سَـــبیل

سَـــبیل؛ راهی است برای به اشتراک گذاشتن دغدغه ها و پرسشهای فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بنده، محمد دهداری.


۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاتمیت» ثبت شده است

سروش، حقانیت ادیان و مسئله نجات

محمد دهداری، شنبه، ۱۹ بهمن ۱۳۸۷، ۰۳:۱۹ ق.ظ، ۸ نظر

قبل نوشت:
این نوشته تقریبا آخرین نوشته درباره تفکرات سروش در سیر سروش شناسی مان خواهد بود و اصولا به این خاطر نوشته شده تا پس از نقد نظرات سروش درباب تکثرگرایی دینی،‌ نظر اسلام ناب را هم در اختیار مخاطبان گرامی قرار دهیم. ضمنا به مخاطبان عزیز توصیه اکید می شود که مطالب اخیر را نیز مطالعه نمایند. نوشته هایی که برای سیر سروش شناسی ما وبلاگی شدند بدین قرارند: "پدران معنوی عبدالکریم سروش"، "صراطهای مستقیم فرزند پلورالیزم دینی"، "قبض و بسط تئوریک شریعت فرزند هرمنوتیک رمانتیک" و "بسط تجربه نبوی فرزند تجربه دینی".
نوشتار:
در آخر لازم دانستیم برای تبیین هرچه بیشتر مسئله و نمایاندن زوایای مهم دیگر آن از نظر اسلام حقیقی و نه اسلام سروشی، رأی اسلام را در خصوص تکثرگرایی بیان نماییم. همچنین اشاره ای به نظر اسلام درباره مسئله نجات خواهیم داشت تا درجه افتراق اسلام و مسیحیت و به خطا بودن بسط احکام کلام مسیحی به اسلام، بیشتر مشخص شود. همانطور که گفته شد، در این باره از قدیم الایام سه نوع دیدگاه وجود داشته است:
١) انحصار گرایی: محدود دانستن نجات و رستگاری به پیروان یک دین.
٢) شمولگرایی: محدود دانستن حقانیت به یک دین و نا محدود دانستن نجات و رستگاری.
٣) تکثر گرایی: نامحدود دانستن حقانیت در یک دین و به تبع آن نجات و رستگاری.
نظر اسلام در این میان تا حدودی همانند شمولگرایی است ولی با آنچه در مسیحت شمولگرا وجود دارد فرق دارد. اسلام درباره مسئله حقانیت انحصار گراست ولی انحصار گرایی اسلام نیز با مسیحیت متفاوت است. آنچه از آیات و و روایات اسلامی استفاده می شود این است که اسلام تکثر گرایی طولی ادیان را قبول دارد. به این معنی که هر دینی را در زمان نزول خود بر حق و موجب رستگاری می داند. چه آنکه در آیات و روایات از ادیان دیگر نیز تعبیر به اسلام شده و پیروان آنها مسلمان خوانده شده اند. ولیکن مصداق اسلام و تسلیم بودن دربرابر خدا در عصر حاضر شریعت مبین پیامبر خاتم محمد مصطفی (ص) است که نسخه نهایی و اکمل نسخ ادیان آسمانی است و بعد از آن دیگر دینی نخواهد آمد. پس تسلیم امر خداوند متعال بودن اقتضا می کند تا انسان به این دین خاتم تن در دهد هرچند (بالفرض) به نسخه های اصلی و تحریف نشده ادیان ماقبل دسترسی داشته باشد، چرا که فرمان و اراده خداوند به این امر تعلق گرفته است و از انسان اینگونه خواسته شده است.
از نظر مسئله نجات هم باید گفت در اسلام هرچند حقانیت در عصر حاضر محدود و منحصر به اسلام است لیکن اینگونه نیست که فقط مسلمانان اهل نجات باشند. به تعبیر دیگر باید بین نجات و حقانیت تفاوت قائل شد. از نظر اسلام فقط کسانی از رحمت خداوند بی بهره خواهند بود که صدای اسلام به گوششان رسیده و حجت بر آنها تمام شده باشد و آنها عذری بر نپذیرفتن دین خاتم نداشته باشند نه اینکه افرادی باشند که در استضعاف فکری و یا عقلی به سر می برند که خداوند این دسته را از جهت اسلام آوردن و یا نیاوردن مؤاخذه نخواهد کرد.
لازم به ذکر است اسلام در مورد کافران که صدای اسلام را شنیده و به دلایل گوناگون نپذیرفته اند نیز جانب اعتدال را حفظ کرده و به زندگی مسالمت آمیز در کنار اینان حکم داده است و مگر در مورد آن دسته که سر عناد با اسلام و مسلمین داشته باشند، حکم جهاد نداده است. پس جنبه ای دیگر از نظریه اسلام در باب تکثر گرایی دینی را می توان در اعتقاد به زندگی مسالمت آمیز با آدیان دیگر و حتی با کفار جستجو کرد.
از آنچه گفته شد می توان نتایج زیر را استفاده کرد:
موضع اسلام درمسئله حقانیت ادیان بدین شرح است:
اولا، همه ادیان غیر الهی یا ادیان الهی تحریف شده، راههایی به سوی حق نیستند.
ثانیا، همه ادیان و شریعتهای الهی تحریف نشده؛ علی رغم اینکه حق، صادق و مطابق با واقع اند، اصول بنیادین اعتقادی همه آنها مشترک است و اختلاف آنها صرفا در پاره ای احکام و قوانین است؛ لیکن به عصر خاصی اختصاص دارند و پس از آن عصر، دیگر ایمان به آنها کافی نیست؛ بلکه لازم است علاوه بر ایمان به انبیاء و کتب آسمانی گذشته، به فرمان الهی در عصر بعدی گردن نهاد.
ثالثا، در عصر خاتمیت، یعنی از زمان بعثت محمد(ص) تا انقراض عالم، پیام آن حضرت به هر کس برسد، او موظف است آنرا بپذیرد؛ زیرا مصداق اسلام عام در این عصر، شریعت آن حضرت است و هرکس به او ایمان نیاورد، مسلمان نیست و در برابر فرمان الهی طغیان کرده است. بلکه می توان گفت: شریعت آن حضرت همان شریعت های پیشین است که کمال یافته است(چنانکه در آیه سه سوره مائده می خوانیم).
آیات محکم بسیاری در قرآن کریم، و نیز روایات یقینی فراوانی در مجامع روایی معتبر و نیز سیره قطعی پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع)، بلکه ضرورت دین و ادله عقلی، اعتبار آیینهای دیگر، حتی آیین های الهی تحریف نشده، در عصر خاتمیت را نفی می کنند و حقانیت آنها را مردود می شمرند.
رستگاران از نظر اسلام:
١) پیروان شریعت اسلام از عصر بعثت حضرت محمد(ص) تا انقراض عالم به شرط ایمان قلبی و عمل صالح.
٢) پیروان هر یک از انبیاء الهی دیگر در هر عصری که موظف بوده اند از آن پیامبر پیروی کنند، به شرط ایمان قلبی و عمل صالح.
٣) قاصران یعنی کسانی که به هر دلیل در شناخت شریعت یا مذهب حق قصور داشته و تقصیر نورزیده اند؛ چه این قصور به علت نقص در خلقت، نظیر سفاهت، کم خردی یا جنون؛ باشد و چه به علت نرسیدن پیام دین یا مذهب حق به آنها.
عذاب شوندگان از نظر اسلام:
١) اهل جحود: کسانی هستند که پس از دستیابی به حجت الهی و دین حق، عمدا آنرا انکار می کنند.
٢) مقصران: کسانی هستند که علی رغم توانایی بر شناخت حجت الهی و دین حق، از تلاش برای یافتن آن خودداری می ورزند.
٣) کسانی که ایمان آورده، اما اعمال ناشایسته انجام می دهند.
آشکار است که درجات عذاب این سه گروه متفاوت است.
بنظر حکمای مسلمان، همچون ابن سینا و صدرالمتالهین، بیشتر مردمی که به حقیقت اعتراف ندارند قاصرند، نه مقصر. چنین اشخاصی اگر موحد و خدا شناس نباشند، معذب نخواهند بود؛ هرچند به بهشت هم نمی روند و اگر خدا شناس باشند و به معاد و روز جزا اعتقاد ورزند و عملی را برای خداوند انجام دهند، پاداش نیک عمل خود را دریافت خواهند کرد.
از منظر اسلام، در مسئله رستگاری، ملاک اخلاص و تسلیم بودن در برابر خداوند متعال است. از این رو کسانی به رستگاری می رسند که به فرمان الهی گردن نهاده، در برابر او تسلیم باشند، اعم از اینکه پیام دین حق به آنها رسیده باشد و یا نرسیده باشد(قاصران).
پی نوشت:
+ لازم به ذکر است دوستان خواننده برای درک بهتر مطالب اخیر که درباره سروش و نظرات وی نوشته شده، باید نوشته ها را به صورت سیر(به ترتیب) دنبال کنند. نوشته های مرتبط اخیر از این قرارند:
١- پدران معنوی عبدالکریم سروش
٢- صراطهای مستقیم فرزند پلورالیزم دینی
٣- قبض و بسط تئوریک شریعت فرزند هرمنوتیک رمانتیک
۴- بسط تجربه نبوی فرزند تجربه دینی
۵- سروش، حقانیت ادیان و مسئله نجات
۶- چرا سروش؟!
+ منابع:
حسین زاده، محمد، درآمدی بر معرفت شناسی و مبانی معرفت دینی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ اول، ١٣٨۵.
سید محمود نبویان، شمولگرایی، نقدی بر کتاب صراطهای مستقیم عبدالکریم سروش، دفتر جریان شناسی تاریخ معاصر، چاپ اول ١٣٨٢.

چریک مسیح(ع) و محمد(ص)

محمد دهداری، يكشنبه، ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ، ۱۱ نظر

این یادداشت از جمله یادداشتهای وبلاگ قبلیمه که الان دیگه خراب شده و به همین دلیل تصمیم گرفتم در این وبلاگ هم داشته باشمش.
متن زیر یه کامنته توی وبلاگ یکی از دوستان که به نظر میاد در ادامه یه مناظره مجازی باشه. نویسنده وبلاگ از بس قضیه تابلو بوده بهش توجه زیادی نکرده. منم چون مخم زیادی میخاره حال کردم یه سری به اینجور مباحث بزنم. خدا رو چه دیدی شاید فتح بابی واسه یادداشتهای بعدیم شد و ... یه گپ دوستانه.  

«چریک مسیح(شنبه 26/1/1385 - 7:20 ع )
کتاب مقدس ما و یهودیان در بیشتر قسمت ها مشترک است به جز اناجیل که انها ندارند.من در مقاله های قبلی در اینباره صحبت کرده بودم.(اصالت عهد عتیق و جدید) من  ایمان دارم که کتاب مقدس(تورات و صحف انبیا و اناجیل) کلام خداوند است عیسی گفت آسمان و زمین زایل خواهد شذ اما کلام من(خداوند) نی.‍ قرآن را من شخصا با دلیل رد می کنم. من با آیات با شما صحبت می کنم.مسیح خداوند است.در ضمن چه تضادی در مسیحیت وجود دارد؟ »

و حالا سخن من با چریک مسیح که البته بخشیش رو براش کامنت گذاشتم:
سلام
اول بگم قصد من از این بحث کلکل نیست حتی نمی خوام بهت بگم چی درسته و چی غلط چون میدونم خودت میدونی ولی غافلی،‌تعصب داری یا ... . من فقط می خوام یه کم حقیقت رو تو ذهنت هل بدم. ضمنا تو این یادداشت هم قصد یه بحث مبنایی رو ندارم چون وقتش رو ندارم. این تلنگر باشه تا بعد. امیدوارم این دیالوگ ادامه پیدا کنه.
خیلی دلم می خواد سلبی بحث نکنم ولی در مورد مسیحیت مسائل مورد نقد (حتی توسط خود مسیحی ها) اونقدر فراوونه که نمی تونم وسوسه نقد زدن رو از خودم دور کنم. از کلام مسیحی شروع می کنیم:
 شما در نوشتتون از اصالت اناجیل و تورات حرف زده بودید و کار منو آسون کردید چون مسیحیا اکثرا خودشون قبول دارن که انجیل کلام خدا نیست و صرفا خاطراتیه از اون که بعدها نگاشته شده. این آدما از لحاظ تاریخی از شما بیشتر میدونن که اینقدر تند نمی رند. اگه شما هم از اون دسته می بودید من اول می بایست براتون اصالت رو معنا می کردم. ولی حالا اینجوری شروع می کنم: اینکه تورات و اناجیل کلام خداوندند بنظر٬ خیلی اظهار نظر متعصبانه ایه. همونطور که می دونید اولین انجیل حدود 300 سال(و به خوشبینانه ترین نقلها 130 سال) بعد از به قول شما مصلوب شدن حضرت مسیح نگاشته شده پس از لحاظ عقلی و با توجه به مستندات تاریخی انجیل کلام خدا که نه حتی کلام حضرت مسیح(ع) هم نمی تونه باشه.  پس حداقل میتونیم بگیم که بیشتر این کتب(عهد جدید) که به ما رسیده از طرف خدا نیست که پرداخته آدمهایه مثل ما، چه رسد به عهد عتیق. کاش یهودی ها هم به همون اندازه که شما به تورات معتقدید به اناجیل اعتقاد داشتن ... .
بجاش از زمان بعثت پیغمبر اسلام ص هیچ خدشه ای به قرآن وارد نشده. اینو من نمی گم که تاریخ میگه شما نسخ تاریخی قرآن رو ملاحظه کنید، تایید می کنید. از نظر اسلام قرآن عین کلام خداست، از نظر اسلام قرآن کلام حضرت محمد(ص) که نه٬ کلام خود خود خداست. اینا رو گفتم چون نمیخوام وارد بحث بی نتیجه وعده انجیل به مسیحیان در مورد بعثت پیامبر بعد از مسیح بشم و اینکه اصلا در یکی ازنسخ البته مهجور انجیل اسم احمد ص در مورد این پیامبر عظیم الشان آورده شده، چرا که یه بحث تخصصی تر در زمینه دین شناسی و همینطور نسخه شناسی رو می طلبه که از حوصله این یادداشت خارجه.
در کامنتتون آورده بودین که: چه تضادی در مسیحیت وجود دارد؟ آیا شما در تناقض گویی کتاب مقدس (فعلی)  شک دارید؟ عجیبه چون اصلا خیلی از دانشمندای مسیحی مثل کانت و دکارت و شلایر ماخر و جان هیک و ... و خیلی های دیگه بخاطر همین تناقضات بود که سیستم های کلامی جدیدی ابداع کردند و دست عقل رو از دین(مسیحیت) کوتاه. و ما حالا مسیحیت گرفتار پلورالیسم و پروتستانتیزم رو شاهدیم. مسیحیت غیر اصیل بقول خودتون( اگه کاتولیک باشی).
کانت اعتقاد داره واسه اینکه به دین مجال بروز بدیم باید دست و پای عقل رو ببندیم٬ یعنی دین و عقل با هم نمی تونن جمع بشن. یا شلایر ماخر کشیش متکلم و فیلسوف مسیحی (و پایه گذار پلورالیزم) با تمسک به کانت میگه همین که مردم خدا رو در قلبشون قبول داشته باشن برای ایمان کافیه و استدلال عقلی راه به جایی نمی بره. حال آنکه اسلام دین اصالت عقله و شما در پذیرفتن اصول دین نمی تونی غیر از عقل دلیل دیگه ای داشته باشی،‌البته اگر بخواهی واقعا مؤمن باشی. همه چیز اسلام به عقل گره خورده تا جایی که عبادت بدون تفکر ثواب نداره و بالاترین عبادت همون تفکره.
حالا می خوای چندتا تناقض مشهور مسیحیت رو برات بگم که البته باید خودت هم بشون برخورده باشی اگه اهل تفکر باشی. تناقض علم و دین در قرون وسطی و جریان گالیله و کوپرنیک و کپلر دانشمندایِ مفلوک اون زمان رو که یادته؟!
تناقظات اخلاقی مثل لواط کردن حضرت لوط که از مقام یه پیغمبر بدوره رو هم که حتما  توی کتاب مقدس دیدی؟!
تناقضات عقلی زیاد مثل مسطح بودن زمین و زمین محوری عالم و کشتی گرفتن حضرت یعقوب با خدا و شکست خوردن خدا! رو چطور؟!
و در راس همه اینا اعتقاد به تثلیث که این آخری واقعا آدمو به تعجب وا میداره. پیغمبرا بنده های خدا خودشون رو کشتن بگن خدا یکیه بعد مسیحیت امروزی اونم در قرن بیست و یکم هنوز میگه یکی نه دوتا نه که سه تاست!!!
از امیر پرسیده بودی کی گفته مسیح خدا نیست؟
از نظر ما مسلمونا نه فقط مسیح و نه فقط انسان که تمام هستی تجلی گاه خداست. الله نور السماوات و العرض: خدا نور آسمانها و زمین است. به نور و فیض خداست که ذره ذره هستی وجود میگیرند، نه اینکه موجودات ذاتا خدا باشند. هیچ موجودی نمی تونه اینطور باشه. و اگه تو به این مطلب معتقد باشی و از این گفته دفاع کنی که مسیح در ذات خود، خداست یا اینکه پسر خداست و خدا خودش خواسته اینطور باشه، من باید کمی خودم رو  برای توجیه کردن شما و شما رو برای درک عرض بنده به زحمت بندازم. من در جواب این حرفها یه دلیل عقلی فلسفی میارم که اگه اهل تعقل باشی برات جالب و راهگشا خواهد بود.
ببین همه موجودات جهان هستی ممکن الوجود هستند. یعنی چی؟ یعنی اینکه از نظر وجود داشتن و نداشتن شانس برابر دارند. چرا این ادعا رو می کنیم؟ چون همه این موجودات فنا پذیرند و از ازل هم نبودند. خب حالا که بودن و نبودن این همه چیز تو دنیا پنجاه پنجاهه پس چطور ما این همه چیز موجود داریم؟ خب معلومه چون  یه نفر اونها رو از این معطلی بین وجود و عدم خارج کرده دیگه! اون نفر یا چیز، ‌یا وجودی که این همه چیز دور و بر ما رو از حالت پنجاه پنجاه خارج کرده و یا به عبارتی اونها رو از روی خط استوای وجود - عدم به  هستی هل داده آیا ممکنه که وجود خودش هم  پنجاه پنجاه  باشه؟ نه؟ چرا؟! چون در اون صورت امکان نداره بتونه وضعیت یک موجود دیگه پنجاه پنجاهی رو از معطلی بین وجود و عدم در بیاره،‌ چون خودش هنوز معطله.  به این وجود مطلق که صد درصد وجوده و هیچ شانسی برای عدمش متصور نیست،‌ نبوده و نخواهد بود، واجب الوجود اطلاق میشه.
خوب حالا این واجب الوجود چه مشخصاتی داره؟ اولین چیزی که میشه بهش نسبت داد (و ما فعلا با اون کار داریم) نامحدود بودنشه. چرا نامحدوده؟! چونکه اگه محدود باشه یعنی مرزی داره که محدودش کرده و اگه مرز داشته باشه یعنی جاهایی هست که اونجاها از وجود اون (واجب الوجود) خالیه و این با واجب الوجود بودنش در تناقضه. پس خدای واجب الوجود، نامحدود هم هست.
حالا اگه حرفام رو فهمیدی و قبول کردی به من بگو خدایی که از مشخصاتش بینهایت بودنشه چطور میتونه شریکی داشته باشه چه رسد به اینکه شریکش انسان محدود و ممکن و معلول باشه.
برات بیشتر توضیح میدم: ببین اگه قرار ما دو خدا داشته باشیم اونا هر دو باید خداهای واجب الوجودِ نامحدودی باشند و این نمیشه یعنی تناقض داره چرا؟ چون دو تا خدای نامحدود یه جایی به هم دیگه محدود میشند و به قول قرآن لفسدتا. محدودِ نامحدود محال عقلیه و خلاص. اینجوری ما تونستیم توحید خدا رو)بر خلاف اونچه مسیحی ها به اون معتقدند( اثبات کنیم. پس خدا بودن مسیح و هر کس و چیز دیگه در عرض خدا،‌طول خدا یا هر جور دیگه محال عقلیه. این ربطی هم به مسلمون بودن من یا شما نداره، اگه عاقل باشی!
پس با این اوصاف اینکه بگیم خدا خودش خواسته که مسیح پسر اون و خدای دیگری باشه هم عقلا محاله. مثل این می مونه که بگیم آیا خدا می تونه سنگی رو خلق کنه که خودش نتونه بلندش کنه؟ که البته یه مغالطه پیش پا افتادست.
میبینی که عقاید شما بسیار خدشه پذیره .
راستی گفته بودی قرآن رو زیر سؤال میبری. من همینجا اعلام میکنم هر مطلبی داشته باشی من حاضرم در یه جو دوستانه و علمی به بحث بذارم و جواب گوی شبهاتت باشم.
اگه بخوای حقیقت رو بدونی.
والسلام علی من اتبع الهدی.
پی نوشت:
+
سروش، حقانیت ادیان و مسئله نجات