سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۳۲ مطلب با موضوع «فرهنگ» ثبت شده است

دیشب شب سختی بود...

محمد دهداری، چهارشنبه، ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۸ ق.ظ، ۰ نظر

دیشب شب سختی بود...
برای من و پدرم...
و تمام نمازگزاران مسجدمان...
بین الصلاتین کسی که یک نفر دورتر از من نشسته بود بلند شد و با حالتی بسیار مستأصل از مشکلش گفت و از اینکه دخترش بیماری سختی گرفته و چندماهی است به دلیل فقر توانایی مداوای وی را نداشته است!
ابتدا گفتم این هم مثل مابقی متکدیان از این دست و سرگرداندم تا ببینمش که یکدفعه خشکم زد؛
پیرمردی معمم و ملبس به لباس روحانیت؛
بسیار افسرده و مغموم و شرمگین؛
اول فکری که به ذهنم رسید عدم رعایت شأن روحانیت بود و...
بعد از آن به یاد ماجرای آیت الله بروجردی افتادم و دزد طلبه و دزدی لباس پیغمبر و...
اما چنان غم عمیقی در چهره پیرمرد بود که تمام این افکار را از سرم پراند و در عوض به این فکر افتادم که این چه مملکتی است ما داریم! چرا فردی در این سن و این لباس باید وضعی اینگونه داشته باشد!؟
با همه این اوصاف پدرم و برخی معتمدین مسجد پس از نماز وی را کنار کشیدند و سین جیمش کردن و مدارک حوزوی و بیمارستانی اش را بررسی نمودند. مدارکش کامل بود.
مشخص شد از اهواز می آید! شاید به این خاطر که در اینجا کسی او را نمی شناسد و آبرویش کمتر خواهد رفت!
پدرم پس از نماز برای یکی از بزرگان مسجد که متعرض روحانی نیازمند شده بود و در مورد صداقتش تشکیک کرده بود با حالتی بغض آلود تعریف می کرد که پایش را بالا زده و زخم های ناشی از کار بنایی آن هم در این سن و سال را نشانشان داده است!
یادم افتاد حین نماز دوم به حرکاتش که دقت می کردم تا ببینم واقعا روحانی است یا روحانی نما، پاهایش را دیدم که مانند پاهای کارگران پینه بسته و چهره اش که آفتاب سوخته و سیه چرده شده بود را به خاطر آوردم!
القصه یکی از معتمدین مسجد ترتیبی اتخاذ نمود تا دختر وی را در بیمارستان پذیرش کنند.
ولی حال من همچنان بد است! خیلی بد! پدرم هم!

امان از تظاهر به دانایی!

محمد دهداری، شنبه، ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۱۳ ق.ظ، ۰ نظر

متن کوتاهی است که به عنوان زندگی نامه خودنوشته شهید بزرگوار سید مرتضی آوینی در اینترنت وجود دارد. این یادداشت به قدری برای شخص بنده تاثیر گذار بوده که آنرا مدتهاست در ستون "یک جرعه آفتاب" وبلاگم نگاه داشته ام و دلم نمی آید یادداشت دیگری را جایگزینش کنم. نوشته سید مرتضی به نوعی وصف حال و نقد احوال خود بنده نیز بوده و همچنان هم هست!

شهید آوینی در بخشی از یادداشت مذکور چنین می نویسد:

تصورنکنید که من با زندگی به سبک وسیاق متظاهران به روشنفکـــری ناآشنا هستم.
خیر من ازیک «راه طی شده» باشماحرف میزنم.
من هم سالهای سال دریکی از دانشکده های هنری درس خوانده ام، به شب های شعر و گالری های نقاشی رفته ام، موسیقی کلاسیک گوش داده ام، و ساعتها ازوقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی دانستم گذارنده ام. من هم سال ها باجلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته ام، ریش پروفسوری وسبیل نیچه ای گذاشتم و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را _بی آنکه آن زمان خوانده باشم اش_ طوری دست گرفته ام که دیگران جلد آن را ببیند و پیش خودشان بگویند: «عجب، فلانی چه کتابهایی میخواند، معلوم است که خیلی می فهمد!» 
اما بعدخوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده ام رودربایستی را نخست باخودم و سپس بادیگران کنار بگذارم و عمیقا بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی شود، و حتی بالاتر، دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی آید؛ باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس به راستی طالبش باشد آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.
و حالا از یک راه طی شده باشما حرف می زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما کاری که اکنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. 
حقیر هرچه آموخته ام ازخارج دانشگاه است. بنده بایقین کامل می گویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می آید و لاغیر! 
قبل از انقلاب بنده فیلم نمی ساخته ام اگرچه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگرچه چیزی -اعم ازکتاب یامقاله- به چاپ نرسانده ام. باشروع انقلاب حقیر تمام نوشته های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان های کوتاه، اشعار و ... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاورم.
از قضا همین دیروز تو سرم متن فوق الذکر شهید آوینی رو مرور می کردم.

دیروز یک کلاس برامون گذاشته بودند از طرف سازمان متبوعمون...
استاد، دکتری بود که قبلا هم برای همکارها کلاس دیگری رو ارائه کرده بود و من شرکت نکرده بودم ولی رفقا خیلی کیفور شده بودند از گستره وسیع علوم مورد اشراف ایشون.
سر این کلاس اخیر هم مدام از کتابهاش رفرنس میداد و از حوزه های علمی متفاوت و حتی متباین مثال می آورد!
از امورات اجرایی محل بحث اصلی کلاس مدام به حقوق، فقه، فلسفه، کلام، زبان های خارجه، فلسفه اسلامی، تاریخ و و و می رفت و بر می گشت و ظاهرا در خیلی از این علوم صاحب نظر بود و مکتوباتی هم داشت.
دائم از کارهای بزرگی که در کشور کرده بود یاد می کرد و من به این فکر می کردم که چنین کسی با این همه تخصص چرا شده این!!
یک استاد دوره گرد که تو سازمانها و ادارات دولتی می گرده و کلاسهای یکی دو روزه برگزار می کنه!
من چندان گوش نمی دادم تا اینکه حین یکی از لافهای خیلی بزرگش، یک گاف خیلی بزرگ داد!
تذکر دادم که استاد اینکه اینجوری نیست و اونجوریه!
پیچوند و گذشت!
حرف فلسفه غرب شد و چه سخن فرسایی هایی!  که نکرد تا اینکه اسم کتاب ویتگنشتاین رو اشتباه گفت، متعرض شدم که استاد این نبوده و این دو بوده!
حرف از جبر و اختیار شد، بل امر بین الامرین منقول از امام صادق ع رو زیر سوال برد گفتم این حدیثه! چرا چنین می گی؟! گفت بحث علمی بکنید! گفتم خوب این یک بحث کلامیه و نمیشه نصوص دینی رو نادیده گرفت!
باز پیچوند و چرت و پرت تحویل داد!
باز یه خالی دیگه بست جوابشو دادم ضایع شد!
به جای پارادوکس از کلمه پارادایم استفاده کرد باز ایراد گرفتم شروع کرد بی ربط بافتن. یکی از رفقا ازش سوالی پرسید باز جواب نداد.
اصولا یک جواب درست حسابی به هیچ کس نداد.
مدام به سایتش ارجاع می داد و در جواب یکی از اشکالهام مشخصا گفت من سایتم ۱۲۰ هزار بازدیدکننده داره!
نگاه کردم دیدم دو تا وبلاگ درپیت داره که بخش نمایش آمار هم ندارند.
موقع تدریس هم اونقدر قلنبه سلنبه حرف می زد و کلمات انگلیسی به کار می برد و یک بحث ساده رو ثقیل مطرح می کرد که کارمندهای خسته از یک روز کاری اصلا نمی فهمیدند چی می گه که بخوان انقلتی بیارند.
خلاصه خسته تون نکنم معلومم شد طرف شوت شوته!
شوت ها!!
حالا بنده که معلوماتم اینقدر ناقص و کچل و درب و داغونه و از موضوعاتی مثل فلسفه و کلام هم جز اسمی و قمپزی بیشتر سر در نمیارم با یه ذره دقت شوت بودنش رو فهمیدم ولی رفقای همکار که اصلا گذرشون به این اسامی و قمپزها هم نیفتاده بود واقعا باورشون شده بود که ایشون خیلی بارشه!
یاد جمله حکیمانه سید مرتضی افتادم که "تظاهر به دانایی هیچگاه جای دانایی را نمی گیرد!"
چنین حسی رو بارها سر کلاسهای مقطع ارشد یا در مباحثات مجازی یا حقیقی با رفقای علوم انسانی خوانده تجربه کرده ام.
متاسفانه تظاهر به دانایی که خودم هم کمابیش بهش مبتلا هستم به یک اپیدمی در جامعه به ظاهر نخبگانی و روشنفکری ما تبدیل شده که البته محدود به اینها هم نیست ولی در میان این قشر بیشتر از بقیه جامعه دیده می شه.

ایامی که در آنها عقد و ازدواج نهی شده است

محمد دهداری، سه شنبه، ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۸ ق.ظ، ۵ نظر

اینقدر این معضل عمومیت یافته که حتی فرد کم اطلاعی مانند بنده را نیز مجبور به نوشتن مطلبی اینچنین بیگانه با فضای کلی نوشته هایم نموده است. موضوع با توجه به پایان یافتن ماه مبارک رمضان و نزدیک شدن به عید سعید فطر اهمیت بیشتری نیز می یابد.
ماجرا از این قرار است که بر خلاف تصور عموم مردم ایامی مانند عید فطر، نیمه شعبان و عید قربان اوقات مناسبی برای ازدواج(به معنی زفاف و جماع به منظور انعقاد نطفه، نه صرفا جشن عروسی) نیست!
عامه مردم تصور می کنند چون این ایام، ایام عید و جشن و شادی و سرور هستند، لذا وقت مناسبی برای آن امور نیز می باشند! در حالی که در روایات نهی شده است!
در این میان نیمه شعبان و عید فطر(با توجه به پایان یافتن ماه رمضان) مشتری بیشتری دارند!
اصولا مناسبتهای تقویمی نباید ملاک چنین برنامه هایی قرار گیرند.
بلکه باید به تواریخ نهی شده در روایات که به شرح ذیل می باشند توجه نمود:
۱. زفاف یا جماع به منظور انعقاد نطفه در شب و روز اول هر ماه قمری
۲. زفاف یا جماع به منظور انعقاد نطفه درشب و روز وسط هر ماه قمری

۳. زفاف یا جماع به منظور انعقاد نطفه در سه شب و روز آخر هر ماه قمری

۴. زفاف یا جماع به منظور انعقاد نطفه در چهارشنبه آخر هر ماه قمری

۵. زفاف یا جماع به منظور انعقاد نطفه یا عقد در ایام قمر در عقرب(زمانی که قمر در برج نجومی عقرب یا صورت فلکی عقرب قرار می گیرد. چون بر سر اینکه منظور دقیق از قمر در عقرب کدام است معمولا گفته اند از هر دو پرهیز کنید و این هردو در امتداد همند و پنج روز متمادی از هر ماه قمری را شامل می شوند)

اصولا در ایام قمر در عقرب آغاز کارهای اساسی مانند احداث پی خانه یا عقد و سفر نهی شده است.

۶. زفاف یا جماع به منظور انعقاد نطفه در ایامی که قمر تحت الشعاع است(روزهای آخر ماه قمری که کره ماه در محاق است و تحت الشعاع خورشید و لذا با چشم غیر مصلح به هیچ وجه دیده نمی شود. زمان این وضعیت ظاهرا همان سه روز آخر ماه قمری است.)

۷. عقد یا زفاف یا جماع به منظور انعقاد نطفه در زمانی که یکی از آیات الهی چون خسوف، کسوف، زلزله، حوادث ترسناک، حادث شده است.

۸. زفاف یا جماع به منظور انعقاد نطفه در عید فطر

۹. زفاف یا جماع به منظور انعقاد نطفه در نیمه شعبان

۱۰. زفاف یا جماع به منظور انعقاد نطفه در عید قربان


پی نوشت:
+ منظور از جماع در روایات مورد اشاره در یادداشت فوق، به احتمال زیاد نزدیکی به قصد انعقاد نطفه است.

+ برخی افراد دقیقتر تواریخ نهی شده از نظر نجوم احکامی را نیز لحاظ می کنند که لازمه اش دسترسی به تقویم نجومی قابل اعتماد است.
+ به هر حال هر وقت تصمیم به عقد یا زفاف یا انعقاد نطفه گرفتید قبل از اجرا آداب ذکر شده در روایات را از کتب معتبر مطالعه کنید که این امور بسیار مهم و خطیر هستند. در رأس این آداب صدقه و طلب خیر از خداوند متعال است.
+ همانطور که از تواریخ فوق در روایات برای عقد، زفاف یا انعقاد نطفه نهی شده اند تواریخی هم هستند که توصیه شده اند. مثلا ماه شوال یا شبهای جمعه به طور کلی توصیه شده اند به شرطی که با تواریخ فوق الذکر تلاقی نداشته باشند.

+ برای اطلاع بیشتر در این خصوص و به ویژه نجوم احکامی به آدرس ذیل مراجعه نمایید:

http://nojoumeahkami.blogfa.com

معضل خودارضایی نوجوانان را دریابید!

محمد دهداری، دوشنبه، ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۳۶ ب.ظ، ۳ نظر

نمی دانم شاید در این ایام عزا و به ویژه گرماگرم ماجراهای سیاسی-هسته ای وقتش نباشد ولی از باب دغدغه دین نمی توانم دراینباره ننویسم!
دیشب وقتی داشتیم با تعدادی عراقی از گیت پرواز مشهد آبادان رد می شدیم دیدم حاج آقای نورانی و جوانی با چندنفر بحثش شده. سریعتر خودم را به صف رساندم ببینم موضوع چیست ولی تا رسیدم بحث تمام شده بود.
در اتوبوس یافتمش و پرسیدم مسئله ای پیش آمده بود؟ مشخص شد کسی به عربهای عراقی چیزی گفته و ایشان واکنش نشان داده اند که ما با هیچ کشور متخاصمی، جنگ قومیتی نداشته ایم!
در عراق با حزب بعث و در عربستان با وهابیت مشکل داشته و داریم نه اعراب و اینکه عرب و عجم کردن تفکر جاهلی است و الخ!
تایید بنده موجب رفاقتی زودهنگام و باز شدن سر بحث شد! باز پرسیدم تشریف می برید تبلیغ؟ فرمودند بله و معلوم شد از قم به مشهد اعزام شده اند و حالا هم راهی خوزستان هستند.
بنده خدا خیلی جوش می زد و آنچه در دل داشت جوش زدنی و حتی شعله ور شدنی هم بود! تبلیغ اشون صرفا در مدارس بود و فقط برای دانش آموزان سخنرانی می کردند و مشاوره هم می دادند. موضوعات بحثهاشون هم حول و حوش نوجوانی، بلوغ، فضای مجازی، روابط دختر و پسر و مقوله مهم خودارضایی بود!
از این عنوان اخیر و صراحتش کمی تعجب کردم و ایشان هم متوجه شد! گفت اگر نامه هایی که این بچه ها برایم نوشته اند را ببینی دیوانه می شوی! بحث به اینجا که رسید دیگر در حال سوار شدن به هواپیما بودیم.
نزدیکی های آبادان بالای سرم آمد و تعداد زیادی نامه در قطع آ ۶ آورد و گفت بخوان تا مثل من بسوزی!
اکثر نامه های پسران یا مشتمل بر سوالاتی حول و حوش رابطه جنسی، صیغه و خصوصا خودارضایی بود و یا در رابطه راه های ترک خودارضایی راهنمایی خواسته بودند!
پیاده که شدیم و حال بد مرا دید گفت از میان ۲۵۰ نفر پسر این مدرسه، ۲۳۰ نفر نامه های اینچنینی داشته اند![دختران هم به نوعی دیگر که حالا بنده بحثم چیز دیگری است و ورود نمی کنم]
بعد هم اضافه کرد قربان امام رضا ع بروم، تازه اینها ساکنین یک شهری مثل مشهد مقدس هستند! وای به حال شهرهای جنوب که هم کمتر مذهبی هستند و هم به واسطه آب و هوا مشکلاتی مثل بلوغ زودرس هم دارند!
پرسیدم مدرسه شان مدرسه خاصی نبود؟ مثلا در منطقه بدی باشد یا چیزی مثل این؟ فرمود که نه! یک مدرسه کاملا عادی!
دیگه داشتم می ترکیدم! آقا فاجعه است! به خدا فاجعه است! می فهمید؟ فاجعه!
هنوز داغونم!
واقعا چرا فکری به حال این قبیل مشکلات قشر نوجوان ما نمی شود!؟ مگر نه اینکه همینها فردای ایران را خواهند ساخت! خدا لعنت کند هرکس عامدا عالما از این پدیده خبیث یعنی ماهواره دفاع می کنند! آقا خودتان هر غلطی می خواهید بکنید دیگر چرا برای جامعه نسخه می پیچید؟ بخش عمده این وضع افتضاح ناشی از برداشته شدن موانع دسترسی نوجوانان به فیلم ها و تصاویر مستهجن است و در راس ابزارهایی که موجب چنین اتفاقی شده اند ماهواره است.
ایضا خدا آن زنان بدحجابی که با نمایش دادن زیبایی های خود جوانان مردم را اینچنین در راه انحراف هل می دهند و مردان بی غیرتشان را اگر هدایت نمی شوند لعنت کند که مصداق بارز اشاعه دهندگان فواحش هستند!
ای کاش مردم ما می دانستند آندلس چگونه سقوط کرد و اکنون نشانی از اسلام در آن دیده نمی شود!


پی نوشت:
+ عکس رو از اون جهت گذاشتم که اگر کسی به هوای تگ خودارضایی و استمناء پست رو باز کرد فقط حرف سلبی نبیند!
+ مسلما مقصر بخشی از این افتضاح پزشکان هستند!
چند مدت پیش بود که یکی از دوستان طلبه به علت بیماری به پزشک ارولوژ مراجعه کرده بود. راهکاری که پزشک به این رفیق ما که حزبل بودن از ریخت و قیافه اش شره می کند پیشنهاد داده بود دو تا بود: یا ازدواج یا استمناء!
بعدها خودم به دلیل موضوعی در نت سرچ می کردم دیدم برخی پزشکان ملعون که شوربختانه تعدادشان هم بسیار زیاد است به راحتی و آشکارا در سایتهای مشاوره پزشکی با صدها هزار مخاطب به کسانی که مشابه مشکل رفیق ما را داشته اند توصیه به این عمل شنیع می کنند! عی خاک بر سر مسئولی که یک وبلاگ نویس حزب اللهی دغدغه مند را برای یک نقد تند به زندان می اندازد ولی کاری به این پزشکان رذل و آن سایتهای کثیف ندارد!

جامعه سینمایی و اپیدمی تظاهر به دانایی!

محمد دهداری، دوشنبه، ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۱ ب.ظ، ۶ نظر

چند وقت پیش مسعود فراستی مهمان برنامه خندوانه بود!
ضبطش کرده بودم تا فرصتی دست داده و ببینمش و دیشب این مجال حاصل شد.
فراستی در برنامه مذکور جمله ای داشت که بارها و بارها به انحای مختلف از وی شنیده بودم لیکن در میان انبوه جملات خوب و عمیقش چندان بدان دقت نکرده بودم.
رامبد جوان از او پرسید: مسعود فیلمی هست که تو ده ساله گذشت در ایران ساخته شده باشه و تو بگی عاااااالیه؟
فراستی پاسخ داد: نه!
خنده حضار!
جوان: فیلمی هست که در طول بیست ساله گذشته ساخته شده باشه و تو بگی عالیه!
فراستی: نه!
خنده ممتد حضار!
جوان در میان خنده های ممتد حضار: در طول سی سال گذشته؟
فراستی با خنده: نه!
جوان: در طول چهل سال؟
فراستی: نه!
جوان: در طول تاریخ سینمای ایران؟
فراستی بعد از کلی خنده: نه!
خنده حضار!
فراستی: ولی شده فیلمهایی که من بگم خوبه، متوسطه و یا تعریف کرده باشم. یعنی فکر کنم طی سی سال گذشته ده دوازده تا فیلم بوده که تعریف کردم ازشون. از فیلم خود تو هم تعریف کردم!
جوان: بله خیلی ممنونم،
خیلی عجیب بود برام! باورم نمیشد!
رو به حضار: فکر می کردم داره شوخی می کنه باهام!
خنده حضار!
فراستی: نه! نه! چون اندازه بود تعریفم! برای اینکه به نظرم فیلم تو ادعای خیلی عجیب و غریبی نداشت!
بعد آن جمله اساسی را گفت که برای بنده جالب توجه بود:

من اساسا با فیلم هایی که خیلی ادعا دارند مشکل دارم! چون فکر می کنم این ادعاهه اندازه دهنشون نیست! چون ما نرسیدیم به اونجا! تو ادبیات چرا ولی در سینما در اون حدی نیستیم که ادعای عجیب و غریب کنیم! یا فیلم عظیم بسازیم یا فاخر بسازیم یا بیگ پروداکشن بسازیم! مال ما نیست! ما فیلمهای کوچیک آدمیزادی دلی بسازیم! اما کمی عمیق! و با تکنیک و فرمی که از پس این حرفه براومده باشه!

به نظر حقیر این مشکل یکی از بزرگترین مشکلات سینماگران ما و شاید بزرگترین مشکل شان باشد و البته معتقدم سینماگران ما بیش از آنکه کاستی های تکنیکی خود را در نظر نگیرند، به نواقص آگاهی و دانش خود بی توجهند که این دومی از اولی به مراتب خطرناک تر نیز هست!
بسیاری از سینماگران ما از آنجا که متعلق به جریان روشنفکری غربگرا هستند، به تبع ایشان و البته در اشل پایین تر، بسیار خودبزرگ بینند. اکثرا ادعاهای بزرگ دارند و تصور می کنند یا ادعا دارند که می توانند مشکلات جامعه را مرتفع نمایند و در همین راستا مدام انسخه های عجیب و غریب نیز می پیچند. ولی داشته های فکری و اشرافشان به اجتماع و فرهنگ بومی مملکت اصلا در حد و اندازه ای نیست که توانایی چنین کارهای بزرگی را داشته باشند!
در واقع تظاهر به دانایی و بلکه همه چیز دانی در میان این قشر به یک اپیدمی فراگیر تبدیل شده است. قشر سینماگر ما اکثرا ادا و اطوار دانایی شان فراوان و دانسته های حقیقی شان بسیار اندک است.
اینگونه است که جامعه سینمایی ما به سان جامعه روشنفکری مان به شدت سطحی و قشری از آب درآمده و بیش از آنکه دل در گرو جوهر و محتوای موضوعات و مفاهیم مورد بحث و ادعای خود داشته باشد دلباخته عناوین و اسامی قلنبه و سلنبه و پرطمطراق آنهاست.
اوضاع وقتی مسخره تر و مضحک تر میشود که اکثریت افراد این قشر با همه نداری هاشان و استضعاف فکری، فلسفی و فرهنگی شان سعی می کنند به ساحت دین و مذهب و معنویت هم وارد شوند و وااسفا از زمانی که بخواهند در این حوزه، دستورالعمل و راهکار هم ارائه نمایند!
به عنوان نمونه بنگرید به آثار یکی از شاخص ترین سینماگران جریان روشنفکری یعنی جناب آقای داریوش مهرجویی بزرگ! از مهمترین موضوعاتی که وی در فیلمهایش بدان پرداخته و حول آن نظریه پردازی کرده و تازه نسخه راهگشا نیز صادر نموده، مقوله عمیق و عریق و بسیار خطیر "عرفان" است. آنهم در مملکتی که تاریخی غنی یا بهتر بگوییم غنی ترین تاریخ در این حوزه را داراست. ولی شوربختانه آثار عرفانی مهرجویی به جای عرفان معطوف به ایمان توحیدی و شریعت وحیانی ملغمه ای است از عرفان سرخپوستی و بودیسم و هندوئیسم و معنویت مسیحی کی یر کگاردی و الخ!

عرفانی در منتها إلیه سکولاریزم و فردگرایی منتهی به نهیلیسم و بی بهره از دیانت واقعی و معرفت حقیقی! عرفانی که عرفان نیست بلکه "معنویت سکولار التقاطی روشنفکرمآبانه منفعل اخته ای" است که نه به درد سلوک فردی بشر می خورد و نه توانایی اصلاح اجتماعی جوامع را دارد! 
اصلا یکی از فیلم های ایشان در همین موضوع، اقتباس از یک رمان خارجی است!! فیلمی ایرانی درباره عرفان اسلامی بر اساس رمانی آمریکایی درخصوص عرفان التقاطی همه جایی بی در و پیکر! از این مضحک تر هم می توان تصور کرد!؟
خوب واضح است که سینماگر ما بویی از موضوع محل بحث و ادعای خود نبرده و صرفا ادای دانایی را در می آورد و با خلط میان مفاهیم کاملا متفاوت و حتی متباین و حتی تر متضاد و ترکیب آنها، تظاهر به اندیشمندی می کند!
این تازه یکی از بسیار سینماگر خود همه چیزدان پندارِ هیچی ندان ماست و این درد دوا نمی شود تا این بزرگواران نادانسته های خودشان و البته ضعف تکنیکی خود را بپذیرند و درصدد تکمیل خود برآیند.
چه خوب فرموده که معطی الشیء لایکون فاقدا له یا به قول جامی:

گر ز هستی ش نباشد اثری
کی به هستی رسد از وی دگری

ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که بود هستی بخش

اینجاست که آن سخن فراستی موضوعیت می یابد: «من اساسا با فیلم هایی که خیلی ادعا دارند مشکل دارم! چون فکر می کنم این ادعاهه اندازه دهنشون نیست!»
پی نوشت:
حین دیدن خندوانه هم بیش از پیش به تفاوت های سمت و سوی فکری فراستی با طیف و گرایش فکری و فرهنگی که خودم بدان تعلق خاطر دارم پی بردم و هم بیش از پیش شیفته سلوک سینمایی و منطق فکری وی در این وادی شدم!
هربار حرفهایش را می شنوم به این فکر می افتم که چقدر منطقش و عقلانیتش در تحلیل سینما را می پسندم! چقدر خوب می فهممش! بهتر بگویم چقدر خوب قابل فهمیده شدن است! چقدر خوب نمی شود ردش کرد! چقدر بر اساس اسلوب و منطق حرف می زند و به همین خاطر است که هرکس جلوی او می نشیند و از خود دفاع می کند مفتضح می گردد! و به همین خاطر است که کسی را ندیده ام از میان این همه سینماگر روشنفکر نمای حل شده در غرب که نقدهایش را بتواند پاسخی درخور دهد!
به نظرم فراستی نماد عقلانیت در نقد سینمایی مملکت ماست!

از حافظ شیراز تا حافظ شاملو!

محمد دهداری، يكشنبه، ۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۰۰ ب.ظ، ۳ نظر

حافظ

ادبیات عارفانه ما در طول تاریخ شکل گیری همواره معانی و مفاهیم بلند خود را در قالب سمبلیسم خاصی و بر مبنای تعابیری مانند می و مطرب و ساقی ارائه نموده است و از همین رو بعضاً مورد سوء برداشت قرار گرفته و حتی برخی با نیات و اغراضی خاص سعی در مصادره به مطلوب این ادبیات فاخر و کهن در راستای تفکرات و اعتقادات مادی گرایانه خود را داشته اند. در این میان شاید حافظ به جهت صبغه شخصیتی ویژه خود که مندرج در تاریخ نیز بوده و او را از چنین بدفهمی هایی مبرا می کند کمتر از بقیه شعرا و ادبا با چنین بلایی مبتلا بوده است. لیکن در میان روشنفکرمآبان معاصر کم نیستند کسانی که سعی در مصادره به مطلوب همین مرد الهی نیز داشته اند.
از این جمله و شاید پیش قراول دیگران احمد شاملو است. یکی از شاعران برجسته جریان روشنفکری مصطلح معاصر! شاملو سال ۵۴ دیوان حافظی را تحت عنوان «حافظ شیراز» با مقدمه ای از خودش منتشر نموده و ضمن آن مقدمه با نگاهی مارکسیستی حافظ را کفرگویی یک لاقبا خوانده که بر علیه نظام طبقاتی و مذهبی دوران حیات خود شوریده است.
جالب است بدانید این نحوه نگاه جزو خصائص فکری شاملو است و قبلا نیز شاهنامه را با چنین نگرش مارکسیستی مورد بررسی قرار داده بوده تا آنجا که ضحاک را رهبری مردمی که بر علیه نظام طبقاتی جمشید قیام کرده‌است عنوان می کند.
شهید مطهری در خصوص «حافظ شیراز» شاملو در کتاب تماشاگه راز چه خوب می نویسد که:

«ماتریالیست‌های ایران اخیراً به تشبثات مضحکی دست زده‌اند. این تشبثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را می‌رساند. یکی از تشبثات «تحریف شخصیت‌ها» است. کوشش دارند از راه تحریف شخصیت‌های مورد احترام، اذهان را متوجه مکتب و فلسفه خود بنمایند. یکی از شاعران به اصطلاح نوپرداز اخیراً دیوان لسان‌الغیب خواجه شمس‌الدین حافظ شیرازی را با یک سلسله اصلاحات به چاپ رسانده و مقدمه‌ای بر آن نوشته است.
وی مقدمه خود را چنین آغاز می‌کند: «به راستی کیست این قلندر یک لاقبای کفرگو که در تاریک‌ترین ادوار سلطه ریاکران زهدفروش یک تنه وعده رستاخیز را انکار می‌کند، خدا را عشق و شیطان را عقل می‌خواند و شلنگ‌انداز و دست‌افشان می‌گذرد که: «این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی/ وین دفتر بی‌معنی، غرق می‌ناب اولی».... و یا آشکارا به باور نداشتن مواعید مذهبی اقرار می‌کند که: «من امروزم بهشت نقد حاصل می‌شود/ وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟»»

شهید مطهری در ادامه می‌نویسد:

«من اضافه می‌کنم: کیست این مرد که با این همه کفرگویی‌ها و انکارها و بی‌اعتقادی‌ها، شاگردیش در درس خواجه‌قوام‌الدین عبدالله که دیوان او را پس از مرگش جمع‌آوری کرده از او به عنوان «ذات ملک صفات، مولاناالاعظم السعید، المرحوم‌الشهید، مفخرالعلماء استاد تخاریرالادبا، معدن الطائف‌الروحانیه، مخزن المعارف السبحانیه» یاد می‌کند و علت موفق نشدن خود حافظ به جمع‌آوری دیوانش را چنین توضیح می‌دهد که: «به واسطه محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احساس و بحث کشاف و مفتاح و مطالعه مطالع و مصابح و تحصیل قوانین ادب و تجسس دواوین عرب به جمع اشتات غزلیات نپرداخت.» به راستی این کافر کیست که از طرفی همه مواعید مذهبی را انکار می‌کند و از طرفی دیگر می‌گوید: «زحافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد/ لطایف حکمی با نکات قرآنی.»
جای بسی تأسف است که مردی آنچنان این چنین تفسیر شود. به هر حال مادی مسلکان از چسباندن حافظ به خود طرفی نمی‌بندند.»

البته بد نیست بدانید شاملو در تعریف و تمجید مادی گرایانه خود از حافظ نیز صادق نبوده است. چرا که او در جای دیگر (در مصاحبه ای با مجله فردوسی) اینگونه حافظ را در شمار شعرای ضعیف ارزیابی کرده است:

«افق حافظ از افق بسیاری شاعران متوسط روزگار ما نیز محدودتر بوده است. شاید بتوان ادعا کرد که می‌توان در پرمایه‌ترین اشعار شاعری چون «الیوت» چنان غوطه خورد که شناگری ماهر در گردابی هایل، اما هرگز نمی‌توان درباره حافظ این چنین ادعا کرد.»

در میان دیگر بزرگانی که بر حافظ شیراز شاملو ردیه نوشته اند باید به حافظ پژوه معاصر جناب بهاءالدین خرمشاهی اشاره نمود. ایشان از جمله اولین کسانی است که بر دیوان برساخته شاملو نقد نوشته و ضمن رد آن مقدمه کذایی، «حافظ شیراز» را با دو نسخه تصحیح شده و مشهور دیگر مقابله کرده است. خرمشاهی به این کشف رسواکننده نائل گشته که شاملو در دیوان اصطلاحا تصحیح شده خود حدود سی-چهل غزل سخیف و ضعیف گنجانده که در دیگر نسخ معتبر و معروف وجود ندارند و از دیگر سو به همین تعداد از غزلیات ناب دواوین مذکور حذف نموده است! ظاهرا انتشار این نقد با عکس العمل تند شاملو که در آن زمان توسط روشنفکرمآبان چونان بتی پرستیده می شد مواجه شده که تا سالها موجب کدورت میان منتقِد و منتقَد بوده است.
خرمشاهی همچنین بعدها در کتاب «ذهن و زبان حافظ» درباره «حافظ شیراز» می‌نویسد:

«معلوم نیست شاملو در تصحیح یا «روایت» این دیوان چه روشی را در پیش و چه هدف یا منطقی در سر داشته است. آیا روشش قیاسی است؟ انتقادی است؟ التقاطی است؟ و یا ابداعاً روش تازه‌ای در تصحیح متن حافظ یافته است؟ که گمان می‌کنم چنین حدس اخیر صائب‌تر باشد. بی‌روشی و آسان‌گیری شاملو در این کار، حیرت‌انگیز است.»

سالها پیش مصاحبه ای از ایشان در صدا و سیما دیدم که در آنجا به ذکر خاطره ای در خصوص نقد ابتدایی اش بر «حافظ شیراز» می پردازد و ذکر آن خاطره به عنوان حسن ختام این یادداشت خالی از لطف نیست.
ایشان در آن مصاحبه نقل به مضمون چنین گفتند:
«زمان انتشار مقاله ام دانشجویی نوخاسته بودم و شاملو در قواره خدایگان شعر و ادب پارسی! علاوه بر هراسی که خود از بازخورد مقاله ام در دل داشتم نشر نقد مذکور موجب شد تا افراد زیادی نیز بنده را از عواقب تعریض بر شاملو انذار دهند. اینها همه و همه موجب شد تا شک و تردید راجع به کاری که انجام داده بودم در دلم رخنه کند. پس از کلی کلنجار رفتن با خود به این نتیجه رسیدم که تفألی به دیوان خواجه شیراز بزنم و پاسخ خود را از همو بخواهم!»
تا جایی که به یاد دارم پس از آن انقلاب درونی و غلبه شک و تردید بر ایشان قراری با حافظ می گذارد و آن اینکه پاسخ خود را تنها از اولین بیت صفحه استخراج کند و بس!
حافظ نیز پاسخی روشن و رسا به وی می دهد که:

«بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود       عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت»

معضلی به نام ولنگاری آزادی

محمد دهداری، دوشنبه، ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ب.ظ، ۲ نظر

معضل ولنگاری آزادی

در خصوص آزادی حرف و سخن بسیار است. هر کسی از مفهوم آن برداشت خاص خود را داشته و به تبع حد و حدود مد نظر خود را در نظر دارد. برخی هیچ حدی برای آزادی قائل نیستند، برخی نیز بسیار تنگ نظرانه به آزادی می نگرند و برخی نیز شیوه خیر الامور را در این خصوص برگزیده اند. البته همین دسته اخیر نیز در انتخاب معیار حد و حدود آزادی متفاوت هستند. به تبع نحوه نگاه افراد به این قبیل موضوعات، نگرششان در خصوص کیفیت آزادی - حال از تمام شقوقش -  در جمهوری اسلامی ایران متفاوت است. برخی آزادی های حاضر را بسیار کم می دانند و طالب آزادی به شکل ممالک غربی هستند، برخی آزادی های فعلی را هم بیش از حد می دانند و عده دیگری نسبت به کیفیت اعمال آزادی های مختلف در کشور انتقاد دارند. نگارنده از همین دسته آخر به شمار می آید.

در هیمن راستا محل بحث مطلب حاضر فقدان رویه ای معقول و منطقی در مواجهه با مقوله آزادی در مملکت ماست. به نظر حقیر ما در زمینه آزادی تفکر و حتی بیان در مملکت دچار نحوی از ولنگاری هستیم. بدین معنی که جایی که باید آزادی باشد، نیست و جایی که باید قید و حد باشد، باز نیست! وگرنه یک حالت خفقان که مثلا نشود در آن آزادانه اندیشید را من موافقش نیستم که در مملکت وجود داشته باشد. حتی در مقام آزادی بیان وجوهی از آزادی بیان از لحاظ اینکه در منظر و مرآی عموم نیست و رسانه ها بدان نمی پردازند مغفول مانده است. به عنوان مثال بنده تا در مقطع ارشد سر کلاس رشته ای مثل علوم سیاسی ننشسته بودم نمی دانستم در چنین مکان هایی مثل آب خوردن مبانی اسلام و نظام را به بدترین شکل ممکن زیر سوال می رود و کسی هم حق ندارد جیک بزند حتی!!

در بسیاری از کتب و آثار هنری اعم از فیلم و تیاتر و غیره نیز این عدم نظام مند بودن ملاحظه می شود. 

از سوی دیگر گاهی دیده می شود که در همین عرصه ها چنان تنگ نظرانه و متحجرانه برخورد می شود که قابل تصور نیست. این همه ناشی از فقدان مدیریت آزادی است. متأسفانه باید گفت مدیریت آزادی به مثابه شق مهمی از مدیریت کلان فرهنگی مانند دیگر شقوق آن در کشور ما مغفول واقع شده است. به عنوان مثالی عینی تر در خصوص همین بحث، می توان به نحوه تدریس در دانشگاه ها اشاره نمود. از طرفی ما با آزادی بیش از اندازه معقول اساتید و متون درسی مواجهیم به نحوی که جهت گیری غالب اعتقادی و سیاسی فضای دانشگاهی ما بسیار نگران کننده شده است و از طرف دیگر وقتی کسی به این فضا اعتراض می کند به نام آزادی بیان و اندیشه وی را منکوب و مخذول می کنند که شما متحجرید و چه و چه و حتی بعضا برای این نحوه اعمال آزادی از آیات و روایات هم شاهد مثال می آورند و از جمله به آن جمله مشهور شهید مطهری بسیار استناد می کنند که «به عقیده من لازم است در همینجا که دانشکده الهیات‏ است یک کرسی ماتریالیسم دیالکتیک تأسیس بشود و استادی هم که وارد در این مسائل باشد و به ماتریالیسم دیالکتیک معتقد باشد، تدریس این درس را عهده‌دار شود.»

همانطور که قبلا نیز در یادداشتی مفصلا عرض کرده بودم علامه شهید در همان سخنرانی فرازهایی دارند که به عمد یا سهو معمولا اشاره ای بدانها نمی شود. از جمله اینکه میان آزادی بیان و آزادی نفاق علمی، التقاط و توطئه علمی تفاوت قائل می شوند و از قضا اینها بلاهایی است که امروزه به اسم آزادی بر سر دانشگاه های ما نازل شه است. یا اینکه میان تدریس الحادیات در مقام مناظره و تقابل اندیشه ها - و به زعم بنده پژوهش و تحقیق - و مقام تدریس و تلقین به دانشجوهای خالی الذهن صفر کیلومتر نیز تفاوت قائل شده اند که این نیز آفت بسیار مهم دیگر دانشگاه های ماست!
حال ببینید نظام آموزش عالی ما چگونه با این مقولات مواجه شده و آیا این معزلات نیازمند مدیریتی منطقی و معقول از جانب حاکمیت هست یا خیر؟
در دانشگاه های ما خصوصا در رشته های علوم انسانی منابع درسی، متون تاریخ مصرف گذشته ترجمه محوری هستند که اغلب در خود غرب نیز دیگر به محاق رفته اند. اساتید نیز معمولا چون در همین فضا رشد کرده اند غربگرایند. خروجی چنین ترکیبی تقریبا قابل پیش بینی است.
حال همین آزادی نسبی که به خطا در مقطع صرفا آموزشی کارشناسی وجود دارد و انتظار می رود به تناسب، در مقطع نیمه پژوهشیِ کارشناسی ارشد و تماما پژوهشیِ دکتری، بسیار بیشتر وجود داشته باشد؛ در مقاطع اخیر الذکر تفاوت چندانی با مقطع کارشناسی ندارد و اصولا در این خصوص خطی و کاملا فکر نشده عمل شده است.
لذاست که می گوییم از حیث آزادی اندیشه و بیان هیچ مدیریتی بر کیفیت فضای آموزشی و پژوهشی وجود ندارد و ملاک و معیار «هرچه بادا باد» و گاهی هم «همسو بودن با جهت وزیدن بادهای موسمی سیاسی» می باشد!
شما این برش از جامعه ما را که اتفاقا از مهمترین برش های مرتبط با مقوله آزادی اندیشه و بیان و دیگر آزادی هاست به کل جامعه می توانید تعمیم دهید.

«۱۲ مرد خشمگین» در دادگاه وجدان و اخلاق

محمد دهداری، دوشنبه، ۱۴ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ب.ظ، ۵ نظر

12 مرد خشمگین سیدنی لومت

چندی پیش به گمانم از شبکه نمایش بود که یکی از شاهکارهای سیدنی لومت را به تماشا نشستم. لومت را بیشتر با «بعد از ظهر سگی»(۱۹۷۵) و «شبکه»(۱۹۷۶) می شناختم ولی اولین ساخته این کارگردان شهیر آمریکایی یعنی فیلم «۱۲ مرد خشمگین» به واقع بهترین ساخته وی نیز هست. شاید از همین روست که در لیست ۲۵۰ فیلم برتر تاریخ سینمای جهان سایت IMDB تا کنون جایگاه هشتم را از آن خود کرده است.(صفحه اختصاصی در IMDB) هرچند در سال ۱۹۵۷ ساخته شده است.

داستان فیلم برای من یادآور فیلم خاطره انگیز «حادثه اوکسبو» ویلیام ولمن با بازی هنری فوندا است. با این تفاوت بزرگ که حادثه اوکسبو یک تراژدی غمبار در نکوهش قانون لینچ بود و فیلم حاضر دقیقا در نقطه مقابل آن قرار دارد. جالب است بدانید فوندا که نقش اول آن تراژدی کذایی را نیز بر عهده داشته خود، سیدنی لومت را به ساختن «۱۲ مرد خشمگین» تشویق نمود و خود نیز یکی از دو تهیه کننده فیلم بود.

نکته فنی حائز اهمیت فیلم، لوکیشن و پرسوناژهای محدود آن است. تقریبا تمام مدت فیلم در محیط بسته محل برگزاری جلسه هیئت منصفه و با ۱۲ نفر اعضای آن می گذرد و از این حیث کارگردانی و دکوپاژ کار بسیار دشوار بوده است. تا جایی  که محدودیتهای ناشی از این امر موجب برخی گاف های تکنیکی نیز در اثر شده که بعدها توسط منتقدین ریزبین اکتشاف و اعلام گردید. اما باید توجه نمود که این قبیل کارها در دهه ۵۰ معمول نبوده و لذا به عنوان تجربه های اولیه نمی توان به کارگردان خرده گرفت.

آنچه حقیر را به نوشتن این یادداشت واداشت اما این قبیل امور فرمی و تکنیکی نبوده است. محتوا و درون مایه داستانی فیلم بسیار خوب انتخاب شده به نحوی که بعد از بیش از نیم قرن و کپی برداری های مکرر هنوز بدیع و مبتلا به جامعه به نظر می رسد.

ابتدا به خلاصه ای از داستان فیلم اشاره می کنم:

12 مرد خشمگین سیدنی لومت

فیلم داستان هیئت منصفه دادگاهی را روایت می کند که قرار است در خصوص سرنوشت جوانی اهل آمریکای لاتین تصمیم گیری نمایند. جوانی که متهم به قتل پدر خود با ضربات متعدد چاقوست. این جمعیت ۱۲ نفره از افرادی متعلق به اقشار مختلف جامعه با فرهنگ ها و خرده فرهنگ های متفاوت و سطوح اجتماعی و اقتصادی مختلف تشکیل شده و همین امر شخصیت پردازی داستان را بسیار دشوار نموده است که البته لومت و رجینالد رز نویسنده اثر به خوبی از پس آن برآمده اند.

از میان ۱۲ نفر اعضای هیئت منصفه همگی بر قاتل بودن جوان متهم اتفاق نظر دارند به جز تصمیم گیرنده شماره ۸ با بازی درخشان هنری فوندا!(بازیگران در «۱۲ مرد خشمگین» نامی ندارند و آنها را براساس شماره صدا می‌کنند.)

دو شاهد هم بر علیه فرد متهم وجود دارد. پیرمردی که صدای درگیری و تهدید به قتل متهم را شنیده و متواری شدن وی پس از صدای افتادن پدرش به کف آپارتمان را دیده است و زنی که صحنه قتل را دیده و در دادگاه روایت کرده است. همچنین آلت قتاله، چاقویی است مشابه چاقوی ضامن دار متهم که در محل وقوع حادثه یافته شده و او ادعا می‌کند آن را مدتی قبل گم کرده است.

قرائن جزئی دیگری نیز در این میان وجود دارد که همگی بر مجرمیت فرد متهم صحه می گذارند. 

اولین مرتبه که میان اعضای هیئت منصفه رأی گیری می شود همگی جز آقای شماره ۸ رأی به محکومیت متهم می دهند و به هیچ وجه نمی توان تصور کرد که پیشنهاد مذاکره حول و حوش این موضوع فایده ای داشته باشد لیکن فرد مخالف، با دلایل اولیه ای که می آورد مدعی می شود که این امر جای شک و شبهه دارد و نمی توان با یقین گفت که فرد متهم پدر خود را کشته است.

اتاق جلسه هیئت منصفه جای چندان وسیعی نیست و پنکه دیواری آن نیز از کار افتاده و همین موجب گرمای شدید محل و تعریق زیاد اعضا شده است. با پیشروی ماجرا در این اتاق و در فضایی بسیار عصبی و تحت فشار، قصه فیلم شکوفا می‌شود و به شکل بازی استادانه ای با شخصیت‌های پیچیده‌ اعضای هیئت منصفه و دلایل و براهینشان نسج می یابد.

استدلالات و استنادات اعضا بر علیه متهم در ابتدای امر خدشه ناپذیر جلوه می کند لیکن پس از گذشت مدتی از جلسه و طرح إن قلت های تصمیم گیرنده شماره ۸ سست بودن دلایل اولیه آشکار می گردد. در ادامه نفرات دیگر یکی یکی و اندک اندک نرم شده و از موضع خود کوتاه می آیند و سخنان فرد شماره ۸ که در وهله اول تمامی دیگر اعضا با وی مخالف بودند به کرسی می نشیند.

12 مرد خشمگین سیدنی لومت

استدلال های آقای شماره ۸ بسیار محکم و منطقی است اما برخی مواقع هم حرفی برای گفتن ندارد و این اعضایی که قبلا با وی هم سخن شده اند هستند که به کمک وی می آیند.

نمی توانم به این موضوع خارج از بحث اشاره نکنم که آنچه شخصیت پردازی فیلم را منطقی و بی عیب و نقص کرده تناسب رعایت شده میان کانتکس اجتماعی و فرهنگی و حتی اقتصادی شخصیت های به تصویر کشیده شده اعضا از یک سو و نحوه تقابل ایشان با موضوع محل بحث از سوی دیگر است. هرچند فیلم ما را چندان با پس زمینه شخصیت ها آشنا نمی کند - و این نیز از زیرکی نویسنده است - لیکن به همان اندازه که به شخصیت ها مختصات داده است از ایشان عکس العمل و بازخورد می گیرد.

تلاش فرد شماره  ۸ بر این امر استوار است تا اهمیت تصمیمی که اعضا معمولا با کم توجهی و بعضا از روی عادت و سرسری اتخاذ می نمایند را برای ایشان آشکار گرداند و با صرف دقت و تعمق بیشتر در پیش داوری صورت گرفته ایشان تزلزل ایجاد کند.

سرانجام پس از یک ساعت و نیم بحث و جدل طاقت فرسا، پرونده کاملاً روشن می‌شود و هیئت منصفه رأی به تبرئه متهم می‌دهد.

و اما بعد...

آنچه در این داستان نظر مرا به خود جلب کرد به تصویر کشیدن هر چه زیباتر تأثیر برخی رذایل اخلاقی ما آدمیان در قضاوت های سرنوشت سازمان بود. رذایلی که از قضا شیوع بسیار زیادی نیز دارند و به صورت روزانه با آنها دست به گریبانیم. رذایلی مانند سوء ظن و بدگمانی، خشم و غضب، تعصب و قوم گرایی، خودمحوری و بی اهمیت بودن دیگران و اهمیت دادن صرف به امیال و خواسته های شخصی مان، تکبر و غرور، پیش داوری بی دلیل، عدم شجاعت پذیرش خطاهایمان و پافشاری بر آنها و ... . ولی می توان گفت ترجیع بند رذایل مذکور که به نظر حقیر موضوع اصلی داستان را نیز تشکیل داده بود همان بدبینی و بدگمانی به دیگران است.

زیبایی فیلم لومت در آن است که به بهترین وجه ممکن تقابل میان منطق و عقلانیت از یک سو و رذایل مذکور و در رأس همه آنها همین بدگمانی و سوء ظن از سوی دیگر را به نمایش در آورده است. به نحوی که هر لحظه از فیلم بیننده با فرد شماره 8 همذات پنداری نموده و خود را با وی و نفراتی که به او ملحق می شوند هم نوا و هم داستان می بیند. لذا از پیروزی های آنها در مجادلات بعضا هیستریک و اعصاب خرد کن میان اعضای جلسه مسرور و در مواقع تنگنا و تحت فشار قرار گرفتنشان(مثلا با رو کردن اسناد و شواهد دال بر محکومیت متهم) و همچنین از تعصب و پافشاری بیجای برخی از اعضا بر مقتول جلوه دادن متهم ناراحت و غمگین می گردد.

نگارنده به شخصه حین تماشای فیلم به یاد قضاوت های تاریخی زندگیم افتادم و به صورت ویژه به یاد آن قضاوت هایی که با پیش داوری و بدبینی همراه بوده و به خطا رفته است. به این می اندیشیدم که چه میزان از قضاوت هایم اینگونه بوده و خود متوجه نشده ام و چه بسا تأثیر برخی از این قضاوت ها هنوز هم بر تفکرات و خط مشی کلی زندگیم حاکم بوده باشد!12 مرد خشمگین سیدنی لومت اینجاست که انسان نقش مخرب بدبینی و پیش داوری و یک طرفه به قاضی رفتن را و اهمیت عقلانیت و منطق را در میابد!

ما در طول زندگی مدام در حال قضاوت کردنیم و فقط خدا می داند چه میزان از قضاوت هایمان صحیح و چه مقدار خطا بوده است و این فقط و فقط تعقل و تعمق در تصمیمات نهایی و احکام صادره دادگاه وجدانمان است که ما را در این راه یاری خواهد نمود. چه خوب است که از این ابزار به خوبی بهره ببریم.

بارها در وبلاگ از اهمیت یادگیری علم منطق نوشته ام ولی این بار از جنبه ای دیگر می نویسم. به واقع کسی که منطق نداند هر آن در خطر صدور احکامی خطا در دادگاه عقلانیت خود است. تازه آنها که از این علم مطلعند نیز مصون از خطا نیستند و میان دانستن و به کار بستن راه بسیار است. لیکن این دانستن شرط لازم است.

نکته آخر اینکه هرچه انسان از نظر حوزه نفوذ و اثرگذاری بزرگ تر گردد طبعا اشتباهات وی نیز بزرگ تر و وخیم تر خواهد بود. لذا اگر پیش داوری ها و قضاوت های غلط امثال ما عوام، تأثیر مخرب محدودی در زندگی شخصی خودمان و اطرافیانمان برجای می گذارد اما بدبینی ها و قضاوت های بدور از منطق و تعقل صاحب منصبان و بزرگان و خواص به مراتب بزرگ تر و مخرب تر خواهد بود. این نکته ای است که خصوصا سیاسیون ما می بایست بیشتر در آن مداقه نمایند چرا که عالم سیاست بیش از هر فضای دیگری مستعد این قبیل رذایل اخلاقی است و کم نبودند افرادی که به واسطه همین قضاوت ها و پیش داوری های بدینانه و غیر عاقلانه به چاه انحراف از مسیر حق و عدالت سقوط کرده اند.

پی نوشت:

+ «۱۲ مرد خشمگین» در سال ۲۰۰۸ از طرف بنیاد فیلم امریکا (AFI) به عنوان دومین فیلم دادگاهی تاریخ سینما برگزیده شد.
+ شخصیت مثبت این فیلم (تصمیم گیرنده شماره ۸) در لیست پنجاه قهرمان برتر تاریخ سینما در بنیاد فیلم امریکا، در رتبه ۲۸ قرار دارد.
+ سیدنی لومت بعدها در سال ۱۹۸۲ فیلم «حکم» و در سال ۲۰۰۶ فیلم دیگری با عنوان «مرا متهم بدان» را با مضمون دادگاه و قضاوت ساخت که اولی موفق و دومی ناموفق از آب درآمد.

جولیا پطرس، سالومه رپر و مصادره به مطلوب های امت حزب الله!

محمد دهداری، سه شنبه، ۲۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۶:۲۰ ب.ظ، ۸ نظر

جولیا پطرس خواننده زن مسیحی لبنانی

چندی پیش و در ایام حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی به غزه مظلوم، برخی دوستان ارزشی همپلاسی - که از قضا از اعاظم و مشایخ و مشاهیر امت حزب الله گوگل پلاس نیز هستند- در اقدامی تعجب برانگیز کلیپ های تصویری موسیقی از خوانندگان زنی که در حمایت از مقاومت و مخالفت و اعتراض به رژیم صهیونیستی خوانندگی کرده بودند را بازنشر کرده و در تعریف و تمجید ایشان قلم فرسایی نموده بودند. یکی از خوانندگان مذکور جولیا پطرس خواننده زن مسیحی لبنانی و دیگری سالومه خواننده رپ فارسی زیرزمینی بود.

تأسف بارتر اینکه رفقای اخیر الذکر در پاسخ به اعتراض دیگر دوستان در این خصوص، به فتوایی از حضرت آقا استناد نموده و آنرا به عنوان حکم حلیت گوش دادن به صدای خوانندگی زنان  مطرح کرده بودند.

حقیر در همان ایام در انتقاد و اعتراض به این شیوه، مطالبی در حد وسع خود نوشتم و در همان فضا منتشر نمودم و از طریق کامنت نیز نکات خود را به اطلاع رفقا رساندم لیکن سخن بنده نیز در اغلب موارد مانند انتقادات دیگران، افاقه ننمود.

اکنون که مدتی از آن مباحث می گذرد و به مناسبتی خاطره آن روزها برایم زنده شده است ضرورت پرداختن به این موضوع را بهتر درک می کنم. لذا ذیلاً عین فتاوای حضرت آقا را در این خصوص ذکر نموده و سپس بحثی مختصر حول نحوه تفسیر فتاوای ذیل خواهم داشت.

برابر تحقیقی که بنده در خصوص فتاوای معظم له در این زمینه در اینترنت صورت دادم چهار فتوای ذیل یافته شد:

«س 1143: خواندن به‌صورت غنا توسط هر یک از مرد یا زن چه از طریق نوار کاست باشد و یا از طریق رادیو و چه همراه موسیقى باشد و یا نباشد، چه حکمى دارد؟
ج: غنا حرام است و خواندن به‌صورت غنا و گوش‌دادن به آن جایز نیست اعم از اینکه توسط مرد باشد یا زن و به‌طور مستقیم باشد یا از طریق نوار و همراه با نواختن آلات لهو باشد یا نه.

س 1146: گوش‌دادن به صداى زن هنگامى که شعر و غیر آن را با آهنگ و ترجیع می ‏خواند اعم از اینکه شنونده، جوان باشد یاخیر، مذکر باشد یا مؤنث چه حکمى دارد؟ و اگر آن زن از محارم باشد، حکم آن چیست؟
ج: اگر صداى زن به‌صورت غنا نباشد و گوش‌دادن به صداى او هم به قصد لذت و ریبه نباشد و مفسده ‏اى هم بر آن مترتّب نگردد، اشکال ندارد و فرقى بین موارد فوق نیست.

س) گوش دادن به آواز زنان در صورتى که از لحاظ شعر و موسیقى لهو و لغو نباشد چه حکمى دارد؟
ج) اگر آواز زنان بگونه‌اى باشد که مهیج شهوت گردد و یا گوش دادن به آن موجب ترتب مفاسد باشد جایز نیست گوش کند.

س) اگر در موردى صداى زن مصداق غنا نباشد گوش دادن آن چه حکمى دارد؟
ج) در حرمت غنا فرقى بین این که مغنّى زن باشد یا مرد نیست و شنیدن صداى زن اگر غنا نباشد، حرمت شرعى ندارد مگر آن که به قصد ریبه یا موجب ترتّب مفسده باشد ولى شنیدن خوانندگى زن که غالباً مشتمل بر مفسده است جایز نیست.»

فتوای اول و سوم که واضحا و مصرحا بر حرمت استماع خوانندگی زنان تأکید دارد. می ماند فتوای دوم و چهارم! در خصوص دو فتوای مذکور چند نظر بین دوستانی که حول این موضوع بحث می کردند - و در میان ایشان از علما و روحانیون نیز حضور داشتند - وجود داشت:

  1. گروهی معنای فتوای دوم را حلیت استماع صدای آهنگین زنان خواننده در نظر گرفته بودند و لذا جهت رفع تناقض میان آن فتوا و جمله آخر فتوای چهارم که به حرمت این عمل تصریح دارد(حال چه به نفع حلیت استماع و یا به نفع حرمت آن) دست به تفسیرها و تأویل های گوناگون زدند. در این گروه چند نوع استدلال مطرح بود: برخی ضمن طرح بحث های اصولی ثقیل و به نظر حقیر دور از محل بحث، قصد جمع بین دو فتوا را داشتند و برخی دیگر با تمسک به تقدم و تأخر زمانی میان دو فتوا، به دنبال کشف فتوای متأخر - که قاعدتاً نظر آخر و فعلی حضرت آقاست بودند و عده ای نیز با استناد به اینکه کدام فتوا در اجوبه ذکر شده و کدام در سایت ایشان در پی یافتن فتوای مرجح بودند و ... .
  2. گروهی نیز فتوای دوم و چهارم را در یک سمت و سو می دانستند که البته نظر حقیر نیز چنین است. لذا با نگاهی دقیق تر فتوای دوم و چهارم را بررسی خواهیم نمود تا صحت و سقم نظر گروه دوم مشخص شود.

فتوای دوم چند قید مهم دارد؛ فرموده اند: یکم) اگر صداى زن به‌صورت غنا نباشد و دوم) گوش‌دادن به صداى او هم به قصد لذت و ریبه نباشد و سوم) مفسده ‏اى هم بر آن مترتّب نگردد،(آنگاه) اشکال ندارد و فرقى هم بین موارد فوق(صدای زن محرم و نامحرم) نیست.

شما ملاحظه کنید این قیود آیا نوای هیچ خواننده زنی را در امان خواهد گذاشت؟! همان یک قید ابتدایی یعنی غنا نبودن صوت برای از دایره حلیت خارج کردن استماع خوانندگی تمام خوانندگان زن کافیست. چه آنکه فقها در تعریف غنا گفته اند که: «صوت المطرب مع الترجیع». صدای طرب انگیزی که با ترجیع همراه باشد و مگر آیا صوتی جز این نیز سراغ دارید که امروزه به عنوان موسیقی خریدار داشته باشد و موسیقی ای که مطرب نباشد و ترجیعی هم نداشته باشد آیا اصولا یافته می شود که حلال باشد؟! 

البته باز ایشان برای محکم کاری دو قید دیگر به فتوا افزوده اند و خصوصا قید آخر که هرگونه مفسده ای را شامل می گردد.

جالب اینکه مضمون فتوای دوم در ابتدای فتوای چهارم نیز تکرار شده و لذا نمی توان ادعا نمود مبنای فقهی یا اساس نظر معظم له در دو فتوای محل بحث متفاوت است و از فتوای متقدم تا متأخر نظر ایشان تغییر کرده است. با این تفاوت که در انتها، جمله ای مطلق و کلی بیان شده که جای هیچ شک و شبهه ای باقی نمی گذارد.

در واقع این دو فتوا دو تقریر متفاوت از یک فتوای کلی است که در فتوای چهارم بسط بیشتری داده شده و برای جلوگیری از سوء برداشت افرادی مانند رفقای همپلاسی ما، در انتهای آن تکمله ای بر آن زده شده است و تصریح شده: (با توجه به اینهمه قید و حدی که می بایست در این خصوص در نظر گرفته شود) گوش دادن به خوانندگی زنان (با توجه به این) که غالباً مشتمل بر مفسده است جایز نیست

واضح و مبرهن است که فتوای دوم و بخش ابتدایی فتوای چهارم مبنی بر حلیت استماع صدای زنان، مشروط و مقید است ولیکن بخش انتهایی فتوای چهارم مبنی بر حرام بودن شنیدن نوای خوانندگان زن عام و مطلق!

شاید بر اساس فتوای دوم استماع برخی مداحی ها یا مولودی  های بانوان را برای آقایان بتوان حلال دانست لیکن تقید موضوع تا حدی است که حضرت آقا در پاسخ به استفتاء دیگری مبنی بر اینکه «آیا مداحى براى بانوان جایز است؟» محتاطانه فرموده اند: «مداحى زن در جایى که مى‌داند نامحرم صداى او را مى‌شنود اگر موجب جلب توجه و تهییج نامحرم و یا مفسده دیگرى گردد، جایز نیست.» حال چگونه برخی به زور می خواهند از فتاوای فوق حلیت گوش دادن به صدای جولیا پطرس و سالومه رپر را استخراج نمایند؛ الله أعلم!!

خطاب به این دوستان باید گفت لطفا برای گوش دادن به موسیقی علی الخصوص موسیقی رپ که از مبتذل ترین و زننده ترین انواع موسیقی است آن هم با صدای یک زن از حضرت آقا خرج نکنید و خود را مدیون ایشان و دیگرانی که بر اساس گفته شما این قبیل موسیقی ها را ممکن است شرعی بپندارند ننمایید!

کاری به این ندارم که اصلا موضوع محل بحث مگر چقدر دارای اهمیت بود که ذهن و وقت خودمان را چند روز صرف آن نموده و به بحث و جدل و گاهی هم مراء حول و حوش آن بپردازیم و اکنون هم دوباره آنرا زنده کنیم لیکن مقصود بنده از یادآوری این ماجرا و آن اختلافات چیز دیگری است. نکته ای که اخیرا ذهنم را به خود مشغول کرده بیماری اخیر مقام معظم رهبری مد ظله است. اخیراً و پس از عمل جراحی رهبر عزیزمان شاهد مطالب و پستهای فراوان ابراز ارادت و آرزوی شفا برای ایشان در فضای نت بودیم که البته بسیار هم خوب و پسندیده است لیکن سؤال اینجاست که آیا ما که بر سر موضوعات احساسی و نمادین اینچنین سنگ تمام می گذاریم، در عمل هم سر در گرو فرامین حضرت آقا داریم و یا اینکه نه تنها پیرو خوبی برای ایشان نیستیم بلکه برای اثبات ادعاهای بی حجت و بینه خود حتی از فتاوای ایشان نیز خرج می کنیم و آبرویی برای حزب الله و حزب اللهی جماعت باقی نمی گذاریم؟!

متاسفانه این فقط مشتی از خروار است و صد البته که مخاطب این نوشته فقط رفقای صدرالاشاره نیستند که اول از همه شخص نگارنده را شامل می شود. حقیر به نوبه خود شرمنده تمام نافرمانی ها، اهمال ها، کم کاری ها و مصادره به مطلوب هایی هستم که در حق این جانشین بر حق امام زمان(عج) مرتکب شده ام. لیکن حیطه تأثیرگذاری من و امثال من کجا و میزان اثرگذاری اعاظم صدرالذکر کجا!

باز متأسفانه معضل مصادره به مطلوب فرمایشات و نظرات مقام معظم رهبری محدود به فعالین فضای مجازی نیست و عمده مشکل مملکت نیز همین است که بزرگان عالم سیاست نیز برای به کرسی نشاندن سخنان و نظرات خود همواره فرامین ایشان را تفسیر به رأی کرده و مطابق نظر خود عمل کرده اند.

این مشکلی است که اگر روزی حل شود و مردم ما به آن بلوغ فکری برسند که سره و ناسره را در این بازار وانفسای ولایت مداری و خود محوری تشخیص دهند و اجرای صحیح و کامل دستورات ولی امر مسلمین را از مسئولین نظام مطالبه نمایند، بسیاری از مشکلات کشور حل خواهد شد.

پی نوشت:

+ صفحه استفتائات جدید مقام معظم رهبری در Leader.ir
+ صفحه استفتائات معظم له در خصوص موسیقی در KHAMENEI.IR

کتابنانه؛ ابتدائیه

محمد دهداری، يكشنبه، ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۶ ب.ظ، ۰ نظر

بسم الله

زین پس به مدد الهی در این منو از وبلاگ، برخی کتابهایی که به نظر، خواندنشان برای مخاطبین گرامی می تواند سودمند یا لذت بخش باشد معرفی خواهم نمود.
توضیح ضروری اینکه بنده متأسفانه خود، چندان کتاب خوان نیستم ولی از باب علاقه فراوان به دانستن زیاد خریداری نموده ام و بیشتر تورق کرده ام تا مطالعه کامل! لذا این کتابنانه مجازی نباید تصوری نادرست از سطح معلومات نگارنده در ذهن مخاطب ایجاد نماید.