سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ضحاک» ثبت شده است

از حافظ شیراز تا حافظ شاملو!

محمد دهداری، يكشنبه، ۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۰۰ ب.ظ، ۳ نظر

حافظ

ادبیات عارفانه ما در طول تاریخ شکل گیری همواره معانی و مفاهیم بلند خود را در قالب سمبلیسم خاصی و بر مبنای تعابیری مانند می و مطرب و ساقی ارائه نموده است و از همین رو بعضاً مورد سوء برداشت قرار گرفته و حتی برخی با نیات و اغراضی خاص سعی در مصادره به مطلوب این ادبیات فاخر و کهن در راستای تفکرات و اعتقادات مادی گرایانه خود را داشته اند. در این میان شاید حافظ به جهت صبغه شخصیتی ویژه خود که مندرج در تاریخ نیز بوده و او را از چنین بدفهمی هایی مبرا می کند کمتر از بقیه شعرا و ادبا با چنین بلایی مبتلا بوده است. لیکن در میان روشنفکرمآبان معاصر کم نیستند کسانی که سعی در مصادره به مطلوب همین مرد الهی نیز داشته اند.
از این جمله و شاید پیش قراول دیگران احمد شاملو است. یکی از شاعران برجسته جریان روشنفکری مصطلح معاصر! شاملو سال ۵۴ دیوان حافظی را تحت عنوان «حافظ شیراز» با مقدمه ای از خودش منتشر نموده و ضمن آن مقدمه با نگاهی مارکسیستی حافظ را کفرگویی یک لاقبا خوانده که بر علیه نظام طبقاتی و مذهبی دوران حیات خود شوریده است.
جالب است بدانید این نحوه نگاه جزو خصائص فکری شاملو است و قبلا نیز شاهنامه را با چنین نگرش مارکسیستی مورد بررسی قرار داده بوده تا آنجا که ضحاک را رهبری مردمی که بر علیه نظام طبقاتی جمشید قیام کرده‌است عنوان می کند.
شهید مطهری در خصوص «حافظ شیراز» شاملو در کتاب تماشاگه راز چه خوب می نویسد که:

«ماتریالیست‌های ایران اخیراً به تشبثات مضحکی دست زده‌اند. این تشبثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را می‌رساند. یکی از تشبثات «تحریف شخصیت‌ها» است. کوشش دارند از راه تحریف شخصیت‌های مورد احترام، اذهان را متوجه مکتب و فلسفه خود بنمایند. یکی از شاعران به اصطلاح نوپرداز اخیراً دیوان لسان‌الغیب خواجه شمس‌الدین حافظ شیرازی را با یک سلسله اصلاحات به چاپ رسانده و مقدمه‌ای بر آن نوشته است.
وی مقدمه خود را چنین آغاز می‌کند: «به راستی کیست این قلندر یک لاقبای کفرگو که در تاریک‌ترین ادوار سلطه ریاکران زهدفروش یک تنه وعده رستاخیز را انکار می‌کند، خدا را عشق و شیطان را عقل می‌خواند و شلنگ‌انداز و دست‌افشان می‌گذرد که: «این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی/ وین دفتر بی‌معنی، غرق می‌ناب اولی».... و یا آشکارا به باور نداشتن مواعید مذهبی اقرار می‌کند که: «من امروزم بهشت نقد حاصل می‌شود/ وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟»»

شهید مطهری در ادامه می‌نویسد:

«من اضافه می‌کنم: کیست این مرد که با این همه کفرگویی‌ها و انکارها و بی‌اعتقادی‌ها، شاگردیش در درس خواجه‌قوام‌الدین عبدالله که دیوان او را پس از مرگش جمع‌آوری کرده از او به عنوان «ذات ملک صفات، مولاناالاعظم السعید، المرحوم‌الشهید، مفخرالعلماء استاد تخاریرالادبا، معدن الطائف‌الروحانیه، مخزن المعارف السبحانیه» یاد می‌کند و علت موفق نشدن خود حافظ به جمع‌آوری دیوانش را چنین توضیح می‌دهد که: «به واسطه محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احساس و بحث کشاف و مفتاح و مطالعه مطالع و مصابح و تحصیل قوانین ادب و تجسس دواوین عرب به جمع اشتات غزلیات نپرداخت.» به راستی این کافر کیست که از طرفی همه مواعید مذهبی را انکار می‌کند و از طرفی دیگر می‌گوید: «زحافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد/ لطایف حکمی با نکات قرآنی.»
جای بسی تأسف است که مردی آنچنان این چنین تفسیر شود. به هر حال مادی مسلکان از چسباندن حافظ به خود طرفی نمی‌بندند.»

البته بد نیست بدانید شاملو در تعریف و تمجید مادی گرایانه خود از حافظ نیز صادق نبوده است. چرا که او در جای دیگر (در مصاحبه ای با مجله فردوسی) اینگونه حافظ را در شمار شعرای ضعیف ارزیابی کرده است:

«افق حافظ از افق بسیاری شاعران متوسط روزگار ما نیز محدودتر بوده است. شاید بتوان ادعا کرد که می‌توان در پرمایه‌ترین اشعار شاعری چون «الیوت» چنان غوطه خورد که شناگری ماهر در گردابی هایل، اما هرگز نمی‌توان درباره حافظ این چنین ادعا کرد.»

در میان دیگر بزرگانی که بر حافظ شیراز شاملو ردیه نوشته اند باید به حافظ پژوه معاصر جناب بهاءالدین خرمشاهی اشاره نمود. ایشان از جمله اولین کسانی است که بر دیوان برساخته شاملو نقد نوشته و ضمن رد آن مقدمه کذایی، «حافظ شیراز» را با دو نسخه تصحیح شده و مشهور دیگر مقابله کرده است. خرمشاهی به این کشف رسواکننده نائل گشته که شاملو در دیوان اصطلاحا تصحیح شده خود حدود سی-چهل غزل سخیف و ضعیف گنجانده که در دیگر نسخ معتبر و معروف وجود ندارند و از دیگر سو به همین تعداد از غزلیات ناب دواوین مذکور حذف نموده است! ظاهرا انتشار این نقد با عکس العمل تند شاملو که در آن زمان توسط روشنفکرمآبان چونان بتی پرستیده می شد مواجه شده که تا سالها موجب کدورت میان منتقِد و منتقَد بوده است.
خرمشاهی همچنین بعدها در کتاب «ذهن و زبان حافظ» درباره «حافظ شیراز» می‌نویسد:

«معلوم نیست شاملو در تصحیح یا «روایت» این دیوان چه روشی را در پیش و چه هدف یا منطقی در سر داشته است. آیا روشش قیاسی است؟ انتقادی است؟ التقاطی است؟ و یا ابداعاً روش تازه‌ای در تصحیح متن حافظ یافته است؟ که گمان می‌کنم چنین حدس اخیر صائب‌تر باشد. بی‌روشی و آسان‌گیری شاملو در این کار، حیرت‌انگیز است.»

سالها پیش مصاحبه ای از ایشان در صدا و سیما دیدم که در آنجا به ذکر خاطره ای در خصوص نقد ابتدایی اش بر «حافظ شیراز» می پردازد و ذکر آن خاطره به عنوان حسن ختام این یادداشت خالی از لطف نیست.
ایشان در آن مصاحبه نقل به مضمون چنین گفتند:
«زمان انتشار مقاله ام دانشجویی نوخاسته بودم و شاملو در قواره خدایگان شعر و ادب پارسی! علاوه بر هراسی که خود از بازخورد مقاله ام در دل داشتم نشر نقد مذکور موجب شد تا افراد زیادی نیز بنده را از عواقب تعریض بر شاملو انذار دهند. اینها همه و همه موجب شد تا شک و تردید راجع به کاری که انجام داده بودم در دلم رخنه کند. پس از کلی کلنجار رفتن با خود به این نتیجه رسیدم که تفألی به دیوان خواجه شیراز بزنم و پاسخ خود را از همو بخواهم!»
تا جایی که به یاد دارم پس از آن انقلاب درونی و غلبه شک و تردید بر ایشان قراری با حافظ می گذارد و آن اینکه پاسخ خود را تنها از اولین بیت صفحه استخراج کند و بس!
حافظ نیز پاسخی روشن و رسا به وی می دهد که:

«بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود       عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت»