که تز سروش را زیر سوال میبرد این بود که کفار اعراب هزار و چهارصدسال پیش همین ادعا را نموده بودند و خداوند خود در قرآن آنرا نقل نموده و تکذیب کرده و ده ها آیه از قرآن شاهد بر این مدعاست و روایات فراوان دیگر و الخ!
در مورد تشکیک در وجود امام مهدی عج نیز وضع چنین است! به قدری روایات متعدد و متواتر و محکم و صحیح السند در این خصوص موجود است که بسیاری از علمای طراز اول عامه نیز به وجود مهدی موعود فرزند امام حسن بن علی العسکری اذعان نموده اند! بالاخره آقای سروش یا سخن معصوم(ع) را حجت می داند یا نمی داند! اگر می داند که چگونه می خواهد اینهمه روایت غیر قابل خدشه را نادیده بگیرد و اگر نمی داند که دیگر مسلمان نیست! بگذریم که بحث روایی مورد اشاره ما خود به نوعی تاریخی محسوب می گردد و مگر می توان اینهمه شواهد تاریخی را نادیده گرفت و مگر روایات در بستری غیر از تاریخ نقل شده اند که سروش بحث مهدویت را فاقد شفافیت تاریخی می داند!؟ تازه تواریخ معمولا از روش شناسی نظام مندی مانند آنچه در علم حدیث و درایه و رجال و امثالهم می بینیم برخوردار نیستند و لذا به نظر آنچه در قالب حدیث صحیح و بر اساس متدولوژی خاص علم حدیث پذیرفته شود از تواریخ معمولی بسیار قابل اعتماد تر است!
خلاصه اینکه اینگونه نیست که هر فرد فاسدالاعتقادی هرچه دلش خواست بر زبان بیاورد و انتظار داشته باشد همگان بی مطالبه دلیل و برهان از وی بپذیرند!
تازه آنچه گفته شد صرفا از منظر نقل بود براهین عقلی فراوان که ضرورت وجود و حضور حجت خدا در تمامی اعصار را بیان می کند بماند!
۵. اتفاقا هرآنچه سروش ادعا می کند خدشه ای به مسلمانی ما وارد نمی سازد مسلمانی ما را از درون تهی و بی هویت می کند! مسلمانی مطلوب سروش مسلمانی پروتستان است! مسلمانی سکولار! مسلمانی ایندیویجوال! مسلمانی اخته شده! مسلمان مطلوب سروش نباید دین خود را در سیاست و حتی اجتماع دخالت دهد و این البته با مدعای قبض و بسط وی در تعارض کامل است!
خود ادعای فعلی وی مبنی بر اینکه شک و عدم اعتقاد به مهدی موعود عج در مسلمانی ما ذره ای اثر نمی گذارد نیز با مدعای سروش در قبض و بسط در تعارض کامل است! مگر نه اینکه سروش در قبض و بسط تئوریک شریعت برای اینکه زیرآب حجیت معرفت دینی را بزند همه معارف بشری را در رابطه "تغذیه" با هم دانسته! حال چگونه است که برای جا انداختن نظریه شاذ خود در حوزه مهدویت چنین مدعی شده که عدم اعتقاد به مهدویت خدشه ای به ایمان و مسلمانی ما وارد نمی سازد!!!

پی نوشت:

+ صفحه پرونده سروش شناسی وبلاگ بنده را هم ببینید.
+ چه دلایل عقلی بر زنده بودن امام زمان(عج) وجود دارد؟
+ پاسخ به شبهات مهدویت از سایت آیت الله میلانی(حتما ببینید و بشنوید)

اللهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَف

محمد دهداری، شنبه، ۲۴ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۴۴ ب.ظ، ۱ نظر

کسى نزد امام صادق(ع) گفت: «اللهُ اکبر»
فرمود: خدا از چه بزرگ‌‏تر است؟
گفت: از همه چیز!
فرمود: با این سخن خدا را محدود کردى! 
پرسید: پس چه بگویم؟
فرمود: بگو «اللهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَف»؛ خدا برتر از آن است که به وصف در آید.

اى برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
و از آنچه دیده‏ ایم و نوشتیم و خوانده‌‏ایم

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر!
ما همچنان در اول وصف تو مانده‌‏ایم!

باز به فردی فرموده بود: «وَ کانَ ثُمَّ شَىْ‏ءٌ فَیَکُونُ أَکْبَرُ مِنْهُ» مگر آنجا چیزى بوده که خدا برتر از آن باشد؟ و فرموده بود: اللهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَف.

 اصول کافی؛ ج۱؛ ص۱۱۷

*حدیث دوم بنده را به یاد وحدت شخصیه وجود انداخت. اهالی مکتب تفکیک کجای مجلس نشسته اند؟!

فمن یمت یرنی

محمد دهداری، جمعه، ۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۰۹ ب.ظ، ۰ نظر

ای که گفتی فمن یمت یرنی
جان فدای کلام دل جویت

کاشکی من به هر دمی صدبار
مردمی تا بدیدمی رویت

چقدر زیبا مدح امیرالمومنین(ع) رو گفته

*با ترویج صوفیه -حالا از هر قسمش- بنا بر احتیاط به هیچ وجه موافق نیستم ولی شاعر این شعر دقیقا مشخص نیست و صرفا منتسب به میرزا ابوالقاسم شیرازی است!

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد

محمد دهداری، پنجشنبه، ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۵۵ ب.ظ، ۰ نظر

شنیده می شود از آسمان صدایی که...
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...
نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که...
نوشت نام تورا، نام آشنایی که...
پس از نوشتن آن، آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه، هفت آسمان مزین شد
نوشت فاطمه، تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد
نوشت فاطمه، یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه، تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد
خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد

سید حمیدرضا برقعی

اکنون که می بینند خوارم در امانم

محمد دهداری، يكشنبه، ۱۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۰۰ ب.ظ، ۰ نظر

ای زندگی بردار دست از امتحانم
چیزی نه میدانم نه میخواهم بدانم

دلسنگ یا دلتنگ! چون کوهی زمینگیر
از آسمان دلخوش به یک رنگین کمانم

کوتاهی عمر گل از بالا نشینی ست
اکنون که می بینند خوارم، در امانم

دلبسته افلاکم و پابسته خاک
فواره ای بین زمین و آسمانم

آن روز اگر خود بال خود را می شکستم
اکنون نمی گفتم بمانم یا نمانم؟!

قفل قفس باز و قناری ها هراسان
دل کندن آسان نیست! آیا می توانم؟!

فاضل نظری

لشکر ظلم و فرصت درویشان

محمد دهداری، پنجشنبه، ۱۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۴۴ ق.ظ، ۱ نظر

حضرت حافظ می فرماید:

روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشان است

دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو دولت درویشان است

از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است

ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را
سر و زر در کنف همت درویشان است

گنج قارون که فرو می‌شود از قهر هنوز
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
*این پست مخاطب خاص دارد.

مرض فکریِ «I think»

محمد دهداری، شنبه، ۱۰ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۱۲ ق.ظ، ۳۰ نظر

مرض فکری I think

پیروان مکتب «سوفیسم» اولین کسانی هستند که در تاریخ به عنوان دشمنان حقیقی علم و آگاهی نام خود را ثبت نموده اند. این مکتب در قرن پنجم قبل از میلاد، در یونان باستان شکل گرفت و با تلاش های اندیشمندانی مانند ارسطو و افلاطون تا حد زیادی به محاق رفت. خصوصاً ارسطو با تدوین علم منطق و اهمیت دادن به تعقل واقعگرایانه گام بلندی در مقابله با  شک گرایی برداشت. تاریخ ورق خورد و این بار مکتب «لا ادری» به جان تفکر و متفکران افتاد و مدتی جولان داد تا آن نیز در پرتو مساعی برخی دیگر از دانشمندان و علی الخصوص بعدها توسط فلاسفه و منطق دانان مسلمان که دست به احیای منطق ارسطویی زده بودند رو به افول نهاد. از رنسانس بدین سو و به ویژه در قرن های متأخر تفکرات شک گرایانه این بار در قالبی به ظاهر علمی ظهور کرد و تفکر و تعقل را این بار به سنگ تجربه و علم گرایی منکوب نمود. یکی از اصلی ترین معضلات تفکر و تعقل در قرون اخیر همین کاهش وزن و ارزش عقل و استدلالات عقلی در مکانیزم نظریه پردازی و اندیشمندی دانشمندان مغرب زمین به نفع سلایق غیر علمی و حدس و گمان های فردی بوده است! حضرت آیت الله سبحانی در نامه ای که به یکی از روشنفکران غرب زده نگاشته بود به خوبی بر این خصلت سیر تفکر پس از رنسانس در غرب، نام بیماری « ... I think» (من فکر می کنم ...) گذاردند. مرضی که به نوعی ادامه همان سیر جریان شک گرایی در مغرب زمین به حساب می آید. منظور از بیماری «من فکر می کنم ...» آن است که دانشمندان و متفکران بیش از آنکه برای اثبات نظریات خود به ارائه دلیل و برهان قاطع عقلی بپردازند، به ذکر اینکه «طرز فکر من در این خصوص اینگونه است» متمسک می شوند. نه اینکه اصلاً استدلالی ارائه ننمایند لیکن در اکثر موارد خصوصاً در مورد معارف درجه دوم و یا موضوعات بنیادین معرفت شناختی مانند نحوه تعیین بدیهیات اولیه که سنگ بنای هر نظام فکری را تشکیل می دهند بنا به ذهنیات پیش ساخته و مطابق میل شخصی خود عمل می نمایند. زمانی که از ایشان حجت و دلیل خواسته می شود نیز با بیان اینکه «من اینگونه فکر می کنم» و «نظر من این است» از زیر بار سنگین ارائه برهان صرفاً عقلی فرار می کنند.

اما شما چرا چنین فکر می‌کنید؟ به چه دلیل؟ سؤال از دلیل و برهان ممنوع است!!

اینگونه نظریات که البته همیشه نیز به موضوعات بنیادین محدود نبوده اند را باید عنوان فرضیه بر آنها نهاد چرا که بیشتر صبغه حدس و گمان دارند تا ناشی از نوعی یقین علمی یا عقلی باشند. 

اخیرا ذیل یادداشتی که در خصوص اثبات وجود خدا بر اساس برهان امکان و وجوب بوعلی تحت عنوان «آیا خدا وجود دارد؟» نگاشته بودم فردی ملحد مطالبی بی ارتباط با یادداشت نوشته و بدون اینکه نقدی بر برهان به دست داده باشد سعی در خدشه بر اعتقادات خداباورانه داشته است. اولین نکته ای که وی اشاره کرده این بیان طوطی وار برخی ملحدان برای توجیه فطرت خداباور و معنویت گرای بشری بوده که: «اعتقاد بشر به خدا و گرایشش به دین ناشی از عدم شناخت وی نسبت به عوامل علمی وقایع طبیعی و ترس از طبیعت و طغیان آن در عهد باستان بوده است.» همانجا در پاسخ ایشان متذکر شده ام که این نظر اول بار توسط توماس هابز فیلسوف سیاسی انگلیسی قرن هفدهم و نگارنده کتاب لویاتان طرح شده و البته قدمت چندانی هم ندارد. جالب اینکه خود هابز خداباور بوده و همین نظریه خود را نیز صرفاً محدود به ادیان زمینی و پرستش خدایان باستانی مطرح نموده و صراحتاً ادیان ابراهیمی را مستثناء نموده است(هرچند اصولاً با دین و به صورت ویژه با مسیحیت مشکل داشته است). لیکن پس از هابز افراد زیادی با بهره گیری از نظریه دین طبیعی وی به تخطئه اعتقاد خداباوری و دین گرایی پرداخته اند.

در پاسخ به این شبهه ابتدا باید به خلط صورت گرفته میان ادیان زمینی و آسمانی اشاره نمود و اینکه ادیان زمینی هیچ گاه ادعای نزول وحی و ارسال رسل نداشته اند و نیز می بایست به این نکته اشاره نمود که حتی اگر چنین فرضیه ای را در خصوص برخی پیروان ادیان زمینی و حتی آسمانی بپذیریم (که دیانتشان از روی ترس و جهل به رخدادهای طبیعی بوده) آیا این دلیلی عقلانی و برهانی برای تخطئه کل ادیان و متدینان تاریخ و اصولاً زیر سؤال بردن وجود خداوند خواهد بود؟!

از پاسخ نقضی فوق الذکر گذشته، آیا هیچ مورخی در ابتدای تاریخ بوده که چنین فرآیندی را برای شکل گیری اعتقادات خداباورانه ثبت نموده باشد؟! مسلماً چنین اسنادی وجود ندارد. لذا این تحلیل سندیت تاریخی نخواهد داشت. از سوی دیگر براهین بسیار متقن و محکمی در اثبات وجود خدای متعال و صفاتش وجود دارد که به هیچ وجه قابل خدشه نمی باشند و لذا تحلیل مذکور فاقد وجاهت عقلی نیز می باشد. بنابراین باید از جناب هابز و اخلاف ایشان و از آن جمله فرد ملحدی که نظر صدرالذکر را در رد خداباوری نوشته پرسید بر چه اساس و چه دلیل و برهانی چنین نظریه ای از خود صادر نموده اید؟! نه شواهد تاریخی در این خصوص وجود دارد و نه برهان عقلی! چگونه به این نتیجه رهنمون گشتید که ریشه اعتقاد بشر به خدا ترس و جهل نسبت به وقایع طبیعی است؟! منشاء اصلی این نظریه همان روش شناسی ناقص الخلقه «من اینگونه فکر می کنم» می باشد.

رد پای بیماری «... I think» را در بسیاری نظریات دیگر متفکران غربی نیز می توان مشاهده نمود. به عنوان مثالی بنیادین تر و با گستره تاثیر گذاری بسیار وسیع تر می توان به تئوری معرفت شناسانه ایمانوئل کانت فیلسوف شهیر و بزرگ آلمانی قرن هجدهم اشاره نمود. وی معتقد بود «ذهن، ادراکات خود را نخست در دو مقوله زمان و مکان کانالیزه مى‏ کند و سپس آنها را در دوازده مقوله از مقولات فاهمه محض صورت‏ بندى و شاکله‏ سازى مى‏ نماید». به عبارت دیگر درک ما از جهان خارج ابتدا از دو دریچه زمان و مکان  و سپس از کانال دوزاده مفهوم پیشینی عبور می کند تا مورد فهم قرار گیرد. لذا آنچه توسط قوه دارکه ما فهم می شود همانی نیست که در عالم خارج به واقع وجود عینی دارد. کانت آنچه توسط ما درک می شود را پدیدار(فنومن) و آنچه در خارج واقعاً وجود دارد را پدیده(نومن) نامید. هرچند وی در مکتوبات متأخر خود سعی در تعدیل نظریه معرفت شناختی اش و جلوگیری از برداشت های ایده آلیستی از آن نمود لیکن حاصل نظام معرفتی وی شدت یافتن موج شک گرایی در غرب، به محاق رفتن هرچه بیشتر اصحاب مدرسه، منکوب شدن بیش از پیش متافیزیک و در نتیجه تضعیف اعتقاد به مسیحیت و معنویت در میان متفکران غرب بود. 

حال سؤال اینجاست که این تئوری از کجا به دست آمد؟! کانت چگونه به چنین نتیجه ای رسید؟! چرا ما باید این روش معرفت شناختی را بپذیریم و دیگر روش ها را رد نماییم؟! چرا این مقولات و نه مقولات دیگر؟! وی از کجا کشف نمود که نومن با فنومن مغایرت دارد؟! و اصولاً آیا نومن را یافت که آنرا با فنومن مغایر دیده باشد؟! از قضا این سؤال آخر کل بنیان معرفت شناسی کانت را ویران می سازد چرا که بر اساس مدعای کانت ذهن انسان به نومن واقعی دسترسی نخواهد داشت و لذا وقتی نومن دست نیافتنی باشد تمایز و تفاوتش با فنومن نیز دست نیافتنی خواهد بود و نظریه وی به نقد خودشمولی تخطئه خواهد شد.

مشابه همین تفکر کانت را می توان در نظرات فلاسفه دیگر نیز مشاهده نمود. فرآیند تدوین نظریه دیالکتیک هگل و پس از وی مارکس نیز به همین منوال است و باز هیچ نشانی از نشانیِ عقلی یقینی و قاطع نیست!! هگل برای دستیابی و کشف حقایق، روش و طریق خاصی را مطرح کرد و آن را دیالکتیک نامید. اساس عقیدۀ هگل بر سه اصل استوار است: وضع(تز)، وضع مقابل(آنتی تز) و وضع جامع(سنتز) .«هر وضعی دارای وضع مقابل خود است. اما هر چیزی نه تنها ضد خود را در بر دارد بلکه ضد خود است. هستی، نزاع قوای مخالف است برای ترکیب آنها به صورتی واحد. وضع از یک سو و وضع مقابل از سوی دیگر با هم در کشمکش هستند و از ترکیب آنها وضع جامع نتیجه می شود». هرچند دیالکتیک و تأثیر آن در موضوع حرکت از مباحث قدیمی فلسفه است لیکن هگل از متد دیالکتیکی خاص خود نتیجه ای بسیار اعجاب آور استنتاج نمود. وی بر اساس تقریر خود از دیالکتیک مدعی شد «اجتماع نقیضین محال نیست!» وی این ام القضایا و اصل الاصول که بدیهی ترین بدیهیات است را با توجه به نحوه نگرشش به مقوله حرکت و اینکه حرکت را نتیجه هم آغوشی دیالکتیکی وجود و عدم می داند، نفی نمود. 

به عنوان مثالی دیگر در همین راستا می توان به دیوید هیوم فیلسوف ملحد و شک گرای قرن هجدهم اشاره نمود. یکی از نظریات محوری تفکر هیوم زیر سؤال بردن «اصل علیت» بود. وی علیت را «تعمیم ناروا» نام نهاده بود. «هیوم رابطه علیت را چیزی جز عادت ذهنی نمی‌دانست که در اثر تجربه پیوستگی زمانی-مکانی مکرر دو رویداد حاصل می‌شود. وی بیان داشت که رابطه علیت نه امری بدیهی و شهودی است، و نه امری مبتنی بر برهان عقلی؛ بلکه قاعده‌ای تجربی است و برای اثبات تجربی بودن این قاعده مدعی شد: علت‌ها و معلول‌ها توسط دلیل عقلی شناخته نمی‌شوند و تنها از راه تجربه کشف می‌شوند. ازین‌رو هیچ‌گونه پیش‌بینی قطعی و ضروری درباره حوادث آینده نمی‌توان داشت»

تنها استدلالی که وی برای «تعمیم ناروا» خواندن قاعده ای بدین بداهت، ارائه نموده همان بود که ذکرش گذشت حال آنکه هر انسان سلیم العقلی می داند توالی امور همیشه به معنی وجود رابطه علی میان آنها نیست چه آنکه با این وصف شب و روز را نیز باید علت و معلول هم دانست! و البته خود هیوم نیز بدین واقعیت آگاه بود لیکن برای زیر سؤال بردن برهان علیت در اثبات وجود خدا بر این مدعای بی پایه اصرار می ورزید. بیهودگی این طرز تفکر آنجا بیشتر خودنمایی می کند که توجه داشته باشیم اگر اصل علیت را بی اعتبار بدانیم اصولاً فرآیند تفکر و ادراک را نیز نفی کرده ایم. با چنین فرضی دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود و جایی برای نظریه پردازی امثال هیوم نیز باقی نخواهد ماند.

آگوست کنت، فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی قرن نوزدهم اما در میان متفکران غربی از منظر ابتلا به مرض «I think» جایگاه ویژه ای دارد. وی را پایه گذار پوزیتیویسم دانسته‌اند. کنت در اعتقاد به پوزیتیویسم چنان جزم اندیش بود که به کل مخالف فلسفه عقلی شده و برایِ علومِ انسانی نیز حیثیتی مشابه علوم تجربی قایل گردیده بود، به این معنی که علوم انسانی نیز باید لزوماَ از روش شناسی تجربی استفاده نمایند ولاغیر!!

وی را واضع علم جامعه شناسی نیز می دانند. کنت بر این باور بود که جوامعِ انسانی از سه مرحلهٔ الهی، فلسفی، و علمی عبور کرده‌اند. در جوامع الهی که تبلور تاریخی آن قرون وسطی است، پیامبران رهبران جامعه به حساب می آمدند و در عصر رنسانس و پس از آن فیلسوفان. اما در دورهٔ کنونی دانشمندان و جامعه‌شناسان رهبران جامعه خواهند بود.

تحت تأثیر این قبیل اعتقادات، گرایش دیگری نیز در کنت به وجود آمد: اومانیسم و انسان گرایی. ولی نه به صورت یک مکتب معمولی و گرایش فکری عادی بلکه به مثابه یک دین جدید! او خود را پیامبر دین خودساخته اش معرفی نمود و برای این مذهب جدید تقویم، تعطیلات و شعائر و حتی معبدی برای پرستش انسان در نظر گرفت!! دین وی به سرعت در اروپا انتشار یافت و کلیساهای این آئین جدید در برخی ممالک به خصوص در انگلستان بر پا شد.

جالب اینکه نظریات کنت به قدری افراطگرایانه بوده است که علی رغم تأثیر گسترده و شگرف تفکرات و فلسفه تحصّلی و جامعه شناسی وی بر مبانی اعتقادی غرب مدرن؛ معمولاً سعی می شود یاد چندانی از وی نشود. به عنوان مثال برتراند راسل در کتاب تاریخ فلسفه خود هیچ نامی از کنت نبرده است.

به عنوان آخرین نمونه از زیگیموند فروید روانشناس آلمانی قرن بیستمی یاد می کنیم. وی غرایز بشر را تحت دو عنوان کلی، غریزه زندگی و غریزه مرگ مطرح ساخته و هدف غرایز زندگی را بقای افراد یک نوع معرفی نموده و انرژی مورد استفاده آنها را «لیبیدو» نام نهاده بود.
فروید مهمترین غریزه زندگی را که عامل مقابله با مرگ و پیش راننده بشر در تمام امور است غریزه جنسی می دانست و لذا سنگ بنای روانشناسی خود که روانشناسی غالب قرن بیستم نیز هست را بر همین غریزه استوار نمود. وی همچنین احساسات محبت آمیز بچه نسبت به والدین جنس مخالف خود را به بد ترین وجه ممکن تفسیر نموده، نام عقده ادیپ بر آن نهاده بود. فروید عقده ادیپ را به عنوان اصل مرکزی تئوری روانکاوی مطرح ساخته بود.

کلیه این نظریات صرفاً و صرفاً بر مبنای تفکرات و بهتر بگوییم حدسیات یک ذهن آلوده و بیمار شکل گرفته اند و برای اثباتشان هیچ دلیل و حجت عقلی ارائه نشده است.

مثال های معدود ولی تأثیرگذار فوق مشتی از خروار هستند. علت این امر آن است که بیماری «I think» در واقع به عنوان بخشی از ژست روشنکفری دانشمندان غربی عمومیت یافته و در روش شناسی علوم انسانی غرب به عنوان متدی قابل قبول، پذیرفته شده است. گویی در نظر دانشمندان غربی میان اکتشاف حقایق علمی و اختراع یا بهتر بگوییم اختراق مفاهیمی خود ساخته به جای حقایق، خلط صورت گرفته باشد. همچنین تأثیر دخالت نابجای ادبیات در حوزه علم و اندیشه که در نام گذاری ها و اصطلاح آفرینی های خلق الساعه _مانند آنچه صدرا اشاره شد_ تبلور یافته را نیز نمی توان نادیده گرفت. دخالت نابجایی که در سال های اخیر در آثار برخی متفکران وطنی نیز دیده می شود. توگویی این قبیل اصطلاحات من درآوردی به کالای لوکسی در بازار اندیشیدن بدل گشته باشد. حال آنکه به قول حکیمی، زیبا نوشتن و خوب سخن گفتن بخشی از استدلال و برهان نیست! بلکه مدعی را بینه استوار و قول سدید باید نه صرفا زبان بلیغ!

در مقام ریشه یابی بیماری «I think» می توان از به محاق رفتن واقعگرایی عقل مدارانه تحت تأثیر تکثرگرایی معرفتی و امواج سهمگین شک گرایی، از عصر نوزایی به این سو یاد کرد لیکن منشاء شناسی تفصیلی این امر، خود فرصتی دیگر می طلبد.

علی أی حال موارد فوق از آن رو ذکر شدند تا بر این حقیقت بسیار مهم و البته مغفول تأکید نماییم که بسیاری از نظریات علمی علوم انسانی در مغرب زمین پایه و اساسی کاملاً عقلانی و یقینی نداشته و بیشتر ناشی از همان مرض کذایی بوده اند. مرضی که همچنان در غرب و حتی در میان برخی اندیشمندان غربزده وطنی خودمان وجود دارد و از حقیقت علم و آگاهی قربانی می گیرد. در این خصوص می توان اجملاً از نظریات اخیر برخی متکلمان غرب گرا مانند عبدالکریم سروش، مجتهدی شبستری، مصطفی ملکیان و  ... یاد کرد که نظریات خود را بر اساس نسخه های غلط متکلمان مسیحی غربی مانند شلایرماخر و جان هیک و یا فیلسوفانی مانند گادامر و کانت تدوین نموده اند و لذا بیماری آنان به اینان نیز سرایت نموده است.

حقیقت این است که هر رأی و نظری می بایست بر پایه عقل و منطق استوار باشد و غیر از این منجر به ولنگاری علمی و هرج و مرج نظری خواهد شد چنانکه در غرب شده است. اصولاً این شیوه بیمارگونه با فطرت بشری نیز ناسازگار و ناسازوار است. شیخ‌الرئیس در این خصوص چه خوب و به جا فرموده که: «هر فردی گفتار کسی را بدون دلیل و برهان بپذیرد، او از فطرت انسانی منسلخ شده است»، ولی متأسفانه بیماری «طرح نظریه بدون دلیل» آن هم با یک رشته سخنان حماسی، بتدریج گسترش پیدا کرده در حالی که منطق قرآن این است: «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ/النمل:۶۴». 

منابع:

. نامه آیت الله سبحانی به سروش پس از مصاحبه وی با بخش فارسی رادیو هلند
. آگوست کنت پیام آور شریعت اومانیسم. احمد موسوی. روزنامه ایران ۱ بهمن ۱۳۸۵
. تبیین و نقد نظریه کانت درباره ماهیت صدق. محمد جعفری. معرفت فلسفی. سال هشتم، شماره اول، پاییز  ۱۳۸۹، ۱۶۵ـ۱۸۲
. سید محمود نبویان، شمولگرایی، دفتر جریان شناسی تاریخ معاصر، چاپ اول ١٣٨٢
. دین و دولت در اندیشه هابز، لاک و کانت‏. عبدالوهاب فراتی. ماهنامه علوم سیاسی - دانشگاه باقرالعلوم (ع). زمستان ١٣٨۴ - شماره ۳۲ ص ۱۶۵
. دانشنامه ویکیپدیا

پی نوشت:

+ یادداشت حاضر، مقاله ای علمی و استدلالی نیست که درصدد نقد و بررسی براهین طرح شده و طرح نشده متفکران و دانشمندان غربی برای نظریات و تئوری هایشان باشد. بل صرفا یادداشتی جدلی و روزنامه نگارانه است که به منظور طرح موضوع و دغدغه های نگارنده در خصوص بیماری من فکر می کنم و هراس از بازنشر آن در فضای علوم انسانی بومی مان(به شرط وجود) نگاشته شده است!

شمیم تن بی سر

محمد دهداری، جمعه، ۲۴ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۱۴ ب.ظ، ۲ نظر

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری که سرش گم شده باشد

صل الله علیک یا اباعبدالله
سعید بیابانکی